بخش نخست: آشفتگی همبودگاهی
نسخه فارسی
خودرهاگران
چکیده:
پس از رویدادِ 22 خرداد و پیدایش جُنبش سبزها حکومت اسلامی با تنگنا و آشفتگی برای پاسداری از سزاواری و شایستگی اش رو در روی شد. شیوه و برخوردِ ناشایست حکومت اسلامی با مردمی که برای واخواهی به رای دزدیده شده شان به خیابان ها سرازیر شده بودند، سزاواری و شایستگی نمادین حکومت اسلامی را درهم ریخت؛ آن آبرو و شایستگی نمادینی که حکومت توانسته بود به کمک دَستگاه ها و بُنگاه هایِ دروغ پراکنی و فرارسانیش در سه دهه گذشته بسازد، در درازای سه ماه فروریخت. حکومت اسلامی با کارکرد و رفتار دَدمنشانه و ناشایستش راه هرگونه بازسازی و بَهینش این ساختار حکومتی را بسته است. تنها گُزینه ای که مانده است گزینه-یِ فروپاشی سامانه-یِ جمهوری اسلامی است که به گُزینه ای ناگُزیر و بایسته فراروییده است. با اینهمه فروپاشی حکومت اسلامی بگونه-یِ 100% و خودکار انجام نخواهد گرفت، مگر اینکه کُنشگران جنبش از وضعیتِ پیشآمده بهرهمند شوند، و ناخُرسندی هایِ همبودگاهی را با واخواهی ها و اعترض هایِ همگانی گره بزنند.
http://www.youtube.com/watch?v=cJ37c4C8ESw
سرآغاز:
پس از آغاز جنبش 22 خرداد ما گواه هَستیم که پنج آشفتگی و تنگنا حکومت اسلامی را دربر گرفته است:نخست آشفتگی همبودگاهی است، که سزاواری و شایستگی حکومت را زیر پرسش برده است، دوم آشفتگی درون سامانه-یِ حکومت اسلامی است که برمیگردد به جنگ قدرت در درون ساختار حاکمیت، سوم تَنگنایِ اقتصادی است که عملا ساختار های خُرد و کلان کشور را زمینگیر کرده است، چهارم آشفتگی جهانی است که رژیم را رو در روی کشورهایِ جهان کرده است، در پایان میتوانیم از پنجمین تَنگنا نام ببریم که تَنگنایِ دینی است. از آنجا که حکومت اسلامی یک حکومت دینی است گفتگو در باره-ی این آشفتگی نیز مَهین است.
پس از آغاز کودتایِ گُزیدمانی در 22 خُرداد، رژیم عملا تیری به بدنه-یِ خودش شلیک کرد و با اینکار آن یگانه آبرویِ نمادین را که سرچشمه در فریبکاری دینی و مغزشویی داشت و هنوز برایِ آن مانده بود، عملا در یک بازه زمانی کوتاه از دست داد؛ آ آبرویِ نمادینی که دستگاه فرارسانی و تبلیغاتی رژیم در سه دهه گذشته ساخته بود تا رژیم بتواند برای خودش یک شایستگی و سزاواری دست و پا کند، فروریخت. به زبان دیگر شایستگی نمادینی را که حکومت اسلامی 30 سال روی آن کار کرده بود در درازای 3 ماه از دست داد. و ما گواه بودیم که پیدایش جُنبش سبزها از بهر پُرسمان و مسئله-یِ گُزیدمان در 22 خرداد و فَراپُرسش جنگ قدرت، عملا سبب شدند که بسیاری از پایه های «شایستگی» رژیم سُست شوند و فروبپاشند. و ما سرآنجام دیدیم که روزگار رژیم بجایی رسیده است که برای برگزاری یک راهپیمایی دولتی ناگزیر میشود که چند صد اتوبوس و واگن قطار و هواپیما و دیگر چیزها را بسیج کند تا یک انبوه 100 هزار تنه را از سراسر کشور گردآوری کند و بیاورد تا با آنها نمایش زورآزمایی بدهد. این پیشآمد ها نشان میدهند که حکومت اسلامی، رژیمی است بدون پایگاهِ همبودگاهی. و ما میدانیم که هر رژیمی که پایگاهِ مردمیش را از دست بدهد، آمادگی برای سرنگونی پیدا میکند، زیرا دیگر نمیتواند به نیروهایِ همبودگاهی، برای پشتیبانی از خودش تکیه کند. به همین دلیل است که اگر که بخواهیم این تَنگنایِ هَمبودگاهی را موشکافانه بررسی کنیم، درمینگریم که آن سامان و نظمی که همکنون بگونه-یِ نمادین در همبودگاه استوار است، یک سامان همبودگاهی بُنیاد یافته بر سرکوب است و نه بر پایه-یِ ارج و یا باورهایِ درونی که مردم به حاکمیت دارند. اگر مردم این سامان و نظم را کوشا برهم نمی زنند تنها از بهر دستگاهِ سرکوب است؛ از بهر این است که دستگاهِ سرکوبِ رژیم دارد سخت کار میکند، کُنشگران را دستگیر میکند، شکنجه میدهد، زندان میکند و تهدید به مرگ و اعدام میکند، تا رژیم بتواند بگونه-یِ نمادین این سامان و نظم همبودگاهی را نگه بدارد. ولی آنچه که در درونِ همبودگاه میگذرد، به دلیل ِپسندیده نبودن و ناشایستگی حکومتِ اسلامی در چشم مردم و شهروندان، این سامان و نظم بسیار شکننده است؛ یعنی مردم بدنبال فرصتی میگردند تا بتوانند این ناباوری به حاکمیت را که همراه است با ناخرسندیِ گسترده و ژرف، نشان دهند؛ این خشم و برآشفتگی را که در همبودگاه انباشته شده است، میتوان در بخش هایی از آن به نام بیزاری و رَمیدگی بزرگ نام برد. بنابراین احتمال انفجارهای همبودگاهی بسیار نیرومند است، به همین دلیل است که رژیم دیگر نمیتواند امیداوار باشد که بتواند با بافت و ساختار کنونی خودش، چیزی را بنام شایستگی روامند و عادی بسازد تا برای خودش سزاواری همبودگاهی فراهم آورد. بازده سخن این است که رژیم برای خودش شرایطی را فراهم آورده است که یا باید هر روز میزان سرکوب، شدتِ سرکوب و تهدیدها را افزایش بدهد و یا برود به سوی پس نشینی. حکومت اسلامی خوب میداند، که اگر بخواهد فشار سرکوب را افزایش بدهد، با اینکار این دیگ سربسته را بجوش خواهد آورد و آن را به یک انفجار بزرگ میکشاند، انفجاری که همگی سامانه-یِ حکومت اسلامی را بخطر خواهد انداخت. و از سویی دیگر اگر حکومت اسلامی نخواهد که این کار را بکند و بخواهد که برایِ همبودگاه به اندازه-یِ یک سر سوزن یک فضایِ باز برپا سازد، با نگر به اینکه مردم در پی استفاده از فرصت هَستند، و با نگر به اینکه مردم این حاکمیتی را که در سر کار است نمیپذیرند، از این فضای باز، و فرصت بهره خواهند بُرد و ضربه-یِ سختی به رژیم خواهند زد. بنابراین از این موقعیتی که رژیم در آن بسر میبرد، میتوانیم از یک موقعیتِ برزخی، پارادُخشی، متناقض یا پارادوکسال نام ببریم، موقعیتی که رژیم در آن نه میتواند پس نشینی کند و نه میتواند خطرهایِ سرکوبِ بیشتر را بجان بخرد. حکومت اسلامی در این میان در یک موقعیت برزخی و پارادُخشی گیر کرده است و نمیداند که باید که به بهشت برود و یا به دوزخ. آنچه که برایِ کنشگرانِ جنبش و نیروهایِ دگرگونخواه مهم است، پی بردن به این مکانیزم است که رژیم با ادامه-یِ سرکوب تنها میتواند خطر انفجار همبودگاهی را افزایش دهد. ولی این انفجار همبودگاهی بگونه-یِ 100% خودکار روی نخواهد داد. کاری که نیروهایِ کنشگر جنبش در پیوند با آشفتگی همبودگاهی میتوانند انجام دهند، این است که آنها از این ناخُرسندی ها بهره ببرند و آنها را بجایِ دستمایه-یِ نیازین برای سازماندهی واخواهی ها و اعتراض هایِ همبودگاهی بکار ببندند. این نکته را درنگریم که ناسانی و تفاوتی هست میانِ ناخُرسندیِ همبودگاهی و اعتراض گری همبودگاهی، برای اینکه این دو پدیده بتوانند بهم گره بخورند نیاز به سازماندهی است؛ نیاز است که کُنشگرانِ جنبش بتوانند این ناخُرسندی ها را به سویِ واخواهی ها و اعتراض هایِ همبودگاهی راهنمایی کنند تا این واخواهی ها در لایه هایی از همبودگاه نمایان شوند که آمادگی اعتراض گری را دارند. فراموش نکنیم که در این پیوند لایه هایِ طبقه متوسط بسیار آمادگی دارند و همچنین یک انبوه میلیونی از لایه هایِ پایین ِهمبودگاه دارد به دلیل گرفتاری هایِ اقتصادی به لایه هایِ طبقه-یِ متوسط افزوده میشود و به آن میپیوندد، تا بتواند یک نیرویِ بزرگ تری را بسازد. بازده-یِ سُخن اینکه، این بزرگترین برگ برنده ای است که در فرادست جنبش دگرگون خواه است، نامش میتواند جنش سبز یا جنبش برانداز باشد، که همانند یک پرتویِ فروغ (طیف نور) است که در برگیرنده هر دوی آنهاست. بنابراین دستآوردِ کمترین یا بیشترین دگرگونی، یکی خواهد بود: پیش بردن سامانه-یِ حکومت اسلامی به سوی فروپاشی. فراموش نکنیم که این حکومت تا جایی امکان بهینه شدن یا بازسازی را در خودش داشته است، ولی خودش از یک جایی امکان بازسازی را از میان برده است؛ یعنی همانند یک ساختمانی که دیگر نمیشود آن را با کارهایِ رفوگری نجات داد، و باید که آن را فروبریزند و دوباره بسازند. حکومت اسلامی با کارکردهایِ ناشایستِ خودش، کار را به جایی رسانده است که دیگر بَختی برایِ برپایی فضایی از سازش و آشتی همبودگاهی بجای نمانده است، که بشود در آن جو بجایِ فروپاشی حکومت به بازسازیِ آن پرداخت؛ دیگر چنین فضایی وجود ندارد، به زبان دیگر حکومت اسلامی به اندازه ای سرکوب کرده است که بَختِ بَهینش خودش را از دست داده است؛ از سرکوب هایِ ذهنی گرفته تا سرکوب هایِ روانی، گفتاری، کشتار، تجاوز و خونریزی. از اینرو یگانه گزینه ای که مانده است گزینه فروپاشی این سامانه است. بنابراین خیلی سخت است که بخواهیم به سویِ یک بازیافت و نتیجه گیری فوری برویم. اگر بَختی برای بَهینش ساختاری این حکومت میبود، میتوانست دورنمایِ شانس این حکومت برای ماندن نیز بیشتر باشد، ولی همکنون در موقعیتی هستیم که ناگُزیریم همگی ساختمان و همه-یِ ساختار رژیم را پایین بیاوریم و فروریزیم. این روند را میتوانیم به نام تَنگنایِ حکومت اسلامی در پاسداری از شایستگیش بپذیریم که دارد خودش را بجایِ تنها گزینه میپذیراند. کنشگران جنبش باید بتوانند از این گزینه به سود خود بهرهمند شوند که میتواند همگی سامانه-یِ حکومت اسلامی را از هم فروبپاشاند. این گُزینه دارد کم و بیش حالت ناگُزیری و بایسته پیدا میکند، که برآیندِ انباشت ناخرسندیِ همگانی و ناشایستگی سامانه-یِ جمهوری اسلامی است. کُنشگران جنبش باید ناخُرسندی همگانی را به سوی واخواهی و اعتراض گری همگانی سازماندهی کنند تا بتوانند رژیم جمهوری اسلامی را در راستای یک هدف روشن کنار بزنند که جایگزین کردن آن با یک ساختاری است که نماینده-یِ رای مردم باشد. بازده-یِ سُخن اینکه، شایستگی و سزاواری رژیم ازمیان رفته است و امکان بازسازی این شایستگی نیست. در ایران آینده تنها یک داتواری یا حاکمیت تازه است که میتواند از شایستگی برخوردار شود. و این حاکمیت تازه نمیتواند بخشی از سامانه-یِ حکومت اسلامی باشد برای اینکه امکان بَهینش و بازسازی ساختاری این رژیم نیست، و شرایط تنها برای دگرگونی بنیادین این رژیم، آماده میباشند.
http://www.youtube.com/watch?v=cJ37c4C8ESw
نسخه فارسی
خودرهاگران
چکیده:
پس از رویدادِ 22 خرداد و پیدایش جُنبش سبزها حکومت اسلامی با تنگنا و آشفتگی برای پاسداری از سزاواری و شایستگی اش رو در روی شد. شیوه و برخوردِ ناشایست حکومت اسلامی با مردمی که برای واخواهی به رای دزدیده شده شان به خیابان ها سرازیر شده بودند، سزاواری و شایستگی نمادین حکومت اسلامی را درهم ریخت؛ آن آبرو و شایستگی نمادینی که حکومت توانسته بود به کمک دَستگاه ها و بُنگاه هایِ دروغ پراکنی و فرارسانیش در سه دهه گذشته بسازد، در درازای سه ماه فروریخت. حکومت اسلامی با کارکرد و رفتار دَدمنشانه و ناشایستش راه هرگونه بازسازی و بَهینش این ساختار حکومتی را بسته است. تنها گُزینه ای که مانده است گزینه-یِ فروپاشی سامانه-یِ جمهوری اسلامی است که به گُزینه ای ناگُزیر و بایسته فراروییده است. با اینهمه فروپاشی حکومت اسلامی بگونه-یِ 100% و خودکار انجام نخواهد گرفت، مگر اینکه کُنشگران جنبش از وضعیتِ پیشآمده بهرهمند شوند، و ناخُرسندی هایِ همبودگاهی را با واخواهی ها و اعترض هایِ همگانی گره بزنند.
http://www.youtube.com/watch?v=cJ37c4C8ESw
سرآغاز:
پس از آغاز جنبش 22 خرداد ما گواه هَستیم که پنج آشفتگی و تنگنا حکومت اسلامی را دربر گرفته است:نخست آشفتگی همبودگاهی است، که سزاواری و شایستگی حکومت را زیر پرسش برده است، دوم آشفتگی درون سامانه-یِ حکومت اسلامی است که برمیگردد به جنگ قدرت در درون ساختار حاکمیت، سوم تَنگنایِ اقتصادی است که عملا ساختار های خُرد و کلان کشور را زمینگیر کرده است، چهارم آشفتگی جهانی است که رژیم را رو در روی کشورهایِ جهان کرده است، در پایان میتوانیم از پنجمین تَنگنا نام ببریم که تَنگنایِ دینی است. از آنجا که حکومت اسلامی یک حکومت دینی است گفتگو در باره-ی این آشفتگی نیز مَهین است.
پس از آغاز کودتایِ گُزیدمانی در 22 خُرداد، رژیم عملا تیری به بدنه-یِ خودش شلیک کرد و با اینکار آن یگانه آبرویِ نمادین را که سرچشمه در فریبکاری دینی و مغزشویی داشت و هنوز برایِ آن مانده بود، عملا در یک بازه زمانی کوتاه از دست داد؛ آ آبرویِ نمادینی که دستگاه فرارسانی و تبلیغاتی رژیم در سه دهه گذشته ساخته بود تا رژیم بتواند برای خودش یک شایستگی و سزاواری دست و پا کند، فروریخت. به زبان دیگر شایستگی نمادینی را که حکومت اسلامی 30 سال روی آن کار کرده بود در درازای 3 ماه از دست داد. و ما گواه بودیم که پیدایش جُنبش سبزها از بهر پُرسمان و مسئله-یِ گُزیدمان در 22 خرداد و فَراپُرسش جنگ قدرت، عملا سبب شدند که بسیاری از پایه های «شایستگی» رژیم سُست شوند و فروبپاشند. و ما سرآنجام دیدیم که روزگار رژیم بجایی رسیده است که برای برگزاری یک راهپیمایی دولتی ناگزیر میشود که چند صد اتوبوس و واگن قطار و هواپیما و دیگر چیزها را بسیج کند تا یک انبوه 100 هزار تنه را از سراسر کشور گردآوری کند و بیاورد تا با آنها نمایش زورآزمایی بدهد. این پیشآمد ها نشان میدهند که حکومت اسلامی، رژیمی است بدون پایگاهِ همبودگاهی. و ما میدانیم که هر رژیمی که پایگاهِ مردمیش را از دست بدهد، آمادگی برای سرنگونی پیدا میکند، زیرا دیگر نمیتواند به نیروهایِ همبودگاهی، برای پشتیبانی از خودش تکیه کند. به همین دلیل است که اگر که بخواهیم این تَنگنایِ هَمبودگاهی را موشکافانه بررسی کنیم، درمینگریم که آن سامان و نظمی که همکنون بگونه-یِ نمادین در همبودگاه استوار است، یک سامان همبودگاهی بُنیاد یافته بر سرکوب است و نه بر پایه-یِ ارج و یا باورهایِ درونی که مردم به حاکمیت دارند. اگر مردم این سامان و نظم را کوشا برهم نمی زنند تنها از بهر دستگاهِ سرکوب است؛ از بهر این است که دستگاهِ سرکوبِ رژیم دارد سخت کار میکند، کُنشگران را دستگیر میکند، شکنجه میدهد، زندان میکند و تهدید به مرگ و اعدام میکند، تا رژیم بتواند بگونه-یِ نمادین این سامان و نظم همبودگاهی را نگه بدارد. ولی آنچه که در درونِ همبودگاه میگذرد، به دلیل ِپسندیده نبودن و ناشایستگی حکومتِ اسلامی در چشم مردم و شهروندان، این سامان و نظم بسیار شکننده است؛ یعنی مردم بدنبال فرصتی میگردند تا بتوانند این ناباوری به حاکمیت را که همراه است با ناخرسندیِ گسترده و ژرف، نشان دهند؛ این خشم و برآشفتگی را که در همبودگاه انباشته شده است، میتوان در بخش هایی از آن به نام بیزاری و رَمیدگی بزرگ نام برد. بنابراین احتمال انفجارهای همبودگاهی بسیار نیرومند است، به همین دلیل است که رژیم دیگر نمیتواند امیداوار باشد که بتواند با بافت و ساختار کنونی خودش، چیزی را بنام شایستگی روامند و عادی بسازد تا برای خودش سزاواری همبودگاهی فراهم آورد. بازده سخن این است که رژیم برای خودش شرایطی را فراهم آورده است که یا باید هر روز میزان سرکوب، شدتِ سرکوب و تهدیدها را افزایش بدهد و یا برود به سوی پس نشینی. حکومت اسلامی خوب میداند، که اگر بخواهد فشار سرکوب را افزایش بدهد، با اینکار این دیگ سربسته را بجوش خواهد آورد و آن را به یک انفجار بزرگ میکشاند، انفجاری که همگی سامانه-یِ حکومت اسلامی را بخطر خواهد انداخت. و از سویی دیگر اگر حکومت اسلامی نخواهد که این کار را بکند و بخواهد که برایِ همبودگاه به اندازه-یِ یک سر سوزن یک فضایِ باز برپا سازد، با نگر به اینکه مردم در پی استفاده از فرصت هَستند، و با نگر به اینکه مردم این حاکمیتی را که در سر کار است نمیپذیرند، از این فضای باز، و فرصت بهره خواهند بُرد و ضربه-یِ سختی به رژیم خواهند زد. بنابراین از این موقعیتی که رژیم در آن بسر میبرد، میتوانیم از یک موقعیتِ برزخی، پارادُخشی، متناقض یا پارادوکسال نام ببریم، موقعیتی که رژیم در آن نه میتواند پس نشینی کند و نه میتواند خطرهایِ سرکوبِ بیشتر را بجان بخرد. حکومت اسلامی در این میان در یک موقعیت برزخی و پارادُخشی گیر کرده است و نمیداند که باید که به بهشت برود و یا به دوزخ. آنچه که برایِ کنشگرانِ جنبش و نیروهایِ دگرگونخواه مهم است، پی بردن به این مکانیزم است که رژیم با ادامه-یِ سرکوب تنها میتواند خطر انفجار همبودگاهی را افزایش دهد. ولی این انفجار همبودگاهی بگونه-یِ 100% خودکار روی نخواهد داد. کاری که نیروهایِ کنشگر جنبش در پیوند با آشفتگی همبودگاهی میتوانند انجام دهند، این است که آنها از این ناخُرسندی ها بهره ببرند و آنها را بجایِ دستمایه-یِ نیازین برای سازماندهی واخواهی ها و اعتراض هایِ همبودگاهی بکار ببندند. این نکته را درنگریم که ناسانی و تفاوتی هست میانِ ناخُرسندیِ همبودگاهی و اعتراض گری همبودگاهی، برای اینکه این دو پدیده بتوانند بهم گره بخورند نیاز به سازماندهی است؛ نیاز است که کُنشگرانِ جنبش بتوانند این ناخُرسندی ها را به سویِ واخواهی ها و اعتراض هایِ همبودگاهی راهنمایی کنند تا این واخواهی ها در لایه هایی از همبودگاه نمایان شوند که آمادگی اعتراض گری را دارند. فراموش نکنیم که در این پیوند لایه هایِ طبقه متوسط بسیار آمادگی دارند و همچنین یک انبوه میلیونی از لایه هایِ پایین ِهمبودگاه دارد به دلیل گرفتاری هایِ اقتصادی به لایه هایِ طبقه-یِ متوسط افزوده میشود و به آن میپیوندد، تا بتواند یک نیرویِ بزرگ تری را بسازد. بازده-یِ سُخن اینکه، این بزرگترین برگ برنده ای است که در فرادست جنبش دگرگون خواه است، نامش میتواند جنش سبز یا جنبش برانداز باشد، که همانند یک پرتویِ فروغ (طیف نور) است که در برگیرنده هر دوی آنهاست. بنابراین دستآوردِ کمترین یا بیشترین دگرگونی، یکی خواهد بود: پیش بردن سامانه-یِ حکومت اسلامی به سوی فروپاشی. فراموش نکنیم که این حکومت تا جایی امکان بهینه شدن یا بازسازی را در خودش داشته است، ولی خودش از یک جایی امکان بازسازی را از میان برده است؛ یعنی همانند یک ساختمانی که دیگر نمیشود آن را با کارهایِ رفوگری نجات داد، و باید که آن را فروبریزند و دوباره بسازند. حکومت اسلامی با کارکردهایِ ناشایستِ خودش، کار را به جایی رسانده است که دیگر بَختی برایِ برپایی فضایی از سازش و آشتی همبودگاهی بجای نمانده است، که بشود در آن جو بجایِ فروپاشی حکومت به بازسازیِ آن پرداخت؛ دیگر چنین فضایی وجود ندارد، به زبان دیگر حکومت اسلامی به اندازه ای سرکوب کرده است که بَختِ بَهینش خودش را از دست داده است؛ از سرکوب هایِ ذهنی گرفته تا سرکوب هایِ روانی، گفتاری، کشتار، تجاوز و خونریزی. از اینرو یگانه گزینه ای که مانده است گزینه فروپاشی این سامانه است. بنابراین خیلی سخت است که بخواهیم به سویِ یک بازیافت و نتیجه گیری فوری برویم. اگر بَختی برای بَهینش ساختاری این حکومت میبود، میتوانست دورنمایِ شانس این حکومت برای ماندن نیز بیشتر باشد، ولی همکنون در موقعیتی هستیم که ناگُزیریم همگی ساختمان و همه-یِ ساختار رژیم را پایین بیاوریم و فروریزیم. این روند را میتوانیم به نام تَنگنایِ حکومت اسلامی در پاسداری از شایستگیش بپذیریم که دارد خودش را بجایِ تنها گزینه میپذیراند. کنشگران جنبش باید بتوانند از این گزینه به سود خود بهرهمند شوند که میتواند همگی سامانه-یِ حکومت اسلامی را از هم فروبپاشاند. این گُزینه دارد کم و بیش حالت ناگُزیری و بایسته پیدا میکند، که برآیندِ انباشت ناخرسندیِ همگانی و ناشایستگی سامانه-یِ جمهوری اسلامی است. کُنشگران جنبش باید ناخُرسندی همگانی را به سوی واخواهی و اعتراض گری همگانی سازماندهی کنند تا بتوانند رژیم جمهوری اسلامی را در راستای یک هدف روشن کنار بزنند که جایگزین کردن آن با یک ساختاری است که نماینده-یِ رای مردم باشد. بازده-یِ سُخن اینکه، شایستگی و سزاواری رژیم ازمیان رفته است و امکان بازسازی این شایستگی نیست. در ایران آینده تنها یک داتواری یا حاکمیت تازه است که میتواند از شایستگی برخوردار شود. و این حاکمیت تازه نمیتواند بخشی از سامانه-یِ حکومت اسلامی باشد برای اینکه امکان بَهینش و بازسازی ساختاری این رژیم نیست، و شرایط تنها برای دگرگونی بنیادین این رژیم، آماده میباشند.
http://www.youtube.com/watch?v=cJ37c4C8ESw
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر