۱۳۹۰ شهریور ۶, یکشنبه

فراخوانِ گردهمایی های سراسری برای همبستگی با آذربایجان







هم میهنان گرامی! همبستگی با خیزش مردم آذربایجان از بهر واخواهی (اعتراض) به خُشک شدن دریاچه ارومیه را انگیزه-یِ گردهمای ها و آغازی برای یک جُنبش آزادیخواهانه و سراسری مردم ایران کُنیم.


زمان:  شنبه12 شهریور 1390 در تسوی (ساعت): 17
جایگاه در تهران: از میدان امام حسین تا آزادی
در شهرهای بزرگ: میدان های بُنیادین (اصلی) شهرها

آزادی ایران از راه آزادی کُردستان



خشایار رُخسانی

دولت اسلامی ترکیه و حکومت اشغالگر اسلامی در ایران در چند هفته-یِ گذشته با روی آوردن به یک سری از کردگان های (عملیات) رزمی گازانبری و هماهنگ، درهال کُشتار هم میهنان کُردِ ما در روستاهای کُردستان ایران و کُردستان اشغال شده-ی ترکیه در پیش دید جهان بوده اند، و جهان نیز با آسودگی تماشاگر این ددمنشی است بدون اینکه یک پَتکارش (اعتراض) برجسته ای از سوی کشورهای آزاد جهان برای پیشگیری از ادامه-ی این کُشتار انجام گیرد.

همانگونه که میدانیم هم میهنان کُرد ما از نژاده ترین (اصیل ترین) تیره های ایرانی هَستند که همانند دیگر تیره های ایرانی، ایران را میهن گرامی خود میدانند و به آن دلبستگی فراوانی دارند. و همچنین هم میهنان کُردِ ما در کنار پارت ها مُهمترین همبسته-ی پارس ها در سراسر دوران پُرشکوره تاریخ این کشور بوده اند. در سه دهه گذشته در ناسانی با بسیاری از اُستان های ایران که در برابر بیداد حکومت اشغالگر اسلامی سر فرود آوردند، کُردها یگانه تیره-ی ایرانی بودند که تا کنون مبارزه-ی آزادیخواهانه-ی خودشان را در برابر بیداد این حکومتِ اشغالگر جانانه ادامه میدهند. 

با نگاهی به جنبش آزادیخواهی مردم لیبی در برابر خودکامه-ی پیشین این کشور معمر قذافی میتوان همانندی های فراوانی را میان ساختار حکومتی معمر قذافی و ساختار حکومتی علی خامنه ای رهبر حکومت اشغالگر اسلامی دید؛ مردم لیبی برای پایین کشیدن معمر قذافی از تخت فرمانروایی ناگُزیر به روی آوردن به یک جنگ سَلَهشورانه (مسلحانه) با جنگ ابزارهایِ گرم و دامن زدن به یک جنگ درون شهری شُدند، زیرا معمر قذافی برای نگهداری از «انقلاب سبز» خودش سوایِ برخورداری از یک ارتش سرکوبگر، مُشتی اراذل و اوباش را به نام گارد ویژه-ی انقلاب سازمان داده بود، که همانندی فراوانی با سپاه پاسداران و سازمان بسیج حکومت اسلامی داشت. از اینرو میتوان پیش بینی کرد که برای راندن علی خامنه ای از قدرت که دستگاه های سرکوبگر او برای نگهداری از انقلاب اسلامیش بارها گُسترده تر و ددمنشانه تر از گاردویژه-ی قذافی هَستند، آزادیخواهان ایران نخواهند توانست تنها با گردهمایی های خیابانی حکومت اشغالگر اسلامی را به کُرنش در برابر خواست مردم ایران وادار کُنُند؛ و آنها باید بپذیرند که بدون یک مبارزه-ی سَلَهشُورانه (مسلحانه) و جنگ درون شهری، این حکومت اشغالگر، قدرت را به مردم ایران پس نخواهد داد. 
همانگونه که میدانیم جنبش مشروطیت ایران با جُنبش آزادیخواهانه-ی مردم آذربایجان به رهبری ستارخان و باقرخان آغازید که سپس آزادیخواهان با گشایش تهران توانستند خواسته هایِ مردمی خودشان را به حکومت قاجار بپذیرانند. از انجا که حکومت اسلامی که با پُشتگرمی به زور بر سرکار آمده است، روشن است که این حکومت اشغالگر بدون زور نیز میدان را برای آزادیخواهان تُهی نخواهد کرد، ازاینرو تنها راه بیرون راندن این حکومت اشغالگر یک خیزش سَلَشهورانه (مسلحانه) میباشد؛ اگر در یک سده-ی پیش جنبش سَلَهشورانه-ی مردم آذربایجان آغازگر جُنبش مردمی و فراگیر و دمکرات مشروطیت شد، چرا نباید امروز ایستادگی مردم آزاده-ی کُردستان در برابر بیداد حکومت اشغالگر اسلامی، آغازگر جنبش آزادیخواهانه و سَلَهشورانه-یِ (مسلحانه-یِ) همگی مردم ایران برای پایان دادن به سه دهه نکبت این حکومت اَنیرانی و اشغالگر شود؟

یکشنبه، 6 شهریور، مهرشید، 3749 دین بهی

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

سُخنی با هم میهنان مُسلمانان






خشایار رُخسانی

در قرآن آیه های فراوانی آمده اند که به روشنی به عرب ها نوید میدهند که: «ما این قرآن را ازاینرو به عربی نگاشته ایم که هدف ما رستگاری مردم عرب زبان و راهنمایی آنها بوده است». اگر شُما این سخن مرا باور ندارید، دستکم من این چشمداشت را از شما دارم که با خواندن آیه های پایین، خودتان با وجدانتان درباره-ی این آیه های قرآن داروی کُنید:

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(يوسف/2)

ما آن را قرآني عربي فرو فرستادیم باشد که ( شما عربها ) بينديشيد

از این آیه به آسانی شنوندگان پیام قرآن مشخص میشود ( که تازیان هستند)

وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يتَّقُونَ أَوْ يحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا(طه/113)
و اين گونه آن را [به صورت] قرآني عربي نازل کرديم و در آن از انواع هشدارها سخن آورديم شايد آنان ( عربها) راه تقوا در پيش گيرند يا [اين کتاب] پندي تازه براي آنان بياورد

قُرْآنًا عَرَبِيا غَيرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يتَّقُونَ(الزمر/28)

قرآني عربي بيهيچ کژي باشد که آنان ( عربها) راه تقوا پويند

و در واپسین آیه به روشنی همه و هتا نام جایگاه کاربرد قرآن را ( که مکه و پیرامون آن باشد) را هم می گوید:

وَكَذَلِكَ أَوْحَينَا إِلَيكَ قُرْآنًا عَرَبِيا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ(شوري/7)

و بدين گونه قرآن عربي به سوي تو وحي کرديم تا [مردم] مکه و کساني را که پيرامون آنند هشدار دهي و از روز گردآمدن [خلق] که ترديدي در آن نيست بيم دهي گروهي در بهشتند و گروهي در آتش.

در آیه های بالا به روشنی بیان شده است که قرآن برای راهنمایی مردم عرب زبان فرستاده شده است. اکنون پرسشی که من از شُما دارم این است: اگر الله میخواست قرآن را برای ایرانیان بفرستد، چرا آنرا به زبان پارسی نفرستاد تا ایرانیان به چم (معنی) و پیام آن پی ببرند، و نیازی به جنگ و تازش ملخ وار مسلمانان به ایران برای نابودی فرهنگ و شهریگری (تمدن) ایرانی و کُشتار دلاوران ایرانی در جنگ کادوسی (قادسیه ) ، نهاوند و جولا ... نمیبود. و آنها خواهران و مادران آزاده-ی ما را برای بردگی و دُژکاربُردی گُنی (سواستفاده-ی جنسی) به مکه و مدینه نمیبردند؟
پرسش دیگر این است که در آنجا که ایرانیان با سپاسمندی از وجود بُزرگترین فرزانه-ی جهان اشو زرتشت، نُخستین مردمی بودند که نزدیک به 2400 سال پیش از زایش محمد و پیدایش دین اسلام، به یکتاپرستی روی آورده بودند چه نیازی به دین اسلام داشتند که چیزی بجز بازکرد و تکرار گفته های اشو زرتشت درباره-ی یکتاپرستی نداشت، ولی با این ناسانی (تفاوت) که بدون نیاز به زنجیر کردنِ آزادی اندیشه-یِ آدمی و آزادی گُزینش او، و یا راهزنی و ناموس دزدی [1] دات های (قانون های) ددمنشانه-ی سنگسار و قصاص و آیین دست و پا بریدنِ اسلامی و آیین زشت برده داری، ایرانیان توانسته بودند برابری میان شهروندانِ زن و مرد ایرانی و دادگری و آزادی را در همبودگاه نهادینه کُنند و با الهام گیری از آموزش های اشو زرتشت، شکوهمندترین فرهنگ و آسیم ترین (عظیم ترین) و غنی ترین و نیرومندترین کشور جهان را برپا سازند؟

یاداشت:

[1] غزوات محمد بن عبدالله

دوشنبه، 31 مرداد، مهشید، 3749 دین بهی

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

تنگنای زبان فارسی





نوشته-ی: جهانشاه رشیدیان [1]


برگردان: خشایار رُخسانی


چکیده:


پس از شکست کشور ایران در برابر تازیان مسلمان و فروگرفته شدن این کشور، تازیان تنها از راه پذیراندن ارزش های فرهنگیشان بود که توانستند ایران را برای چهارده سده در اشغال خودشان نگه بدارند. از مِهَندترین (مهمترین) ابزارهایی که به ادامه-ی اشغال ایران کُمک کرد سوای دین اسلام، زبان فارسی است که آمیخته ای از زبان پارسی کُهن و انبوهی از واژگانِ عربی است؛ این واژگان عربی تنها برای پایبند نگه داشتن مردم ایران به ارزش های دین اسلام، در زبان فارسی سرازیر شده اند. زبان کنونی فارسی نه تنها همچون یوغ اشغالگران بر گردن ایرانیان سنگینی میکند، بلکه از بهر کاستی های فراوان آن، نمیتواند پاسخگوی نیازهای یک همبودگاه نوین در زمینه-ی دانش و هُنر در سده-ی بیست و یکم باشد. برای پایان دادن به اشغال کشور ایران از دستِ تازی زادگان و پیوستن به کاروان شهریگریِ (تمدن) جهان در سده-ی بیست و یکم، ما ایرانیان چاره ای بجز روی آوردن به یک بهینه سازی (reform) بُینادین (اساسی) در زبان فارسی نداریم که باید از راه پاک سازی زبان فارسی از وام واژگان عربی- اسلامی و جانشینی آنها با واژگان پارسی انجام گیرد. از دیگر کاستی های زبان فارسی کنونی که بهینه سازی آنرا نیازین (ضروری) کرده است، دبیره ای (خطی) است که با آن نگاشته میشود. این دبیره (خط) که ریشه-ی عربی دارد، نمیتواند همگی واکه ها (حروف صدادار) را در زبان نوشتاری بازتاب دهد [2]

برای بهینه سازی زبان فارسی، ایرانیان نباید تا روز سرنگونی حکومت اسلامی چشم براه بمانند. از آنجا که سرنگونی حکومت اسلامی تنها بخشی از برنامه-یِ بازسازی کشور است، ایرانیان میهندوست میتوانند از همین امروز به کمک رسانه های گروهی همچون تارکده (اینترنت)، فیس بوک و تویتر، کار پاک سازی زبان پارسی را بیآغازند؛ بدینسان که در نوشتارهایشان از بکارگیری واژگان عربی-اسلامی خودداری کُنند و این واژگانِ بیگانه را با همانند های پارسی آن جایگُزین سازند.


سرآغاز


دین اسلام سرزمین های بیگانه را به زور شمشیر فروگرفت و سپس به کمک آیینی که با زور به مردم کشورهای شکست خورده پذیراند، آنها را زیر هَنایش (تأثیر) خود گرفت. زبان اسلام که عربی است تا امروز یکی از یوغ های بُنیادین (اصلی) چیرگی این دین بوده است. در درازای دو سده-یِ اشغال ایران بدستِ عرب های مُسلمان، ایرانیان ناگُزیر شُده بودند که به عربی سُخن بگویند. پس از پایان یافتنِ اشغالِ رزمی ایران، ایرانیان توانستند تا اندازه ای زبانشان را بازسازی کُنند؛ به هر روی، با پینه هایی که از اسلام دربر داشت، آنها نام این زبان درهم برهم را «فارسی» گُذاشتند. تا امروز «فارسی» به نام زبان اسلام برجای مانده است که با زبان پارسی باستان درهم آمیخته است.

در درازای تاریخ ایران، زبان پارسی با دبیره های (خط های) گوناگونی نگاشته میشده است؛ واپسین آنها دبیره-ی پهلوی بوده است که پس از تازش اسلام در سال 642 ترسایی به ایران همراه زبان پارسی برچیده شُد. کشورگُشایان مُسلمان زبانشان را به زور و به نام تنها زبان روامند (جایز) به ایرانیان پذیراندند. زبان کنونی که «فارسی» نام دارد، در میانه-یِ سده-ی نهم پدیدار گشت و با یک دبیره-ی (خط) عربی نگاشته میشود. ازبهر پیوندِ «سپَند (مقدس)» این دبیره (خط) با زبان قرآن و اسلام، هیچکس تاکنون این هُوده (حق) را نداشته است که آنرا بهینه (اصلاح) یا نوین سازد.
در این نوشتار، من میخواهم یک گفتگویی را درباره-یِ توانِ سازگاریِ راستین زبان «فارسی» با نیازهای جهانِ نوین را بگُشایم. گرهگاه این جُستار (بحث) این است که آیا این زبان برای همبودگاهِ نوین و بویژه برایِ آیندگان و زایک های (نسل های) آینده-ی ما سودمند است؟ این پُرسش ها در یک دورانِ ویژه از تاریخ ما پیش کشیده میشوند که کشور ما براستی بدستِ یک پَشک (طبقه) از مُسلمانان با فرداتِ (امتیاز) ویژه اشغال شُده است که خودشان را «سید» (سرور)، «شیخ» یا «هواخواهِ مذهب شیعه» مینامند و بسیاری از ایرانیان آنها را بسانِ نیروهای اشغالگر درمینگرند. این دوران نابهنجار (غیرعادی)، یاد بسیاری از ایرانیان را از آغاز تاریخ اسلام و یورش مُسلمانان ویهِزَک (مُتجاوز) به ایران در سده-ی هفتم ترسایی زنده میکند، هنگامیکه همه چیز ما و افزون بر آن زبان ما سنگدلانه درهم کوبیده شد. جای هیچگونه شگفتی نیست که همین زبان «پارسی اسلامی شده» که ما آنرا اکنون «زبان فارسی» مینامیم، برپایه-یِ داتنامه-یِ بُنیادین (قانون اساسی) حکومت اسلامی، ناگُزبر شُده است که کشش های بیشتری از ویژگی هایِ عربی-اسلامی را بپذیرد، یک هَنداخی (طرحی) که به آن «انقلاب فرهنگی» میگویند و از سال 1980 بدستِ حکومتِ مُلاها برنامه ریزی شُده است. ملاها بر این باورند که یادگیری زبان عربی از اینرو سودمند است که برای زبان اسلام برتری فراهم میآورد- این رفتار مُلاها به واکُنش و پَتیاراکی (مخالفت) گزافگونه مردم دامن زده است که خودش را در بیزاری از زبان عربی نمایان میکند؛ بیشتر اینکه، ادامه-ی این روند سبب شده است تا راستگرایان ایرانی نه تنها از نمادهای عربی بیزاری جویند، بلکه کور کورانه با عرب ها نیز دُشمنی بورزند و به آخوندها برچسب « مُلاهای عرب زاده» بزنند!

هدفِ بُلند مدتی که «انقلاب فرهنگی» دُنبال میکُند این است که از راه وارد ساختن بخش های بُزرگتری از ویژگی های عربی –اسلامی در زبانِ فارسی، هر نمایی از کَتامی (هویت) ایرانی را که رنگی از اسلام ندارد، ریشه کن سازد. هدف این است که زبان «فارسی» کنونی را بیشتر به سوی زبان عربی- اسلامی برانند. و این روند میخواهد کَتامی (هویت) ایرانی پیش از اسلام را وابزَند (انکار کُند)—یک روندی که با سده-یِ هفتم همانند است، هنگامیکه پیشگامان اسلام کشور ایران را فروگرفتند و شهریگری پیشرفته-ی ایران را نابود ساختند.
بُنیادنامه-ی (قانون اساسی) حکومت اسلامی کانون ها و بُنیادهای آموزشی کشور را برپایه-ی ارزش های اسلامی بازنگری میکُند؛ از اینرو هیچگونه بُردباری در برابر گرایش هایِ اندیشمندی یا زبانی دیگر نشان نمیدهد. حکومت اسلامی این خواسته را بدینسان بیان میدارد که: «از آنجا که زبان قرآن و نَسک های (کتاب های) اسلامی عربی هَستند و نوشتارهای ادبی ایرانیان پس از اسلام به زبان عربی نگارش و پخشوده شده اند (انتشار یافته اند)، بایستیکه زبان عربی پس از دوران نخست دبستان، در همگی دوره های آموزشی سپسین، آموزش داده شود.» از اینرو، آموزه های (درس های) زبان عربی و آموزش خواندن قرآن، بیشتر با پُشتگرمی به زور است که در آموزشگاه ها گُسترش میبابد، با آنکه بخش بُزرگی از دانش آموزان هیچگونه دلبستگی به آموزه های (درس های) اسلامی – عربی ندارند.به آسانی میشود پیش بینی کرد که پس از سرنگونی حکومت اسلامی، با شورمندی فراوان، ایرانیان خواهان اسلام زدایی و عرب زُدایی از همگی نماگاه ها (صحنه ها) در کشور شوند، که زبان را هم دربر میگیرد. واژه ها، نام ها، نمادها و همه-ی چیزهایی که ما را به یادِ دوران تازش اسلام، فرمانبُرداری از اسلام و خوارداشت ایرانیان بدست اسلام بیاندازند، بی درنگ با واژگانی جانشین خواهند شد که رنگ اسلامی – عربی نداشته باشند. به باور من، نه تنها در ایران، بلکه در همه-ی جهان عرب، کاستی در زبان عربی یک سازه-ی (عامل) سُستی برای گفتگو میان فرهنگ های گوناگون است که نیاز به نو شدن دارد.

برای پیشگیری از یک آشفتگی زبانی پس از سرنگونی حکومتِ اسلامی، ما به بهینه سازی هایِ (reform) درخور نیاز داریم تا زبانمان را از چیرگی دیرباز عربی – اسلامی رها سازیم. یک زبان نوین شده نه تنها فرهنگِ شهریگری پیش از اسلام ما را زیبنده و برازنده خواهد کرد، بلکه آن درآیش های (تاثیرهای) واپسگرایانه-یِ اسلامی را پس خواهد زد که در همبودگاه ما ریشه دوانده است؛ یک زبانِ درخوری که پاسخگویِ نیازهایِ نوین ما باشد، دارای این درآیش (تأثیر) روانشناسانه است که از لغزش مردم به سوی تاریک اندیشی و واپسگرایی پیشگیری کُند.
درهالیکه بسیاری از زبان ها در گرداگرد جهان، افزون برآن برخی کشورهای اسلامی، توانسته اند پیوسته و آتایش پذیر (قابل تطبیق) بهینه و نوین گردند، زبان کنونی ما، فارسی، که از زمان تازش اسلام در جایگاه یک پوشش برای نگهداری از فرهنگ اسلامی، بکاربُرده شده است، دست نخورده مانده است؛ و از زمان نمایان شدن اسلام در ایران، نه تنها دین اسلام سکویی برای تازش به کُتامی (هویت) پیشین ما بوده است، بلکه همچنین این دین کوشش های ما را هم به سوی آزادی، پیشرفت، برابری زن و مرد، و نوین سازی همبودگاه ناکام و زمینگیر کرده است.

جای شگفتی نیست که در یک جو بالارونده از نافرمانی شهریگری (مدنی) در برابر حکومت واپسگرای اسلامی، گرایش به بهینه سازی زبان در میان جوانان بگونه-یِ خودبخودی درهالِ روشد است. این گرایش، درآیش (تأثیر) و فرهنگ اسلامی در همبودگاه را به چالش گرفته است. در یک واکُنش خودبخودی، زایَک (نسل) جوان در ایران برای فرزندانش نام هایی را برمیگُزیند که اسلامی نباشند؛ بجای زبان عربی که از سوی حکومت اسلامی سازماندهی شده گُسترش داده میشود، جوانان زبان کشورهای باختر را یاد میگیرند، جامه های کوتاه با رونوشت های لاتین برمیکنند و دبیره ای (خطی) تازه به نام فینگلیسی را در تارکده بکار میبندند که آمیخته ای از فارسی وانگلیسی است. همه-ی این «از دین برگشته ها» با این رفتارهایشان گرایش به یک زبانِ آتایش پذیر (قابل تطبیق) با نیازهایشان را نشان میدهند تا به زبان کنونی فارسی یا فارسی اسلامی.


همینکه ایران آزاد شود، یک حکومتِ گیتیگرا بیگمان میخواهد دات هایی (قانون هایی) را برای زبان کنونی ما برنهد (تصویب کُند) که آنرا بهینه، نو و برای همبودگاهِ نوین ما سودمند میسازند. و از سویی دیگر، راه های امروزین گفت و شنود و جهانی شُدن پیوستگی ها (ارتباط ها)، بگونه-ی بُنیادین نیازمند به یک سری از زبان های نوین هَستند تا کوشندگی هایِ پویا را سرپا نگه بدارند. ازاینرو، پس از سرنگونی حکومتِ اسلامی، و همراستا (موازی) با بازسازی زبان فارسی، یا پارسی، یا هر چه که بخواهد نامیده شود، یادگیری یک زبان نوین جهانی به نام زبان دوم، در سراسر کشور پُشتیبانی خواهد شد. چنین کاری یک پُشتیبانی استوار برای یک آموزش و پرورش پیشرفته، پژوهش، بکارگیری رایانه (کامپیوتر) و هر بهرهمندی دیگر در راستای نوین کردن ایران است. هر دو زبان پارسی، و زبان دوم که یک زبان جهانی خواهد بود، درها را برای ادامه-ی تکاپو در راستایِ گیتیگرای (سکولاریسم)، مردمسالاری، و نوینسازی کشور، باز خواهند کرد.


بگُذارید که در اینجا بر این نهاده (موضوع) پافشاری کُنم، که بهینه سازیِ (reform) زبان، هیچ پیوندی با چشم پوشی بر بخشی از دانش اَدَبی کُهن ندارد. راستی این است که هیچ زبان بهینه شده ای، ارزش دانش اَدَبی کُهن آن زبان را بهدر نداده است. و پس از نوین سازی زبانِ ما، دانش اَدَبی ما در جایگاه رَخن (میراث) ادبی ما ارج داشته خواهد شد، ولی بگذارید که دوباره بر این نهاده (موضوع) پافشاری کُنم که فرهنگ اسلامی در پُشتِ دانش ادبی کُهن ما از بخت کمی برایِ پایداری در یک ایران آزاد و گیتیگرا (سکولار) برخوردار خواهد بود. یک زبانِ نوین روش هایِ کارایی (efficiency) را برای نگهداری از دانش ادبی و اَپَرماندهای (میراث) خودش پیدا خواهد کرد. این هیچ دُشواری ای نیست، گرفتاریِ ما درآیش های (تأثیر های) دینی است که با زبان ما گره خورده است. یک گرایشی که من آنرا «اسلام گرایی فرامیهنی» مینامم، میخواهد هَنایش های (نفوذ) اسلامی را به هر بهایی نگه دارد.


روشن است که برخی از توده-یِ دینباور با شایمندی (احتمال) خواهند خواست راهبندِ روندِ بهینه سازی زبان گردند یا این برنامه را به پس برانند. چیرگی زبان عربی- اسلامی برای 1400 سال، آوارهایِ روانی خودش را در کشور ما برجای گُذاشته است. به هر روی، مردم آزاد شُده، بیشتر از این در برابر نیوشِش (تلقین) ارزش هایِ دینی با هدفِ سرپا نگهداشتنِ واپسماندگی هایِ ذهنی، کُرنش نخواهند کرد. با «سپاسمندی» از کارکرد حکومت اسلامی، مردم ما به یک نوسازی رسا (کامل) نیاز دارند و میتوانند راه زندگی شان و افزون بر آن ابزار گفت و شنود (ارتباط) خودشان را هم برگُزینند.
آن بخش از ایرانیانی که با زبان های نوین آشنایی دارند، بهتر میدانند که زبان کنونی ما، در ایستایی (رکود) کنونیش، از روزن دانشی بسیار تنگدست است. یک دگردیسی دانشی در پیوستگی های (ارتباط های) آموزشی، تُخشاکی (صنعتی) و بازرگانی در یک ایران آزاد باید ناگُزیری (اجباری) باشد. زبان فارسی کنونی در بسیاری از میدان های نوین دانشی، به اندازه-ی بَسنده (کافی) گویا نیست. رُشد و گُسترش یک زبانِ نوین که از تراز (سطح) زبردستی بالایی برخوردار باشد، بویژه در آموزشگاه هایِ تراز بالا، به بُنمایه های (منبع های) بُزرگتری از آنچه که هم کنون خوشبختانه در دست هَستند، نیاز دارد. زبانشناسان ما میتوانند در یک ایران گیتیگرا (سکولار)، روی رُشد و پرورش زبان نوین ما پژوهش کُنند. آنها شاید واژه ها، نام ها، و کارواژه ها (فعل ها) را هماهنگ با همانندهای آنها در دوران پیش از اسلام دگرگون سازند و یا برای دستیافتن به راه های ساده تر در بکارگیری آنها، به این روش ها روی بیاورند.

بدید من، برای بکارگیری از نام های دانشی، بنگر میآید که بسیار کارا و ساده باشد اگر از همگی نام ها و واژه های شناخته شده-ی جهانی بهره ببریم، آنچه که در زبانِ بیشتر کشورهایِ پیشرفته یا درهال رُشد روامند (عادی) است. با نگاه از این دریچه، فراپُرسش (مسئله-ی) مهم این است که چگونه یک زبان سودمند و پُربار را بسازیم که آزاد از بارهای سُنتی و گرفتاری هایِ نابایسته (غیر ضروری) باشد. برای بهینه سازی زبان، ما بُنمایه هایی را از دوران پیش از اسلام و نام هایِ جهانی را داریم، ولی در میدانِ دانش، ما نباید زبان را از راه چسبیدنِ فراوان به گذشته دشوار سازیم.
راستی این است که یک زبان تنها یک سامانه-ی کُد گُذاری شُده برای گُفت و شنود نیست، بلکه همچنین یک پُلی است میان اندیشه و کُنش. به زبان دیگر، آن روشی که با آن ما گفتگو میکُنیم، میتواند روش اندیشیدن ما را بدرآید (تحت تأثیر بگیرد)—یک هَنایش (تأثیر) روانشناختی زبان. یک زبانِ نوین و پُربار میتواند توانایی یادگیری، وَرم (حافظه)، توانایی روانی، بیانِ سُهِشی (احساسی) و رفتار ما را بهینه سازد.

بدید من، زبان پیش از هرچیزِ، از یک سری نشانه های دلبخواهی ساخته شده است، که بکمک آنها ما باهم گُفت و شُنود میکُنم. این نشانه ها با گُذشت زمان و پیشایندها (شرایط) پدیدار و ناپدید میگردند؛ آنها وَرجاوند (مقدس) و جاویدان نیستند. در گُذرگاهِ فرگشت هایِ هَنجُمَنی (تکامل های اجتمایی) اُلگوهایِ شناخته شُده-ی هَنجُمَنی (اجتمایی) و ارزش هایِ این نشانه ها در کنار بسیاری از زبان ها و گویش های (لهجه های) دیگر، پیوسته نمایان و ناپدید میگردند. از آنجا که زبان ابزاری برای بیان اندیشه ها، سُهِش ها (احساس ها)، و بویژه دیدگاه های ماست، باید پیوسته با جهان راستین بیرونی و نیازهای فوری ما هماهنگ شود، وگرنه بسادگی میتواند بدست رژیم های خودکامه یا یک ساختار دینی همانند اسلام از آن دُژکاربُردی شود (سواستفاده شود). آلمان نازی نیز اندیشه های نژادپرستانه اش را در آن 12 سالی که فرمانروایی میکرد، بکمک یک زبانِ ویژه و با زور به مردم پذیراند. ولی دین اسلام در دروان بسیار درازی که چیرگی خودش را گُسترانده است، بدتر از آن کار کرده است. آلمانی ها پس از سرنگونی نازی ها، زبان خودشان را بهینه ساختند؛ ما هم میتوانیم همان کار را پس از سرنگونی حکومت بُنیادگرای اسلامی انجام دهیم.


همه-ی آزمون ها (تجربه ها) نشان میدهند، زبانی را که ما بکار میبریم، از بهر کاستی ای که دارد، راه را برای زبان های باختر میگُشاید. برای نمونه، خانواده های ایرانی که در اروپا و آمریکا زندگی میکُنند، میپذیرند که تنها درسد کمی از فرزندانشان میتوانند به پارسی روان گفتگو کُنند. ولی مردم کشورهای باختر که در ایران زندگی میکُنند، چنین گرفتاری ای ندارند—فرزندان آنها با زبان مادریشان روان گفتگو میکُنند. فرنود (دلیل) این ناسانی، تنها در زبان مادری آنها نهفته نیست، بلکه راستی این است که زبان ما با زندگی نوین هماهنگ نشده است. برای نمونه، ما نمیتوانیم دبیره مان (خط مان) را در تارکده (اینترنت) یا در بسیاری از رسانه هایِ پیوستمانی (ارتباطی) و نوشتاری بکار ببندیم. هدف از بهینه سازی زبان این است که یک زبانی را پیش بکشیم (عرضه کُنیم) که نوین و رسا (کامل) باشد و بتوان آنرا بسادگی یادگرفت.
وات هایی (حروفی) را که ما بکار میبریم رویهم رفته عربی هَستند؛ آنها نمیتوانند همه-ی آواهایی را که ما میرَندِشیم (تلفظ میکُنیم)، پوشش دهند. سوای برخی نیسنگ ها (منطقه ها) در خوزستان و کُردستان، بیشتر ایرانیان نمیتوانند همه-ی وات هایِ نویسه (حروف الفبا) را برَندِشند (تلفظ کُنند)—این نیز یکی از فرنودهای (دلیل های) بُنیادین است که ما گویش ها (دیالکت) و رَندش های (تلفظ های) گوناگونی در ایران داریم. افزون برآن، سوای برخی نشانه هایی که ندیده گرفته میشوند، ما آن وات ها (حروف) را نداریم که به روشنی برخی از واکه ها (حروف صدا دار) را نمایندگی کُنند. همه-ی این کاستی ها زبان را بیشتر دُشوار و نارسا میکُنند—بازده اینکه، شُمار بُزرگی از دانشجویانِ آموزشگاه های تراز بالا نمیتوانند به دُرُستی بخوانند و بنویسند.

با نگر به گرفتاری های گوناگونِ زبانِ کنونی، یک بهینه سازی در وات ها (حروف) بنگر میآید که نیازین (ضروری) باشد، یک بهینه سازی که با زبان گویایی تاییده شده باشد (انطباق داده شُده باشد). تنها راهکار، بکارگیریِ یک نویسه-ی (الفبای) جایگُزین برای کار با رایانه (کامپیوتر) است که زیان دانش، پژوهش، و زندگی گیتیگرا (سکولار) و نوین باشد. همانگونه که بیان شُد، چنین دگرگونی یک فرایند زمان درازی است که شاید چند دهه به درازا بکشید ولی نباید چنین پنداشته شود که زمان چنین بهینه سازی (reform) گذشته است.
بدید من، چنین بهینه سازی از روی ناچاری نیاز به پذیرفتن نویسه-یِ (الفبای) لاتین دارد تا گُفت و شُنود میان فرهنگ ها را ساده و نیرومند کُند. یک نویسه-ی (الفبای) جایگُزین باید بدینسان کار کُند که میان بخش گویایی و نوشتاری زبان یک هماهنگی پدید آورد. به سُخن دیگر، ما به یک نویسه ای نیاز داریم که آواها را با واژه های نوشتاری، دُرُست بهم بازبُرد دهد (ربط دهد). نویسه-ی (الفبای) نو باید دُشواری میان واکه ها (حروف صدادار) و بی واکه ها (حروف بی صدا) را بزُداید که رَندِش پذیر (قابل تلفظ) نیستند، زیرا ریشه-ی عربی دارند و بیشینه-یِ (اکثریت) ایرانیان نمیتوانند آنها را برَندند (تلفظ کُنند).

مِهَند (مهم) این است که نویسه-ی (الفبای) تازه، ساده باشد و از بکارگیری وات های هَمدایشی (حروف ترکیبی) و نابسامانی (بی قاعدگی) خودداری کُند که در ادامه-یِ گُسترش و رُشد هر زبانی نمایان میشوند. این نویسه-ی تازه باید دویژگی را درنگرد:
1) نوین سازی و آتایش (انطباق) همبودگاه (جامعه) با نیاز های نوین.2) پاک کردن زبان ما از هَنایش های (تأثیرهای) بسیار فراوان اسلام.در هنگامه-ی دوران دگردیسی و شاید پس از آن، نویسه-یِ پارینه (قدیمی) باید برای آنها که به آن نیاز دارند، نگهداشته شود.در یک ایران آزاد و گیتیگرا (سکولار)، بُنیادها و نهادهایِ (موسسه های) مردمسالار ما در آینده باید نوین سازی و گیرایی زبان را درنگر داشته باشند. در این میان، برای انجام یک بهینه سازی بُنیادین، نویسندگان و سُخنوران نباید تنها به جستجو در واژگانِ تازه برای بیان دیدگاه هایشان بَسنده کُنند. پس چکار باید کرد؟ برای اینکه زبان، مِهَندترین (مهمترین) ابزار گُفت و شُنود، یادگیری و رُشد و گُسترش بماند، ما ناگُزیریم که همگی بهینه سازی های نیازین (ضروری) را بپذیریم. بهایی که من به یک زبان میدهم بیشتر از بهر نگاهِ آن به پیوندی است که این زبان میان آدم ها برپا میسازد (intercommunication)، که توانایی روانی و کارآیی و راندمان هَنجُمَنی (اجتمایی) ما را میهَناید (تحت تأثیر میگیرد). ازاینرو بدیدِ من پژوهش در واژه سازی (morphology) و واژه شناسی برای یک زبان بسیار مهین تر (مهم تر) است از گذشته-ی آن؛ و تنها از این چشم انداز است که یک زبان باید پیوسته و هماهنگ با نیاز، بهینه سازی شود. با داشتن این ویژگی است که میتوان یک زبان را «نوین» نامید—از زمان سرنگونی حکومت نازی ها در آلمان، زبانِ این کشور دوبار بهینه شده است. 

جدا از برخی ایستادگی ها از سوی سنت گرایان که میشود آنها را پیشبینی کرد، و آنها که دلبستگی بیشتری به ادبیات کُهن دارند تا آینده-ی این کشور، برخی از بازماندگان رژیم اسلامی نیز هَستند که با هر فریبکاری و پوششی، کوشش خواهند کرد تا به روندِ بهینه سازیِ زبان آسیب بزنند. به واژگونه-ی گروه نُخست، گُروه دوم بر این باور هَستند که با هر رنگی، و زیر پوشش هر نام دروغینی «اسلام را نجات دهند»، هتا پس از فروپاشی رژیم اسلامیشان. زیرا از دید آنها بهینه سازیِ بُنیادین زبانِ فارسی برابر است با آسیب گُناهکارانه به ارزش های اسلامی آنها؛ این دیدگاهی است که آنها آنرا در پُشتِ داوش (ادعای) میهندوستی دروغین پنهان خواهند ساخت.
نگر به همه-ی گرفتاری هایی که با هَستی حکومت اسلامی گره خورده اند و این راستینگی (واقعیت) که اسلام با چه پیشایندهایی (شرایطی) به مردم ایران پذیرانده شُد، شایسته است که این پُرسش پیش کشیده شود که: پس از سرنگونی سیاسی رژیم اسلامی، چگونه ما میتوانیم با بهترین روش به این بیماریِ عربی-اسلامی در ایران پایان دهیم؟ در اینجا، این پُرسش تنها درباره-یِ گیتیگرای (سکولاریسم) سیاسی نیست، بلکه درباه-ی پاک کردن هَنایش های (تأثیرهای) عربی-اسلامی در فرهنگ ایرانی است. این کار گران (مهم) باید از راه یک فرایند مردمسالارانه انجام گیرد؛ پاکسازی هَنایش (تأثیر) عربی- اسلامی از فرهنگ ما تنها به چرخش یک برگِ کاغذ از تاریخ ما مرزین (محدود) نخواهدماند، بلکه یک فرگرد (فصل) تازه ای از فرگشت (تکامل) ما را خواهد گُشود، بگونه ایکه ما خواهیم توانست خودمان را از درآیش های (تأثیرهای) زیانبار و دراز زمان اسلام رها سازیم. روی آوردن به یک روند مردمسالارانه برای دستیافتن به این دگرگونی بُنیادین نه تنها نشانه ای برای آغاز یک دوران تازه در ایران است، بلکه نشانه ای برای یک نوزایی (Renaissance) در جهان اسلام نیز هست. نوزایی (Renaissance) رسای (کامل) ما بگونه-ی رسمی با رها شُدن از آزَرَنگ (مصیبت) رژیم آخوندی آغاز خواهد شُد.

به هر روی برخی از دانه های این نوزایی (Renaissance) خودبخود جوانه زده اند. یکی از آنها رفتار ما با زبانمان است. از آنجا که هنوز یک حکومت مردمسالار در ایران سر کار نیامده است، تا آنجا که ما میتوانیم و با درکی که از خورتاکی (مسئولیت) داریم، باید کوشش کُنیم در گُفت و شنودهای (مکالمه های) نوشتاری و گویایی، زبانِ نوین پارسی را بازسازی کُنیم. ما کسانِ گرفتارمَند (مُتعهد) و خُورتاک (مسئول) را داریم که برای آموزش اینکار بهترین تلاش خودشان را میکُنند. آماده سازی سامه ها (شرایط) برای آغاز بهینه سازی زبان، در دست ایرانیان برونمرزی و درونمرزی است. از بهر پیوستمان های تارکده ای (ارتباطات اینترنتی)، فیس بوک، تویتر (twitter)، و دیگر رسانه ها، ما میتوانیم به همدیگر کُمک کُنیم تا زبانمان را نوین و پاک از هَنایش های (تأثیرهای) دینی سازیم.


یاداشت:


[2]
 پیشنهاد من برای بهینه سازی دبیره-ی (خط) فارسی، بکارگیری دبیره-ی اوستایی است که در دوران ساسانیان برای نگاشتن گات ها یا سروده های زرتشت نوآروی شد. این دبیره که از 48 وات (حرف) ساخته شده است، به اندازه ای رسا (کامل) است که میتوان با آن آوای پرندگان را هم نوشت و تا به امروز دبیره ای رساتر از آن در جهان نوآوری نشده است. با همه-ی رسایی و زیبایی که این دبیره دارد، میتوان آنرا در زمان کمتر از چهار تسو (ساعت) یاد گرفت. دیگر اینکه از آنجا که زبان انگلیسی یکی از شاخه های زبان لاتین است و زبان لاتین از ازبان اوستا ریشه گرفته است، با آموزش زبان اوستا در آموزشگاه های کشور، نه تنها میتوان در ریشه-ی کارواژه های (فعل های) زبان پارسی جستجو و آنها را پیدا و زنده کرد، بلکه از بهر نزدیکی فراوانی که میان زبان اوستا و لاتین وجود دارد، یادگیری زبان انگلیسی نیز برای دانش آموزان در آینده بسیار آسانتر خواهد شد (خشایار رخسانی).


شنبه، 29 مُرداد، کیوان شید، 3749 دین بهی


۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

نافرمانی شهریگری (مدنی) از راه ندیده گرفتن «حجاب زوری»








خشایار رُخسانی


همانگونه که میدانیم با آنکه حکومت اسلامی پرچمدار نافرخویی (بی اخلاقی) و روسپیگری در جهان است، ولی این حکومت همچنان با چنگ و دندان دارد برای نگهداشتن «پوشش زوری» سر بانوان ایستادگی میکند. فرنود (دلیل) این رفتار لجوجانه-یِ رژیم نیز روشن است، «حجاب» بازتاب دهنده-یِ ماهیت این رژیم زن ستیز است، همانگونه که چلیپ شکسته (صلیب شکسته) سرشتِ یهودی ستیزیِ آلمان نازی را نمایندگی میکرد. اگر مردم بخواهند از راه نافرمانی شهریگری (مدنی) با حکومت اسلامی مبارزه کُنند، ندیده گرفتن و زیرپا گذاشتن «پوشش زوری» سر بانوان میتواند انگیزه خوبی برای آغاز و دامن زدن به یک ایستادگی بُزرگ میهنی و جُنبش فراگیر باشد.در این پیوند جوانان میتوانند از همین امروز از راه فیس بوک و تلوزیون های ماهواره ای ایستادگیشان را در برابر گَشت های اراذل و اوباش «امنیت اخلاقی» و «زینب کُماندوها»، سازماندهی کُنند. اگر برنامه-ی ایستادگی در برابر «پوشش زوری» سازمانداده شده پیش برود، آنگاه ما گواه این نماگاه های (صحنه های) دلخراش دستگیری و کُتک کاری خواهرانمان نخواهیم بود، زیرا در چنین نِهِشی (وضعی) جوانان در برابر دستگیری خواهرانشان بدست اراذل و اوباش «گشت امنیت اخلاقی» بادپروا (بیتفاوت)، نخواهند ماند و آنها همینکه گواه دستگیری یکی از بانوان بدست اراذل و اوباش حزب الله ای شوند، واکنش نشان خواهند داد. اگر بتوانیم شهروندان را از راه ماهواره و تارکده (اینترت) در جریان ایستادگی سازمانداده شده-ی جوانان بگذاریم تا آنها نیز بدانند که این ایستادگی جوانان در برابر گشت اراذل و اوباش «امنیت اخلاقی» در چهارچوبِ یک ایستادگی شهریگری (مدنی) فراگیر و یک جنبش سراسری انجام میگیرد، آنها نیز در این درگیری ها به کمک جوانان خواهند شتافت و بدینسان، این ایستادگی در برابر «پوشش زوری» میتواند، همانند آتش، در انبار خرمن حکومت اسلامی بیافتد، در سراسر شهرهای ایران گُسترده شود و حکومت اسلامی را به پس نشینی وادارد. حکومت اسلامی هم خوب میداند که در این نبرد، تنها با گذاشتن یک گام به پس در یک سراشیبی خواهد افتاد که پایان آن، گورستان جاودانیش خواهد بود؛ به چم (یعنی) آشغال دانی تاریخ.

۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

محمد پیامبر شاه عرب




دکتر لطف الله روزبهانی


در ۳۱ سوره از ۱۱۴ سوره کتاب آسمانی مسلمانان، از جنگ و خونریزی و غارت و قتل و کشتار سخن رانده شده. به استناد اوراق سیاه تاریخ اسلام، مستخرج از معتبر‌ترین تاریخ نویسان عرب و مشهور‌ترین اسلام‌شناسان غربی، محمد هزاران نفر را به اتهام مشرک و کافر بودن از دم تیغ گذراند و چشم‌هایشان را درآورد و با دست‌های قطع شده در بیابان‌های سوزان عربستان‌‌ رها کرد. در زندگی کدام جنایاتکاران، شاهد همبستر شدن شخص فاتح با زنان و کودکان پدر و مادر مرده هستید، آنهم درست در کنار کالبد پاره پاره شده آنان؛ کاری که محمد در مورد یهودیان بنی نضیر مرتکب شد. محمدی که وعده گنج خسروان و زنان زیبا را داد، تمدن‌هایی را به نابودی کشاند و سایه شوم تئوری‌های واپسگرایانه‌اش ۱۴قرن و اندی است که بر سرزمین‌های مفلوک جهان سومی و دست نشانده افتاده و روزی نیست که قتل و کشتاری بین پیروانش با شعبات مختلف که در دل مذهب او ساخته شده اتفاق نیافتد. تحت نام خداپرستی، انصارش ثروت‌های ملل دیگر را تصاحب نمودند، هزاران زن را کنیز خیمه و بارگاه ساختند و تجاوز به ناموس دیگران برایشان از پیش پا افتاده‌ترین مسایل بود. محمد ایدئولوژی اسلام را ارزانی داشت، دیانتی که همواره وسیله وصول امارت و قدرت و سلطنت بوده و از اصول اخلاقی در آن یافت نمی‌شود. تعداد زوجات محمد در حقیقت سند اسارت زنان بوسیله مردان است و چه دردا که ایران، قربانی نخست این فاجعه بود.
برای بارگیری این نَسک (کتاب) پیوند زیر را دُنبال کُنید:




پیوند نَسک (کتاب) شخصیت محمد یا حل آن معمای مقدس نوشته-ی: معروف عبدالغنی ارصافی
http://www.divshare.com/download/15572806-add

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

نشیب و فروپاشی فرمانروایی ساسانی



 پیشگفتار: خشایار رُخسانی
 چکیده:
تا زمانیکه شاهنشاهی ساسانی به شیوه-ی اَکُیانی (غیر متمرکز) اداره میشد، این شیوه از کشور داری، که خودش را در یک پیمانگان، confederacy ساسانی- پارتی بازتاب داده بود، همانند سُتون مُهرگان شاهنشاهی ساسانی کار میکرد، و سبب توانمندی رزمی، شکوفاهی فرهنگی و ترازداریک (اقتصادی) کشور ایران شده بود. ولی کوشش های نسنجیده-ی خُسروپرویز در برچیدنِ ساختار اداره-یِ کشور که به شیوه-یِ اَکُیانی (غیر متمرکز) بود، سبب ناخُرسندی خانواده های بُزرگ پارتی، آشوب ها و شورش های درونی کشور و دامن زدن به یک زنجیره ای از رویدادهای ناگواری شد که پیامد آنها تکه تکه شدُن آرتش نیرومند ساسانی به سه آرتش کوچک و ناتوان و شکست های پی در پی آن گشت، نخست در برابر آرتش بیزانس روم و سپس در برابر تازیانِ عرب؛ و این واپسین شکست از عرب ها شَوَه (سبب) اشغال ایران برای چهارده سده و پیامدهای شوم آن شُد که تا به امروز بر سرنوشت مردم ایران سایه افکنده است و حکومت اشغالگر اسلامی، نمونه-ی آشکار این شکست است. برای پایان دان به این نکبتِ 1400 ساله، ایرانیان هیچ چاره ای ندارند، بجز سهیم کردن همه-ی تیره های ایرانی در قدرتِ سیاسی از راه برپایی دوباره-ی پیمانگان، confederacy، میان همه-یِ تیره های ایرانی.

سرآغاز:
با همه-ی وَهاکی (اهمیتی) که رویدادهایِ سال های پایانی شاهنشاهی ساسانی در تاریخ چهارده سده-یِ پیشین ایران داشته اند، شوربختانه تاکنون پژوهشگرانِ ایرانی، بسیار اندک در این زمینه پژوهش کرده اند و این دوران همچنان در پشت گرد و غبار تاریخ پنهان مانده است. همانگونه که میدانیم عرب های تازی با بهانه کردن گُسترش دین اسلام ولی با هدف دستیافتن بر خاک زرخیز ایرانزمین و به بردگی بُردن مردم آزاده-ی این کشور و سروری بر آنها، در میانه-ی سده-ی هفتم ترسایی به کشور ایران یورش آوردند. فرمانروایی نیرومند ساسانی در چندین جنگ از سپاهیان عرب شکست خورد که سرانجامِ این شکست ها فروپاشی شاهنشاهیِ ساسانی، ازهم پاشیده شدن شهریگری (تمدن) شکوهمند ایرانی، واپسماندنِ ایران از کاروان شهریگری (تمدن) و بدتر از همه اشغال کشور ایران بود که تا امروز هم ادامه دارد و حکومت اشغالگر اسلامی، نمونه-ی آشکار این شکست بدشگون است.
یکی از نُخستین بُنپایه هایِ فن رزمآوری این است که کشور شکست خورده پس از جنگ، به جُستجو درباره-یِ شَوَندهای (علت هایِ) شکست میپردازد، تا با یافتن آن ها از تکرار و بازکردِ شکست در جنگ های آینده پیشگیری کُند؛ اکنون پُرسشی که باید ذهن هر ایرانی میهندوست را به خود سرگرم کُند این است که: آیا پس از سپری شدنِ چهارده سده از شکست های تلخ ارتش ایران در جنگ هایِ کادوسی (قادسیه)، جولا، نهاوند... ما ایرانیان به فَرنودِ (دلیل) راستین این شکست ها در برابر سپاهیان عرب پی بُرده ایم؟ شوربختانه پاسُخ منفی است؛ فرنود (دلیل) گرانی که میتوان برای این کاستی آورد، بُریدن بخش بزرگی از ایرانیان با فرهنگ و گذشته-ی کشورشان و بیگانه شدنِ آنها با تاریخ ایرانِ باستان و بویژه رویدادهایِ راستین در پایانِ دورانِ شاهنشاهی ساسانی میباشد.
و از سویی دیگر به شَوَندهای (علت های) گوناگونی که از بُردباری این پیشگفتار فراتر میرود، آنچه که ما تا به امروز به نام تاریخ ایران باستان میشناسیم، در هالت خوشباورانه گردایه ای (مجموعه ای) از گُزارش های نادُرست و پیشداوری هایی هَستند که یا بدستِ کارگُزارانِ دربار خلیفه های عرب در آغاز اسلام و به سودِ آنها نگاشته شده اند و یا پژوهشگران باختر؛ و روشن است که به شَوَندِ (علت) دُشمنی کشورگُشایان عرب با ایرانیان و همدلی و گرایش مینویی (معنوی) پژوهشگرانِ باختر به بیزانس و رُم باستان، بیگانگی آنها با آیین و فرهنگِ ایرانیان باستان و بادپروایی شان (بیتفاوتی شان) به سرنوشت مردم ایران، نمیتوان از خاورشناسان نگارش رویدادها و تاریخ راستین ایران را در واپسین دوران ساسانی چشم داشت. انجام این کار گران خویشکاری (وظیفه-ی) ایرانیان میهندوست است که شوربختانه تا کنون در این میدانِ پژوهشی، کم کاری فراوانی شده است. از اینرو، خاورشناسان که تا به امروز «ریش و قیچی تاریخ ایران را در دست داشته اند» در هنگام نگارشِ رویدادهای واپسین دوران ساسانی به همه-ی نهاده ها (موضوع ها) پرداخته اند- از «ستمگری موبدان زرتشتی به مردم ایران» گرفته تا «ناخُرسندی مردم از ساختار پَشکانی (طبقاتی) کشور» و «بیداد دربار ساسانی به مردم»...،- بجز به شَوَندِ (به علت) راستین آن، که شَوَه-ی (سبب) شکست ارتش نیرومند ساسانی از دست سپاهیانِ اسلام، فروپاشی دودمان ساسانی و اشغال ایران برای چهارده سده شُده است.
خوشبختانه به تازگی یکی از گُذشتهنگاران ایرانی به نام بانو دکتر پروانه-ی پورشریعتی کامگار شده اند (موفق شده اند) در پی پژوهش هایِ ارزنده ای که در نَسکِ (کتاب) خود با نام «نشیب و فروپاشی فرمانروایی ساسانی» گردآوری کرده اند، به راز این شکست پی ببرند؛ چنین کار انجام گرفته شده از سوی بانو پورشریعتی در پی چهارده سده-ی گذشته در تاریخ و فرهنگ ایران کاری بیمانند است. و ارزش کار او به اندازه ای است که هم اکنونِ نَسک (کتاب) او بُنمایه و سرچشمه ای برای پژوهش های سپسین در دانشگاه های بُزرگ جهان گشته است. این پژوهش ها از راه سنجش بازگفت ها (روایت ها)، دانش دانگ شناسی (سکه شناسی)، مُهر و موم شناسی، بررسی در رفتار و زندگی خودویژه-ی (شخصی) نامدارانِ تاریخ ایران، prosopography، و از راه بررسی شاهنامه، خداینامه و داستان هایِ انبوهی که از دوران ساسانیان با بُنمایه های (منبع های) گوناگون بجای مانده اند، انجام گرفته اند. بانو پروانه-ی پورشریعتی به واژگونه-ی دیگر پژوهشگران نامدار باختر همانند کریستنزن، Christensen، که بر اداره-ی ساختار کشورداری ساسانیان به شیوه-ی کُیانی (مرکزی) پافشاری میکُنند، بر این باور است که: ساختار سیاسی و دیوانی ساسانی برپایه-یِ پیمانگان، confederacy، ساسانی- پارتی اداره میشده است و این شیوه-یِ کشورداری که در همگی دوران شاهنشاهی ساسانی پابرجا بوده است، سُتونِ مُهرگانِ شاهنشاهی ساسانی را میساخته است؛ و سازه هایی (عامل هایی) که به فروپاشی این پیمانگان، confederacy، دامن زده اند، شَوَه-یِ (علت) بُنیادینِ در ناتوان شُدن شاهنشاهی نیرومند ساسانی بوده اند که در آن دوران برای سروری برجهان خیز برداشته بود؛ و سرانجام، از هم پاشیده شدن پیمانگانِ ساسانی- پارتی سبب ناخُرسندی تیره های ایرانی، ناتوانی و شکست های پی در پی کشور ایران گشت، نُخست در جنگ در برابر ارتش بیزانس و سپس در برابر عرب های مسلمان.

با آنکه با مرگ اردوان پنجم، واپسین پادشاهِ اشکانی، دودمانِ پارتی اشکانی برافتاد و ساسانیان بر کشور ایران چیره گشتند، ولی خانواده هایِ بُزرگ اشکانی از نماگاهِ سیاسی ایران رانده نشُدند؛ آنها در سرزمین های پارتی خُراسان و آذربایجان فرماندار ماندند، و در نگهداری از آیین و دین مهرپرستی که در این سرزمین ها چیره بود، کوشیدند؛ این دودمان هایِ بُزرگ پارتی با مُهر و موم ویژه-ی فرمانداری خودشان در یک پیمانگان، confederacy، ساسانی  پارتی در سراسر دوران ساسانی در اداره-ی کشور سهم داشته اند و سُتونِ مُهرگانِ شاهنشاهی ساسانی را میساختند. ولی کوشش هایِ نابرخردانه-ی خسروپرویز در پایانِ دوران ساسانی برای برچیدن این پیمانگان، confederacy، به ناخُرسندی خانواده های بُزرگ پارتی در خُراسان و آذربایجان دامن زد؛ اینگونه فَرنامِش هایِ (اقدام های) نسنجیده از سوی خُسروپرویز آشوب و شورش هایی را در میان خانواده های پارتی بهمراه داشت که شَوَه-ی (سبب) تکه تکه شُدن آرتش نیرومند ساسانی به سه آرتش ناکارآمد و جدا از هم و ناتوان شدن نیروهایِ رزمی کشور و سرانجام شکست آرتش ساسانی از آرتش بیزانس گشت. درواکُنش به فروپاشی پیمانگان، confederacy، ساسانیپارتی بود که دودمان های بُزرگ پارتی از پُشتیبانی از یزدگرد سوم واپسین پادشاه ساسانی خودداری کردند، و او را در نبرد با تازیان عرب تنها گُذاشتند؛ با باور به دروغ عرب ها که میداویدند (ادعامیکردند) که تنها هدف آنها گُذر از خاکِ ایران برای دستیافتن به نیسنگ های (منطقه های) بازرگانی فرارود (ماورالنهر) است،  این خانواده های بُزرگ پارتی با عرب های تازی آشتینامه دستنیدند (امضا کردند). و برپایه-ی این پیمانامه در برابر تازش عرب های تازی به نیسنگ های (منطقه های) زیر فرمان پارس ها هیچ واکُنشی نشان ندادند.

پُرسشِ کلیدی و بُنیادینی که هم اکنون هر ایرانی میهندوست باید از خودش بکند این است که: اگر شاهنشاهی ساسانی در سراسر تاریخ شکوهمندش، نیرومندی رزمی و شکوه فرهنگی و ترازداریش (اقتصادیش) را وام دار ساختار دیوانی – سیاسیِ اَکُیانی (غیرمتمرکز) بوده است که در پیمانگان، confederacy، ساسانی-پارتی بازتاب پیدا کرده بود، و از سویی دیگر،  اگر شکست رزمی ایران در برابر بیزانس روم و در پی آن فروپاشی و شکست فرجامین ایران در برابر سپاهیان عرب که تا به امروز هَنایش های (تأثیرهای) ناگوار آن در ریختِ بدشگونِ حکومتِ اشغالگر اسلامی بر سرنوشت مردم ایران سایه انداخته است، همه از پیامدهای از هم پاشیده شُدنِ این پیمانگان ساسانی-پارتی هَستند، چرا نباید برای پایان دادن به پیامدهای این شکست ِ تلخ و چهارده سده اشغال ایران، این پیمانگان، confederacy، میان تیره های ایرانی دوباره برپا گردد؟
دیگر اینکه، اندیشه-ی اداره-ی ایران با یک ساختار سیاسی اَکُیانی (غیر متمرکز) نباید انگیزه ای برای نگرانیِ ایرانیان میهندوست از ترس از ویناستاری (فتنه-ی) جدایی خواهان شود، زیرا با فروپاشی روسیه-ی شوروی بسیاری از کشورهای نیمروز (جنوب) روسیه در پیرامونِ دریای مازندران که در پی دو شکست قاجارها از روس ها و برپایه-ی پیمانامه هایِ گُلستان و ترکمنچای از پیکر ایران جداشده بودند، همچون تاجیکستان و ازبکستان... از بهرِ برخورداری از فرهنگی انباز (مشترک) با مردم ایران، دلبستگی فراوانی برای نزدیک شدن به ایران نشان دادند. ولی شوربختانه از آنجا که در کشور ایران بجای یک حکومت میهنی هم اکنون یک حکومت اشغالگر و بُنیادگرای دینی فرمانروایی میکند، حکومت اسلامی بجای پیشوازی از این کشورها با ارزش های فرهنگ ایرانی، همه-ی آنها را با ترس از گُسترش بُنیادگرایی اسلامی در کشورشان از ایران گُریزان ساخت.
با پُشتگرمی به این نمونه آوری من بیگمان هَستم که با آرَنگ (شعار) ایران برای همه-ی ایرانیان و دادن سهم در قدرت سیاسی به همه-ی تیره های ایرانی  و رفتن به سوی اداره-ی ایران با یک ساختار اَکُیانی (غیر متمرکز)، هیچ راهبندی نخواهد توانست از سرنگونی حکومت اشغالگر و انیرانی آخوندی بدستِ تیره هایِ همبسته-یِ ایرانی و بازگشتِ کشورهای نیمروز (جنوب) روسیه به مام میهن پیشگیری کُند. پس از سرنگونی این حکومت اشغالگرِ ِاَنیرانی و روی کار آمدن یک حکومت میهنی و آزاده، همگی جمهوریهایِ نیمروزی (جنوبی) روسیه همانند ارمنستان و گُرجستان که در دوران ساسانیان بخشی از خاک ایران بوده اند، و خُراسان خاوری ( افغانستان) که 159 سال پیش با دسیسه-ی انگلستان و فتوای آیت الله های میهنفروش از ایران جدا شد، دوباره با پیوندی مینویی (معنوی) به آغوش مام میهن بازخواهند گشت. و جدایی خواهان در این میان تنها بسان اندکی چوب پنبه های ِ سرگردان در خیزآب هایِ آسیم (موج هایِ عظیم) دریابار (اقیانوس) فرهنگ ایرانی ناپدید خواهند شد. پس از سرنگونی حکومت اشغالگر اسلامی میتوان با الگو گرفتن از «بازار مشترک اروپا» همگی مرزها را میان ایران و جمهوری های نیمروزی (جنوبی) روسیه گشود و این کشورها با همکاری های رو با روی (متقابل) رزمی، فرهنگی ترازداریک (اقتصادی) خواهند توانست بُزرگترین و نیرومندترین بازار ترازداریک جهان را در سایه-ی فرهنگ  ایرانی برپا سازند.
ایدون باد
شنبه، 15 مرداد، کیوان شید، 3749 دین بهی


یادآوری
همراه این یاداشت پیوند نسخه الکترونیکی این نِسکِ ارزنده را برای بارگیری در دسترس ایرانیان میهندوست میگذارم. ولی برای پُشتیبانی و سپاسگزاری از کار ارزشمند بانو پروانه پورشریعتی، به ایرانیان میهندوست پیشنهاد میکنم که نَسک کاغذی آنرا جدگانه فراهم آورند و خواندن این نَسک را به دیگر هم میهنان پیشنهاد بدهند. با امید به اینکه این کار آسیم (عظیم) بانو پورشریعتی الگویی برای پژوهشگران جوان ایران گردد تا راه او را دنبال کنند.




برای بارگیری پیشگفتار این نسک که بدست بانو دکتر پروانه پورشریعتی نگاشته شده است، و برگردان بخشی از نَسک، مهروزانه پیوند زیر را دنبال کنید:


http://www.divshare.com/download/15481401-11a