۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

برگردان منشور کوروش بزرگ



خشایار رُخسانی

پیشگفتار:
   کوروش بزرگ با برنهادن منشور دادیک آدمی (حقوق بشر) آیین پلید برده داری را برچید. چنین کار بُزرگی کُنجکاوی هر انسانِ خَرَدمندی را برمیانگیزاند تا از خودش درباره-ی گوهر آن فرهنگی پُرسش کُند که توانست یک انسان آزادمَنِش و اَبَرمَردی چون کوروش بُزرگ را در دامان خودش پرورش دهد که 2549 سال پیش برچیدن برده داری از جهان را آرمانِ زندگی خودش ساخت. جایگاه انسان و ارزش جان، دادیک (حقوق) شهروندی و آزادی انسان در منشور کوروش بُزرگ در سنجش با جایگاه انسان در آیین و دین های سامی، به ویژه دین اسلام که آدمی را از همگی ارزش های انسانی و دادیک های (حقوق) شهروندی بی بهره کرده است، نمایانگر آشکار دو فرهنگ گوناگون و بیگانه باهم است: فرهنگ پیشرفته-ی شهرنشینی ایرانی که شهروند آزاده میسازد، جایگاهِ بُلندِ آدمی را ارج مینهد، شادی را بسان نیایش به درگاه خداوند میداند، و فرهنگِ خُشک و واپسمانده-یِ بیابانگردانِ تازی که  انسان را برده میکُند، فرهنگ بندگی را میگُستراند و «آزادی و شادی آدم را فریب اهریمن» میپندارد.
ایرانیان میتوانند از راه خواندن پیام رهایی بخش کوروش بزرگ و سگالش (تفکر) در باره-ی آن به همیستاری (تفاوت) بُزرگ میان ارزش های فرخویی (اخلاقی) و فرهنگی امروزین شان با ارزش ها و فرهنگِ مردمی نیاکان شان در 25 سده-ی گذشته پی ببرند. برای نمونه با ژرفنگری در منشور دادیک مردمی (حقوق بشر) کوروش بزرگ میتوان به دُنبال پاسخ به این پُرسش گشت که چرا ایرانیان امروز در سنجش با نیاکانشان از ارزش های انسانی به دور مانده اند؟ چرا برچیده شُدنِ آزادی شهروندان و لگدمال شدن دادیک (حقوق) زنان، و فرکاسته شدن ارزش های انسانی آنها به نیمی از مردان، امروز به این سادگی از سوی همبودگاه پذیرفته میشود، و این درهالی است که در 25 سده-ی پیش زنانِ ایرانی در همگی میدان های زندگی از کار و سازندگی گرفته تا جنگ دوش به دوش مردان و برادانشان کوشندگی و هُنرنمایی میکردند؟ چنین پژوهشی میتواند کُمک فراوانی به پیدا کردن ریشه-ی کاستی ها در رفتار و مَنِش ایرانیان امروزین و پی بُردن به شَوَندِ (علت) واپسماندنِ ایران از کاروان پیشرفت و شهریگری نوین کُند.
کوروش بزرگ در 2549 سال پیش در دورانی فرمان منشور دادیک آدمی (حقوق بشر) خود را برنهاد (تصویب کرد)، که نه تنها فرمانروایان و پادشاهان در آن دوران آیین برده داری را برای استوان کردن (محکم کردن) مهارشانِ بر سرزمین های زیر فرمان شان بر مردمان کشورهای شکست خورده، سزاوار میدانستند، وآنکه هتا آنهایی نیز که داوش (ادعای) پیامبری داشتند و میداویدند (ادعا میکردند) که «پیام آور آیین های آسمانی  هَستند تا بستگی های نامردمیک (روابط غیر انسانی) در همبودگاه هومَنی (جامعه-ی انسانی) را برچینند،» همانند پیامبر اسلام، خودشان برده دار بودند و چنین آیین زشتی را روامیدشتند. در چنین دورانی که هومَنی (انسانیت) در بخش بزرگی از جهان با ارزش های مردمی بیگانه بود، کوروش بزرگ با بهرهمند شُدن از فرهنگ اهورایی ایرانزمین که برگرفته از آموزش های اَشو زرتشت بود، فرمان منشور دادیکِ آدمی (حقوق بشر) را برای نُخستین بار در جهان برنهاد و با اینکار بُزرگ نام نیکِ خود را در دل و یاده-یِ هومَنی (انسانیت) جاودانه ساخت.
 پیام رهایی بخش کوروش را باهم بخوانیم و فرمان او را الگوی رفتار خود در زندگی سازیم:
چکیده:
« تا روزی که من به یاری مزدا پادشاهی میکنم، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را در به نام غلام و کنیز بفروشند و فرماندهان و زیردستان من خورتاک (مسئول) هستند که در گُستره-ی فرمانروایی و گُماردگی (مأموریت) خود، از خرید و فروش مردان و زنان در جایگاهِ برده، پیشگیری کنند. و آیین بردگی باید که سراسر از جهان براُفتد.

سرآغاز:
اينك كه به ياري مزدا ، تاج پادشاهی ايران و بابل و كشورهاي چهار سو را به سر گذاشته ام ، به شما پيام می دهم كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا نيروی پادشاهی را به من مي دهد دين و آيين و رسم های پاترمانی (ملتهايي) كه من پادشاه آنها هستم ، ارج خواهم گذاشت و نخواهم گذاشت كه بُلندپایاگان کشوری و زير دستان من ، دين و آیين و رسوم مردمانی را كه من پادشاه آنها هستم يا پاترمان (ملتهاي) ديگر را کوچک کرده يا آنها را خوار دارند . من از امروز كه تاج پادشاهی را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا نيروی پادشاهی را به من ميدهد،  هرگز پادشاهی خود را بر هيچ پاترمی (ملتی) به زور نخواهم پذیراند. و هر پاترم (ملت) آزاد است، كه مرا به پادشاهی خود بپذيرد يا نه. و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند، من براي پادشاهی بر آن مردم به جنگ روی نخواهم آورد
. من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي چهار سوی هستم نخواهم گذاشت، كسي به ديگري ستم كُند و اگر کسی ستمی ببیند، من داد وي را از بیدادگر خواهم ستاند و به او خواهم بازخواهم گرداند و ستمگر را کیفر خواهم كرد. من تا روزي كه پادشاه هستم، نخواهم گذاشت کسی بر سرمایه های ترابُرده و ناترابُرده (منقول و غير منقول) کسی دیگر  چنگ بیاندازد، و بخواهد به زور يا به گونه ای ديگر، بدون پرداخت بهاي آنها و بدست آوردن خُرسندی سرمایه دار، این سرمایه ها را ازآن خود سازد.
 من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت کسی، کس ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد، وي را بكار وادارد. من امروز به آگاهی همگانی میرسانم، كه هر كس آزاد است، كه هر ديني را كه دوست دارد، داشته باشد و در هر جا كه دوست دارد زندگی كند، تنها با این سامه (شرط) که او در آنجا هُوده-ی (حق) كسي را پايمال نکند و هر پیشه ای را كه دست دارد، برگُزیند و مال خود را به هر گونه كه دوست دارد، بگُسارد (مصرف کُند) ، تنها با این سامه (شرط) که هیچ آسیبی به دادیک (حقوق) ديگران نزند. من به آگاهی همگانی میرسانم، كه هر كس پاسُخگوی رفتار خودش است و هيچ كس را نبايد به شَوَندِ (علت) گُناهی كه يكي از خويشاوندانش كرده است ، کیفر داد؛ کیفر دادن به برادر یک آدم گناهكار و واژگونه-ی آن به سراسر کاری نارواست و نابهنجار است. و اگر يك کس از خانواده يا دودمانی گُرمی (جُرمی) کُند، تنها بايد گُناهکار کیفر ببیند، و نه ديگران.
 من تا روزي كه به ياري مزدا پادشاهی ميكنم، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را به نام غلام و كنيز بفروشند و فرمانداران و زيردستان من ، خُورتاک (مسئول) هَستند، كه در گستره-ی زیر فرمان و گُماردگی (ماموريت) خود، از خرید و فروش مردان و زنان به نام غلام و كنيز پیشگیری کُنند و رسم بردگي بايد سراسر از جهان برافتد. و من از مزدا خواهانم، كه مرا در راه انجام پیمان هایی كه با مردمان ايران، بابل و کشورهای چهار سوی ديگر جهان بر دوش گرفته ام، پيروز گرداند

 منشور دادیک آدمی (حقوق بشر) کوروش بزرگ
 منشور دادیک آدمی (حقوق بشر) کوروش در موزه بریتانیا نگهداری میشود. این منشور که به نام استوانه کوروش نامدار است، یک استوانه سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی شاهنشاه ایران ساخته شده و دور تا دور آن گردآیه هایی (مجموعه هایی) از سخنان و دستورهایِ شاهنشاه ایران به دبیره-ی (خط) میخی بابلی کَنده کاری شُده است. این استوانه که به نام «نُخستین منشور دادیک آدمی (حقوق بشر)» در جهان شناخته میشود، در پایه های شهر بابل نهاده شده بوده است. تاریخچه پیدایش آن کمابیش به سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستانشناسی در بابل در میانرودان برمیگردد. هورمزد رسام، باستانشناس بریتانیایی آسوری تبار، استوانهٔ سفالین موسوم به کوروش کبیر را یافت که دربرگیرنده-ی نوشته هایی به دبیره-ی (خط) میخی بود. جنس این استوانه از گل رس است، ۲۳ سانتیمتر درازا و ۱۱ سانتیمتر پهنا دارد و دور تا دور آن با ۴۰ دبیره (خط) به زبان آکادی و به دبیره-ی میخی بابلی نوشته شده است. بررسی های باستانشناسی نشان داده اند که نوشته های استوانه ای در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش بزرگ پس از شکست نبونید (بختالنصر) و گشوده شدن شهر بابل، نویسانده شده اند، و  به نام سنگ بنای یادبودی در پایه های شهر بابل گذاشته شُده اند. هم اکنون این تَختَکِ (لوح) سفالین استوانه ای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری میشود. از سوی دیگر در واپسین سال های آشکار شده است که بخشی از یک تَختَکِ (لوحه) استوانه ای که آن را از آن نبونبید پادشاه بابل میدانستند، براستی پاره ای از استوانه کوروش بزرگ، از رده های (سطرهای) ۳۶ تا ۴۳ است. پس از این پیدایش، این پاره از تَختَکِ (لوح) استوانه ای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری میشُد، به موزه بریتانیا در لندن آورده و به استوانه-یِ بُنیادین پیوند داده شُد. در جریان جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران، منشور کوروش به باوجودِ ناسازگاری دولتِ بریتانیا برای چند روز به ایران آورده شد و به نمایش در آمد.

ساخت منشور
کوروش دوم، بنیانگذار پادشاهی ایران و آغازگر دودمان هخامنشیان، پس از فروگرفتن بابل، در بابل تاجگذاری کرد و فرمان به بَخشایش همگانی ( عفو عمومی) داد؛ کوروش آیین ها و دین های بومی را آزاد گذاشت؛ برای بدست آوردن مهر مردم میانرودان (بین النهرین)، کوروش مردوک را گرامیداشت که کهن ترین خدای بابل بود. کوروش هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از دست اندازی به مال و جان مردم بازداشت. کوروش همگی کسانی را که در بابل اسیر بودند گرد هم آورد و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از بندگی و بیگاری در بابل آزاد کرد. .به دستور کوروش، نَگیزش (توضیح) رویدادها و دستوهای وی روی یک تَختَکِ  (لوح) استوانه ای سفالین نگاشته شد به نام سنگ بنای یادبودی در پایه های شهر بابل قرار گرفت. این پاشن (سند) به نام نخستین منشور دادیک آدمی (حقوق بشر) شناخته میشود و در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان پخشود. یک رونوشتی از این منشور در ساختمان سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری میشود. در این تَختَکِ (لوح) استوانه ای، کوروش پس از شناساندنِ خود و دودمانش و نَگیزش (توضیح) کوتاه درباره-ی فروگرفتن و گُشایش شهر بابل، میگوید که همگی دستاوردهایش را با کمک و خُرسندی مردوک خدای بابلی به انجام رسانده است. وی سپس بیان میکند که چگونه آرامش و آشتی را برای مردم بابل و کشور سومر به ارمغان آورده، و پیکر خدایانی را که نبونید از نیایشگاه های گوناگون برداشته و در بابل گردآوری کرده بود، به نیایشگاه های بُنیادین آنها در میانرودان و باختر ایران برگردانده است. پس از آن، کوروش میگوید که چگونه نیایشگاه هایِ ویرانشده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاه های بابل بودند به میهنشان برگردانده است. در این نوشته اشاره-ی راسته ای (مستقیمی) به آزادی تیره-ی یهود از اسارت بابلیان نشده، ولی با پژوهش در بُنمایه های (منبع های) تاریخی روشن شده است که آزادی یهودیان بخشی از سیاست کوروش پس از گُشایش شهر بابل بوده است. برگردان بخشی از متن این منشور چنین است؛ از خط ۲۰: «من کوروش هستم، پادشاه جهان، پادشاه بزرگ، شاه توانمند و برهاگ ( برحق)، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارسوی (جهان)». دبیره (خط) ۲۱: «پسر کمبیز، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نوهی کوروش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نبیرهی چیشپیش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان»، دبیره (خط) ۲۲: «از دودمانی که همیشه پادشاه بودند؛ (من کسی هستم) که مردوک و نبو (خدایان بابل) فرمانرواییش را گرامی میدارند، و با خرسندی قلبی پادشاهیش را خواستارند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار به شهر بابل اندر شدم،» دبیره ۲۳: «در میان شادی و پایکوبی در کاخ شاهی (بابل) به تخت نشستم. مردوک، خدای بزرگ، اراده کرد که دل مرا شرسار از مهربانی برای بابل باشد، و من هر روز او (مردوک) را نیایش کردم دبیره (خط) ۲۴: «ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم ترس و رنج بر مردم کشور سومر و اکد وارد آید.» دبیره ۲۵: «من برای برپایی آشتی در بابل و (سایر) شهرهای وَرجاوندِ (مقدس) این کشور سخت کوشیدم. در مورد اهالی بابل که او (نبونید) آنها را به بیگاری گماشته بود، این (بیگاری) اراده-ی خدایان و درخور مردم نبود. » دبیره-ی ۲۶: «من به آشفتگی آنان پایان دادم و آنها را از بیگاری رهانیدم. مردوک، خدای بزرگ، از کردار (نیک) من خشنود شد،» دبیره ۲۷: «وهُمایونی (برکت) و مهربانیش را به من ارزانی داشت، هم به من که او را میستایم، هم به کامبیز که فرزند من است، هم به همه-یِ سپاهیان من خط ۲۸: «ما همگی در آشتی جایگاه بلندش را ستودیم،» دبیره ۲۹: «همه شاهان جهان، از دریای بالا تا دریای پایین، و شاهان چادرنشین سرزمینهای باختری، همه آنها،» دبیره ۳۰: خراج سنگین برای من آوردند و در بابل بر پای من بوسه زدند دبیره ۳۱: «از نینوا، آشور و شوش، اکد، اشنونا، زَمبان، مهتورنا و دِیر تا نیسنگ (منطقه) گوتیان و شهرهای وَجاوَندِ (مقدس) آن سوی دجله، آنچه که ویران شده بود را از نو ساختم و نیایشگاه هایی را که برای سالها ویران مانده بودند بازسازی کردم.» دبیره-ی ۳۲: «و پیکرهای خدایانی را (که در بابل گردآوری شده بودند) به نیایشگاه های خود بازگرداندم. من (همچنین) همگی ساکنین پیشین این شهرها را گردآوردم و به سرزمینهای خود بازگرداندم.» دبیره ۳۳: «همچنین به دستور مردوک، خدای بزرگ، پیکره-ی خدایان سومر و اکد را که نبونید با خشمگین ساختن خدای خدایان به بابل آورده بود، به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم دبیره ۳۴: «باشد که این خدایان هر روز از بِل و نبو (نام ۲ خدا) بخواهند که» دبیره ۳۵:« برای زندگانی بلند و فراوانی  آفریکانی (برکت) من نیایش کنند.  باشد که (این خدایان) به خدای من، مردوک، بگویند: «کوروش، پادشاهی که تو را گرامی میدارد، و پسرش کامبیز (را از یاد مبر).» دبیره ۳۶: «مردم بابل پادشاهی مرا گرامی داشتند، و من آشتی و آرامش را در این سرزمین برپا ساختم.»

«الله»، بُت دیروز و خدای امروز


انور حکمت
چکیده:
به واژگونی باورهایِ مسلمانان که میگویند خانه کعبه بدست ابراهیم ساخته شده است، و اینکه او 1800 سال پیش از زادروز مسیح زیست میکرده است، همه-ی پژوهش هایِ باستان شناسانه نشان میدهند که خانه-ی کعبه بایستیکه یک یا دو سده پس از زادروز مسیح ساخته شده باشد، زیرا در نسکِ «عهد عتیق» توراتِ یهودیان هیچگونه نماری (اشاره ای) به ساخته شدن این چنین پرستشگاهِ مَهَندی (مهمی) بدست بُزرگترین پیامبرشان نمیکند؛ و پای ابراهیم هتا اگر که یک پیامبر افسانه ای نباشد، به عربستان هم نرسیده بوده است. ولی پژوهش های باستان شناسانه و دانشیک نشان میدهند که خانه-ی کعبه را عرب ها در خاستگاه نیایشگاهی برای بت هایشان ساخته بودند که الله یکی از این بُت ها بود که دارای سه دُختر بنام هایِ لات، منات و عزی بوده است و محمد ابن عبدالله داستان ساخته شدن کعبه بدست ابراهیم را از اینرو بافته بود که بتواند آسانتر یهودیان را به دین خود فرابخواند. سنگ پرستی یک از آیین هایِ کُهن عرب ها پیش از اسلام بود که امروز نیز یادبودهایِ آن در آیین اسلام در ستایش سنگِ سیاه (حجر الاسود) در کنار خانه-یِ کعبه، پَرویزش پیدا میکند (تجلی پیدا میکند). این تنها آیینی نبود که محمد بن عبدالله از عرب هایِ دوران بت پرستی وام گرفت، ونکه (بلکه) همه-ی آیین هایی که امروز باورمندان مسلمان در هنگام بجاآوردن آیین هایِ «حج» انجام میدهند، موشکافانه از آیین های عرب ها پیش از اسلام رونویسی شده اند، تنها با این همیستاری (تفاوت) که امروز همه-یِ آنها در ستایش از یک بُت انجام میگیرند، بُتی بنام الله.

سرآغاز:
کعبه مکان مقدسی بود که پیش از اسلام بت های گوناگونی در آن نگهداری می شد. الله یکی از بتهایی بود که در کنار بتهای دیگر که مدینه بودند پرستیده می شد. حرم مکه همانند خانه دیگر خدایان مردم سامی، به صورت مکعب ساخته شده بود از این رو بود که به آن کعبه می گفتند. کعبه لغتی عربی به معنی چهار گوش است. بعضی می گویند لغت کعبه به معنی خانه است و از یک لغت حبشی که به معنی خانه دو طبقه است گرفته شده است اما به نظر نمی رسد که این تعبیر درست باشد. و آنچه از ظاهر کلمه عربی پیداست کعبه به معنی چهارگوش می باشد.
 بتها یا درون خود کعبه بودند یا در فضای باز بیرون کعبه. در بعضی از محافل باور بر این بود که شکل چهار گوش کعبه تقلیدی از شکل چهار گوش چادر عربهاست. تاریخ ساخت کعبه به قرن دوم پس از مبلاد برمی گردد. بنابراین بر خلاف آنچه در تازينامه و تفاسیر مسلمانان گفته شده است این بنا نمی تواند توسط ابراهیم ساخته شده باشد. در کتاب عهد عتیق هیچ اشاره ای به سفر رئیس خانواده به عربستان نشده است و از همه مهمتر هیچ سند تاریخی و باستانی در دست نیست که این بنا پیش از قرن اول میلادی وجود داشته باشد. اگر ابراهیم در حقیقت وجود داشته است در حدود سال 1800 پیش از میلاد میزیسته است. این داستان آشکارا توسط محمد ساخته شده است تا توسط آن بتواند نظر یهودیان مکه را نسبت به خود جلب کند.
 عربهای بیابانگرد ؛ پیش از اسلام سنگهای صاف و مکعب شکل را محترم می شمردند و آنگونه سنگها را به عنوان محل زندگی خدا تکریم می کردند. مردم چادر نشین عرب که چادر آنها مکعبی شکل بود با خود می اندیشیدند که خانه خدا شبیه خانه خودشان اما از جنس سنگ است.
 در میان جاهایی که در عربستان مقدس شمرده می شد کعبه از همه مهمتر بود چون سنگ سیاه را در خود جای داده بود. عربهای پیش از اسلام معتقد بودند که این سنگ توسط خدایان آسمانی برای عبادت به آنها داده شده است .
 به احتمال زیاد جنس این سنگ از گدازه های آتشفشانی یا بازالت است. اما ماهیت واقعی آن به راحتی قابل شناسایی نیست. چون زائران در طول سالیان سال از زمانی که در این بنا کار گذاشته شده است ، آن را بسیار لمس کرده و از سر شوق و شعف بوسیده اند. ممکن است یک شهاب سنگ باشد. اسلام سنت سنگ پرستی عرب پیش از اسلام را به وسیله قرار دادن مراسم حج به عنوان پنجمین ستون دین ادامه داد.
 هر ساله میلیونها مسلمان به مکه آمده تا سنگ سیاه را که در گوشه شرقی بنا هست تکریم کنند.
 بطلمیوس ستاره شناس و جغرافی دان بزرگ که در اسکندریه در سال 130 میلادی متولد شد از مکه تحت عنوان مکورابا نام برده است.
 از آنچه در کتابهای تذکره نویسان اولیه اسلامی آشکار است قصی یکی از اجداد محمد ، عبادت کعبه را در بین مردم خود رواج داد. او دو پسر به نامهای عبدالمناف(بنده مناف) و عبدالدار(بنده کعبه) داشت که آنها را به عنوان ناظر این آیین بر گماشت. هر کدام از بتهایی که در کعبه نگه داشته می شد به قبیله ای خاص تعلق داشت. مردم هر قبیله هر سال یه مکه می آمدند تا بیعت خود را با خدای خود تجدید کنند. به طور سنتی این مراسم در آخرین ماه از تقویم عربی که ذی الحجه نامیده می شد برگزار می شد. به احتمال زیاد لغت حج بر گرفته از واژه عبری HUG به معنی گردش در اطراف، گرفته شده است. چادر نشینان اولیه عرب هر وقت که برای زیارت حرم می آمدند به منظور ستایش کعبه اطراف کعبه می چرخیدند به این عمل طواف می گفتند.

مطابق سنت قدیم اعراب ، یک ماه پیش از مراسم زیارت کعبه و یک ماه پس از آن ، مردم عربستان عداوت و دشمنی نسبت به یکدیگر را کنار می گذاشتند و دست از جنگ می کشیدند. در طول این ماهای مقدس نباید خونی ریخته می شد. علت تعطیل جنگ و خونریزی به این دلیل بود که می خواستند مکه را برای زائران که برای انجام مراسم می آمدند، به محیطی امن تبدیل کنند. در طول این چند ماه اجازه دزدی یا درست کردن کمینگاه یا انتقام گیری خانوادگی به کسی داده نمی شد.

به محدوده کعبه به طور تحت الفظی حرم گفته می شد. به این دلیل تمام مکه نیز به عنوان حرم مقدس شمرده می شد. بعدها واژه حرم به زنان کاخ که بیش از یک نفر بودند اطلاق شد. حرم به معنی جایگاه خصوصی است که هیچ خاطی حق ورود به آن مکان را ندارد و تنها به زنان اختصاص دارد.
 در ماه حج هر زائر همراه خود هدایای را برای تقدیم به خدای خود می آورد و برای خشنودی خدای خود حیوانی را برای او قربانی می کرد.
 در هنگام اجرای مراسم ، مریدان ابتدا پیرامون کعبه می گشتند سپس در فاصله بین دو تپه ای که صفا و مروه نامیده می شد و به باور آنها محل زندگی یک خدای مدینه و یک خدای نرینه بود، شروع به دویدن می کردند.
 یکی دیگر از مراسمی که در این فستیوال انجام می شد مراسم محرم شدن بود. زائر در این مراسم باید از هتک حرمت کردن ، کفر گویی و آمیزش جنسی خود داری کند زیرا انجام این مراسم در حضور خدایان ممنوع بود.
 قبابیل گوناگون عرب در این مراسم شرکت می کردند چون این ماهها تنها زمانی بود که عرب دست از جنگ و ستیزه جویی بر می داشت و حمل سلاح ممنوع بود.
 همه این مراسم عهد جاهلیت در اسلام امروزی ادامه یافت. هر ساله میلیونها مسلمان از سرتاسر دنیا در طول ماه ذی الحجه به مکه آمده و مراسمی را انجام می دهند که قرنها پیش از اسلام در عربستان رایج بوده است.
 در این مراسم لباس سفید بلندی می پوشند و اطراف کعبه می گردند و سر حیوانات را می برند و از آمیزش جنسی پرهیز می کنند و از گفتار اهانت آمیز پرهیز می کنند و بین صفا و مروه میدوند و به جایگاهی که بت پرستان قدیم فکر می کردند خانه شیطان است ، سنگ می زنند.
 در حقیقت مراسمی که در حال حاضر پیروان محمد هر ساله انجام می دهند با آنچه بت پرستان در سالها پیش از اسلام انجام میدادند ، تفاوتی ندارد تنها نام آن تغییر پیدا کرده است. و گروه کافران به گروه مسلمانان تبدیل شده اند. آنچه محمد انجام داد ، ادامه سنتهای اجداد خود بود که آنها را به قانونهای مقدس تبدیل کرد و نام اسلام بر آنها گذاشت.
 تنها فرق این مراسم با مراسم گذشته ، این است که در گذشته هر کسی مجاز بود برای انجام این مراسم به مکه برود. بی خدایان ، چند خدایان و یکتا پرستان همه در این مراسم شرکت می کردند اما امروزه تنها مسلمانان مجازند به حرم کعبه وارد شوند و الله خدای خصوصی دنیای محمد خدای همه کلانها شد.
 پیش از اسلام هر قبیله ای خدای مخصوص خود را داشت. اما وقتی برای زیارت به مکه می آمدند خدای دیگران را نیز پرستش می کردند یا حد اقل به آن خدایانی که معروف بودند احترام می گذاشتند. در زمانی که قبیله ها در حالت صلح به سر می بردند ،آنهایی که "لات" را می پرستیدند الله خدای بزرگ را نیز ستایش می کردند. آنهایی که برای "عزی" احترام قائل بودند "منات" را نیز تکریم می کردند و ارتباط بین خدایان یک ارتباط دوستانه بود. اما در زمانیکه بین قبایل اختلاف می افتاد هر قبیله فقط خدای خود را عبادت می کرد و به خدایان قبایل دیگر کاری نداشت.
 همانطور که قبلا" ذکر شد جد محمد فرزندان خود را با نام خدایان نامگذاری کرد. وقتی که محمد شروع به تبلیغ دین خود کرد افراد قریش که از قبیله او بودند با او به مخالفت برخاستند زیرا او می خواست خدای خود ، الله را به همه خدایان ارجحیت دهد. وقتی او مخالفت شدید مردم قریش را دید یک قدم عقب نشینی کرد و سعی کرد دشمنانش را با پذیرش بتهای آنان در کنار بت بزرگ ،الله ، آرام کند.
 به این دلیل است که تذکره نویسان مسلمانان اولیه گفته اند که محمد بت های قبیله را مخصوصا" سه بت بزرگ لات و منات و عزی را که اعراب فکر می کردند دختران الله هستند، تکریم کرد. اما وقتی که دشمنی بین او و دیگر افراد قبیله ادامه یافت، او نظرش را تغییر داد و الله را که خدای پدرش ، عبدالله بود ، برتر از همه بتها شمرد. پس از آن او از هر فرصتی استفاده کرد تا الله را بر بتهای دیگر برتری دهد. او مرتب می گفت که خدایی جز الله وجود ندارد. یکی از آخرین سوره های تازينامه که توحید نامیده می شود می گوید:
 بگو الله یکی است. بی نیاز از همه است نه زاده می شود و نه می زاید و مثل و مانندی ندارد.
 نکته مهم در این سوره این است که بر این حقیقت که الله تنها خداست تاکید می ورزد و در ادامه می گوید که خدا دارای فرزندی نیست. در غیر این صورت آنهایی که معتقد بودند لات و منات عزی دختران الله هستند ، خود را هم ردیف مسلمانان می دانستند. از آنجایی که هیچ خدایی با الله قابل مقایسه نیست. خدایان دیگر کافران نمی توانند در ردیف الله بایستند.

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

من اعتراف مي كنم كه يك بوزينه هستم !



برگرفته از وبلاگ مصلوب

اگر بخواهيد فيلمي تماشا كنيد، توصيه مي كنم؛ حتمن فيلم «
ارواح گویا» Goya’s Ghosts را ببينيد. داستان فيلم اگرچه به ظاهر در مورد فرانسيس گويا، نقاش پرآوازه اسپانيايي است، اما درونمايه طنز اما تلخ فيلم بيش از هرچيز به زشتي افراط و استبداد ديني و آنچه كه در تاريخ به نام «دادگاه هاي تفتيش عقايد» مي شناسيم، مي پردازد. «اينس»، دختر متمول و زيبايي – كه ناتالي پورتمن نقش آن را بازي و فرانسيس گويا از او به عنوان مدل نقاشي هايش استفاده مي كند- با گزارش دروغي كه زير نظر يك كشيش جاه طلب و شهوتران در مورد يهودي شدن دخترك به كليسا داده شده است، به«دفتر رسيدگي به تخلفات مومنين مسيحي» فرا خوانده مي شود و از همان آغاز، بي هيچ محكمه اي؛ مورد شكنجه و آزار قرار مي گيرد تا جايي كه مجبور مي شود به تغيير مذهب خود اعترافي دروغين كند. قصد ندارم در اينجا به كل داستان و يا هنرنمايي تحسين برانگيز «خاوير باردم » -در نقش كشيش – بپردازم اما حيفم مي آيد كه يك صحنه زيبا و قابل تامل فيلم را روايت نكنم، صحنه اي كه پدر متمول دختر، با وساطت فرانسيس گويا، كشيش را – به بهانهء اعطاي كمك مالي هنگفت به كليسا - به شام دعوت مي كند و بر سر ميز از كشيش مي پرسد كه چرا دخترش همچنان در زندان است؟ كشيش با قاطعيت مي گويد: « او يهودي شده است و بايد مجازات شود». پدر دخترك با تعجب مي گويد: «حتمن دخترم زير شكنجه مجبور به اعتراف شده است». كشيش در جواب اما با قيافه اي مطمين و حق به جانب، ضمن آنكه به استفاده از شكنجه اذعان دارد رو به پدر دخترك مي كند و مي گويد: «اگر مومني بي گناه باشد، حتي در زير شكنجه هم تن به قبول خطا و گناه نمي دهد زيرا خداوند حامي بي گناهان است و نفس حقيقت به متهم، قدرت مقاومت مي دهد!» ابتكار پدر دختر اما بسيار جالب است. به فرمان او درهاي سالن پذيرايي را مي بندند و كاغذي را جلوي كشيش مي گذارند كه به بوزينه بودن خود اعتراف كند. كشيش سر باز مي زند و همين كافي است تا طنابي به دور گردن او بپيچند و براي آويزان كردن او از لوستر بزرگ سالن تقلا كنند… لحظاتي بعد اما صحنه اي زيبا و استدلالي قوي رقم مي خورد! كشيش لورنزو، از ترس حلق آويز شدن، اين چند كلمه را مي نويسد و امضا مي كند: «من اعتراف مي كنم كه يك بوزينه هستم!»