۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

بررسی وَرتیش (تحول) خودکامگی در گذشته-یِ نزدیک ایران، بخش دوم


دوشنبه‏، 2010‏/03‏/22

نُسکِ پارسیک

خودرهاگران

چکیده:


جُنبش مشروطیت را کمینه ای از نُخبگانِ فرهیخته در دوره ای رهبری کردند که بیشینه-یِ مردم در همبودگاهِ ایران نافرهیخته بودند. یکی از پارادُخش ها [تناقض ها] و سُستی های جُنبش مشروطیت که آن را از دست یافتن به هدف هایش بازداشت، این بود که رهبران آن بدون فراگیر کردن و هَنجُمَنی کردن [اجتمایی کردن] جَنبش میخواستند از دستاوردهای هَنجُمَنی [اجتمایی] آن بهرهمند شوند. از دیگر سُستی ها در جُنبش مشروطیت پدیدار نگشتن همسانی و همگونی در اندیشه-یِ مردم بود که میتواند به جنبش هَنجُمَنی [اجتمایی] دامن بزند و آن را ژرف تر کند و دیگری نبود یک یاده-یِ جَمی [حافظه-یِ جمعی] با ارزش، که بکمک آن همبودگاه بتواند از لغزش ها در رویدادهای گذشته آموزش بگیرد. گردآوری یاده-یِ جَمی [حافظه-یِ جمعی] همیشه بدست حکومت هایِ خودکامه انجام گرفته است که رویدادهایِ گذشته را به دلخواه خودشان نوشته اند.

http://www.youtube.com/watch?v=_0WR3GydyCs

سرآغاز:

در درازای یک سده-ی گُذشته، چهار جُنبش هَنجُمَنی [اجتمایی] در ایران سربرآوردند که هر بار در راه رسیدن به هدف هایشان ناکام ماندند، و در پایان تنها به جابجایی ساختارهایِ خودکامگی سرانجامیدند. یکی از این جُنبش هایِ مَهِین [مهم] جُنبش مشروطیت است که دارای برخی ویژگی هایی است که میتواند برای ما دلنشین باشد. نخست اینکه جنبش مشروطیت بدست یک کمینه ای از فرهیختگان در همبودگاه ایران در دوره ای انجام گرفت که بخش بزرگی از مردم آن نافرهیخته بودند. گُذشتهنگاران در گزارش هایشان در باره چرایی پیدایش مشروطیت فرنودهای [دلیل های] گوناگونی را نشان داده اند، برای نمونه مسافرت دانشجویان و جهانگردان ایرانی به کشورهایِ اروپایی که در هال پیمودن پیشرفت های تُخشاکی [صنعتی] و هَنجُمَنی [اجتمایی] بودند، فراگیری دانش هایِ زمان و پیمودن درجه هایِ دانشی در دانشگاه هایِ اروپایی. این ایرانیان از فرنگ بازگشته میتوانستند ترازداری [اقتصاد] پویا و رشد فرهنگی و هَنجُمَنی [اجتمایی] در اروپایِ سده-یِ 19 را با ایستایی تلخی که بر سامه هایِ کشورمداریک [شرایط سیاسی]، هَنجَمَنی [اجتمایی]، ترازداریک [اقتصادی] و فرهنگی ایران سایه انداخته بود. بسنجند. سپس تر این سنجش ها انگیزه ای شُدند تا افرادی که از فرنگ بازمیگشتند، پیشگام برای انجام کارهایِ نو گردند، و گفته ها و خواست هایی را به میان آورند که تا آن زمان در همبودگاه ایران پیشکشیده نشده بودند. به همین فرنود [دلیل] است که از همان زمان، ناسانی ها میان اَپَرماند [سنت] و نوگرایی نمایان شُدند. این ناسانی ها همان ارزش هایی هَستند که توانستند اروپا را از ساختارهایِ خودکامه و چیرگی دین بر حکومت، گُذر دهند و آن را به سوی بهبودِ ترازداریک [اقتصادی]، آسایش هَنجُمَنی [اجتمایی]، و پیشرفت فرهنگی با گُشایش کشورمداریک [سیاسی] رهبرند.
ولی در جُنبش مشروطیت این کمینه-یِ فرهیخته نتوانست زمان بسنده [کافی] برای آگاه سازی توده ها هزینه کند. در این دوره پدیده هایِ دیگری نیز نمایان شدند که گذشتهنگاران از آنها به نام شَوَندهای [علت هایِ] پیدایش جنبش مشروطیت نام میبرند، برای نمونه گُشایش دبستان ها؛ هرچند که افراد ویژه-یِ همبودگاه میتوانستند از آن بهره ببرند، و پراکندن روزنامه ها که برای نُخستین بار آگاهی های نوینی را به مردم میدادند. گردایه [مجموعه] این پدیده ها و افزون برآن نیاز هایِ پاسخ داده نشده-یِ ترازداریک [اقتصادیِ] هَمبودگاه، باشندگی پیش از اندازه-یِ بیگانگان در کشور و درآمیختن آنها در نشاخت [تعیین] سرنوشتِ کشور، شوه شدند [سبب شدند] که سرانجام مردم ایران را به هُماسش [شرکت] در یک جنبش واخواهی و پَتکارشی [اعتراضی] وادارند. ولی رهبری جنبش مشروطیت در دستِ کمینه ای از نخبگان بود، درهالیکه باشندگی مردم در جنبش بگونه گذرا هدایت میشده است. با روی آوردن به بُنمایه های [منبع هایِ] گُذشتهنگاری، میتوانیم با ویژگی هایِ هَنجُمَنی [اجتمایی] در آن دوره آشنا شویم، و این بُنمایه ها داده هایی را در فرادست ما میگذارند که میتوانیم بکمک آنها به بافتِ هَنجُمَنی [اجتمایی] در زمان پیدایش این جُنبش ها پی ببریم. یکی از پارادُخش ها [تناقض ها] در جنبش مشروطیت این بوده است که رهبران آن بدون فراگیر کردن و هَنجَمَنی کردن [اجتمایی کردن] جنبش، میخواسته اند از دستآوردهایِ هَنجُمَنی [اجتمایی] آن بهرهمند شوند. و این یکی از پارادُخش های [تناقض هایِ] درونی این جُنبش بوده است که راهبندِ آن در نهادینه کردنِ مشروطیت بگونه–یِ پایدار در ایران شد. برای پاسخ گفتن به این پرسش که چرا اینچنین رویدادی پیشآمد، نگاهی به نسک [کتاب] شادروان احمد کسروی میاندازیم که یکی از مَهِین ترین [مهم ترین] نسک ها [کتاب ها] در باره-یِ جنبش مشروطیت است. او در پیشگفتار این نسک [کتاب] به نکته هایی نمار میکند [اشاره میکند] که خواندنی هستند. برای نمونه در جایی میگوید:«مردم ایران گرفتار پراکندگی اندیشه هَستند. و شما ده تن را که دارای یک راه و یک اندیشه باشند، نخواهید یافت. پیشامد مشروطه زمینه-یِ دیگری برای پراکنده اندیشی ها شده بود». سپس او نمار میکند [اشاره میکند] که چگونه انجمن ها و چیزهای دیگر پدیدار گشتند. ولی نکته برجسته ای را که شادروان احمد کسروی در اینجا میگوید، نبود یک بافتِ هَنجُمَنی [اجتمایی] ِهمگون در همبودگاه است، که شوه شود [سبب شود] تا یک بستر اندیشمندی و یک روان جَمی انباز [روح جمعی مشترک] ساخته شود، که بشود بکمک آن روان جَمی، جُنبشی را آغازید؛ آن را به پیش برد و به سرانجام رساند و از بازده-یِ آن بهره برد. شادروان احمد کسروی در این پیشگفتار میگوید که:« ایرانیان از ناآگاهی رنج میبردند» و اینکه او پیوس [انتظار] این را داشت که در ورای فداکاری هایی که آن اقلیتِ نُخبه انجام داد، و در ورای آن کمینه ای از آگاهی هایی که روشنبین ها توانستند به همبودگاه بدهند، جُنبش مشروطه نمیتوانست زاینده یک جنبش دوام دار و با ریشه باشد. برای نمونه شادروان احمد کسروی در جای دیگر از پیشگفتار این نسک [کتاب] میگوید که :«این یکی از گرفتاری های ایرانیان است که پیشامد ها را زود فراموش میکنند. » در همین دو گفته ای که از شادروان کسروی آوردم، او به دو نکته-یِ کلیدی نمار میکند [اشاره میکند] . نخست اینکه در میان ایرانیان، آن همسانی و همگونی اندیشمندی ای که میبایست بوجود بیاید، تا بشود بکمک آن به یک جنبش هَنجُمَنی [اجتمایی] دامن زد که نیروهایِ گُسترده ای از مردم را در خودش همپیمان کند، بوجود نیامد. همبودگاه میتواند در یاده-یِ [حافظه-یِ] تاریخی خودش یک سری چیزهای اَنبازی [مشترکی] را نگه بدارد و بکمک آن شخصیت های تاریخی ناوابسته ای را برای خودش درست کند. با بکارگیری از این روان جَمی انبازی [روح جمعی مشترکی] که چیره است، همبودگاه میتواند شخصیت جَمی انبازی [جمعی مشترکی] را برای خودش بسازد. از آنجا که این روان جَمی [روح جمعی] ساخته نشده است، امیدی هم به آینده-یِ جنبش نمیتوان داشت. کسروی در پایان به این برآیند میرسد که چنین پدیده ای در جنبش مشروطیت وجود نداشته است. و نبود این روان انباز [روح مشترک] است که شوه [سبب] میشود که در جنبش هایِ سپسین نیز، بسیاری از این جُنبش ها نازا یا مرده زا شوند. به زبان دیگر از پیش روشن بود که آینده آنها بجایی ره نمیبرد. و از اینرو امید فراوانی نمیشُد از آنها داشت. نکته دیگر در گفته-یِ دوم شادروان کسروی، نبود یاده-یِ جَمی [حافظه جمعی] است. فرنوندِ [دلیل] آن هم این است که در همبودگاهِ ما یاده-یِ جَمی [حافظه جمعی] بگونه-یِ سامانمند نگهداری نمیشود. گردآوری و پردازش به یاده-یِ جَمی [حافظه جمعی] در دست داتواری های [حاکمیت های] خودکامه بوده است. و آنها هستند که داستان های پسندیده-یِ خودشان را بجای تاریخ رستادی [رسمی] ارایه میدهند. یاده-یِ جَمی [حافظه جمعی] ما از گُذشتهنگاری، داستان های دست ساخته داتواری های [حاکمیت های] خودکامه هستند. از اینرو است که شادروان احمد کسروی با ندیدن یاده-یِ جَمی [حافظه جمعی] پایدار در میان ایرانیان، نگران از این است که مردم دوباره آن آموخته های گذشته را فراموش، و لغزش های گذشته را تکرار کنند.
جُنبش مشروطیت بدست یک کمینه ای از فرهیختگان رهبری شُد که آگاه شده بود، و کم و بیش میدانست که چکار باید کند، و یک بیشینه ای از مردم که از سامه هاِ [شرایط] هم ناخرسند بودند، ولی نمیدانستند که چه باید کنند. اکنون باید که به این نهشت [وضعیت] بیاندیشیم که در درازای بیش از یک سده ادامه داشته است، و در آن یک کمینه ای از همبودگاه بیشینه ای از مردم را ره میبرده است. و باید که از خودمان پرسش کنیم که آیا جنبش کنونی نیز گرفتار چنین نهشتی [وضعیتی] هست؟


http://www.youtube.com/watch?v=_0WR3GydyCs



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر