۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

در شرایط حاظر جُنبش به یک هدف مشخص نیاز دارد


ضرورت تعیین یک هدف مشخص برای جنبش کنونی در راستایِ تضمین موفقیت آن

نسخه فارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


چکیده:

یکی از علت هایی که سبب شده که جَنبش پس از گذشت 9 ماه که از پیدایش آن میگذرد، به هدفش نرسد، روشن نبودن هدف آن میباشد. با آنکه بدنه-یِ جُنبش برای زُدودن کوهی از گرفتاری هایی که در سه دهه گذشته انباشته شده اند، بدنبال راهکاهایِ ریشه ای و ساختارشکنانه میگردد، رهبران نمادین جنبش میرحسین موسوی و مهدی کروبی خواست هایی را پیش میکشند که سقف آنها خیلی پایین تر از خواست هایِ بُنیادین بدنه-یِ جُنبش است. به همین دلیل است که شاید که بد نباشد که از همکنون در این باره بیاندیشیم که چگونه میتوانیم، با رها کردن جنبش از بند و زنجیر اینچنین گفتمان ها که «ما ساختار شکن نیستیم»، به جنبش یک نیروی تازه ای ببخشیم.

http://www.youtube.com/watch?v=g8oZJs4A_O8



سرآغاز:


همانگونه که میدانید مدت هاست که در دل اپوزیسیون حکومت اسلامی در برونمرز و نیز در دل کُنشگران جنبش در درون کشور، این نگرانی را داریم که چه حرکت هایی را بکنیم که بتوانند بگونه-یِ تاکتیکی به کامگاری و موفقیت جنبش بفرجامند؛ برای نمونه در 13 آبان چکار کنیم و در 16 آذر، سپس در عاشورا و 22 بهمن؟ اکنون اگر اینگونه نشد چکار کنیم؟ و سپس به چهارشنبه سوری بیاندیشیم و مسئله هایی از این دست. ولی بنگر میرسد که در کنار این گرفتاری هایِ تاکتیکی آنچه که سبب شده است که جنبش در طول هشت و نه ماه گذاشته نتوانسته است به سوی آن راستایی که میخواسته است برود، به یک هدف مشخصی دست پیدا کند و به یک نتیجه مشخصی برسد، این بوده است که جنبش هنوز هدف مشخص و روشنی را برای خودش روشن نکرده است. اگر نگاه کنیم به آزموده-یِ انقلاب سال 1357، بر پایه-یِ پژوهش هایِ گوناگونی که در این موضوع انجام شده است، روند را که بررسی میکنیم، متوجه یک نکته جالبی میشویم و آن این است که از زمانی که جنبش آغاز میشود، یعنی در دی ماه 1356، این رویداد تا شهریور 1357 به درازا میکشد. و در آن مدت به دلیل اینکه جُنبش دارای هدف روشنی نبود، و آن چیزی که بعنوان رهبری انقلاب مطرح بود، نمی توانست بگونه قاطعانه موضع و نظر خودش را نسبت به آنچیزی که میخواهد با رژیم شاه بکند، تعیین بکند، جنبش در حال دست و پا زدن بود. و ما گواه بودیم که عملاً تا آنزمان حرکت بزرگی را هم نداشتیم. تا اینکه در شهریورماه و بویژه پس از رویداد 17 شهریور بص با اطلاعاتی که از داخل میرسید، از فراهم بودن جو خشم و عصبانیت، و انزجار نسبت به کشتار، رهبری انقلاب در آن موقع، خمینی، تصمیم گرفت که موضع خودش را در برابر رژیم شاه کاملاً معین کند و با طرح موضوع شاه باید برود، بحث رفتن رژیم پادشاهی را پیشکشید. و از آن زمان است که جنبش بگونه-یِ روشن هدف پیدا میکند. و بر اساس آن هدف موفق میشود که در طول کمتر از شش ماه رژیم شاه را سرنگون کند. خوب این به چه معنی است؟ به معنی این است که هر جنبش اجتمایی و هر جنبش اعتراضی، بویژه هنگامیکه دوام میآرود، دیگر یک حرکت شورشی ِناگهانی دو سه روزه نیست، بلکه یک حرکتِ دنباله دار و با فراز و نشیب هایِ فراوان هست، در یک جایی میبایستیکه برای خودش، هدفی را تعیین کند که آن هدف به او این اجازه را بدهد که بداند مسیر استراتژی او چه هست و به چه مقصدی میخواهد دست پیدا کند؟ و راه هایِ دستیابی به این مقصد چه هست، چه تاکتیک هایی و چه تکنیک هایی را میبایست که مورد استفاده قرار بدهد؟ و در آن صورت است که دیگر گرفتاری هایی را همانند تقویمی شدن جنبش نخواهیم داشت، یکی از دلایلی که جنبش یک جنبش تقویم دار شده است؛ یعنی تنها بر پایه-یِ روزهایی که در تقویم پیش بینی شده اند، در مراسمی همانند 13 آبان، روز قدس، 16 آذر و همانند آن ها، گردهمایی هایی میکند، این است که جنبش بگونه روشن نمیداند که چه چیزی را میخواهد بدست بیاورد. بنابر این جنبش منتظر فرصت ها میشود، منتظر رویدادها میشود تا از آن ها، بهره ببرد، ولی جنبشی که هدفی را برای خودش مشخص میکند، در آن صورت زمان و مکان را به تسخیر خودش در میآورد، زمان و فرصت را از دست نمیدهد و اجازه نمیدهد که یک ماه یا دو ماه در آرامش بسر ببرد تا سپس برای نمونه بخواهد، گردهمایی هایی را در خیابان ها برگزار کند. بنابراین آنچیزی که از این پس مطرح است، بعنوان یک ضرورت حتمی، برای اینکه جنبش بتواند به موفقیت دست پیدا کند، باید که از این حالت آشفتگی، ابهام، تردید، نامشخص بودن بیرون بیایید و برای خودش یک هدف روشن را تعیین کند. یکی از دلایلی که سبب شده است که تا امروز این هدف بگونه-یِ مشخص فرموله نشود، و در برابر بازیگران جنبش قرار نگیرد که بدانند، چه چیزی را میخواهند بدست بیاورند؟ و تا کجا میخواهند بروند و مقصدشان چیست؟ این نقشی است که موسوی و کروبی دارند ایفا میکنند، یعنی کسانیکه بگونه تصادفی نقش رهبری نمادین این جنبش را پذیرفته اند. این دو تن، تاکنون نتوانسته اند که موضع خودشان را بگونه بُرنده در برابر نظام حکومت اسلامی روشن کنند. همانگونه که در گفتار دیروز اشاره کردم، البته این آشکار است که از بهر پیوندهایی است که آنها دارند، و این پیوندها در این کسان درونی شده اند؛ از آنجا که موسوی و کروبی خودشان در درون نظام بوده اند و از درون نظام دارند بیرون میآیند، بخشی از بنیان گذاران این نظام بوده اند، قدرت سیاسی را تجربه کرده اند و مزه-یِ قدرت را در درون همین نظام چشیده اند، امروز نمیتوانند خودشان را در ورای این نظام و در بیرون از این نظام در خارج از آن تصور بکنند. بنابراین تمام نیرویِ تصور و تخیل سیاسی موسوی و کروبی در رابطه با این جنبش محدود میشود به آن دیدی که آنها میتوانند توسط نیروی سیاسی فردی خودشان در محدوده ها و مرزهایی که نظام جمهوری اسلامی تعیین کرده است، یا وجود دارد، داشته باشند و نه در ورای آن و نه بیشتر از آن. به همین دلیل است که ما در برابر یک نیاز قرار میگیریم. و آن این است که اگر قرار باشد که از یک سوی، شرایط عینی جامعه، جامعه را تشویق کند به سوی یک حرکت سرنوشت ساز حرکت بکند، حرکتی که یک دگرگونی بنیادین را درخواست میکند، یعنی اینکه از سویی، در دل جامعه خواست هایی انباشته شده اند، و تحقق این خواست ها و برآورده شدنِ آنها ها، نیازمند یک دگرگونی بُنیادین، زیربنایی و ساختاری است، و از سویی دیگر کسانی که دارند بعنوان رهبران این جنبش کار میکنند، بجای اینکه این خواست ها را که در درون جامعه شکل گرفته اند، که در واقع ضرورت عینی جامعه هَستند، آن را فرموله کنند و بجای هدف جنبش معرفی کنند، میآیند یک هدفی را تعیین میکنند که سقف آن به اندازه ای پایین است و تا اندازه ای بدور از نیازی است که جامعه برای دگرگونی شرایط درخواست میکند، که بازیگران اجتمایی همانند مردم، جوانان و دانشجویان در اینجا بگونه ای مبهم و سرگردان میمانند، یعنی گیج و آشفته میشوند که نمیدانند در سرانجام چکار بکنند؟ آیا خطری را برای بدست آوردن یک امر خیلی کوچک بجان بپذیرند، برای نمونه برای بدست آوردن یک سری اصلاحات و رفرم ها در درون نظام، درحالیکه با پذیرش آن خطر و بخودی خود میتوانستند یک حرکت بُنیادین کنند؛ و اینکه بیایند چکار بکنند؟ یا اینکه خودشان را از مهمیز سلطه و از تآثیرپذیری و از خط دادن هایِ نیمه کار مانده-یِ این رهبری آزاد سازند، و بروند به سویی که بگونه-یِ جدی، زیربنایی یعنی بگونه-یِ ساختارشکنانه، با این رژیم برخورد کنند، و خطرات آن را نیز بجان بخرند؟ به باور من یکی از مسائلی که جنبش را همکنون در موقعیت سختی قرار داده است، و میتوانیم بگوییم که در یک موقعیت برزخی قرار داده است، این است که از یک سوی نیاز به این هست که ،هدفی را تعیین کنیم که این هدف با خودش توانایی ایجاد دگرگونی هایِ بسیار بزرگی را داشته باشد که یکی از ویژگی هایِ آن کنار زدن هَمِگی و تمامیت نظام جمهوری اسلامی است، یعنی مافیای سپاه پاسداران، ولایت فقیه و بازار، درحالیکه آنچیزیکه موسوی و کروبی دارند، بعنوان چشم انداز حرکت ترسیم میکنند، بسیار دورتر از این گُذرگاه بُنیادین، زیربنایی، و آن مسیر رادیکالی است که جنبش درخواست میکند؛ برای اینکه مردم به میان میدان مبارزه بیایند برای اینکه بها پرداخت کنند، از جان خودشان مایه بگذارند، و بدینسان بتوانند پیشبرنده-یِ جنبش به یک سوی و هدفی باشند که در پایان، چیزی از سامانه-یِ جمهوری اسلامی برجای نماند. به همین دلیل است که شاید که بد نباشد که از همکنون در این باره بیاندیشیم که چگونه میتوانیم، با رها کردن جنبش از بند و زنجیر این گفتمان ها که «ما ساختار شکن نیستیم»، به جنبش یک نیروی تازه ای بدهیم؛ رها سازی جُنبش از گُفتمان هایی همانند آنچیزی که مهدی کروبی روز گذشته در گفتگوی رسانه ای خود با یک روزنامه ایتالیایی بیان کرد و یا گفته هایی که میرحسین موسوی میپراکند، که همه-یِ آنها تلاشی هَستند تا آتش جنبش را در اندازه یک افروزه و شعله-یِ کوچک نگه بدارند که تنها بتواند در چهارچوب سامانه-یِ حکومت اسلامی تأثیرگذاری داشته باشد، و بیرون تر از ساختارهایِ این سامانه نرود.
شاید بهتر است که جنبش خودش را از این بند و زنجیر ها رها سازد.

http://www.youtube.com/watch?v=g8oZJs4A_O8

همکنون جُنبش به یک هدف روشن نیاز دارد


نیاز به نِشاخت [1] یک هدف نمایان برایِ جنبش کنونی در راستایِ پایبندگی [2] کامگاری [3] آن


نُسکِ پارسی



دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


چکیده:

یکی از شَوَندهایی [4] که شوه شده است [5] که جَنبش پس از گذشت 9 ماه که از پیدایش آن میگذرد، به هدفش نرسد، روشن نبودن هدف آن میباشد. با آنکه بدنه-یِ جُنبش برای زُدودن کوهی از گرفتاری هایی که در سه دهه گذشته انباشته شده اند، بدنبال راهکاهایِ ریشه ای و ساختارشکنانه میگردد، رهبران نمادین جنبش میرحسین موسوی و مهدی کروبی خواست هایی را پیش میکشند که تراز [6] آنها خیلی پایین تر از خواست هایِ بُنیادین بدنه-یِ جُنبش است. به همین فرنود [7] است که شاید که بد نباشد که از همکنون در این باره بیاندیشیم که چگونه میتوانیم، با رها کردن جنبش از بند و زنجیر اینچنین گفتمان ها که «ما ساختار شکن نیستیم»، به جنبش یک نیروی تازه ای ببخشیم.


سرآغاز:


همانگونه که میدانید دیربازی است [8] که در دل نیروهایِ جایگُزین [9] حکومت اسلامی در برونمرز و نیز در دل کُنشگران جنبش در درون کشور، این نگرانی را داریم که چه حرکت هایی را بکنیم که بتوانند بگونه-یِ تاکتیکی به کامگاری جنبش بفرجامد؛ برای نمونه در 13 آبان چکار کنیم و در 16 آذر، سپس در عاشورا و 22 بهمن؟ اکنون اگر اینگونه نشد چکار کنیم؟ و سپس به چهارشنبه سوری بیاندیشیم و فَراپُرسش هایی [10] از این دست. ولی بنگر میرسد که در کنار این گرفتاری هایِ تاکتیکی آنچه که سبب شده است که جنبش در درازایِ هشت و نه ماه گذاشته نتوانسته است به سویِ آن راستایی که میخواسته است برود، و به یک هدف روشن دست پیدا کند و به یک بازده-یِ نمایان برسد، این بوده است که جنبش هنوز هدفِ نمایان و روشنی را برای خودش نشاخت نکرده است [11]. اگر نگاه کنیم به آزموده-یِ انقلاب سال 1357، بر پایه-یِ پژوهش هایِ گوناگونی که در این نهاده [12] انجام شده است، روندِ انقلاب را که بررسی میکنیم، یک نکته-یِ دلنشین را درمینگریم و آن این است که از زمانی که جنبش آغاز شُد، به چم [13] در دی ماه 1356، این رویداد تا شهریور 1357 به درازا کشید. و در آن زمان به فرنودِ اینکه جُنبش دارای هدف روشنی نبود، و آن چیزی که در جایِ رهبری انقلاب شناخته شده بود، به چم خمینی، نمی توانست بگونه-یِ گِزیرَنده [14] دیدگاه و نگر خودش را در برابر آنچیزی که میخواهد با رژیم شاه بکند، روشن بکند، جنبش در هال دست و پا زدن بود. و ما گواه بودیم که به کَردِ [15] تا آنزمان حرکت بزرگی را هم نداشتیم. تا اینکه در شهریور ماه و بویژه پس از رویدادِ 17 شهریور با داده ها و آگاهی هایی که از فراهم بودن جو خشم و برآشفتگی، و انزجار دربرابر کشتار، از درون کشور میرسید، رهبری انقلاب در آن زمان، خمینی، وَدایید [16] که نهادگاهِ [17] خودش را در برابر رژیم شاه به راسایی [18] روشن کند و با پیشکشیدنِ نهاده-یِ «شاه باید برود»، گُفتاوردِ رفتن رژیم پادشاهی را پیشکشید. و از آن زمان بود که جنبش بگونه-یِ روشن، هدف پیدا کرد. و بر پایه-یِ آن هدف کامگار شُد [19] که در زمانی کمتر از شش ماه رژیم شاه را سرنگون کند. خوب این به چه آرشی [20] است؟ به آرش این است که هر جنبش همبودگاهی [21] و هر جنبش پَتکارشی [22]، بویژه هنگامیکه دوام میآرود، دیگر یک حرکت شورشی ِناگهانی دو سه روزه نیست، ونکه [23] یک حرکتِ دنباله دار و با فراز و نشیب هایِ فراوان هست؛ در یک جایی میبایستیکه برای خودش، هدفی را نمایان کند که آن هدف به او این پروانه را بدهد که بداند گُذرگاه راهبُردی [24] او چه هست؟ و به چه هدفی میخواهد دست پیدا کند؟ و راه هایِ دستیابی به این هدف چه هست، چه تاکتیک هایی و چه فوت و فن هایی را میبایست که بکاربگیرد؟ در این نِهشت [25] است که دیگر گرفتاری هایی را همانند گاهنامه ای شدن [26] جنبش نخواهیم داشت، یکی از فرنودهایی که جنبش، یک جنبش گاهنامه ای شده است؛ به چم اینکه، تنها بر پایه-یِ روزهایی که در گاهنامه پیش بینی شده اند، در آیین هایی همانند 13 آبان، روز قدس، 16 آذر و همانند آن ها، گردهمایی هایی میکند، این است که جنبش بگونه روشن نمیداند که چه چیزی را میخواهد بدست بیاورد. بنابراین جنبش در پیوس [27] ژایش ها [28] مینشیند، رویدادها را میبیوسد [29] تا از آن ها، بهره ببرد. ولی اگر جنبش هدفی را برای خودش نمایان کند، در آن هنگام، زمان و گِواک [30] را به زیر مهار خودش در میآورد، زمان و ژایش را از دست نمیدهد و پروانه نمیدهد که یک ماه یا دو ماه در آرامش بسر ببرد تا سپس برای نمونه بخواهد، گردهمایی هایی را در خیابان ها برگزار کند. بنابراین آنچیزی که از این پس باید درجایِ یک نیاز فوری پیشکشیده شود، برای اینکه جنبش بتواند به کامگاری دست پیدا کند، باید که از این هالت آشفتگی، پَرخیدگی [31]، دودلی، ناروشن بودن بیرون بیایید و برای خودش یک هدفِ روشن را نشاخت کند [32]. یکی از فَرنودهایی که شَوه ای شده است که تا امروز این هدف بگونه-یِ روشن فرموله نشود، و در برابر بازیگران جنبش قرار نگیرد که بدانند، چه چیزی را میخواهند بدست بیاورند؟ و تا کجا میخواهند بروند و آهنگ و کامه شان [33] چیست؟ این نقشی است که موسوی و کروبی دارند ایفا میکنند، به این چم که کسانیکه بگونه بَختکی نقش رهبریِ نمادین این جنبش را پذیرفته اند. این دو تن، تاکنون نتوانسته اند که نهادگاهِ خودشان را بگونه بُرنده در برابر سامانه-یِ حکومت اسلامی روشن کنند. همانگونه که در گفتار دیروز نمار [34]، بیگمان این آشکار است که از بهر پیوندهایی است که آنها دارند، و این پیوندها در این کسان درونی شده اند؛ از آنجا که موسوی و کروبی خودشان در درونِ سامانه-یِ حکومت اسلامی بوده اند و از درون این سامانه دارند بیرون میآیند، بخشی از بنیان گذاران این سامانه بوده اند، مَجد [35] را آزموده اند و مزه-یِ مَجد را در درون همین سامانه چشیده اند، امروز نمیتوانند خودشان را در ورای این سامانه و در بیرون از این سامانه بانگارند [36]. بنابراین تمام نیرویِ اَنگاشت [37] و پنداشتِ [38] سیاسی موسوی و کروبی در پیوند با این جنبش، کرانمند میشود [39] به آن دیدی که آنها میتوانند بکمکِ نیرویِ سیاسی فردیِ خودشان، در چهارچوب ها و مرزهایی که سامانه-یِ جمهوری اسلامی نشاخت کرده است، داشته باشند، و نه در ورای آن و نه بیشتر از آن. به همین فرنود است که ما در برابر یک نیاز قرار میگیریم. و آن این است که اگر قرار باشد که از یک سوی، سامه هایِ راستین چَپیره [40]، همبودگاه را برانگیزاند تا به سوی یک حرکت سرنوشت ساز روان شود، حرکتی که یک دگرگونی بنیادین را درخواست میکند، به چم اینکه از سویی، در دلِ همبودگاه خواست هایی انباشته شده اند، و بجاآوردن این خواست ها و برآورده شدنِ آنها ها، نیازمندِ یک دگرگونی بُنیادین، زیربنایی و ساختاری است، و از سویی دیگر کسانی که دارند درجایِ رهبران این جنبش کار میکنند، بجای اینکه این خواست ها را که در درونِ همبودگاه شکل گرفته اند، که براستی نیاز راستین همبودگاه هَستند، آن ها را فرموله کنند و بجایِ هدف جنبش بشناسانند، میآیند یک هدفی را نشاخت میکنند که تراز آن به اندازه ای پایین است و تا اندازه ای بدور از نیازی است که همبودگاه برای دگرگونی سامه ها درخواست میکند، که بازیگران همبودگاهی، همانند مردم، جوانان و دانشجویان در اینجا بگونه ای گُنگ و سرگردان میمانند، به آرش اینکه [41] گیج و آشفته میشوند که نمیدانند در پایان چکار بکنند؟ آیا پَژمَرگی [42] را برای بدست آوردن یک دستآوردِ خیلی کوچک بجان بپذیرند؟ برای نمونه برای بدست آوردن یک سری بَهینش ها (اصلاحات) و رفرم ها در درون سامانه، درهالیکه با پذیرش آن پَژمَرگ و بخودی خود میتوانستند یک حرکت بُنیادین کنند؟ یا اینکه بیایند چکار بکنند؟ یا اینکه خودشان را از مهمیز چیرگی و از هَنایش پذیری [43] و از خط دادن هایِ نیمه کار مانده-یِ این رهبری آزاد سازند، و بروند به سویی که بگونه-یِ فَرسخت [44]، زیربنایی به آرش (یعنی) بگونه-یِ ساختارشکنانه، با این رژیم برخورد کنند، و پَژمَرگ هایِ آن را نیز بجان بخرند؟ به باور من یکی از فراپُرسش هایی که جنبش را همکنون در نهشتِ سختی گذاشته است، و میتوانیم بگوییم که در یک نهشت برزخی قرار داده است، این است که از یک سوی نیاز به این هست که ،هدفی را نمایان کُنیم که این هدف با خودش توانایی ایجاد دگرگونی هایِ بسیار بزرگی را داشته باشد که یکی از ویژگی هایِ آن، کنار زدن هَمِگی سامانه-یِ جمهوری اسلامی است، یعنی مافیای سپاه پاسداران، ولایت فقیه و بازار، درهالیکه آنچیزیکه موسوی و کروبی دارند، بجایِ چشم انداز حرکت برمینگارند [45]، بسیار دورتر از این گُذرگاه بُنیادین، زیربنایی، و آن گشتگاهِ (مسیر) رادیکالی است که جنبش درخواست میکند؛ برای اینکه مردم به میان میدان مبارزه بیایند برای اینکه بها پرداخت کنند، از جان خودشان مایه بگذارند، و بدینسان بتوانند پیشبرنده-یِ جنبش به یک سوی و هدفی باشند که در پایان، چیزی از سامانه-یِ جمهوری اسلامی برجای نماند. به همین فرنود است که شاید که بد نباشد که از همکنون در این باره بیاندیشیم که چگونه میتوانیم، با رها کردن جنبش از بند و زنجیر این گفتمان ها که «ما ساختار شکن نیستیم»، به جنبش یک نیروی تازه ای بدهیم؛ رها سازی جُنبش از گُفتمان هایی همانند آنچیزی که مهدی کروبی روز گذشته در گفتگوی رسانه ای خود با یک روزنامه ایتالیایی بیان کرد و یا گفته هایی که میرحسین موسوی میپراکند، که همه-یِ آنها تلاشی هَستند تا آتش جنبش را در اندازه یک افروزه و شعله-یِ کوچک نگه بدارند که تنها بتواند در چهارچوب سامانه-یِ حکومت اسلامی تأثیرگذاری داشته باشد، و بیرون تر از ساختارهایِ این سامانه نرود.
شاید بهتر است که جنبش خودش را از این بند و زنجیر ها رها سازد.

http://www.youtube.com/watch?v=g8oZJs4A_O8


پهرست واژگان:

1. تعیین
2. تضمین
3. موفقیت
4. علت هایی
5. سبب شده است
6. سطح
7. دلیل
8. مدت هاست
9. اپوزیسیون
10. مسئله هایی
11. تعیین نکرده است
12. موضوع
13. یعنی
14. مصمم
15. عملاً
16. تصمیم گرفت
17. موضع
18. کاملاً
19. موفق
20. معنی
21. اجتمایی
22. اعتراضی
23. بلکه
24. استراتژی
25. وضعیت
26. تقویمی شدن
27. انتظار
28. فرصت ها
29. انتظار میکشد، بیوسیدن: انتظار کشیدن
30. مکان
31. ابهام
32. تعیین کند
33. مقصدشان
34. اشاره کردم
35. قدرت سیاسی
36. اَنگاردن: تصورکردن
37. تصور
38. تخیل
39. محدود
40. شرایط عینی جامعه
41. یعنی
42. خطری
43. تآثیرپذیری
44. جدی
45. برنگاشتن: ترسیم کردن



زمان تعیین تکلیف برای میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرارسیده است


نُسخه فارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


تسویه حساب حکومت اسلامی با راهبران خودی جُنبش


چکیده:


پس از رویداد عاشورا که جنبش توانایی خودش را برای درهم شکستن ساختار حکومت اسلامی نشان داد، رهبران نمادین جنبشَ، موسوی و کروبی از پی آمدهایِ این رویداد نگران شدند. آنها بجای بکارگیری این نیرو برای رساندن جنبش به هدف هایش، با بیرون دادن آگاهینامه ها و برپا کردن گفتگوهایِ رسانه ای، جنبش را به آرامش فراخواندند و راه پرهیز از درگیری را برگزیدند. شیوه-یِ فَراخوان موسوی از جنبش برای هُماسش در گردهمایی هایِ 22 بهمن پَرویزشگاه و جلوه گاه این راه بود. در شرایطی که حکومت اسلامی، موسوی و کروبی را عملاً از سامانه-یِ حکومتِ اسلامی به بیرون رانده است، آنها ناگزیر هَستند که تصمیم بگیرند، که آیا میخواهند شرمسارانه بدنبال راهی برای بازگشتِ دوباره بدرون سامانه-یِ حکومت اسلامی بگردند، و یا اینکه آنها این رویداد را به شگون نیک خواهند گرفت، و به انبوه میلیونی جنبش خواهند پیوست. سویگیری آینده-یِ جُنبش در برابر رهبران نمادین خود که آیا آنها را در جایگاهِ کنونی شان نگه بدارد و یا کنار بزند به این تصمیم بستگی دارد.


سرآغاز:


همانگونه که میدانید در فردای 22 خُرداد با آغاز جُنبش اعتراضی مردم، دو تن از کسانی که در خاستگاه نامزدهایِ ریاست جمهوری شناخته شده بودند، در جایگاهِ نمادهایِ جُنبش اعتراضی مردم پیشکشیده شدند،کسانیکه رای آنها در گُزیدمان ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388 نادیده گرفته شده و پایمال شده بود. و این دو تن به روشنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی بودند. پس از آن ما گواه آن بودیم که این دو تن در جُنبش نقش بُنیادین را بازی میکردند. و این روند بگونه ای ادامه پیدا کرد، و حکومت اسلامی، یعنی مثلث ولایت فقیه، بازار و سپاه پاسداران، از همان آغاز، در یک موقعیت مُتناقض گیر کرد. و اگر میخواست این کسان را از میان بردارد، عملاً جوی از تُِهیگی رهبری را فراهم میآورد که در آن جریان هایِ بُنیادگرایِ جُنبش میتوانستند بیایند و رهبری را بدست بگیرند، و آن را به سویِ مرزهایِ ساختار شکنانه رهنمایی کُنند. و اگر حکومت اسلامی میخواست که این کسان را برتابد، میتوانست با این رفتارش این پیام را به مخالفان خودش بدهد که از این توانایی برخوردار نیست که از پس کسانی بربیاید که از دورن کشور و از دل این سامانه با آن به اعترض برمیخیزند و با آن سر ناسازگاری دارند. و این رفتار در جایگاهِ نشانه ای از سُستی سامانه-یِ حکومت اسلامی برداشت میشد. به هر حال در طی این چند ماه، ما گواه بودیم که ترس و هراسی که در درونِ سامانه-یِ حکومت اسلامی وجود داشت، ترس از اینکه اگر این کسان از میان بروند، جنبش به کدام سوی خواهد رفت، سبب شده بود که با این کسان، بگونه-یِ کژدار و بیمار رفتار کند. ولی پس از 22 بهمن با این اَنگاشت و تصور که جَنبش فروکش کرده است، یا دستکم سامانه-یِ حکومت اسلامی تلاش دارد که آن را بدینسان جلوه دهد، و به گفته-یِ خودش به نیروهایِ خودی بباوراند که جنبش را مهار و جَم و جور کرده است، بنگر میرسد که حکومت اسلامی تصمیم گرفته است که تازش هایش را به این چهره های نمادین ِجنبش، یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، آشکارتر کند. و به احتمال، حکومت اسلامی میرود به سراغ کسان دیگر همانند نوه هایِ خُمینی که می بینیم که دارند بگونه-یِ آشکار در اعتراض به حکومت اسلامی سُخن میگویند و یا امکان دارد که به سراغ محمد خاتمی و یا دورتر به سراغ هاشمی رفسنجانی هم برود. همکنون پُرسشی که پیشکشیده میشود این است که این موضوع تا چه اندازه میتواند دربرگیرنده-ی یک نگرانی برای کسانی باشد که در درون و برونمرز در خاستگاه مخالفان و دُشمنان حکومت اسلامی هَستند و خواهان دگرگونی در هَمِگی و کلیت ساختار حکومت اسلامی میباشند، یعنی اینکه میخواهند که حکومت اسلامی در هَمِگی آن کنار زده شود. بارها ما در گفتار و نوشتار آورده ایم که آنچه که مَهین و مهم است این است که جَنبش باید با باشندگی و حضور کسانی همانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی هوشمندانه برخورد کند تا بتواند ادمه پیدا کند و به یک مرحله-یِ سرنوشت ساز برسد. راستینگی و واقعیت این است که در 22 بهمن و بویژه از عاشورا تا 22 بهمن رویدادی پیش آمد که این موضوع را روشن کرد، که اگر جُنبش بخواهد رَزمایش ِساختارشکنانه بکند و وارد یک رویارویی ریشه ای با هَمِگی ساختار حکومت اسلامی شود، این کسان، یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی، آماده-یِ همراهی با آن نیستند، و همچنین میتوان گفت که آنها تا اندازه ای جا زده اند، و موضعگیری هایی کرده اند که نشانگر این موضوع است. از آنجا که جُنبش توانست در روز عاشورا از پس نیروهایِ سرکوبگر بربیاید و با اینکار وارد مرحله-یِ تهاجمی شد، آنها تا اندازه ای نگران شدند و این نگرانی را بگونه-یِ آگاهینامه، گفتار، گفتگو و یا خط دادن به کسانی آشکار کردند که در درون کشور کوشا بودند و یا مغز هایِ اندیشمندی جناح اصلاح طلب بودند، و یا کسانی که در برونمرز بودند، تا این پیشآمد را محکوم بکنند و سرزنش بکنند، برای اینکه کُنشگران و هوادارانِ جنبش را فرابخوانند که به یک روندِ بهنجار تر و آرامتر برگردند. آنها از فرصت 22 بهمن بهره بردند و میشود گفت که این خط را به شیوه ای به جنبش پذیراندند، که همان خط راهپیمایی هایِ آرام، بی سر و صدا، و یا حداکثر با کف زدن ها، دست زدن ها و از این نمونه ها بود. اکنون رژیم کامگار و موفق شد که در 22 بهمن با بسیج نیروهایِ خودش این نمونه از حرکت ها را تا اندازه ی خنثی کند. بنابراین همکنون روشن است که آن پُتانسیلی که در جنبش است، که میتواند از پس دیوار رَزمی سامانه-ی حکومت اسلامی بربیاید، به احتمال نتواند از سوی رهبران نمادین جنبش، موسوی و کروبی بکارگرفته شود. این دیدگاه به این معنی نیست که این کسان میخواهند به هَمِگی جُنبش دغاکاری و خیانت بورزند یا چیزی همانند این. این به این معنی است که نگرانی طبقاتی ایکه این کسان دارند، نگرانی هایی که از وابستگی هایِ ایدیولوژیکی، احساسی، سودها و جایگاهی که آنها در هَمِگی و کلیتِ سامانه-ی حکومت اسلامی دارند، ناشی میشود، راهبند آنها شده ست که از یک سری مرزهایِ سرخی که خودشان ساخته اند، گُذر کنند. درنگر بگیرید که میگویم «مرزهایِ خودساخته» برای اینکه مرزهایِ سرخ سامانه-یِ حکومت اسلامی زمان ها پیش از این، از سوی جنبش برداشته شد، زمانیکه فرتورها و عکس هایِ خامنه ای آتش زده شدند و شعار «مرگ بر بُنیادِ ولایت فقیه» داده شد و شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» پیشکشیده شد. بدینسان دیگر جایی نمانده بود که بشود گفت که از مرزهایِ سرخ سامانه-یِ حکومت اسلامی نباید گذر کرد. جنبش از این مرزهایِ سُرخ گذر کرد، چه موسوی و کروبی این را میخواستند و یا چه نمیخواستند. ولی یک سری مرزهایِ سرخی هَستند که در درونِ خودِ این کسان میباشند. به معنی اینکه اگر آنها بخواهند برانگیزاننده و مشوق حرکتی باشند که بگونه آشکار و در واقع راهبُردِ رسمی جنبش باشد که بخواهد جنبش از این مرزهایِ سُرخ گذر کند، ما میرویم به سوی یک جنبش ساختار شکن که بدونِ شک هَمِگی سامانه-ی حکومت اسلامی را زیر پرسش خواهد برد. بدینسان ما آهسته آهسته داریم می بینیم که با موضعگیری ای که خامنه ای کرده است، عملا این مثلث حاکم، یا سه گوش ولایت فقیه، بازار و سپاه، خواسته ای را که داشته است، برپایه-یِ کنار زدن جناح اصلاح طلب از ساختار قدرت، اینکار را انجام داده است. همانگونه که خامنه ای گفته است، حکومت اسلامی آنها را از سامانه-یِ حکومت اسلامی بیرون انداخته است. و همکنون این کسان پشتِ در سامانه ایستاده اند و بایستیکه به بینیم که آیا آنها میخواهند همچنان در آنجا بایستند، در بزنند تا بگونه خجالتی و تعارفی راهی را پیدا کنند که از آن راه، بتوانند بدرون سامانه حکومت اسلامی بازگردند و یا اینکه آنها بیرون رانده شدن خودشان از سامانه را به شگون نیک خواهند گرفت و به لشکر بیشمار مردم و جنبش خواهند پیوست، جنبشی که خواهان گذر از مرزهایِ سرخ سامانه-یِ حکومت اسلامی است، و این را دستکم در پنج ماه از هشت ماه گذشته نشان داده است. بنابراین بنگر میاید که بیشتر از آنکه قرار باشد که کُنشگران جنبش نسبت به موسوی و کروبی موضعگیری کنند که آیا در برابر آنها اینگونه یا آنگونه برخورد بکنند، در واقع این توپ همکنون در زمین موسوی، کروبی و سایر کسانی هست که در خاستگاهِ نمادهایِ جنبش شناخته میشوند. آنها هَستند که باید امروز تصمیم بگیرند. از آنجاییکه ولایت فقیه گوش آنها را گرفته و بیرونشان کرده است و از درون حرم نظام نیز امروز آنها بعنوان نیروهایی شناخته میشوند که میتوانیم از آنها بعنوان نیروهایِ فاقد موقعیت ساختاری در درون نظام و نیروهایِ بلاتکلیف نظام نام ببریم، آنها باید که تصمیم بگیرند که چه میخواهند بکنند؟ من فکر میکنم که این تصمیمگیری سبب خواهد شد که جنبش هم نسبت به حضور یا عدم حضور آنها در یک جایگاهِ مهم حرکتی که در پیش هست، تصمیم گیری کند که آیا میخواهد که موسوی و کروبی را همچنان در جایگاه نمادهاِ جنبش نگه بدارد، یا کنار بزند. بنابراین، تصمیم نه به جنبش که به این کسان برمیگردد که با خودشان با سامانه-یِ حکومت اسلامی و با مردم تعیین تکلیف کنند.

http://www.youtube.com/watch?v=3V-E5Ih9Lks




زمان تعیین تکلیف برای میرحسین موسوی و مهدی کروبی فرارسیده است


نُسکِ پارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


تسویه حساب حکومت اسلامی با راهبران خودی جُنبش

چکیده:


پس از رویداد عاشورا که جنبش توانایی خودش را برای درهم شکستن ساختار حکومت اسلامی نشان داد، رهبران نمادین جنبشَ، موسوی و کروبی از پی آمدهایِ این رویداد نگران شدند. آنها بجای بکارگیری این نیرو برای رساندن جنبش به هدف هایش، با بیرون دادن آگاهینامه ها و برپا کردن گفتگوهایِ رسانه ای، جنبش را به آرامش فراخواندند و راه پرهیز از درگیری را برگزیدند. شیوه-یِ فَراخوان موسوی از جنبش برای هُماسش در گردهمایی هایِ 22 بهمن پَرویزشگاه و جلوه گاه این راه بود. در شرایطی که حکومت اسلامی، موسوی و کروبی را عملاً از سامانه-یِ حکومتِ اسلامی به بیرون رانده است، آنها ناگزیر هَستند که تصمیم بگیرند، که آیا میخواهند شرمسارانه بدنبال راهی برای بازگشتِ دوباره بدرون سامانه-یِ حکومت اسلامی بگردند، و یا اینکه آنها این رویداد را به شگون نیک خواهند گرفت، و به انبوه میلیونی جنبش خواهند پیوست. سویگیری آینده-یِ جُنبش در برابر رهبران نمادین خود که آیا آنها را در جایگاهِ کنونی شان نگه بدارد و یا کنار بزند به این تصمیم بستگی دارد.

سرآغاز:

همانگونه که میدانید در فردای 22 خُرداد با آغاز جُنبش پَتکارشی [1] مردم، دو تن از کسانی که در خاستگاه نامزدهایِ ریاست جمهوری شناخته شده بودند، در جایگاهِ نمادهایِ جُنبش پَتکارشی مردم پیشکشیده شدند،کسانیکه رای آنها در گُزیدمان ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388 نادیده گرفته شده و پایمال شده بود. و این دو تن به روشنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی بودند. پس از آن ما گواه آن بودیم که این دو تن در جُنبش نغش بُنیادین را بازی میکردند. و این روند بگونه ای ادامه پیدا کرد، و حکومت اسلامی، به آرش [2] سه گوش [3] ولایت فقیه، بازار و سپاه پاسداران، از همان آغاز، در یک نِهِشت پارادُخش [4] گیر کرد. و اگر میخواست که این کسان را از میان بردارد، به کَردِ [5] جوی از تُِهیگی ِرهبری را فراهم میآورد که در آن جریان هایِ بُنیادگرا و ریشه ایِ جُنبش میتوانستند بیایند و رهبری را بدست بگیرند، و آن را به سویِ مرزهایِ ساختار شکنانه رهنمایی کُنند. و اگر حکومت اسلامی میخواست که این کسان را برتابد، میتوانست با این رفتارش این پیام را به هَمیستار ها [6] و دُشمنان خودش بدهد که از این توانایی برخوردار نیست که از پس کسانی بربیاید که از دورن کشور و از دل این سامانه با آن به پَتکاری [7] برمیخیزند و با آن سر ناسازگاری دارند. و این رفتار در جایگاهِ نشانه ای از سُستی و ناتوانی سامانه-یِ حکومت اسلامی برداشت میشد. به هر هال در پی این چند ماه، ما گواه بودیم که ترس و هراسی که در درونِ سامانه-یِ حکومت اسلامی وجود داشت، ترس از اینکه اگر این کسان از میان بروند، جنبش به کدام سوی خواهد رفت، شوه ای شده بود [8] که با این کسان، بگونه-یِ کژدار و بیمار رفتار کند. ولی پس از 22 بهمن با این اَنگاشت [9] که جَنبش فروکش کرده است، یا دستکم سامانه-یِ حکومت اسلامی تلاش دارد که آن را بدینسان جلوه دهد، و به گفته-یِ خودش به نیروهایِ خودی بباوراند که جنبش را مهار و جَم و جور کرده است، بنگر میرسد که حکومت اسلامی وَداییده است [10] که تازش هایش را به این چهره های نمادین ِجنبش، به چم [11] میرحسین موسوی و مهدی کروبی، آشکارتر کند. و با شایمندی [12]،حکومت اسلامی میرود به سراغ کسان دیگر همانند نوه هایِ خُمینی که می بینیم که دارند بگونه-یِ آشکار در پَتکارش با حکومت اسلامی سُخن میگویند و یا امکان دارد که به سراغ محمد خاتمی و یا دورتر به سراغ هاشمی رفسنجانی هم برود. همکنون پُرسشی که پیشکشیده میشود این است که این نهاده [13] تا چه اندازه میتواند دربرگیرنده-ی یک نگرانی برای کسانی باشد که در درون و برونمرز در خاستگاه مخالفان و دُشمنان حکومت اسلامی هَستند و خواهان دگرگونی در هَمِگی [14] ساختار حکومت اسلامی میباشند، به چم اینکه میخواهند که حکومت اسلامی در هَمِگی آن کنار زده شود. بارها ما در گفتار و نوشتار آورده ایم که آنچه که مَهین [15] است این است که جَنبش باید با باشندگی [16] کسانی همانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی هوشمندانه برخورد کند تا بتواند ادمه پیدا کند و به یک گامه-یِ [17] سرنوشت ساز برسد. راستینگی [18] این است که در 22 بهمن و بویژه از عاشورا تا 22 بهمن رویدادی پیش آمد که این نهاده را روشن کرد، که اگر جُنبش بخواهد رَزمایش ِساختارشکنانه بکند و وارد یک رویارویی ریشه ای با هَمِگی ساختار حکومت اسلامی شود، این کسان، به چم میرحسین موسوی و مهدی کروبی، آماده-یِ همراهی با آن نیستند. و همچنین میتوان گفت که آنها تا اندازه ای جا زده اند، و دیدگاه هایی پیشکشیده اند که نشانگر این نهاده است. از آنجا که جُنبش توانست در روز عاشورا از پس نیروهایِ سرکوبگر بربیاید و با اینکار وارد گامه-یِ آفَندی [19] شد، آنها تا اندازه ای نگران شدند و این نگرانی را بگونه-یِ آگاهینامه، گفتار، گفتگو و یا خط دادن به کسانی آشکار کردند که در درون کشور کوشا بودند و یا مغز هایِ اندیشمندی جناح بهینشگران [20] بودند، و یا کسانی که در برونمرز بودند، تا این پیشآمد را به ایرازند [21] و سرزنش بکنند، برای اینکه کُنشگران و هوادارانِ جنبش را فرابخوانند که به یک روندِ بهنجار تر و آرامتر برگردند. آنها از ژایش [22] 22 بهمن بهره بردند و میشود گفت که این خط را به شیوه ای به جنبش پذیراندند، که همان خط راهپیمایی هایِ آرام، بی سر و صدا، و یا حداکثر با کف زدن ها، دست زدن ها و از این نمونه ها بود. اکنون رژیم کامگار شده است [23] که در 22 بهمن با بسیج نیروهایِ خودش این نمونه از حرکت ها را تا اندازه ی حَنزَک کُند [24]. بنابراین، همکنون روشن است که آن نیرویی که در جنبش است، که میتواند از پس دیوار رَزمی سامانه-یِ حکومت اسلامی بربیاید، با شایمندی نتواند از سوی رهبران نمادین جنبش، موسوی و کروبی بکارگرفته شود. این دیدگاه به این چَم نیست که این کسان میخواهند به هَمِگی جُنبش دغاکاری و خیانت بورزند یا چیزی همانند این. این به این آرش است که نگرانی پَشکی ایکه [25] این کسان دارند، نگرانی هایی که ریشه در وابستگی هایِ ایدیولوژیکی، احساسی، سودها و جایگاهی که آنها در هَمِگی و کلیتِ سامانه-ی حکومت اسلامی دارند، راهبند آنها شده ست که از یک سری مرزهایِ سرخی که خودشان ساخته اند، گُذر کنند. درنگر بگیرید که میگویم «مرزهایِ خودساخته» برای اینکه مرزهایِ سرخ سامانه-یِ حکومت اسلامی زمان ها پیش از این، از سوی جنبش برداشته شد، زمانیکه فرتورهای [26] خامنه ای آتش زده شدند و آرَنگِ [27] «مرگ بر بُنیادِ ولایت فقیه» داده شد و آرَنگ «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» پیشکشیده شد. بدینسان دیگر جایی نمانده بود که بشود گفت که از مرزهایِ سرخ سامانه-یِ حکومت اسلامی نباید گذر کرد. جنبش از این مرزهایِ سُرخ گذر کرد، چه موسوی و کروبی این را میخواستند و یا چه نمیخواستند. ولی یک سری مرزهایِ سرخی هَستند که در درونِ خودِ این کسان میباشند. به چَم اینکه اگر آنها بخواهند برانگیزاننده-یِ حرکتی باشند که بگونه-یِ آشکار و براستی راهبُردِ رَستادی [28] جنبش باشد که بخواهد جنبش از این مرزهایِ سُرخ گذر دهد، ما میرویم به سوی یک جنبش ساختار شکن که بدونِ شک هَمِگی سامانه-یِ حکومت اسلامی را زیر پرسش خواهد برد. بدینسان ما آهسته آهسته داریم می بینیم که با سویگیری ایکه [29] خامنه ای کرده است، به کَردِ [30] این سه گوش چیره بر کشور، یا سه گوش ولایت فقیه، بازار و سپاه، خواسته ای را که داشته است، برپایه-یِ کنار زدن جناح بهینشگرا از ساختار مَجد [31]، اینکار را انجام داده است. همانگونه که خامنه ای گفته است، حکومت اسلامی آنها را از سامانه-یِ حکومت اسلامی بیرون انداخته است. و همکنون این کسان پشتِ در سامانه ایستاده اند و بایستیکه به بینیم که آیا موسوی و کروبی میخواهند همچنان در آنجا بایستند، دَر بزنند تا بگونه-یِ شرمسارانه و یا کدخدامنشانه راهی را پیدا کنند که از آن راه، بتوانند بدرون سامانه-یِ حکومت اسلامی بازگردند و یا اینکه آنها بیرون رانده شدن خودشان از این سامانه را به شگون نیک خواهند گرفت و به لشکر بیشمار مردم و جنبش خواهند پیوست، جنبشی که خواهان گذر از مرزهایِ سرخ سامانه-یِ حکومت اسلامی است، و این را دستکم در پنج ماه از هشت ماه گذشته نشان داده است. بنابراین بنگر میاید که بیشتر از آنکه قرار باشد که کُنشگران جنبش در برابر موسوی و کروبی سویگیری کنند که آیا در برابر آنها اینگونه یا آنگونه برخورد بکنند، راستی این است که این توپ همکنون در زمین موسوی، کروبی و سایر کسانی هست که در خاستگاهِ نمادهایِ جنبش شناخته میشوند. آنها هَستند که باید امروز بوَدایند [32]. از آنجاییکه ولایت فقیه گوش آنها را گرفته و بیرونشان کرده است و از درون حرم نظام نیز امروز آنها در خاستگاهِ نیرهایی شناخته میشوند که میتوانیم از آنها بجایِ نیروهایِ بدونِ جایگاهِ ساختاری در درون سامانه-یِ حکومت اسلامی و نیروهایِ سرگردان در درون این سامانه نام ببریم، آنها باید که بوَدایند که چه میخواهند بکنند؟ به باور من این وَدایش [33] سبب خواهد شد که جنبش هم در برابر به بودن یا نبودن آنها در یک جایگاهِ مَهین حرکتی که در پیش هست، بوَداید که آیا میخواهد که موسوی و کروبی را همچنان در جایگاه نمادهاِ جنبش نگه بدارد، یا کنار بزند. بنابراین، این وَدایش نه به جنبش که به این کسان برمیگردد که خویشکاری [34] خودشان را با خودشان، با سامانه-یِ حکومت اسلامی و با مردم روشن کنند.

http://www.youtube.com/watch?v=3V-E5Ih9Lks


پهرست واژگان:

1. اعتراضی
2. یعنی
3. مثلث
4. موقعیت مُتناقض
5. عملاً
6. مخالفان
7. مخالفت
8. سبب شده بود
9. تصور
10. تصمیم گرفته است
11. یعنی
12. احتمال
13. موضوع
14. کلیت
15. مهم
16. حضور
17. مرحله-یِ
18. واقعیت
19. تهاجمی
20. اصلح طلب ها
21. محکوم بکنند
22. فرصت
23. موفق شده است
24. خنثی کند
25. طبقاتی ایکه
26. عکس ها
27. شعار
28. استراتژی رسمی
29. موضعگیری، جهت گیری
30. عملاً
31. قدرت سیاسی
32. تصمیم بگیرند
33. تصمیم
34. وظیفه، مسئولیت

۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

نقش اختیار ما در دگرگونی شرایط جبر حاکم بر ایران


نسخه فارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


جبرگرایی و اختیار گرایی و تأثیر آن ها بر سرنوشت جنبش


چکیده:

با آنکه حکومت اسلامی سایه-ی سیاه جبر خودکامگی اش را در همه-ی زمینه ها بر آسمان ایران افکنده است، کنار زدن سایه-ی بدشگون این جبر خودکامگی در راستای دست یافتن به یک دگرگونی ساختاری تنها به آزادی گُزینش و اختیار ما بستگی دارد. اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شریط به سود دشمن میچرخند.

سرآغاز:


همانگونه که میدانید ما در نبردی به سر میبریم که از نگر گذشتهنگاری از اهمیت فراوانی برخوردار است. و با تناسب به برخوردی که ما با این موضوع میکنیم، میتوانیم سرنوشت کشورمان را دیر یار زود دگرگون کنیم. زمان مورد نیاز برای رسیدن به آن هنگامه-یِ سرنوشت ساز، بستگی به نگرشی دارد که ما از توان خود و یا خویشکاری و مسئولیت خود داریم. پیش از اینکه گُفتاورد خویشکاری پیشکشیده شود، موضوع نُخست، دیدگاهی است که باید بر توانایی های و توانمندی هایِ خودمان داشته باشیم، و اینکه توانا به انجام چه کاری هَستیم؟ فراموش نکنیم که این موضوع بر میگردد به دیدگاهی که ما، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه در باره-یِ جبر و اختیار داریم.
اگر به حکومت اسلامی درخاستگاه جریانی نگاه کنیم که دارد جبر خودکامگی، جبر جنایت، جبر اقتصادی ، جبر نابرابری، جبر تنگدستی، و دیگر جبرها را دارد به مردم می پذیراند، جُستار و بحَث بر سر این است که آیا ما این جبر را بگونه-یِ یک پدیده-یِ دگرگون ناپذیر میپنداریم، و یا دگرگونی آن را به اندازه ای دشوار می بینیم که بیشتر گرایش داریم که آن را به علت هایی که در ورای اراده و خواست ما هَستند، واگذار کنیم. و یا اینکه در این میان، نغشی را برایِ ایفا کردن برای خودمان میشناسیم، که در پایان به کاهش این جبر و از میان برداشتن آن میفرجامد. و همین نگرش است که اگر خوب نگاه بکنیم. پی میبریم که براستی جبری که جمهوری اسلامی دارد بما می پذیراند، برآیندِ بکارنگرفتن اختیاری است که ما در دست داریم. یعنی اینکه چه در درون ایران و چه برون ایران جبری که دارد بر ما پذیرانده میشود درجایگاه جبر شرایط ، جبر پیرامون، جبر ترس، جبر فشار و اختناق و دیگر جبر ها، هیچگاه مطلق نیستند؛ به معنی اینکه همیشه برای ما کمینه ای از امکان ها هستند که میتوانیم آن ها را بکاربگیریم و به سببِ آن ها میتوانیم شرایط را به اندازه-یِ خودمان و به آن میزانی که از دست مان برمیآید، به سوی دگرگونی مثبت هول بدهیم. تا زمانیکه دیدگاه ما به جبری که دُشمن به ما میپذیراند، مطلق است، روشن است که بپنداریم که کار فراوانی از دست ما برنمیآید. ولی اگر که بیایم و آن دیدگاه سُنتی جبر و اختیار را کنار بگذاریم، ما واگردانده خواهیم شد به افرادی که بتوانیم این نکته را برای خودمان جا بیاندازیم که اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شریط به سود دشمن میچرخند. پروانه بدهید که نمونه ای بیاورم تا این جُستار از حالت ذهنی خودش بیرون بیاید. بر پایه-یِ آمار ها، ما نزدیک به 3 میلیون ایرانی در برونمرز داریم. درنگر بگیرید که این 3 میلیون تن دیگر نمیتوانند بگویند که چون ما زیر تیغ امنیتی دشمن هَستیم، هیچکاری از دستمان برنمیآید. آنها توانایی هایِ فراوانی دارند برای کمک رسانی به نیروهایِ درون کشور، از نگر داراکی، مادی، فرارسانی و تبلیغاتی، اندیشمندی، و پشتیبانی هایِ گوناگوی سیاسی، کارتاری و فعالیت هایِ فرهنگی و دیگر کارها. ولی اگر که آنها اینکارها را نمیکنند، این کوتاهی دیگر پیوندی با جبر پذیرانده شده از سویِ دشمن ندارد. میتوانیم بگویم که این یک جبر روانی است که در درون این کسان لانه کرده است. بگونه ای که این کسان از سویِ خودشان خلع سلاح و خلع قدرت شده اند. این رفتارها چندان پیوندی با علت هایِ بیرونی ندارند، مگر اینکه بخواهیم علت هایِ بیرونی را شرایط زندگی افراد بدانیم. که راستی این است که جدا از اندک کسانی که درآمدهای خیلی بالایی دارند، همه-یِ ایرانیان برونمرزی چه در آمریکا، استرالیا، و اروپا، کمابیش از یک وضعیت همانندی برخوردارند، جدا از کسانی که در وضعیت پناهجویی بسر میبرند، که امکان کار ندارند و شرایط دشواری دارند. وگرنه، همه ایرانیان باید که کار بکنند، و برای زُدودن گرفتاری هایِ زندگیشان درآمد بدست آورند. ولی این چیزها راهبندی برای انجام کمینه ای از کار نمیشوند. این کمینه از کار میتواند 10 دقیقه در روز باشد میتواند یک ساعت در روز باشد و میتواند 10 ساعت باشد. به هرروی همه ما در برونمرز این امکان را داریم که یک کار کوچکی را انجام دهیم. برخی پرسش میکنند که ارزش اینکار چه چیزی میتواند باشد؟ با نمونه های ساده آغاز کنیم نمونه هایی که براستی نشان دهنده-یِ وضعیت روانی و شیوه-یِ برخوردِ ایرانیان با این موضوع است. برای نمونه ایرانیان زیادی هَستند که میروند پای نوشتارها و گُزارش هایِ گوناگون که آن ها را بخوانند، گوش بدهند، نگاه کنند و سپس رد میشوند. یک دم بیاندیشیم که اگر کسی بتواند 10 ثانیه در پایِ نوشتار یا گُزارشی دَرنگ کند. و برای نمونه به گفتار یا نوشتاری که از آن خوشش آمده است یک امیتاز بدهد، یا اینکه در پایِ آن گفتار یک یاداشت یا تفسیری بنویسد که: «آفرین، خیلی خوب بود»، و یا اینکه «خیلی بد بود»، ولی منظور این است که کوشا برخود کند. هم میهنان ما باید که بدانند که آنچیزی که در پایان، کارساز خواهد بود، و به دگرگونی خواهد فرجامید، یک معجزه الاهی و یا یک فَرجودِ ماورای طبیعی و یا یک پدیده-یِ بدور از باور نیست. براستی اگر ما راستینگرا و واقعگر باشیم، درمینگریم که مجموعه ای از همین کارهایِ هایِ خیلی کوچک، و انباشتِ آنها از نگر کَمی، سبب میشوند، که دگرگونی هایِ کیفی بوجود بیایند. و ما کامگار و موفق میشویم که در یک مرحله، در راه مبارزه و در گُذرگاه دگرگونی پیش برویم. بنابر این اگر ما بیایم چندتا نوشتار از راه ریانامه به دوستانمان بفرستیم که باور داریم درخور هَستند و آن ها را دوست داریم و یا بیایم در باره-یِ یک دیدگاه، یا موضوعی از راه تلفن با کسی گفتگو کنیم. یا با تماس گرفتن با هم میهنانمان در درون کشور، با خانواده مان و دوستانمان آنها را در باره-یِ یک گُزارشی که در اینترنت دیده ایم یا در تلوزیون دیده ایم و شایسته بوده اند، آگاه کنیم و به آنها داده هایِ تازه بدهیم. و همه-یِ این چیز هایی را که بنگر میکروسکوپی و کوچک و یا هتا میتوانم بگویم برای برخی شاید بی ارزش و بی اهمیت دیده شوند، انجام دهیم، راستی این است که با همین کارهایِ کوچک است که از نگر روانی، من و شما میرسیم به جایی که آمادگی این را پیدا میکنیم که یک کار بزرگتری را انجام دهیم. و با آن کار میتوانیم برویم به سوی یک کار دیگر که آهسته آهسته یارا و دلیری این را پیدا بکنیم که با دیگران پیوستگی برپا کنیم و گفته هایِ دیگران را بشنویم و گفته هایمان را با دیگران در میان بگذاریم، رایانامه بده بستان کنیم و برویم در یک کافه و جایی بشینیم و با دیگران در باره-یِ فراپُرسش هایِ ایران بجُستاریم و هم اندیشی کنیم. بنابراین هم میهنان گرامی، فراموش نکینم که در ادامه-یِ انجام اینکار هاست که فرایند دگرگونی پیکر میگیرد. فرایندِ دگرگونی چیزی در ورای اراده و خواست من و شما، یا در ورای کنش من و شما نیست، درست است برخی باور دارند که دولت های بیگانه یا سازه ها و پارامترهایِ جهانی و کرانه ای و یا دیگر چیزها تأثیر گذار هَستند، ولی آنها تنها یک بخش از موضوع هَستند. بخش دیگر که میتواند واگردانده شود به بخش بُنیادین و اصلی دگرگونی، به بخش مَهین فرایندِ دگرگونی، آن بخش اراده و خواستِ من و شما است. باور به اینکه بکارگیری آنچیزی که در فَرادَستِ من و شما است، واگردانده میشود به جبری که ما میتوانیم به دشمن بپذیرانیم . یک دم بانگاریم که اگر این 3 میلیون ایرانی برونمرزی یک ساعت، در روز در هفته، و یا در ماه، از وقت خودشان را هزینه برای کمک به جنبش کنند، میشود 3 میلیون ساعت کار در راه آزادیخواهی و در گُذرگاه جُنبش برای دگرگونی خواهی. و بانگاریم که انباشتِ کمی این ساعت هایِ کار در روز، در هفته و در ماه، چگونه میتوانند در یک مرحله، یک کار بُنیادین بکنند که بتوانند خودشان را بجایِ راستینگی و واقعیت به دُشمن آزادی و دُشمن ایران و ایرانی یعنی حکومت اسلامی بپذیرانند، و اینبار دیگر نه کمی بلکه کیفی.
برآیند این گفتار این است که من، هم میهنان گرامی را فرامیخوانم به اینکه به فراپُرسش جبر و اختیار در خاستگاه یک پدیده-یِ نسبی نگاه بکنند که میتوانند بکمک آگاهی، اراده، خواست، پشتکار، و کار هدفمندشان حتا اگر برای چند دم هم که شده باشد، خودشان را در آن درآمیزند و دخالت دهند.

http://www.youtube.com/watch?v=RaLZt9WETAo

نقش اختیار ما در دگرگونی شرایط جبر حاکم بر ایران

نُسکِ پارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


جبرگرایی و اختیار گرایی و هَنایش [1] آن ها بر سرنوشت جنبش

چکیده:

با آنکه حکومت اسلامی سایه-ی سیاه جبر خودکامگی اش را در همه-ی زمینه ها بر آسمان ایران افکنده است، کنار زدن سایه-ی بدشگون این جبر خودکامگی در راستای دست یافتن به یک دگرگونی ساختاری تنها به آزادی گُزینش و اختیار ما بستگی دارد. اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شرایط به سود دشمن میچرخند.

سرآغاز:


همانگونه که میدانید ما در نبردی به سر میبریم که از نگر گُذشتهنگاری از کرامندی فراوانی برخوردار است. و با همگری [2] به برخوردی که ما با این نهاده [3] میکنیم، میتوانیم سرنوشت کشورمان را دیر یار زود دگرگون کنیم. زمان مورد نیاز برای رسیدن به آن هنگامه-یِ سرنوشت ساز، بستگی به نگرشی دارد که ما از توان خود و یا خویشکاری [4] خود داریم. پیش از اینکه گُفتاورد خویشکاری پیشکشیده شود، نهاده-یِ نُخست، دیدگاهی است که باید بر توانایی های و توانمندی هایِ خودمان داشته باشیم، و اینکه توانا به انجام چه کاری هَستیم؟ فراموش نکنیم که این نهاده بر میگردد به دیدگاهی که ما، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه در باره-یِ جبر و اختیار داریم.
اگر به حکومت اسلامی درخاستگاه جریانی نگاه کنیم که دارد جبر خودکامگی، جبر جَنوری [5]، جبر ترازداری [6] ، جبر نابرابری، جبر تنگدستی، و دیگر جبرها را دارد به مردم می پذیراند، جُستار بر سر این است که آیا ما این جبر را بگونه-یِ یک پدیده-یِ دگرگون ناپذیر میپنداریم، و یا دگرگونی آن را به اندازه ای دشوار می بینیم که بیشتر گرایش داریم که آن را به شَوَندهایی [7] که در ورای اراده و خواست ما هَستند، واگذار کنیم. و یا اینکه در این میان، نغشی را برایِ ایفا کردن برای خودمان میشناسیم، که در پایان به کاهش این جبر و از میان برداشتن آن میفرجامد. و همین نگرش است که اگر خوب نگاه بکنیم. پی میبریم که براستی جبری که جمهوری اسلامی دارد بما می پذیراند، برآیندِ بکارنگرفتن اختیاری است که ما در دست داریم. به چم [8] اینکه چه در درون ایران و چه برون ایران جبری که دارد بر ما پذیرانده میشود درجایگاه جبر سامه ها [9] ، جبر پیرامون، جبر ترس، جبر فشار و دیگر جبر ها، هیچگاه مطلق نیستند؛ به چم اینکه همیشه برای ما کمینه ای [10] از شایش ها [11] هستند که میتوانیم آن ها را بکاربگیریم و به شوه [12] آن ها میتوانیم سامه ها را به اندازه-یِ خودمان و به آن میزانی که از دست مان برمیآید، به سوی دگرگونی مثبت هول بدهیم. تا زمانیکه دیدگاه ما به جبری که دُشمن به ما میپذیراند، مطلق است، روشن است که بپنداریم که کار فراوانی از دست ما برنمیآید. ولی اگر که بیایم و آن دیدگاه تَرادادی [13] جبر و اختیار را کنار بگذاریم، ما واگردانده خواهیم شد [14] به افرادی که بتوانیم این نکته را برای خودمان جا بیاندازیم که اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به شَوَندِ [15] این است که ما از شایش هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین فرنود [16] است که سامه ها به سود دشمن میچرخند. پروانه بدهید که نمونه ای بیاورم تا این جُستار از هالت ویری [17] خودش بیرون بیاید. بر پایه-یِ آمار ها، ما نزدیک به 3 میلیون ایرانی در برونمرز داریم. درنگر بگیرید که این 3 میلیون تن دیگر نمیتوانند بگویند که چون ما زیر تیغ امنیتی دشمن هَستیم، هیچکاری از دستمان برنمیآید. آنها توانایی هایِ فراوانی دارند برای کمک رسانی به نیروهایِ درون کشور، از نگر داراکی [18]، مادی، قرارسانی [19]، اندیشمندی، و پشتیبانی هایِ گوناگوی سیاسی، کارتاری هایِ فرهنگی و دیگر کارها. ولی اگر که آنها اینکارها را نمیکنند، این کوتاهی دیگر پیوندی با جبر پذیرانده شده از سویِ دشمن ندارد. میتوانیم بگویم که این یک جبر روانی است که در درون این کسان لانه کرده است. بگونه ای که این کسان از سویِ خودشان زَدافزاری شده اند [20]، خودشان خودشان را ناتوان کرده اند. این رفتارها چندان پیوندی با شَوَند هایِ بیرونی ندارند، مگر اینکه بخواهیم شَوَندهایِ بیرونی را سامه ایِ زندگی افراد بدانیم. که راستی این است که جدا از اندک کسانی که درآمدهای خیلی بالایی دارند، همه-یِ ایرانیان برونمرزی چه در آمریکا، استرالیا، و اروپا، کمابیش از یک نِهِشت [21] همانندی برخوردارند، جدا از کسانی که در نهشتِ پناهجویی بسر میبرند، که امکان کار ندارند و سامه هایِ دشواری دارند. وگرنه، همه ایرانیان باید که کار بکنند، و برای زُدودن گرفتاری هایِ زندگیشان درآمد بدست آورند. ولی این چیزها راهبندی برای انجام کمینه ای از کار نمیشوند. این کمینه از کار میتواند 10 دم [22] در روز باشد میتواند یک تسو [23] در روز باشد و میتواند 10 ساعت باشد. به هرروی همه ما در برونمرز این شایش را داریم که یک کار کوچکی را انجام دهیم. برخی پرسش میکنند که ارزش اینکار چه چیزی میتواند باشد؟ با نمونه های ساده آغاز کنیم نمونه هایی که براستی نشان دهنده-یِ نهشتِ روانی و شیوه-یِ برخوردِ ایرانیان با این نهاده است. برای نمونه ایرانیان زیادی هَستند که میروند پای نوشتارها و گُزارش هایِ گوناگون که آن ها را بخوانند، گوش بدهند، نگاه کنند و سپس رد میشوند. یک دم بیاندیشیم که اگر کسی بتواند 10 دَمَک [24] در پایِ نوشتار یا گُزارشی دَرنگ کند. و برای نمونه به گفتار یا نوشتاری که از آن خوشش آمده است یک امیتاز بدهد، یا اینکه در پایِ آن گفتار یک یاداشت یا تفسیری بنویسد که: «آفرین، خیلی خوب بود»، و یا اینکه «خیلی بد بود»، ولی فَردید [25] این است که کوشا برخود کند. هم میهنان ما باید که بدانند که آنچیزی که در پایان، کارساز خواهد بود، و به دگرگونی خواهد فرجامید، یک فَرجود [26] الاهی و یا یک فَرجودِ یا فَراش کرد [27] و یا یک پدیده-یِ بدور از باور نیست. براستی اگر ما راستینگرا [28] باشیم، درمینگریم که گردایه-یِ [29] از همین کارهایِ هایِ خیلی کوچک، و انباشت آنها از نگر کمی، شوه ای میشوند، که دگرگونی های کیفی بوجود بیایند. و ما کامگار [30] میشویم که در یک گامه [31]، در راه مبارزه و در گُذرگاه دگرگونی پیش برویم. بنابر این اگر ما بیایم چندتا نوشتار از راه رایانامه به دوستانمان بفرستیم که باور داریم درخور هَستند و آن ها را دوست داریم و یا بیایم در باره-یِ یک دیدگاه، یا نهاده ای از راه تلفن با کسی گفتگو کنیم. و یا از راه پرماس کردن [32] با هم میهنانمان در درون کشور، با خانواده مان و دوستانمان آنها را در باره-یِ یک گُزارشی که در اینترنت دیده ایم یا در تلوزیون دیده ایم و شایسته بوده اند،آگاه کنیم و به آنها داده هایِ تازه بدهیم. و همه آن چیز هایی را که بنگر میکروسکوپی و کوچک و یا هتا میتوانم بگویم برای برخی شاید بی ارزش و ناکرامند [33] دیده شوند، انجام دهیم، راستی این است که با همین کارهایِ کوچک است که از نگر روانی، من و شما میرسیم به جایی که آمادگی این را پیدا میکنیم که یک کار بزرگتری را انجام دهیم. و با آن کار میتوانیم برویم به سوی یک کار دیگر که آهسته آهسته یارا و دلیری این را پیدا بکنیم که با دیگران پیوستگی [34] برپا کنیم و گفته هایِ دیگران را بشنویم و گفته هایمان را با دیگران در میان بگذاریم، رایانامه بده بستان کنیم و برویم در یک کافه و جایی بشینیم و با دیگران در باره-یِ فراپُرسش هایِ ایران بجُستاریم و هم اندیشی کنیم. بنابراین هم میهنان گرامی، فراموش نکینم که در ادامه انجام اینکار هاست که فرایند دگرگونی پیکر میگیرد. فرایند دگرگونی چیزی در ورای اراده و خواست من و شما، یا در ورای کنش من و شما نیست، درست است برخی باور دارند که دولت های بیگانه یا سازه هایِ [35] جهانی و کرانه ای و یا دیگر چیزها هنایش گذار [36] هَستند، ولی آنها تنها یک بخش از نهاده هَستند. بخش دیگر که میتواند واگردانده شود به بخش بُنیادین ِدگرگونی، به بخش مَهین [37] فرایندِ دگرگونی، آن بخش اراده و خواستِ من و شما است. باور به اینکه بکارگیری آنچیزی که در فَرادَستِ من و شما است، واگردانده میشود به جبری که ما میتوانیم به دشمن بپذیرانیم . یک دم بانگاریم که اگر این 3 میلیون ایرانی برونمرزی یک تسو، در روز در هفته، و یا در ماه، از وقت خودشان را هزینه برای کمک به جنبش کنند، میشود 3 میلیون تسو کار در راه آزادیخواهی و در گُذرگاه جُنبش برای دگرگونی خواهی. و بانگاریم که انباشت کمی این تسوهایِ کار در روز، در هفته و در ماه، چگونه میتوانند در یک گامه، یک کار بُنیادین بکنند که بتوانند خودشان را بجایِ راستینگی [38] به دُشمن آزادی و دُشمن ایران و ایرانی به چم حکومت اسلامی بپذیرانند، و اینبار دیگر نه کمی ونکه [39] کیفی.
برآیند این گفتار این است که من، هم میهنان گرامی را فرامیخوانم به اینکه به فراپُرسش جبر و اختیار در خاستگاه یک پدیده-یِ نسبی نگاه بکنند که میتوانند بکمک آگاهی، اراده، خواست، پشتکار، و کار هدفمندشان هتا اگر برای چند دم هم که شده باشد، خودشان را در آن درآمیزند.

http://www.youtube.com/watch?v=RaLZt9WETAo

پهرست واژگان:

1. تأثیر
2. تناسب
3. موضوع
4. مسئولیت
5. جنایت
6. اقتصاد
7. علت هایی
8. یعنی
9. شرایط
10. حداقلی
11. امکان ها
12. سبب
13. سنتی
14. تبدیل خواهیم شد، واگرداندن (تبدیل شدن)
15. علت
16. دلیل
17. ذهنی
18. مالی
19. تبلیغاتی
20. خلع سلاح شده اند
21. وضعیت
22. دقیقه
23. ساعت
24. ثانیه
25. منظور
26. معجزه
27. تحول ماورای طبیعی
28. واقعگرا
29. مجموعه
30. موفق
31. مرحله
32. تماس گرفتن
33. بی اهمیت
34. ارتباط
35. پارامتر های
36. تأثیرگذار
37. مهم
38. واقعیت
39. بلکه



۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

عبدلمالک ریگی، علت یا معلول ؟


نسخه فارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)

چکیده:

بجای برخوردِ احساسی و برخورد کلیشه ای با گُزارش دستگیری عبدلمالک ریگی، بد نیست که در مورد موضوع هایی همانند چنین گزارش هایی، ما یک دستگاه واکاوی داشته باشیم که در این دستگاهِ واکاوی علت هایِ گوناگونی را در نگر بگیریم، همانند علت هایِ اقتصادی، فرهنگی، همبودگاهی، سیاسی، گَذشتهنگاری، تیره ای، و آنچه که در یاده و حافظه-یِ تاریخی است و بر پایه-یِ آنها به دادوری بنشینم. حکومت اسلامی با کارکردهایِ نابخردانه و زیانبارش، از راه نابودی کشاورزی و زیستبوم این استان عملاً همه-یِ راه هایِ یک زندگی ارجمند و شرافتمند را بر مردم تنگدستِ این استان بسته است، و تنها راهی را که باز گذاشته است راه سرکشی آشتی ناپذیر است.




سرآغاز


در اینجا من در پی آن نیستم که به خودِ موضوع ِدستگیری بپردازم، با رویکرد به اینکه زَد و بندهایِ گوناگونی در میان دستگاه هایِ آگاهی جمهوری اسلامی با دستگاه هایِ آگاهی آمریکا، و اسرائیل و دیگر کشورهایی که با پول آماده-ی چنین همکاری هایی هَستند، وجود داشته است. در اینجا هدف این است که بپردازیم به موضوعی که میشود از آن پدیده-یِ عبدلمالک ریگی را برداشت کرد. از اینرو بد نیست که بپردازیم به آن موضوع هایی که زمینه-یِ پیدایش کسانی را همانند عبدلمالک ریگی را فراهم میآورند. برای اینکار باید که به اُستان سیستان و بلوچستان برویم و تلاش کنیم که بستر اقتصادی، همبودگاهی و فرهنگی آنجا را دریابیم. وگرنه در بازگفت ها و روایت هایی از این موضوع خواهیم ماند که یا روایت هایِ احساسی ما هَستند که میتوانند دیدگاه هایِ مثبت یا منفی به ریگی باشند و یا میتوانند سرچشمه گرفته از برخوردِ ایدیولوژیکی ما با پدیده-یِ مبارزه-یِ خشونت آمیز و آشتی ناپذیر و مبارزه با جَنگ ابزار گرم در تایید یا رد آن باشند.
اُستان سیستان و بلوچستان همانگونه که میدانید پهناورترین و بزرگترین استان ایران است. ولی تنها 3% از کل جمعیت ایران در آنجا هَستند. علت آن هم این است که وضعیت اقتصادی، همبودگاهی و زیستبوم، فَراگَردِ کشاورزی زیستگاه ناگوار است که عملاً شانس اینکه جمعیت زیادی در آنجا زندگی کند وجود ندارد. به روایتی، در سه دهه گذشته چند صد و یا چندهزار روستا از نقشه-یِ این استان ناپدید شده اند. جمعیت فراوانی کوچیده است. جمعیتِ فراوانی همه-یِ چیز خودش را از دست داده است از گله داری گرفته تا کشاورزی. فراموش نکنیم که 90% از مردم این استان کسانی هَستند که دارند زیر نوار تنگدستی زندگی میکنند. و برپایه-یِ روایتی، بیش از 50% درصد از جمعیت این استان دارد زیر نوار تنگدستی مطلق زندگی میکند. این استان از این ویژگی برخوردار است که نرخ بیکاری آن پنج برابر میانگین نرخ بیکاریِ سراسر کشور است. این آمار درپیوند به سال 1386 است و این احتمال هست که باتوجه به ناگوار بودن اوضاع، این آمار بازهم بالاتر رفته باشند. بنابر این بخش بزرگی از جوانان این استان کشیده شده اند به کار قاچاق مواد هوش رُبا و مخدر، کش رفتن نمونه هایِ گوناگون کالا، نوشیدنی ها، و حتا قاچاق آدم. و میدانیم که تَنگدَستی فَرسخت و شدید، خیلی از خانواده هایِ بلوچ ما را وادار کرده است که در درازایِ سه دهه گذشته به کاری روی بیاورند که تنها میتوان از آن در جایگاهِ یک مصیبت مردمی نام برد، به معنی فروش دختران جوان شان برای بدست آوردن اندکی پول که با آن بتوانند زندگی سایر هموندان خانواده را فراهم آورند؛ دخترانِ میان 10 تا 15 ساله ای که فروخته میشوند تا به همسری مردان در آن سوی مرز دربیایند که سن 50 تا 80 سال دارند. اکنون یک دم درنگر بگیرید که مردم یک استان دارند در اینچنین تنگدستی ِوحشتناکی زندگی میکنند و در سه دهه پیش یک مدیریت پادگانی در آنجا نهادینه شده است. مدیریت پادگانی به معنی اینکه مدیریت از سویِ سپاه پاسداران. و همانگونه که میدانید، برای اینکه سپاه پاسداران بتواند نیروی خودش را که در حساس ترین کرانه-یِ مرزی، برای مافیای قاچاق سپاه پاسداران نیاز بوده است، زیر چتر نگهبانی خودش بگیرد،کاری نبوده است که سپاه پاسداران در آنجا انجام آن کوتاهی کرده باشد؛ از برپایی جو ترور و جوخه هایِ ترور گرفته تا کشتن مخالفان، کشتن سران اقلیت های سنی مذهب، و رویهم رفته از میان برداشتن همه-یِ ایستادگی هایِ همبودگاهی، فرهنگی، سیاسی و هول دادنِ همبودگاه به سویِ یگانه راهی که میماند یعنی: نافرمانی، سرکشی مبارزه-یِ آشتی ناپذیر و خشونت آمیز. چرا؟ فراموش نکنیم، که داریم در باره-یِ یک استانی گفتگو میکنیم که بافت و ساختار آن عشیره ای، تباری و تیره ای و قبیله ای است، استانی که میزانِ نافرهیختگی آن در بالاترین اندازه-یِ آن در کشور است. بر پایه-یِ آمار چهار سال پیش دستکم 30% از دختران در این استان نمیتوانند به دبستان بروند؛ یعنی اینکه چند برابر میانگین آمار ملی کشور. بدینسان با یک همبودگاهی روبرو هَستیم که در پایان بر پایه-یِ آنچیزی که بافتِ قبیله ای آن در حافظه-یِ گروهی و حافظه-یِ تاریخی آن گُذاشته است، تنها میتواند به آن روش هایِ مبارزه ای روی بیاورد که میشناسد. یک جوانی که در سال 1358 زاییده شده است و میخواهد که از بیست و چند سالگی برایِ اعتراض به این شرایط، نافرمانی کُند و برای پدافندی از آزَرمِش و شرافتِ خود و به گفته-یِ خودش، پدافندی از مردم تنگدست و محروم استان سیستان بلوچستان، یک کاری بکند چه میتواند بکند؟ با آن پایه از فرهیختگی و رشد فرهنگی و با آن میزان از امکان برای روی آوردن به شیوه هایِ دیگر از مبارزه، بجز بدست گرفتن ِجنگ ابزار گرم و مبارزه کردن، بر پایه-یِ آنچه که در آنجا یک آیین و یک سنت است، کار دیگری هم میتواند بکند؟ نوشتارهای زیادی هَستند که در این زمینه نیرویِ روانی و حافظه-یِ گروهی و تاریخی را که بر آن استان چیره هَستند، برمینگارند. در این چنین ضعیتی جای پرسش است که آیا میتوان امید داشت که نه از شخص عبدلمالک ریگی، بلکه از نسل عبدلمالک ریگی که اگر بخواهد شرایط زندگی خودش را دگرگون کند، به این تنگدَستی اقتصادی، ازهم پاشیدگی همبودگاهی، دلهُره و ترس سیاسی و رسانه ای، و بی بهرگی هایِ فرهنگی اعتراض کند، چه میتواند بکند؟ از اینرو به باور من باید که بجای داشتن یک برخورد ایدیولوژیکی با این نهاده، که بخواهیم عبدلمالک ریگی را یک قهرمان یا یک ترویست بشناسانیم، بهتر است که بجای برخورد احساسی یا برخورد ایدیولوژیک، برخورد خَرَدگرا و منطقی با موضوع داشته باشیم. و باید ببینیم که در یک استانی با این چنین وضعیتی، چه چیزی میتواند از دل آن بیرون بیاید؟ استانی که در آن پاسداری بنام نورعلی شوشتری افزون براینکه فرمانده-ی رَزمی در بَرزن خاور بوده است، آمده است و به نمایندگی از سپاه پاسداران، شرکت بزرگی را برپا کرده است، زیر نام «شرکت احیای صنایع خراسان»، و این شرکت بر پایه-یِ اسنادی که در دست است بر همه-یِ زمینه هایِ صنعتی و جهانگردی، ترابری، داد و ستدِ کالاها و چیزهایِ دیگر در استان سیستان و بلوچستان چنگ انداخته است، و همانند آنچه که در دیگر استان هایِ خاوری میگذرد، پروانه نمیداده است که هیچکس دیگری فعالیت بازرگانی در وَرایِ سود مافیای سپاه پاسداران، که در پیکر شرکت هایی هانند «شرکت احیای صنایع خراسان» بوده اند، کار کنند. و این پاسدار نوری علی شوشتری از یک سوی بزرگترین غارتگر اقتصادی در خاور ایران است، و از سویی دیگر بالاترین فرمانده-یِ رزمی در این استان، کسیکه همه-ی نیروهایِ هوایی، زمینی، ژاندارمری، و از جوخه هایِ ترور گرفته تا گاردویژه، را زیر فرمان دارد. خوب، از دلِ این چنین شرایطی چه چیزی میتواند بیرون بیاید، بجز هول دادن همبودگاه به سوی سرکشی، به این معنی: که اگر میخواهید از آزَرمِش و شرافت خود پدافندی کنید، اگر نمیخواهید در تنگدستی مطلق زندگی کنید و یا بمیرید، پس بدانید که با گلوله رو برو هَستید. پس شما چاره ای ندارید یا باید که روی بیاورید به مبارزه-یِ خشونت آمیز و آشتی ناپذیر، برای اینکه بتوانید خودی نشان بدهید، تا بتوانید خشم خودتان را آشکار کنید، یا اینکه بروید به سوی سایر روش هایِ مبارزاتی که سپاه پاسداران با یک مدیریت رزمی پادگانی، امنیتی، 25 سال است که به کسی پروانه-ی دم کشیدن را نمیدهد. و هرکس که خواسته است در جایِ پرخاشگر بخورد بجنبد، یا او را اعدام کرده اند و یا او را به جوخه هایِ ترور سپرده اند. و به شیوه ای سر به نیست کرده اند.
برآیند گفته-یِ من این است که بجای برخوردِ احساسی و برخورد کلیشه ای با گُزارش دستگیری عبدلمالک ریگی، بد نیست که در مورد نهاده هایی همانند چنین گزارش هایی، ما یک دستگاه واکاوی داشته باشیم که در این دستگاهِ واکاوی علت هایِ گوناگونی را در نگر بگیریم، همانند علت هایِ اقتصادی فرهنگی، همبودگاهی، کشورمداریک، گَذشتهنگاری، تیره ای، و آنچه که در یاده و حافظه-یِ تاریخی است، و بر پایه-یِ آنها به دادوری بنشینم. با امید به اینکه دادگاه همگانی برای او برپا شود که همگان بتوانند به چرایی روی آوردن او به این شیوه از مبارزه آگاه شوند.

http://www.youtube.com/watch?v=fRwAPnyB-1Q

عبدلمالک ریگی، انگیزه یا انگیخته [1] ؟


نُسکِ پارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)

چکیده:

بجای برخورد سُهِشی و برخورد کلیشه ای با گُزارش دستگیری عبدلمالک ریگی، بد نیست که در مورد نهاده هایی همانند چنین گزارش هایی، ما یک دستگاه واکاوی [44] داشته باشیم که در این دستگاهِ واکاوی شَوَندهایِ [45] گوناگونی را در نگر بگیریم، همانند شوندهایِ ترازداریک، فرهنگی، همبودگاهی، کشورمداریک، گَذشتهنگاری، تیره ای، و آنچه که در یاده-یِ تاریخی است و بر پایه-یِ آنها به دادوری بنشینم. حکومت اسلامی با کارکردهایِ نابخردانه و زیانبارش، از راه نابودی کشاورزی و زیستبوم این استان به کَردِ [13] همه-یِ راه هایِ یک زندگی ارجمند را بر مردم تنگدستِ این استان بسته است، و تنها راهی را که باز گذاشته است راه سرکشی آشتی ناپذیر است.

سرآغاز


در اینجا من در پی آن نیستم که به خودِ دستگیری بپردازم، با رویکرد به اینکه زَد و بندهایِ گوناگونی در میان دستگاهِ آگاهی جمهوری اسلامی با دستگاه هایِ آگاهی آمریکا، و اسرائیل و دیگر کشورهایی که با پول آماده-ی چنین همکاری هایی هَستند، وجود داشته است. در اینجا هدف این است که بپردازیم به نهاده ای [2] که میشود از آن پدیده-یِ عبدلمالک ریگی را برداشت کرد. از اینرو بد نیست که بپردازیم به آن نهاده هایی که زمینه-یِ پیدایش کسانی را همانند عبدلمالک ریگی را فراهم میآورند. برای اینکار باید که به اُستان سیستان و بلوچستان برویم و تلاش کنیم که بستر ترازداریک [3] همبودگاهی و فرهنگی آنجا را دریابیم. وگرنه در بازگفت هایی [4] از این نهاده خواهیم ماند که یا بازگفت هایِ سُهِشی [5] ما هَستند که میتوانند دیدگاه هایِ مثبت یا منفی به ریگی باشند و یا میتواند سرچشمه گرفته از برخوردِ ایدیولوژیکی ما با پدیده-یِ مبارزه-یِ غُژَم آمیز [6]، آشتی ناپذیر و مبارزه با جَنگ ابزار گرم در هایش [7] یا رد آن باشند.
استان سیستان و بلوچستان همانگونه که میدانید پهناورترین و بزرگترین استان ایران است. ولی تنها 3% از کل جمعیت ایران در آنجا هَستند. شَوَندِ [8] آن هم این است که نِهِشت [9] ترازداریک، همبودگاهی و زیستبوم [10]، فَراگَردِ کشاورزی [11] زیستگاه [12] ناگوار است که به کَردِ [13] شانس اینکه جمعیت زیادی در آنجا زندگی کند وجود ندارد. به بازگفتی، در سه دهه گذشته چند سد و یا چندهزار روستا از نغشه این استان ناپدید شده اند. جمعیت فراوانی کوچیده است. جمعیتِ فراوانی همه-یِ چیز خودش را از دست داده است از گله داری گرفته تا کشاورزی. فراموش نکنیم که 90% از مردم این استان کسانی هَستند که دارند زیر نوار تنگدستی زندگی میکنند. و برپایه-یِ بازگفته ای، بیش از 50% درسد از جمعیت این استان دارد زیر نوار تنگدستی مطلق زندگی میکند. این استان از این ویژگی برخوردار است که نرخ بیکاری آن پنج برابر میانگین نرخ بیکاریِ سراسر کشور است. این آمار درپیوند به سال 1386 است و این شایمندی [14] هست که باتوجه به ناگوار بودن نِهشتِ ها، این آمار بازهم بالاتر رفته باشند. بنابر این بخش بزرگی از جوانان این استان کشیده شده اند به گُریزه [15] ماتَک هایِ [16] هوش رُبا و مَدیان [17]، کش رفتن نمونه هایِ گوناگون کالا، نوشیدنی ها، و هتا گُریزه-یِ آدم [18]. و میدانیم که تَنگدَستی فَرسخت و شدید، خیلی از خانواده هایِ بلوچ ما را وادار کرده است که در درازایِ سه دهه گذشته به کاری روی بیاورند که تنها میتوان از آن در جایگاهِ یک آزَرَنگِ مَردُمیک [19] نام برد، به آرش [20] فروش دختران جوان شان برای بدست آوردن اندکی پول که با آن بتوانند زندگی سایر هموندان خانواده را فراهم آورند؛ دخترانِ میان 10 تا 15 ساله ای که فروخته میشوند تا به همسری مردان در آن سوی مرز دربیایند که سن 50 تا 80 سال دارند. اکنون یک دم درنگر بگیرید که مردم یک استان دارند در اینچنین تنگدستی ِوحشتناکی زندگی میکنند و در سه دهه پیش یک مدیریت پادگانی در آنجا نهادینه شده است. مدیریت پادگانی به آرش اینکه مدیریت از سویِ سپاه پاسداران. و همانگونه که میدانید، برای اینکه سپاه پاسداران بتواند نیروی خودش را که در سُهَنده ترین [21] کرانه-یِ مرزی برای مافیای قاچاق سپاه پاسداران نیاز بوده است، زیر چتر نگهبانی خود بگیرد،کاری نبوده است که سپاه پاسداران در آنجا انجام ندهده باشد؛ از برپایی جو ترور و جوخه هایِ ترور گرفته تا کشتن هَمیستاران [22] ، کشتن سران اقلیت های سنی مذهب، و رویهم رفته [23] از میان برداشتن همه-یِ ایستادگی هایِ همبودگاهی، فرهنگی، کشورمداریک [24] و هول دادنِ همبودگاه به سویِ یگانه راهی که میماند به آرش: نافرمانی سرکشی، مبارزه-یِ آشتی ناپذیر و غُژَم آمیز. چرا؟ فراموش نکنیم، که داریم در باره-یِ یک استانی گفتگو میکنیم که بافت و ساختار آن عشیره ای، تباری و تیره ای و هم نیاکی [25] است، استانی که میزانِ نافرهیختگی آن در بالاترین اندازه-یِ آن در کشور است. بر پایه-یِ آمار چهار سال پیش دستکم 30% از دختران در این استان نمیتوانند به دبستان بروند؛ به آرش اینکه چند برابر میانگین آمار ملی کشور. بدینسان با یک همبودگاهی روبرو هَستیم که در پایان بر پایه-یِ آنچیزی که بافتِ هم نیاکی و قبیله ای آن در یاده-یِ [26] گروهی و یاده-یِ تاریخی آن گُذاشته است، تنها میتواند به آن روش هایِ مبارزه ای روی بیاورد که میشناسد. یک جوانی که در سال 1358 زاییده شده است و میخواهد که از بیست و چند سالگی برایِ پَتکارش [27] به این سامه ها [28] نافرمانی کُند و برای پدافندی از آزَرمِش مَردُمیک [29] خود و به گفته-یِ خودش، پدافندی از مردم تنگدست و اَپبَهر [30] استان سیستان بلوچستان، یک کاری بکند چه میتواند بکند؟ با آن پایه از فرهیختگی و گُوالش [31] فرهنگی و با آن میزان از شایش [32] برای روی آوردن به شیوه هایِ دیگر از مبارزه، بجز بدست گرفتن ِجنگ ابزار گرم و مبارزه کردن، بر پایه-یِ آنچه که در آنجا یک آیین و یک تَرادادی [33] است، کار دیگری هم میتواند بکند؟ نوشتارهای زیادی هَستند که در این زمینه نیرویِ روانی و یاده-یِ گروهی و تاریخی را که بر آن استان چیره هَستند، برمینگارند [34]. در این چنین نِهِشتی جایِ پرسش است که آیا میتوان پیوس داشت [35] که نه از شخص عبدلمالک ریگی، ونکه [36] از نسل عبدلمالک ریگی که اگر بخواهد سامه هایِ زندگی خودش را دگرگون کند، به این تنگدَستی ترازداریک، ازهم پاشیدگی همبودگاهی، دلهُره و ترس کشورمداریک و رسانه ای، و بی بهرگی هایِ فرهنگی پَتکارش کُند، چه میتواند بکند؟ از اینرو به باور من باید که بجای داشتن یک برخورد ایدیولوژیکی با این نهاده، که بخواهیم عبدلمالک ریگی را یک کهرمان [37] یا یک ترویست بشناسانیم، بهتر است که بجای برخورد سُهِشی [38] یا برخورد ایدیولوژیک، برخورد خَرَدگرا و کَرویزی [39] با موضوع داشته باشیم. و باید ببینیم که در یک استانی با این چنین نِهِشتی، چه چیزی میتواند از آن بیرون بیاید؟ استانی که در آن پاسداری بنام نورعلی شوشتری افزون براینکه فرمانده-ی رَزمی در بَرزن خاور بوده است، آمده است و به نمایندگی از سپاه پاسداران، باهمانِ [40] بزرگی را برپا کرده است، زیر نام «شرکت احیای صنایع خراسان»، و این باهمان بر پایه-ی دَستک هایی [41] که در دست است بر همه-یِ زمینه هایِ تُخشاکی [42] و جهانگردی، ترابری، داد و ستدِ کالاها و چیزهایِ دیگر در استان سیستان و بلوچستان چنگ انداخته است، و همانند آنچه که در دیگر استان هایِ خاوری میگذرد، پروانه نمیداده است که هیچکس دیگری کارتاری [43] بازرگانی در وَرایِ سود مافیای سپاه پاسداران، که در پیکر باهمان هایی هانند «شرکت احیای صنایع خراسان» بوده اند، کار کنند. و این پاسدار نوری علی شوشتری از یک سوی بزرگترین غارتگر ترازداریک در خاور ایران است، و از سویی دیگر بالاترین فرمانده-یِ رزمی در این استان، کسیکه همه-ی نیروهایِ هوایی، زمینی، ژاندارمری، و از جوخه هایِ ترور گرفته تا گاردویژه، را زیر فرمان دارد. خوب، از دلِ این چنین سامه هایی چه چیزی میتواند بیرون بیاید، بجز هول دادن همبودگاه به سوی سرکشی، به این آرش: که اگر میخواهید از آزَرمِش، خود پدافندی کنید، اگر نمیخواهید در تنگدستی مطلق زندگی کنید و یا بمیرید، پس بدانید که با گلوله رو برو هَستید. پس شما چاره ای ندارید یا باید که روی بیاورید به مبارزه-یِ خشونت آمیز و آشتی ناپذیر، برای اینکه بتوانید خودی نشان بدهید، تا بتوانید خشم خودتان را آشکار کنید، یا اینکه بروید به سوی سایر روش هایِ مبارزاتی که سپاه پاسداران با یک مدیریت رزمی پادگانی، امنیتی، 25 سال است که به کسی پروانه-ی دم کشیدن را نمیدهد. و هرکس که خواسته است در جایِ پرخاشگر بخورد بجنبد، یا او را اعدام کرده اند و یا او را به جوخه هایِ ترور سپرده اند. و به شیوه ای سر به نیست کرده اند.
برآیند گفته-یِ من این است که بجای برخورد سُهِشی و برخورد کلیشه ای با گُزارش دستگیری عبدلمالک ریگی، بد نیست که در مورد نهاده هایی همانند چنین گزارش هایی، ما یک دستگاه واکاوی [44] داشته باشیم که در این دستگاهِ واکاوی شَوَندهایِ [45] گوناگونی را در نگر بگیریم، همانند شوندهایِ ترازداریک، فرهنگی، همبودگاهی، کشورمداریک، گَذشتهنگاری، تیره ای، و آنچه که در یاده-یِ تاریخی است و بر پایه-یِ آنها به دادوری بنشینم. با امید به اینکه دادگاه همگانی برای او برپا شود که همگان بتوانند به چرایی روی آوردن او به این شیوه از مبارزه آگاه شوند.

پهرست واژگان:

1. علت یا معلول
2. موضوعی
3. اقتصادی
4. روایت هایی
5. احساسی
6. قهرآمیز
7. تایید
8. علت
9. وضعیت
10. طبیعی
11. محیط کشاورزی
12. محیط طبیعی
13. عملاً
14. احتمال
15. قاچاق
16. مواد
17. مخدر
18. قاچاق انسان
19. فاجعه انسانی
20. یعنی
21. حساس ترین
22. مخالفان
23. بطور کلی
24. سیاسی
25. قبیله ای
26. حافظه
27. اعتراض
28. شرایط
29. شرافت انسانی
30. محروم
31. رشد
32. امکان
33. سنت
34. ترسیم میکنند
35. انتظار داشت
36. بلکه
37. قهرمان
38. احساسی
39. منطقی
40. شرکت
41. اسنادی
42. صنعتی
43. فعالیت
44. تجزیه و تحلیل
45. علت ها


http://www.youtube.com/watch?v=fRwAPnyB-1Q


۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

نیروی همبودگاهی را سازماندهی کنیم


نُسخه فارسی

کورش عرفانی (خودرهاگران)

همانگونه که میدانید در هر همبودگاهی ما دو نیرو داریم نیروی همبودگاهی و نیروی سیاسی. نیروی سیاسی از حکومت، دولت، مجلس، و احزاب سیاسی ساخته میشوند. از سوی دیگر نیروی اجتمایی است که دربرگیرنده-یِ نیرویی است که در فرادستِ شهروندان است. در همبودگاه هایِ نادمکراتیک چیزی بنام نیروی همبودگاهی بگونه-ی سازمان داده شده وجود ندارد، و خلاصه میشود در نیرویی که در محافل سنتی وجود دارد، همانند خانواده، قهوه خانه یا زورخانه و همانند اینها. ولی این نیرو از این اندازه فراتر نمیرود. برای اینکه خودکامگی سیاسی این پروانه را به همبودگاه نمیدهد که بتواند خودش را سازماندهی کند و در جایی در برابر آن بایستد. به واژگونه در همبودگاه هایِ دمکراتیک یک هم وزنی میان نیروی همبودگاهی و نیروی سیاسی برپا است، تا حکومت نتواند در جایی هوس کند که به همبودگاه زورگویی کند. بدینسان در همبودگاهِ سنتی و سازمانداده نشده-ی ایران میتوانیم این انتظار را داشته باشیم که هر دگرگونی سیاسی، بجای دمکراسی به باززایش خودکامگی بیانجامد. و خودکامگی خودش را در چهرهای دیگری نشان دهد، همانند همان آزمونی که ما در انقلاب سال 1357 داریم، که هر بار نماد خودکامگی دگرگون شده است و نه سرشتِ آن. آنچه که درنگریستن به آن مَهین و مهم است این است که سازماندهی همبودگاه پدیده ای نیست که خودبخودی انجام گیرد، و کُنشگران سیاسی و آزادیخواهان باید درنگر داشته باشند که این نیرو را باید از همکنون سازماندهی کرد. یعنی اینکه برویم به سویِ برپایی انجمن ها، نهادها، و کارزارهایی که شهروندان بگونه-یِ راسته و مستقیم خود را در آنها بیامیزند. درنگر داشته باشید که یکی از گرفتاری هایِ مهم کنونی جُنبشَ، گرفتاری سازماندهی میباشد. همکنون در وضعیت هَستیم که جَنبش در حال دادن هزینه های جانی است بگونه ای که هر روز در هال آزمودن دستگیر شدن ها، هدف پیگرد شدن ها و بازاداشت ها و فراخوانده شدن ها به بازداشتگاه ها، زندانی شدن ها و شکنجه و اعدام هواداران جُنبش هَستیم، همزمان نیز ناگزیر هَستیم که پدیده ای را بنام سازماندهی همبودگاهی را هم بیازمایم. تلاش ها و آزمون های اندکی در این زمینه شده اند، از کارزار یک میلیون امضا گرفته تا پُشتیبانی از حقوق کودکان، زنان، بیکاران و کارگران و برپایی اتحادیه هایِ کارگری، ولی همه-ی اینها زیر تیغ راسته و مستقیم سرکوب هَستند. از اینروست که همبودگاه در برابر نیروی سیاسی بدون پدافندی و ناآزموده است. و هرگاه که همبودگاه بخودش میآید و میخواهد که سبب دگرگونی ای شود، این دگرگونی ساختاری نیست، تنها در تراز بالای حاکمیت انجام میگیرد. به زبان دیگر قدرت از یک جناح طبقه حاکم به طبقه دیگر دست به دست میشود. هدف از این دگرگونی ها در تراز حکومت این است که قدرت در دست حاکمیت بماند و بتواند همچنان لایه هایِ پایین ِهمبودگاه را مهار کنند؛ بهترین روش لگام زدن به همبودگاه هم این است که از برپایی سازماندهی در همبودگاه پیشگیری کند. ما آزمون سال 1358 و 1359 را داریم. در فردای انقلاب فضایی در کشور ایجاد شده بود که کمابیش آزادی در کشور بود. ولی این آزادی نسبی پیش از اینکه بتواند بگونه گُسترده مورد بهره برداری همبودگاه قرار گیرد، از سوی نیروی سازمانداده شده-یِ حکومت از بالا تار و مار شد. یعنی اینکه هنگامیکه خمینی و دارو دسته او به سرکار آمدند، وارث یک دستگاه حکومتی شدند که دست نخورده مانده بود؛ از ارتش، شهربانی و وزارت اطلاعات برخوردار بود؛ برای آغاز کار تنها میبایست نماد ها و فرتورها ها را دگرگون میکردند و بجای سرود شاهنشاهی، سرود « ای خمینی امام» میخواندند. سپس دیدم که این روندِ جابجایی با شتاب انجام گرفت و نُخستین گامی هم که فرمانروایان تازه برداشتند تار و مار کردنِ تُند و سریع مخالفانشان بود. از همان آغاز حکومت به اعتراض هایِ همبودگاهی تازید، چه میخواست در باره-یِ پوشش زنان باشد و چه در باره-یِ دستمزد کارگران باشد، یا گردهمایی هایِ آزاد و یا رسانه هایِ گروهی آزاد. به همه-یِ چیزهایی تاختند که نمودار حقوق شهروندی بودند. و از اینرو که نیروی هایِ فرمانروایان تازه سازمانداده شده بودند و ارتش، سپاه، شهربانی و کمیته ها را در دست داشتند، توانستند بر همبودگاه سوار شوند؛ مخالفان را تار و مار کنند، اعدام ها را سازماندهی کنند، از ادامه-یِ کار حزب ها و گروه ها پیشگیری کنند، و خودکامگی مطلق خودشان را در سال هایِ میانی دهه شصت چیره کنند. فرنود این باززایش خودکامگی این بود که آزادیخواهان و انقلابیون همینکه خواستند پس از انقلاب 1357 بخودشان بیایند و خودشان و همبودگاه را سازماندهی کنند، مردم را آگاه کنند تا بتوانند بدنه-ی یک نیروی همبودگاهی را بسازند، که بتواند در برابر نیروی سیاسی چیره بر کشور ایستادگی کند، دیر شده بود. و به علت نبود سازماندهی در همبودگاه، آن مجموعه کوچک از فَرمانروایان تازه که سازماندهی داشتند توانستند، خودکامگی خودشان را بر همبودگاه بپذیرانند. اینبار هم این احتمال هست که ما گواه بازکرد و تکرار اینچنین رویدادهایی باشیم. و نباید بانگاریم که با سرنگونی این حکومت اسلامی یک بهشت دمکراسی در ایران برپا خواهد شد. همانگونه که در جُستار پیشین بازنمود کردم، ما باید به ساختن دمکراسی باور داشته باشیم. و ساختن دمکراسی در گام نخست درونی کردنِ منش و رفتار دمکراتیک است، و از سوی دیگر درنگریستن به موضوع سازماندهی و هدفمند کار کردن است. اینکار مهم شدنی نیست، مگر اینکه از همکنون به آن بیاندیشیم. و تلاش کنیم که با برپایی انجمن هایِ کوچک و خودجوش گام هایِ نُخست را برداریم. هنگامیکه من از انجمن هاِ و گروه هایِ خودش گفته به میان میآورم منظور من این است که آنها نیاز به رهبری از بالا نداشته باشند، انجمن ها و گروه هایی که هر شهروند ایرانی میتواند آن ها را بسازد؛ در بندرعباس، مشهد، تبریز و تهران. هرکجا که بخواهید، یک آموزگار، یک کارمند یا هر کسی که در جایی زندگی میکند میتواند این انجمن ها را برپا سازد. نخست از راه افزودن یک هموند به گروه خودش، سپس دو تن و سپس شش تن و رفتن بسوی برپایی انجمن هایی که این توانایی را داشته باشند که در یک مرحله ای ویژه ازخودشان نوآفرینی و ابتکار نشان دهند. و آغازگر یک جنبشی شوند. اینچنین انجمن هایی باید بتوانند هفته ای یکبار هم که شده است بدورهم گرد آیند، فراپُرسش ها و گرفتاری ها را به تبادل اندیشه بگذارند، آنها را بررسی و واکاوی کنند. اینکارها نشان دهنده-یِ این است که سلول هایِ تورینه ها و شبکه هایِ همبودگاهی دارند ساخته میشوند. و فراموش نکنیم که گرفتاری جَنبش امروز، دشواری آن در سازماندهی است. و این سازماندهی از بالا امکان ناپذیر است. این سازماندهی همکنون از دست یک نیروی متمرکز برنمیآید. این احتمال هَست که جریان هایی باشند که بتوانند راهکار پیشکش کنند، آموزش بدهند و این آموزش ها را از راه ماهواره ها، تارکده (اینترنت)، سی دی، نوشتار، شبنامه، آگاهینامه، گفتگو و تلفن و دیگر راه ها در میان مردم پخش کنند و آنها در همبودگاه گُسترش پیدا کُنند. اینکارها امکان پذیر است، ولی این امکان نیست که تنها یک کانون بتواند به سازماندهی همه-یِ اینکارها بپردازد. این یک پنداشتِ بیهوده ای است. یک دانش سازماندهی هَست که انجمن ها و سازمان ها میتوانند در همبودگاه بگُسترانند و آن را همگانی کنند، ولی بکارگیریِ این آموزش ها و ترادیسی و دگرگون کردن آنها به یک واقعیت مادی، نیازمندِ نوآفرینی و ابتکار هر شهروند ایرانی است، کسیکه از این دانش برخوردار است و به نیاز و بایستگی برای بکارگیری این آموزش ها آگاه است و از دلاوری و بیباکی برخوردار است گام به پیش میگذارد و با گردآودن خواهران و برادان و خویشاوندان و دوستانش، گروهی را میسازد. در گام نُخست برای پدافندی از حقوق بشر خودشان و در گامه-ی دوم برای پدافندی از حقوق جمعی و شهروندی خودشان. بدینسان ما میتوانیم برویم به سویِ تورینه و شبکه سازی، و برپایی تورینه هایِ سازمان داده شده ای که میتوانیم از آنها بجایِ نیرویِ همبودگاهی نام ببریم. این نیرویِ همبودگاهی سپس تر توانمند خواهد بود که در برابر یک حاکمیت ناشایست، بدون مشروعیت و نامردُمیک دست به پایورزی و ایستادگی هایِ شهروندی بزند.

http://www.youtube.com/watch?v=2YSjUOd9934


نیرویِ همبودگاهی را سازماندهی کنیم


نُسکِ پارسی

کورش عرفانی (خودرهاگران)


همانگونه که میدانید در هر همبودگاهی ما دو نیرو داریم: نیروی همبودگاهی و نیرویِ کشورمدایک [1]. نیرویِ سیاسی از حکومت، دولت، مَهِستان [2] ، و هَنگان هایِ کشورمداریک [3] ساخته میشوند. از سوی دیگر نیرویِ همبودگاهی است که دربرگیرنده-یِ نیرویی است که در فرادستِ شهروندان است. در همبودگاه هایِ نادمکراتیک چیزی بنام نیروی همبودگاهی بگونه-ی سازمان داده شده وجود ندارد. و این نیرو چَکیده میشود در نیرویی که در اَنجمن هایِ تَرادادی [4] وجود دارد؛ همانند خانواده ها، قهوه خانه ها یا زورخانه ها و همانند اینها. ولی این نیرو از این اندازه فراتر نمیرود. برای اینکه خودکامگی چیره بر کشور این پروانه را به همبودگاه نمیدهد که بتواند خودش را سازماندهی کند و در جایی در برابر آن بایستد. به واژگونه در همبودگاه هایِ دمکراتیک یک هم وزنی میان نیروی همبودگاهی و نیرویِ کشورمداریک برپا است، تا حکومت نتواند در جایی گرایش به زورگویی به همبودگاه پیدا کند. بدینسان در همبودگاه تَرادادی و سنتی و سازمانداده نشده-یِ ایران میتوانیم این پیوس [5] را داشته باشیم که هر دگرگونی کشورمداریک، بجای دمکراسی به باززایش خودکامگی بیانجامد. و خودکامگی خودش را در چهرهای دیگری نشان دهد، همانند همان آزمونی که ما در انقلاب سال 1357 داریم، که هر بار نمادِ خودکامگی دگرگون شده است و نه سرشتِ آن. آنچه که درنگریستن به آن مَهین [6] است این است که سازماندهی همبودگاه پدیده ای نیست که خودبخودی انجام گیرد، و کُنشگران کشورمداریک و آزادیخواهان باید درنگر داشته باشند که باید از همکنون این نیرو را سازماندهی کرد. به آرش [7] اینکه برویم به سویِ برپایی انجمن ها، نهادها، و کارزارهایی که شهروندان بگونه-یِ راسته [8] خود را در آنها بیامیزند. درنگر داشته باشید که یکی از گرفتاری هایِ مَهین کنونی جُنبشَ، دُشواریِ سازماندهی میباشد. همکنون در نِهشتی [9] هَستیم که جَنبش در هال دادن هزینه های جانی است، بگونه ای که هر روز در هال آزمودن دستگیر شدن ها، هدفِ پیگردِ شدن ها و بازاداشت ها و فراخوانده شدن ها به بازداشتگاه ها، زندانی شدن ها و شکنجه و اعدام هواداران جنبش هَستیم، و همچنین همزمان ناگزیر هَستیم که پدیده ای را بنام سازماندهی همبودگاهی را هم بیازمایم. تلاش ها و آزمون هایِ اندکی در این زمینه شده است از کارزار یک میلیون دستینه [10] گرفته تا پُشتیبانی از هوده هایِ [11] کودکان، زنان، بیکاران و کارگران و برپایی باهَمادهایِ [12] کارگری. ولی همه-ی اینها زیر تیغ راسته-ی سرکوب هَستند. از اینروست که همبودگاه در برابر نیرویِ کشورمداریک بدون پدافندی و ناآزموده است. و هرگاه که همبودگاه بخودش میآید و میخواهد شوه [13] دگرگونی ای شود این دگرگونی ساختاری نیست؛ تنها در تراز [14] بالای داتواری [15] انجام میگیرد. به زبان دیگر مَجد [16] از یک جناح پَشک [17] حاکم به پَشک دیگر دست به دست میشود. هدف از این دگرگونی ها در تراز حکومت این است که مَجد در دست داتواری بماند و بتواند همچنان لایه هایِ پایین همبودگاه را مهار کند؛ بهترین روش لگام زدن به همبودگاه هم این است که از برپایی سازماندهی در همبودگاه پیشگیری کند. ما آزمون سال 1358 و 1359 را داریم. در فردای انقلاب فضایی در کشور برپا شده بود که کمابیش آزادی در کشور بود. ولی این آزادیِ نسبی پیش از اینکه بتواند بگونه-یِ گُسترده مورد بهره برداری همبودگاه قرار گیرد، از سوی نیروی سازمانداده شده-یِ حکومت از بالا تار و مار شد. یعنی اینکه هنگامیکه خمینی و دارو دسته او به سرکار آمدند، ریگ بَرانِ [18] یک دستگاه حکومتی شدند که دست نخورده مانده بود؛ از ارتش، شهربانی و وزارت اطلاعات برخوردار بود، تنها برای آغاز کار میبایست نماد ها و فرتورها [19] ها را دگرگون میکردند و بجای سرود شاهنشاهی، سرود « ای خمینی امام» میخواندند. سپس دیدم که این روندِ جابجایی با شتاب انجام گرفت و نُخستین گامی هم که فرمانروایانِ تازه برداشتند تار و مار کردنِ تُند و اَرتاک [20] هَمیستارهایشان [21] بود. از همان آغاز حکومت به پَتکارش هایِ [22] همبودگاهی تازید، چه میخواست در باره-یِ پوشش زنان باشد و چه در باره-یِ دستمزد کارگران، یا گردهمایی هایِ آزاد و یا رسانه هایِ گروهی آزاد. خودکامگان تازه به همه-یِ چیزهایی تاختند که نمودار هاگ هایِ [23] شهروندی بودند. و از اینرو که نیرویِ حکومت سازمانداده شده بود و ارتش، سپاه، شهربانی و کمیته ها را در دست داشت، توانست بر همبودگاه سوار شود، همیستارها [24] را تار و مار کند، اعدام ها را سازماندهی کند، از ادامه-یِ کار هَنگان ها [25] و گروه ها پیشگیری کند. و خودکامگی مطلق خودش را در سال هایِ میانی دهه شصت چیره سازد. فرنود [26] این باززایش خودکامگی، این بود که آزادیخواهان و انقلابیون همینکه خواستند پس از انقلاب 1357 بخودشان بیایند و خودشان و همبودگاه را سازماندهی کنند، مردم را آگاه سازند تا بتوانند بدنه-ی یک نیرویِ همبودگاهی را بسازند، که بتواند در برابر نیروی کشورمداریکِ چیره بر کشور ایستادگی کند، دیر شده بود. و به شوند [27] نبود سازماندهی در همبودگاه، آن گردایه-یِ [28] کوچک از فَرمانروایان تازه که سازماندهی داشتند، توانستند خودکامگی خودشان را بر همبودگاه بپذیرانند. اینبار هم این شایمندی [29] هست که ما گواه بازکرد [30] اینچنین رویدادهایی باشیم. و نباید بانگاریم که با سرنگونی این حکومت اسلامی یک بهشتِ دمکراسی در ایران برپا خواهد شد. همانگونه که در جُستار پیشین بازنمود کردم، ما باید به ساختن دمکراسی باور داشته باشیم، و این ساختن دمکراسی در گام نخست درونی کردن منش و رفتار دمکراتیک است، و از سوی دیگر درنگریستن به نهاده-ی [31] سازماندهی و هدفمند کار کردن است. اینکار مَهین شدنی نیست، مگر اینکه از همکنون به آن بیاندیشیم. و تلاش کنیم که با برپایی انجمن هایِ کوچک و خودجوش گام هایِ نُخست را برداریم. هنگامیکه من از انجمن هاِ و گروه هایِ خودجوش گفته به میان میآورم فردید [32] من این است که آنها نیاز به رهبری از بالا نداشته باشند، انجمن ها و گروه هایی که هر شهروند ایرانی میتواند آن ها را بسازد؛ در بندرعباس، مشهد، تبریز و تهران. هرکجا که بخواهید، یک آموزگار، یک کارمند یا هر کسی که در جایی زندگی میکند میتواند این انجمن ها را برپا سازد. نخست از راه افزودن یک تن به گروه خودش، سپس دو تن و سپس شش تن و رفتن بسوی برپایی انجمن هایی که این توانایی را داشته باشند که در یک گامه ایِ [33] ویژه ازخودشان نوآفرینی [34] نشان دهند. و آغازگر یک جنبشی شوند. اینچنین انجمن هایی باید که بتوانند هفته ای یکبار هم که شده است بدورهم گرد آیند، فراپُرسش ها [35] و گرفتاری ها را به رَمِش اندیشه [36] بگذارند، آنها را بررسی و واکاوی کنند. اینکارها نشان دهنده-یِ این است که سلول های تورینه هایِ [37] همبودگاهی دارند ساخته میشوند. و فراموش نکنیم که گرفتاری جَنبش امروز، دشواری آن در سازماندهی است. و این سازماندهی از بالا شایش ناپذیر [38] است. این سازماندهی همکنون از دست یک نیروی متمرکز برنمیآید. این شایمندی هَست که جریان هایی باشند که بتوانند راهکار پیشکش کنند، آموزش بدهند و این آموزش ها را از راه ماهواره، تارکده [39]، سی دی، نوشتار، شبنامه، آگاهینامه، گفتگو و تلفن و دیگر راه ها در میان مردم پخش کنند و آنها در همبودگاه گُسترش پیدا کُنند. اینکار شایش پذیر است ، ولی این شایش [40] نیست که تنها یک کانون بتواند به سازماندهی همه-یِ اینکارها بپردازد. این یک پنداشتِ بیهوده ای است. یک دانش سازماندهی هَست که انجمن ها و سازمان ها میتوانند در همبودگاه بگُسترانند و آن را همگانی کنند، ولی بکارگیریِ این آموزش ها و ترادیسی و دگرگون کردن آنها به یک راستینگی [41] مادی، نیازمند نوآفرینی هر شهروندِ ایرانی است، کسیکه از این دانش برخوردار است و به نیاز و بایستگی [42] برای بکارگیری این آموزش ها آگاه است و از دلاوری و بیباکی برخوردار است که گام به پیش بگذارد و با گردآودن خواهران و برادان و خویشاوندان و دوستانش، گروهی را بسازد، در گام نُخست برای پدافندی از هودهای آدمی [43] خودشان و در گامه-ی دوم برای پدافندی از هاگ هایِ [44] جَمی [45] و شهروندی خودشان. بدینسان ما میتوانیم برویم به سویِ تورینه سازی [45]، و برپایی تورینه هایِ سازمان داده شده ای که میتوانیم از آنها بجایِ نیرویِ همبودگاهی نام ببریم. این نیرویِ همبودگاهی سپس تر نیرومند خواهد بود که در برابر یک داتواری ناشایسته [45] و نامردُمیک [46] دست به پایورزی و ایستادگی هایِ شهروندی بزند.

پهرست واژگان:

1. سیاسی
2. مجلس
3. احزاب سیاسی
4. سنتی
5. انتظار
6. مهم
7. یعنی
8. مستقیم
9. وضعیتی
10. کامپین یک میلیون امضا
11. حقوق
12. اتحادیه ها
13. سبب
14. سطح
15. حاکمیت
16. قدرت سیاسی
17. طبقه
18. وارث
19. عکس
20. سریع
21. مخالفانشان
22. اعتراض ها
23. حقوق
24. مخالفان
25. حزب ها
26. دلیل
27. علت
28. مجموعه
29. احتمال
30. تکرار
31. موضوع
32. منظور
33. مرحله
34. ابتکار
35. مسئله ها
36. تبادل نظر
37. شبکه ها
38. امکان ناپذیر
39. اینترنت
40. امکان
41. واقعیت
42. ضرورت
43. حقوق بشر
44. حقوق
45. جمعی
46. شبکه
47. بدون مشروعیت
48. غیرمردمی
http://www.youtube.com/watch?v=2YSjUOd9934



بوی پیکش همبودگایی [1] رژیم را گیج کرده است



نُسکِ پارسی


دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


گُزارش هایِ زیادی در شبانه روز گذشته رسیده اند. یکی از آنها در باره-یِ رُخشاره ای [2] است که بنگاه گُزارش رسانی بی بی سی آن را پخش کرده است که نشانگر جَنوری هایی [3] است که حکومت اسلامی در 25 خرداد بر سر دانشجویان آورده است. اگر این رُخشاره بگونه-یِ گُسترده در میان دانشجویان پخش شود، میتواند انگیزه ای برای سازماندهی پَتکارش ها [4] و ایستکاری ها [5] گردد و همچنین درخواستِ همگانی برایِ دادرسی کردن کسانی بشود که دست در این جَنوری ها [6] داشته اند. گُزارش دیگر درباره-یِ دستگیری عبدلمالک ریگی است که یک گزارش بو دار است، زیرا که در یک سفر هوایی دستگیر و به حکومت اسلامی واسپُرده شده است. هنوز روشن نیست که آیا دَستگیری ریگی برآیندِ بده بستان هایِ پُشتِ پرده میان اسرائیل با حکومت اسلامی برای بدست آوردن داده هایی در باره-یِ ترور آن هموند سرکرده-یِ حماس بوده است، که بتازگی از سویِ موساد در عمارات کشته شده است؟ از سویی دیگر حکومت اسلامی میخواهد پخش این گزارش را یک پیروزی بنام خودش نشان دهد تا نمایش آن رُخشاره-یِ بی بی سی را که جَنوریهایِ ددمنشانه حکومت اسلامی را نمایش میدهد، در سایه بگذارد و بدینسان توازنی برپا کند. گُزارش دیگر در باره-یِ هَنداخ [7] پیشنهاد شده در مجلس خبرگان با فرنشینی رفسنجانی است که نمایشگر ادمه-یِ جنگِ قدرت در رژیم است. اگر این چند نهاده [8] را در کنار گفته-یِ فرمانده-یِ کل نیروهایِ آمریکایی در منطقه، دریادار رولاند بگذاریم که از آمادگی این کشور در تازش به پایگاه هایِ اتمی ایران سخن به میان آورده است و شیطنت های حکومت اسلامی برایِ دخالت در افغانستان را درنگریم که از گفته هایِ احمدی نژاد در خراسان میشود برداشت کرد، به این برآیند میرسیم که حکومت اسلامی از نِهِشت [9] آشفته ای که در آن به سر میبرد بخوبی آگاه است، و دارد برای برونرفت از آن، برنامه ریزی میکند. در کنار گزارش هایی که رویکرد [10] همه را بخودش اندر کشیده است، یک گُزارش باید درنگریسته شود، و آن گفته-یِ یکی از سرکردگان حکومت اسلامی است، که بر پایه-یِ پیشگیری از درخواستِ افزایش دستمزدها در سال آینده میباشد. آقای فرزین که مسئول برنامه-یِ حذف رایانه ها و نقدینه کردن آنها است، گفته است که دولت با فَرسختی [11] در برابر افزایش دستمزدها در سال آینده خواهد ایستاد. در نگر بگیرید که میخواهند یک آماس [12] سه شماره ای را در ماه هایِ آینده بر مردم بپذیرانند و این آقا نگران است که افزایش دستمزدها میتواند به کارفرمایان فشار بیاورد. این نشان دهند-یِ ژرفنای آزَرَنگِ ترازداریکی [13] است که حکومت اسلامی میداند که آن را پیوس میکند [14]. به این چم (یعنی) خوابیدنِ رسای [15] کارخانه هایِ زایوَریک [16]، بگونه ایکه بر پایه-یِ گزارش های رسیده همکنون کارخانه هایِ زایوریک میتوانند تنها با 10% گُنجایش شان فَرآورده بارآورند. نگاهی به گزارش های نشان میدهند که پَتکارش هایِ کارگری دارند به پدیده-ی روزانه فرامیرویند و این به چم ازهم پاشیدگی ترازداریک [17] است. ازهم پاشیدگی ترازداریک به این چم است که رهبران حکومت اسلامی ناگزیر خواهند بود برایِ گریز از یک پیکش همبودگاهی که در راه است، هرچه زودتر در اندیشه-یِ رها سازی جان خودشان باشند. برای اینکه حکومت اسلامی به سویِ اینچنین نمایشنامه ای نرود، راهکاری که حکومت اسلامی همکنون به آن میاندیشد، دامن زدن به یک جنگ است. ولی نمایشنامه-یِ جنگ، نهاده ای است که بر سر آن همداستانی [18] همگانی در میان همه-ی دولتمردان حکومت وجود ندارد. و برخی از سران حکومت اسلامی با آگاهی از توانمندی هایِ آمریکا و همبستگان آن کشور میدانند، که با دامن زدن به یک جنگ، حکومت اسلامی به پیشواز نابودی خواهد رفت، زیرا حکومت اسلامی با یک سپاه پوسیده و 140 هواپیمایِ فرسوده نخواهد توانست در برابر یک تازش همه سویه از آن نمونه ای که به عراق شد، پیش از چند تسو [19] در برابر نیروهایِ آمریکا ایستادگی کند. بنابراین ما با یک نهِشتِ سرنوشت ساز رو در روی هَستیم که میتواند تنها به کمکِ آهنگِ و اراده-ی استوار مردم ایران به سویِ مثبت بچرخد. در چنین نهِشت مَهینی [20] پرداختن به فراپرسش های [21] شاخه ای و نپرداختن به فراپرسش هایِ کلیدی، پی آیندهایی را در برخواهد داشت که بسیار سخت و پرهزینه برای کشورمان خواهد بود. همکنون ناسازگاری ها میانِ سران حکومت اسلامی اوج گرفته اند؛ از یک سوی، میان سپاه پاسداران و نیروهایِ شهربانی و فرماندهان آن و از سوی دیگر میان رفسنجانی و بازار. این سامه ها [22] خامنه ای را در نهشتی گذاشته اند که باید دست به یک وَدایش [23] سرنوشت ساز بزند: گُزینش میان کسانی که میخواهند کشور را به سوی یک جنگ خانمانسوز بکشانند که از پیش آینده اش روشن است و یا همسویی با کسانی که بدنبال رهکارهایِ میانه هَستند، همانند رفسنجانی که میخواهد با پینه و رفو کردن ساختار حکومت اسلامی جناحی از حکومت را کنار بگذارد و جناح دیگر را نگه بدارد. اما آن جناحی را که باید کنار بگذارند، همانند سپاه پاسداران همکنون به اندازه ای توانمند شده است که بیش از 50% درسد از ترازداری [24] کشور و همه-یِ فرماندهی نیروهایِ رزمی را در دست خودش دارد و با شایمندی [25] زیاد توانایی دامن زدن به یک جنگ از راه برانگیزاندنِ نیروهای آمریکایی در شاخاب پارس [26] را هم دارد. از اینرو، از نهشت کنونی میتوانیم در خاستگاه یک بُن بستِ دو جانبه نام ببریم. از یک سوی، چه این پس نشستن حکومت اسلامی، از راه کوتاه آمدن آن در برابر مردم از بهره فراپرسش گُزیدمان باشد و یا چه در برابر اَنیرانیان [27] از بهره پرونده-یِ اتمی، از هر دو سوی به سرنگونی آن میفرجامد. و یا چه از راه درآفتادن با مردم از راه برچیدن رایانه ها و دامن زدن به فشار های ترازداریک و یا درگیر شدن با نیروهایِ اَنیرانی باشد. بنابراین هم میهنان گرامی! در آستانه-یِ نهشتی ایستاده ایم که حکومت اسلامی دارد بگونه-یِ ناگزیری «تعیین تکلیف» میشود. آیا برآیندِ این تعیین تکلیف رفتن به سوی جنگ باشد و یا کنار زدن این داتواری [28] و جایگزین کردن آن با یک حکومتِ مردمی، بستگی راسته [29] دارد به آهنگِ و اراده-ی ما، هوش ما، توان ما، پشتکاری و اُستواری ماَ. اگر ما در این نهشت پس نشینی نکنیم و بگونه-یِ فَرسخت [30] وارد میدان بشویم، و در برخورد با این گرفتاری خویشکاری [31] بپذیریم، و نیروهایمان را بسیج کنیم، از یک سوی در برابر جنگ و از سویی دیگر در برابر ساختار خودکامگی، و سر هیچکدام از اینها به اندازه-یِ هتا یک سر سوزنی هم کوتاه نیایم، بیگمان باشید که یک راه سومی باز خواهد شد که آن راه آهنگ و خواستِ میهنی [32] است که همانا خواست و اراده-یِ مردم ایران است. که بتوانیم مردمی را که همکنون بگونه ای گیج و آشفته شده اند که نمیدانند چه بر سر آن ها میآورند، از راه یک جُنبشی که بیانگر اراده-یِ همگانی است کوشا بکنیم و آنها را اینبار همبسته و هدفمند به میدان بیاوریم، تا بتوانیم به هَستی نکبت بار رژیمی پایان دهیم که زنگ هایِ پایان زندگیش به صدا در آمده اند. زیرا اینبار میخواهیم بدور از بازی هایِ نوار بستن، چراغ روشن کردن و بوغ زدن ماشین ها، با یک سری از کارهایِ خردگرایانه، بُرنده و هَنگُمَند (مصمم)، به سویِ تعیین تکلیف با رژیم برویم. این زمان، هنگامه-یِ نشستن و تماشا کردن نیست، به واژگونی اَنگاشت هایی [33] که میگویند همه چیز آشفته است، یک چیز روشن است، و آن روشن بودن آینده-یِ ساختار حکومت اسلامی است. ما باید کاری کنیم که آینده-یِ ایران از آینده-یِ رژیم جدا شود تا بتوانیم آینده-ی این رژیم را با خواست و اراده-یِ خودمان نشاخت کنیم [34]. تا آینده-ی ایران را در فرادستِ مردم ایران بگذاریم.

پهرست واژگان:

1. انفجار اجتمایی
2. فیلمی
3. جنایت هایی
4. اعتراض ها
5. اعتصاب ها
6. جنایت ها
7. طرح
8. موضوع
9. وضعیت
10. توجه
11. شدت
12. تورم
13. فاجعه اقتصادی ای
14. در انتظارش میباشد
15. کامل
16. واحد هایِ تولیدی
17. اقتصادی
18. توافق
19. ساعت
20. وضعیتِ مهمی
21. مسائل
22. شرایط
23. تصمیمی
24. اقتصاد
25. احتمال
26. خلیج فارس
27. خارجی ها
28. حاکمیت
29. مستقیم
30. جدی
31. مسئولیت
32. ملی
33. تصوراتی
34. تعیین کنیم
http://www.youtube.com/watch?v=r0uPGxK2NDc

بوی انفجار اجتمایی رژیم را گیج کرده است


نُسخه فارسی


دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


گُزارش هایِ زیادی در شبانه روز گذشته رسیده اند. یکی از آنها در باره-یِ فیلمی است که بنگاه گُزارش رسانی بی بی سی آن را پخش کرده است که نشانگر جنایت هایی است که حکومت اسلامی در 25 خرداد بر سر دانشجویان آورده است. اگر این فیلم بگونه-یِ گُسترده در میان دانشجویان پخش شود، میتواند انگیزه ای برای سازماندهی اعتراض ها و اعتصاب ها گردد و همچنین درخواست همگانی برایِ دادرسی کردن کسانی شود که در این جنایت ها دست داشته اند.گُزارش دیگر درباره-یِ دستگیری عبدلمالک ریگی است که یک گزارش بو دار است، زیرا که در یک سفر هوایی دستگیر و به حکومت اسلامی واسپُرده شده است. هنوز روشن نیست که آیا دَستگیری ریگی برآیندِ بده بستان هایِ پُشتِ پرده میان اسرائیل با حکومت اسلامی برای بدست آوردن داده هایی در باره-یِ ترور آن هموند سرکرده-یِ حماس بوده است، که بتازگی از سویِ موساد در عمارات کشته شده است؟از سویی دیگر حکومت اسلامی میخواهد پخش این گزارش را یک پیروزی بنام خودش نشان دهد تا نمایش آن فیلم بی بی سی را که جنایت هایِ ددمنشانه حکومت اسلامی را نمایش میدهد، در سایه بگذارد و بدینسان توازنی برپا کند.گُزارش دیگر در باره-یِ طرح پیشنهاد شده در مجلس خبرگان با فرنشینی رفسنجانی است که نمایشگر ادمه-یِ جنگ قدرت در رژیم است.اگر این چند موضوع را در کنار گفته-یِ فرمانده-ی کل نیروهایِ آمریکایی در منطقه، دریادار رولاند بگذاریم که از آمادگی این کشور در تازش به پایگاه هایِ اتمی ایران سخن به میان آورده است و شیطنت های حکومت اسلامی برایِ دخالت در افغانستان را درنگریم که از گفته هایِ احمدی نژاد در خراسان میشود برداشت کرد، به این برآیند خواهیم رسید که حکومت اسلامی از وضعیت آشفته ای که در آن به سر میبرد بخوبی آگاه است، و دارد برای برونرفت از آن، برنامه ریزی میکند. در کنار گزارش هایی که رویکردِ همه را بخودش اندر کشیده است، یک گُزارش باید درنگریسته شود، و آن گفته-یِ یکی از سرکردگان حکومت اسلامی است، که بر پایه-یِ پیشگیری از درخواستِ افزایش دستمزدها در سال آینده میباشد. آقای فرزین که مسئول برنامه-یِ حذف رایانه ها و نقدینه کردن آنها است، گفته است که دولت با فَرسختی در برابر افزایش دستمزدها در سال آینده خواهد ایستاد. در نگر بگیرید که میخواهند یک تورم سه شماره ای را در ماه هایِ آینده بر مردم بپذیرانند و این آقا نگران است که افزایش دستمزدها میتوانند به کارفرمایان فشار بیاورند. این نشان دهند-یِ ژرفنای فاجعه اقتصادی ای است که حکومت اسلامی میداند که در انتظارش میباشد؛ یعنی خوابیدنِ کامل کارخانه هایِ تولیدی. بگونه ایکه بر پایه-یِ گزارش های رسیده همکنون کارخانه هایِ تولیدی میتوانند تنها با 10% گُنجایش شان فَرآورده بارآورند. نگاهی به گزارش های نشان میدهند که اعترض هایِ کارگری دارد به پدیده-ی روزانه فرامیروید و این به معنی ازهم پاشیدگی اقتصادی است. ازهم پاشیدگی اقتصادی به این معنی) است که رهبران حکومت اسلامی ناگزیر خواهند بود برای گریز از این انفجار همبودگاهی که در راه است، هرچه زودتر در اندیشه رهاسازی جان خودشان باشند. برای اینکه حکومت اسلامی به سویِ اینچنین نمایشنامه ای نرود، راهکاری که حکومت اسلامی همکنون به آن میاندیشد، دامن زدن به یک جنگ است. ولی نمایشنامه-یِ جنگ، موضوعی است که بر سر آن توافق همگانی در میان همه-ی دولتمردان حکومت وجود ندارد. و برخی از سران حکومت اسلامی با آگاهی از توانمندی آمریکا و همبستگان آن کشور میدانند، که با دامن زدن به یک جنگ، حکومت اسلامی به پیشواز نابودی خواهد رفت، زیرا حکومت اسلامی با یک سپاه پوسیده و 140 هواپیمایِ فرسوده نخواهد توانست در برابر یک تازش همه سویه از آن نمونه ای که به عراق شد، پیش از چند ساعت در برابر نیروهایِ آمریکا ایستادگی کند.بنابراین ما با یک وضعیتِ سرنوشت ساز رو در روی هَستیم که میتواند تنها به کمکِ آهنگ و اراده-ی استوار مردم ایران به سویِ مثبت بچرخد. در چنین وضعیتِ مَهینی پرداختن به فراپُرسش هایِ شاخه ای و نپرداختن به فراپرسش هایِ کلیدی، پی آیندهایی را در برخواهند داشت که بسیار سخت و پرهزینه برای کشورمان خواهند بود.همکنون ناسازگاری ها میانِ سران حکومت اسلامی اوج گرفته اند؛ از یک سوی، میان سپاه پاسداران و نیروهایِ شهربانی و فرماندهان آن و از سوی دیگر میان رفسنجانی و بازار. این شرایط خامنه ای را در وضعیتی گذاشته اند که باید دست به یک تصمیمی سرنوشت ساز بزند: گُزینش میان کسانی که میخواهند کشور را به سوی یک جنگ خانمانسوز بکشانند که از پیش، آینده اش روشن است و یا همسویی با کسانی که بدنبال رهکارهای میانه هَستند، همانند رفسنجانی که میخواهد با پینه و رفو کردنِ ساختار حکومت اسلامی، جناحی از حکومت را کنار بگذارد و جناح دیگر را نگه بدارد. اما آن جناحی را که باید کنار بگذارند، همانند سپاه پاسداران همکنون به اندازه ای توانمند شده است که بیش از 50% درصد از اقتصاد کشور و همه-یِ فرماندهی نیروهایِ رزمی را در دست خودش دارد و با احتمال زیاد توانایی دامن زدن به یک جنگ از راه برانگیزاندن نیروهای آمریکایی در شاخاب پارس را هم دارد.از اینرو، از وضعیت کنونی میتوانیم در خاستگاه یک بُن بستِ دو جانبه نام ببریم. از یک سوی، چه این پس نشستن ِحکومت اسلامی از راه کوتاه آمدن آن در برابر مردم از بهره مسئله-یِ گُزیدمان باشد و یا چه در برابر اَنیرانیان (خارجی ها) از بهره پرونده-یِ اتمی، از هر دو سوی به سرنگونی آن میفرجامد. و یا چه از راه درآفتادن با مردم از راه برچیدن رایانه ها و دامن زدن به فشار هایِ اقتصادی و یا درگیر شدن با نیروهایِ اَنیرانی باشد. بنابراین هم میهنان گرامی، در آستانه-یِ وضعیتی ایستاده ایم که حکومت اسلامی دارد بگونه-یِ ناگزیری «تعیین تکلیف» میشود. آیا برآیندِ این تعیین تکلیف رفتن به سوی جنگ باشد و یا کنار زدن این حاکمیت و جایگزین کردن آن با یک حکومتِ مردمی، بستگی راسته دارد به آهنگ و اراده-ی ما، هوش ما، توان ما، پشتکاری و اُستواری ماَ. اگر ما در این وضعیت پس نشینی نکنیم و بگونه-یِ فَرسخت و جدی وارد میدان بشویم، در برخورد با این گرفتاری خویشکاری و مسئولیت بپذیریم، و نیروهایمان را بسیج کنیم، از یک سوی در برابر جنگ و از سویی دیگر در برابر ساختار خودکامگی، و سر هیچکدام از اینها به اندازه-یِ حتا یک سر سوزنی هم کوتاه نیایم، بیگمان باشید که یک راه سومی باز خواهد شد که آن راه آهنگ و اراده-یِ ملی است که همانا خواست و اراده-یِ مردم ایران است. که بتوانیم مردمی را که همکنون بگونه ای گیج و آشفته شده اند که نمیدانند چه بر سر آن ها میآورند، از راه یک جُنبشی که بیانگر اراده-یِ همگانی است کوشا بکنیم و آنها را اینبار همبسته و هدفمند به میدان بیاوریم، تا بتوانیم به هَستی نکبت بار رژیمی پایان دهیم که زنگ هایِ پایان زندگیش به صدا در آمده اند. زیرا اینبار میخواهیم بدور از بازی هایِ نوار بستن، چراغ روشن کردن و بوغ زدن ماشین ها، با یک سری از کارهایِ خردگرایانه، بُرنده و مصمم، به سویِ تعیین تکلیف با رژیم برویم. این زمان، هنگامه-یِ نشستن و تماشا کردن نیست، به واژگونی تصوراتی که میگویند همه چیز آشفته است، یک چیز روشن است، و آن روشن بودن آینده-یِ ساختار حکومت اسلامی است. ما باید کار کنیم که آینده-یِ ایران از آینده-یِ رژیم جدا شود. تا ما بتوانیم برایِ آینده-ی این رژیم، با خواست و اراده-یِ خودمان تعیین تکلیف کنیم، تا آینده-ی ایران را در فرادستِ مردم ایران بگذاریم.