۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

چه کسی در ایران فرمانروایی میکند؟ علی خامنه ای یا علی ابن ابی طالب؟


اندیشه

چکیده:

حکومت اسلامی به نمایندگی از قدیسان جنایت میکند. و با شگردهای موزیانه تلاش میکند که آنها را از زیر بار نکوهش مردم بدور نگه دارد تا به قدرت خودش آسیبی وارد نیاید. بسياري از مردم با پذیرفتن این بازی در چنين سيستمی، خود-ناخواسته دَست ورز (عامل) ادامه-ی هَستی اين روند موزيانه مي‌شوند. داستانِ ما هم در ايران همين است. ما حسابِ حکومت را از «مقدسات» جدا کرده ايم و دين را به يک ايدئولوژي برتر که سرزنش ناپذیر است، فرارویانده ایم که همين برداشت، یک برداشتِ بي‌ واسطه از خود فاشيسم است! حال از سویی بر مجريانِ آموزه‌هاي «مقدس» مي‌تازيم و در اين ميان، بنيانِ آن موجودي که آدمی را میلُبَد (مي‌بلعد) همچنان پابرجا است.

سرآغاز:

جمهوري اسلامي ايران برآمدي از چیرگی دین و دستیازی (توسل) به مشروعيت از سوي عرف و حکومت است. اين حکومت نتيجه-یِ روندي است که هنجارها و ارزش‌هاي اجتماعي را از دست آدمی ربوده است و به چنگال‌هاي خونين دین سپرده است. بازده-یِ خوراندنِ يک خوردني فاسد به آدم، چيزي جز بالا آوردنِ آن نيست!
ما همچنان آن خوردني را مي‌خوريم و بالا میآوریم و از اين روی، خود و ديگران را سرزنش مي‌کنيم که اين چه وضعي است! آنچه در ايران به جنايتِ روامند و مشروع واگردانده شُده است، وابستگي واژه-یِ «خوب» به واژه-یِ آسماني «مقدس» است. در نگاه نُخست شگفت‌انگيز به نگر مي‌رسد که چنين گردایه-یِ (مجموعه) ترسناکی در لابلاي ساختارهاي منطقي اجتماعي، همچنان موذيانه به هَستی خود ادامه مي‌دهد و جنايت مي‌آفريند. ولی آن نيرویِ پُشتیبانی که سببِ ادامه-یِ اين روند مي‌شود ساختاري ساده اما کارساز دارد.
در اينجا يک بازي ساده «آدم‌خوبه» و «آدم‌بده» به اجرا در مي‌آيد. همواره دو دسته آدم در اين سيستم وجود دارند که دوشادوش هم دست به جنايت مي‌زنند. دسته-یِ نُخست افراد «مقدس» و بري از سرزنش و لغزش هستند و دسته دوم مجريان دستورهایِ افراد «مقدس» هستند که آنها را موبه‌مو انجام مي‌دهند و بیزاری و تنفری ایکه سرچشمه-یِ آن انجام این دستورهایِ دَردمندانه و فجیع است، براي اين گروه دوم مي‌ماند. در اين ميان حکومت و برتری ایکه که برآمده از قداست گروه نخست است،‌ همواره پابرجا مي‌ماند.
گرچه اين بازي يک تئوري نظري ساده دارد، ولی دربر گیرنده-یِ روش‌هاي اجرايي و ريزه‌کاري‌هایِ پيچيده‌اي است که همه-یِ آن‌ها هدف بسيار بزرگي را پوشش مي‌دهند: هدف آسيب نديدن مقدسات و قديسان از جنايات شارعين و يا مجريانِ دستورات آن‌ها است. اين را خود مجريان نيز خوب مي‌دانند. خوب مي‌دانند که ناسزا و بد و بي‌راه نسبت به خودشان، کاري از پيش نمي‌برد. اما سخت نگران آن هسته اصلي و دسته-یِ نخست در این بازی هستند.
يکي از روش‌هایِ اجرايي اين است که خط مقدمِ نبرد را همواره در سطح مجريان نگه‌دارند. اين کار را با ايجادِ حساسيت در مورد خورده گیری از مجريان و به‌کار بردنِ ابزار ترس و خشونت برایِ رو در روی شدن با نکوهش ها انجام مي‌دهند. در چنين فضايي توجه همه به يک پوستين نمادین جلب مي‌شود و بنيانِ قدرت همواره دور از گزند مي‌ماند. حتي افرادي پيدا مي‌شوند که در اين شرايط با نادانی، کار را خراب‌تر مي‌کنند و در بوق و کرنا مي‌کنند که:« اين‌ها نمايندگان شايسته‌اي نيستند و بايد کنار روند». سپس براي توجيه اين گفته-یِ خود، هزاران دروغ به ناف قديسان مي‌بافند که: چنين بودند و چنان بودند تا حساب اين دو گروه را از هم جدا کنند. اين دقيقا همان رویدادی است که خود مجريان مي‌خواهند روي دهد. افرادي چون علي شريعتي از اين دسته بودند.
در نوشته‌هایِ اينگونه افراد، تلاش شگفت انگیز و گزافگویانه ای براي مقدس جلوه‌ دادن و بزرگ‌نمایی ِشخصيتِ قديسان به چشم مي‌خورد. حتي با ربط دادنِ مفاهيم بي‌ربط تلاش شده است که با کمک گیری از هر ابزاری ویژگی هایِ والاي اخلاقي را از شیوه-یِ رفتار و آیین گروه «مقدس» بَرهیخته (استخراج کرده) و در قالب يک الگوي رفتاري ارائه دهند. اين الگو خيلي زود در يک رفتارشناسي ناروشن ِديگر به یک ايدئولوژي برتري واگردانده مي‌شود که زاییده-یِ رفتار گفته شده است. و در ادامه اين روند، قديسان به چنان جايگاهي مي‌رسند که نمي‌توان به آنها دسترسي يافت. حال با گذاشتن مجريان در جایگاهِ رو در روی اين قداست، آن بازي شوم کامل مي‌شود و چرخه-یِ معيوب و موزیِ فريب به کار خود ادامه مي‌دهد.
بسياري از مردم در چنين سيستمی، خود ناخواسته دَست ورز (عامل) ادامه-ی هَستی اين روند موزيانه مي‌شوند. داستانِ ما هم در ايران همين است. ما حسابِ حکومت را از مقدسات جدا کرده ايم و دين را به يک ايدئولوژي برتر که سرزنش ناپذیر است، فرارویانده ایم که همين برداشت، یک برداشتِ بي‌ واسطه از خود فاشيسم است! حال از سویی بر مجريانِ آموزه‌هاي «مقدس» مي‌تازيم و در اين ميان، بنيانِ آن موجودي که انسانيت را میلُبَد (مي‌بلعد) همچنان پابرجا است.

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh


خبرنت

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

راهبُردِ سپاه پاسداران: جنگ، گُزینشی برای پیشگیری از فروپاشی



نسخه فارسی

سازمان خودرهاگران

چیکده:


جنبش نشان داد که توانایی زیر پُرسش بردن شایستگی (مشروعیت) حاکمیت را دارد. ازمیان رفتن شایستگی حاکمیت، سبب شده است که جناح هایِ چیره بر کشور بجان همدیگر بیافتند و در این درگیری، هرکدام از جناح ها در تلاش است از هر ابزاری برای پایان بخشیدن به این نبرد و به سود خودش بهرهمند گردد. و سپاه پاسداران احتمال دارد که به یک جنگِ زودگُذر دامن بزند تا از آن بجای ابزاری برای دستیافتن به این هدف بهره ببرد. از اینرو ما باید در برابر این گرفتاری هوشیار باشیم و بدانیم که یگانه راهی که میتواند به این نمایشنامه-یِ ترسناک و پادمیهنی پایان دهد و قدرت را از این دیوانگان و جَنوَریکاران (جنایتکاران) بازپس گیرد، ادامه-یِ جنبش آزادیخواهی مردم ایران است. این وظیفه امروز پیوندی تنگاتنگ با مسئولیت فرخویی (اخلاقی) و فردی ما دارد. و هر کس بر پایه-یِ درک و اراده خودش با آن رفتار میکند.



سرآغاز:

بررسی رویدادهای یک هفته گذشته


پرخاشگری ها و اعتراض های مردمی در پایان ماه خرداد همچنان ادامه داشت، هرچند بگونه-یِ اندک و بسته تر. واقعیت این است که نیرویِ پَرخاشگر ِهمبودگاه، به دلیل سرکوبِ سنگدلانه و خونین جنبش از یک سوی، و سُستی رهبرانِ نمادین آن از سویی دیگر تا اندازه ای فروکش کرده است، و شور و هیجان مردم که میتوانست به جنبش آغازی دوباره ببخشد تا اندازه ای آسیب دیده است. و شاید که در وضعیتِ کنونی، امکان گردهمایی هایِ پرخاشگرانه و گُسترده همانند آنچه که در سال گذشته گواه آن بودیم، بدست ندهند.
از اینرو برخی بر این باور هَستند که جنبش از دست رفته است. ولی راستینگی این است که دگرگون کردنِ سرنوشتِ یک همبودگاهِ ازهم پاشیده، از راه سرنگونی یک حکومتِ خودکامه-ی رَزمی که بر آن چیره است، کار آسانی نیست. هم اکنون هیچکس این داوش و ادعا را ندارد که بتواند در این کارزار با رهبری خودش جُنبش را به آسانی و پیروزمندانه بسرانجامد. در سال 1357 نیز جنبش مردم، یک سال و یک ماه به درازا کشید و سپس روشن شد که پراسنجه ها و پارامترهایِ بیرونی نقش سرنوشت ساز در پیروزی آن بازی کردند.
در یک همبودگاهی که ساختار های اجتمایی آن از هم پاشیده اند، فشارهایِ رو به افزون روانی بر شهروندان، همبودگاه را به مرز فروپاشی رسانده است و امکان سازماندهی در هیچ حزب، گروه انجمن یا تورینه هایِ آشکار و رسمی وجود ندارد، انتظار داشتن از این جنبش ِیک ساله که ازپس این رژیم تا دندان مسلح بربیایید که هیچ مرز سرخی را در سنگدلی، سرکوب و جنایت برای خودش نمیشناسد، بدور از راستینگی و واقعیت است. انجام اینکار نیاز به اندیشیدن با پیچیدگی و باریک بینی بیشتر دارد تا راهکارهایی را پیدا کنیم که هم وزن با واقعیت ها و شرایط موجود باشند.
ولی آنچه که امید ما را به پیروزی بیشتر میسازد، آشفتگی و آشوب هایِ ساختاری در درون خودِ حکومت به دلیل آن پنج تنگنا است [1] که دارد حکومت را هر روز ناتوانتر از روز پیش میکند؛ هم اکنون یکی از این پنج تنگناها خیلی سخت و نگران کننده برای رژیم شده است، و آن تنگنایِ قدرت در درونِ ساختار حاکمیت است. به این چم (معنی) که پس از سرکوبِ جناح اصلاحگرایان، اینک درگیری به مثلث قدرت رسیده است که از ولی فقیه، بازار و سپاه پاسداران ساخته شده است، مثلثی که همیشه کوشیده بود تا قدرت را در چنگ خودش نگهددارد. اکنون ما گواه هَستیم که در میان آنها ناسازگاری ها و درگیری هایی پیش آمده اند.
از آنجا که دورانِ آشفتگی، برنامه ریزی هایِ ویژه-ی خودش را درخواست میکند و نه کارفرمایی هایِ روامند (مدیریت عادی)، این مدیریت بحران است که چیره میگردد و نه یک مدیریت عادی. اکنون روابط میان هموندان این مثلث قدرت بحرانی است. به سُخن دیگر امروز ولی فقیه یک چیزی را میگوید و فردا مجلس آن را به قانون وامیگرداند. پس فردا دولت آن را نمیپذیرد، سپس این طرح به مجلس و شورای نگهبان برمیگردد. و بدینسان هرکدام از طرف هایِ مثلثِ قدرت در حال نفی طرف دیگر از راهِ پا گذاشتن بر رویِ میدانِ کارِ نیروی دیگر است. امروز فضایِ میانِ نیرویِ قانونگذاری (قوه مقننه)، نیروی دادگستری (قوه قضاییه) و نیروی دادکاری (قوه مجریه) که میان آنها روابط مافیایی چیره است به میدان جنگ و بُزکشی بازاریان، سپاهِ پاسداران و ولی فقیه، واگردانده شده است.
در این میان، سپاه پاسداران بدلیل اینکه یک نهادِ رَزمی است و مدیریت آن پادگانی است، دارد با یک راهبُردِ تازشگرانه به پیش میرود تا بتواند ولی فقیه را ناچار به پذیرش همگی خواسته هایش در همه-یِ میدانها سازد. پذیرفته شدن این خواسته ها به این چم است که آن بخش از اقتصاد کشور که تا کنون در فَرادستِ دولت بوده است، بدست سپاه پاسداران خواهد افتاد. همانگونه که هم اکنون می بینیم، بزرگترین قراردادهایِ نفتی و مخابرات و دیگر چیزها بچنگِ سپاه پاسداران افتاده اند؛ پس از آن، سپاهِ پاسداران برای گسترش فعالیت هایِ خودش در راستای بدست آورنِ درآمدهایِ تازه تر، چاره ای ندارد بجز دست اندازی بر میدان هایی که امروز ازآنِ بخش خصوصی و بویژه بازار است. و بدینسان بازاریان که همیشه تلاش میکردند که از راه همدستی با سپاه و برخورداری از پُشتیبانی ِولی فقیه، هماوردها و رقیب هایِ خودشان را از میدانِ بدرکنند، امروز خودشان در همان دام افتاده اند. و سپاه پاسداران که قرار بود نقش «راه بازکُن» را برایِ این مثلث قدرت بازی کُند، خودش به یک هماوَردِ و رقیب اقتصادی برای دیگر هموندانِ این مثلث قدرت فراروییده است و خواهان قراردادهای سودمند و دست گذاشتن بر روی دارایی هایی است که بگونه-یِ سنتی در درازایِ سی سال گذشته در فرادستِ بازار بوده اند.
بدینسان، جنگِ قدرت، زیربنایِ اقتصادی کشور را هدف خود کرده است و دارد به جنگِ اقتصادیِ هموندانِ مثلثِ قدرت فرامیروید که در آن هر کدام از آنها میخواهد بر رویِ دارایی هایِ دیگری چنگ بیاندازد. و سپاه بدلیل اینکه یک نیروی رزمی است به کَردِ (عملا) با یک راهبُردِ تازشگرانه و رفتار بسیار خشن درحال چنگ انداختن بر زیربنای اقتصادیِ ولی فقیه و بازار است. این دُشمنی ها سبب شده اند که دو طرفِ دیگر ِدرگیری در این مثلث بخواهند از مجلس و نیروی دادگُستری (قوه قضاییه) که تا کنون تا اندازه ای در دستِ سپاه نبوده اند، برای مهار نیروی دادکاری (قوه مجریه) بهره ببرند که در دست سپاه است. و از سویی دیگر، خطر بسیار مهمی که وجود دارد این است که سپاه پاسداران در راستایِ بدست آوردن بهانه برای سرکوب خونین و کنارزدن فیزیکی دُشمنان خودش در حکومت، به یک نمایشنامه-ی جنگِ زودگُذر و کوتاه روی بیاورد. برای نمونه با ماجراجویی رزمی، سپاه پاسداران یک جنگی را آغاز کُند و خودش آن را خیلی تُند و تیز به پایان ببرد، ولی در آن چند هفته و چند ماهی که فضایِ جنگی بر کشور چیره است، سپاه بتواند بگونه-ی سامانمند (سیستماتیک) همه-ی مخالفان خودش در حکومت را سر به نیست کند. و پس از دست یافتن به هدفش پیشگام برای آشتی و پایان بخشیدن به جنگ شود. اکنون این پرسش پیشکشیده میشود که آیا کشورهایی که قرار است طرفِ دیگر این «بازیِ جنگ» شوند به چم اسرائیل، آمریکا و کشورهای اروپایی آماده خواهند بود که وارد یک نمایشنامه-یِ نیمه کاره گردند و اینگونه از دستِ سپاه پاسداران بازی بخورند؟ احتمال این اینکه آنها کوتاه بیایند بسیار کم است، زیرا روشن است، که کشور اسرائیل که خواهان ازمیان برداشتن همگی قدرت های بزرگ در خاورمیانه هست، از این جنگ، برای بمباران اتمی ایران بهرهمند شود. و بدینسان با گرفتن کُرپانیان (قربانیان) بیشمار، آزَرَنگ و فاجعه ای را برپا سازد که به کَردِ (عملا) به آینده-یِ کشور ایران، یکپارچگی مرزی و میهنی آن آسیب فراوان بزند.
برآیندِ این گفتاورد اینکه : جنبش نشان داد که توانایی زیر پُرسش بردن شایستگی (مشروعیت) حاکمیت را دارد. ازمیان رفتن شایستگی حاکمیت، سبب شده است که جناح هایِ چیره بر کشور بجان همدیگر بیافتند و در این درگیری، هرکدام از جناح ها در تلاش است از هر ابزاری برای پایان بخشیدن به این نبرد و به سود خودش بهرهمند گردد. و سپاه پاسداران احتمال دارد که به یک جنگِ زودگُذر دامن بزند تا از آن بجای ابزاری برای دستیافتن به این هدف بهره ببرد. از اینرو ما باید در برابر این گرفتاری هوشیار باشیم و بدانیم که یگانه راهی که میتواند به این نمایشنامه-یِ ترسناک، پادایرانی و پادمیهنی پایان دهد و قدرت را از این دیوانگان و جَنوَریکاران (جنایتکاران) بازپس گیرد، ادامه-یِ جنبش آزادیخواهی مردم ایران است. این وظیفه امروز پیوندی تنگاتنگ با مسئولیت فرخویی (اخلاقی) و فردی ما دارد. و هر کس بر پایه-یِ درک و اراده خودش با آن رفتار میکند.

یاداشت:

[1]
1. تنگنایِ شایستگی (مشروعیت)،
2. تنگنایِ قدرت
3. تنگنایِ کارفرمایی (مدیریت)
4. تنگنایِ اقتصادی
5. تنگنای روابط برونمرزی با کشورهای جهان


فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh


http://khodrahagaran.org/Fa/


۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

پیامی به آقای رضا پهلوی،


خشایار رخسانی

هدفِ تلاش هایِ همه-یِ سازمان های سیاسی و مردمسالار در سه دهه پیش دامن زدن به یک جنبش فراگیر آزادیخواهانه و مردمسالار در سراسر ایران بوده است. همانگونه که در جریان هَستید، برآیندِ همه-یِ این کوشش ها نمایان شدنِ جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه ای بنام جنبش سبزها در سال پیش بود. و با آنکه جوانان و مردم آزاده-یِ ایران در یک سال گذشته در انبوه میلیونی و در راستای دستیافتن به دگرگونی های مردمسالار، جانفشانی هایِ بیمانندی کردند، ولی تنها به دلیل بی بهرگی جنبش از یک رهبریِ خَرَدمند، فرزانه و دلسوز، هم اکنون جنبش به بن بست رسیده است.
در این میان تنها کسی که بتواند با رهبریِ خَرَدمندانه-یِ خودش یک دورنمایِ امید بخش به جنبش بدهد، شما هَستید. زیرا ویژگی های شما از بهر خوشنامی، پُرآوازه بودن، دادوَرزی، آزاده بودن و میهندوستی تان، که دوست و دُشمن گواه آن هَستند، میتواند همچون شیرازه ای، همه-ی ایرانیانِ آزاده را که مخالفِ حکومت اسلامی و خواهانِ دگرگونی های دمکراتیک هَستند، بهم پیوند زند و در میان آنها یک یکپارچگی میهنی فراهم آورد. اگر شما براستی خواهان رهایی کشور از تنگنا و آشفتگی کنونی هَستید، هم اکنون زمانِ کُنشگریِ سیاسی و کوشایِ شما فرارسیده است. زیرا از بهر نام نیکی که شما در میان همه-ی میهندوستانِ ایرانی چه جمهوریخواه و چه هوادارانِ سامانه-یِ شهریاری برجایِ گُذاشته اید، میتوانید با برپایی یک سازمانِ سیاسی فراحزبی که بر چهار ستونِ دمکراسی، آزادی، جدایی دین از حکومت، و حقوق بشر، استوار باشد، یک بستر شایسته برایِ یک یکپارچگی میهنی، همکاریِ فراگیر و فراحزبی را برپا سازید، که هدف آن کنار زدن حکومت اسلامی در راستای برپایی یک همه پرسی برای روشن کردن ساختار سیاسی آینده-یِ ایران باشد. تنها اینچنین «سازمان میهنی فراحزبی» میتواند جنبش سبزها را از ایستایی کنونی بیرون آورد و جانِ تازه ای در آن بدَمَد.
با امید به اینکه ساختار سیاسی آینده-یِ ایران چه بخواهد جمهوری باشد و یا چه پادشاهی مشروطه ، به کمک رای مردم روشن خواهد شد و در سامانه-ی مشروطه-یِ پادشاهی، پادشاه از درآمیختن در سیاست پرهیز میکند، پیشنهادِ من این است که شما به نام یک شخصیت سیاسی به میدان سیاست در ایران اندر شوید و نه به نام «شاهزاده» و یا «پادشاهِ آینده-یِ ایران»، زیرا با اینکار میتوانید از پیشداوری هایِ کسانی پیشگیری کُنید که بخواهند پاژنام «شاهزادگی» را امتیازی برای شما در این «سازمانِ میهنی ِفراحزبی» گمان کُنند و بهانه ای برای خودداری از همکاری با آن بیاورند.

با ارجمندی

خشایار رخسانی
‏پنجشنبه‏، 2010‏/06‏/24
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh


۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

درگیری همسايه بر سر گنج های ما!



ايراندخت دل آگاه








اين روزها در حالي كه ذهن مردم ايران درگير « توپ » هاي گوناگون است – نمي گويم « سرشان گرم است » تا باز رگ هاي گردنِ برخي بيرون نزند – و چشم هايشان که رَد اين توپ ها را مي گيرند تا ببينند سرانجام كدام دروازه فرو خواهد ريخت، منحرف نشوند - از توپ هاي جام جهاني فوتبال گرفته تا توپ هايي كه مير حسين و شيخ مهدي به زمين مي فرستند و شوت هايي كه خامنه اي و محمودك مي زنند و غيره - در كشور همسايه مان تركيه ولي گُزراش هایِ مَهینتری (مهمتري) سرنویس برگ نخست روزنامه ها و رسانه ها شده است.
در روز آدينه بيست و هشتم خرداد، آنچه كه زينت بخش برگِ نخست اين روزنامه ها شده و نگر رسانه هاي ديداري و شنيداري را هم به خود اندر کشیده، چنين بوده است: « شصت و چهار تن شمش طلا چه شد؟»
نهاده (موضوع) اين است كه يكي از هموندان (اعضاي) حزب «جمهوريت خلق»، كه نقش اپوزيسيون حزب حاكم - يعني «حزب عدالت و توسعه» اردوغان – را بر عهده دارد، وزير دارايي این کشور را روی سُخن خود کرده است و برپایه-یِ گفتگویی با نماينده هاي رسانه ها از او پرسيده است كه چه بلايي بر سر شصت و چهار تن شمش طلا آمده است؟ و افزوده كه آيا اين طلاها دود شده كه امروز در خزانه كشور نيست؟
جالب این است كه وزير برگزيده و مورد اعتماد رجب طيب اردوغان – دوست صميمي محمودك احمدي ن‍ژاد – هم با همه-یِ بي شرمي پاسخ داده كه هرگز چنين شمش هايي در كار نبوده كه بخواهند در خزانه باشند و افزوده كه اين شمش ها هرگز وارد تركيه نشده بودند! ـ دروغي كه به زودي خشم برخی را در آن كشور بر خواهد انگيخت.
هر ايراني ولي خوب مي داند كه اين شمش ها وجود داشته اند و سال گذشته به همراه ميليون ها دلار نقد، سوار بر چند تريلي وارد خاك تركيه شدند. اين شمش ها همان طلاهايي هستند كه فردي مدعي شد كه دارايي شخصي او بوده و از ايران بیرون بُرده است و در راه، از سوی پليس تركيه بازگرفته شده اند.
ما خوب به ياد داريم كه سال گذشته، رسانه هاي ايراني ِبرون مرزي چند روزي درگير چنين گُزارشی بودند و جزييات آن را بازتاب دادند و دانستيم كه گردآیه-یِ (مجموعهء) دارایی هایِ بیرون رفته برابر هيجده ميليارد دلار بوده است. ولی شوربختانه مانند همه-یِ گُزارش ها، خيلي زود از ذهن مان دور افتاد و يادمان رفت كه پيگيري كنيم ببينيم سرانجام ِاين تاراج چه شد. تا اینکه اين روزها يك هموند (عضو) حزب مخالف حزب اردوغان زبان به سخن گشوده و روی سُخنش را به وزير این کشور آورده است كه « شمش ها كو؟»
شايد ايراني ها بهتر بدانند كه شمش ها كجاست. چرا كه اين پرسش ِپیشکشیده شده از سوي حزب مخالف اردوغان براي ما ايراني ها همچون نورافكني است كه نه تنها فَرتورهایِ (تصویرهایِ) در آغوش گيري و ديده بوسي هاي محمودك و رجب خان را معنا مي بخشد كه به خوبي روشن ميسازد که چرا «بيانيه-یِ تهران» در پيوند با موضوع هسته اي امضا شد، و چرا نماينده-یِ رجب خان در شوراي امنيت به سود ايران اسلامي، به قطعنامه تحريم راي منفي داد، و پس از آن هم رجب طيب اردوغان براي اين بيانيه گريبان مي دَرَد و کشورهای باختر را سرزنش مي كند كه با برنهادنِ انی قطعنامه ها، برادران اسلامي را زير فشار گذاشته اند و حق آنان را در غني سازي اورانيوم ناديده مي گيرند و دفاعياتي از اين دست؛ كه همگي بيانگر ميزان ارادت اين برادر ترك مسلمان است.
با خواندن اين گُزارش همچنان برای ما روشن گرديد كه اين هيجده ميليارد دلار - كه امروز آشکار شد در خزانه-یِ كشور تركيه هم نيست – چرا به آن كشور ارسال شده و در جيب كدام برادر مسلمان مان «دود» شده است!
حتا اگر گمان كنيم همه-یِ اين مبلغ هم سهم رجب خان نبوده باشد، به قول « خميني » كه همواره بر آرَنگِ (شعار) « هَمَه با هم » پافشاری ميكرد، اندید (ترديد) نمي توان داشت كه آن را نیز «هَمَه با هم» خورده اند! به سُخن دیگر، سهمي براي برادر ترك و مسلمان، بخشي براي برادران حماس و حزب الله، و بخش مهمتري هم براي آقا زاده هاي مسلمان حاكم بر ايران در نگر گرفته شده و به دستشان رسيده است.
ولی اين دانستنی ها به چه كارمان مي آيد تا هنگاميكه سرمان سرگرم « توپ » هاست ؟ حتا اگر در كشور همسايه بر سر دارایی هایِ ما درگیری گسترده ای در كار باشد!
برای دیدن گزارش رُخشاره ای (فیلمی، ویدیویی) این نوشته، پیوندی را که در پایین آمده است دنبال کنید:

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh


۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

تلاش برای به کیفر رساندنِ سران جنایتکار رژيم در دادگاه جهانی لاهه





هم میهنانِ گرامی،
دسته ای از دادگُزار های (وکلای) جهانی درهال بررسی چگونگی طرح شکایت از سران رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بویژه خامنه ای و احمدی نژاد در دادگاه کیفری جهانی لاهه هستند.
آنها درهال گردآوری سندها و پرونده هایِ حقوقی بر ضد فرماندهان و زَریداران (مجریان) ماشین شکنجه و آدمکشی جمهوری اسلامی هستند و به داده ها و آگاهی هایِ موشکافانه-یِ شما نیاز دارند. اگر شما یا دوستان و بستگانتان یکی از کُرپانیان (قربانیان) رژيم جمهوری اسلامی هستید، چنانچه میخواهید که شکایت خود را با آنها در میان بگذارید تا در پرونده های حقوقی دفترینه (ثبت) و گنجانده شود.خواهشمندیم برای فرستادن شکایت خود در اینجا کلیک کنید و فرم آن را پر نمایید.
http://www.iranpressnews.com/icc/

همگی داده هایِ (اطلاعات) شما بگونه-یِ سراسر رازانه (محرمانه) نگهداری خواهند شد.
سال گذشته همچنین هم میهنان را فراخوانده بودیم درخواستنامه-یِ رسیدگی به جنایت هایِ رهبر جمهوری اسلامی در دادگاه کیفری جهانی لاهه را بدَستَنَند (امضا کنند) که تا کنون حدود 61 هزار تن این درخواستنامه را دَستنیده اند (امضا کرده اند). از هم میهنانی که هنوز زمان برای دَستینه-یِ (امضا) آن درخواستنامه را نداشته اند خواهشمندیم آن را بدستنند (امضا کنند) تا به همراه شکایتهای دیگر بایگانی شود.
برای دَستَنیدن (امضا) درخواستنامه (پتشن) مهروزانه در اینجا کلید کنید



http://www.petitiononline.com/akcriems/

پاینده ایران


فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

دو جنبش و یک رهبری



واکاوی ای از دفتر تولید سازمان خودرهاگران


چکیده:

سازماندهی نیروهایِ کُنشگرِ در جُنبش و تلاش برایِ به میدان آوردن انبوه مردم تنگدست که باوجودِ ناخُرسندی از وضعیت موجود در کشور، بدون هرگونه اراده گری میباشند، برنامه-ی راهبُردیِ سازمان خودرهاگران است تا بتواند میان واکُنش هایِ احتمالی و اعتراضی کور و بی هدفِ مردم در آینده نزدیک با جُنبش آزادیخواهی مردم ایران، پیوند زند. این راهکار را سازمان خودرهاگران در خاستگاه برنامه-یِ راهبردی خود برای گذر از این تنگنایِ رهبری که هم اکنون جنبش با آن گرفتار است، پیشنهاد میدهد
سرآغاز:


جنبشی که سال گذشته در 23 خرداد آغاز شد برای اعتراض به دو چیز بود: 1) تقلب انتخاباتی 2) استبداد حکومت مذهبی.در طول یک سال گذشته مشخص شد که بدنه ی اجتماعی جنبش بیشتر مایل است که به مورد دوم بپردازد و جریان رهبری جنبش به طور خاص می خواهد که به مورد اول محدود بماند. تفاوت و فاصله ی میان این دو سبب ایجاد دو گفتمان در دل جنبش شد. در حالی که نخستین در حد «رای منو پس بده» باقی ماند دومی تا مرز شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و یا «جمهوری ایرانی» پیش رفت. حمایت عظیم رسانه های خارجی (بخصوص بی بی سی و صدای آمریکا) و اصلاح طلب و حامیان خارج از کشوری آنها سبب شد که بخش اول بتواند خود را به عنوان رهبری کننده کل جنبش جا بیاندازد، در حالی که بخش دوم نتوانست به عنوان راهبر جنبش معرفی شود و یا فرصت ابراز نظر خود را به عنوان نظر اصلی جنبش داشته باشد. به همت یک شبکه از وسایل ارتباطی، گفتمان اصلی جنبش به عنوان اعتراض به تقلب در انتخابات و به تدریج خواست هایی که تنها کمی دورتر از آن بود شکل بندی شد و گفتمانی که ساختارهای نظام استبدادی را زیر سوال می برد به عنوان گفتار رادیکال و ساختار شکن منزوی و سرکوب می شد. این فاصله تبدیل به یک خون ناسالم در پیکر جنبش شد و به تدریج پتانسیل سه میلیونی جنبش، در تهران، را تضعیف کرد. تا آن جا که توده ها به تدریج و بیش از پیش از جنبش کنده شدند و در نهایت به مرحله ای رسیدیم که در سالگرد جنبش، رهبران نمادین آن، که می خواستند فقط یکی از این دو گفتمان را نمایندگی کنند، تا مرز لغو راهپیمایی که باید جنبش را دوباره زنده می کرد پیش رفتند. از این مرحله به بعد بسیار سخت قابل تصور است که این جریان رهبری، که جنبش را از درون اخته و تضعیف کرده است، بتواند آن را به شور و حیات سال قبل خویش برساند. میر حسین موسوی و مهدی کروبی اینک با نبود یا کمبود مشروعیت در نزد کسانی روبرو هستند که سال گذشته با آرزوی تغییر و با قبول خطرات فراوان به خیابان ها آمده بودند.اینک اما می ماند که آیا جنبش چه آینده ای خواهد داشت؟ به نظر می رسد که بخشی از نیروهای جنبش نا امید شده و به ناظر منفعل تبدیل شده اند. بخش دیگری که در اکثریت هستند در ابهام و آشفتگی در انتظار فرصت نشسته اند و اقلیتی از فعالان به دنبال راه برون رفت از بن بستی هستند که نمود آن را به طور مشخص در بیانیه شماره ی 18 میرحسین موسوی دیدیم. این بیانیه با سردی مورد استقبال کسانی قرار گرفته است که تا اینجا به طور کوشا از جنبش حمایت کرده بودند. بسیاری نیز آشکارا زبان به انتقاد گشودند. دلیل این امر آن است که موسوی نه فقط هیچ چشم انداز روشنی برای جنبش ترسیم نکرده است بلکه با سماجت بسیار تلاش کرده است که برای جنبش ارجاع های مذهبی (توحیدی) و حکومتی بتراشد. یاد کردن از خمینی، تاکید بر قانون اساسی و یا صحبت از «جنبش اسلامی-ایرانی» مواردی بودند که ریزش نیرویی را در درون جبهه ی هواداران وی افزایش داده است. خط کشی های وی به زعم برخی بوی مرزبندی خودی و غیرخودی را می دهد. در چنین شرایطی بدیهی است که شانس و قابلیت زوج موسوی-کروبی برای ایفای نقش رهبری به حداقل رسیده است و این، با شرایط فعلی رژیم در تناقض است: یعنی در حالی که رژیم هر چه بیشتر ضربه پذیر می شود، جنبش هر چه بیشتر قدرت ضربه زنی خود را از دست می دهد. این در حالی است که در این ایام سردرگمی، فشار، تحریم و آشفتگی درون رژیم، در صورتی که رهبری جنبش نفس دوباره ای در 22 خرداد 89 به آن دمیده بود، می شد ضربه هایی کاری به آن زد و حتی قدرت را از چنگ کودتاچیان و باندهای مافیایی وابسته به آن بیرون کشید. اما درست در این موقعیت، که رژیم در آستانه ی عدم قدرت در دفاع از خود قرار گرفته است، رهبران نمادین جنبش – موسوی و کروبی – با لغو راهپیمایی – دانسته یا ندانسته - به او فرصت تنفس می دهند و بعد هم موسوی با بیانیه ی شماره ی 18 خود فعالان جنبش را با گفتمانی که به قول برخی حال و هوای سخنرانی های نخست وزیر جمهوری اسلامی در دهه ی شصت را دارد سرگردان و بی برنامه، با کلی گویی های فاقد افق روشن رها می کند. در بالا گفتیم دانسته یا ندانسته، آیا این حرکت میر حسین و کروبی را باید علامتی از همدستی آنان با کلیت نظام دید؟ با توجه به جدی بودن تضادها و درگیری منافع و جنگ قدرت در درون نظام پاسخ این سوال نمی تواند به سادگی مثبت باشد، اما آن چه مسلم است نگرانی این دو از حاکم شدن گفتمانی بر جنبش است که خواست ساختارشکنی را به عنوان خواست نخست جنبش حاکم سازد. فراموش نکنیم که برای موسوی و کروبی جنبش کنونی با جابجایی هایی در چارچوب نظام به سرانجام خود می رسد نه با فروپاشی یا سرنگونی کل نظام. پس از یک سال این مسلم شده است و هر دو نیز بارها خود به روشنی این را گفته اند که آنها تعمیر و ترمیم را می خواهند نه تغییر و تبدیل را. هر کس که بخواهد در گفتار یا رفتار این دو نفر چیزی در ورای این بیرون بکشد یا تفسیر یه رای کرده است و یا دچار ذهنی گرایی شده است. موضع این دو در این باره مشخص است.

چشم اندار جنبش


حاکم شدن این تضاد در درون جنبش بی شک حرکت مردم را برای مدتی به حالتی برزخی فرو خواهد برد. حالت بلاتکلیفی و به این سوی و آن سوی رفتن و به این در و آن در زدن. اما پرسش های اصلی این است: این حالت چقدر دوام خواهد آورد؟ و این که برون رفت از آن به چه سمت است؟ در پاسخ به پرسش نخست باید بگوییم که مدت آن بستگی به شرایط عمومی ایران از یکسو و نیز اراده و توان و پشتکار فعالان جنبش از سوی دیگر دارد. به عبارتی، اگر تحریم ها و تنش های بین المللی شدت یابد، بحران اقتصادی اوج گیرد، نارضایتی عمومی گسترده شود وخطر جنگ تشدید شود، و نیز اگر فعالان جنبش، به جای رفتن به انزوا و انفعال، راه تلاش هدفمند و مبارزه ی سازماندهی شده را پیش گیرند، روشنگری کنند، اعتراضات را سازمان دهند و مردم را به شجاعت و امید و خودسازماندهی مجهز کنند، زمان این دوره ی برزخی کوتاه خواهد شد. و نیز این که با چه سناریویی از این بن بست برون رویم تعیین کننده ی آن خواهد بود که به کجا برسیم. اگر بن بست از طریق حمله ی نظامی شکسته شود، امیدی به آینده ی ایران نیست. اگر از طریق شورش های کور ناشی از فقر و کمبود و گرانی شکسته شود باید دید که آیا این شورش ها با بخش سازماندهی شده فعالان سیاسی پیوند می خورد یا خیر؛ اگر بلی، امید به فردایی بهتر خواهد بود. اگر نه، شورش ها می تواند هرج و مرجی موقتی را باعث شده و سپس خاموش شود، هر چند که از میان نمی رود چون ریشه ها بر سر جای خود باقی است. در نهایت اگر برون رفت از بن بست کنونی براساس بازاندیشی جنبش و سازماندهی هدفمند نیروهای آن با منظور مشخص کنار زدن کلیت نظام باشد، بی شک می توان انتظار داشت که مردم خود در تعیین سرنوشت خویش نقشی بسزا ایفا کنند و به سوی آینده ای روشن حرکت کنیم. در نتیجه انتخاب ها روشن است، اینک با هرفرد و تشکلی است که گزینه ی خود را یافته و با همت و اراده و امید خویش آن را به مورد اجرا درآورد.


خودرهاگران چه می گوید؟


سازمان خودرهاگران در این میان با باور به نقش انسان در تعیین سرنوشت خویش راه سوم را پیش خواهد برد. یعنی روشنگری میان نیروهای منفعل اجتماعی و یاری به خودسازماندهی میان نیروهای فعال جامعه. نیروهای فعال جنبش با تکیه بر خودسازماندهی می توانند توده های منفعل را به میدان مبارزه آورده و نارضایتی آنان را به سوی یک حرکت مبتنی بر درک و اراده و آگاهی استوار سازند. برای ما مهم تغییر نیست، مهم کیفیت تغییر است. به عبارت دیگر ما به آن نوع از جنبشی باور داریم که توسط توده های خودآگاه و خودسازماندهی شده صورت می گیرد. توده ها باید خود را رها کنند، کسی نمی تواند توده ها را رها کند. به همین دلیل است که تلاش ما این است که به سوی قشرهای مختلف جامعه و بخصوص لایه های ستمدیده، محروم و مزدبگیر جامعه رویم و با تقویت عنصر آگاهی در آنها شرایط رسیدن ایشان به خودآگاهی را فراهم آوریم. خودآگاهی یعنی بهره بری ارادی از آگاهی برای تغییر شرایط وجودی خویش. ما می توانیم آگاه سازیم اما رسیدن به خودآگاهی، کار خود فرد است. سازمان خودرهاگران هم چنین بر این باوراست که هر راه حلی که از بیرون از فرایند خودآگاهی-خودسازماندهی توده ها به آنان پیشنهاد شود یا ره به جایی نمی برد و یا شرایط استفاده ی ابزاری از مردم را فراهم می سازد. به همین خاطر تمامی توهم های ایجاد شده توسط افرادی که می خواهند به اسم تغییر سیاسی از تغییر اجتماعی جلوگیری کنند را رد کرده و هیچ دلیلی برای حمایت از مدافعان ترمیم نظام نمی بینیم، هرگونه عدم تاختن به این افراد در طول مسیر جنبش نیز براساس عدم اهمیت آنها در یک مسیر درازمدت و نیز ارزش تاکتیکی حرکت برای پیش روی به سوی هدف استراتژیک، یعنی زیروروکردن کلیت نظام از طریق توده های خودآگاه و خودسازماندهی، بوده واست. سازمان ما این هدف استراتژیک را در راستای آرمان خود، که استقرار جامعه ای است که در آن جان و کرامت انسان به طور نهادینه حفظ می شود، دنبال می کند. جامعه ای براساس رابطه ی متقابل سه عنصر همبسته : عدالت اجتماعی، آزادی و مردم سالاری. این هدف در ورای تغییر دولت احمدی نژاد، تغییر حکومت و حتی تغییر رژیم دنبال خواهد شد تا جایی که توده های مردم خود در یک نظام مبتنی بر خرد جمعی و خودگردانی، صاحب واقعی سرنوشت خویش شوند و در ایرانی آزاد و آباد شرایط رشد و شکوفایی یکسان را داشته باشند. محور کار ما تغییر شرایط براساس اراده ی انسان است نه تغییر انسان ها براساس جبر شرایط.
دفتر تولید سازمان خودرهاگران
28 خرداد 1389
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh
http://khodrahagaran.org/Fa/



۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

عزیز من کجایی تو


امیر لاکی

اگر بینی که هم میهن، به خون غلتید و جان دادش
تو ای هم میهنم این دم ، چرا پس بی صدایی تو
به آن میهن که دادش جان، همان میهن تو نوزادش
شنیدی گرچه فریادش، ندیدی این سیاهی تو
مبر یک دم تو از یادش، به یاد آور تو میعادش
تو هم میهن، تو هم میهن، عزیز من کجایی تو؟

اگر من چشم در راهم، اگر فرزند خود، خواهم
نمیدانم چرا پر پر، چرا از من جدایی تو
و میدانم که جان دادی ، برای میهن ، آگاهم
برای میهن و خلقت، عزیزی جان فدایی تو
چو بینی مانده در چاهم، و با هر اشک و هر آهم
تو را خواهم، تو را خواهم ، عزیز من کجایی تو

اگر من بی پدر هستم، و باز خیره به در هستم
که شاید بار دیگر هم، دوباره خانه آیی تو
و چون دست تو در دستم، در آغوشت چو بنشستم
برون آیی تو دیگر بار، ز اعماق سیاهی تو
سراپا شور و عشق هستم، ز یادت گرچه سر مستم
چو امیدی به دل بستم ، عزیز من کجایی تو

اگر فرزند تو بودم، و یا خود مادری بودم
چو تیغش بر گلوی من، برایم در عزایی تو
اگر آبم، اگر رودم ، رسیدم چون به مقصودم
مشو غمگین چو جان دادم، چو بر دشمن بلایی تو
اگر آتش و یا دودم، چه دشمن ها که فرسودم
به چشم دشمنم هستم، عزیز من کجایی تو

اگر من مادری دارم، برادر، خواهری دارم
به یاد آرم ز مهر تو، همیشه با صفایی تو
چو بینی غُصه ها دارم، اگر از چشم خود بارم
تو رفتی گرچه بیمارم، همیشه با وفایی تو
چو یادم آید از یارم، همیشه بس و بسیارم
عزیز دل و غم خوارم، عزیز من کجایی تو

اگر چشمان خود بستی، ز نادانی اگر مستی
اگر از عالم پستی، اسیر صد ریایی تو
چوکس نالان شد از دردی، و تو، هم درد نامردی
و با تک جمله ای هایت، بدان بس در خطایی تو
اگر یک لحظه بنشستی، چو دام حیله بشکستی
رها کن دوز و تحریکت، عزیز من کجایی تو

عزیزانم، عزیزانم، جگر گوشی از این جانم
همیشه با تو میمانم، سراسر دلربایی تو
بسوی تو چو میآیم، به یادت محکم و شادم
از آهن گشته بنیادم، چنان آهن ربایی تو
کجا هستم، کجا باشم، ز یادت من چو آزادم
همیشه مانده در یادم، عزیز من کجایی تو

اگر آزاده دل هستی، به انسانها چو دل بستی
مکن پشتت به انسانها، مگر انسان نمایی تو
بیا ای جمع انسانها، سراسر عالم هستی
بیا با هم یکی گردیم، مکن ناز و ادایی تو
ز هر جایی که تو هستی، بیا این دم بده دستی
شویم انسان بیا با هم، عزیز من کجایی تو

اگر ظالم خدا داند، از آیاتش دعا خواند
چه حاصل از خدا ماند، خدایا پس چرایی تو
اگر در بند و زندانم، تجاوز ها چو بر جانم
شکایت از خدا دارم، کجایی گر خدایی تو
چه میداند چه میداند، اگر خلقی ز خود راند
چه میماند، چه میماند، عزیز من کجایی تو

در این پاییز پر باران، هوای ظلمت و تاران
اگر بر پا شدی از جان، به امید هوایی تو
در این عهد ستمکاران، برای زخم بیماران
شویم با هم چو هشیاران، به امید دوایی تو
برای حفظ این ایران، شویم ما یک صدا از جان
به پا خیزیم کنون یاران، عزیز من کجایی تو


سوگِ یزیدیان




محمود شمشیری

چکیده:


با به زندان افتادنِ هر کُنشگر سیاسی، نان آور خانه ای به بند کشیده میشود، و به دنبال آن، همسر او با ترفندهایِ اهریمنی حکومتگران، کارش را از دست میدهد و بدینسان نانِ خانواده هایِ زندانیان سیاسی، و زن و فرزندانِ آنها سنگ میشود و آنها از نان خوردن بی بهره میگردند. و شگفت آور این است که آخوندهایی که برای چهارده سده است در غم بسته شدن آب بر خانواده-ی امام حسین در بیابان کربلا سوگواری میکنند و بر سر و سینه-ی خود میزنند، همان ها در ایران هم نان آور هایِ خانه ها را به بند میکشند و هم از کمک رسانی نیکوکاران به خانواده هایِ آنها پیشگیری میکنند. «و این همه از "لطف" مسئولینی است که "همتی مضاعف" کرده اند برای بستن آب به روی خانواده "حسین". یزیدیانی که در بزم های خویش، جام، از درد زنانی پُر می کنند که نمی دانند با سفره خالی چه کنند. یزیدیانی که مستانه، قدح به قدح می کوبند و می گویند: سر "آقا" سلامت».
در زمان شاه، رساندن نان به خانواده زندانی، "جرم" نبود. کسی را به دلیل کمک رسانی به خانه مردی زندانی که بچه هایش شیری برای خوردن و نانی برای سق زدن نداشتند، دستگیر نمی کردند. به
...کسی تلفن تهدید آمیز نمی زدند که به مادر بیمار فلان زندانی پول نرسان... آری تاریخ هر چه درباره شاه بنویسد، این را نخواهد نوشت که او رهبر سنگدلی بود که آب را به روی کودک مرد زندانی بست.

سرآغاز:

بیاییم فراموش کنیم که مسلمانیم یا نامسلمان؛ طرفدار شاهیم یا "آقا". دموکراتیم یا مستبد. مبارزیم یا سازشکار... اما فراموش نکنیم که در زمان شاه، رساندن نان به خانواده زندانی، "جرم" نبود. کسی را به دلیل کمک رسانی به خانه مردی زندانی که بچه هایش شیری برای خوردن و نانی برای سق زدن نداشتند، دستگیر نمی کردند. به
...کسی تلفن تهدید آمیز نمی زدند که به مادر بیمار فلان زندانی پول نرسان... آری تاریخ هر چه درباره شاه بنویسد، این را نخواهد نوشت که او رهبر سنگدلی بود که آب را به روی کودک مرد زندانی بست. این روزها از میان همه اخباری که از ایران می رسد، این یکی دردآورترست که خانواده های زندانیان و نیز زندانیان آزاد شده، برای اداره امور روزمره با مشکلات فراوان رو به رویند. حقوق زندانیان قطع شده، همسران آنها ـ اگر کار می کرده اند ـ کارشان را از دست داده اند، آزادشدگان، امکان کار ندارند، آنان که دستی خیر داشتند و مالی برای تقسیم، از یاری رسانی منع شده اند،.... و مانده اند ده ها و صدها خانواده که روی دیدار صاحبخانه ندارند و پاسخی نیز برای کودکانی که می پرسند: سفره عید چرا خالیست؟ و این همه از "لطف" مسئولینی که "همتی مضاعف" کرده اند برای بستن آب به روی خانواده "حسین". یزیدیانی که در بزم های خویش، جام، از درد زنانی پر می کنند که نمی دانند با سفره خالی چه کنند. یزیدیانی که مستانه، قدح به قدح می کوبند و می گویند: سر "آقا" سلامت. آنان که یادشان رفته ست سرنوشت همه شاهان را. آنان که نمی دانند این مستی ها، چه بیداری سختی در پی دارد. ما را اما بااین مستان عربده کش کاری نیست؛ آنان را به داروغه های تاریخ می سپاریم که از راه خواهند رسید. به لشگر مردمان وامی گذاریم شان که قرن هاست آمده اندصف در صف. مردمانی که با دستان خالی، مجسمه های سنگی مستبدان را به زیر کشیده و بر شکسته های آنها، آواز آزادی، سرداده اند. این مستان، عاقبت شان روشن است. با هشیاران باید سخن گفت. هشیاران بیدار. آنان که رواست به یاد داشته باشند امروز در جای جای میهن زخمی ما، خانه ایست که نان آورش زندانیست. زنی ست در خود فروکاهیده، که کیسه عیدی امسال فرزندش پر از "آه" است. دانشجوی تازه آزاد شده ایست که برای درمان آسیب های زندان، نیازمند پول است و چون ندارد، با صورتی سیاه شده از درد می گوید: کاش دکتری پیدا شود که بگوید عمل دیسک لازم نداری. روزنامه نگاری فراریست که مچاله
شده از غم مادری که مانده در بیمارستان و امکان ترخیص ندارد... آری؛ به بیداران است که باید گفت یادمان باشد در خانه بغلی، زنی ست که برای هشتمین ماه متوالی کرایه خانه اش عقب افتاده. مردی است که در زیرزمینی، روی دیوارمی نویسد: مادر! شرمنده؛ پول بیمارستان را ندارم. کودکی ست که مداد رنگی هایش تمام شده و با مدادی سیاه، روی کاغذ نقش پدری را می کشد که هر روز با دستانی پر به خانه باز می گشت. یادمان باشد این زمستان می گذرد؛ سیاهی به ذغال می ماند؛ در کنار نام این "آقا" وآقایان، کمترین چیزی که بنویسند، صفت "سنگدل" خواهد بود و "جبار". و بچه های ما پدران خویش را خواهند دید که با دستان پر، درها را باز می کنند؛ مادران دوباره لبخند خواهند زد؛ دانشجویان دردکشیده ما دوباره جوانی و شادی راخواهند سرود؛ روزنامه نگاران ما باز در تحریریه هایی آفتابی قلم خواهند زد.... تا آن روز اما، آهای آدم ها! یادتان باشد در خانه بغلی کسی است که می خواند شما رابه یاری، به همدلی. گوش اش سپارید، دستش بگیرید، تنهاش مگذارید. نگذاریم همسر آن روزنامه نگار دربند، شرمنده صاحبخانه ای باشد که روزهاست به در می کوبد. نگذاریم دانشجوی عزیزما، از درد به خود بپیچد و امکان درمان نداشته باشد. نگذاریم مادر آن فراری تنها،
در بیمارستان بماند؛ نگذاریم نویسندگان ما به جای نوشتن، در جاده ها، مسافرکشی کنند؛ نگذاریم. این کمترین نشانه آدمیت است.
تاریخ سرنوشت "آقا" و آقایان را روشن کرده ست، ما تکلیف خود را همین امروز روشن کنیم.
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

بررسی راهی که از 22 خرداد 89 گُشوده شُد


نسخه فارسی

سازمان خودرهاگران


چکیده:


رویگردانی بخش بزرگی از جُنبش از درخواست رهبران نمادین آن در خودداری از برگزاری گردهمایی هایِ 22 خرداد، در برگیرنده-ی پیامی روشن از درون جنبش سبزهاست: آمادگی بخش بزرگی از جنبش برای پذیرش راهی دیگر که دارای پایه ای دیگر از ریشه گرایی (رادیکالیسم) است و راهبُرد و شعارهای خودش را دارد. اپوزیسیون برونمرزی میتواند با این بخش پیوند سازمانی برپاسازد.
گرایش به ساختارشکنی گُفتاروردِ امروز جنبش نیست، زیرا از همان آغاز جُنبش وجود داشته است، ولی هم اکنون پس از گذشتِ یک سال با درنگریستن به اینکه اندازه-یِ خطر و سیج پذیری (ریسک پذیری) در جنبش نیز بالا رفته اند، دارد خودش را به روشنی نشان میدهد. بنگر میرسد که یک همزیستی از اندیشه هایِ گوناگون در درون جنبش سبزها بوجود آمده است، که راهبندِ هواداران آن در داشتن یک سری خواسته هایِ انباز و مشترک نمیشود؛ و آن دستیافتن به دگرگونی در شرایط کنونی است.
حکومت اسلامی امروز بسیار ناتوان است ولی تنها راز پایداریش، بی بهره بودن مخالفانش از سازماندهی نیازین برای به چالش گرفتن آن است. به همین رو اگر بر روی عنصر سازماندهی کار شود، و این نیروهایِ تازه نفس اجتمایی که ساخته شده از کارگران و تُهیدستان همبودگاه هَستند به میدان مبارزه اندر شوند، میتوانند حکومت اسلامی را که درگیر تنگناهایِ پنج گانه است [2] به آسانی پایین بکشند.



سرآغاز:


بررسی رویداد 22 خرداد

با آنکه میر حسین موسوی و مهدی کروبی از همراهی با گردهمایی 22 خرداد خودداری کردند، ولی بخش بزرگی از هواداران جنش در دانشگاه ها، خیابان هایِ شهرهایِ تهران، اصفهان و ساری اقدام به اعتراض کردند و در تهران با وجودِ سرکوبِ سخت و بیمانندی که رژیم براه انداخته بود باز ما گواه اعتراض هایِ مردم و شعار دادنِ آنها بودیم. گُستردگی گردهمایی هایِ امسال با آنچه که در سال پیش رویداد سنجش پذیر نیست، راستی این است که آنچه که از بدنه-ی جنبش بجای مانده است، با آمدن به خیابانها در برابر آگاهینامه-یِ رهبرانِ نمادین جنبش سبز، رویگردانی کرد، و نشان داد که میخواهد واخواهی و اعتراض خودش را همچنان پیگرانه ادامه دهد.
این شیوه-یِ برخوردِ جُنبش با آگاهینامه-ی رهبران نمادین آن، دربر گیرنده-یِ پیامی از درون جنبش سبز است و آن اینکه: آمادگی بخشی از این نیروها برای پذیرش راهی دیگر در جنبش. اکنون پُرسش هایی از نمونه-یِ اینکه:«آیا این راهِ نو یا موازی در جُنبش، چه پایه ای از ریشه گرایی (رادکالیسم) باید در خود داشته باشد؟ چه راهبُردی باید داشته باشد؟ و چه شعارهایی را باید پیش بکشد؟» موضوع هایی هَستند که باید آهسته آهسته بررسی شوند، و بر پایه-یِ راستینگی و واقعیت ها و داده ها در باره-یِ آن ها داوری بشود. ولی آنچه که روشن است این است که بخشی از کُنشگرانِ سبز در برابر موسوی و کروبی بگونه ای دلخور شده اند؛ و احساس میکنند که شاید این دوتن افرادِ درخوری برای پیش بردن این جُنبش نباشند. ولی نباید فراموش کنیم که از همان آغاز جُنبش این دو تن نقش نمادین را در آن بازی میکردند. و درموردهایی هم آنها خودشان ادعای «رهبر جنبش بودن» را را رد کرده اند، چیزیکه نشان میدهد که توان راستین جنبش و رهبری آن بیشتر در دستِ کُنشگرانِ جنبش بوده است تا در دستِ رهبرانِ نمادین آن. در درازایِ یک سال گذشته و همچنین در واپسین گفتگوی رسانه ای میرحسین موسوی و مهدی کروبی، ما گواه بوده ایم که آنها چندین بار از سر ناگزیری گوشزد کرده اند که گرایش هایِ ساختار شکنانه ای که در درون جنبش پیشکشیده شده اند، هماهنگ با خواستِ آنها نیستند.
گرایش به ساختارشکنی گُفتاروردِ امروز جنبش نیست، زیرا از همان آغاز جُنبش وجود داشته است، ولی هم اکنون پس از گذشتِ یک سال با درنگریستن به اینکه اندازه-ی خطر و سیج پذیری (ریسک پذیری) در جنبش نیز بالا رفته اند، دارد خودش را به روشنی نشان میدهد. بنگر میرسد که یک همزیستی از اندیشه هایِ گوناگون در درون جنبش سبزها بوجود آمده است، که راهبندِ هواداران آن در داشتن یک سری خواسته هایِ انباز و مشترک نمیشود؛ و آن دستیافتن به دگرگونی در شرایط کنونی است. ولی بنگر میآید که آنها در اندازه-یِ این دگرگونی و راه رسیدن به آن، یکسان نمی اندیشند. این شایمندی و احتمال هست که بخشی از جنبش سبزها بخواهد به اپوزیسیون برونمرزی و نیروهایِ مخالفِ بیرون از سامانه-یِ حکومتِ اسلامی بپیوندد. و اپوزیسیون برونمرزی میتواند با تکیه بر واقعیت هایِ درون کشور با این بخش کُنشگر از جُنبش سبزها، پیوندِ سازمانی برپا سازد. این بخش از این نیروهایِ کُنشگر اجتمایی درون جنبش سبزها که پیش از این تلاش میکرد که چهارچوب های کلی حاکم بر این جنبش را دنبال کند، امروز آمادگی آن را دارد که یک راه تازه ای را دنبال کند، راهی که میتواند ریشه ای تر باشد، نیرومند تر باشد و مصمم تر باشد، برنده تر و ستیزه جویانه تر باشد.
یک برآورد راستین از توانِ آزادیخواهان که در 22 خرداد در خیابان ها بنمایش گذاشته شد، نشان میدهد که نیروی آنها به آن اندازه نیست که بتواند با تُندی کار رژیم را یک سره سازد، ولی چنانچه از سوی جریان هایی که بخواهند رهبری جنبش را بدست بگیرند، سازماندهی شوند یا خودشان را سازماندهی کنند، میتوانند از توانمندی برای گُشودن گرهگاه جُنبش برخوردار شوند.
در کنار گرفتاریِ جنبش در سازماندهی خودش از دیگر کمبودهای آن، سُستی در به میدان آوردنِ سایر نیروهای اجتمایی است که بیرون از طبقه میانه-ی همبودگاه جای دارند [1]، یعنی طبقه کارگر و طبقه تنگدستان.
ولی راستی این است که طبقه کارگر و طبقه هایِ تنگدست، ستمدیده و گوشه نیشین شهری، هنوز جایگاهِ خودشان را در جُنبش به نام کُنشگرانِ آن، پیدا نکرده اند. و اگر جایگاهی هم داشته باشند از پُشتیبانی هایِ دور و مینویی (معنوی) از جنبش فراتر نمیرود. بدون درنگریستن به آن بخش از هواداران جنبش که با پیشنهادِ میرحسین موسوی و مهدی کروبی در خانه ماندند و یا آن بخش از هوادارانِ جنبش که با ترس از پرداختن بهای سنگین به خیابان نیامدند، امروز کمتر کسی است که باور داشته باشد که جنبش سبز با این پایه از توانمندی و ریشه گرایی ای (رادیکالیسمی) که مورد پذیرش رهبران نمادین جنبش هست و در روز 22 خرداد از خودش نشان داد، بتواند با دستِ تُهی، حکومتِ اسلامی و خودکامگی سپاه پاسداران را کنار بزند که خودشان را تا دندان به جنگ ابزارهایِ گرم آراسته اند؛ این اَنگار شاید نادرست باشد. ولی اگر این جنبش خواسته های خودش را با خواسته هایِ طبقه-یِ کارگر و طبقه-یِ تنگدستانِ همبودگاه پیوند زند، و درخواست هایی را پیشکشد که برای آنها دلپذیر تر باشند، میتواند از دل جُنبش سبزها یک جنبش فراگیر بیرون زند که توانایی هایِ راستین برای به چالش گرفتن دستگاهِ سرکوبِ حکومتِ اسلامی برخوردار باشد. به سُخن دیگر کُنشگران جنبش باید از گُذاشتن درخواست های سیاسی و فرهنگی خودشان در کانون خواسته های جنبش سبز خودداری کُنند و بجای آن خواسته هایِ اقتصادی و اجتمایی طبقه هایِ تنگدست را در گرانیگاه (مرکز ثقل) خواست های جنبش جای دهند و رویِ راهکارهایی که آنها را دستیافتنی میکنند، کار کُنند. به سُخن دیگر، برگزاری اعتصاب ها در درجه-یِ نخستِ این راهکارها قرار میگیرد و از اهمیت فراوان برخوردار است و همچنین سازماندهی و یا خودسازماندهی .
ما امروز یک رژیم بسیار ناتوانی را در برابر خودمان داریم که تنها راز پایداریش، بی بهره بودن مخالفانش از سازماندهی نیازین برای به چالش گرفتن آن است. به همین رو اگر بر روی عنصر سازماندهی کار شود، و این نیروهایِ تازه نفس اجتمایی که ساخته شده از کارگران و تنگدستان همبودگاه هَستند به میدان مبارزه اندر شوند، میتوانند حکومت اسلامی را که درگیر تنگناهایِ پنج گانه است [2] به آسانی پایین بکشند.

یاداشت:
[1] در اینجا نیاز به گفتن است که در ایران مرز بندی میان طبقه متوسط با طبقه های دیگر خشک نیست بلکه نرمش پذیر و ژله ای است بگونه ایکه این مرزها درهم میآمیزند.
[2] )1 تنگنایِ شایستگی (مشروعیت)؛ 2) بحران ایدیولوژی (کسی دیگر آنها را به نام نماینده خدا بر روی زمین نمی پذیرد)؛ 3) تنگنای اقتصادی؛ 4) تنگنای مدیریت و اداره کشور؛ 5) تنگنایِ جهانمداریک (سیاست برونمرزی)
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh
http://khodrahagaran.org/Fa/


۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

کوششی برای گردآوریِ آمار دستگیرشدگان


خشایار رخسانی


برپایه-ی گُذارش هایِ رسیده، دیروز در گردهمایی هایِ واخواهی و اعتراضی در سالگرد کودتا، نزدیک به 600 تن از همرزمان مرد و 300 تن از شیرزنانِ آزاده-یِ ما دستگیر شده اند. برای پیشگیری از رویدادهای ناگوار کهریزک، همانند شکنجه، سُپوُزش (تجاوز) و سر به نیست شُدن یاران ما بگونه-ی گُمنام و پنهانی، بهترین کاری که از دست ما ایرانیان برونمرزی ساخته است، این است که آماری از همرزمان دستگیر شده-یِ خودمان با نام و نشانی آنها فراهم آوریم و آن را در فرادستِ سازمان های حقوق بشری و وبویژه پارلمان اروپا بگذاریم. پارلمان اروپا با پیشنهادِ دولت ایتالیا و آلمان از همه-ی آمادگی ها برای پِشتیبانی کوشا از جنبش مردم ایران برخوردار است و میتواند با فشارهایِ سخت بر حکومت اسلامی از آزَرَنگ (فاجعه) کهریزک پیشگیری کند.از آنجا که در روزها و ماه هایِ آینده گردهمایی ها ادامه خواهند یافت، و رزمندگان بیشتری دستگیر و زندانی خواهند شد، فراهم آوردنِ پایگاهی برای رسیدگی به هال و جاور (حال و احوال) دستگیر شدگان، از کرامندی (اهمیت) بسیاری برخوردار است:
1. نخست اینکه از ناپدید شدن آنها بگونه-ی گُمنام خودداری میکند.
2. به همرزمان ما در ایران دلگرمی میدهد که پس از دستگیری، آنها در سیاهچال هایِ ترسناک رژیم ناپدید نخواهند شد، زیرا چشم های بیدار رسانه های گروهی و مردم جهان نهشت (وضعیت) آنها را زیر زره بین دارند.
با این پیام از دوستانی که دلبستگی دارند در این برنامه مرا یاری کنند، خواهش میکنم تا آنجا که میتوانند نام و نشانی موشکافانه (دقیق) دستگیر شدگان را گردآوری کُنند و آنها را به نشانی من در فیس بوک بفرستند.پاینده ایران
Khaschayar Rochssani
خشایار رخسانی
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh
يکشنبه، 2010/06/

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

پیامی به ارتش سِلَهشُور و دلاور ایران: مردم آزاده-یِ ایران را تنها نگذارید!


خشایار رخسانی



در روز 22 خرداد روز سالگرد کودتا، مردم ایران در سراسر کشور در انبوه میلیونی به خیابان ها خواهند آمد تا واخواهی ها و اعترض های انباشته-ی خودشان را به سه دهه حکومت ترس، هراس و نکبت در این کشور نشان دهند و به هَستی ننگین حکومت اسلامی برای همیشه پایان بخشند، حکومتی که ادامه-ی ماندگاریش خطر بُزرگی برای هَستی کشور باستانی ایران با هفت هزار سال پیشینه-ی شهرآیینی و تمدن و یکپارچگی مرزی آن خواهد بود. در این مبارزه-ی نابرابر که مردم ایران بجز فریادهایِ آزادیخواهانه شان در برابر دشنه، چماق و گلوله هایِ آتشین ِنیروهایِ سرکوبگر و مُزدوران کودتاچی، از ابزار دیگری برخوردار نیستند، جایِ ارتشیان سِلَهشُور و دلاور ایران در کنار مردم این کشور بیش از هر زمان دیگر تُهی احساس میشود و وجود آنها نیازین است.
برای پایان دادن به سه دهه خواری و تنگدستی و پیشگیری از فراموش شدن و نابودیِ کیستی و هویتِ میهنی مردم ایران، راهی بجز سرنگونی حکومت اسلامی نمانده است که یک حکومت پادایرانی و بیگانه پرست است. خوشبختی همگی مردم ایران و فرزندان آینده-ی این کشور و شکوفایی اقتصادی و فرهنگی آن تنها در پرتوی یک ساختار حکومتی مردمسالار خواهد بود که راه دین را از راه کشورداری جدا سازد و یک دولتِ دمکرات و شایسته که برگزیده و برآمده از یک گُزیدمان آزاد باشد. اگر وظیفه-ی ارتش ایران پدافندگری از خاک این کشور در برابر نیروهایِ بیگانه است، پس بدانید که دُشمن سه دهه است که کشور ایران را به چنگِ خود درآورده است؛ و هیچ روزی شایسته تر از روز 22 خرداد برای رهایی خاک ایران از دستِ انیرانیان و بیگانه پرستانِ چیره بر این کشور نیست، زیرا میلیون ها ایرانی آزادیخواه با این هدف به خیابان ها خواهند ریخت. در روز 22 خرداد ارتش ایران با ایستادن در کنار مردم آزاده-یِ ایران هم کشور را از زیر سایه-ی شوم یک جنگ احتمالی اتمی و خانمانسوز بدور خواهد ساخت، که حکومت اسلامی بزودی برای ادامه-یِ ماندگاریش به آن دامن خواهد زد، و هم یک آینده-ی درخشانی را برای فرزندانِ خودش پایندان و تضمین خواهد کرد که در یک ایران آزاد و آباد و مردمسالار، آموزش و پرورش خواهند یافت.
پس برادران ارتشی، برادران خودتان مردم آزاده-ی ایران را در روز 22 خرداد در خیابان ها تنها نگذارید. تنها پیوستن یک پادگان رزمی در تهران به آزادیخواهان بسنده خواهد کرد تا آنها به کمک شما و دسترسی به جنگ ابزار های گرم «بیت الفسادِ» اَژی دَهاکِ زمان علی خامنه ای، وزارتخانه ها، بُنگاه دروغ پراکنی صدا و سیما را فروبگیرند، درب هایِ سیاهچال ها و زندان های هراسناک رژیم را بگشایند و زندانیان سیاسی و ایران را آزاد سازند.

یا مرگ یا آزادی


خشایار رخسانی


‏جمعه‏، 2010‏/06‏/11

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

باورمندی ما به توانمان و امید میهن به ما



نُسخه فارسی

سازمان خودرهاگران

چکیده:


قطعنامه-ی شورایِ امنیت سازمان ملل دو کارایی و تاثیر بر جُنبش مردم ایران خواهد داشت، از یک سوی حکومتِ اسلامی را آسیب پذیر و ناتوانتر خواهد ساخت و دستِ کُنشگرانِ جُنبش را برای تازش به آن بازتر خواهد کرد، ولی از سویی دیگر سبب هرچه بیشتر منزوی شدن سپاه پاسداران در داد و ستدهای جهانی خواهد شد، چیزیکه شاید سپاه پاسداران را به یک واکنش بیخردانه ناگزیر کُند: آشوب آفرینی از راه دامن زدن به جنگ در خاورمیانه برای رهایی حکومت اسلامی از تنگنای سرنگونی بدست مردم . در این روزها مردم ایران در برابر یک پیچ تاریخی و بزنگاهِ سرنوشت ساز ایستاده اند، و بود و نبود ایران به تندرست گذشتن از این بزنگاه بستگی دارد. اگر تا دیر نشده است، مردم ایران با خودباوری، اراده گرایی و دلاوری، برای کنار زدن باند حاکم بر این کشور خودشان را سازماندهی نکنند، و خیز برندارند، حکومت اسلامی و دولتمردان اسراییل بزودی کشور ایران را درگیر یک جنگ اتمی خانمانسو خواهند کرد، جنگی که پیامدهای آن برای زیستبوم و هستی ایران، بود و نبود و یکپارچگی مرزی آن، خیلی بیشتر از هزینه پیشگیری از آن خواهد بود.
شرایط برای دگرگونی آماده است، آنچه که مهم است باورمندی تک تک ما به توان خودمان است که میتوانیم در این فرآیندِ دگرگونی که بستر آن فراهم است، نقش آفرینی کنیم، و تنها چیزیکه نیاز دارد، اراده گرایی ما، خواست ما و خودباوری ماست.






بررسی شرایط کشور در آستانه-ی 22 خرداد

امروز شورایِ امنیتِ سازمانِ ملل تحریم هایِ تازه ای را به زیانِ حکومتِ اسلامی برنهاد، و با اینکار رژیم را در تنگناهایِ فراوان سیاسی، اقتصادی، و مالی گرفتار کرد؛ و دست سپاه پاسداران را در راستای گردآوری ساز وبرگ هایِ رزمی برای جنگ آفرینی در خاورمیانه به کَرد (عملاً) بست. این قطعنامه دارای دو رویِ مثبت و منفی است؛ مثبت از اینرو که انجام این قطعنامه، حکومت اسلامی را به شدّت سُست و ناتوان خواهد کرد، و با آسیب پذیرتر شدنِ آن، کنشگران جنبش خواهند توانست آسانتر از پس آن بربیایند. رویِ منفی این قطعنامه این است که با منزوی تر شدنِ حکومت اسلامی، سپاه پاسداران احساس خطر خواهد کرد، و شاید که بخواهد با آشوب آفرینی در خاورمیانه، بدُنبال راهِ برونرفت از تنگنایِ سرنگونی، بدستِ مردم ایران بگردد. و اینگونه بپندارد که با دامن زدن به یک جنگ، بتوانند رژیم را تندرست و آسوده از این تنگنا رها سازد. ولی پناه بردن به جنگ با هدفِ آسوده گذر کردن از تنگنا، یک اَنگاشت و تصور بچه گانه ای بیش نیست، زیرا اگر این جنگ آغاز شود، از بهر اهمیتِ راهبُردیِ رَزمی (سوق الجیشی) که خاورمیانه دارد، کارکردِ سپاه پاسداران در خلیج پارس میتواند به تُندی به یک جنگِ خانمانسو بفرجامد، و همانگونه که برخی نیز پیش بینی میکنند، این جنگ میتواند به یک جنگ اتمی فرارویَد. گوهر روشن این پیام این است که اگر حکومتِ اسلامی بدستِ مردم ایران پایین کشیده نشود، این حکومت برای پدافندگری از خود و ادامه-ی هَستیش دست به آشوب و جنگ آفرینی خواهد زد. و این جنگ تنها به زیانِ همه-یِ سامانه-یُ حکومت اسلامی نخواهد بود، بلکه همه-یِ هَستی کشور ما را نیز بخطر خواهد افکند؛ این جنگ، سرزمین ایران، زیستبوم، مردم ایران و یکپارچگی مرزی ما را بخطر خواهد انداخت. اکنون که این قطعنامه-ی شورای امنیتِ سازمان ملل، شرایط را سخت تر و حساس تر میکند، وظیفه-یِ ما آزادیخواهان این است که با این گرفتاری کوشا تر برخورد کُنیم تا بتوانیم با پایین کشیدن این دیوانگانِ بیگانه پرست و پادایرانی از هرم قدرت، کشور خودمان را رها سازیم.
همبودگاهِ ایران به مرحله ای از رشد و بُرنایش تاریخی خودش رسیده است، که دیگر اداره-یِ آن بدستِ گِردایه و مجموعه ای از پیرمردان بازری، چند آیت الله و پاسدارنِ جنایتکار، غارتگر و قاچاقچی پذیرفته نمیشود. و کشور ما نیاز به یک جهش و پرش در این مرحله از تکامل تاریخی خودش دارد، و این نکته-یِ بسیار مهمی است: امروز ما سر یک بزنگاه و پیچ تاریخی ایستاده ایم، اگر از این پیچ، تندرست جان بدربریم، آشکار است که وارد یک مرحله از رشد و پیشرفتِ بیمانندی خواهیم شد. در این شک نکنیم که پس از سرنگونی حکومت اسلامی و با انجام گرفتن و نهادینه شدن کمینه ای از ارزش های مردمسالاری در این کشور، ما براستی یک جهش تاریخی خواهیم کرد. و از سویی دیگر اگر نتوانیم از این پیچ ِتاریخی تندرست گذر کُنیم، به یک سراشیبی و دره ای خواهیم افتاد که میتواند تاریخ و هَستی ایران، یکپارچگی مرزی این کشور، و همبستگی و یکپارچگی قومی و میهنی آن را به رسایی بخطر بیاندازد، و نابود سازد. از اینرو در این شرایط حساس، وظیفه هر ایرانی است که با این گرفتاری با مسئولیت برخورد کند. در اینجا دیگر گُفتگو بر سر این نیست که: «آیا من سیاسی کار هستم و یا نیستم؟ من دوست دارم که کار سیاسی بکنم و یا نکنم؟ با حزب ها و گروهای سیاسی همکاری کنم و یا نکنم؟» امروز گفتگو بر سر بود و نبودِ ایران است. امروز ما در گامه و مرحله ای هستیم که ناهُوشیاری ما و خودداریِ تک تکِ ما از پرداختِ هزینه، سبب خواهد شد که همه-یِ آنچیزی را که ما تا به امروز به نام پایگاه و جایگاهِ تیره های ایرانی، مردم ایران، هَستی تاریخی و فرهنگی مان میشناسیم، همه را از دست بدهیم؛ به سُخن دیگر اگر ما نتوانیم از این بزنگاه تاریخی با آگاهی، برنامه ریزی و مبارزه-یِ دلاورانه، تندرست گُذر کُنیم، و سرنوشت مان را بدست احمدی نژاد و پاسدارها از یک سوی و سران در بُن بست گرفتار شده-ی اسراییل از سویی دیگر بسپاریم، آنها برای ما یک جنگی را براه خواهند انداخت، که میتواند به تُندی به یک جنگِ اتمی فراروید. و جنگ اتمی نیز به معنی از دست دادنِ همه-یِ امکان هایی خواهد بود که میتوانستیم با کنار زدن حکومت اسلامی، از آنها برخوردار شویم.
از این رو من پافشاری فراوانی بر این دارم که بدون رویکرد و توجه به اینکه آیا پیشآمدها در روز 22 خرداد امید ما را برآورده سازند و یا نسازند، آنها را زرسنج و معیار برای کُنشگری هایِ سیاسی خودمان و یا خودداری از تلاش برایِ بدست گرفتن سرنوشتِ کشور بدست خودمان نسازیم. این روز خواهد آمد و با همه-یِ بار و وزنی که خواهد داشت، خواهد گذشت ولی فرداهایی نیز در پس 22 خرداد نیز وجود دارند، 23 خرداد و 23 مرداد نیز خواهند آمد. این روزها ما را به سوی یک گامه و مرحله-یِ سرنوشت ساز دیگری ره خواهند برد، و سرنوشت ساز بودن آنها بستگی به کارکردِ ما ایرانیان خواهد داشت. آن کسانیکه میپندارند که با کنار کشیدنِ خودشان از میدانِ مبارزه و تنها با تماشا کردنِ کارزار، میتوانند اُمید به معجزه ای داشته باشند، به سختی اشتباه میکنند؛ آنها باید بیگمان باشند که، به دلیل بی اراده گری ما، کم کاری ما، ناهوشیاری و غفلت و ترس ما و هرکدام از این دلیل ها، ایران به سویِ یک رویارویی رَزمی خواهد رفت، چیزیکه جهان سرمایه داری نیز از بهر تنگناها و آشفتگی هایی که گرفتارش است، از آن پیشوازی خواهد کرد. این جنگ خواهد توانست اقتصادِ کشوری همانند آمریکا را شکوفا سازد که 54% از همگی بودجه خودش را هزینه-یِ کارهای رَزمی میکند. کشورهایِ نیرومند همانند فرانسه، انگلستان و روسیه و چین نیز از یک جنگِ سراسری در خاورمیانه پیشوازی خواهند کرد، چنانچه آنها از جنگ آسیب نبینند، و بتوانند از راه فروش فرآورده ایِ رزمی خودشان، کوشا در آن درآمیزند، زیرا سودی که آنها از این راه خواهند بُرد، میتواند کمکی برای اقتصادِ آشفته-ی آنها در این بُن بستِ اقتصادِ جهانی باشد.
پس، بجز مردم ایران شاید همه-یِ جهان سودِ خودش را در یک رویارویی رزمی جُستجو کُند. از اینرو آنچه که برای ما ایرانیانِ آزادیخواه پَسندیده است جنگ و درگیری نیست، بلکه دامن زدن یک جنبش سراسری برای پایین کشیدن رژیم حمهوری اسلامی است تا با بازپس گرفتن قدرت از این پاسداران دیوانه، دزدان بازاری، آخوندهایِ شکنجه گر و و تجاوز گر، بتوانیم آبرو، آزَرمِش خودمان را بازپس ستانیم و آینده-یِ کشور خودمان را بدست گیریم. امروز بَختِ انجام اینکار را داریم، و برای کسانی که بخواهند در این نماگاه و صحنه نقش آفرینی کنند زمینه و بستر آن وجود دارد، همه-یِ شرایط برای کُنشگر بودن برایِ انجام نقش وجود دارد، تنها ما باید، بخودمان باور داشته باشیم، و با اعتماد به یکدیگر وارد کارهای گروهی و جمی بشویم. با دوری کردن از کارهایِ پراکنده و فردی، به سوی کارتاری ها و کُنشگری های سازمانیافته و گروهی گام برداریم، روشی که کارایی ِکوشش هایِ ما در مبارزه را بالا خواهد برد.
شرایط برای دگرگونی آماده است، آنچه که مهم است باورمندی تک تک ما به توان خودمان است که میتوانیم در این فرآیندِ دگرگونی که بستر آن فراهم است، نقش آفرینی کنیم، و تنها چیزیکه نیاز دارد، اراده گرایی ما، خواست ما و خودباوری ماست.

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh


http://khodrahagaran.org/Fa/




۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

بهترین زمان برای جنبش و بدترین هنگام برای رژیم



نُسخه فارسی

سازمان خودرهاگران


چکیده:


نُخستین بُنپایه در هُنر رزم آوری این است که زمانِ تازش به دُشمن در هنگامی برگُزیده شود که او در بدترین وضعیتِ آمادگی و روانی باشد. همه-یِ نشانه ها گواهی میدهند که چنین وضعیتی در 22 خرداد فراهم است، زیرا نماز آدینه-ی 14 خرداد که کودتاچیان میخواستند از آن برایِ بنمایش گذاشتن یکپارچگی و توانمندیشان بهره ببرند، به کَردِ (عملاً) به نماگاهی خنده آور از پراکندگی و ژرفایِ ناتوانی آنها واگردانده شد که حتا تا مرز درگیری بدنی میان بُلندپایگان رژیم نیز پیش رفت. در پاسُخ به کسانی که نگرانِ ادامه-یِ برجای ماندن جُِنبش در سال آینده در سایه-ی رهبرانِ نمادین آن، موسوی و کروبی هَستند، باید گفت که در وضعیت ترس و دلهره-یِ مطلق که رژیم بر کشور چیره کرده است، آزادیخواهان ناگُزیر هَستند که از هر امکان و روزنه ای برای روشن نگه داشتن آتش مبارزه بهره ببرند؛ راز پیروزی ما در یکپارچه نگه داشتن گُستره-ی (طیف) بزرگِ مخالفانِ حکومت است، از اصلاحگرایان گرفته تا نیروهایِ برانداز. مبارزه با حکومتِ اسلامی را ما همه باهم پیش خواهیم بُرد، ولی آنجا که همبسته ای از ما از رفتن بازایستد، نیروهایِ دگرگونخواه راهشان را تا رسیدن به هدف ادامه خواهند داد.





سرآغاز:

وضعیتِ رژیم جمهوری اسلامی در آستانه-یِ گردهمایی هایِ 22 خرداد

در نماز آدینه-یِ 14 خرداد که به امامتِ خامنه ای انجام گرفت، ما تماشاگر آشکار تر شدن و نمایان تر شدنِ ناسازگاری ها در میان دولتمردانِ جمهوری اسلامی بودیم؛ و با همه-ی تلاش هایی که انجام گرفته شُد تا این آیین، نمایشی از یکپارچگی و توانمندیِ رژیم جمهوری اسلامی گردد، به کَردِ (عملا) این مراسم بنمایش ویژه ای از جدایی و پراکندگی این حکومت واگردانده شد، بگونه ایکه برگُزارکُنندگان این نمایش، حتا ناتوان از جم و جور کردن آن در برابر مهمانانِ انیرانی، دوربین ها و هزاران مردمی بودند، که در آنجا گردآمده بودند.
این رویداد نکته مهمی را برایِ ما آشکار ساخت و آن اینکه رژیم دچار ناسازگاری ها و اختلاف هایِ ژرف و راستین ِدرونی است، زیرا اگر آنها کامیاب در برگزاری یک نمایشی از یکدستی و یکپارچگی میانِ خودشان میشُدند، میتوانست کارایی و تأثیر بسیار منفی بر روانِ آزادیخواهان داشته باشد. ولی بجایِ آن دیدیم که این آیین، به نمایشنامه-یِ خَنده داری واگردانده شد که حتا تا مرز برخوردِ بدنی و فیزیکی ِشخصیت هایِ بُلندپایه-یِ رژیم نیز پیش رفت؛ و این مراسم نشان داد که براستی آب در لانه مورچگان ریخته شده است و آنها بجانِ هم افتاده اند. و ما میدانیم که از ویژگی هایِ ساختارهایِ مافیایی این است که آنها در یک جایی، دیگر همدیگر را برنمیتابند. و پس از گُذشتن از مرز خُرده گیری و نکوهش کردن از همدیگر و این جور چیزها، به ناسزاگویی و دُشنام به یکدیگر روی میآورند؛ و در پایان به زُدایش بدنی و فیزیکی همدیگر میپردازند. این رویداد این نوید و مژده را داد که ما با رژیمی رو در روی هستیم که نه تنها از بیرون زیر فشار است، بلکه از درون نیز دچار گرفتاری هایِ بُنیادین برایِ نگهداریِ کمینه ای از هماهنگی هایِ ساختاری است، که نیاز هَستند تا بتواند کار کند و ادامه-یِ هَستی دهد. و این پیشآمدِ بسیار خوبی برای مخالفان رژیم است، برای کسانی که میخواهند همگی این رژیم را براندازند، این ساختار را دگرگون سازند و یک ساختار مردمسالار را جایگزین آن کنند.
پدیده-یِ درگیری میان سران رژیم از اینرو اهمیت دارد، که بیانگر هرچه بیشتر شکننده بودن این حاکمیت است. به سخن دیگر اگر ما نگاهی به روزهایِ آغاز جُنبش در خرداد 1388 بیاندازیم، بیاد میآوریم که کمینه ای از ناسازگاری ها و اختلاف هایی که در دل رژیم وجود داشتند، از راه میزگردها و گفتگوهایِ رسانه ای که نامزدهای انتخاباتی با همدیگر میکردند، آشکار گشتند؛ آشکار شدنِ این ناهمسانی ها در میان دولتمردان رژیم، سبب شد تا بسیاری از مردم بدانند که این رژیم ناتوان شده است، و با آمدن به میدانِ مبارزه، آنها میتوانند به این ناسازگاری ها بیشتر دامن بزنند. اکنون ناسازگاری ها در میانِ سرانِ رژیم از چهارچوبِ میزگرد و گفت و شُنود گُذر کرده اند، همکنون گفتگو بر سر درگیری و جنگ است، بر سر تیغ کشیدن بر یکدیگر و تلاش برایِ زُدایش بدنی و فیزیکی همدیگر از راه هُشدار-بدار کشیدن یکدیگر است که نمونه-یِ بارز آن سخنان خامنه ای در نماز آدینه-یِ 14 خرداد با آن رفتارش بود.
به سخن دیگر سپاه پاسداران برنامه-یِ روشنی درانداخته است که برپایه آن زُدایش فیزیکی و بیدرنگِ بخشی از جریان هایِ درون حکومتی را درخواست میکند، که بازده-یِ آن ناتوانی هرچه بیشتر حکومتِ اسلامی در درون خودش خواهد بود؛ و در بیرون دو رویداد دارند همزمان پیش میآیند که از دیدگاه من همزمان بودن آنها نیز شاید هم بَختَکی نباشد. با رویکرد و توجه به اینکه کشورهایِ باختر هیچگاه پُشتیبانِ جُنبش هایِ آزادیخواهانه نبوده اند، جُنبش هایی که نهادینه شدن یک حکومتِ مردمی را هدف خود کرده اند، ولی اینبار بنگر میرسد که آنها وارد آوردنِ یک آسیبِ بُینادین به حکومت اسلامی از راه تحریم هایِ تازه را یک کار نیازین میدانند، تحریم هایی که در وَرای درگیری هایِ آنها با حکومتِ اسلامی بر سر پرونده-ی هَسته ای آن، انجام خواهند گرفت. کشورهایِ باختر از اینرو برای انجام هرچه زودتر این تحریم هایِ تازه به تکاپو افتاده اند تا آنها بتوانند یک همزمانی میانِ زنجیره ای از واخواهی ها و اعتراض ها و گردهمایی هایی که بناست در روزهایِ آینده در درون کشور انجام گیرند، برپا سازند. آنچه که برای ما اهمیت دارد، این است که امسال به واژگونه-یِ سال گذشته، با یک رژیمی روبرو هستیم، که ناتوانتر، شکننده تر و آسیب پذیر تر از سال پیش است و از آمادگی بیشتری برای فروپاشی و سرنگونی برخوردار است.
برپایه یک ارزیابی رَزمی، هنگامیکه دو لشکر رو در روی هم میشوند، هر لشکری تلاش میکند که بدترین زمان برایِ دُشمن را در جایِ بهترین زمان برای تازش به آن برگُزیند. این نُخستین بُنپایه-یِ آشکار در درگیری هایِ رزمی است، که اگر شما بخواهید بر دُشمن خود بتازید، این تازش را باید برایِ زمانی سازماندهی کنید، که دشمن، نگر (نظر) به نیرویِ روانیش، آماده سازی هایِ رزمیش و امکان هایِ دیگر، در بدترین و ناتوانترین موقعیت قرار داشته باشد. با الهام گیری از پندِ بالا، ما می بینیم که هم اکنون دُشمن ما در بدترین وضعیتِ روانی و رَزمیش بسر میبرد؛ پس در 22 خرداد ما میتوانیم تازشی را به دُشمن بیاغازیم، که بدترین زمان برای دشمن است، ولی بهترین هنگام برای آزادیخواهان.
هم اکنون خیلی ها این موضوع را پیش میکشند که آیا اینبار نیر جنبش باید زیر سایه-یِ میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی و کسانی همانندِ آنها راهش را ادامه دهد و یا نه؟ در این باره من بارها در این گفتاوردها یک نکته را روشن کرده ام که پرونده-یِ میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی برای مردم ایران به رسایی و کاملاً روشن است؛ از آنجا که ما داریم در همبودگاهی زندگی میکنیم که در آن دلهُره و ترس مطلق وجود دارد، بنابر این هوشمندی سیاسی درخواست میکند که از هر امکان، شکاف و روزنه ای برای به پیش بردن این جنبش بهره ببریم که در پایان میتواند همگی حکومت را جارو کند. اکنون چه میرحسین موسوی و چه مهدی کروبی از این راز آگاه باشند و یا نباشند، تلاش هایِ آنها در جنبش، با رویکرد و توجه به وضعیتِ شکننده ای که حکومت اسلامی دارد، نمیتوانند به چیز دیگری بجز سرنگونی آن بفرجامند. اکنون که آنها دارند در این راستا با جنبش گام برمیدارند، پس بگذاریم که آنها کارشان را بکنند، و بگذاریم تا آنها تا آنجا که میتوانند پیش روند؛ هرجا که میرحسین موسوی و مهدی کروبی از همراهی با جُنبش بازایستادند، جنبش آزادیخواهی مردم ایران که سرنگونگی همگی حکومت را هدف خود کرده است، به راه خودش ادامه خواهد داد، و این خواسته نیز بستگی به این امکان دارد که نیروهایِ اجتمایی و برانداز به اندازه ای توانمند باشند که بتوانند این جُنبش را تا سرنگونی رژیم به پیش ببرند.
اکنون مهم این است، که در این شرایط بسیار حساس، و آشفته که این ساختار مافیایی و خودکامه دچار آن شده است، و آنها به زُدایش بدنی و فیزیکی همدیگر روی آورده اند، ما هم از این بخت به بخوبی بهره ببریم، و جبهه-یِ خودمان را به بهترین شیوه نیرومند سازیم؛ نیرومندی این جبهه در نگهداریِ یکپارچگی آن است، به سُخن دیگر همسویی ِگُستره-یِ (طیف) بزرگی از مخالفانِ حکومت، از اصلاحگرایان گرفته تا براندازان؛ ما باهم پیش میرویم و هرجا که اصلاحگرایان از همراهی با ما بازایستادند، نیروهای برانداز به پیشروی خودشان ادامه خواهند داد؛ از اینرو جای نگرانی نیست که ما بخواهیم انرژی و وقت خودمان را هزینه-یِ روشن کردنِ اینچنین پُرسش هایی کُنیم که:«همبستگان ما تا کجا با ما پیش خواهند رفت و در کجا بازخواهند ایستاد؟» هر کدام از ما بر پایه-یِ اراده-یِ فردی و وظیفه، کار سازمانی خودمان را پیش خواهیم برد. نیروهایِ مخالفِ رژیم باید از هر امکان یا شرایطی که بتوانند کوچکترین اعتراض ها، و گردهمایی ها را برانگیزانند و یا کمترین آسیب ها را به این رژیم بزنند، برای پیشبردِ هدف هایِ خودشان بهره ببرند.
نکته پایانی اینکه: جنش هایِ اجتمایی پدیده ای نیستند که از پیش پیشبینی شوند، یا از پیش سرنوشت آنها روشن شده باشد، و این بستگی راسته و مستقیم به اراده، نوآوری و ابتکار کُنشگران جنبش دارد، که هرکس بگونه-یِ فردی و ناوابسته و یا درجایگاهِ هموَندِ و عضو یک سازمان بتواند با نوآوری خودش، جنبش را نیرومند کُند و یک گام به پیش ببرد. آشکار است که ما خودمان میتوانیم سرنوشتِ جنبش را برگ بزنیم و روشن کنیم. از اینرو من با دیدگاه هایِ ناامید کُننده ای که میخواهند از پیش، روشن کنند که چه پیش خواهد آمد و چه پیش نخواهد آمد، همسویی نمیکنم. من بر این باورم که در درون ما، اراده گرایی میتواند پیکر یابد و شکل بگیرد؛ ما میتوانیم از راه کُوشندگی، دلاوری، بیباکی، نوآفرینی و بکارگیریِ هوش مان، راهبند ها و بُن بست ها را بشکنیم، و شرایط را به سویی که پَسندیده-یِ ماست ببریم و دگرگون کنیم.
در اینجا من میخواهم بر این گفته پافشاری کُنم که در شرایط کنونی تَرازش و معادله-یِ نبرد به سود مخالفانِ رژیم است. چونکه از یک سوی، رژیم ناتوان است و از سویی دیگر آمادگی ما میتواند از راه همکاری و نگهداریِ همبستگی ِهمه-یِ گُستره-یِ نیروهایِ مخالف، بیشتر شود. آشکار است که ما روی تحریم هایِ کشورهای باختر، سرمایه گذاری نخواهیم کرد، ولی اگر آنها نیز بتوانند رژیم را ناتوانتر کنند، که چه بهتر.
فراموش نکنیم که رهایی ما در دست خودمان است، به شرط اینکه با رهاسازی خودمان از بندهایِ درونی، نیروهایِ درونی مان را آزاد، همبسته و پیوسته کنیم، تا رژیم قرون وسطایی و نامردمی جمهوری اسلامی را کنار بزنیم و شرایط را برای ساختن یک ایران آباد و آزاد فراهم آوریم.
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh
http://khodrahagaran.org/Fa/




۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم، برون سر از این بار ننگ آوریم


در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده-یِ نابِ یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
چه شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

سرانِ نیروهایِ سایه، سران راستین آشوب هَستند

محمد نوری زاد

پنجمین نامه-یِ شجاعانه محمد نوری‌زاد به علی خامنه‌ای

محمد نوری زاد روزنامه نگار و فیلسماز دربند در پنجمین نامه‌اش به علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی پیش از نماز جمعه چهاردهم خردادماه به وی هشدار داده است که مواظب فتنه‌های واقعی باشد.
محمد نوری‌زاد: «رهبر گرامی، ما امروز، چه بخواهیم و چه نخواهیم، شکست خوردۀ معرکۀ جولانِ تاریخی ِ خویشیم. باورم بر این است که سران فتنه، درست در بزنگاه نیاز، به یاری ما شتافتند. اگر آنان نبودند، ما و شما اکنون باید به مردم خود "پاسخ" می‌گفتیم که مسؤل این همه عقب‌ماندگی و کار نابلدی، و رواج‌گر این همه بی‌کیاستی و بی‌لیاقتی، و به‌باد دهندۀ این همه فرصت و ثروت، و بدیهی‌کنندۀ این همه دروغ و حرام‌خوری، و بانی این همه خنده‌دار شدن قانون، کسی جز خود ما نیست.»




سرآغاز:





به نام خالق حق
سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران
حضرت آیت الله خامنه‌ای
یک سال از ظهور "فتنه" در کشور ما سپری شد. فتنه‌ای که به قول رسانه‌های رسمی و شخصیت‌های شاخص نظام، هم آبروی ما را مضحکه جهانی در انداخت، و هم خون و مال جمعی از هم وطنان ما را تباه ساخت، وهم شکاف هراسناکی در ساختار ملی و حیثیتی ما ایجاد کرد.
می‌بینید که من نیز مثل بسیاری، از همین واژه "فتنه" آویخته‌ام. واژه‌ای که در این یک سال گذشته، به قدر همه عمر اساطیری‌اش از او سود برده‌ایم. واژه‌ای که در ادبیات سیاسی ما، به فهرست مطول واژگانی چون: طاغوت، طاغوتی، انقلاب، ضد انقلاب، مستضعف، مستکبر، منافق، ضد ولایت فقیه، امت شهید پرور، دشمن قسم خورده و واژگان دیگری از این دست پیوست و معنای ویژه‌ای برای خویش اختیار کرد.
در این یک سال گذشته، آن چنان افراط گونه بر طبل فتنه و سران فتنه کوفتیم تا کودکان ما نیز به محض شنیدن آن، بدانند ما را جز از موسوی و خاتمی و کروبی، مقصودی نیست. آوار، و بهمن سران فتنه، همان پلیدی درهم فشرده‌ای است که خسارت این ستم را بر سر مردمان ما فرو می‌بارد. بهمنی که به هنگام عبور، از کنار خانه‌ هاشمی رفسنجانی می‌گذرد، و کسانی که از اهل این خانه را نیز به حجم آوارگونگی خویش می‌افزاید.
سران فتنه اما، فراتر از خسارات فراوانشان، فوایدی نیز داشته‌اند که من، قصد واشکافی فایده‌های آنان را دارم. پیش از آن، اجازه بدهید در سفری به دور دست‌های روستای محل زادگاهم، به ترسیم دورنمایی از این فایده‌ها بپردازم. جدال بر سر قدرت، ظاهرا ودیعه مکرری است که در هیچ کجای تاریخ، بی‌مخاطب نبوده است، چه در قبایل بدوی، و چه در جوامع مدنی، در روستای ما نیز، دو طایفه کم خرد، طبق یک عادت ضروری، و به بهانه‌ای تکراری، خشماگین بر سر هم می‌کوفتند و بعد از تحمل جراحت‌ها و ناسزاها و بی‌آبرویی‌ها کارشان به پاسگاه و امنیه و وساطت بزرگترها می‌کشید.
در جدال هر باره، نیک به یاد دارم که مردان طایفه شکست خورده، بی‌دلیل بر اهل خانه خود سخت می‌گرفتند. یعنی پدری که در میدان کارزار، توسط حریف از پا در آمده بود، در خانه خویش، به یک خطای مختصر، بر سر زن و فرزند خود می‌کوفت و مردانگی مخدوش خود را به رخ می‌کشید و یادآور می‌شد.
باورم بر این است که حکایت ما و سران فتنه نیز خارج از این روال روانی و تاریخی نیست. سران فتنه در این مثال ساده و روستایی من همان اهل منزل‌اند. کسانی که ما با کتک زدن آنان، عصبیت ناشی از شکست‌های پی در پی، خود را تخلیه می‌کنیم و قدرت مخدوش خود به رخ می‌کشیم. روستایی چوب خورده و تحقیر شده-یِ دیروز، از این روی بر سر زن و فرزند خود می‌کوفت، که فکر آنان را از واکاوی چند و چونِ شکستِ خویش، به همان خطای خانگی معطوف کند.
قبول می‌فرمایید که ما و شما، در این آزمون سی ساله، کارنامه درخشانی از عمل به وعده‌های اسلامی انقلاب نیاراسته‌ایم. اگر که با خود صادق باشیم، صدای شکستن استخوان‌های اقتدارمان را خواهیم شنید. متاسفانه آسیب و جراحتی که ما به اسلام و به گرایش دینی مردم وارد آورده‌ایم، فراتر از آسیب و جراحت همه طول تاریخ است.
شرمنده‌ام که نوشته من از صراحتی اینچنین تلخ و گزنده آکنده است. باورم بر این است که ما را فرصت چندانی برای بازگشت و ترمیم خرابی‌ها نیست. وگرنه، من آدابِ کوچکتری خویش، نیک می‌دانم.اگر انقلابِ سی ساله ما، هیچ نداشت الا به صحنه آوردن انصاف، ما پیروز بودیم. و اگر هیچ نداشت الا ادب و پاکی و پاک دستی بزرگان، ما پیروز بودیم. من از بلندای سی سالگی انقلاب که به گذشته می‌نگرم، آرزو می‌کنم ‌ای کاش ما را با "اسلام اختراعی" خود کار نبود. و یا حتی اسلام، تنها در سفر به دور دست‌هایِ تاریخی ما محدود و تعریف نمی‌شد. و ما، به جای بار انداختن اسلام اختراعی - خود در کوچه-یِ بنی‌هاشم، بر سر و سینه کوفتن‌های بی‌پشتوانه، اهالی کوچه بنی‌هاشم را به امروز تاریخی خویش فرا می‌خواندیم و از نورشان بهره می‌بردیم.
ای کاش در همان ویرانه تاریخی خویش مانده بودیم اما در عوض: ادب داشتیم، خدا داشتیم.‌ ای کاش دوستی ما با خدا و خوبان خدا، در لفظ نمی‌ماند، و به عمل می‌گرایید.‌ ای کاش مراجع تقلید ما و روحانیان ما می‌دانستند که محدوده آگاهی و دانش آنان، محدود به علومی است که ارتباط چندانی با حساسیت‌های کشوری و جهانی ندارد. و می‌دانستند که جامعه، مردم، تاریخ، و سنت‌های الهی، برای خود مختصات و قواعدی دارند و ورود نا آگاهانه به هر یک از این حوزه‌ها، و دخالت ناشیانه در سیر عالمانه آنها، جامعه را به آشفتگی حتمی فرو می‌برد.رهبر گرامی، از خود شریف شما آموخته‌ام که سخت دلتنگِ عدالت علوی باشیم. عدالتی که به جانبداری از مردم شهر قم، محکمه‌ای به پا کند، و بزرگان دینی و مسولان خطا کار حکومتی این شهر را فرا بخواند، و از آنان بپرسد: چرا شهر قم، که تا پیش از انقلاب، پاک و شایسته بود، بعد از انقلاب، اول شهر آسیب دیده از مفاسد اجتماعی کشور شده است؟ عدالتی که آقازاده‌های ما را، مثل پدرانشان، به تناول شهد مفاهیم دینی وا می‌داشت و آنان را از شیرینی واردات شکر باز می‌داشت. عدالتی که خود این پدران را نیز از مواضعی چون معدن سنگ سرخ بیدخت فارس، باز می‌داشت. عدالتی که برای ورود به حسابرسی آستان قدس رضوی زانوانش نلرزد. عدالتی که به عدم تعادل فکری مسؤلان حکومتی، و حتی به عدم تعادل یک رییس جمهور نمرۀ منفی بدهد. عدالتی که شهامت اعادۀ حیثیت از خود را داشته و اجازه ندهد کسی و کسانی از او بیاویزند و مطاع دروغین خود را در سبد نیاز مردم گذارند.
رهبر گرامی، ما امروز، چه بخواهیم و چه نخواهیم، شکست خوردۀ معرکۀ جولانِ تاریخی ِ خویشیم. متأسفانه، حتی در موضوع تخصصی خودمان که اسلام باشد، به قهقرا گراییده‌ایم. بدیهی است که در این سی سالگی انقلاب، باید به یک یکِ کاستی‌ها و ناهنجاری‌ها، و به نقش و سهم خود اعتراف کنیم و در جایگاهِ یک مسؤل، پاسخگوی مردم و تاریخ باشیم. که چرا در معرفی اسلام به روزی در افتاده‌ایم که علاوه بر طرد مخاطبان ِجهانی، مخاطبان ِ داخلی ِ دین خدا را نیز تارانده‌ایم و به گزینش نامبارکِ حداقلی مردم خویش ناچار شده‌ایم؟ و چرا چنان چهرۀ مخوف و نامبارکی از اسلام آراسته‌ایم که فرزندانِ بلا فصل خودمان نیز از آن می‌هراسند و بدان تمایلی ندارند؟ و یا چرا با سرمایه‌های پولی سرزمین خویش به آنچنان غارتی درافتاده‌ایم که دزدان گردنه، فردا، از ما طلبکار آبروی رفتۀ خویش خواهند شد؟ و یا چرا با آوار اسلام ِ اختراعی ِ خویش، جلوی " رشد" اسلام واقعی و جلوی رشد مردم خود را گرفته‌ایم؟
رهبر گرامی، می‌بینید که پرسش‌هایِ بزرگ و توفانی و حتمی پیش روی ماست. و ما ناگزیر از پاسخگویی به این همه سؤال سرگردانیم. باورم بر این است که سران فتنه، درست در بزنگاه نیاز، به یاری ما شتافتند. اگر آنان نبودند، ما وشما اکنون باید به مردم خود "پاسخ" می‌گفتیم که مسؤل این همه عقب ماندگی وکار نابلدی، و رواج گر این همه بی کیاستی و بی لیاقتی، وبه باد دهندۀ این همه فرصت وثروت، وبدیهی کنندۀ این همه دروغ و حرامخوری، و بانی این همه خنده دار شدن قانون، کسی جز خود ما نیست.
سران فتنه از راه رسیدند تا ما را از پاسخگویی به مطالباتِ مکرر و رها مانده و بی‌سرانجام مردم برهانند. ما و شما از این روی به سرکوب سران فتنه اصرار ورزیدیم که تا مردمان ما به مشغله‌ای انحرافی درافتند و از چگونگی کارهای تو در توی ما و مسؤلیت‌های خاک آلود و بر زمین ماندۀ ما نپرسند. از ما نپرسند آیا این بود آن انقلابی که همگان را به درک و لمس و بهره‌مندی از افق‌های نورانی‌اش نوید می‌دادید؟آیا اسلامی که از او دم می‌زدید، همین است که در چارچوب در خانۀ جوانان بی‌کار و معتاد و تن فروش و سرگشته و فرومرده و پژمرده و معلق ما ذبح می‌شود؟ همین است که در مجلس شورای اسلامی، هر روزه چهره‌اش می‌خراشند و پوستش می‌درند؟ ودر دستگاه قضا به شوخی‌اش می‌گیرند؟ و در دولت، جیب‌هایش را خالی می‌کنند؟
اگر سران فتنه نبودند، ما و شما باید هر روزه به مردم خود پاسخ می‌گفتیم که چرا سپاه، در روز روشن، سهام مخابرات را بالا کشید؟ و چرا سپاه و نیروی انتظامی، با واردات میلیاردها کالای قاچاق، همچنان سلحشور و غیور و مردمی‌اند؟سران فتنه آمدند تا نمایندگان شجاع و نترس و البته با کفایت ما بهانه‌ای برای پرخاش و ناسزا داشته باشند، نمایندگانی که مفهوم استقلال مجلس، و نمایندگی مردم را در همان روز نخست، زیر پا می‌نهند تا اعتبار نامه‌هایشان تصویب شود. نمایندگانی که همچنان به سرکوب سران فتنه محتاج‌اند و برای محاکمۀ آنان طومار امضاء می‌کنند تا نگاه مردم را از عصارگی بر خاک افتادۀ فضايل‌شان، و از طنز مجلسی که باید در رأس امور باشد و نیست، به غوغای سران فتنه منحرف کنند و خود را از حمل سنگینی امانت مضمحل شدۀ مردم، و تحمل شماتت مردم برهانند. نمایندگانی که متأسفانه، سالهاست به جای قانون و نظارت قانونی، و به جای تحقیق و تفحص مؤثر، و به جای واخواهی حقوق فراموش شدۀ مردم، شوخی می‌پراکنند.
رهبر گرامی، اطمینان دارم با من موافقید که اگر از این مجلس و قوانین و نظارت آن، آبی گرم شده بود، مردمان ما را اکنون بهره‌ای در مشت بود، و اگر دستگاه قضا را با قانون نسبتی بود، ما را اکنون از برکات عدل و انصاف و درستی او نصیبی بود، و اگر دولت را لیاقت و برنامه و عقلانیتی بود، ما را تاکنون از ورطۀ ورشکستگی‌های داخلی و تحقیرهای جهانی به در برده بود. اما این سه یار دبستانی را ظاهراً جز رکود و رخوت و رفاقت، رویکردی نیست. پس چرا نباید از ظهور فتنه و سران فتنه در پوست نگنجیم و نگاه پرسشگر و پر شماتت مردم داخل و خارج ونسل‌های گذشته و آینده را به رفتار آنان منحرف نکنیم؟این روزها شاهدیم که بار دیگر مبارزه با بدحجابی به کانون فهم بزرگان دینی ما راه یافته است. وچه برخوردهای شداد وغلاظ، برای چندمین بار، بر سر جامعه ما سایه انداخته است. اما برای چندمین بار نیز می‌توان از همین اکنون عاقبت شکست خورده و پر از آسیب این هیاهوی هیچ در هیچ را به چشم دید. چرا که شهر قم، و آسیب‌های دلخراش و مفسده‌های اجتماعی آن، دقیقاً محصول همین نگرش خام و دستوری و بی‌خردانه است. اگر بپذیریم که اجبار در خط کشی‌های خشک اجتماعی، ضروری و با فایده است، این را نیز می‌پذیریم که اجبار در مواضع فهم و فکر و باور مردم، جز خسارت و خرابی و گریز و نفرت مردم نتیجه ندارد. شرمنده‌ام که بگویم راز تنهایی ما، و کم شدن مخاطبان داخلی و جهانی ما، در همین اسلام اجباری و اختراعی ما است. اسلامی که اغلب در این سی سال عمر خود، از کنار حق‌های آشکار عبور کرده است و بر گزینش نا حق‌های آشکار اصرار ورزیده است.در زندانِ وزارتِ اطلاعات، و در زندانِ عمومی، داستان‌هایی از اسلام اختراعی-خودمان دیده‌ام که امید دارم در یک ملاقات حضوری، همه را یک به یک برای شما باز گویم. اما از باب نمونه، به یکی از مظاهر آن اشاره می‌کنم و از توقف بر این شرم بزرگ، درمی‌گذرم:
من این روزها، با جوان نوزده ساله‌ای هم‌نشین و هم‌بند هستم که مجموعه‌ای از خردمندی‌ها و درستی‌ها با اوست. این جوان با همین سن و سال اندک خود، دو فرمول بدیع ریاضی را که از دسترس همۀ دانشمندان و ریاضی دانان جهان دور بوده است، کشف کرده و به اسم خود به ثبت رسانده است. این جوان، با همین سن وسال اندک خود، چهار اختراع غرورآفرین دارد. المپیادی است. برندۀ جشنوارۀ خوارزمی است. به زبان‌های انگلیسی و ایتالیایی مسلط است. این جوان اما به اتهام متداول توهین به رییس جمهور و تبلیغ علیه نظام، پنج ماه و نیم است که در زندان است. اتهامی که مردمان جهان، به میزان ارتفاع آن غش غش میخندند. این جوان، شصت روز در زندان انفرادی بوده و توسط بازجو‌های تند و بی‌ادب خود کتک خورده و تهدید شده است. این جوان، همان است که آقای جلال‌الدین فارسی، پدرش را به ضرب گلولۀ تفنگ شکاری خود کشته است. این جوان، اکنون، هفده سال است که چشم به راه تراوش حق وعدالت، از اسلام اختراعی ما است. اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را به پرداخت یک ريال از پول خون پدر او ملزم نکرده است. اسلامی که آقای جلال الدین فارسی قاتل را آزاد گذارده، و خود او را که به ابراز نشاط سیاسی‌اش مشغول بوده، به زندان و انفرادی و تحمل ناسزا و ضرب وشتم در انداخته است.من معتقدم راز شکستِ اسلام-اختراعی ما، در همین خصلت‌هایِ گزینش‌گری و خاصه‌پروری و نخبه‌گریزی و فریب‌کاری و عوام‌پروری است. و اختلاطِ غلیظ حق و باطل در او. کارایی سرکوب سرانِ فتنه، در این بوده است که نگاهِ منتقدین ما را از امثال آقای جلال‌الدین فارسی که قاتل اما آزاد است، به این جوان گستاخ اما بی‌گناه، معطوف کند. حالا خود شما رد پایِ نمایندگانِ مجلس، و قضاوتِ دستگاهِ قضایی، و دولتمردانِ عدالت ورز مان را در تحلیل فرایند‌هایِ این چنینی جامعه، رصد فرمایید.
راستی شما در مقام فرماندهی کل قوا، تا چه حد به رفتار سپاهیان و نظامیان خود، در ورود به مواضع اقتصادی، و در قامتِ رانت‌خوارانی چون آقای صادق محصولی، و در واردات میلیاردها کالای قاچاق از مبادی گمرکی واسکله‌هایِ رسمی و غیر رسمی اشراف دارید؟ و البته اجازه می‌دهید که در تقبیح رفتار ناشایست سپاهیان ونظامیان، مسؤلیت حضرتعالی را نیز در مقام فرماندهی یادآور شویم؟ و از شما به خاطر تغییر چهرۀ آن سپاه و آن بسیج و آن اسلام آرمانی گله کنیم؟
رهبر گرامی‌ام، کم کم به سال‌روز ظهور فتنه نزدیک می‌شویم. اگر کمی هوشمندی اختیار کنیم، باور خواهیم کرد که جماعتی، دور از چشم شما، به خلق حادثه می‌اندیشند. حادثه‌هایی که نیمه-یِ دوم خرداد را به زعم خود در بحرانی طراحی شده فرو ببرند. این بحران، که چه بسا خونین نیز باشد، قرار است مجدداً انرژی تازه‌ای را علیه سران فتنه سامان دهد. طراحان این بحران، با خلق حادثه‌های ریز و درشت، شما را در موضعی قرار خواهند داد تا همانی بگویید که آنان می‌خواهند. و همان موضعی را اختیار کنید که آنان مشتاق‌اند.
شما را به خدا، رهبر گرامی، مراقب فتنه‌ها باشید. فتنه‌هایی که بانیان آن، فراتر از سران فتنه، در اطراف شما آرایش یافته‌اند و ادعای دوستی غلیظ می‌کنند. فتنه را در تحرک قدرتی بکاوید که در سایه است. قدرتی که هرگز مطیع شما نیست و برای خود قرار و مداری دارد. قدرتی که یک جا از حنجرۀ رییس جمهور نامتعادل ما بیرون می‌خزد، و در جای دیگر از امضای نمایندگان مجلس ما جاری می‌شود، و برای گشودن موانع پیش رو، به قاضیان مرعوب دستگاه قضا تحکم می‌کند. سران واقعی فتنه، سران قدرت‌هایِ در سایه‌اند. سرانی که میلیارد میلیارد پول بی‌زبان مردم را جابجا می‌کنند، و به پروندۀ مفتوحۀ میلیاردها پول گمشده، پوزخند می‌زنند. در این یک سال گذشته، و با غوغایی که از رسانه‌ها و تریبون‌هایِ رسمی علیه سران فتنه در گرفت، قدرت‌های در سایه، بهترین فرصت را برای پیش برد مقاصد خود بلوکه کردند. قدرت‌هایِ در سایه، در این یک سال پر آشوب و پر هیاهو، به قدر همه عمر خود به تحکیم مواضع خود پرداختند، اما غافل از این که بخش وسیعی از مردم را از اطراف شما پراکندند. قدرت‌های در سایه، به مردم احتیاج ندارند، اما کدام رهبر است که بدون مردم، همچنان رهبر باشد و رهبری کند؟!
از باب طنز، بگویم که چندی پیش آقای جلال‌الدین فارسی، به سران فتنه تاخت تا او نیز حتی از این کارناوال هتاکی جا نمانده باشد. فراتر از طنز، شما را به تماشای امضای خودتان، پای برگه خرید سهام مخابرات توسط سپاه فرامی‌خوانم. بله، قدرت‌های در سایه، با شما این می‌کنند! و بدون این که شما بخواهید و شما راضی باشید و شما خبر داشته باشید، امضای رضایت شما را پای عملکرد خود می‌نشانند. شما را به خدا مراقب فتنه‌های واقعی باشید.
با احترام و ادب:
فرزند شما، محمد نوری‌زاد
زندان اوین، نهم خرداد هزار وسیصد وهشتاد ونه

ایران امروز
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

چهاردهم خُرداد 1389: سخت ترین روز در زندگی خامنه ای؟


سازمان خودرهاگران

چکیده:


برخی از کارشناسان سیاسی بر این باور هَستند که با آغاز ناآرامی ها در 23 خرداد سال گذشته، خامنه ای این بخت را داشت تا با میانجیگری در میان جناح هایِ گوناگون حکومتی، مهار سپاه پاسداران را در دست خودش نگه بدارد و به ناآرامی ها پایان بدهد، ولی سویگیری یک جانبه-ی خامنه ای به سودِ دولت کودتاچی احمدی نژاد به کَردِ (عملا) همه-ی امکان ها را برای بازگرداندن کشور به یک فضای آرام بست. و از سویی دیگر خامنه ای ناگزیر بود که برای نگهداری یک آرامش نمادین در همبودگاه، بیشتر به سپاه پاسداران قدرت بدهد، کاری که در پایان به شکست همه-ی برنامه های گُستاخانه و بُلندپروازانه-ی خودش بدست سپاه پاسداران و رانده شدن از قدرت فرجامید. نماز آدینه-یِ فردا چهاردهم خرداد 1389 تنها سالروز مرگ خمینی جنایتکار نخواهد بود، بلکه همزمان سالروز امضای سند مرگ نهاد ولایت فقیه در آن سیمایی که تا کنون میشناختیم نیز هست که از توانمندی ها و گزیینش های فراوان برخوردار بود.



سرآغاز:

این گُفتاورد در باره-یِ گمانه زنی هایی است که پیرامونِ سخنرانی خامنه ای در نماز آدینه-یِ فردا چهاردهم خرداد 1389 انجام گرفته است.
برخی از کارشناسان سیاسی بر این باورند که پس از آغاز ناآرامی ها و اعتراض ها در 23 خردادِ سال پیش که انگیزه-یِ آن دغلکاری و دستبرد در رای مردم بود، خامنه ای چنین امکانی را داشت تا سپاه پاسداران را تا اندازه ای زیر مهار خود نگهدارد و شرایطی را فراهم آورد که جناح هایِ گوناگونِ درونِ نظام بتوانند بایکدیگر به سازگاری برسند، و این همسازی سبب فروکش کردنِ تنگناها و چالش های رژیم گردد. این کارشناسان بر این باورند که، این بخت برای خامنه ای در نماز آدینه-ی 29 خرداد سال پیش فراهم بوده است، ولی گروهی دیگر میگویند که سویگیریِ بیدرنگِ خامنه ای به سودِ احمدی نژاد پس از اینکه برآیندِ گُزیدمان از سوی کامران دانشجو در وزارت کشور به آگاهی همگانی رسانده شد، به کردِ (عملا) سبب شد که دُرستی ِبرآیندِ گُزیدمان و انجام دادگرانه-یِ آن، زیر پرسش برَوَد و بی ارزش شود. و ازاینرو در نماز آدینه-یِ 29 خرداد سال پیش خامنه ای چاره ای دیگری بجز پشتیبانی از احمدی نژاد نداشت.
راستینگی و واقعیت این است که در درازایِ یک سال گذشته، جُنبش سبزها توانسته است با به چالش فراخواندنِ حکومت و بلرزه درآوردن ستون هایِ ساختار آن، رویهم رفته شرایطی را برپا سازد که امروز ما از آن به نام شرایطِ فروپاشی سامانه-یِ جمهوری اسلامی یاد میکنیم. و از دیگر راستی ها اینکه در نماز آدینه-یِ فردا، چهاردهم خرداد 1389 گُزینش هایی که در پیش روی خامنه ای هَستند، در سنجش با آنچه که او در نماز آدینه-یِ 29 خردادِ سال 1388 داشت، خیلی کمتر خواهند بود. هدف این گُفتاورد شکافتن این موضوع است:

هم اکنون سپاه پاسداران نشان داده است که دارایِ بسیاری از پروژه هایِ گُسترده و دراز مدت است، و میخواهد آنها را با گُستاخی دُنبال کُند. چندی پیش پاسدار جعفری فرمانده-یِ کل سپاه، برنامه-یِ بُنیادینی را که سپاه پاسداران به کَردِ (عملا) به دنبال انجام آنها است به آگاهی همگانی رساند. او گفت که: سپاه پاسداران را یک نهادِ سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی میداند. به سُخن دیگر سپاه پاسداران از این پس آن جایگاهی را که قانونِ اساسی حکومتِ اسلامی برایِ آن پیش بینی کرده است، دیگر نمیپذیرد؛ از اینرو کودتا یک حالت رسمی تر پیدا کرده است و سپاه خودش را به نام یک نهاد نظامی، امنیتی، سیاسی و اقتصادی میشناساند؛ و دیگر اینکه در کنار وزارتِ آگاهی و امنیت و نهادهایِ اقتصادی که زیر لگام خامنه ای اداره میشوند، سپاه پاسداران نیز از این پس دستگاهِ آگاهی، امنیتی و نهادهایِ اقتصادیِ خودش را خواهد داشت که در برابر نهادهایِ زیر مهار خامنه ای خودنمایی خواهند کرد. و بویژه اینکه سپاه پاسداران در ناسازگاری با قانونِ اساسی که این نهادِ رزمی را از درآمیختگی در سیاست پرهیز میدهد و برای آن تنها یک وظیفه-ی رَزمی درنگر گرفته است، فرمانده-ی کل آن میگوید که:« سپاه پاسداران یک نهاد سیاسی است»، و با این گفته این بخش از قانون را بی ارزش میکند. و در ادامه میگوید که:« ما در میدانِ قدرت نقش خواهیم داشت و نقش نخست را هم بازی خواهیم کرد.» با این سُخن، سپاه پاسداران پیام روشنی را برای خامنه ای فرستاد؛ و اینکه از این پس همگی قدرت بایستی آهسته آهسته در فرادستِ سپاه پاسداران گذاشته شود، و دیگر نهاد ها همانند مجلس تشخیص مصلحت نظام، شورای نگهبان، حتا مجلس شورای اسلامی، دیگر نخواهند توانست کارکرد یا نقش جدی در پروژه سپاه داشته باشند، پروژه ای که با درنگریستن به سرچشمه هایِ اندیشمندی آن، هدفش آماده سازی برای ظهور امام زمان است.
گویا جُدا از اینچنین پنداشت هایی، در پشت پرده، موضوع بسیار مهم تر از اینهاست، و آن اینکه سپاه دارد خودش را آماده میسازد تا در جایگاهِ یک پیشکار و خدمتکار شایسته در خاورمیانه برایِ نیروهایِ بزرگِ جهان، ایفای نقش کُند، تا بتواند شایستگی خودش را برای کشورهایِ باختر و آمریکا به نمایش بگذارد و پروانه-ی ماندگاری در قدرت را از آنها بگیرد، همانند همان جایگاهی که هم اکنون نیروهای رَزمنده در پاکستان و ترکیه برای آمریکا و کره شمالی برای چین دارند.
در این برنامه، نقشی برایِ ولایت فقیه که دارایِ توان و گُزینش های فراوان باشد نمیماند، و اگر هم سپاه پاسداران بخواهد نهادی را بنام ولایتِ فقیه نگه بدارد، آن را به یک نهادِ نمادین دگرگون خواهد کرد که کارکردی نداشته باشد و به دست خودِ سپاه اداره شود و هرگاه هم که خواست بتواند فقیه را بردارد و کس دیگری را جایگزین آن کند. امروز خامنه ای میبیند که همه-یِ گُستاخی ها و بُلندپروازی هایش به دستِ باندِ تازه-یِ احمدی نژاد و پاسدارانِ دور و برش همانند رحیم مشاعی و صادق محصوری محکوم به شکست شده است، باندی که از آدمکشان، جنایتکاران، تبهکاران، و هوسرانان و ناکسان ساخته شده است و بی بهره از هرگونه ارزش های مردمی است و آمده است تا قدرت را بدست بگیرد؛ و چون نیرویِ رزمی هم در درست دارد، هرکس را هم که بخواهد در برابر آن ایستادگی کند، میتواند بسادگی کنار بگذارد. بنابراین در نماز آدینه-یِ فردا 14 خرداد خامنه ای گفته-یِ چندانی برای بیان کردن نخواهد داشت، و نمیتواند گفته-یِ فراوانی در ناسازگاری با سپاه پاسداران و آنچه که این نهادِ رَزمی برای او دیکته کرده است، داشته باشد، زیرا اگر که خامنه ای بخواهد موضع ای در ناهمسازی با سپاه پاسدارن بگیرد، او سپاه را به کَردِ (عملا) در برابر خودش خواهد ایستاند، و از آنجایی که هم اکنون مدیریت سپاه در تنگناست و با آشفتگی گسترده و سخت رو در رو است، و چشم اندازی هم برایِ بُرونرفت از آن ندارد، آشکار است که سپاه آماده نخواهد بود که در اینچنین شرایطِ آشفته ای به نام یک نیروی شکست خورده، میدان را فروگذارد، و به پادگان ها برگردد؛ بدینسان احتمال کودتا از سوی سپاه پاسداران در برابر خامنه ای و دیگر یاران او بسیار بالا خواهد بود.
پیش بینی ما برای نماز آدینه-ی فردا، 14 خرداد این است که خامنه ای از یک سو باید در برابر یک جنبش اجتمایی بایستد که قرار است از 22 خرداد دوباره خودش را نمایان کند، با زایشی نو به میدان بازگردد، و برای او خطر آفرین شود. از آنجا که شعارهایِ:« مرگ بر ولایت فقیه و مرگ خامنه ای» از شعارهایِ بُنیادین جُنبش خواهند بود، خامنه ای ناگُزیر است که نیرویِ بَسنده در برابر این جنبش بکاربگیرد، و از آنجا که سازماندهی این نیرویی که باید در برابر جنبش سَد کُند، از سوی سپاه پاسداران انجام میگیرد، او ناگزیر خواهد بود که به خواسته های سپاهِ پاسداران تن دردهد، و بدینسان زیرپای خودش را تُهی سازد، و تنها خودش را به نگهداری از ماندگاری فیزیکی، خُرسند سازد تا با چنگ انداختن بر جایگاهِ ولایت فقیه که تنها لاشه ای از آن بجا مانده است، آن را از دست ندهد. از اینرو امید به معجزه در روز چهاردهم خرداد، یک اشتباه است؛ از دیدگاهِ من روز چهاردهم خرداد روز امضایِ سندِ مرگِ دستگاهِ ولایتِ فقیه به شکل ِتوانمندش (که ما آن را تاکنون شناخته ایم) به دستِ علی خامنه ای و واگُذاری آن به کودتاچیان سپاه پاسدارن خواهد بود؛ این نمایشنامه با گمان بسیار شدنی است. و من میپندارم که پس از چهاردهم خرداد، سپاه دست خودش را برای سرکوب، کشتار، پیش بردن کودتا، و رو در روی شدنِ سخت با نیروهایِ کُنشگر جنبش بسیار بازتر خواهد دید؛ به همین روی باید از هم اکنون پیش بینی هایِ نیازین را بکنیم و آمادگی های لازم را داشته باشیم، و بدانیم که در روز 22 خرداد یک نبرد راستین و سرنوشت سازی را در پیش رویِ خواهیم داشت و خودمان را برای آن آماده بسازیم.
بنابر این میتوان امید داشت که چهاردهم خرداد نه تنها سالروز مرگ خمینی جنایتکار باشد بلکه همچنین روز مرگ نهادِ ولایت فقیه در آن سیمایِ توانمندی باشد که آن را تا کنون میشناختیم که از گُزینش ها و اختیار های فراوان برخوردار بوده است. به باور من از روز چهاردهم خرداد، روند رویدادها در ایران به سوی ناآرامی و جوش و خروش خواهد بود، که نمادِ برجسته-یِ آن برسرکار آمدنِ سپاهیان و ایستادن در نوک هرم قدرت خواهد بود. ناسازگاری ها و ناهمسانی هایی که هم اکنون یاران خامنه ای با سپاه پاسداران در مجلس شورای اسلامی، نهادِ قانونگذاری، دادگستری، شورای نگهبان و در مجلس تشخیص مصلحت نظام دارند، باید نشانه هایِ نمادین پیکاری بدانیم که در پشت پرده در جریان است، و چنانچه باند سپاه پاسداران بتواند یکپارچگی درونی خودش را درمیان سپاهیان نگهد دارد، بدور از انتظار خواهد بود که ولی فقیه و یا نهاد و جناح دیگری در حکومت، نیرویی را برای پس گرفتن قدرت از سپاه پاسداران، داشته باشد که دستگاهِ رَزمی نیرومندی را پی ریزی کرده است.
بنابر این حکومت بیش تر از پیش به دست نهادِ رزمی سپاه پاسداران خواهد افتاد. واکُنشی که همبودگاهِ ایران و جهان از روز چهاردهم خرداد به این روندِ نظامی شدنِ حکومت نشان خواهد داد، سرنوشتِ کشور را در ماه های آینده روشن خواهد کرد. به هر روی در روز چهاردهم خرداد، و با احتمال فراوان، خامنه ای سخترین روز زندگی خودش را خواهد گذراند.