پنجشنبه، 2010/03/11
بخش پنجم: تنگنای شایستگی دینی
نسخه فارسی
خودرهاگران
چکیده:
در درازای سده هایِ گُذشته، ایرانیان همیشه به پدیده-یِ دین بجایِ سنگر و پناهگاهی برای دادخواهی از فرمانروایان ستمگر و خودکامه مینگریستند. در همبوگاه هایِ سُنتی همانند ایران که در آن مردم از چندان امکان هایی برای شکوفایی فرهنگی و پرورش اخلاقی برخوردار نیستند و همبودگاه همچنین شمار بالایی از فرهیختگان نیز ندارد، دین یگانه ابزاری در دست مردم برای پاسخ گویی به نیاز هایِ هَنجُمَنی و اجتمایی آنهاست. از آغاز پیروزی انقلاب در سال 1357 و در آمیختگی دین در حکومت، دین ابزاری در دست حکومت گران برای کنترل همبودگاه شد. پی آیند این رویداد این بود که فرمانروایان بجای بکارگیری دین در راستای پرورش اخلاقی مردم، دین را بجای دستمایه ای برایِ گسترش فرومایگی، تبهکاری، جنایت و پسروی معنوی مردم بکار گرفتند. یکی از دستآوردهای جنبش سبزها پرده دری از چهره-یِ زشتِ فرمانروایان خودکامه-ی حکومت اسلامی بود که با دربست گری و انحصار دین، خود را تنها نماینده-یِ خداوند بر روی زمین جازده بودند. نیاز آدم ها به ارزش های معنوی نیازی روشن است ولی راه آن از راه دین نمیگذرد.
http://www.youtube.com/watch?v=uxXb2Bnimok
سرآغاز:
اهمیت این گفتاورد از این روست که ما از نگاه نمادین با یک رژیم دینگرا روبرو هَستیم. که تلاش میکند جنایت و غارت را با سواستفاده از احساس هایِ دینی ِمردم توجیه، بُزک و رنگ کند. و بدین ترتیب بتواند اندکی زشتی و پَلیدیِ درونی خودش را پنهان سازد تا از خودش چهره ای برای جامعه نشان دهد که یک چهره-یِ فریبنده باشد. تَنگنایی که بنام ِآشفتگی دین بُروز کرده است بیشتر از اینکه بتواند برآیند کارکردِ دینمداران یا دینکاران باشد، یک برآیند بیرونی است؛ بازده-یِ تنش هایِ سَختی است که در درونِ همبودگاه و جامعه پیکر گرفته است که به پراسَنجه ها و پارامترهایی همانند، شاخص هایِ اقتصادی، اجتمایی، فرهنگی، سیاسی تا دینی برمیگردد. ولی این تنگنا امروز آب و رنگ دینی بخودش گرفته است، چرا؟ چونکه همبودگاه و جامعه در شرایط آشفته ای به سر میبرد و به همین دلیل است که دین نیر بنام ایدیولوژیِ حاکمیت نمیتواند از این تَنگنا برکنار باشد. تَنگنایِ دینی را میتوانیم به دو گونه در درونِ سامانه-یِ حکومت اسلامی به بینیم. یکی تَنگنایِ شکستِ دَربست گری و انحصار دینی است. همانگونه که میدانید پس از انقلاب بگونه ای مرزهایِ میان ساختار ِحاکمیت و ساختار ِدینمداری یا دین سالاری، از میان رفت. و براستی هر دویِ آنها با هم درآمیختند؛ یک آخوند ولی فقیه شُد؛ و یک فقیه نیرومندترین کس در قانون اساسی گشت؛ و سپس نیرومندترین کس در ساختار مافیایی حاکمیت. بنابراین همه-یِ آن اَنگاشت ها و تصوراتی که تا پیش از این برپایه-یِ جدایی دین از حاکمیت و حکومت، وجود داشت، از میان رفت، و هر دو یکی شدند، به سُخن دیگر، ما حاکمیت دینی و دین ِحکومتی پیداکردیم. و بدینسان، میشود گفت که برای مردم ایران یک شانس تاریخی بدست آمد، تا آنها تماشاگر فروپاشی این اَنگاشت و تصور باشند که دین را در دَرازایِ چند صد سال گذشته بنام یک پناهگاه در برابر فرمانروایانِ خودکامه به مردم می شناساند، که مردم همیشه میتوانند برای پدافندی از حق، سود و منافع شان در برابر فرمانروایانِ ستمگر به دین پناه ببرند و پشت آن سنگر بگیرند. این پنداشت پس از انقلاب 1357 فروپاشید. و بگونه ای کارکردِ دین نشان داد که این اَنگاشت و تصور درست نبوده است، و دین تنها یک نقش ابزاری و گُذاران در دَرازایِ تاریخ داشته است، که بیشتر پاسداری از یک جایگاهِ برتر اجتمایی بوده است. زیرا در سال 1357 روشن شد که روحانیون تشنه قدرت هستند. و آنها همیشه بدنبال این بوده اند که بیایند و در بالای هرم حاکمیت جای بگیرند، و نه در درون حاکمیت، و همچنین همگیِ ساختار حاکمیت را در زیر لگام خودشان داشته باشند. این رویداد پیش آمد، و با آن چهره-یِ راستین دین در پَهنه و میدان سیاست رو شد.فراموش نکنیم که ما میتوانیم جُستار دین را در دو پاره پیش بکشیم، یکی جُستار معنوی هست، که به باورهایِ معنوی، روحی و روانی آدم ها برمیگردد، که یک فَرپُرسش شخصی است. اکنون، از آنجا که در یک همبودگاه و جامعه-یِ خودکامه، امکان پرورش میدان هایِ اخلاق مداری، آدم مداری و فرهنگی برای شکوفایی آدم ها وجود ندارد، تنها دستآویز و پناهگاهی که هست، دین است. بنابراین بخش بزرگی از جامعه که از تراز و سطح چندان بالایِ فرهیختگی برخوردار نیست، میآید و از این تنها ابزاری که در فرادَستش گذاشته اند بهرهمند میشود. همکنون به انگارید، هنگامیکه از ابزار دین بجایِ اینکه در پاسُخگویی به نیاز هایِ هَنجُمَنی و اجتمایی بهره برده شود، به امکانی برایِ حکومتگری و کُنترل سیاسی واگردانده میشود، در این حالت ما نمیتوانیم انتظار دیگری از حاکمیت داشته باشیم بجز اینکه بجای بکارگیری دین در میدانِ رشد اخلاقی و معنوی آدم ها، دین را به میدانی برایِ فرومایگی و پَستی و پسروی معنوی آدم ها واگرداند. به زبان دیگر در برابر رشد معنوی مردم سقف بزند، تا مردم نتوانند از یک مرز روشنی بالاتر روند. در چنین وضعتی حکومت با گُسترش گُفتمان هایی که آلوده به دروغ، ریا، فساد و جنایت هَستند، شهروندان و هموندان جامعه را از رشد معنوی بازمیدارد. و اینکاری بود که جمهوری اسلامی با دین کرد. از اینرو، آن دَربَست گری و انحصاری که رژیم جمهوری اسلامی برای خودش دست و پا کرده بود، که خودش را یگانه نماینده-یِ دین می شناساند، آهسته آهسته فرسوده شد و فروپاشید. و همچنین می بینیم که هرچه بیشتر به دوران کنونی نزدیکتر میشویم، ناسازگاری هایی که در دستگاه دینی بُروز میکنند بیشتر میشوند. پیدایش ِپدیده یا جریانی بنام روشبین دینی، براستی چیزی نیست، بجز بیماری ایکه بدرون ساختار دین مداری حاکمیت افتاده است. و این پدیده همانند یک غده سرطانی از درون این ساختار بیرون زده است . به گفته-یِ دیگر ما گواه سر برآوردن کسانی هَستیم که در باره-یِ فَراپُرسش هایِ زیرساختاری دینی که تاکنون بخشی از باورهایِ یقین و مطلق در میان بارومندان دینی و بویژه حکومتی بود اند، شک و تردید میکنند. بهمین دلیل است که ما گواه هستیم که رشد روشنبین هایِ دینی از یک سوی و دوگانگی ها بر سر مرجعیت دینی سبب میشوند که آن جایگاهی که رژیم برای نمایندگی دربست گری و انحصاری از دین اسلام برای خودش درست کرده بود، فرومیریزد و از میان میرود. و یکی از دست آوردهای ویژه جنبش این رویداد بوده است، که نشان داد که کسانی که بنام نمایندگان دین در بالایِ حاکمیت جای گرفته اند، کسانی نیستند بجز مشتی از افراد دزد، فاسد، جنایتکار و ضد بشر. فروپاشی این تصویر یک دستآوردِ بزرگ است زیرا در این جامعه 31 سال است که از بامدادان تا شامگاهان روزی سه بار از رادیوها اذان پخش میکنند، چند صد میلیون ساعت گفتار هایِ دینی از مسجد ها، حسینیه ها و کلاس های آموزش دینی و از این سوی و آن سوی پخش کرده اند و زیر گوش مردم خوانده اند تا اندیشه هایِ مردم را بگونه ای دگرگون سازند تا مردم باورکنند که حکومتگران براستی نمایندگان یک نیروی الاهی هَستند. جُنبش نشان داد که همه-یِ این گفتارها دروغین و تنها در خدمت نگهداری از جایگاه حکومتگران در حاکمیت بوده است.در واپسین هفته ها ما گواه هَستیم که تا چه اندازه این فراپُرسش در میان مردم سُست و بی پایه شده است که آنها بخواهند یک آدم جنایتکار، تبهکار، فاسد و دزدی همچون خامنه ای را در جایگاه نماینده-یِ راسته خدا بپذیرند آنهم از زبان آیت الله هایی همانند جنتی. و اینکه وظیفه نگهداری از دین را این آقایان بپذیرند. به هر روی، راستی این است که تنگنایِ ژرف دینی به پیکر این حاکمیت افتاده است. و سبب شده است که دَربست گری و انحصار گفتمان دینی از چنگ آن دربیاید. شایستگی و سزاواری دینی حاکمیت هم در کنار شایستگی اجتمایی و شایستگی سیاسی آن نیز زیر پرسش رفته است. این رویداد ها از نگر من یکی از بزرگترین دستآرودهای این جنبش بوده اند. نباید فراموش کنیم که حاکمیت های خودکامه بگونه-یِ روامند و عادی بر یک ایدیولوژی نیرومند استوار هَستند. دین یکی از این دستگاه ها و دستآویزهای ایدیولوژی هست. فروپاشی ایدیولوژیکی چنین حکومت هایی سبب فروپاشی ساختاری آنها میشود. و این رویدادی است که در جمهوری اسلامی پیش آمده است و میتوانیم امیدوار باشیم که ژرفش این روند سبب شود که جامعه ایران در این جنبش نه تنها بتواند از شر این حاکمیت خودکامه رها شود بلکه از شر حاکمیتِ خودکامگی دینی نیز نجات پیدا کند. و این یکی از بزرگترین دستآوردهای بزرگ تاریخی برای کشور بزرگی همانند کشور ما است که تاریخ چندهزار ساله دین زدگی دارد. و از اینراه آسیب های فراوان دیده است. به همین دلیل است که باید گفتاورد معنوی انسان ها را از جستار دین که یک ابزار قدرت است جدا ساخت و امروز فروپاشی جمهوری اسلامی را در میدان دین گرامی داشت و آن را دامنه دارتر کرد، تا بتوانیم از این فرصت برای ایجاد دگرگونی های بنیادین بهره ببریم نه تنها در شرایط اجتمایی اقتصادی ایران بلکه در فرهنگ و باورهای جامعه ایرانی، برای اینکه به سوی یک نظام آدم مدار گام برداریم که در آن انسان ها بتوانند شانس واقعی رشد معنوی را داشته باشند.http://www.youtube.com/watch?v=uxXb2Bnimok
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر