۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

پَرده دری دلاورانه-ی شیخ مهدی کروبی از ریزگان (جزئیات) تکاندهند-یِ کشته شدن شادروان بانو ترانه موسوی




اخبار روز:

www.akhbar-rooz.com يکشنبه ۲۵ مرداد ۱٣٨٨ - ۱۶ اوت ۲۰۰۹

چیکده:


پس از اینکه گماشته ها و لباس شخصی های رژیم کودتا شادروان بانو ترانه موسوی را از میان انبوهی از هوادران آقای موسوی میربایند که برای گرامیداشت یاد شهید بهشتی در پیرامون مسجدقبا گردآمده بودند، آنها او را به زندان برده، و پس از تجاوز و کشتن او، برای پرده پوشی بر روی این ژنوری (جنایت) آنها نشانی خانواده ای را در تهران پیدا میکنند که دارای عروس هم نامی همانند شادروان بانو ترانه موسوی بوده است، که در کانادا زندگی میکرده است.. گماشته های رژیم کودتا با این آگاهی از این داستان که میدانستند یک ایرانی همنام با بانو ترانه موسوی که کشته شده است، در کانادا زندگی میکند، به خانه-ی خانوادهِ شوهر این بانوی ایرانی که در تهران زندگی میکنند، میرویند و تلاش میکنند که با یک بازی نمایشی، اینگونه وانمود کنند که عروس آنها به شوند (علت) سوختگی بدن در یکی از بیمارستان های تهران بستری میباشد. از آنجا که این خانواده-ی از همجا ناآگاه بیگمان بودند که عروسشان در کانادا زندگی میکند، به گماشته ها میگویند که آنها بیگمان هستند که گماشته هایِ رژیم کسی دیگر را با عروس آنها اشتباه گرفته اند. و این همان پاسخی بود که گماشته های رژیم کودتا با نمایشی که برگزار کرده بودند آن را پیوس میکردند (در انتظارش بودند). و از اینرو از این خانواده درخواست میکنند که با حکومت همکاری کرده و برای پاسداری از آسایش در کشور،گزارش زنده بودن عروس شان را که در کانادا زندگی میکند، به آگاهی مردم ایران برسانند، این خانواده-ی از هماجا ناآگاه و ساده دل نیز این درخواست را میپذیرند و گزارش تجاوز و آتش زدن شادروان بانو ترانه موسوی را رد میکنند. پس از کُنکاشی (تحقیق) که از سوی پسران این خانواده انجام میگیرد، آنها به فرهود (حقیقت) این ژنوری (جنایت) و انگیزه-ی پافشاری حکومت برای گفتگوی تلوزیونی آنها با سدا و سیما و به دُژآهنگی (سونیت)، پلیدی و ابزارگشتگی ای (سواستفاده ای) که رژیم از آنها کرده است، پی میبرند.
در پایین میتوانید این گزارش را به رسایی بخوانید.


سرآغاز:


مهدی کروبی در تازه ترین اظهارات خود از ماجرای قتل ترانه ی موسوی و فیلمی که در این مورد از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده، پرده برداشت. او در عین حال، در اظهارات مشروح خود تصریح کرد چنان چه روندهای فعلی ادامه یابد، حقایق دیگری را نیز افشا خواهد کرد.
ماجرای ترانه ی موسوی چه بود؟
مهدی کروبی در بخشی از اظهارات خود به این موضوع پرداخت و چنین گفت:
"‌من از پشت پرده این ماجرا می گویم تا ببینم کسانی که در مزمت دروغگویی صحبت می کنند برآشفته خواهند شد و در برابر این دروغ گویی موضع گیری کنند."
وی چنین ماجرا را شرح داد: "مدتی پیش در سایت ها، ‌خبری منتشر شد مبنی بر اینکه خانم ترانه موسوی به همراه تعدادی دیگر در حاشیه مراسم مسجد قبا ربوده شده است. مدتی بعد هرچند که تعدادی از همان بازداشت شدگان آزاد شدند ولی ترانه موسوی آزاد نشد و سپس اعلام کردند که خانواده اش بیایند و جنازه اش را تحویل بگیرند. در همان زمان به جای آنکه تحقیقاتی درباره این موضوع انجام شود در مقابل هیاهوی رسانه های بیگانه برخی مسئولان در اندیشه طراحی سناریویی برای به انحراف کشاندن این موضوع در داخل و خارج بودند. بنابراین طراحان نابغه و مدیرانی دوراندیش سناریویی را نوشتند. برای اجرای این سناریو به وسیله فردی که نام او را نمی برم متوجه شدند که خانواده ای عروسی دارند به نام ترانه موسوی که در کانادا زندگی می کند و تنها نیاز به ان بود که به صحنه سازی بپردازنند و خانواده این دختر را وادار به انجام مصاحبه ای کنند که در ان بگویند دخترشان زنده است و در کانادا زندگی می کند. پس چند نفر از افراد نظامی، ‌انتظامی و اطلاعاتی که چهره هایی شناخته شده هستند به منزل این خانواده محترم و شریف می روند و خطاب به خانواده می گویند که ترانه موسوی دچار سانحه سوختگی شده و برای انکه معلوم شود این عروس انها هست یا خیر بیایند و جنازه اش را تحویل بگیرند. در همین هنگام پدرخانواده می گوید که عروس ما در ایران زندگی نمی کند و چون بزرگان خانه اهل سیاست نبوده و چهره های علمی هستند بسیار ساده به این موضوع نگاه کردند.در همین حال پدر خانواده به پسرش که یکی از چهره های علمی و سیاسی است تلفن می کند و می گوید که چنین ماجرایی روی داده و شماره تلفن دیگر پسرش شوهر ترانه را می خواهد که فرزندش به او می گوید برادرش برای انکه بداند موضوع از چه قرار است به کانادا رفته و هنوز نرسیده که بتوانند با او تماس بگیرند. در همین حال مادر متوجه می شود که چنین اتفاقی افتاده و از حال می رود و به بیمارستان منتقل می شود. پدر خانواده وقتی که متوجه می شود قضیه جدی است برای بار دوم با پسرش تماس می گیرد که او متوجه می شود قضیه بیخ پیدا کرده و بنابراین خود را شتاب زده به منزل می رساند. او مشاهده می کند که چند نفری در خانه حضور دارند که برخی از انها از چهره هایی هستند که در دوران دفاع مقدس حضور داشته اند که این موضوع مرا به یاد سخنی از شهید حمید باکری می اندازد که می گفت: ‌"ای کاش ما درجبهه ها به شهادت برسیم زیرا اگر ماندیدم معلوم نیست که چه بلایی بر سرمان آید و جز چه جمعیتی باشیم".این آقا که دارای آگاهی سیاسی بود هنگامی که با این افراد صحبت می کند می گوید که نزد من این حرف ها را نزنید چرا که من می دانم اصل قضیه چیست و حتی این اصطلاح را به کار می برد که پیش کولی ملق نزنید. آن افراد نیز چون متوجه آگاهی این فرد می شوند از این جهت با او صحبت می کنند که برای حفظ نظام و در مقابله با جنجال سازی های رسانه های بیگانه به صلاح است که با انها همکاری کنند. در همان حال اعضای خانواده گفته اند که شما از ما چه می خواهید؟ آنها می گویند که شما در مقابل دوربین قرار بگیرید و بگویید که ترانه زنده است. برادر شوهر ترانه ابتدا مخالفت می کند و می گوید که اصل این قضیه صحیح نیست و از سوی دیگر ما هم تاحدودی چهره هایی شناخته شده هستیم و البته از انها پرسیده که چنانچه چنین کاری انجام شود با ترانه واقعی چه کار خواهند کرد که ان افراد گفته اند که شما به این کارها کاری نداشته باشید و نگران نباشید. همچنین این خانواده گفته اند عکسی که شما دارید عروس ما نیست که انها می گویند شما به این کارها کاری نداشته باشید.در همین حال برادر شوهر ترانه که یکی از چهره های علمی و سیاسی بوده است تحت تاثیر قرار می گیرد و فکر می کند که با انجام چنین کاری در مقابل سوءاستفاده بیگانگان ایستادگی می شود ولی او پیشنهاد می کند که بروند و با پدر و مادر ترانه صحبت کنند. در همین حال این افراد شماره تلفن منزل آنها را جویا می شوند که برادر شوهر ترانه می گوید بنابراینکه انها منزلشان را تغییر داده اند ما شماره ای از انها نداریم و بردارم هم به مقصد نرسیده که از او شماره شان را بگیریم. پدر شوهر ترانه نیز می گوید که شاید حاج خانم (همسرش) شماره ای در اتاقش داشته باشد ولی بنابر اینکه همسرش به بیمارستان منتقل شده بود در اتاقش بسته بود و کلید نبود که افراد حاضر تصمیم می گیرند که در اتاق را بشکنند که با ممانعت اعضای خانواده رو به رو شده اند که خطاب به این افراد گفته اند شما بروید و ما خودمان سعی می کنیم شماره تلفن انها را پیدا کنیم. ولی جالب توجه اینکه قبل از انکه اعضای این خانواده شماره تلفن پدر و مادر ترانه را پیدا کنند انها خودشان تلفن را پیدا می کنند. در همین راستا برادر شوهر ترانه با پدر مادر وی تماس می گیرد و می گوید که شما تنها تا این اندازه صحبت کنید و خطاب به این آقایان می گوید که این خانواده در جریان موضوع نیستند و در این اندازه تنها با انها صحبت کنید. چنین شد که مادر و پدر ترانه موسوی در مقابل دوربین قرار گرفتند و گفتند که دخترشان زنده است و در کانادا زندگی می کند. البته بعد از اینکه این خانواده متوجه شده اند که اصل ماجرا چه بوده است بسیار ناراحت شده اند و می خواستند که ماجرا را بازگو کنند که همین برادر شوهر ترانه به انها گفته که حرفی نزنید و گرنه سرنوشت شما معلوم نیست که چه شود."‌مشروح گفتگوی مهدی کروبی را به نقل از سحام نیوز در ادامه می خوانید:سحام نیوز: مهدی کروبی در واکنش به جوسازی های اخیر و توهین هایی که نسبت به وی وارد شد گفت : " برخی فکر می کنند که با این تهمت ها و فحاشی کردن ها من از میدان کنار می روم ولی من به این آقایان توصیه می کنم که حداقل تاریخ را مطالعه کنند و ببینند که بعد از انقلاب و در عرصه ماجرای مجلس سوم و مسائلی که در اوخر آن مجلس روی داد و هر حرفی که خواستند نسبت به من زدند از جمله انکه گفتند کروبی با دلارها از ایران خارج شده است چه کسی بود که ایستادگی و تحمل کرد . "دبیرکل حزب اعتمادملی ضمن اعتراض به توهین ، هتاکی و تهمت هایی که از سوی مراکز و نهادهای مختلفی و به دنبل نگارش نامه ای نسبت به او شد گفت : "‌طی هفته اخیر حملات تندی نسبت به من وارد شد ، حملاتی که از تریبون نماز جمعه و یا از سوی برخی از نمایندگان مجلس ، صدا و سیما و مطبوعات و وابستگان به نهادها و برخی از روحانیت مطرح شد که من در برابر این مباحث گفته بودم که چنانچه این روند ادامه پیدا کند من ناگفته هایی را بازگو خواهم کرد . "‌ کروبی چنین از انگیزه انجام مصاحبه ای در واکنش به این مسائلی که طرح شده سخن گفت و با اشاره به انتقاداتی که به وی وارد شد گفت : "‌ پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم حوادثی در کشورمان رخ داد که از نظر خشونت ، بی قانونی ، خودسری و دخالت افراد غیر مسئول به نام نظام و شبه نظامی و لباس شخصی ها امری بی سابقه بود و چنین است که انسان های مسئول ، دلسوز و آگاه باید احتیاط و تحفظ را کنار گذاشته و به هر صورتی که صلاح می دانند اقداماتی انجام دهند که مانع ازتکرار این حوادث شده و ریشه برخوردهای این چنینی خشکانده شود . "‌وی افزود :‌" در هر کجای دنیا ممکن است که چنین حوادثی اتفاقی بیافتد که در عرصه تظاهراتی جمعیتی را دستگیر کنند اما فکر نکنم که چنین برخوردهایی صورت گرفته باشد که گروهی را دستگیر کرده و آنها را به مکان های خاصی منتقل کنند و با آنها هر رفتاری که می خواهند انجام دهند . در واقع ابتدا افراد را به مکان های نامعلومی منتقل کنند که که حتی ریاست قوه قضائیه و دادستان کل کشور که بگویند این رفتارهایی که انجام شده است زیر نظر زندان های رسمی که تحت نظر ما بوده روی نداده است و البته پس از مدتی مشخص شود که زیر زمینی در وزارتخانه ای وجود داشته و یا اینکه در بازداشتگاه کهریزک ، کلانتری ، پایگاههای بسیج برخوردهایی صورت گرفته است . "کروبی خاطر نشان ساخت : "‌تمام این حوادثی که روی داده است به علت اعتراض مردم به نتیجه یک انتخاب بوده است آیا باید با مردمی که تنها از سرنوشت رای خود سوال می کنند چنین برخورد کرد ؟ در عرض چند روز تعدادی کشته شده و برخی آسیب دیده اند به طوری که دندان ها و سرها شکسته شده است و حتی چشمانی کور شده و برخی تحت شکنجه ها جان باخته اند . این درحالی است که معمولا شکنجه ها برای گرفتن اعتراف با حساب و کتاب صورت می گیرد و حتی اگر آن فرد زیر شکنجه از حال برود او را به بیمارستان منتقل می کنند و باقی بازجویی را در حالی انجام می دهند که او تحت درمان است . بنابراین از این جهت من می گویم که خشونت هایی از سوی افرادی ناآگاه و بی تدبیر صورت گرفته که بی سابقه است و البته این رفتارها در قبال افرادی بوده که تنها به انتخاباتی اعتراض داشته اند."‌رفتارهای غرمنطقی بی شمار صورت گرفته استکروبی با ابراز تاسف از چنین برخوردهایی در نظام جمهوری اسلامی گفت : " به اندازه ای در این مدت رفتارهای غیرمنطقی و بی ضابطه انجام شده است که وقتی هیات تحقیق و تفحص به خدمت رهبری گزارشی را از وضعیت پیش آمده می دهند ایشان برآشفته و حتی با عباراتی تند دستور تعطیلی بازداشت گاه کهریزیک را ارائه کردند که البته اکنون نیز شاهد برکناری برخی از آمران و مسببان این حوادث هستیم ."وی با اشاره به اخباری که به صورت مرتب از برخوردهای خشن و غیر معمول با معترضان به انتخابات به او می رسید گفت : " ما هر روز اخباری را از نحوه برخورد با مردم دریافت می کردیم اخباری که همین افرادی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند نزد من می آمدند و بیان می کردند . رفتارهای خشونت آمیزی که با زنان و مردان صورت گرفته است مانند آنکه هنگامی که به منزل زن جوانی مراجعه کرده اند تا او را بازداشت کنند این زن را در مقابل چشمان مادرش به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده اند و این زن هنگامی که هیات بررسی تحقیق و تحفص از وضعیت زندانیان اخیر را در زندان می بیند با شجاعت مقابل انها می ایسند و نسبت به این رفتار اعتراض می کند . من بسیار متاثر شدم از چنین برخوردهایی که تحت لوای نظام جمهوری اسلامی انجام می شود ،‌هر خواننده ای می تواند خودش را جای ان مادری بگذارد که دخترش را مقابل چشمانش مورد ضرب و شتم قرار داده اند . "وی با اشاره به برخورد ساواک در دوران مبارزات انقلابی گفت : " هنگامی که در دوران مبارزه به منزل من می آمدند تا مرا بازداشت کنند گاهی اوقات خانم کروبی با تندی برخورد می کرد که انها تنها می گفتند که سفارش کنید که ایشان حرمت ما را نگه دارد و یا در پروند یکی از بزرگان هست که وقتی به منزلش می آمدند تا بازداشتش کنند همسرش تندی می کند که تنها به او تذکر می دهند ولی اکنون شاهد ان هستیم که دختری را در مقابل چشم مادرش کتم می زنند و از این جهت می گویم چنین برخوردهایی در کشورمان بی سابقه است ."کروبی با اشاره به اینکه بارها از طریق نامه و مصاحبه این مطالب را بیان کرده است گفت :‌" من این مسائل را طی نامه ای به ریاست محترم قوه قضائیه ، وزیر سابق اطلاعات و دیگر مسئولان یادآور شده و یا در مصاحبه ها به صورت مکرر بیان کرده ام تا شاید با توجهی که نسبت به این رفتارها می شود مانع از تکرار ان شوند ولی بعد از مدتی اخباری به من درباره آزار جنسی بازداشت شدگان رسید که به علت ناراحتی شدید از این موضوع نامه ای را به صورت محرمانه به رییس مجلس خبرگان نوشتم . در همان نامه هم نگفتم که حتما چنین اتفاقی روی داده است بلکه گفتم که شایعه شده که چنین ماجرایی روی داده و افرادی از آشنایان خودمان نیز این مطلب را گفته اند و تاکید کردم که انشاء الله اخباری دروغ و شایعه باشد ولی باید این اخبار بررسی شود تا اگر شایعه ای بیش نیست که همه از رفتارها و عملکردها با قاطعیت دفاع کنیم ولی اگر هم در مواردی چنین اتفاقی روی داده است بگوییم که عاملان این قضیه جز نیروهای خودسر بوده اند که باید معرفی و مطابق قانون مجازات شوند تا اینکه ساحت مقدس جمهوری اسلامی ایران را از چنین مباحثی پاک کنیم که چنین موضوعی در تاریخ ثبت نشود و شاخ و برگ فراوانی به ان داده شود و از سوی دیگر خون بچه هایی که در این راه کشته شده اند تضییع گردد . "کروبی افزود : "‌من در این نامه تاکید کردم که اگر هم چنین اتفاقی روی نداده است و ثابت شد که این چنین نبوده از زبان ما که خودمان به انتخابات معترض بوده ایم مطرح شود تا حداقل عده ای باور کنند "متاسفم که این مطالب از تریبون نماز جمعه مطرح شدکروبی با اشاره به برخوردهایی که در واکنش به انتشار چنین نامه ای صورت گرفت گفت : "‌بیش از ده روز منتظر پاسخ نامه ام بودم ولی به من خبری نرسید و بنابراین این نامه را علنی کردم و در این میان جمعیت بسیاری از دلسوزان نظام مرا تحسین کردند و برخی هم دوستانه انتقاداتی را مطرح کردند که من نیز استقبال کردم ولی در همین راستا برخی از تریبون نماز جمعه ،‌مجلس ، وابستگاه به نهادهای نظامی ، سایتها و خبرگزاری ها ، مطبوعات و صدا و سیما به بنده فحاشی کردند . ولی از این میان آنچه بیش از همه تاسف مرا برانگیخت مطالبی بود که از تریبون نماز جمعه علیه من مطرح شد و تریبون مقدس نماز جمعه که باید در آن دردهای مردم گفته شود و از حقوق آنها دفاع شود به تریبونی برای فحاشی علیه فردی تبدیل شد . چنین برخوردهایی در حالی نسبت به بنده صورت گرفت که من تنها با نگارش نامه ای یادآور شدم که بررسی شود آیا چنین مسائلی روی داده است یا خیر و اگر هست آیا عاملان آن مجازات خواهند شد و یا اینکه اعلام برکناری عده ای که چنین تخلفاتی را انجام داده اند تنها برای جنجال سازی بوده است و تمامی اینها به سرکار خود برمی گردند مانند همان کسانی که زمانی آن شکنجه ها ر انجام دادند و آبروی نظام را در عرصه های بین اللملی بردند و فیلمی از ان منتشر شد که هیچ بیننده ای نتوانست ان را بیش از ده دقیقه نگاه کند و اکنون سخنانی درباره فعالیت های آنها شنیده می شود که چنانچه لازم باشد درباره آنها سخن خواهم گفت . "‌وی با ابراز تاسف از چنین برخوردهایی گفت : " افرادی که باید از تریبون مقدس نماز جمعه مسائل روز را برای مردم بازگو کنند به بهانه اینکه من به نظام توهین کرده ام تهت و افتراهایی را علیه بنده وارد کردند که البته درهمین راستا برخی از نمایندگان مجلس نیز با ادبیاتی نامناسب به تکرار ان پرداختند . هرچند که اگر وابستگان به نهادهای خاص و یا برخی از مطبوعات و صدا و سیما چنین مطالبی را مطرح کنند دور از انتظار نیست چرا که اینها اجیر و اسیر هستند و باید این کار را انجام دهند و البته بسیاری دیگر نیز از مظان اتهام اینها به دور نیستند . از نظر این نهادها و مراکز و به ویژه برخی مطبوعات کسانی که همفکر انان نیستند جاسوس ، ساده اندیش و افراطی هستند که دچار فساد اخلاقی و اقتصادی شده اند . به مانند اینکه اخیرا یکی از روزنامه ها که عادت دارد با آبروی دیگران بازی کند جمعی از کارگزاران نظام که اخیرا نامه ای را نوشته اند افراطی و رانت خوار نامیده است حال اینکه به عنوان مثال یکی از امضاکنندگان این نامه محمدعلی نجفی است که ٨ سال وزیر آموزش و پرورش ،‌وزیر آموزش عالی کشور و رییس سازمان برنامه و بودجه بوده است که زمانی که من نماینده امام در حج بودم در آنجا به من کمک می کرد و اینک همین فرد را رانت خوار نامیده است . به نظر می رسد که این نهادها خود را معیار و میزان الاعمال می دانند که دیگران باید خود را با آنها بسنجند . اینها به جای اینکه کسانی را که به این کشور خیانت کرده اند مورد حمله قرار دهند به فرزندان انقلاب حمله می کنند و آبروی انها را می ریزند . همین اندازه نیز بگویم روزنامه ای که چنین مطلبی را می نوسید مسئولش از دوستان نزدیک سعید امامی و همکار او بوده است که به قول یکی از بزرگان حاشیه امن دارد و رویین تن است ، اگر اسفندیار رویین تن بود و تنها چشمش آسیب پذیر بود این برادر رویین تنی است که چشمش نیز از آسیب مصون است . "‌ کروبی با اشاره به انتشار اخبار دروغ در یکی از خبرگزاری ها که ان نیزخود را مصون از هر چیزی می داند گفت :‌"‌ این خبرگزاری محترم به انتشار اخباز کذب عادت دارد به طوری که زمانی که جوانی به نام غنیان در این حوادث پس از انتخابات کشته شد این خبرگزاری به نقل از پدر این فرد نوشت که گفته است موسوی مسئول خون فرزندش است که پدر غنیان چندی بعد این خبر را تکذیب کرد . که اینهم نمونه ای از آشکار شدن دروغ گویی برخی از رسانه هاست . "‌ناگفته هایی از سوابق برخی ائمه جمعهکروبی در ادامه گلایه های بسیاری داشت از ائمه جمعه ای که با ادبیاتی نامناسب به او حمله کردند و تهمت و افتراهایی را نسبت به او وارد کردند و برای روشن شدن افکار عمومی از جایگاه افرادی که چنین حرمت تریبون مقدس نماز جمعه را نگه نداشته اند به بیان برخی از ویژگی های شخصیتی انها پرداخت .وی گفت : " امام جمعه ای که در کنار حرم ثامن الحج این حرف ها را می زند و بنده را تروریست می خواند گویی فراموش کرده که در همان روزگار مبارزه که طیف روحانیون آواره و بی خانه و کاشانه بوده اند و همه تحت تعقیب قرار داشته و یا تبعید بودند و بنده نیز به عنوان عضو کوچکی از این نظام در میان آنها حضور داشتم ، ایشان به همراه جمعی دیگر با پول هایی که در اختیار داشتند سفرهای متعددی به پاکستان داشت تا انکه به تبلیغ برای مرحوم آیت الله شریعتمداری بپردازد . ما که به ایشان عیبی نگرفتیم ولی این روال طبیعی تاریخ است که اکنون او از تریبون نماز جمعه به دفاع از جمهوری اسلامی بپردازد و بنده را ضد انقلابی و تروریست بداند . "کروبی با اشاره به سخنان امام جمعه تهران علیه خود گفت :‌"‌آقایی که در تهران از تریبون نماز جمعه چنین حرف هایی را می زند همان فردی است که هرچه من از دیگران سوال کردم سوابقی از ایشان نداشتند و همن اندازه از دوستانش شنیدم که در صف اول درس آیت الله منتظری می نشسته و در زمانی که برخی از دوستان نزدیک از مواضع ایشان گله مند بودند ایشان به شدت از مواضع او حمایت می کرده است و پس از امام جز مخالفین درجه اول آیت الله منتظری تبدیل شد و از این طریق رشد جهشی و غیر معقول پیدا کرد . "کروبی با بیان اینکه من از ائمه جمعه انتظار چنین رفتارهایی را نداشتم گفت : "‌آیا نمی شد که این پیشنهاد دلسوزانه را مورد بررسی قرار می دادند تا مورد رسیدگی قرار گیرد و ماموری و یا مامورینی که متخلف بوده اند مجازات شوند و ان گاه به مردم بگوییم که این رفتار از سوی مامور یا مامورینی خودسر صورت گرفته و ربطی به نظام جمهوری اسلامی ایران ندارد ؟ آیا باید با جنجال سازی و عبارت هایی تند چنین به نامه دلسوزانه انقلاب پاسخ داده می شد ."‌مهدی کروبی با اشاره به اظهارات مجلسی ها علیه وی گفت : "‌برخی دوستان مجلسی اظهاراتی را علیه بنده وارد کردند برخی از نمایندگانی که این حرف ها را می زنند همان کسانی هستند که در سایه عدم صلاحیت نمایندگانی که رای آور بودند و البته جر اصلاحاتی های داغ نبوده و هیچ نامه ای را امضا نکرده بودند و چند دوره هم در مجلس حضور داشتند به مجلس راه یافتند و باید نیز اکنون در قدردانی از این چنین رفتاری این چنین نیز حرف بزنند . چرا که دیگر نیازی نبود به دادگاه ویژه روحانیتی برگردد که زمانی سید هادی خامنه ای ، محتشمی پور ، مرحوم خلخالی ، موسویان و آیت الله بیات را محاکمه می کردند چرا که دیگر نمی شود به راحتی این افراد را محاکمه کرد و البته برخی از مسئولان دادگاه نیز رضایتی به این کار ندارند . "وی همچنین به اظهارات امام جمعه موقت قم اشاره کرد و گفت : "‌از نظر بنده امام جمعه قم آیت الله جوادی و آیت الله امینی هستند و اینکه فردی را برای چنین مواقعی به عنوان امام جمعه معرفی می کنند جالب توجه است البته من به علت آشنایی که با پدر مرحوم ایشان دارم درباره اظهارات ایشان واکنشی نشان نمی دهم و حرمت پدرش را نگه می دارم . "کروبی همچنین برای برخی از وابستگان به نهادهایی نظام که اهانت هایی را نسبت به وی مطرح کرده بود پاسخی داشت . وی گفت :‌"‌برخی از برداران نظامی که چنین حرف هایی را می زنند باید هم این گونه موضعگیری کنند چرا که انها اکنون تمام مراکز اقتصادی و سیاسی را در اختیار دارند ولی این افراد متوجه نیستند یک فکر و اندیشه قائم به یک نفر و یا چند نفر نیست بلکه درون خانواده ها نیز نفوذ می کند به طوری درون خانواده برخی از این آقایان هم اختلافاتی وجود دارد که اگر لازم باشد دران باره صحبت خواهم کرد . "‌وی افزود : "‌برخی از وابستگان به نهادهای نظام بسیار پهلوانانه وارد میدان شده اند و هر چه که خواستند نسبت به بنده گفتند ولی یکی از همین معترضین که در نهادهای شبه نظامی نیز فعال است فراموش کرده که دولت وقت به علت همین رفتارها و کارهایش او را از وزارت اطلاعات اخراج و به جای دیگر منتقل کرد . "‌جزئیات ماجرای ترانه موسویکروبی در ادامه این گفت وگو با تاکید بر اینکه چنانچه این روند ادامه پیدا کند مسائل دیگری را صریح از گذشته مطرح خواهد کرد به بیان واقعیت ماجرای ترانه موسوی پرداخت و تاکید کرد : "‌من از پشت پرده این ماجرا می گویم تا ببینم کسانی که در مزمت دروغگویی صحبت می کنند برآشفته خواهند شد و در برابر این دورغ گویی موضع گیری کنند ."وی چنین ماجرا را شرح داد : " مدتی پیش در سایت ها ،‌خبری منتشر شد مبنی بر اینکه خانم ترانه موسوی به همراه تعدادی دیگر در حاشیه مراسم مسجد قبا ربوده شده است . مدتی بعد هرچند که تعدادی از همان بازداشت شدگان آزاد شدند ولی ترانه موسوی آزاد نشد و سپس اعلام کردند که خانواده اش بیایند و جنازه اش را تحویل بگیرند . در همان زمان به جای آنکه تحقیقاتی درباره این موضوع انجام شود در مقابل هیاهوی رسانه های بیگانه برخی مسئولان در اندیشه طراحی سناریویی برای به انحراف کشاندن این موضوع در داخل و خارج بودند . بنابراین طراحان نابغه و مدیرانی دور اندیش سناریویی را نوشتند . برای اجرای این سناریو به وسیله فردی که نام او را نمی برم متوجه شدند که خانواده ای عروسی دارند به نام ترانه موسوی که در کانادا زندگی می کند و تنها نیاز به ان بود که به صحنه سازی بپردازنند و خانواده این دختر را وادار به انجام مصاحبه ای کنند که در ان بگویند دخترشان زنده است و در کانادا زندگی می کند . پس چند نفر از افراد نظامی ،‌انتظامی و اطلاعاتی که چهره هایی شناخته شده هستند به منزل این خانواده محترم و شریف می روند و خطاب به خانواده می گویند که ترانه موسوی دچار سانحه شوختگی شده و برای انکه معلوم شود این عروس انها هست یا خیر بیایند و جنازه اش را تحویل بگیرند . در همین هنگام پدرخانواده می گوید که عروس ما در ایران زندگی نمی کند و چون بزرگان خانه اهل سیاست نبوده و چهره های علمی هستند بسیار ساده به این موضوع نگاه کردند . در همین حال پدر خانواده به پسرش که یکی از چهره های علمی و سیاسی است تلفن می کند و می گوید که چنین ماجرایی روی داده و شماره تلفن دیگر پسرش شوهر ترانه را می خواهد که فرزندش به او می گوید برادرش برای انکه بداند موضوع از چه قرار است به کانادا رفته وهنوز نرسیده که بتوانند با او تماس بگیرند . در همین حال مادر متوجه می شود که چنین اتفاقی افتاده و از حال می رود و به بیمارستان منتقل می شود . پدر خانواده وقتی که متوجه می شود قضیه جدی است برای بار دوم با پسرش تماس می گیرد که او متوجه می شود قضیه بیخ پیدا کرده و بنابراین خود را شتاب زده به منزل می رساند . او مشاهده می کند که چند نفری در خانه حضور دارند که برخی از انها از چهره هایی هستند که در دوران دفاع مقدس حضور داشته اند که این موضوع مرا به یاد سخنی از شهید حمید باکری می اندازد که می گفت :‌" ای کاش ما درجبهه ها به شهادت برسیم زیرا اگر ماندیدم معلوم نیست که چه بلایی بر سرمان آید و جز چه جمعیتی باشیم " این آقا که دارای آگاهی سیاسی بود هنگامی که با این افراد صحبت می کند می گوید که نزد من این حرف ها را نزنید چرا که من می دانم اصل قضیه چیست و حتی این اصطلاح را به کار می برد که پیش کولی ملق نزنید . آن افراد نیز چون متوجه آگاهی این فرد می شوند از این جهت با او صحبت می کنند که برای حفظ نظام و در مقابله با جنجال سازی های رسانه های بیگانه به صلاح است که با انها همکاری کنند . در همان حال اعضای خانواده گفته اند که شما از ما چه می خواهید آنها می گویند که شما در مقابل دوربین قرار بگیرید و بگویید که ترانه زنده است . برادر شوهر ترانه ابتدا مخالفت می کند و می گوید که اصل این قضیه صحیح نیست و از سوی دیگر ما هم تاحدودی چهره هایی شناخته شده هستیم و البته از انها پرسیده که چنانچه چنین کاری انجام شود با ترانه واقعی چه کار خواهند کرد که ان افراد گفته اند که شما به این کارها کاری نداشته باشید و نگران نباشید . همچنین این خانواده گفته اند عکسی که شما دارید عروس ما نیست که انها می گویند شما به این کارها کاری نداشته باشید . در همین حال برادر شوهر ترانه که یکی از چهره های علمی و سیاسی بوده است تحت تاثیر قرار می گیرد و فکر می کنید که با انجام چنین کاری در مقابل سوءاستفاده بیگانگان ایستادگی می شود ولی او پیشنهاد می کند که بروند و با پدر و مادر ترانه صحبت کنند . در همین حال این افراد شماره تلفن منزل آنها را جویا می شوند که برادر شوهر ترانه می گوید بنابراینکه انها منزلشان را تغییر داده اند ما شماره ای از انها نداریم و بردارم هم به مقصد نرسیده که از او شماره شان را بگیریم . پدر شوهر ترانه نیز می گوید که شاید حاج خانم (همسرش ) شماره ای در اتاقش داشته باشد ولی بنابر اینکه همسرش به بیمارستان منتقل شده بود در اتاقش بسته بود و کلید نبود که افراد حاضر تصمیم می گیرند که در اتاق را بشکنند که با ممانعت اعضای خانواده رو به رو شده اند که خطاب به این افراد گفته اند شما بروید و ما خودمان سعی می کنیم شماره تلفن انها را پیدا کنیم .ولی جالب توجه اینکه قبل از انکه اعضای این خانواده شماره تلفن پدر و مادر ترانه را پیدا کنند انها خودشان تلفن را پیدا می کنند . در همین راستا برادر شوهر ترانه با پدر مادر وی تماس می گیرد و می گوید که شما تنها تا این اندازه صحبت کنید و خطاب به این آقایان می گوید که این خانواده در جریان موضوع نیستند و در این اندازه تنها با انها صحبت کنید . چنین شد که مادر و پدر ترانه موسوی در مقابل دوربین قرار گرفتند و گفتند که دخترشان زنده است و در کانادا زندگی می کند . البته بعد از اینکه این خانواده متوجه شده اند که اصل ماجرا چه بوده است بسیار ناراحت شده اند و می خواستند که ماجرا را بازگو کنند که همین برادر شوهر ترانه به انها گفته که حرفی نزنید و گرنه سرنوشت شما معلوم نیست که چه شود . "‌از دروغ گویی مسئولان متاسفمکروبی پس از شرح این ماجرا از دروغ گویی های مسئولان ابراز تاسف کرد و گفت :‌"‌این افراد اظهار کرده اند که برای حفظ اصل نظام باید این خانواده اقدام به چنین کاری کنند ولی از نظر ما برای حفظ اصل نظام و پایبندی به قانون اساسی ، ارزشهای انقلاب و آرمان های حضرت امام مهم است . حفظ اصل نظام بر پایه عمل به وعده هایی است که به مردم داده ایم ولی متاسفم که اینک از انقلاب برگشته ایم و با آبروی نظام بازی می شود . "‌وی تاکید کرد :‌"‌آیا مسئولان از این طریق می خواهند اعتماد مردم را جلب کنند ولی این آقایان بسیار بی تدبیر عمل کرده اند چرا که مردم این قدر هوشمند هستند که اصل موضوع را بفهمند . "کروبی با بیان اینکه برای مسئولان گوشه ای از حوادث تاریخی را بازگو می کنم گفت :‌" هنگامی که در سال ۴۱ مبارزات نهضت انقلاب اسلامی شروع شد یک سری افراد نا آگاه که وابسته به حکومت بودند قصد داشتند تا با شبیه سازی ماجرای بهلول در حادثه مسجد گوهرشاد ، حرکت امام را در همان آغاز نهضت متوقف کنند . ماجرای بهلول از این قرار بود که هنگامی که حادثه مسجد گوهر شاد روی داد مدتی بعد عکس فردی سر وحال را در رسانه ها منتشر کردند و گفتند که این همان فردی بوده که عامل حادثه گوهرشاد بوده است ولی یک هفته طول نکشید که اعلامیه مبسوطی در مشهد منتشر شد که بر روی ان دو عکس چاپ شده بود . یکی عکس فردی که انها می گفتند بهلول بوده و دیگر عکس بهلول واقعی که معلوم شد این فرد مدت هاست که در زندانی در افغانستان بوده است . این حادثه در ۴٨ سال پیش روی داد و در ان زمان این قضیه برملا شد حالا چطور این مسئولان انتظار دارند که در تهران و انهم در عصر ارتباطات حادثه ای روی دهد و کسی متوجه ان نشود . "کروبی افزود :‌" همان شبی که فیلمی درباره ترانه موسوی از تلویزیون پخش می شد من قبل از انکه در جریان اصل ماجرا قرار گیرم تحت تاثیر قرار گرفتم ولی همان شب به مراسم عروسی رفتند که در ان مراسم جوانی نزد من آمد و گفت آیا اینها فکر می کنند که مردم نمی دانند چند تا ترانه موسوی در ایران وجود دارد و من از این حرف متعجب شدم و با خود گفتم من با این سن و سال و تجربه ای که دارم به موضوع شک کردم ولی این جوان اصلا شک هم نکرده است . "‌وی با اشاره به موثق بودن مبنعی که جزئیات ماجرای ترانه موسوی را به وی منتقل کرده است گفت :‌"‌می دانم که آنها از چه طریقی این ترانه موسوی را پیدا کرده اند و منبع خبر نیز موثق است واگر لازم باشد در این باره صریح تر صحبت می کنم تا مشخص شود که نقش افراد تا چه اندازه بوده است ."‌لازم باشد مسائلی دیگر را مطرح می کنموی همچین به مورد دیگری از رفتارهای برخی از مسئولان اشاره کرد و گفت :‌" در سالهایی که قتل های زنجیره ای رخ داده بود هنوز انتخابات سال ۷۶ برگزار نشده بود که گفتند حرم امام (ره)‌را منفجر کرده اند و قصد داشتند تا در حرم حضرت معصومه نیز بمب گذاری کنند که عامل ان دستگیر شده است . پس از گذشت یک هفته چند دختر را به تلویزیون آروند و انها بسیار سر و حال در مقابل دوربین طوری سخنرانی کردند که از هر سخنران ماهری بهتر صحبت کردند . من درهمان زمان خندیدم و گفتم که این موضوعی مسخره است مگر می شود که فردی را بازداشت کنند و او را شکنجه کنند تا اعترافی کند و بعد با این سرعت و با این حالت انها را به مقابل دوربین بیاورند و انها نیز اعتراف کنند . نتیجه چنین کارهایی موجب روی دادن ماجرای قتل های زنجیره ای ،‌ نویسندگان و کشته شدن فروهر و همسرش می شود . "‌کروبی در ادامه خطاب به کسانی که قصد دارند تا او را وادار به سکوت کنند گفت :‌"‌من تنها در برابر چنین رفتارهایی موضعگیری این چنینی ندارم بلکه همان طور که می دانید نسبت به دوستان و همفکران خودم نیز چنین موضعگیری هایی را دارم . من بزرگترین نقش را در توفیق جریان اصلاحات داشتم ولی هنگامی که اختلافاتی روی داد همان آقای بزرگواری که من نقش موثری را در پیروزی اش در انتخابات داشتم از من حمایت نکرد و همین افراد بیشترین تلاش را برای ناکامی اصلاحات در سال ٨۴ داشتند . "‌کروبی در نهایت تاکید کرد :‌"‌ اکنون شرایطی را ایجاد کرده اید تا دیگر کسی جرات حرف زدن نداشته باشد ولی من باز می گویم که این رفتارها و ایجاد رعب و وحشت مرا به سکوت وادار نمی کند و چنانچه لازم باشد برخی مسائل را مطرح می کنم . "

فراپُرسش پَرچم و آمادگی ما برای پذیرش ساختار مردمسالاری




خشایار رُخسانی
بیگُمان بارها شنیده و آزموده اید که هرگاه که یک گردهمایی پَتکارشی ای (اعتراضی ای) برگُزار میشود، بَرگُزارکُنندگان آن گردهمایی بر پرهیزدادن هُماسندگان (شرکت کُنندگان) از آوردن پَرچم های سازمانی پافشاری میکُنند. آنهم با این بهانه که با این "چاره اندیشی" بتوانند از درگیری در میان هواداران سازمان های گوناگون پیشگیری کُنند، و بر شُمار هُماسندگان (شرکت کُنندگان) در گردهمایی بیافزایند.همه خوب میدانیم که پیش پیغان (پیش فرض) نهادینه شدن دمکراسی و فرمانروایی مردم بر مردم در هرکشوری گُستردگی و فراگیر شدن فَرهنگ آن در همبودگاه میباشد؛ همانند رواداری، بُردباری و برتابیدن گرایش ها و دیدگاه ها و جهان بینی های گوناگون؛ برتابیدنِ و ارج گذاشتن بر دیدگاه ها و جهان بینی هایی که دستکم به دمکراسی باور داشته باشند و آن را گرامی بدارند. اگر خَرَد همبودگاهی و جَمی (جمعی) ما آن اندازه شکوفا نشده باشند که در یک گردِهمایی پَتکارشی (اعتراضی) ساده، نمایندگان اندیشه های دمکراتِ گوناگون و رنگارنگ نتوانند همدیگر را بگونه-یِ آشتیجویانه برتابند، این میتواند بازگوکُننده-ی یک راستینگی (واقعیت) غم انگیز و تلخ از تراز ِواپسمانده-یِ رُست (رُشد) فرهنگی ما باشد؛ فَرهود (حقیقت) ناگواری که بازگوکُننده-یِ فرسنگ ها دوری ما تا نهادینه شدن دمکراسی در این کشور میباشد. چرا بایستیکه اینهمه برروی سازمانی نبودن خودمان و برافراشته نشدن پرچم های سازمانی در گردهمایی ها پافشاری کنیم، در آنجا که همه-ی سازمان ها یا برگُزارکُنندگان این گونه گردهمایی ها، نام دمکرات بودن را نیز با خود یدک میکشند؟ اگر که براستی باور داریم که ایران ازآن همه ایرانیان است و برای ساختن آن به نیرو و همکاری همه-ی ایرانیان نیاز میباشد، مردم تنها از راه برپایی سازمان یا هَنگان هایِ کشورمداریک (حزب سیاسی) خودشان که خواسته هایِ آنها را نمایندگی میکُنند، میتوانند در برگُزیدن نمایندگان خود در مَهِستان (مجلس)، دولت و آبادانی کشور به هُماسند (شرکت کنند). پس داشتن وابستگی سازمانی یا هَنگانی کسی نمیباید که به نشانه-ی بیرون شدن او از آیین شهروندی اَنگاشته شُده و خوارداشته شود و دیگر اینکه بُردباری و رواداری با یکدیگر در پذیرفتن نشان ها و نمادهایِ سامانی در اینچنین گردهمایی هایی میتواند نُخستین گام برای یک همکاری گُسترده و آشتیجویانه برای ساختن یک ایران دمکراتیک در آینده باشد. شوربختانه این سُهَندگی (حساسیت) از نمایان شدن نشان های سازمانی در گردهمایی ها تا به آنجا پیش میرود که بسیاری از سازمان های «دمکراتیک» با ناآگاهی از گُذشتهنگاری پرچم کشورشان که پیشینه ای چهارسدساله دارد و فروکاستن پرچم ملی کشور ایران به نمادِ این یا آن سازمان، از برافراشته شدن پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان ملی ایران در گردهمایی ها بیزاری نشان میدهند؛ تاجاییکه برافراشته شدن پرچم ملی کشور ایران در گردهمایی ها، انگیزه-ی گلاویز شدن هواداران سازمان هایِ گوناگون و درگیری های اندوه باری شده اند، که هتا هَدف هُماسندگان (شرکت کنندگان) در گردهمایی را که فریاد زدن بر سر دُشمن هَنبازشان (مشترکشان) به آرش (یعنی) حکومت خودکامه-ی اسلامی در ایران باشد، در سایه-ی اینچنین درگیریی هایی در پنهان نگهداشته است. پایین بودن گُنجایش رواداری سازمان های کشورمداریک (سیاسی) در برنتابیدن همدیگر، با آنکه همه-ی آنها هدف از مبارزه-ی خود را برپایی یک همبودگاه مردمسالار در ایران بازنمود میکنند، یک فرهود (حقیقت) تلخی است که چشم انداز رسیدن آن ها را به آماژشان که برپایی دمکراسی در ایران است، دست نیافتنی کرده است. در این نمونه آوری هایِ ساده دو ویژگی ناگوار در رفتار اپُوزیسیون «دمکرات» حکومت اسلامی برجسته میباشند؛ نُخست، پایین بودن گُنجایش بُردباری آنها در برابر دگراندیشان و دوم، بیگانه بودن آنها به سُهِش (احساسی) میهن پرستی؛ دو ویژگی بدشگونی که براستی با جوهر هستی حکومت اسلامی اجین شده اند که پیآیند آن یکی دگردیسی جمهوری اسلامی به حکومت خودکامه-ی اسلامی و برنتابیدن دگراندیشان بوده است و دومی بزل و بخشش سرمایه های ملی و خاک کشور به بیگانگان، آنهم در سامه ای (شرایطی) که بخش بُزرگی از مردم ایران به شوند (علت) بیخردی و نادانی دیوانسالاران حکومت اسلامی با بُنپایه های (قاعده های) کشورمداری، در زیر مرز تنگدستی و گُرسنگی نگهداشته شُده اند. اگر اُپوزیسیون «دمکرات» ایران در برخورداری از ویژگی های بدشگونی همانند برنتابیدن و روانداری با دگراندیشان و بیگانه بودن به سُهِش (حس) میهن پرستی با حکومت اسلامی هَنباز باشد (مشترک باشد)، پس هدف مُبارزه-ی آن با حکومت اسلامی از بهر چیست؟



رژیم کودتا را با یک روش ساده و بی خطر سرنگون کنید: پول هایتان را به «ارز» تبدیل کنید و درخانه نگه دارید




بابک داد:
توضيح ضروري: براي آنكه دوستان نامطلع، از چگونگي بودنم در ايران و نوشتن و مصاحبه هايم دچار اشتباه نشوند كه اين نظام خونريز، سعه صدر و صبوري «تحمل مخالفان» را دارد، اين توضيح را هربار مختصرا" مي گويم. من به همراه خانواده ام از فرداي كودتا (23 خرداد) و به محض تماس مشكوك مأموران و احساس احتمال دستگيري، خانه و كاشانه را ترك نموديم و خانه بدوشي را انتخاب كرديم. آوارگي را برگزيدم تا بتوانم بنويسم و بگويم و «صدايي» باشم از «حقانيت ملت» و افشاگر جنايتهايي باشم كه از قبل از انتخابات 22 خرداد شروع شد و بعدها وحشيانه ادامه يافتند و ابعاد هولناكشان روز به روز بيشتر آشكار مي شود. پس ادامه بودنم در ايران، به لطف آوارگي و انتخاب زندگي مخفي است! وگرنه نايب خودخوانده امام زمان، تحمل كمترين صداي مخالفي را ندارد و مأمورانش، تا به حال از دستگيري من عاجز مانده اند. نكته ظريف اينكه هر روز ادامه بودن ما، «سند انكار/» قدرت امنيتي اين نظام است./ بابك داد
آقاي خامنه اي بدون درك درست از جنبش سبز و «روشهاي مدني» آن، حركتهاي مسالمت جويانه و مدني ملت متمدن ما را «كاريكاتوري از انقلاب 57» دانست و با ناشي گري، نظام اسلامي(!) را معادل نظام طاغوت خواند و ادعا كرد بر خلاف طاغوت، اين نظام در مقابل حركتهايي مانند انقلاب سال 57 «مستحكم» است و تازه اين حركتها مثل انقلاب هم نيست و «كاريكاتور انقلاب57» است! ظاهراً ايشان بدرستي در نيافته اند كه «خصوصيت جنبش سبز»، همين است كه بنا ندارد با روشهاي سخت و خونين، نظام فاسد و مستكبر را تسليم يا سرنگون سازد و حق خود را پس بگيرد، براي همين اعتراضات مدني و روشهاي نرم اعتراضي مردم را به سخره مي گيرند.
در يادداشت قبلي گفتم، اگر مقامات نظام از «شدت خشم و نفرت عمومي» اين ملت خبر داشته باشند، آرزو مي كنند اي كاش با يك «انقلاب مخملين» و «براندازي نرم» و بدون خونريزي بركنار شوند. حال مي خواهم چندتايي از اين راههاي «بي خطر براي مردم» و «مؤثر» براي سرنگوني مخملي و نرم(!) این نظام خونريز را مطرح كنم. راههايي كه از خلال نظرهايِ بچه هايِ فهيم و آگاهِ جنبش سبز دستچين شده اند، و نظر و فكر و ايده خود شما مردم است. اين هم آخرين «لطف» اهالي جنبش سبز به سران اين نظام، تا با يك روش مخملين و نرم، قدرت را ترك كرده و به صاحبان اصلي آن يعني ملت واگذار كنند. اگر جنايتهاي نظام ادامه يابند، شايد بعد از اين به تناسب درندگي و خونخواري نظام، از تبليغ اينگونه روشهاي نرم و مخملين منصرف شويم و «با زبان خودشان»، سخن بگوييم!
***«اقتصاد» و ثروت نفت و پولهاي درگردش ملت، اصلي ترين «ابزار قدرت نظام» است. نظام بخصوص با تكيه بر «منابع عظيم مالي مردم»، به كشورها و گروههاي تروريستي «رشوه» مي دهد تا باقي بماند. با استفاده از اين ثروتها، با كشورهاي حريصي مثل سوريه و روسيه و چين و ونزوئلا و كوبا و... مبادلات سنگين اقتصادي دارد و براي گروههاي تروريستي مثل حزب الله لبنان و حماس فلسطين، پولهاي كلان مي فرستد. با همين ثروت عظيم «ابزارهاي سركوب ملت» را خريداري مي كند و آدمكشان و شكنجه گران را درر «روسيه» آموزش مي دهد و يا آدمخواراني را از لبنان و اردن و سوريه وارد كشور مي كند تا ملت را سركوب كنند. حال ما مي خواهيم اين نظام نامشروع را تسليم خواست ملت كنيم و اگر تسليم اراده ملي نشد، او را سرنگون سازيم.
اما از يك طرف «كارد» ظلمها و جنايتهاي اين رژيم خونريز به «استخوان» همگي ملت رسيده است و از طرفي، شك نداريم كه اين نظام با «همّت جمعي» همه مردم «ساقط» مي افتد. اينها واقعيتهاي موجود ماست. اما در هيچ كشوري، همه-یِ مردم هم، اهل مبارزه و ايستادگي و پرداخت هزينه هاي سنگين و خون دادن و زندان رفتن و شكنجه شدن نيستند. پس بايد بدنبال راههايي باشيم كه «همه-یِ ملت» بتوانند به سادگي اجرايش كنند. راههايي كه «ساده و بي خطر» باشند و ملت را بدون پرداخت هزينه هاي سنگين و خونريزي به مقصودشان برساند. فقط هم قسم شويم كه اگر چنين راههاي كم خطري پيش پايمان گذاشته شد، «سهم» خود را بدون خطر و دشواري بدهيم تا اين سرزمين روي آزادي ببيند و از شّر دزدان بيت المال خلاصي يابد.
حالا اين شما و اين هم چند راهكار «بي خطر، ساده» ولي مؤثر كه حتي از لحاظ مادي هم برايتان «سودآور» خواهند بود! اين راهها را فرزندان شما در جنبش سبز كه هر كدام يك سرباز و يك رهبر هستند، پيشنهاد كرده اند و من فقط تجكيع شان كرده ام. اين روشها، بعضاً به لحاظ مالي «سودآور» هم هستند اما اگر همين كارهاي سودآور را هم، با «نيت خالصانه» و براي گرفتن تقاص خونهاي به ناحق ريخته شدن عزيزانمان انجام دهيد، اجر مبارزه شما هم به اندازه-یِ ساير مبارزان، مأجور خواهد بود. اين كارها با همه-یِ سادگي شان، ضربه هايي بسيار سخت بر سيستم اقتصادي نظام فرو مي آورد.
ابتدا راهها را مي گويم و بعد توضيح كوتاهي درباره هركدام مي نويسم. بعد تصميم بگيريد آيا دوست داريد «مهرماه»، فصل پائيز اين نظام و هنگامه تسليم و يا حتي سرنگوني آن باشد؟ آيا دوست داريد تا دو، سه ماه ديگر، جانيان و متجاوزان و شكنجه گران را در محكمه هاي عدالت ملي ببينيد كه محاكمه و مجازات مي شوند؟ اگر آري، از همين فردا اين كارها را انجام دهيد. و بدانيد «خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد، مگر آنكه خودشان بخواهند!» پس براي تغيير سرنوشت خود و فرزندانمان، همه با هم همّت كنيم! حكومت ظلم پابرجا نمي ماند، اگر ما همت كنيم.
1-تمام پولها و سپرده هايتان را از بانكها و سيستم بانكي خارج كنيد. حساب بانكي تان را خالي كنيد. چك پولهاها و تراول چكهايتان را تبديل به پول نقد يا «ارز» كنيد! اين شامل هموطنان خارج از كشور هم مي شود. آنها بخصوص با قطع كامل كارهاي بانكي در شعب بانكهاي ايراني، كمك بزرگي به اين طرح مي كنند.
2- بدون از دست دادن وقت، تمام پولهاي نقدتان را از «ريال» تبديل به «دلار» يا «يورو» كنيد و ارزهاي خود را در خانه نگهداري نماييد. در ادامه خواهم گفت تقاضاي زياد «ارز» باعث چه صدماتي بر نظام اقتصادي جمهوري اسلامي مي شود.
3- بدهي هاي بانكي و هرگونه اقساط وامهاي بانكي خودتان را حداقل در سه ماه آينده پرداخت نكنيد. هيچ فيش بانكي براي دستگاههاي دولتي از قبيل پرداخت جريمه اتومبيل، قبوض آب و برق و تلفن و موبايل پرداخت نكنيد. اگر از قطع شدن اين خدمات نگرانيد، بدانيد اين «نگراني» و يا «قطع برق و تلفن» كمترين هزينه من و شما براي آزادي كشورمان خواهد بود. يادمان باشد در اين راه، ديگران «خون» داده اند و هنوز در زندانها شكنجه مي شوند.
4- كليه «اوراق بهادار» يا «مشاركت» خود را به بانكها پس بدهيد و پول آنها بگيريد و آن پولها را هم به ارز و بخصوص به «دلار» يا « يورو» تبديل كنيد و در خانه و مكان امني نگهداري كنيد.
5- از پرداخت هرگونه عوارض و ماليات خودداري كنيد. اين كار را تا سه ماه انجام ندهيد. وجوه و سپرده هاي خود را از دستگاههاي دولتي مثل سازمان حج و زيارت و وزارت مسكن و خودروسازهاي داخلي «سايپا» و «ايران خودرو» پس بگيريد. هر نوع پولي نزد دستگاههاي دولتي داريد، پس بگيريد.
6- صندوقهاي صدقه كميته امداد را «تحريم» كنيد و به هيچ عنوان در آن صندوقها صدقه نريزيد. اين صندوقها، قلك هاي ميلياردي نظام هستند و پولهاي من و شما، مطلقا" به جيب مستضعفان نمي رود.7- هرگونه كالايي از محصولات چين، روسيه و كشورهاي حامي دولت كودتا را «تحريم» كنيد و از كوچك و بزرگ، شكلات يا تلويزيون ساخت اين كشورها را نخريد.
8- از پرداختن خمس و زكات و وجوه شرعيه به «مراجع خاموش» پرهيز كنيد و در عوض، مراجع مبارزي مانند آيات عظام منتظري، صانعي، بيات، دستغيب و ديگران را از لحاظ بنيه مالي و با پرداخت وجوه شرعيه تقويت كنيد.
9- از ريختن نذورات و كفاره و هر نوعوجهي در حرم امامان معصوم (ع) و امامزادگان خودداري كنيد و پرداخت نذورات خود را مطابق احكام شرعي «تعليق به بعد» كنيد. ميزان درآمد حاكمان از اين حرمين شريف فوق العاده و سرسام آور است. قطع اين نذورات و تأثير بالاي اين كار را دست كم نگيريد.
شما هم به راههاي مشابه فكر كنيد و آنها را به يكديگر بگوييد يا براي ما بنويسيد. يادتان باشد همين راهها را هم از ميان ايده هاي خود شما مردم جمع آوري و تدوين كرده ايم. حال درباره هر مورد، توضيح كوتاهي مي دهم. شرح و بسط آن را خودتان فكر كنيد و يا از اهلش سئوال كنيد.
اگر پولهاي خود را از بانكها و سپرده هاي خود را از دستگاههاي دولتي مثل سازمان حج و زيارت ايران خودرو و سايپا و وزارت مسكن و... پس بگيريد، سيستم مالي كشور در زمان كوتاهي فلج مي شود. البته همه با هم بايد تلاش كنيم و مي كنيم. اگر شما شروع كنيد، ضرر نخواهيد كرد.تضمين مي كنم.
اگر پول نقدتان را به ارز رايج مثل «يورو» يا «دلار» تبديل كنيد، «تقاضا» براي خريد ارز بالا مي رود. سپس قيمت دلار و يورو در بازار از كنترل دولت خارج مي شود و نظام بانكي نمي تواند ارز مورد نياز مردم را تأمين كند و نمي تواند ارز مورد نياز مردم را به بازار «تزريق» كند. يعني آنقدر ارز در اختيار ندارد. كمبود دلار و يورو باعث افزايش قيمت آنها در بازار مالي و افت شديد «ريال» مي شود. دولت رانتخوار از كنترل انحصاري بازار عاجز مي شود و بدين ترتيب، در كمتر از دو ماه، شريان اقتصادي دولت قطع و سيستم اقتصادي دولت كودتا زمينگير مي شود.بخش بسيار كلاني از ثروت مردم نزد وزارت مسكن و حج و زيارت و خودروسازهاي داخلي است. با اعلام انصراف از حج و خريد مسكن و خودرو، و پس گرفتن پولتان، اين ثروت را از دست حكومت بيرون بياوريد و تبديل به «دلار» كنيد كه مطمئنا" دولت و نظام بانكي قدرت تهيه اين ميزان دلار را نخواهند داشت. ارزش «ريال» به طور مقطعي نزول شديدي خواهد كرد و اقتصاد نظام زمينگير خواهد شد. اقتصاد «پاشنه آشيل» نظام است. بدون اين ثروت، نظام نه قدرت سركوب ملت و خريد آدمكشان را دارد، نه مي تواند به بسيجيان حقوقهاي آنچناني بدهد تا بچه هاي ملت را بزنند و بكشند و بگيرند و پسران و دختران عزيز مردم را در زندانها مورد تجاوز قرار دهند، و نه توان ساختن كمپ ها و آشويتس هايي مانند زندان كهريزك را خواهند داشت و نه مي توانند به دنبال ماجراجويي هاي هسته اي و ساختن بمب اتمي بروند و ايران را درگير جنگ و تحريم كنند.
با اين كار، همچنين ارزش پولمان را كه به شكل «ارز» در اختيار داريم نيز حفظ مي كنيم و در هنگام «سقوط دولت» و سقوط «ريال»، چون ارزش مالي «ارز» كاهش پيدا نمي كند، ارزش پول ما هم حفظ مي شود. بعد از پيروزي جنبش سبز، اقتصاد كشور مثل بناهاي ديگر بازسازي خواهند شد. تمام ارزها را به «ريال سبز» تبديل خواهيم كرد و «ريال» را به جايگاه واقعي اش در اقتصاد دنيا ترقي خواهيم داد.اگر بدهي بانك و اقساط تسهيلات، مالياتها و عوارض مختلف خود را ندهيد، بانكها و دستگاههاي دولتي و شهرداريها و قوه قضائيه براي پس گرفتن وامها و مالياتها، دچار «حجم انبوهي» از پرونده ها مي شوند و زمينگير و درمانده خواهند شد.
اگر كالاهاي چيني و روسي و كشورهاي حامي كودتاچيان را نخريد، مبادلات دولت كودتا با آن كشورها در كمتر از دوماه قفل مي شود.اگر صندوقهاي صدقه كميته امداد را تحريم كنيم، و از پرداخت نذورات در امامزاده ها خودداري كنيم و خمس و وجوه شرعيه را به «مرج خاموش» ندهمي و حداقل آن را به سال بعد موكول كنيم، نظام نمي تواند با اين پولهاي نذورات و صدقه ها و وجوه شرعيه، به فلسطين و لبنان و سودان و سوريه پولهاي كلان بدهد و يا 18 و نيم ميليارد دلار پول و شمش طلا به سوي لبنان بفرستد كه در تركيه كشف و ضبط بشود .با اين طرح، نظام ديگر نمي تواند با پولهاي ملت ما، براي دختران در سوريه و لبنان و سودان (!) جهيزيه تهيه كند و آنها را به خانه بخت بفرستد و در عوض، دختران و حتي پسران زنداني ما را در اختيار مزدوران لبناني و اردني و سوري قرار دهد تا آنها را مورد تجاوز قرار دهند. همچنين پشتوانه مالي مقام رهبري و «نظام رانت محور» او نيز به شدت ضعيف شده و از بين مي رود.
اين نظام نامشروع را با روشي «بي خطر»، ساده، بدون هزينه جاني و حتي از لحاظ مالي «سودآور» زمينگير و تسليم و سرنگون خواهيم كرد. شروع كار از همين فردا. شما، شخص خود شما، شروع كننده و نفر اول باشيد. برويد بانكها و سايپا و حج و زيارت و.... و پول هايتان را پس بگيريد و بلافاصله «يورو» و «دلار» بخريد. اين نظام را بدون خونريزي و با روشهايي «مدني» و مدرن، تسليم يا سرنگون مي كنيم. آن چنان كه از فرط فلاكت، به دريوزگي بيفتند و ناچار شوند تسليم خواسته هاي برحق مردم شوند و قدرت نامشروع را رها كنند و حاكميت را به ملت بسپارند.از صبح فردا، «همه با هم» شروع كنيم. يادمان نرود «رمز پيروزي» ما در اين جنبش سبز، «وحدت» و «سبقت» است و كسي نبايد منتظر ديگري بماند. بسم الله!
توجه: انتشار و تكثير و ارسال با ايميل و فتوكپي اين مطلب، «ساده ترين» و «مؤثرترين» كاري است كه شما خواننده گرامي مي توانيد براي «فلج كردن نظام مالي» رژيم تهران انجام بدهيد. «اسم بنده» را هم از روي اين نوشته ها برداريد، تا شائبه «شهرت طلبي» در كار نباشد. من در زندگي مخفي ام در ايران، فعلا" به شدت از شهرت و نام طلبي پرهيز دارم و زندگيم به لحظه اي خطا و دستگيري و اعدام بند است. اما با تكيه بر همت خود و لطف خدا، وظيفه ام را انجام مي دهم. شما هم اگر مي خواهيد به وظيفه خود عمل كنيد، تا هركجايي كه دستتان مي رسد، براي انتشار و براي عمل به محتويات اين مطلب كه حاصل فكر اهالي خوش فكر جنبش سبز است، تلاش كنيد. درست است كه «نظام جور و ظلم رفتني است»؛ منتها نه با انفعال ما! همه بايد تلاش كنيم و مايه بگذاريم. يا حق!

۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

«دمکراسی و دیکتاتوری پَرچم»، پاسُخی به آقای اکبر گنجی

خشایار رُخسانی

درود به آقای اکبر گنجی،


ریهم رفته من با بیشتر دیدگاه های شما همداستان هستم. ولی در پیوند با فراپُرسش (مسئله-ی) پرچم، که در نوشتار شما بررسی شده است [1]، دیدگاه دیگری را نمایندگی میکنم.
به باور من اگر چه شاید امروز برخی از مردم ایران به شوند (علت) سه دهه سیاست های سامانمندِ (سیستماتیک) حکومت اسلامی برای فرهنگ زُدایی و بیگانه کردن مردم ایران با گذشتهنگاری خودشان، با نشان شیرخورشید در پرچم ایران بیگانه شده اند، ولی گَرد و خاکِ سیاست هایِ زیان آور فرهنگ زُدایی رژیم اسلامی خیلی ناچیز تر از آن است که بتواند تنومندی کوه فرهنگی، کیستی چیستی ما ایرانیان را که دستکم 2500 سال پیشینه دارد، با افشاندن مُشتی گردِ و خاک از آسیب رسانی هایِ فرهنگی در سه دهه گذشته، به خاک فراموشی بسپارد. پرچم نشان هستی و ناوابستگی هر کشوریست، و پیشینه-ی هستی این کشور با سربرآوردن فتنه-ی خمینی آغاز نشده است، که هستیش با نشان و پرچم حکومت اسلامی بخواهد چَم ( معنی) و مینش (مفهوم) پیدا کند و بُربخورد. دستکم از زمان نادر شاه افشار پرچم سه رنگ با نشان شیر خورشید پرچم رستادی (رسمی) ایران بوده است. و نشان شیرخورشید پیش از اینکه نمادی از سامان پادشاهی را با خود به تَرابُرَد (حمل کند)، هزاران سال است که نمادی از هَستی، فَرهومَندی (برکت)، ناوابستگی و کیستی این کشور میباشد که با آمدن و رفتن این یا آن رژیم رنگ و ارزش خود را از دست نخواهد داد.
شوربختانه یکی از ویژگی های ناگوار در میان روشن بینی ها در این کشور که همه-ی چیزشان را چشم بسته از باختر رونویسی میکنند، و به فرهنگ چیره در میان آنها فراروییده است، همتازی (مسابقه) در دُشمنی آنها با ارزش هایِ فرهنگی و میهن پرستی است. بدون درنگریستن به این راستینگی (واقعیت) که در فرهنگ ایرانزمین هیچگاه نژاد پرستی، برده داری و خُرد کردن آیین و دین مردم کشورهای دیگر، آیین چیره در این کشور نبوده است، روشن بین های ایران کور کورانه با رونویسی از باختر، بدون اینکه با کمینه ای (حداقلی) از گوهر فرهنگ و گذاشته-یِ کشورشان آشنایی داشته باشند، با آن دُشمنی میورزند. اگر روشن بین های باختر با فرهنگ میهن پرستی خود دُشمنی میکنند، پذیرفتنی است، زیرا که این فرهنگ در باختر، انگیزه ای برای دو جنگ خانمان سوز جهانی و کشتار 5 میلیون یهودی در اروپا شده است، ولی انگیزه-ی روشن بین های ما در دُشمنی با فرهنگ میهن پرستی و دلبستگی به میهن در چیست؟ آنهم دُشمنی با آن فرهنگی که همیشه نوید دهنده و پیام آور اندیشه-ی نیک، گفتار نیک، و کردار نیک، گسترش آشتی و دوستی و دانش در جهان بوده است.
آقای اکبر گنجی! شما میگویید که در برنامه اعتصاب غذایی که برگزار کردید، تنها از بهر همراهی کردن با جُنبش سبز ایران، خواستار برافراشته شدن پرچم سبز در گردهمایی برای اعتصاب غذا شدید و از آوردن پرچم سه رنگ پیشگیری کرده اید. شما در اینجا با درهم آمیختن دو فراپُرسش (مسئله)، به یک نتیجه-ی دلبخواهی میرسید. زیرا کسی در این راستینگی (واقعیت) اندید (شکی) ندارد که نشان جُنبش سبز ایران «سبز» است، و برافراشتن پرچم سبز در گردهمایی شما نشانی از همبستگی با این جنبش میباشد، ولی برافراشتن شده شدن پرچم سه رنگ ایران در این اعتصاب غذا نه تنها هیچگونه ناهمسانی و پارادُخشی (تناقضی) با پرچم سبز که نشان جُنبش است، نمیداشت، ونکه (بکه) به اعتصاب غذای شما نیز که بیگمان ایرانی هستید، ماهیت و کیستی میبخشید. شما که نمیتوانید به این سادگی از برافراشته شدن پرچم سه رنگ ایران که نمادی از ناوابستگی وکیستی چندهزارساله-ی کشور ایران است خودداری کنید، آنهم به این بهانه که "نشان جنبش سبز ایران «سبز» است و پرچم سه رنگ نشان جُنبش نمیباشد". با همه-یِ ارجی که من برای شما دارم در اینجا شما شوربختانه بجای آوردن یک فرنود (دلیل) خردمندانه به صحرای کربلا زده اید. زیرا شما بنام مردمی این اعتصاب غذا را براه اندخته اید که خود را ایرانی میدانند، و آن مردم این جنبش را نه در بیابان های سینا براه انداخته اند و نه در صحراه های عربستان، ونکه این جُنبش در ایران برپاشده است و مردمیکه هوادار آن هستند، خود را به یک کشوری وابسته میدانند که نامش ایران است و این پرچم سرنگ هم نشان کیستی آنهاست که به آن میبالند. و شما از کجا بیگمان هستید که اگر فشار چماق و سرکوب نیروهای ارازل و اوباش رژیم نمی بود، جنبش سبز ایران در کنار رنگ ها و پرچم های سبز، پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را نیز برمیاَفراشت؟
من با این دیدگاه شما همداستان هستم که امروز برخی به شوند سه دهه فرهنگ زُدایی حکومت اسلامی آنچنان با نشان شیر خورشیدِ پرچم ملی خود بیگانه شده اند که آن را به نشان یک هَنگان (حزب) یا سازمان پادشاهیخواه، فروکاهیده اند، ولی شما در برنامه اعتصاب غذای خود دستکم میتوانستید خُرسند از برافراشته شدن پرچم سه رنگ ایران بدون هرگونه نشانی باشید، تا دستکم مردم جهان که گزارش این اعتصاب غذا را از رسانه های گروهی دُنبال میکردند، بدانستند که آنهایی که در این برنامه-یِ اعتصاب غذا هُماسیده اند (شرکت کرده اند) از کشوری میآیند که نامش ایران است و ایرانی هستند و این هم نشان کشورشان است، و آنها نه مراکشی هستند و نه پاکستانی.
شما دیدید که با آنکه نزدیک به سدهزار ایرانی در آمریکا زندگی میکنند، ولی از بهر برخوردِ گروه گرایانه و بیگمان ناخواسته-ی شما با برنامه اعتصاب غذا، این برنامه از سوی ایرانیان در آمریکا با پیشوازی گُسترده رو برو نشد. اگر دستکم شما از آورده شدن پرچم سرنگ ایران بدون هرگونه نشانی، هَمیستاری ای (مخالفتی) نمیکردید، شاید دستکم چند ده هزار تن در برنامه-یِ اعتصاب غذا می هُماسیدند (شرکت میکردند).
این آزموده بایستیکه برای شما هَشداری باشد که در این جُنبش آزدیخواهی ای که آغازیده است، همه ما ایرانیان آزادیخواه در یک کشتی نشسته ایم و به یکدیگر نیاز داریم. و پرچم سه رنگ ایران در این مبارزه نمادِ ارزش های ملی ما در این کشتی میباشد که با بالاکشیدن بادبان های خود با آهنگی استوار رهسپار رسیدن به آماژ و هدف های ورجاوندی (مقدسی) همانند آزادی، دمکراسی و ناوابستگی کشور شده است، ارزش هاییکه جُنبش سبز ایران در چشم انداز خود گُذاشته است.
خشایار رخسانی
‏چهار شنبه‏، 2009‏/08‏/12
یاداشت:
[1] http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=23200

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی! بهترین پدافندی تاختن به دُشمن است!

خشایار رُخسانی
حضرت آیت الله رفسنجانی! با آن تیزهوشی ای که شُما از آن برخوردارید، باید پی برده باشید که در این نِهِشتی (وضعیتی) که انبوه میلیونی مردم پشت شُما ایستاده اند، اگر که شُما بخواهید به شوند (علت) فشار کودتاچیان یا از بهر خشنودی آنها از پیشنمازی نماز آدینه دست بردارید، کودتاچیان در گام سپسین (بعدی) و بدون رودربایستگی شُما را هدف پاکسازی های سامانمندِ (سیستماتیک) و گروهی دیوان سالاران کشور خواهند کرد. و در بازی شترنگی که کودتاچیان آغازیده اند شُما از هیچ جایگاه آسوده ای برخوردار نخواهید بود، تنها جایی که آسایش شما و خانواده-یِ شُما را پایندان خواهد کرد (تضمین خواهد کرد) آغوش گرم جنبش سبز ایران است. خودداری شُما از هُماسش (شرکت) در نماز آدینه هفته آینده، راه شُما را از جُنبش سبز ایران جدا خواهد کرد. و مردم شُما را تنها خواهند گذاشت روندی که به از دست دادن خاستگاه های مَهَند (مهم) شُما در ساختار حکومت نیز می سرانجامد.
همکنون شُما میتوانید با پشتیبانی از هواداران میلیونی جنبش سبز و ازجایگاه برجسته ای که در ساختار حکومت برخوردار هَستید، خامنه ای را بکنار بگذارید و به این نابسامانی پایان دهد. ولی بدون پشتیبانی میلیونی مردم و از دست دادن جایگاهتان در خاستگاه فرنشینی مِهستان خبرگان رهبری و مِهستان مصلحت نظام، شُما بازنده-ی این بازی خواهید بود.
حضرت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی! شُما آزدموده هایِ ناگوار بهینشگران (اصلاح طلبان) را در پیش رو دارید؛ هنگامیکه بهینشگران با داشتن دولت و مِهستان (مجلس) در فرادستِ خود، میتوانستند آغازگر دگرگونی های پایه ای در کشور شوند، آنها به لاس زدن و کنارآمدن با بُنیادگرایان، بجایِ بکارگیری این ژایش (فرصت) تاریخی در انجام دگرگونی های دمکراتیک در کشور، برتری دادند. و همکنون کودتاچیان بُنیادگرا، بهینشگران را که در دوران آقای خاتمی دیوانسالار و وزیر بوده اند به گُرم (جرم) گُناه های نگرده به بیدادگاه کشانده اند. در سامه هایی (شرایطی) که شما نیز در برابر کودتاچیان کوتاه بیایید، سرنوشتی بهتر از بهینشگران نخواهید داشت.
آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی! بهترین پدافندی تاختن به دُشمن است!

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

پاسُخی به آقای سیامک مهر



























خشایار رخسانی


درود به دوستِ گرامی آقای سیامک مهر،
در پاسُخ به نوشتار شما با سرنویس " عینک سبز فریب" [1] میخواستم دیدگاه خودم را با شما درمیان بگذارم.
در این گفته-ی شما هیچگونه اندیدی (شکی) نیست که روند سراشیبی و نابودی فرهنگ و کیستی ما ایرانیان پس از تازش عرب هایِ دَدمنش به ایران آغاز شد که تا به امروز نیز ادامه دارد، روندی که بیگُمان سه دهه پیش نُکته اوگ (اوج) آن در 14 سده-ی گذشته بوده است. از این رو برای بازشناسی چهره-ی زشت اسلام، و آنچه که این دین بر سر نیاکان ما آورد، ایرانیان دیگر نیازی به فراگیری گذشتهنگاری اسلام در ایران ندارند، زیرا آنچه را که آنها در سه دهه-یِ گذشته با گوشت و پوست خود آزموده اند، بهترین دانشگاه برای آشنا شدن با تاریخ ژنوری های (جنایت های) اسلام در این کشور به گونه زنده بوده است. و مردمی که اینچنین اندوخته-ی گرانی را با دادن جان بهترین فرزندان و سرمایه های خودشان بدست آورده اند، دستکم از این اندازه خَرَد برخوردارند، که تا چند سده-ی دیگر به دام دینفروشان اسلامی نیاُفتند.
همانگونه که در جریان هَستید همکنون جُنبش سبزی در ایران آغازیده است که اگر چه به بهانه-ی "رای من کجاست؟" سر برآورد، ولی برهیچکس از دینکاران و دیوان سالاران در ایران پوشیده نیست که، دغلکاری در رای مردم بهترین انگیزه را در فرادستِ مردم گذاشت، تا بر همه-ی آن ستمی که در سه دهه-ی گُذشته برآنها رفته است، فریاد برآورند و بشورند. دیگر اینکه این جُنبش سبز آزادیخواهی را باید از سویی بخشی از کارهای شگفت انگیز یا معجزه-ی رهبر بشمار آورد که آز او در زیاده خواهی انگیزه ای در دَستبُرد در رای مردم شد، دغلکاری ایکه واکُنش بدور از پیوس (انتظار) مردم را بهمراه داشت.
همکنون با اینکه میلیونها ایرانی از جان گُذشته آماده هستند که برای یک دگرگونی دمکراتیک در این کشور جانشان را ببخشند، ولی جُنبش آنها به شَوَندِ (علت) بی سازمانی و نبود رهبری درخور، شکننده و ناتوان است. جُنبشی که هنوز بیشتر از 55 روز از سربرآوردن آن نمیگذرد درهال پاگرفتن و سازمان دادن خودش میباشد. و در این میان یگانگی همه-ی ایرانیان با دین ها، اندیشه ها و پَسندهای (سلیقه های) گوناگون که دستکم در گرامیداشتن دمکراسی و هوده-ی آدمی (حقوق بشر) همداستان هستند، یکی از پیش پیغان های (پیش فرض های) پیروزی ما میباشد.
اگر چه در سه دهه-یِ گذشته تیغ ستم خودکامگان اسلامی به استخوان مردم رسیده بود، ولی رژیم با پیشگیری از هر شایشی (امکانی) که بتوانست در پیدایش یک رهبر که در سازماندهی پایورزی (مقاومت) مردم سودمند اُفتد، ادامه-یِ هَستی ننگینش را پایندان (تضمین) میکرد. ولی رویدادهایِ شگفت انگیز در روند گُزیدمان فرنشینی دولت و دُزدی رای مردم، این شایش را برای آنها فراهم آورد که خود را بدور یک رهبر سازمان دهند و به جُنبش خود یک شناسه ای و هویّت بخشند. میرحسین موسوی را مردم رهبر کردند و جامه-یِ رهبری را بر تن او با آن ویژگی هایی دوختند که خود می پسندیدند. از اینرو میرحسین موسوی اگر چه تا پیش از کودتا یک آدم بِنیاد گرای دینی بود، ولی آن خیزآب آسیمی (موج عظیمی) که مردم در واکُنش برای ایستادگی در برابر کودتاچیان براه انداختند، آنچنان تراشی به موسوی داد که او همکنون به آدم دیگری فراروییده و دگردیسیده است، و دارای ویژگی های درخوری شده است که مردم به او پذیرانده اند. آرنگ (شعار) او بر پایه-یِ "جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم" ، نباید ما را به ترس بیاندازد زیرا که او اگر چه امروز رهبر جُنبش است ولی رای او تنها به اندازه یک تن در جُنبش از ارزش برخوردار میباشد. به این آرش (معنی) که آقای میرحسین موسوی تازمانی از جایگاه رهبری جُنبش مردم برخوردار است که با جُنبش همراه باشد، که هدف آن دمکراسی و آزادیست. در جاییکه آقای میرحسین موسوی از همراهی کردن از خواسته های مردم جا بماند، مردم بدون رو دربایستگی، از او گُذر خواهند کرد.
از دیدگاه من امروز که جُنبش سبز آزادی هنوز ناتوان است و از سازماندهی اُستوانی برخوردار نیست،َ هنوز خیلی زود است تا با تازش به ارزش هایِ اسلامی چیزه بر کشور بخواهیم در این مبارزه چکاد (جبهه-ی) تازه ای را در برابر بُنیادگرایان خُشک اندیش اسلامی بگشاییم، نِهِشتی (وضعیتی) که به شوند (علت) بار گران آن، میتواند هزینه های زیادی بر دوش جُنبش بگذارد و شاید که ما را ناگزیر کند که زیر آن بزاییم و جُنبش به آسانی سرکوب شود. از اینرو برای پیشگیری از سرکوب جُنبش نوپای ما، و افزودن بر توان آزادیخواهان باید که هتا از پیوستن هر دینکار یا آخوند به جُنبش سبز آزادیخواهی ایران، که به گیتیگرایی (سکولاریسم) به چم (یعنی) جدایی دین در کشورمداری باور داشته باشد، به گرمی پیشوازی کنیم. این راه بهترین راهی است که میتواند بهایِ آزادی را که هزینه-ی گزاف جانی و داراکی درخواست میکند، به کمترین اندازه-ی آن برساند. زیرا همکنون اگر که جُنبش آزادیخواهی مردم بخواهد همه-ی ساختار و ارزش هایِ اسلامی را که بر کشور چیره است، به زیر پُرسش ببرد، داتواری (حاکمیت) خونخوار اسلامی میتواند بسادگی، پَتکارشگران (معترضین) را در جای "معاند" و دشمن خدا، به تیغ دژخیم بسپارد. ولی آزادیخوهان میتوانند هزینه-ی بدست آوردن آزادی در این مبارزه را به کمترین اندازه آن برسانند، اگر که آزادیخواهان پیرامون دُشمنان دمکراسی و آزادی را گام به گام و با بهره گیری از ابزار هایِ " الله واکبر" خودشان از هواداران خشک اندیش حزب الله ایشان تُهی کنند و سرانجام آنها را از همبودگاه به زُدایند و بکنار گُذارند..
زنده و سبز باشید
خشایار رخسانی
‏پنجشنبه‏، 2009‏/08‏/06
یاداشت:
[1] http://www.newsecularism.com/2009/08/06.Thursday/080609-Siamak-Mehr-Green-looking-glass.htm

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

زمان و جایگاه گردهمایی های پَتکارشی (اعتراضی) در 14 مرداد


پایگاه گُزارش رسانی ایران سبز

خبرگزاری سبز ایران"، پایگاه مرکزی "کمیته هماهنگی خبررسانی جنبش سبز" که برای ایجاد هماهنگی خبری و با حضور جمعی از فعالین در داخل و خارج کشور تشکیل شده، دیروز با صدور اولین اطلاعیه خود، ساعت و محل گردهمایی های روز 14 مرداد، همزمان باتحلیف محموداحمدی نژاد را اعلام کرد.
این کمیته که بیانیه های آن درسایت وروزنامه "سبز" منتشر می شود، در بیانیه خود خطاب به "ایرانیان، رهروان جنبش سبز" نوشته است: "کودتاچیان برای تحلیف رئیس دولت کودتا ـ محمود احمدی نژاد- روزچهارشنبه ١٤ مرداد را انتخاب کرده اند که مصادف است با سالگردانقلاب مشروطیت. کودتاچیان می خواهند سمتی را که با کودتابدست آورده و برای حفظش خون پاک جوانان ایران رابر زمین ریخته اند در روز انقلاب آزادی تطهیر کنند. پاسخ ایرانیان و رهروان جنبش سبز به این ترفند جدید رئیس جمهور غیر قانونی یک « نه» دیگر است. "
در ادامه این بیانیه، جمع بندبرنامه های متعددی که برای روز چهارشنبه از سراسر ایران به " کمیته هماهنگی" رسیده، به صورت زیر به همگان پیشنهاد شده است:
١٤ مرداد ١٣٨٨
محل تجمع
تهران: میدان بهارستان

شهرستانها: درمقابل بازار اصلی شهر
ساعت: ٩ صبح
در صورت اشغال مناطق یاد شده، تجمع در میادین اصلی شهرها و محلات مختلف برپا خواهد شد.
"کمیته هماهنگی"، دعوت رهروان جنبش سبز همچنین در این بیانیه خواسته مردم از "رئیس جمهور منتخب، میر حسین موسوی و مهدی کروبی و محمدخاتمی برای پیوستن" به آنان در میدان بهارستان را هم اطلاع این سه نفر رسانده است.


۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

پیامی به رییس جمهور ایران آقای میرحسین موسوی:«پیمان با خامنه ای زیانبارتر از پیمان با اهریمن است»


خشایار رخسانی
درود به رییس جمهور گرامی جُنبش سبز ایران آقای میرحسین موسوی، پس از سه دهه نمایش اعترافگیری های تلوزیونی، هیچ آدم خردمندی به این اعتراف ها که زیر شکنجه های قرون وسطایی و بیخوابی های پیوسته از زندانیان گرفته میشوند، بهایی نمیبخشد. تازه مردم با دیدن این رفتارهای غیر انسانی و ددمنشانه -ی کودتاچیان با همرزمان جُنبش سبز ایران، بیشتر در ودایش (تصمیم) خودشان برای سرنگونی این دولت کودتا، اُستوان تر و نیرومند تر میشوند.
این بیدادگاه های نمایشی، واپسین زوزه هایی هستند که کودتاچیان بُزدل برای پیشگیری از ادامه-ی ترسشان در تنهایی و تاریکی، میکشند. کودتاچیان تنها زبان زور میفهمند. هرگونه کوتاهی از خواسته های مردم میتواند در اُردوگاه کودتاچیان درخاستگاهِ نشانی از سُستی جُنبش سبز ایران برداشت شود و کودتاچیان بُزدل را هار کُند، نِهِشتی (وضعیتی) که آنها را در براه انداختن دریای خون بیگمان تر خواهد کرد. بجای کاستن از خواسته های مردمی که خواهان برپایی یک ساختار گیتیگرا (سکولار) هَستند، با روی آوردن به مردم و پیشوازی از خواسته های آنها و نوشتن این آرزوها بر پرچم جُنبش سبز ایران بر دلگرمی مردم و پُشتیبانی های پاکدلانه-ی آنها از جُنبش بیافزایید. زیرا که تنها پناهگاه گرم و آسوده-یِ شما آغوش مردم ایران است، و نه بیت الفسادِ خامنه ای و یا اردوگاه کودتاچیان که آینده شان را کُرپانی (قربانی) خودکامگی ها، گُستاخی ها و زیادی خواهی هایشان کرده اند، که بخواهید خدایی نکرده، ناخواسته برای بدست آوردن دل کودتاچیان از درخواست های مردم ایران بکاهید. زیرا پیمان بستن با باندِ خامنه ای نا اُستوارتر و ناپایدارتر از پیمان با اهریمن است.
همه-یِ مردم ایران یکپارچه و با خیزآبی آسیم (عظیم) از پُشتیبانی های بیکران و از خودگُذشتگی های دلاورانه در پشت سر شما ایستاده اند، تنها یک فراخوان از سوی شما بسنده است تا مردم با براه انداختن اعتصاب های سراسری و دست از کارکشیدن ها، و پایورزی و ایستادگی هایِ شهرینگی (مدنی) همانند بیرون کشیدن سپرده های بانکی شان از بانک های دولتی، و ندادن پول فیش های آب و برق، آخرین میخ را بر گاهوک (تابوت) خامنه ای بکوبند و تومار ننگین هستی این ساختار تبهکار و باند کودتاچی خامنه ای را برای همیشه درهم به پیچانند و آن را به گورستان گُذشتهنگاری بسپارند.
ایدون باد
خشایار رخسانی
‏يکشنبه‏، 2009‏/08‏/02

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

پیشنهادی برای کمک به رسانه های گروهی جهان در بازتابِ رویدادها ایران در سراسر جهان






خشایار رخسانی
دوستان و همرزمان گرامی، به شَوَندِ (علت) بیرون رانده شُدن همه-یِ گُزارشگران انیرانی از ایران به فرمان کودتاچیان، رویدادهای ایران آنگونه که باید و شاید در سراسر جهان پُژواک نمیبابند. و جهان از گُنجایش راستین آن ستمی که هر روزه بر جوانان ما از سوی کودتاچیان رواداشته میشود، ناآگاه مانده اند. آنهم به این فرنود (دلیل) که رسانه های گروهی جهان برای بازتاب دادن ِ گُزارش رویدادهای ایران در سراسر جهان، به کمک ایرانیان درون و برونمرزی نیاز دارند. پیشنهادی که میخواستم به شما کُنم این است که ما ایرانیان برونمرزی تا زمانی که سرویس های گُزارشرسانی جهان در ایران گُزارشگر ندارند، گُزارش رویدادهایِ ایران را خودمان از راه اینترنت به دست آنها برسانیم. همانند فرستادن پیوندهای بُرش ها (کلیپ ها) به آنها که بر روی یوتیوب گذاشته میشوند و یا نوشتن گزارش به زبان کشورهایی که در آنجا زندگی میکنیم. من همکنون این پیشنهاد را به رادیو تلوزیون و روزنامه های نامدار آلمان داده ام و برای هماهنگ کردن آن گُزارش هایی که ما میتوانیم فراهم آوریم و آنچه را که رسانه های گُزارشگر ی جهانی نیاز دارند و میتوانند از آنها بهره ببرند، پاسُخ آنها را می بیوسم (در انتظار پاسُخ آنها هستم).
از پیشنهاد های شما به گرمی پیشوازی میکنم.
خشایار رخسانی



گُزارش تکان دهنده از بازداشگاهِ کهریزک یا گوانتاناموی حکومت اسلامی



آرش صبحی
جمعه, 09 مرداد 1388 ساعت 14:52

نمیدانم از کجا شروع کنم ! اگر از لحاظ انشایی و املایی گزارشی را که میخواهم اکنون از گوانتاناموی ایران، کمپ کهریزک بگویم ایراد داشت من را ببخشید چون خیلی عجله دارم و باید زودتر بروم . الان که دارم این گزارش را مینویسم ساعت 8 دقیقه بامداد 6 مرداد ماه هست . من بامداد امروز به همراه چند نفر به طرز معجزه آسایی از مرگ حتمی نجات یافتیم . و الان از بیمارستان رسیدم خانه و بلافاصله پای سیستم آمدم و این وبلاگ را ایجاد کردم من 18 تیر دستگیر شدم . 21 سال سن دارم . اکنون که دارم این گُزارش را مینویسم باز باورم نمیشود که آزاد شده ام . توی تظاهرات 18 تیر که با یکی از دوستانم سوار موتور بودیم و دوستم داشت با موبایل فیلمبرداری میکرد، توسط چند لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم . یک زن آمد ما را از زیر دست اینها نجات بدهد که او بیچاره را هم کلی زدند . ما را انداختند توی یک مینی بوسی که پر از آدم کتک خورده و شل و پل بود مثل خود ما . مینی بوس ما را به یک کلانتری برد . آنقدر کتک خورده بودم که نفهمیدم کجا بود . بعد ما را آنجا کنار دیور چیدند و منو دوستم کنار هم ایستادیم . بعد یک لباس شخصی قوی هیکلی آمد و یک در میان ما را میکشید بیرون و با تک پا سوار مینی بوسمون کرد و آن لحظه دیگه از دوستم خبر نداشتم و ندارم ما را به همراه ده ها نفر دیگه به اردوگاه کهریزک بردند . باور نمیکنید دستکم در آن اتاقی که ما را بردند 200 نفر زندان بودند . همه زخمی و باتوم خورده، صدای ناله همه جا را فرا گرفته بود . با خودم گفتم اینها میخواهد چی بر سرما بیاورند . شاید فردا برویم دادسرایی، یا یک زندانی . آنجا حداقل از اینجا بهتره . اصلاً جا نبود که بشینی. تمام در و دیوار را خون گرفته بود ....به فکر دوستم بودم آخه او از بچه هایی نبود که بتواند این جور جاها را تحمل کنه. تو این اوضاع و احوال کسانی که توی اتاق بودند شروع به گریه و زاری و ناله کردند و گفتند 1 نفر مرده . صدا از ته اتاق میآمد ولی شاید باورتون نشود، همه به هم چسبیده بودیم و نمیتوانستیم تکان بخوریم . نگهبانای لباس شخصی آمدند تو و لامپ ها را شکاندند در تاریکی مطلق شروع کردند به زدن ما . هر کی جلو دستشون بود میزدند . نیم ساعت حسابی کتک زدند . چند نفر از شدت کتک خوردن بیهوش شُدند و شاید هم که مردند .
بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردند وانداختند توی صورت ما ها؛ گفتند اگه صدایتون درآید، این باتوم ها رو میکنیم ….. باورم نمیشد . فکر میکردم دارم کابوس میبینم.
صادق که انگار ارشد شون بود جنازه-یِ آن کسی را که مرده بود را برداشت و پیکر مرده را کنار دیوار گُذاشت و چراغ قوه را انداخت روی صورتش، و گفت ما حکم کشتن شما را داریم . پس شانس بیاورید و مثل این مادر … ( به مرده ) نمیرید . هیچ صداتون رو در نمیارید . تا صبح اگه زنده ماندید ماندید،. اگه نمردید که …گفت شما محاربه هستید . میدانید محاربه یعنی چی؟ او گردن یک نفر از افرادی را که جلو بودند گرفت؛ پسری بود که حدود 16 . 17 سال سن داشت، از او پُرسید به این ها بگو محاربه یعنی چی ! او گفت نمیدونم . گفت غلط کردی ندانی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو . او آنقدر زدش که از حال رفت . میگفت یعنی شیطان . یعنی خطا کار . آنقدر زدش که چند نفر شدیدا اعتراض کردند . که آنها هم تا حد مرگ کتک خوردند.
.توی آن اتاق ما تا صبح حداقل 4 نفر کشته شدند؛صادق نعره کشید و گفت اینجا از توالت فرنگی و مسواک و این چیزها خبری نیست، همینجا کاراتون را میکنید !!! . شیر فهم شدید ؟هیچ آدم سالمی بین ما نبود و همه یا خون روی صورتشون لخته زده بود مثل من و یا چشمشون باد کرده بود مثل من . یا مثل خیلی ها دست پاشون شکسته بود . به دلیل تاریکی مطلق من خیلی ها را نتوانستم ببینم. وقتی که در را باز میکردند با دیدن نور چشم هایمان شدیداً احساس ناراحتی عجیبی میکرد . فردای آن روز و روزهای دیگر را به بدین شکل که توضیحش زمان بسیار میخواهد گذراندیم . به ما برای اینکه از گرسنگی نمیریم هر روز که نمیدانیم شب بود یا روز بود ! یک گونی ته مانده غذا که آن را با اشتیاق میخوردیم به ما میدانند . که داخلش تکه های نان، سبزی و برنج بود میدادند . که شخصی بین ما بود بنام دکتر زارع که میگفت یک پزشک است و مسئول تقسیم غذا بود . من ایشان و تعداد زیادی از هم بندانمان را که چند روز بود فقط صدای آنها را میشندم از صدا میشناختم تا اینکه بعد از چند روز صادق آمد و چند لامپ با خود آورد و ما را بعد از چند روز به محوطه کمپ برد . واااااای برای ما یک حس آزادی بود . آسمان آبی و نور خورشید برای ما تازگی داشت . ( در ضمن این را بگم که بخاطر این ما را به محوطه آوردند که کثافتها و مدفوع خود را از اتاق بیرون بریزیم ) معذرت میخواهم که اینطور مینویسم ولی تا چند وقتِ دیگر که بقیه هم از زندان آزاد بشوند بخصوص کمپ کهریزک آنها بهتر برای شما توضیح خواهند داد و مطمئن هستم این کمپ در بعضی موارد دست گوانتانامو و ابوغریب را طی این چند روز از پشت بسته است . به هر حال به گفته-ی نوچه های صادق ما جزو اولین کسانی بودیم که بدون دادگاهی ! بامداد دیروز به خاطر شلوغی بیش از حد کمپ به بیرون انداختند...در ضمن اسامی چند نفر رو که تو این مدت جان خودشون رو فقط توی کمپ ما از دست دادند و من حفظ کردم رو میگم . در ضمن اگر این حیوان صفتها اینها رو به بیمارستان میبردند شاید الان زنده بودندحسن شاپوری ( دانشجو )
زضا فتاحی ( دانشجو )
میلاد فاقد فامیلی ( اون پسره 26 . 17 ساله که توسط صادق شب اول به باد مشت و لگد گرفته شد و به کما رفت و او را با خودشان بردند . ولی دکتر هم بند ما و به قولی ارشد ما گفت او از گوش و دهنش خون اومده و متاسفانه مرده )
مرتضی سلحشور
مراد آقاسی
محسن انتظامی
در ضمن اسامی تعداد زیادی از بازداشت شده ها را توی کمپ خودمان دارم که آن را هم توی این وبلاگ تا چند روز آینده خواهم گفت.خدایا ما رو از شر این ها راحت کن.
باورم نمیشه که 24 ساعت پیش کجا بودمخدایا همه-ی ایرانیها و آزادیخواهان را هر چه سریعتر نجات بدهدر ضمن احتمال میدم با تغییراتی که توی کمپ کهریزک پیش آمده است، آن بازداشتگاهی که رهبر فاسد قراست تعطیلش کند همین کهریز است. چونکه خیلی ها توی آن کشته شدندرضا یاوری ( نام مستعار من )
6 مرداد ماه ساعت 1:10 دقیقه بامداد
به امید آزادی دربندان کهریزک