۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

بررسی تنگناهای پنجگانه-یِ حکومت اسلامی، بخش پنجم: تنگنای شایستگی دینی


Mittwoch, 10. März 2010

بخش پنجم: تنگنای شایستگی دینی


نُسکِ پارسیک


خودرهاگران


چکیده:


در درازای سده هایِ گُذشته، ایرانیان همیشه به پدیده-یِ دین بجایِ سنگر و پناهگاهی برایِ دادخواهی از فرمانروایان ستمگر و خودکامه مینگریستند. در همبوگاه هایِ ترادادی [سُنتی] همانند ایران که در آن مردم از چندان شایش هایی [امکان هایی] برای شکوفایی فرهنگی و پرورش فرخویی [اخلاقی] برخوردار نیستند و همبودگاه همچنین شمار بالایی از فرهیختگان نیز ندارد، دین یگانه ابزاری در دست مردم برای پاسخ گویی به نیاز هایِ هَنجُمَنی [اجتمایی] آنهاست. از آغاز پیروزی انقلاب در سال 1357 و در آمیختگی دین در حکومت، دین ابزاری در دست حکومت گران برای کنترل همبودگاه شد. پی آیند این رویداد این بود که فرمانروایان بجای بکارگیری دین در راستای پرورش فرخویی [اخلاقی] مردم، دین را بجای دستمایه ای برایِ گسترش فرومایگی، تبهکاری، جَنوری [جنایت] و پسروی مینویی [معنوی] مردم بکار گرفتند. یکی از دستآوردهای جنبش سبزها پرده دری از چهره-یِ زشتِ فرمانروایان خودکامه-ی حکومت اسلامی بود که با دربست گری [انحصار] دین، خود را تنها نماینده-یِ خداوند بر روی زمین جازده بودند. نیاز همبودگاه به ارزش هایِ مینویی [معنوی] نیازی روشن است، ولی راه آن از راه دین نمیگذرد.



مَهَست [اهمیت] این گفتاورد از این روست که ما از نگاه نمادین با یک رژیم دینگرا روبرو هَستیم. که تلاش میکند جَنوری [جنایت] و تاراج را با بدکاربری [سواستفاده] از سُهِش هایِ [احساس هایِ] دینی ِمردم بویچارد [توجیه کند]، بُزک و رنگ کند؛ و بدینسان بتواند اندکی زشتی و پَلیدیِ درونی خودش را پنهان سازد تا از خودش چهره ای برای همبودگاه [جامعه] نشان دهد که یک چهره-یِ فریبنده باشد. تَنگنایی که بنام ِآشفتگی دینی بُروز کرده است، بیشتر از اینکه بتواند برآیند کارکردِ دینمداران یا دینکاران باشد، یک برآیند بیرونی است؛ بازده-یِ تنش هایِ سَختی است که در درونِ همبودگاه [جامعه] پیکر گرفته است که به پراسَنجه هایی [پارامترهایی] همانند، پراسنجه هایِ [شاخص هایِ] ترازداریک [اقتصادی]، هَنجُمَنی [اجتمایی]، فرهنگی، کشورمداریک [سیاسی] تا دینی برمیگردد. ولی این تنگنا امروز آب و رنگ دینی بخودش گرفته است، چرا؟ چونکه همبودگاه [جامعه] در نهشت [وضعیت] آشفته ای به سر میبرد و به همین فرنود [دلیل] است که دین نیر بنام ایدیولوژیِ داتواری [ حاکمیت]، نمیتواند از این تَنگنا برکنار باشد. تَنگنایِ دینی را میتوانیم به دو گونه در درونِ سامانه-یِ حکومت اسلامی به بینیم. یکی تَنگنایِ شکستِ دَربست گری [انحصار] دینی است. همانگونه که میدانید پس از انقلاب بگونه ای مرزهایِ میان ساختار ِداتواری [حاکمیت] و ساختار ِدینمداری یا دین سالاری، از میان رفت. و براستی هر دویِ آنها با هم درآمیختند؛ یک آخوند ولی فقیه شُد؛ و یک فقیه نیرومندترین کس در داتنامه-یِ پایه ای [قانون اساسی] گشت؛ و سپس نیرومندترین کس در ساختار مافیایی داتواری [حاکمیت]. بنابراین همه-یِ آن اَنگاشت هایی [تصوراتی] که تا پیش از این برپایه-یِ جدایی دین از داتواری [حاکمیت] و حکومت، وجود داشت، از میان رفت، و هر دو یکی شدند، به سُخن دیگر، ما داتواری [حاکمیت] دینی و دین ِحکومتی پیداکردیم. و بدینسان، میشود گفت که برای مردم ایران یک شانس تاریخی بدست آمد، تا آنها تماشاگر فروپاشی این اَنگاشت [تصور] باشند که دین را در دَرازایِ چند سد سال گذشته بنام یک پناهگاه در برابر فرمانروایانِ خودکامه به مردم می شناساند، که مردم همیشه میتوانند برای پدافندی از هاگ [حق]، سود شان در برابر فرمانروایانِ ستمگر به دین پناه ببرند و پشت آن سنگر بگیرند. این پنداشت پس از انقلاب 1357 فروپاشید. و بگونه ای، کارکردِ دین نشان داد که این اَنگاشت [تصور] درست نبوده است، و دین تنها یک نقش ابزاری و گُذاران در دَرازایِ تاریخ داشته است، که بیشتر پاسداری از یک جایگاهِ برتر هَنجُمَنی [اجتمایی] بوده است. زیرا در سال 1357 روشن شد که روحانیون تشنه قدرت هستند. و آنها همیشه بدنبال این بوده اند که بیایند و در بالای هرم داتواری [حاکمیت] جای بگیرند، و نه در درون داتواری [حاکمیت]، و همچنین همگیِ ساختار داتواری [حاکمیت] را در زیر لگام خودشان داشته باشند. این رویداد پیش آمد، و با آن چهره-یِ راستین دین در پَهنه و میدان سیاست رو شد.فراموش نکنیم که ما میتوانیم جُستار دین را در دو پاره پیش بکشیم، یکی جُستار مینویی [معنوی] هست، که به باورهایِ مینویی و روانی آدم ها برمیگردد، که یک فَرپُرسش خودویژه [شخصی] است. اکنون، از آنجا که در یک همبودگاهِ [جامعه-یِ] خودکامه، شایش [امکان] پرورش میدان هایِ فرخویی [اخلاق مداری]، آدم مداری و فرهنگی برای شکوفایی آدم ها وجود ندارد، تنها دستآویز و پناهگاهی که هست، دین است. بنابراین بخش بزرگی از همبودگاه که از تراز [سطح] چندان بالایِ فرهیختگی برخوردار نیست، میآید و از این تنها ابزاری که در فرادَستش گذاشته اند بهرهمند میشود. همکنون به انگارید، هنگامیکه از ابزار دین بجایِ اینکه در پاسُخگویی به نیاز هایِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بهره برده شود، به امکانی برایِ حکومتگری و کُنترل سیاسی واگردانده میشود، در این هالت و نهش [وضع] ما نمیتوانیم پیوس [انتظار] دیگری از داتواری [حاکمیت] داشته باشیم بجز اینکه بجای بکارگیری دین در میدانِ رشد فرخویی [اخلاقی] و مینویی [معنوی] آدم ها، دین را به میدانی برایِ فرومایگی و پَستی و پسروی مینویی [معنوی] آدم ها واگرداند. به زبان دیگر در برابر رُستِ مینویی [رشد معنوی] مردم سقف بزند، تا مردم نتوانند از یک مرز روشنی بالاتر روند. در چنین نهشتی [وضعتی] حکومت با گُسترش گُفتمان هایی که آلوده به دروغ، تباهکاری و جَنوری [جنایت] هَستند، شهروندان و هموندان همبودگاه را از رُستِ مینویی [رشد معنوی] بازمیدارد. و اینکاری بود که جمهوری اسلامی با دین کرد. از اینرو، آن دَربَست گری [انحصاری] که رژیم جمهوری اسلامی برای خودش دست و پا کرده بود، که خودش را یگانه نماینده-یِ دین می شناساند، آهسته آهسته فرسوده شد و فروپاشید. و همچنین می بینیم که هرچه بیشتر به دوران کنونی نزدیکتر میشویم، ناسازگاری هایی که در دستگاه دینی بُروز میکنند بیشتر میشوند. پیدایش ِپدیده یا جریانی بنام روشبین دینی، براستی چیزی نیست، بجز بیماری ایکه بدرون ساختار دین مداری داتواری [حاکمیت] افتاده است. و این پدیده همانند یک غده چَنگاری [سرطانی] از درون این ساختار بیرون زده است . به گفته-یِ دیگر ما گواهِ سر برآوردن کسانی هَستیم که در باره-یِ فَراپُرسش هایِ زیرساختاری دینی که تاکنون بخشی از باورهایِ یقین و مطلق در میان بارومندان دینی و بویژه حکومتی بود اند، شک و تردید میکنند. بهمین فرنود [دلیل] است که ما گواه هستیم که رُست [رشد] روشنبین هایِ دینی از یک سوی و دوگانگی ها بر سر مرجعیت دینی شوه [سبب] میشوند که آن جایگاهی که رژیم برای نمایندگی دربست گری [انحصاری] از دین اسلام برای خودش درست کرده بود، فرومیریزد و از میان میرود. و یکی از دست آوردهای ویژه جنبش این رویداد بوده است، که نشان داد که کسانی که بنام نمایندگان دین در بالایِ داتواری [حاکمیت] جای گرفته اند، کسانی نیستند بجز مشتی از افراد دزد، تبهکار، جَنوریکار [جنایتکار] و نامردمیک [ضد بشر]. فروپاشی این فرتور [تصویر] یک دستآوردِ بزرگ است زیرا در این همبودگاه [جامعه] 31 سال است که از بامدادان تا شامگاهان روزی سه بار از رادیوها اذان پخش میکنند، چند سد میلیون تسو [ساعت] گفتار هایِ دینی از مسجد ها، حسینیه ها و کلاس های آموزش دینی و از این سوی و آن سوی پخش کرده اند و زیر گوش مردم خوانده اند تا اندیشه هایِ مردم را بگونه ای دگرگون سازند تا مردم باورکنند که حکومتگران براستی نمایندگان یک نیروی الاهی هَستند. جُنبش نشان داد که همه-یِ این گفتارها دروغین و تنها در زاوری [خدمت] نگهداری از جایگاه حکومتگران در داتواری [حاکمیت] بوده است.در واپسین هفته ها ما گواه هَستیم که تا چه اندازه این فراپُرسش در میان مردم سُست و بی پایه شده است که آنها بخواهند یک آدم جَنوریکار [جنایتکار]، تبهکار و دزدی همچون خامنه ای را در جایگاه نماینده-یِ راسته خدا بپذیرند آنهم از زبان آیت الله هایی همانند جنتی. و اینکه خویشکاری [وظیفه] نگهداری از دین را این آقایان بپذیرند. به هر روی، راستی این است که تنگنایِ ژرف دینی به پیکر این داتواری [حاکمیت] افتاده است. و شوه [سبب] شده است که دَربست گری [انحصار] گفتمان دینی از چنگ آن دربیاید. شایستگی و سزاواری دینی داتواری [حاکمیت] هم در کنار شایستگی هَنجُمَنی [اجتمایی] و شایستگی کشورمداریک [سیاسی] آن نیز زیر پرسش رفته است. این رویداد ها از نگر من یکی از بزرگترین دستآرودهای این جنبش بوده اند. نباید فراموش کنیم که داتواری های [حاکمیت های] خودکامه بگونه-یِ روامند و عادی بر یک ایدیولوژی نیرومند استوار هَستند. دین یکی از این دستگاه ها و دستآویزهای ایدیولوژی هست. فروپاشی ایدیولوژیکی چنین حکومت هایی سبب فروپاشی ساختاری آنها میشود. و این رویدادی است که در جمهوری اسلامی پیش آمده است و میتوانیم امیدوار باشیم که ژرفش این روند شوه [سبب] شود که همبودگاه ایران در این جنبش نه تنها بتواند از شر این داتواری [حاکمیت] خودکامه رها شود ونکه [بلکه] از شر داتواری [حاکمیتِ] خودکامگی دینی نیز نجات پیدا کند. و این یکی از بزرگترین دستآوردهای بزرگ گذشتهنگاری [تاریخی] برای کشور بزرگی همانند کشور ما است که تاریخ چندهزار ساله دین زدگی دارد. و از اینراه آسیب های فراوان دیده است. به همین فرنود [دلیل] است که باید گفتاورد مینویی [معنوی] انسان ها را از جستار دین که یک ابزار قدرت است جدا ساخت و امروز فروپاشی جمهوری اسلامی را در میدان دین گرامی داشت و آن را دامنه دارتر کرد، تا بتوانیم از این ژایش [فرصت] برای برپایی دگرگونی های بنیادین بهره ببریم، نه تنها در سامه هایِ [شرایط] هَنجُمَنی ترازداریکِ ایران ونکه [بلکه] در فرهنگ و باورهای همبودگاه ایرانی، برای اینکه به سوی یک سامانه-یِ [نظام] آدم مدار گام برداریم که در آن آدم ها بتوانند بختِ راستین رُستِ مینویی [رشد معنوی] را داشته باشند.
http://www.youtube.com/watch?v=uxXb2Bnimok



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر