۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

بررسی وَرتیش (تحول) خودکامگی در گُذشته-یِ نزدیکِ ایران، بخش نخست


يکشنبه‏، 2010‏/03‏/21

نُسخه فارسی

خودرهاگران

چکیده:


دو سری از علت ها هَستند که در دامن زدن به پیدایش جُنبش هایِ هَنجُمَنی و اجتمایی، نقش بازی میکنند. نُخست علت هایِ ریشه ای که میتوانند دهه ها و یا چند سده پیش از پیدایش این جنبش ها به دلیل فشار و سرکوب خواسته هایِ مردم در همبودگاه ریشه دوانده باشند و در جایی خود را نشان دهند. و دوم علت های زود گُذر هَستند که در برگیرنده-یِ رویدادهایِ ناگهانی و نابهنگام هَستند که میتوانند فتیله-یِ یک جنبش گردند اگر با علت های ریشه ای پیوند بخورند. از اینرو ریشه هایِ جُنبش مشروطیت را میتوان در دویست سال سرکوب همبودگاه ایران بدست دودمان خودکامه-یِ قاجار جستجو کرد که توانست به علت هایِ زودگذر همانند بالا رفتن بهای شکر، باشندگی بیگانگان و انیرانیان در کشور و آشنا شدن فرهیختگان ایران با نوشتارها و اندیشه هایِ اندیشمندان باختر گره بخورد و آغازگر جنبش شود.

http://www.youtube.com/watch?v=f5gQ31UEP2w


سرآغاز:



در درازایِ یک صد سال گذشته، ایران گواهِ چهار جُنبش هَنجُمَنی و اجتمایی بوده است. نخست جنبش مشروطیت است که در سال 1905 رویداد. این جُنبش به برنهادهِ شدنِ قانون اساسی تازه ای فرجامید که در آن سامانه-یِ پادشاهی به گونه-یِ مشروطه پذیرفته شد. پس از جُنبش مشروطیت، ایران گواهِ برپایی جُنبش جمهوریخواهی بود که شوربختانه به شکست کشیده شُد. در این جُنبش، سامانه-یِ پادشاهی دودمانِ قاجار برچیده گشت و سامانه-یِ پادشاهی دودمان پهلوی جایگزین آن گردید. پس از آن، ایران گواهِ جنبش ملی شدنِ نفت شُد که یک جنبش میهنی برای پَدافندی از حقوق مردم ایران بود، و در پایان به کودتای 28 امرداد سرانجامید. چهارمین جُنبش، انقلاب 1357 بود که در آن مردم برای بدست آوردن خواست هایِ بسیار فَرسخَت و جدیِ شهروندی شان، وارد میدان مبارزه شُدند. ولی به دلیل ژرف نبودن خواسته های آنها و افتادنِ سمت و سویِ رهبریِ جُنبش به دستِ نادان سالاران، کسانی که کُنشگری هایِ تبلیغاتی و فرارسانی برایِ این جُنبش را در دست داشتند، یعنی روحانیون و دینکاران، انقلابِ 1357 به پیدایش یک سامانه-یِ نامردمی و خودکامه، به نام جمهوری اسلامی واگردانده شد. با آغاز جُنبش سبزها در 23 خرداد 1388 براستی روشن شد که انقلاب اسلامی، به تاریخ سپرده شده است.
این واپسین جُنبش هَنجُمَنی و اجتمایی ایران، یک جنبش تازه و گسترده است که با واخواهی ها و اعتراض هایِ مردمی آغاز شد. این جُنبش توانست در 9 ماه گذشته با گُذشتن از تنگناها و گُذرگاهایِ سخت، راهش را کامروا و سرفراز ادامه بدهد تا به چهار شنبه سوری که چند روز پیش بود برسد. همکنون این جُنبش بگونه ای پویا و زنده است و ما گواه ادامه-یِ آن در سال 1389 خواهیم بود.
هدف این گُفتاوردها برسی جنبش کنونی است و بهره بردن از آموزش هایِ چهار جُنبش ناکام در یک صد سال گذشته تا از بازکرد و تکرار لغزش ها خودداری کنیم و ناگُزیر نباشیم که آزموده ها دوباره بیازمایم.
در پیوند با این هدف، باید بدانیم که جنبش هایِ هَنجُمَنی و اجتمایی که بگونه-یِ ناگهانی سر برمیآورند، با ریشه هایی گره خورده اند که میتوانند در چند دهه تا چند سده پیش از پیدایش آنها ریشه دوانده باشند و نشانه های آن در یک جایی بروز کنند. در چهار جنبش گذشته و سپس پنجمین جنبش که در خرداد 1388 آغاز شد، دو سری علت ها هَستند که در پیدایش آنها نقش بازی کرده اند. نُخست علت های ریشه ای و پایه ای هستند که ریشه در زمان دارند و گویایِ ویژگی هایی هستند که در گُذشته و در درازای زمان بر هَمبودگاه ایران اثر گُذاشته اند، و سپس تر سبب بروز این جنبش ها شُده اند. و دوم علت هایِ دوره ای یا زودگُذر همانند رویدادهایِ نابهنگام و ناگهانی میباشند. هنگامیکه علت هایِ ریشه ای و زودگُذر به یکدیگر پیوند بخورند، زاینده-یِ یک جُنبش هَنجَمَنی و اجتمایی میگردند که ما آن را بگونه-یِ خیزش و انقلاب اجتمایی میشناسیم. اگر نگاهی به رویدادهایِ جنبش ِمشروطیت بیاندازیم، می بینیم که آنچه که به نام علت ریشه ای کارکرد داشت، دوران خودکامگی دودمان قاجارها بود که نزدیک به دویست سال بر ایران چیره بودند و در این دوران از گُسترش و رشد فرهنگی و اقتصادی پیشگیری میکردند؛ هر چند که در دوران دودمان قاجار بگونه ای ایران از پایستگی و ثبات برخوردار بود، ولی این پایستگی به بهای از میان بردن واخواهی ها و اعتراض هایِ شهروندان بود، و نه به بهای پرداختن به آنها و برای پاسخ گفتن به آنها. به زبان دیگر سامان یا نظم قاجاری یک سامانِ خودکامگی و سرکوبگرانه بود. و به همین دلیل است که نمیشود سرفراز به این سامان یا نظم بود. و براستی میتوان گفت که چیزیکه در آن دویست سال رویداد، اَنگیخته یا معلول شرایطِ سرکوب و خودکامگی در دوران پیش از آن، یعنی دوران صفویان؛ هر چند که در آن دوران فرهنگ تا اندازه ای رشد کرد، ولی در پایان رخنه-یِ دین در حکومت هایِ صفوی، سبب شد که همبودگاهِ آمادگی پذیرش یک خودکامگی نیرومندتر را پیدا کند. و آن خودکامگی درنده و قبیله ای دوران قاجار بود که با چیره شدن بر ایران، سامان و نظم سرچشمه گرفته از ترس را بر همبودگاه جامعه اُستوار کرد. و انباشت ناخُرسندی ها که در دوران قاجار پدید آمدند در دوره-یِ مشروطیت با انگیزه هایِ زودگُذر گره خوردند، انگیزه هایِ زُودگُذری همانند افزایش بهای شکر و یا باشندگی گسترده-یِ بیگانگان و انیرانیان در کشور و تصمیم گیری های آنها در عرصه های کاملا ویژه و زیر نفوذ بودنِ دربار قاجار و تبدیل شدن آن به یک دلقک در دستِ بیگانگان و انیرانیان، و همه-یِ این ها در حالی روی میدادند که ویژگی هایِ خودکامگی دودمان قاجار به اوج خود رسیده بودند.
همه-یِ این پیشآمدها به زایش اندیشه های نو کمک کردند که با رفتن دانشجویان به برونمرز و آمدن نُخستین کارهایِ فرهنگی اندیشمندانِ باختر به ایران آغاز شد، و با خیزشی که فرهیختگان ایران برای برگردان کار هایِ فرهنگی اندیشمندان باختر از خود نشان دادند، ادامه پیدا کرد. این روند به آشنا شدن بخشی از همبودگاهِ ایران با جهان صنعتی اروپا و اندیشه های نوین در جهان باختر کمک کرد که در پایان به پیدایش جنبش مشروطیت فرجامید. ولی نکته بسیار مهم این است که ما نمیتوانیم جُنبش مشروطیت را «انقلاب» بنامیم، زیرا که دستآوردها و فرآیند شکلگیری یک «انقلاب» در آن جُنبش دیده نمیشوند.
در گفتار سپسین به ناتوانایی هایی خواهم پرداخت که در جُنبش مشروطیت وجود داشتند و توانستند از پیش، سرنوشت آن را روشن کُنند. خوب است که ما این رویدادها را برسی کُنیم تا پی ببریم که آیا چنین پدیده ای در جنبش های دیگر نیز بوده است؟ و آیا جنبش کنونی نیز از چنین پدیده ای رنج میبرد؟ هدف این گفتارودها این است که از گذشته آموزش بگیریم، و برای پیشگیری از بازکردِ لغزش ها، در باره-یِ آنچه که گذشته است پرسش کُنیم.

http://www.youtube.com/watch?v=f5gQ31UEP2w

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر