۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

آیا ما آماده-یِ دگرگونی هَستیم؟ بخش دوم


يکشنبه‏، 2010‏/03‏/14

نسخه فارسی

خودرهاگران

چکیده:

برایِ پیدایش جُنبش هایِ اجتمایی تنها شرایط راستین بیرونی و ناگوار اقتصادی-اجتمایی در همبودگاه بَسنده نمیکنند، شرایط درونی روانی جامعه نیز باید فراهم باشند. در جُنبش سبزها آزادیخواهان با دو گرفتاری بُنیادین رو در روی هَستند، نخست اینکه آزادیخواهان باید بتوانند پیام آزادیخواهی خودشان را پس از گذردادن آن از دشواری هایِ فنی و ابزاری به طبقه پایین و تنگدستِ جامعه برسانند، گرفتاری دوم آنها این است که پس از گُذشت از این تنگنا، درونمایه-یِ این پیام از سوی طبقه-یِ تنگدستِ جامعه دانسته و دریافت نمی شود. زیرا مردم طبقه-یِ پایین گرفتار یک دایره-یِ اهریمنی از نادانی و ناآگاهی هَستند که آنها را به سویِ تنگدستی، بدبختی های مادی میکشاند، و از سوی دیگر این تَنگدَستی، آنها را در نادانی نگه میدارد. هنگامیکه پراسنجه یا پارامتر ِترس نیز به این دایره افزوده شود، از آن یک سه گوش اهریمنی میسازد که نقش آخوندها در این سه گوش، گُسترش نادانی در میان مردم است، نقش بازاریان تنگدست تر کردن آنها و سپاه پاسداران ترس را در میان مردم میگستراند. اندیشمندان در جنبش باید بتوانند اپوزیسیون حکومت اسلامی و دگرگون خواهان را در برابر این پرسش بگذارند، که بدنبال علت ها و دلیل ها بگردند، اگر با ناگوارتر شدن شرایط اقتصادی-اجتمایی و فراهم بودن زمینه هایِ یک انفجار اجتمایی، چنین رویدادی پیش نیاید.

http://www.youtube.com/watch?v=Oep8Hyu9JaU



سرآغاز:

اگر ایرانیان این آمادگی را پیدا کُنند که با گرفتاری هایِ نابهنجار، همانند گرفتاری هایِ روامند و بهنجار برخورد کنند، در چنین حالتی نمیتوانیم امید داشته باشیم که آنها در برابر یک پدیده-ی ناروا و غیر عادی، یک واکنش درخور و روامند انجام دهند. یعنی چی؟ به زبان دیگر، در زمانیکه همبودگاه با این گرفتاری کنار آمده باشد، که مرز تنگدستی، برای نمونه 400000 تومان باشد، اگر روندِ خوی گرفتن مردم به این فاصله، بگونه-یِ آهسته آهسته باشد، و درکنار آن پَراسَنجه ها و پارامترهایِ روانی دیگر، همانندِ دین، مردم فریبی، خرافه پرستی، افسردگی، روانپریشی، اعتیاد و چیزهایِ دیگر نیز درحال آماده سازی او باشند، آن آدمی که پذیرفته است که با 400000 تومان درآمد با تنگدستی کنار بیاید، اکنون این آمادگی روانی را پیدا میکند که اگر نوار تنگدستی از 400000 تومان، به 500000 تومان و یا به 600000 تومان هم برسد، با آن ها نیز کنار بیایید. بنابراین اگر ناشایستگی و بدکارپردازیِ دولت در اداره کشور بجایی برسد که فاصله میان درآمد و نوار تنگدستی را بیشتر کند، ولی این روندِ بیشتر شدنِ فاصله، آهسته آهسته باشد، که به مردم زمان نیازین را برای خوی گرفتن با تنگدستی، بدبختی و بیچارگی، اعتیاد و ستم، بدهد، همبودگاه میتواند با برتابیدنِ آهسته آهسته-یِ فشار و به دور از هوشیاری، آمادگی ِروانی برایِ پذیرش و کنار آمدن با سه و چهار دهه ستم را پیدا کند. از اینرو است که واکنش هَنجُمَنی و اجتمایی در همبودگاه در جنبش کنونی، از سوی نسلی سر زده است که خوشبختانه هنوز وارد فرایند خوی گرفتن به ستم نشده است، به زبان دیگر هنوز معتاد به ستم نشده است. شاید 30 یا 35 سال پیش شگفت انگیز بود اگر یک فرد دیپلمه، رفتگر خیابان میشد، ولی دو دهه پس از آن درخواستنامه-ی دیپلمه ها برای رفتگر شهرداری شدن چندان شگفت آور نبود. امروز گفتگو از این است که افرادی که فوق لیسانس دارند، درخواستنامه برای اداره هایِ دولتی میفرستند تا بجای آبدارچی بکارگرفته شوند. خوب، می بینید که زمانی بود که ایرانیان با داشتن مدرک لیسانس، آمادگی پذیرفتن پستی را که کمتر از مدیریت میبود، نمیداشتند، ولی همکنون آنها بگونه ای با شرایط خوی گرفته اند و این مخدر دژخویی و اعتیادِ اجتمایی بگونه ای در هَستی مردم رخنه کرده است که آنها آماده هَستند که حتا با مدرکِ بالایِ لیسانس بروند و آبدارچی شوند و شگفت زده هم نباشند.
اکنون اگر این روند را در اندازه-یِ میلیونی و گُسترده تر درنگریم، درمییابیم که بخش های بُزرگی از جامعه ما، هنگامه-یِ اندیشیدن در باره-ی بلایی که دارد بر سر آنها میاید را ندارند؛ هنگامه-یِ این را ندارند که بنشینند و وضعیت را واکاوی و تجزیه و تحلیل کنند، و حتا از این هنگامه نیز برخوردار نیستند که واکاوی و دیدگاه دیگران را در باره-ی گرفتاری هایشان بشنوند، یا ابزار این کار را ندارند، که بتوانند از راه شنیدن، از بلایی که دارد برسرشان میآید آگاه شوند. خوب، این وضعیت را چگونه میتوان ژرفکاوی و روشن کرد؟ این چنین مردمی، همزمان هم قربانی وضعیت ناگواری هَستند که در آن بسر میبرند، و هم قربانی آن نادانی و ناآگاهی هَستند که حکومت اسلامی تلاش میکند به آنها بپذیراند. چنین مردمی در یک دایره اهریمنی گرفتار آمده اند، زیرا از یک سوی نادانی و ناآگاهی ِآنها، تنگدستی، بدبختی را برای آنها پذیرا میکند، و از سویی دیگر شرایط ناگوار اقتصادی-اجتمایی، همانند بدبختی، تنگدستی و ناتوانی مادی، آنها را در نادانی نگه میدارد. و این دو پدیده-یِ نادانی و تنگدستی، باهم دیگر و پا به پای یکدیگر پیش میروند. اکنون درنگرید، که پَراسنجه یا پارامتر ترس هم به آن افزوده گردد و این سه پراسنجه ها بتوانند باهمدیگر سه گوش ترس، نادانی و تنگدستی را بسازند؛ به سُخن دیگر همان سه گوشی که من گاهی در گفتارهایم از آن به نام سه گوش، آخوندها، بازار و سپاه اشاره کرده ام. در این سه گوش، آخوندها گسترش نادانی را نمایندگی میگنند، بازار گُسترش تنگدستی را نمایندگی میکند و سپاه پاسداران عامل گسترش ترس است. بدینگونه حکومت اسلامی میتواند با نگهداشتن چند ده میلیون آدم در پیکر این سه گوش، ساختار حکومتی خودش را پاس دارد. اکنون به انگاریم که در این جامعه، برخی بیدار و آگاه و هوشیار شوند و دست به واخواهی و اعتراض بزنند، و تلاش کنند که پیامشان را از هر راهی که شده است، برای دیگران بفرستند. اکنون فرستادن این پیام با دو گرفتاری روبرو میشود، نُخست، یک سری دشواری هایِ فنی و ابزاری هستند، که امکان گُسترش این پیام را نمیدهند؛ برای نمونه هنگامیکه در میانه-یِ تهران درگیری است و مُزدوران حکومتی دارند، میزنند، میبرند و میکشند و دیگر چیزها، ولی در ده خیابان پایین تر برای نمونه مردم در بخش های جنوبی یا کناره نشین شهرها هرگز نمیدانند که در همسایگی آنها چه رویدادهایی در حال انجام شدن هَستند، مگر اینکه آنها بتوانند با یک فاصله زمانی 48 ساعته یا 72 ساعته، از راه ماهواره و چند تا فیلم و گُزارش، تماشاگر این رویدادها شوند. خوب، پس از تماشای آن گزارش ها نیز آنها هم نخواهند دانست که این رویدادها چه زمانی و در کجا پیش آمده اند. اکنون، این دُشواری های تکنیکی، و ابزاری، یک سویِ این گرفتاری هَستند، سوی دیگر آن بدینگونه است که این پیام باید به آن قشرهایی که اکثریت جامعه هَستند، برسد که از روزن روانی، به اندازه ای افسرده و روانپریش هَستند و همچنین به اندازه ای در نادانی و تنگدستی، در اعتیاد نگهداری میشوند که نیروی روانی خود را برای شادابی، زنده بودن، احساس پیوند برپا کردن با جهان بیرونی، و آماده بودن برای نبرد در راستایِ دست یافتن به یک زندگی بهتر، و پدافندی از حق و حقوق و این ارزش ها را از دست داده اند. و بسیار بسیار به سبب گرفتاری هایِ روحی روانی از این ارزش ها بدور هستند. خوب، اکنون به بینید، یک گروه از مردم آگاه شده اند، دلاوری میکنند، و آماده هستند تا با بهای جانشان پیام آزادی و بیداری را برای همبودگاه بفرستند، ولی پس از گذشتن از راهبندهایِ فنی، با گرفتاری برای رساندن گوهر پیام خود به آن سویِ دیگر، روبرو میشوند، به زبان دیگر گوهر پیام یک بخش از همبودگاه، پس از گذشتن از تنگناهایِ فراوان و دشواری هایِ ابزاری- ارتباطی به طبقه پایین که بیشینه و اکثریت همبودگاه هستند، دریافت نمیشود، نه بگونه-یِ فیزیکی بلکه بگونه-یِ معنایی، به سُخن دیگر آن طبقه-ی پایین همبودگاه نمیتواند درونمایه و پیام این شعارها را دریابد، اینکه: «میمرم ذلت نمیپذیرم» به چه معنی است؟ «دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد» به چه معنی است؟ «مرگ بر اصل ولایت فقیه » به چه معنی است؟ یک آدم تنگدست در این قشر پایین از خود میپرسد که این شعار ها چه پیوندی با گرفتاری های او دارند، در آنجا که گرفتاری بُنیادین او فراهم کردن هزینه و خرج زن و بچه هایش میباشد؟ از دیدگاه این آدم تنگدستِ قشر پایین جامع، گرفتاری او فراهم کردن نان است، بازسازی سقف آسیب دیده ای خانه است که چکه میکند، تعمیر ماشینش برای رفتن به سر کار و و فراهم آوردن نان خانه است؛ گرفتاری او دختر دم بختِ او است، پسر معتاد اوست، فراهم آوردن هزینه آموزش فرزندش است و بیماریِ سرطان همسرش میباشد. همه-یِ این پرسش ها برای آدمی که دارد در آنجا زندگی میکند یا برای جوانِان ناآگاهی که در آنجا زندگی میکنند مهمتر از جُنبشی است که آماده است برای آزادی جان دهد.
بر پایه آماری که بتازگی بیرون آمده است از هر سه دانش آموز یک تن ترک تحصیل میکند، و در راه میماند، به زبان دیگر چندین میلیون جوان که حتا از این امکان برخوردار نیستند که دبیرستان را به پایان ببرند، این طبقه-یِ پایین را میسازند. شما درنگر بگیرید که تراز دانش و آگاهی این قشر تنگدست، در این اندازه باشد، و همزمان بنگاه های دروغ پراکنی رژیم همانند «صدا سیما» نیز از بامداد تا شامگاه تلاش کنند تا آنها را با پراکندن دروغ و خرافه و مردم فریبی از خودبیخود و سرگرم سازند. و از سویی دیگر تازه اگر این مردم تنگدست ماهواره هم داشته باشند تلاش بکنند که چندتا فیلم سرگرم کننده تماشا کنند، تا بتوانند تا اندازه ای از این جهان سیاه بیکاری، تنگدستی، و بی آیندگی بیرون بیایند، و این شرایط ناگوار را برتابند و اگر این هم نشد ناگزیر بشوند که به الکل و مواد مخدر، روی بیاورند یا اینکه در افسردگی و روانپریشی فروروند، چرا؟ چونکه هیچ چشم اندازی را نمی بینند، و نمیدانند که چکار باید بکنند، و همچنین نمیدانند که چگونه کار جمعی بکنند. یک زمان هم که کسی میآید تا یکتنه کاری کند، یک دستگاه سرکوبی وجود دارد که میزند، میگیرد و میبرد زندان، و هزار بلا سر آن کس میآورد تا او را رها سازد. به بینید، مجموعه این پراسنجه ها و پارامترها را که ما کنار هم بگذاریم، متوجه این پرسش میشویم که آیا در کنار این شرایط ناگوار عینی که دارند زمینه های یک جُنبش اجتمایی را فراهم میسازند، آیا شرایط درونی (همانند نیروی روانی) هم که بتوانند به این جنبش اجتمایی دامن بزنند، وجود دارند یا نه؟ من در اینجا نمیخواهم داوری کنم که این شرایط وجود ندارند، ولی میخواهم نگرش و توجه ها را به این نکته اندر کشم که، اگر دیدیم که شرایط راستین به سوی ناگوارتر شدن اوضاع پیش رفتند، ولی به واژگونه-یِ تصور ما که این شرایط باید به انفجار اجتمایی به سرانجامند، دیدیم که این انفجار روی نداد، چه دلیل هایی میتوانند روشنگر این وضعیت باشند؟ من خودم بر این باورم که فشار هایِ اقتصادی و ناگواری هایِ نهش های اوضاع اقتصادی-اجتمایی به واکنش همبودگاه میفرجامد، چونکه این رویدادهای ناگوار بدیهیات فیزیکی آدم را نیز زیر پرسش خواهند برد، ولی برای اینکه بتوانیم این فرهنگ را در میان اپوزیسیونِ حکومتِ اسلامی و دگرگون خواهان ایرانی جا بیاندازیم که با گرفتاری ها، راستین برخورد کنند و نه بگونه-یِ ذهنی و رویایی، میبایستی که یک چشمی هم به این موضوع داشته باشیم، که اگر این فشار هایِ اقتصادی اجتمایی، گرانی تورم و دیگر ناگواری ها، جرقه-یِ یک جنبش فراگیر را نزدند، که بتواند به اندازه ای گسترده ریشه ای و رادیکال باشد که سبب دگرگونی شود، در این حالت باید که از خودمان به پرسیم که چرا؟

http://www.youtube.com/watch?v=Oep8Hyu9JaU


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر