شنبه، 2010/03/20
نُسکِ پارسیک
خودرهاگران
چکیده:
نُسکِ پارسیک
خودرهاگران
چکیده:
اگرچه چم ترادادی [معنی سنتی] «نوروز» تازه شدن، با زیستبوم یکی شدن و شاد زیستن است، ولی آرش فرزانی [معنی فلسفی] آن، نو شدن و دگرگونی در اندرون خود میباشد که در بستر زمان انجام میگیرد. گذر زمان نیز بخودی خود در ما سبب دگرگونی نخواهد شد، بلکه آنچه که ما در درون زمان انجام میدهیم ما را واخواهدگرداند. در این دگرگونی، خواست، اراده و توان اندیشیدن ما نقش مَهینی [مهمی] بازی میکنند که میتوانند بر روی داده هایِ انباشت شده در هوش ما و آزمون هایِ ما کار کنند و در راستای دگرگون کردن ما به آنها بپردازند، زیرا داده های بایگانی شده و آزمون های ما نمیتوانند بگونه-ی خودکار سبب دگرگونی ای شوند.
http://www.youtube.com/watch?v=IX5mCvul-Io
سرآغاز:
سال 1388 سالی بود که در آن همبودگاهِ ایران توانست پس از گذشت سی سال یک کُنش فَرسختی [ جدی ای] را از خودش نشان دهد. و جُنبشی که همکنون آغاز شده است، یک سری نشانه هایِ پویایی هَنجُمَنی و اجتمایی را آشکار کرده است، که ما در درازای سه دهه گُذشته به نمایان شدن آنها اُمید بسته بودیم، نشانه هایی که نویدگر فرایندِ دگرگونی هستند. و همچنین در درازای سال 1389 ما گواه دستآوردهایِ این جُنبش خواهیم بود که در کوتاه زمان، میان زمان و یا دراز زمان نمایان خواهند شد.
پیام این گفتاورد، شکافتن چمی [معنی ای] است که باید «نوروز» در درون ما بیدار کند. واژه ای را که برای بیان «نوروز» بکار میگیریم در برگیرنده-یِ چم [معنی] «نو شدن» است که در برابر «کهنه بودن» میباشد. به زبان دیگر نماندن در آن چهار چوبی که همیشه خوی داشته ایم که در آن بمانیم. بنابراین این پیام «نو شدن» است که از کرامندی [اهمیت] برخوردار است. و این پیام از دو سوی مَهَست [اهمیت] دارد، هم فردی و هم هَنجُمَنی [ اجتمایی].
نخست میپردازم به جنبه-یِ فردیِ پیام نوروز. اگر روامند است که نوروز نویدگر نو شدن و تازه شدنِ زیستبوم باشد، آیا رفتار و منش ما نیز همراه با زیستبوم نو خواهد شد؟ آیا ویژگی هایِ درونی ما در پیوند با تراز روانی و شیوه-یِ رفتار و ناتوانی های ما، دستخوش دگرگونی به سویِ بهینه شدن خواهند شد؟ به همین فرنود [دلیل] است که شاید با ارزش ترین پیامی که «نوروز» در آغاز هر بهار برای ما به همراه میآورد این است که به ما یادآوری کند که آیا ما میخواهیم همانند سال گذشته باشیم یا اینکه میخواهیم همانندِ زیستبوم که خودش را از پوسته-یِ سختِ سرمایِ زمستان میکند و به یک پدیده-یِ تازه و نو واگردانده میشود، ما هم میخواهیم به یک آدم نو فراروییم؟ در سال آینده چه چیز هایی میتوانند دست ورزهایی [عامل هایی] را که در پیکر گرفتن ِویژگی و رفتار ما در سال گذشته هَنایش [تآثیر] داشته اند، دگرگون کنند، تا ما به آدم هایِ بهتر و مهربانتری فراروییم؛ فردی شویم که در برابر گرفتاری هایِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بادپروا [بیتفاوت] و بدون خُورتاکی [مسئولیت] برخورد نمیکند؟
براستی من برای امروز پیام ویژه ای را در نگر داشتم که به آگاهی شما برسانم ،ولی با تماشایِ یک بُرشِ رُخشاره ای [ویدیو کلیپی] از مادر ندا آقا سلطان که او را درهالِ سوگواری بر سر گور فرزندش ندا نشان میداد و فریادها و ناله هایِ غم انگیزی که بیانگر اندوه درونی او بودند، همه-یِ دستگاهِ اَندیشمندیِ مرا بگونه ای دگرگون ساخت.
با دیدن این نماگاه هایِ دلخراش این پرسش را از خودم کردم که در سالی که گذشت ما تا چه اندازه در برابر درد و رنج همزادها و هم میهنانِ خودمان سُهَنده [حساس] بوده ایم؟ 9 ماه پیش جُنبش آزادیخواهی ای آغاز شد که جوانان ما برای آن در خیابان ها کُتک و گلوله خوردند، جان دادند، دستگیر شدند و در زندانها شکنجه شدند و کُرپانی [قربانی] تجاوز گشتند؛ همه-یِ این رویدادهایِ ناگوار در سال 1388 تا چه اندازه توانستند ما را تکان بدهند؟ و در سال 1389 ما تا چه اندازه ای در برابر آنچه که در سال 1388 بوده ایم دگرگون، خواهیم شُد؟
پرسشی که در اینجا پیشکشیده میشود این است، که آیا برداشت هایِ ما از سامه ها [شرایط] و پدیده ها در درازای زمان دگرگون خواهند گشت؟ راستی این است که گذر زمان بخودی خود در ما شوه [سبب] دگرگونی نخواهد شد، ونکه [بلکه] آنچه که ما در درون زمان میکنیم ما را واخواهدگرداند. فرایند دگرگونی بگونه-یِ خودکار انجام نمیگیرد. انباشتِ داده ها و آزمون هایِ ما نخواهند توانست بگونه خودکار در ما شوه [سبب] دگرگونی شوند، آنچه که شوه [سبب] میشود که این داده ها و آزمون ها، ما را به آدم هایِ نو فرارویانند، کار، پردازش و رویکردی [توجه ای] است که ما بر روی این داده ها و اطلاعات انباشته شده و بایگانی شده میکنیم.
به باور من شنیدن فغان های مادری که دختر جوانش را در جریان مبارزه از دست داده است، و امروز بر سر گور او شیون میکند که:« من دردم را به چه کسی بگویم؟»، باید که برای ما پرسش برانگیز باشد. میشود این رُخشاره [فیلم] را نگاه کرد و تا اندازه ای هم اشک ریخت. و سپس از آن گُذر کرد. ولی میشود هم یک دم ایستاد و بر روی این ناله ها و گفته هایِ دردآور او که میگوید:«دردم را به چه کسی بگویم؟» اندیشید. و چم [معنی] آن را از خود پرسش کرد. آرش [معنی] این گفته این است که با آنکه دختر این مادر برای آزادی هفتاد میلیون ایرانی جان داده است، امروز باید او بدنبال کسی بگردد تا بتواند دردش را با او درمیان گذارد. فردید [منظور] من رویکرد [توجه] و پردازش ارزشی و چُونی [کیفی] با این رویداد است؛ تنها برانگیختن سُهِش ها [احساسات] کافی نیست. چرا میبایست فریادِ و ناله هایِ مادری در آسمان بی پاسخ بماند، در آنجا که او دخترش را برای آزادی میلیونها شهروند از دست داده است؟ چرا نباید ناله هایِ غم انگیز او انگیزه ای برایِ سرازیر شدن سدها هزارتن به خیابان ها و واخواهی [اعتراض] به این بیداد نشود؟ تا او را دلداری دهند که اگر فرزند شما جانش را در بهترین سال هایِ جوانیش برای آزادی از دست داده است، تا ما از ارج و آزرمش برخوردار باشیم، بجای آن شما سدها هزار فرزندِ تازه بدست آورده اید. و امروز چه کسی باید پاسخ گوی او باشد؟ اگر من و شما به ناله های او پاسخ نگویم چه کسی باید که به او پاسخ گویید؟
اگرچه چم ترادادی [معنی سنتی] نوروز تازه شدن، با زیستبوم یکی شدن و شاد زیستن است، ولی آرش فرزانی [معنی فلسفی] آن نو شدن و دگرگونی در اندرون خود میباشد. و این دگرگونی خودکار انجام نخواهد گرفت، بلکه خواست، اراده، توان اندیشیدن ما این دگرگونی را سبب میشوند. از اینرو امیدوارم که سال نو، انگیزه ای برای دگرگونی در اندیشه های ما و نو اندیشی شود.
http://www.youtube.com/watch?v=IX5mCvul-Io
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر