۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

چرا نمیتوانیم باهم کار جمعی کنیم؟ بخش نُخست

دوشنبه‏، 2010‏/03‏/01



ضرورت کار کردن بر موانع همکاری جمعی

نسخه فارسی



خودرهاگران


چکیده:

یکی از ناتوانی ها و سُستی هایِ بُزرگ در جُنبش ما، نبودنِ گرایش به انجام کار گروهی است. این ویژگی ریشه در سه دهه خودکامگی حکومت اسلامی دارد که در رفتار ما بازتاب پیدا کرده است. بر سرکار آوردن واپسگراترین و کُهنه گراترین طبقه-یِ همبودگاه ایران، یعنی روحانیون و بازار یک اشتباه بزرگ بود. و نسلی هم که این اشتباه را مرتکب شده بود، با هزینه کردن جان و مالش در برابر حاکمیت ایستادگی کرد. ولی این نسل نمایند-یِ همه-یِ همبودگاه ایران نبود. بخش بزرگی از مردم ایران با روی آوردن به یاده و حافظه-یِ تاریخی خودشان که برگرفته از آزموده هایِ آنها در برخورد با تازیان عرب و مغول ها بود، راه کنار آمدن با ستم را برگزیدند تا در زمان شایسته راهکار رها شدن از آشوب را پیدا کنند. این رشته گفتارها بدنبال پاسخی برای این دو پرسش هَستند: نخست اینکه چرا ایرانیان از انجام کارگروهی بیزار هَستند؟ و دوم چرا در سه دهه گذشته مردم با ستم کنار آمدند؟

http://www.youtube.com/watch?v=sATsSbqd37M



سرآغاز:



همانگونه که میدانید همکنون رژیم جمهوری اسلامی در یک محاصره ای قرار گرفته است، که عملاً از درون همبودگاه و از بیرون زیر فشار است؛ و یک رژیم منزوی شده است که پشتیبانی اجتمایی خودش را از دست داده است، پایگاه اجتمایی خودش را بشدت سُست می بیند، و بنابراین برایِ پَدافندی از خودش ابزار چندانی در دست ندارد، بجز سرکوب و خشونت. به همین خاطر است که قاعدتاً میباست اینچنین رژیمی در ادامه-یِ این روند، در حرکتی که آغاز شده است و در حال حاضر پیش از هشت ماه است که ادامه دارد، قابل کنار زدن باشد، و نتواند دوام بیاورد. ولی واقعیت این است که هرچه ما بیشتر با موضوع برخورد میکنیم، درمینگریم که ارزش گذاشتن بر جان آدم هایی که دارند در این کارزار از میان میروند، اهمیت دادن برای پایان دادن به دردها و رنج هایِ میلیون ها تن ایرانی، و بطور کلی اهمیت زمانی در این فرایند، برای باز سازی ایران، میبایست که مورد نظر ما باشند و بتوانیم این مانع تاریخی ِساختن ِیک ایرانِ آزاد و آباد را که رژیم جمهوری اسلامی است، به تندی کنار بزنیم و برویم به سوی جامعه ای که بشود درآن با رعایتِ حقوق و قانون سالاری، جدایی دین از مذهب، آزادی، عدالت اجتمایی، و مردم سالاری به معنی واقعی کلمه، کشوری را بسازیم که در آن انسان ها، با راعایتِ کرامت خودشان، زندگی بکنند. برای این منظور واقعیت این است که هرچه ما بیشتر توانایی داشته باشیم که کار بکنیم از یک طرف، و بویژه کار جمعی بکنیم، توانا خواهیم بود که این مانع تاریخی را هرچه زودتر پشت سر بگذاریم، و وارد آن فازی بشویم که میشود در آن سازندگی را آغازید. برای این منظور بد نیست که نگری بیاندازیم به دلیل ها و علت هایی که باعث شده اند که ما ایرانیان باوجودیکه اکثریت مان مخالف این رژیم هَستیم، و خواهان دگرگونی آن هَستیم، نتوانستیم در کنار همدیگر قرار بگیریم و باهمدیگر کار جمعی کنیم. واقعیت این است که این جنبش، از 23 خرداد 1388 بسیاری از این راهبندها را از سر راه برداشت، دستکم توانست در بخش هایی از همبودگاه یک پویایی و دینامیزمی برپا سازد که در تاریخ سه دهه گذشته بیمانند بوده است، به همین دلیل است که گواه هَستیم که همبستگی ها، دوستی ها، همیاری ها بسیار نیرومندتر شده اند، و بخش هایی از همبودگاه توانسته اند به چیرگی هایِ روانی دستیابند، که همان شیرزنان و شیرمردانی هَستند که توانستند در 9 ماه گذشته در برابر این رژیم ایستادگی کنند. و دارند کار این جنبش را با ازخود گذشتگی و تلاش بسیار به پیش میبرند، ولی در برابر این پدیده دو فَراپُرسش و مسئله وجود دارد؛ یکی اینکه میلیون ها تن از ایرانیان در درون کشور هَستند که هنوز انگیزه-یِ لازم را پیدا نکرده اند، و نتوانسته اند از آن راهبندهایی گذر کنند که بتوانند بگونه-یِ کوشا در این جنبش، شرکت کنند. این راهبندها را ما در گفتار هایِ گذشته به دوبخش تقسیم کردیم، یکی راهبندِ بیرونی و نمایانِ مادی است، همانندِ گُماشته ها و مامورانِ رژیم، سرکوب، دستگیری، شکنجه، اعدام و زندان، گرفتاری هایی از این دست، که ترس و هراس ایجاد میکنند. و دیگری، بازدارنده هایِ روانی هَستند که ما ایرانیان با دستِ خودمان ساخته ایم، و آنها را در خودمان، یا در بخش آگاه ذهنمان یا در بخش ناخودآگاه ذهنمان نهادینه کرده ایم، ولی بهر روی هَستند، کار میکنند و ما را میترسانند، و اجازه نمیدهند که ما وارد یک حرکتی بشویم که این حرکت بتواند سرنوشت ساز و تعیین کننده باشد، یکی از این بازدارنده ها این است که ما نمیتوانیم در درون کشور یا در بیرون از کشور با یکدیگر کار گروهی بکنیم. یعنی اینکه، با آنکه میلیون ها ایرانی که شمار آنها نزدیک به 3 تا 4 میلیون تن نیز میرسد، زیر آن فشارهایِ مادی نیستند که رژیم بگونه راسته و مستقیم بر مردم در درون کشور وارد میکند، با آنکه آن فشار ها یا تهدید ها بر روی آنها سنگینی نمیکنند و عامل هایِ بازدارنده برای آنها وجود ندارد، ولی با این همه آنها وارد کار گروهی نمیشوند. علت آن چیست؟ گفتاری که من میخواهم پیش بکشم، میخواهد یکی از علت ها و چهره هایِ این فراپُرسش را بررسی کند. این جُستار از زمان محدودِ ده دقیقه قراتر خواهد رفت، و شاید که دو تا سه تا ده دقیقه ادامه پیدا کند که توجه شما را به دنبال کردن همه-یِ این گفتارها جلب میکنم، زیرا که بهم پیوسته هَستند.
یکی از این راهبندها که میشود گفت که در زمینه-یِ کار روانشناسی است، برخی از ویژگی هایی هَستند که سه دهه حکومتِ خودکامگی ِجمهوری اسلامی، بگونه-یِ نهادینه و درونی در ما جا انداخته است.
واقعیت این است که از همان آغاز انقلاب با رویِ کار آوردنِ مجموعه ای از روحانیان و بازاریان که نمایندگانِ اندیشه هایِ واپسگرا در تاریخ معاصر ایران بودند، و با سپردنِ سرنوشتمان بدست آنها، نخستین اشتباهِ تاریخی ِخودمان را در طول سه تا چهار دهه-یِ گذشته مرتکب شدیم. و آمدیم کاری کردیم که عملا پست ترین و کهنه گراترین قشرهایی که در لایه هایِ ساختار ِطبقاتی ِایران وجود داشتند، بیایند و در راس این ساختار قرار بگیرند و بر سرنوشت تاریخی ما حاکم بشوند؛ این بزرگترین اشتباهی بود که مرتکب شدیم. از بهر دو دلیل، یکی به دلیل ناآگاهی از یک سوی و دیگری چیره شدن احساسات بر خردورزی. یعنی هم ناآگاهی بود و هم شور و احساس گرایی. همکنون این جستار امروز ما نیست، و وارد آن نمی شویم. واقعیت این است که با پذیرفتن برپایی چنین حاکمیتی، ما زمینه ای را فراهم آوردیم تا همه-یِ کاستی ها، ناتوانی ها و سَرکوفتگی هایِ تاریخی انباشته شده در این دولایه یعنی، روحانیت و بازار، بتوانند دست به دست هم بدهند، و بگونه-یِ واپسگراترین و سَنگدل ترین حاکمیت ارتجاعی ِتاریخ ِچند سدساله-یِ ایران، نمایان شود. ولی فَراپُرسش این است که آن همبودگاه و نسلی که این خطا را مرتکب شد، میبایستیکه از همان آغاز که متوجه این نکته شده بود، دست به واکنش میزد، و در برابر چنین حاکمیتی از خودش ایستادگی نشان میداد. واقعیت این است که چنین کاری انجام گرفت، و بسیاری از کسانی که در درازایِ 30 سال ِگذشته مبارزه کردند و جان دادند، کشته شدند، دست به مبارزه آشتی ناپذیر زدند، زندان رفتند، ناگُزیر به تبعید و کوچ کردن از میهن شُدند، و بسیاری از کسانیکه از کار رانده شدند، و چیز هایِ ناگوار دیگر و آمار هایِ گوناگونی که بازگویِی از چند ده هزار تا 130 هزار کشته میکنند، همه-یِ اینها بیانگر ایستادگی ای است که آن نسل از خودش نشان داد، نسلی که آن اشتباه تاریخی را مرتکب شده بود. اکنون راستی این است که این بخشی از همبودگاه که از خودش ایستادگی نشان داد، نماینده-یِ همه-یِ همبودگاه نبود، نماینده-یِ لایه ها و بخش هایی از همبودگاه بود؛ بدبختانه ویژگی ِاستبداد پذیری در یاده و حافظه-یِ بخش بزرگی از همبودگاهِ ایران، تراشیده و کَنده کاری شده است، که یک گفتاوردِ ده یا بیست ساله نیست؛ این یک جُستار چندهزار ساله است. این ویژگی در یاده-یِ مردم ما کَنده کاوی شده است و جا افتاده است. دستکم میتوانیم به رویدادهایی همانند تازش عرب ها، مغول ها و افغان ها به ایران اشاره بکنیم، یا از حضور استعمار در ایران نمونه بیاوریم. همه-یِ این عامل ها در یاده هایِ شهروندانِ ایرانی، یک سری آمادگی ها را فراهم آورده اند. این آماده سازی ها بازگو کننده-یِ این هَستند که ایرانیان میتوانند با ستم، خودکامگی، با اَنیرانیان و بیگانان، و هرگونه خودکامگی، کنار بیایند. و بگفته-یِ برخی:« همبودگاه ایران زمانی را هزینه میکند، تا راهش را پیدا کند». و همانگونه که دیدیم، در پایان، از پس عرب ها و مغول ها و دیگران برآمد. ولی، ما همکنون داریم در باره-یِ یک چهارچوبِ ویژه-یِ تاریخی، از 1357 به این سوی، گفتگو میکنیم. و در باره-یِ یک مورد روشن که رژیم جمهوری اسلامی است و همه-یِ آنچه که در درازایِ این سه دهه گذشته بر سر این همبودگاه آورده است، و همچنین در باره-یِ سرشکستگی، بی وَرزیگی، عدم تحرک و عدم واکنشی که جامعه از خودش نشان داده است. این «چرایی» برای ما بسیار ارزش دارد، برای اینکه بدانیم که همبودگاه ما برای چه با ستم کنار آمده است؟ و تأثیرهایِ آن چه بوده است؟

http://www.youtube.com/watch?v=sATsSbqd37M


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر