۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

دیواری میان دوزخ ِزندان رجایی شهر و آزادی


دکتر سعيد ماسوری

خبرگزاری هرانا : دکتر سعيد ماسوری زندانی سياسی محکوم به زندان اَپَد (حبس ابد) که هم اکنون در زندان رجايی شهر کرج بسر می برد، گُزارش تکاندهنده ای از وضعیت اندوه بار و نامردمی زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر کرج فراهم آورده است که آدم را بیاد وضعیت ناگوار زندانیان آوشویتس (Auschwitz) در آلمان نازی میاندازد. خواندن این گزارش تکاندهنده خُورتاکی (مسئولیت) کسانی را که با خاموشی و بی اراده گری خود همچنان مهر هایش (تأیید) بر کارکرد ستمگرانه-ی رژیم میزنند، هزار چندان خواهد کرد. متن اين گزارش را که در فرادستِ بُنگاه گُزارش رسانی هرانا گُذاشته شده است، در پی میخوانید:

سرآغاز:


اگر چه ممکن است در خارج از زندان زندگی‌ به ظاهر در جريان باشد ولی‌ قطعاً در همين کرج کسی‌ نمی‌تواند باور کند که چند متر آنطرفتر يعنی‌ پشت ديوار زندانی که از کنار آن عبور می‌کند چه جهنّم و فاجعه انسانی‌ در حال وقوع است،همانطور که خيلی‌ها در اطراف اردوگاههای داخو و آشويتس هم در حال زندگی‌ بودند و شايد به درستی‌ نمی‌‌دانستند درداخل آن چه می‌گذرد.
ميخواهم تنها در يک پلان شمايی از زندان رجائی شهر که نزد اهالی کرج بسيار بزرگ مينمايد ولی‌ در واقع به دليل ازدحام جمعيت بسيار کوچک است را به تصوير بکشم . اينجا گويی که دنيايی ديگر است ،چيزی شبيه جهنّم در فيلمهای تخيلی‌،آکنده از آتش و دود و چهره های سياه سوخته و ژوليده ، بدنهأی لخت و عرق کرده و سراسر قرمز و آبله ای‌ بر اثر زخم نيش شپش ، شلوار هايی با لنگ پاره شده آن که به عنوان کمربند استفاده شده ، پاهای برهنه و کثيف لباسهای پشت و رو پوشيده شده به خاطر شپش، دمپايی های پاره و لنگه به لنگه، هوای کثيف و آلوده، بوی زباله‌های متعفن شده، گنداب توالت های سر ريز شده، استفراغ‌های خشک ناشی‌ از مسموميت‌ها ،خلتهای سينه عفونی‌ شده که همهٔ محوطه را فراگرفته،بوی عرق بدن هايی که در اين فضای بسته و گرم و آلوده به ندرت امکان حمام کردن می‌‌يابند...همه و همه با بوی زخم ادرار افرادی که نميتوانند خود را کنترل کنند به اوج می‌‌رسد و اين همه با فرياد و همهمهٔ سرسام آور زندانيانی که با بطری‌های پلاستيکی سياه شده به عنوان ليوان چای در صفهای انبوه،دو صف ايستاده و يا پشت سر هم در صفهای چند رديفه و فشرده در نوبت توالت و حمام و غيره صف کشيده‌اند ، رخ ميدهد .
چهره‌های تکيده شده ناشی‌ از سو تغذيه ولی‌ پنهان در پشت انبوه ريش و موهای ژوليده ، سرفه‌های دلخراش ناشی‌ از مشکلات ريوی به خاطر فضای بسته آلوده، بدنهای غير متعارف که کودکان قحطی زده آفريقا را تداعی می‌‌کند ، انبوه زندانيان ولو شده در وسط راهروها که يا به خوابی‌ مرگ مانند فرو رفته اند و يا به شکل گرما زده شده وا رفته و با چشمانی بی‌ روح به نقطه ايی از ديوار و سقف خيره مانده و يا چمباتمه به ديوار تکيه داده، لخت شده، شپشها را در درز لباس‌هايشان می‌‌جويند که در حين عبور انبوه نفرات به آنها ميخورند ، تقريبا عادت کرده اند.
انبوهی ديگر که تنها به خاطر اينکه امکان قدم زدن در اين ازدحام را نمی‌‌يابند تنها و يا دو نفره ايستاده ديگران را تماشا ميکنند و يا با بخيه‌های روی مچ و يا گردنشان که ناشی‌ از خود زنی‌ است بازی ميکنند و عموما هم تکه پارچه يا حوله ای‌ در دست دارند که هم برای خشک کردن عرق سر و صورت هر چند دقيقه به سرو صورت می‌‌کشند و هم به عنوان ماسکی جلوی دماغ و دهنشان می‌‌گيرند تا بوی گند و آلودگی هوا را به ميزانی‌ کنترل و تحمل کنند و با همه اينها در هياهوی کر کننده بلندگو و يا فريادها يی‌ با فحش‌های رکيک ديگران را به سکوت و رعايت نوبت توالت و حمام و غيره دعوت می‌کند همراه است واين همه را وقتی‌ ميتوانيم بفهميم که بدانيم در جائی‌ که حد اکثر ۹۰ نفر گنجايش استاندارد آن است ، ۱۱۰۰ نفر محبوس است، برای هر ۲۵۰ نفر ۱ حمام ، هر ۵۰۰ نفر يک شير صابون يا مايع دستشويی هر ۱۷۰ نفر يک توالت ( آن هم اغلب پر و سر ريز کرده است) هر ۵ نفر يک متر مربع جا(به همين خاطر از فضای راهرو و راه پله‌ها هم استفاده ميشود) و هر ۵ يا ۶ نفر روی ۱ پتو می‌خوابند و مجبورند از ۷ صبح تا ۷ شب هم بيرون از سلولها و در محوطه هواخوری و جلوی آفتاب باشند چون در سلولها و زير سقف مطلقاً جا نمی‌‌شوند، حتی در محوطه هواخوری هم به ندرت جائی‌ برای ايستادن گير می‌‌آيد و وقتی‌ غذا برای خيلی‌ها تنها روی تکه ايی روزنامه ريخته ميشود به جز داخل هواخوری جائی‌ برای نشستن و خوردن آن نمی‌‌يابند و اين اوضاع حتی زندانبانان را هم به سطوح آورده چون حتی امکان شمارش و آمارگيری را هم در اين ازدحام جمعيت نمی‌‌يابند و خود نيز در معرض انواع بيماريهايند...
و عجب اينکه تلويزيون از بوق سگ‌ تا پاسی از شب از کرامت انسانی‌، جايگاه انسان و حتی مديريت جهانی‌ صحبت می‌کند ولی‌ از اين اوضاع سخنی به ميان نمی ايد چرا که صحبت از بهداشت و حمام و توالت با امنيت ملی‌ گره خورده و طرح آن جرمی‌ در رديف اقدام عليه امنيت و نشر اکاذيب است و اگر کسی‌ هم مثل رضا جوشن جوان ۲۲ ساله ايی که در وقايع انتخابات دستگير شد به اين وضع اعتراض و آنرا بيان کند بلافاصله به سلول انفرادی منتقل می‌‌شود، البته من هم انتظاری غير از اين ندارم ولی‌ اوضاع رجائی شهر ( و البته بقيه زندانها) بسيار اسفناکتر از آن است که سلول انفرادی راه حل آن باشد و بيخود نيست که برای زندانيان در ايران گوانتانامو و ابو غريب رويايی است دست نيافتنی و اميد اعدام شدن راه خلاصی سهل الوصول تر و بسيار متداول تر است و دست يافتنی تر...
سعيد ماسوری
زندان رجائی شهر
مرداد۱۳۸۹

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

نمایشنامه-یِ جنگ و کنار گُذاشته شدنِ احمدی نژاد

سازمان خودرهاگران

چکیده:


بزودی موج گُسترده-ی تحریم ها حکومتِ اسلامی را در برابر دو گُزینش خواهد گُذاشت: پافشاری بر ایستادگی در برابر اراده-ی جهانی و یا خودسپُردگی و تسلیم در برابر آن: حالت نُخُست کشور را به سوی یک جنگ فراگیر خواهد کشاند. هم اکنون حکومت اسلامی در تلاش است تا با آماده سازی خود و افزودن بر کوشش هایش در افغانستان، عراق و دیگر کشورهای خاورمیانه دامنه-ی چنین جنگی را آنچنان در خاورمیانه گُسترده سازد که آمریکا و اسراییل یارایِ تازش رزمی به حکومت اسلامی را نکُنند. اگر جنگی آغاز شود، به واژگونه-یِ نُخستین جنگ آمریکا با صدام، آمریکا آن را نیمه کاره نخواهد گُذاشت. پیامدهای جنگ همانند واکُنش شاخه هایِ تروریستی و نمایندگی های مافیایی حکومتِ اسلامی در باختر به این تازش رزمی، کشورهایِ باختر را ناگُزیر خواهد کرد که کار رژیم را با جنگ یکسره سازند.
در حالت دوم اگر حکومت اسلامی بخواهد کوتاه بیاید ناگُزیر خواهد بود که احمدی نژاد را فدای ماندگاری خودش سازد، رفتاری که در سه دهه گذشته برای سرکردگان این حکومت به یک آیین روامند و عادی فراروییده است. در این حالت، سپاه پاسداران با در دست نگهداشتن اقتصاد کشور به پُشت پَرده خواهد خَزید، ولی از میدان سیاست بدور نخواهد ماند؛ برایِ کاهش دادن به تَنش هایِ درونمرزی و برونمرزی، حکومت اسلامی چهره هایی را در پیش پَرده نمایان خواهد کرد که برای همبودگاهِ جهانی پذیرفتنی تر باشند.






سرآغاز:

بررسی رویدادهای ایران در هفته گذشته

کشورهایِ باختر موج تازه ای از فشارها را بر حکومت اسلامی آغاز کرده اند. و آنها درحالِ بکاربستن تحریم هایی هَستند، که جدا از آن تحریم هایی ست که در قطعنامه-یِ شورایِ امنیتِ سازمانِ ملل برای ایران پیش بینی شده اند؛ دولتِ آمریکا اینکار آغاز کرده است و چند روز پیش نیز اتحادیه اروپا با یک سری از تحریم هایی که نوآوریِ خودش هَستند به آمریکا پیوست. و گُزارش ها گواهی میدهند که ژاپن نیز این موضوع را در دست بررسی دارد. از گُنجایش بُزرگِ این تحریم ها و از چگونگی و سَختی آنها میشود یک نتیجه گیری را کرد و آن اینکه: این تحریم ها تا زمانِ گرفتن ِیک باج ِگزاف از حکومتِ اسلامی پایان نخواهند یافت. بنابراین حکومتِ اسلامی در برابر دو گزینش ایستاده است: یا در برابر این فشارها ایستادگی کُند که کشور را به سویِ یک وضعیتِ پیشبینی شُده و ناگواری خواهد بُرد که ما باید از هم اکنون به نام کسانی که میخواهند در سرنوشت کشورشان سهمی داشته باشند، خودمان را برای رو در روی شدن با آن آماده سازیم. و گُزینش دوم این است که حکومتِ اسلامی خودسپاری کُند و تسلیم شود. اکنون میخواهم هرکدام از این نمایشنامه ها را بگونه-یِ جداگانه بررسی کُنم:
درحالت نُخست، چنانچه رژیم بخواهد ایستادگی کند، ما باید دو احتمال را درنگر داشته باشیم. نخست اینکه کشورهایِ باختر به این برآیند برسند که در ورایِ تحریم ها، باید حکومتِ اسلامی را همزمان با تازش رَزمی تهدید کُنند و در پایان نیز آنها این تهدید را بکارببندند؛ در این حالت، یک رویارویی رَزمی با حکومتِ اسلامی در خاورمیانه، میتواند به تُندی فراگیر شود و در همه-ی شاخابه-یِ (خلیج) پارس گُسترش یابد. از این رو، آماده سازیِ برخی از کشور ها همانند اسراییل برایِ پَدافندگری از خودشان در برابر تازش هایِ موشکی حکومتِ اسلامی، حزب الله و غیره، نشاندهنده این راستینگی و اقعیت است که پس از این فراهم آوری ها، آغاز جنگ، بستگی به اراده-یِ سیاسی ِبازیگرانِ بُنیادین در این نمایشنامه خواهد داشت.
جنگ با حکومتِ اسلامی نمیتواند یک برنامه-یِ نیمه کاره باشد. چَم و معنی این گفته این است که کشورهایِ باختر نمیخواهند در این درگیری تنها به حکومتِ اسلامی آسیب بزنند و سپس آن را به حال خودش واگذارند، چونکه پیامدهایِ جنگ میتوانند گُسترش یابند و برایِ این کشورها دردسر ساز شوند. هم اکنون نشانه هایی از پُویا شدنِ حکومت اسلامی در عراق و افغانستان برایِ کسب آمادگی در دست است که تلاش میکند این فراهم آوری ها را به دیگر کشورهایِ خاورمیانه گُسترش دهد تا بتواند از این راه به آنچنان آشفتگی ای در همگی خاورمیانه دامن بزند که آمریکایی ها یا اسراییلی ها از ترس از فراگیرتر شدن دامنه-ی آن، یارایِ تازش ِرَزمی به حکومتِ اسلامی را بخودشان ندهند. اکنون آشکار است که آن حکومتی که پیش از آغاز جنگ، دارد چنین فراهم آوری هایی را میکند، چنانچه جنگی پیش آید، بدنبال نقشه هایِ جنون آمیز تری خواهد رفت.
در نُخُستین جنگی که آمریکایی ها با صدام حسین در شاخابه-یِ (خلیج) پارس داشتند، آنها ارتش صدام را از کویت بیرون رانده و آن را تار و مار کردند، ولی به خودِ صدام تا سال 2003 دست نزدند؛ ولی به باژگونه و برعکس این رویداد، در پیوند با حکومتِ اسلامی چنین نمایشنامه ای بر روی پرده نخواهد آمد؛ برای اینکه ماهیت رژیم اسلامی و کارکردِ شاخه ها تروریستی و نمایندگی هایِ مافیایی آن در کشورهای گوناگون گواهی میدهند که آنها در برابر این تازش، واکنش فراگیر نشان خواهند داد و آن را بدونِ پاسُخ نخواهند گُذاشت. از این رو، اگر کشورهایِ باختر بخواهند پس از آسیب زدن به حکومت اسلامی آنرا به حال خودش رها کُنند، سازمان هایِ مافیایی و تروریستی ای که رژیم در سراسر جهان برپا ساخته است، برای این کشورها دردسر ساز خواهند شد، گرفتاری هایی که این کشورها را ناگُزیر خواهند ساخت که کار حکومتِ اسلامی را با جنگ یکسره بکُنند. در نمایشنامه-ی کنار گذاشتن حکومتِ اسلامی، اگر برنامه-ی پاره پاره کردن ایران در دستورکار کشورهایِ باختر نباشد، گُفتاوردِ جانشین کردن آن با یک نیروی تازه پیش خواهد آمد. اینها رویدادهایِ گمان پذیری هَستند که میتوانند پیش بیایند، چنانچه حکومتِ اسلامی نخواهد واپس نشینی کُند، گمانه زنی هایی که ما باید در برابر چَشم خود داشته باشیم. در اینجا نیاز به آزوایش و نُبوغ سیاسی نیست تا بتوانیم به نمایشنامه-یِ جنگ و سمت و سوی آن پی ببریم که دارد روزانه در جلوی چشم ما شکل میگیرد و رساتر میشود. ولی پُرسشی که در اینجا پیشکشیده میشود این است که هرکُدام از ما، بنام یک فردِ ایرانی یا هموندِ یک گروهِ سیاسی که نگرانِ سرنوشتِ مردم و نسل هایِ آینده در این کشور است، در برابر این رویدادها چه مسئولیتی داریم، و چکار میخواهیم بکنیم؟
حالت دوم این است که رژیم بخواهد در برابر این فشار ها واپس نشینی کند و باج دهد. از آنجا که باج دادن به باختر با گُروه احمدی نژاد و همپالگی هایِ او در سپاه پا سداران که هم اکنون بر سرکار هَستند، ناممکن است، یک سری دگرگونی هایِ نمادین باید در دولت انجام گیرند که بتوانند در پایان، از همگی ساختارها، بنیادها و بده بستان هایِ پُشتِ پرده و ریشه ای در سامانه-یِ حکومتِ اسلامی نگهداری کُنند. و با این مانور سیاسی و تبلیغاتی این ایده را کشورهایِ باختر جابیاندازند که در دولتِ ایران دگرگونی هایی انجام گرفته اند که راه را برای زُدودن گرفتاری ها و حساسیت ها میانِ حکومتِ اسلامی و باختر میگُشایند. حکومتِ اسلامی نیز میتواند در درون کشور از همین دگرگونی هایِ پیش آمده در دولت، به سود خودش بهره برداری کُند، و اینگونه وانمود کُند که این دگرگونی، برآیندِ فشارهایِ مردم ناخُرسند و بیزار از این دولت بوده است. برایِ نمونه، در اینجا، آن نمایشنامه ای که بتواند حکومتِ اسلامی را در دستیافتن به همه-یِ هدف هایش یاری رساند، کنار گذاشتن محمود احمدی نژاد خواهد بود. به چَم اینکه کنار گذاشتن فردی که همه-یِ خشم و بیزاری جهان را در خودش گردآوری کرده است.
رفتار این رژیم در سه دهه گذشته نشان داده است، که برای سرکردگان آن، فدا کردن فرد برای نگهداری از سامانه-یِ جمهوری اسلامی کاری روامند و عادی بوده است. طبقه-یِ حاکم [1] هرگاه که نیاز بوده است، هر فردی را جدا از جایگاه و اهمیت اجتماییش فدای ماندگاریش کرده است، اکنون چه بخواهد این فرد پسر خمینی بوده باشد و یا پسر بهشتی، و چه از راه همدستی با خودِ آن فرد، او کنار رفته باشد و یا از راه گرفتن جانش این «فداکاری» انجام گرفته باشد. طبقه-یِ چیره بر کشور ما، توانسته است در درازایِ سه دهه-یِ گذشته، بدینسان از این ساختار ستمگر و سودِهایِ کیهانیش پاسداری کُند. اکنون ما میتوانیم اینچنین گمانه زنی کُنیم که حکومت اسلامی این بازی را تکرار کُند و محمود احمدی نژاد را فدای ماندگاری رژیم سازد. در این نمایشنامه، سپاه پاسداران همچنان جایگاه کلیدی خودش را که بیشتر در میدانِ اقتصادی خواهد بود تا میدانِ رَزمی، نگه خواهد داشت. ولی چَم این سُخن این نیست که سپاه پاسدارن از میدانِ سیاسی دور بماند.
برای پیشگیری از دگرگونی هایِ ساختاری در حکومتِ اسلامی و پایندان کردن (تضمین کردن) هَستی آن، با هماهنگی ای که با سپاه پاسداران انجام خواهد گرفت، محمود احمدی نژاد کنارگذاشته خواهد شُد، و سپاه پاسداران به پُشت پَرده خواهد رفت، و برایِ کاهش دادن به تَنش هایِ درونمرزی و برونمرزی، حکومت اسلامی چهره هایی را در پیش پَرده نمایان خواهد کرد که برای همبودگاهِ جهانی پذیرفتنی تر باشند.

[1] آخوندها، سپاه پاسداران و بازاریان


http://khodrahagaran.org/Fa/

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

آمادگی ما و فروپاشی رژیم


سازمان خودرهاگران

چکیده:


آماده نبودن مردم در 22 خرداد 1388 سبب شد که جُنبش نتواند از انبوه میلیونی مردم ناخُرسند در خیابان ها برای پایان دادن به کار رژیم بهره ببرد. ولی امروز میدانیم که تنگناهای پنجگانه ای که رژیم با آن رو در روی است، دارند این رژیم را به نقطه-ی اوج بحران و مرحله بازگشت ناپذیر فروپاشی میکشانند. اکنون این پرسش پیش میآید که: آیا ما در آن هنگام فروپاشی رژیم، از آمادگی نیازین و ضروری برخوردار هَستیم؟ آمادگی ما برای زمان فروپاشی رژیم، پرسش بُینادینی است که در برابر تک تک ما قرار دارد. و ما باید بتوانیم به تنهایی یا انجام کار گروهی به آن پاسخ بدهیم. آگاه سازی بیشینه ای از مردم بی اراده که تنها تماشاگر هَستند و سازماندهی کمینه ای از مردمی که به آگاهی دستیافته اند و آماده-ی کُنشگری هَستند دو کار مهمی هَستند که در فراروی ما هَستند.



سرآغاز:
بررسی رویدادهایِ هفته-یِ گذشته


حکومت اسلامی گرفتار تنگناهایِ پنچگانه است. و هر بار یکی از آنها اهمیت پیدا میکند. در گفتاوردهایِ گذشته این پنج تنگنایِ حکومت اسلامی برشمرده شدند: نُخُست، تنگنایِ شایستگی یا مشروعیت اجتمایی است؛ جامعه ایران جمهوری اسلامی را شایسته-یِ حکومت کردن نمیداند. دوم، تنگنایِ سیاسی درونِ حکومتِ است که در درگیری میانِ جناح هایِ گوناگونِ حکومت، تجلی پیدا کرده است؛ جنگ در میان بُلندپایگانِ حکومتی بر سر بخش سودهایِ بدست آمده از غارت کشور است. سوم، تنگنایِ جهانی است که بر سر پرونده هسته ای آن است. چهارم، تنگنایِ ایدیولوژیکی است که رژیم دین را پایگاه خودش کرده است و از آن برداشتِ ویژه خودش را دارد. پنجم، تنگنایِ اقتصادی است.
اگر نخواهیم بگوییم هر روز، یکی از این تنگناها هرهفته خودش را آشکاتر نشان میدهد؛ و بدینسان آنها درحال چرخش هستند. ولی در این میان دو تنگنایی که هم اکنون از اهمیت فراوان برخوردارند یکی تنشی است که حکومت اسلامی با کشورهای آزادِ جهان دارد که نمود بارز آن تحریم هایی هَستند که از بهر فعالیت های هسته ای حکومتِ اسلامی بر آن پذیرانده شده اند. و همچنین تنگنایِ اقتصادی که از تحریم های جهانی پیروی میکند. گزارش هایی که در هفته-یِ پیش پراکنده شده اند گواهی از محدودیت های جدی میدهند؛ بر برپایه گزارش «واشنگتن تایمز» کشتی هایی را که حکومت اسلامی برای واردات و صادرات بکار میگیرد، از این پس بیمه نخواهند شُد و بدینسان محدودیت هایِ فراوانی در رفت و آمد کشتی ها به بندرهای ایران و بر حکومت اسلامی پذیرانده خواهند شُد.
فروش نفت ایران دُچار دُشواری شده است؛ بر پایه گفته-یِ بُلندپایگان حکومتی، آنها ناگزیر هستند که نفت را زیر بهایِ جهانی بفروشند تا بتوانند برای آن مشتری پیدا کنند؛ واردات بنزین دارد به شدت کاهش پیدا میکند. و حکومت اسلامی دارد آرام آرام به اندوخته هایِ بنزین روی میآورد. و آشکار است که با کاهش ذخیره های بنزین، ما گواه کاهش بنزین در سراسر کشور خواهیم بود. از سویی دیگر هواپیماهای حکومت اسلامی نمیتوانند در برونمرز از سوی کُمپانی های نفتی بنزین دریافت کُنند؛ و از این پس برخی از آنها نیز حق پرواز بر فراز آسمان اروپا نیز نخواهند داشت. در درون کشور گواه هستیم که گرفتاریِ کمبود برق دارد گُسترده میشود. و بسیاری از کارخانه ها بدلیل نداشتن برق درحال بسته شُدن هَستند یا با نیمی از گُنجایش خود کار میکنند.
از دیگر فراپُرسش ها، گرفتاری فراهم آوردن آب آشامیدنی است که به دلیل سرمایه گذاری نکردن بر پالایش آب و ناتوانی دولت در فراهم آوردن هزینه های پولی پالایش آب، اندازه-ی نیترات و سم در آب آشامیدنی بالا رفته است. و بدینسان گرفتاری آب آشامیدنی میتواند به یکی از گرفتاری های بُنیادین در درون جامعه فراروید. نبود امنیت اجتمایی به رسایی احساس میشود و برپایه-یِ گُزارش هایِ رسیده، در برخی ناحیه ها در تهران قداره بندان با چاقو و زنجیر به جان مردم اُفتاده اند، و آنها بدون کمترین دخالتی از سویِ دولت، به کَرده (عملا) کنترل برخی از خیابان ها را بدست گرفته اند. از سویی دیگر گواه هستیم که همه-ی این گرفتاری ها در زمانی دارند نمایان میشوند که تحریم های تازه ای در راه هستند. و بنگر میرسد که اتحادیه اروپا پس از آمریکا، در روزهای آینده، سریِ تازه ای از تحریم ها را به شرکت های دولتی و شرکت های وابسته به سپاه پاسداران، خواهد پذیراند.
همچنین در هفته-ی گذشته ما گواهِ ناسازگاری فرسخت، میان بازار و دولت بودیم. که به واپس نشینی دولت فرجامید. و بنگرمیآید کوتاه آمدن دولت، تاکتیکی باشد و از آنجایی که وضعیت مالی رژیم نابسامان است، بدون شک دولت خیز تازه ای را برای به چنگ آوردن ثروت های انباشته شده در دست بازار برخواهد داشت. این پهرست بلند از گرفتاری هایِ اجتمایی و اقتصادی، بیانگر وضعیت نابسامان جمهوری اسلامی است که دارد بگونه-یِ ریشه ای، پایه ای و ساختاری به سوی بحران میرود.
هر ساختاری از یک گُنجایشی برخوردار است، جدا از اینکه ساختمان، فرد یا یک حکومت باشد؛ اگر فشار ها از گُنجایش آن فراتر روند، آشکار است که امکان ادامه-ی هَستی به شیوه-ی پیشین برای این ساختار دیگر وجود نخواهد داشت؛ سرانجام یک دگرگونی بدست خواهد آمد که این دگرگونی یا برآمده از شکنندگی خواهد بود و یا برآمده از نرمش پذیری خواهد بود که آن ساختار باید از خودش نشان بدهد تا بتواند این فشارها را برتابد. بدینسان اُمید میرود که در ماه های آینده همگی آن فشارها که نمونه هایی از آنها در اینجا آورده شُد، روی هم انباشته شوند و چنانچه این رژیم بخواهد سرسختی بکند، کمر آنرا در میدان اجتمایی، اقتصادی و سیاسی بشکنند، روندی که رژیم را به سوی فروپاشی خواهد بُرد. و یا رژیم یک نرمشی از خودش نشان دهد که نرمش به چم (معنی) واپس نشینی خواهد بود. از آنجا که در دل جامعه، هفتاد تا هشتاد درصد از مردم ناخرسند، آماده برایِ دستیافتن بر فرصتی هستند تا بتوانند این خشم و ناخرسندی خودشان را نشان دهند، واپس نشینی دولت این بخت را به آنها خواهد داد.
اکنون پرسش بسیار مهمی که پیشکشیده میشود این است که آیا در برابر چشم انداز واپس نشینی و فروپاشی حکومت که کمابیش دارد نمایان و بیش از پیش نزدیک میشود، کنشگران و رهبران جنبش و نیروهای دگرگونخواه در جامعه آماده-یِ نشان دادن واکنش درخور هستند یا نه؟ اگر چنین بانگاریم که دلیل ناکامی نسبی جنبش سبزها در درازای یک سال گذشته، آماده نبودن مردم در زمان سربرآوردنِ جنبش بود که ناگهانی آغاز شد و از اینرو مردم نمیدانستند که چکار باید بکنند و چگونه باید آن را هدایت و رهبریش کُنند، ولی امروز ما میدانیم که رژیم درحال رفتن به سوی یک نقطه بسیار حساس هَست، به سوی نقطه-یِ اوج گیری بحران و آغاز شکننده شدن ساختارهای درونیش، و فروپاشی بنیان هایِ آن. و پرسش بُنیادین که دوباره پیشکشیده میشود این است که آیا ما برای آن زمان آماده هستیم یا نه؟ این پرسش ما را که خواهان دگرگونی شرایط دوزخی چیره بر ایران هَستیم به چالش فرامیخواند [1]، دگرگونی شرایطی که به اندازه ای خنده آور شُده اند که در آن ولی فقیه به نام خدا و پیامبر و امام زمان دستور میدهد که:« فرمانبرداری از من واجب شرعی و قطعی است و هرگز نباید در آن شک داشت.» چنین رفتارهایی که نشانه-یِ افتادن رژیم در سراشیبی فروپاشی هَستند، از چشم یک آدم تیزبین پنهان نمیمانند. اکنون پرسش پیشین را دوباره پیش میکشیم که آیا ما برای هنگام فروپاشی رژیم آماده هستیم یا نه؟ منظور از آمادگی یافتن پاسُخی برای این پُرسش است که در هنگام رسیدنِ حکومت به نقطه-یِ فروپاشی ما چکار میتوانیم بکنیم؟ بدینسان ما در برابر این پرسش قرار میگیریم که آیا ما بر خلاف خرداد 88 درحال بدست آوردن آمادگی نیازین و ضروری برای این منظور هستیم؟ آیا داریم سازماندهی میکنیم؟ آیا بدنبال این هستیم که از پیش طرح و برنامه هایی را آماده بسازیم؟ آیا میدانیم که چگونه میشود از تورینه ها و شبکه های اجتمایی بهره بُرد؟ آیا میدانیم که به سراغ چه کسانی باید برویم و از چه کسانی باید که کمک بخواهیم؟ یا اینکه خودمان دست به چه کارهایی بزنیم؟ همه-یِ اینها پرسش هایی هستند که بگونه-یِ خیلی زنده در برابر ما قرار دارند. و باید از زمان بجای مانده برای انجام دو کار بهره برد:
از یک سو آگاه سازیِ بیشینه ای از مردم بی اراده ای که همانند تماشاچی رفتار میکنند و یا تنها منتظر هستند. و از سوی دیگر سازماندهی آن کمینه از مردمی که به آگاهی رسیده اند و میدانند که باید آماده کُنشگری باشند. این دو کار آگاه سازی و سازماندهی وظیفه بُنیادینی است که امروز در برابر ما قرار دارند. برای این منظور باید که طرح و برنامه داشته باشیم به چَم اینکه بگونه-ی الله بَختکی و خودبخودی هیچ رویداد ویژه و مثبت روی نخواهد داد؛ نمیتوانیم این خویشکاری و وظیفه-ی مهم را به دستِ شانس و پیشامدهای ناگهانی و اینجور چیزها واگذار کنیم؛ این گرفتاری بگونه-یِ اَپاتیستیک و جبری گُشوده نخواهد شُد. از اینرو هم اکنون میتوان بگونه-یِ برنامه ریزی شده، سازماندهی شده و هدفمند پیشرفت؛ با بکارگیری ارتباطات و بهرهمند شدن از همه-یِ این تورینه ها و شبکه های پراکنده ای که سوا از هم در تلاش و کوشش هستند و از راه پیوند دادن آنها بهم، ما میتوانیم خودمان را برای زمان فروپاشی آماده کنیم. برای آن روزی که فشار ها از مرز بُردباری حکومت فراتر روند و حکومت زیر آن فشارها بشکند. آمادگی ما برای زمان فروپاشی رژیم، پرسش بُینادینی است که در برابر تک تک ما قرار دارد. و ما باید بتوانیم به تنهایی یا با کار گروهی به آن پاسخ بدهیم.

یاداشت:

[1] وقتی که میگویم «ما» منظور در درجه-یِ نُخست همه ایرانیانِ درونِ کشور است و سپس هم میهنان در برونمرز .
http://khodrahagaran.org/Fa/
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

توبه کار اجتمایی



گفتگوی رادیو پارس با دکتر کورش عرفانی [1]

پرسش: مهروزانه در باره-ی پدیده-ی توبه کار اجتمایی روشنگری کُنید.

پاسخ: در گام نخست بهتر میدانم که میان دو پدیده-ی توبه کار سیاسی و توبه کار اجتمایی جدا سازی کُنم. توبه کار سیاسی فردی است که به دلیل کُنشگری هایِ سیاسی، گرفتار دستگاه امنیتی یک حکومت خودکامه میشود و سپس زیر فشارهای روانی و بدنی از باورهایِ خودش باز میگردد، یا توبه میکند؛ به سُخنی دیگر پشیمانی خودش را نسبت به باور هایِ پیشینش بیان میکند [2]. و با اینکار در برابر اندیشه و باورهایِ گذشته-یِ خودش صف آرایی میکند و یا گام های فراتر برمیدارد. و برای نمونه بگونه-یِ کُنِشیک وارد حرکت هایی میشود که به زیان اندیشه های گذشته-یِ خودش هَستند و یا آسیب به کسانی میزند که به اندیشه های گذشته-ی وی باور دارند؛ اینها ویژگی های توبه کار سیاسی هستند.
در اینجا نیاز است که چَم و مفهوم توبه کار اجتمایی نیز روشن شود. توبه کار اجتمایی به کسی گویند که در آغاز دارای برخی باور هایِ سیاسی بوده است، ولی در چهار چوبِ یک سامانه-یِ خودکامه، این اندیشه ها عملا اندیشه های ناسازوار و مخالف شناخته میشوند؛ همانگونه که گفته شُد توبه کار اجتمایی، در یک بُرشگاه و مقطع از زندگیش، دارای یک اندیشه-ی ویژه سیاسی است، ولی او بدون اینکه به چنگ دستگاه های امنیتی حکومتی بیافتد، دست از اندیشه های خودش برمیدارد. انگیزه ای که توبه کار اجتمایی را وادار میکند که دست از اندیشه هایش بردارد، ترس و هراس او از پیامدهایی است که شاید باورهایِ سیاسیش دربر داشته باشند. به سُخن دیگر سرآغاز راهی که یک توبه کار اجتمایی وارد آن میشود، ترس او از خطرهایی است که باور و اندیشه هایش میتوانسته اند برای او به همراه داشته باشند؛ برای نمونه دستگیر شدن، بازجویی شُدن، شکنجه شدن، آسیب بدنی دین، زمینگیر شدن، زیر شکنجه جان باختن، و یا با کیفر مرگ رو برو شدن و از دست دادن زندگی. پس، با نگر به رفتار سنگدلانه-یِ حکومت خودکامه-یِ اسلامی در ایران با دگراندیشان و در سیاهچال هایش، انگیزه-یِ ترس در وجود توبه کار اجتمایی یک انگیزه-یِ پرت و بدور از راستینگی و واقعیت نیست. ولی آنچه که توبه کار سیاسی را از توبه کار اجتمایی جدا میسازد، این است که توبه کار سیاسی خطرها را بگونه مادی و راستین بر پیکر خودش لمس کرده است؛ به این چم و معنی که توبه کار سیاسی در دستگاهِ امنیتی رژیم خودکامه، بازجویی و شکنجه شُده است؛ و شکنجه گران با کار کردن بر روی ناتوانی های بدنی و روانی او، تلاش کرده اند که با گُذشتن از مرز توانایی هایِ بدنی و روانیش، وی را بشکنند. و در بسیاری از موردها شکنجه گران در بازگرداندنِ او از دیدگاهش و وادار کردن او به پذیرفتن دیدگاهِ حکومتِ خودکامه، کامگار بوده اند.
در اینجا باید برایِ یک روشنگری ویژه، کمانکی را باز کنم: در پیوند با چم و مفهوم «توبه» اینکه: این واژه از فرهنگ دینی وارد جهانِ سیاست شده است و هم اکنون نیز ما آن را در بررسی گرفتاری هایِ سیاسی و اجتمایی بکار میبریم. واژه-ی «توبه» در مفهوم دینی آن به این چَم (معنی) است که کسی قانون هایِ دینی را زیر پا گُذارد ولی پس از پَشیمانی، با خُداوند پیمان ببندد که دیگر دُچار گُناه نشود. در این پَرتو اَفکنی بر واژه-ی «توبه» دو جایگاه ویژه روشن میشوند: نُخست جایگاه گناهکار و دوم جایگاه خداوند که میتواند از گناهان چشمپوشی کند و گُناهکار را در جهان دیگر با سرب داغ و آتش کیفر ندهد. پس، از دیدگاهِ دینی گُذشتن از گُناه، تنها در توانایی و در فرادست خداوند است که بالاترین جایگاه را دارد. و «توبه» تنها میتواند در درگاه خداوند انجام گیرد؛ اکنون درنگریم که چگونه واژه-ی دینی «توبه» که بازتاب دهنده-یِ یک وابستگی ویژه میان یک موجودِ گناهکار و ناتوان، شرم سار، پشیمان، بخود آمده و برگشته از گُناه، با خداوند است، در شگنجه گاه هایِ حکومت هایِ خودکامه همانند حکومت اسلامی کاربُرد پیدا میکند.
در سیاهچال هایِ حکومت اسلامی جایگاهِ آدم توبه کار ازآن زندانی سیاسی میشود که گُناه او پدافندگری از آرمان هایی چون آزادی، دادگری و آسایش اجتمایی است، و این درحالی است که جایگاه خُداوند ازآنِ شکنجه گر، بازجو، دادرس، و بازرس-حکومت اسلامی میشود که در برابر این آرمان ها صف آرایی کرده اند. به سُخن دیگر در حکومت اسلامی باور به آزادی میشود گناه، با همان چَم و مفهومی که در دین بکار بُرده میشود؛ باور به دادگریِ اجتمایی و از میان رفتن نابرابری هایِ طبقاتی میشود گناه، زیرا این حکومت، دُشمن این آرمان هایِ مردمی و اجتمایی است. و از آنجا که شکنجه گرانِ حکومت اسلامی خود را در جایگاهِ خُداوند می پندارند، آنها بخودشان پروانه میدهند که از راه تار و مار کردن زندانی و روی آوردن به به هر روش نامردمی، فرد باورمند و زندانی سیاسی را به خودسپاری و تسلیم وادارند؛ زندانی را به مرحله ای بکشانند که او از همه-ی آرمان هایش و باورهایش به آزادی، دادگری اجتمایی، آزادی اندیشه و بیان و سرنگونی حکومتِ خودکامه-ی اسلامی چشم پوشی کُند؛ به چَم دیگر، شکنجه گران زیر فشارهای بدنی و روانی، باورمندِ سیاسی را میشکنند و او را ناگُزیر میکنند تا با گُذشتن از ارزش هایِ مردمی-خودش به ضدِ ارزش ها روی بیاورد.
یک توبه کار سیاسی انگیزه ای برای پُشت کردن به باورهایش دارد، با آنکه خیلی ها هَستند که همه-یِ این فشارها و حتا خیلی بیشتر را هم بر میتابند، ولی از باورهای خودشان دست نمیکشند. راستینگی و واقعیت این است که ما نمیتوانیم شکیبایی و بُردباریِ همه-ی آدم ها را در برابر فشارهایِ بدنی و روانی یکسان بانگاریم. از اینرو باید که بپذیریم که برخی از بهر ناتوانی ها و یا نداشتن آمادگی روانی و بدنی نتوانند در برابر فشارها ایستادگی کنند و یک توبه کار سیاسی شوند.
پس فشارهایِ بدنی و روانی از یک باورمند سیاسی یک توبه کار سیاسی میسازند. ولی در باره-ی توبه کار اجتمایی چنین فرایندی وجود ندارد، به چَم اینکه توبه کار اجتمایی زیر فشارهایِ مادیِ ویژه که درباره-یِ آنها گفتگو کردیم نیست. به سُخن دیگر پیکر توبه کار سیاسی شلاق، کابل، دار و درفش و آویزان شُدن کُتک خوردن، گرسنگی، سرما، تشنگی و بیخوابی را آزموده است، ولی بدن توبه کار اجتمایی هرگز؛ توبه کار اجتمایی تنها با شنیدن گُزارش فشارهای روانی و بدنی بر زندانیان و ترس از این فشارهاست که وارد فرایند دیگرگونی (استحاله) و پشیمانی از باورهایش میشود. درگام نخست، توبه کار اجتمایی به انکار باورهایِ خودش یا زیر پُرسش بُردن آنها میپردازد، تا بتواند از این ترس بوجود آمده در درونش رهایی یابد؛ به سخن دیگر آنچیزی که تا دیروز برای او ارزش داشته است، زیر پرسش میرود، و از اینراه او آنها را کنار میگذارد و میزُداید. برای نمونه توبه کار اجتمایی به خودش میپذیراند که او دیگر به هیچ سازمانِ سیاسی وابستگی ندارد، باورهای آنها را نمیپذیرد و تنها یک آدم عادی در همبودگاه است. این گام نُخُستینی است که یک توبه کار اجتمایی برمیدارد. ولی این روندِ دگرگون شُدنِ یک شهروند به توبه کار اجتمایی در اینجا بازنمیایستد و یک گام پیش تر میرود. و از اینجاست که کم کم مفهوم توبه کار اجتمایی ساخته میشود. چرا؟
برای اینکه در زندان نیز برای دیگرگونی یک توبه کار سیاسی، درجه ها و مرحله هایِ گوناگونی را میشناسند: در گامه یا مرحله-یِ نُخست او پشیمانی خودش را به آگاهی بازجو میرساند؛ سپس با فشار بیشتر او آماده گفتگوی رسانه ای میشود. سپس تر فشار که باز بیشتر شُد، او میپذیرد که خودش بازجو شود و اعتراف بگیرید؛ با ادامه-ی این روند، توبه کار سیاسی را بجایی میکشانند که او آماده میشود که همباوران گذشته-یِ خودش را شکنجه دهد و در پایان آماده میشود که شکنجه های وحشتناک کند، اعدام کند و تیر خلاص بر سر همرزمان پیشین خودش بزند.
خوب به بینید روندِ واگرداندنِ آدم به ضد آدم به همراه فشارهایِ بدنی و روانی از یک باورمند سیاسی، توبه کار سیاسی میسازد، و این درحالی است که توبه کار اجتمایی این روند را بگونه-ی دیگر و با دُرونمایه-یِ دیگر و اندکی ناهمسانی میآزماید. با اینهمه در این روند نیز، این مرحله بندیِ گام به گام برای توبه کار اجتمایی همانند توبه کار سیاسی وجود دارد، ولی چگونه؟ در گام نخست گفتیم که توبه کار باورهای خودش را انکار و رد میکند. در گام دوم توبه کار این دیگرگونی در اندیشه را آشکار میکند. به این چم که دیگران را آگاه میسازد که او نه تنها دیگر به باورهایِ گذشته اش پایبندی ندارد، بلکه آنها را حتا زیر پرسش میبرد؛ برایِ نمونه او میگویدکه از یک کمونیست به یک خُرده گیر و منتقد اندیشه هایِ کُمونیستی فراروییده است. دلیل روانشناختی گام دوم که در آن توبه کار دگردیسی در اندیشه های خود را آشکار میکند، این است که او میخواهد با برهنه کردن اندیشه های تازه اش در پیش دیدِ همگانی، دیوارهایِ نگهبانی بهتری را در برابر ترس نُخستینش بوجود آورد. از آنجا که فرد توبه کار اجتمایی ترس دارد که لو رود و کیفر ببیند، برتری را برای خودش در این رفتار جُستجو میکند که نه تنها اندیشه هایِ پیشینش را در درون و ذهن خودش نفی کُند، بلکه این دگردیسی را هم به آگاهی دیگران برساند، بویژه هنگامیکه او با کسانی رو در روی میشود که توانایی دامن زدن به ترس نخستین در او را دارند، کسانی همانند پاسدارها، بازجوها، مقام هایِ حکومتی، با این اُمید که با چرب زبانی، خودشیرینی و بلبل زبانی در نفی باورهای گُذشته اش، گُماشته هایِ حکومتی را وادارد تا ترس را در ذهن توبه کار کاهش دهند. همه-ی گامه ها و مراحلی را که برای توبه کار سیاسی برشُمُردیم، از بیان پشیمانی از اندیشه اش گرفته تا گامه-یِ تیرخلاص زدن به همرزمان پیشین خودش، در مورد توبه کار اجتمایی نیز هست و ادامه پیدا میکند.
پس از اینکه آدم توبه کار اجتمایی باورهای پیشینش را در ذهن نفی کرد، و نگرش تازه اش را در دُشمنی با اندیشه هایِ گذشته اش آشکار ساخت، در گام سوم او هرکجا که به یک فرد یا نشانه هایی برخورد کُند که گواهی دهند که این فرد رگه هایی از اندیشه هایِ گذشته-ی توبه کار اجتمایی را درخود دارد، توبه کار اجتمایی در حالتی که نرم برخورد کند، به این فرد اندرز میدهد و از او خُرده گیری میکند، بدینگونه توبه کار اجتمایی به عنصری فرامیروید که به دگراندیشان اندرز میدهد، و یا از آنها خُرده گیری میکند؛ ولی درحالتی که توبه کار اجتمایی بخواهد زیاده روی کُند، او دگراندیشان را هدف سرزنش پرخاش گرانه و تُندِ خود خواهد کرد؛ بدینگونه که مسئولیت همه-ی لغزش ها، خشونت ها و کُشتارهایِ رژیم را بر دوش دگراندیشان خواهد انداخت. و رفتارهایِ ددمنشانه-یِ رژیم را تنها به یک واکُنش از سر ناگُزیری در برابر رفتار نادرستِ دگراندیشان، فرومیکاهد.
تا اینجا می بینیم که توبه کار اجتمایی در پی رهایی روانی خود از سرچشمه-یِ ترسی است که تنها ریشه ذهنی دارد، به چم اینکه وی در جهان راستین هنوز با انگیزه-یِ آن ترس همانند شکنجه شدن، آسیب بدنی دیدن، خطر دار زده شدن، رو در روی نشده است، که بگوییم که یک انگیزه مادیِ و لمس شدنی ویژه، او را به این روز انداخته است، بلکه تنها برخی از شنیده ها سبب شده اند که این ترس بر او چیره گردد، و برای گُریز از آن ترس است که او توبه کار اجتمایی شده است. تا اینجا من نماد روانشناختی این پدیده اجتمایی را بررسی کردم، ولی سوی دیگر این پدیده، بازتاب اجتمایی و فرهنگِ توبه کاری است که در پیوند با آن شکل میگیرد؛ درست از زمانی که توبه کار اجتمایی فرهنگ ترس، هُوشکاری و محافظه کاری را از زندگی شخصی وارد همبودگاه میکند.
بگونه-یِ روشن و در جامعه شناسی، فرهنگ هوشکاری یا محافظه کاری برآیند یک سری از رفتار هاست که فرد و یا قشر اجتمایی که خواهان نگهداری از نظم موجود است، از خودش نشان میدهد. آدم هوشکار یا محافظه کار از هرگونه دگرگونی ترس دارد، زیرا که میترسد که دگرگونی، او یا گروه اجتماییش را با برخی خطرهایِ ناشناخته رو در روی سازد. و از اینرو که آدم هوشکار میخواهد این آرامش درونی خودش را پاسدارد، تلاش میکند که از هرچیز که این آرامش را برهم زند بگُریزد. و بدینسان او به یک آدم محافظه کار فرامیروید. آدم هوشکار زمانی احساس آسودگی میکند که همه چیز با یک نظم روامند و عادی دُنبال شود، در اینجا نظم اجتمایی در همبودگاه چه بیدادگرانه و ضد مردمی باشد، و چه نابرابر و ضد دمکراتیک باشد، هرچه که باشد برای آدم محافظه کار مهم نیست، برای او مهم این است که یک سامانی وجود دارد، درست است که آدم ها را در خیابان میگیرند، میزنند، دستگیر میکنند، میکشند، اجازه-یِ گُشایش هیچ حزب و سندیکا را نمیدهند، روزنامه ها را میبندند و روزنامه نگاران را بازداشت میکنند، دانشجویان را از حق آزادی اندیشه و بیان بی بهره میکنند؛ خوب، همه این ها هست ولی چه خوب که شرایط از بهر اینکارها دگرگون نمیشود. و از اینرو که شرایط دگرگون نمیشود، آدم محافظه کار میتواند پایستگی و ثباتی در زندگی داشته باشد. این پایستگی و ثبات در زندگی، و در همبودگاه است که به یک محافظه کار اجازه میدهد که او آرامش ذهنی داشته باشد. این روند خیلی کمک میکند که ویژگی هایِ محافظه کاری اجتمایی، فرهنگی، خانوادگی، فردی و سیاسی در فرد جا بیافتند. اکنون فردی که دارای این ویژگی هاست، ترس را درونی کرده است، ستم پذیری را درونی کرده است، شرایط را آنگونه که هست پذیرفته است. آرزوی او نگهداری از پایستگی و ثباتِ نظم موجود است. و هدف همه-یِ تلاش های او پیشگیری از دگرگونی در نظم موجود است. خوب، بدیهی است که یک باورمندِ سیاسی که از اندیشه هایِ گُذشته خودش بُریده است و هم اکنون هوادار دو آتشه-یِ حکومت شُده است، بخواهد خودش را با هنجارها و سامانه-ی موجود هماهنگ سازد و از هر فرصتی برای تأیید کارکردِ ستمگرانه و غارتگرانه-ی حکومت بهره ببرد. حکومت های خودکامه نیز بدینگونه خود را سرپا نگه میدارند که به چنین آدم های چاپلوس، کُرنشگر و پادو پر و بال، امتیاز و امکان رُشد میدهند. و بدینسان آدم های محافظه کاری که به ارزش های انسانی خودشان پُشت کرده اند، بیشترین بخت را برای پیشرفت اقتصادی و اجتمایی در یک سامانه-ی خودکامه را پیدا میکنند، برای نمونه در حکومت اسلامی محافظه کارانی که تا دیروز آدابِ نماز خواندن را نمیدانستند، امروز سربلند از جایِ گُنده-ی مهرنماز بر پیشانی خودشان هَستند.
بخشی دیگر از محافظه کاران بدون نمایان شدن با نمادهای رسمی و دینی حکومت اسلامی، از راه رُشوه خواری، دزدی، حق کشی، یک زندگی برآسوده و پُر زرق و برقی برای خودشان دست و پا میکنند. بخشی از مهندسان، وکیل ها، رییس هایِ شرکت های بازرگانی، کامگاری خود را در پول درآوردن و پیشرفت اقتصادی، وامدار چنین وضعی هَستند. آنها محافظه کارانی هَستند که همین حکومت را دوست دارند و خواهان دگرگونی نیستند. این کسان نیروهای ایستا، ضد پویایی جامعه هَستند که در برابر هرگونه دگرگونی که بخواهد از سود تُهیدستان پُشتیبانی کند، ایستادگی میکنند.
و همین افراد، در درونِ خانواده هایِ خودشان پس از زناشویی و بچه دار شُدن، همین فرهنگ محافظه کارانه-یِ ترس مداری و ترس باوری را در کودکان و فرزندان خودشان جا میاندازند. به سخن دیگر نسل پس از خود را به نسل محافظه کار وامیگردانند؛ چنین نسلی در برابر سامانه-یِ بیدادگرنه-یِ موجود کُرنش میکند، در آموزشگاه ها از مسئول امور تربیتی پیروی میکند و با هر گونه زور و ستمی که رواداشته میشود، یک جوری کنار میاید و نام آن را هم زرنگی میگذارد. در جایگاهِ دانشجو هنگامیکه در دانشگاه همکلاسی آنها را میگیرند، میبرند، شکنجه و به دار میکشند، نسل محافظه کار هرگز به این پیشآمدها رویکردی نشان نمیدهد، و هنگامیکه میاید خانه و با پدر و مادرش در باره این رویدادها گفتگو میکند، پدر و مادر محافظه کار او، دانشجویان دستگیرشده را خرابکار و سبک سر و تُهی مغز مینامند، کسانی که زندگی خودشان را به باد میدهند. چرا؟ چونکه آدم محافظه کار آن آدمی را که در برابر بیدادگری سرکشی میکند، شهروند گُستاخ مینامد و به چشم یک آدم نادان به او نگاه میکند که نمیخواهد با سر خم کردن در برابر بیداد، از فرصت ها بهره ببرد و خودش را بالا بکشد، ولی بجای آن، خطر را میپذیرد، دنبال آزادی و اعترض است، دنبال دگرگونی است.
فرزندان آدم هایِ محافظه کار، موشکافانه همچون رونوشت پدر و مادر خود بار میآیند. و پیش ساز و ماکتی از خود آنها هستند، که در همان اندیشه-یِ ستم پذیری، و با فرهنگِ بوسه بر دست دژخیم زدن، پرورش مییابند. و به کسانی فرامیرویند که تنها بدنبال این هستند که بتوانند، شرایط را به سودِ خودشان نگهدارند، یا چگونه از موقعیت خودشان پدافندگری کنند، و تنها در این اندیشه هستند که در درون و یا برونمرز گواهینامه دانشگاهی بگیرند، کار و پُست خیلی خوبی را بدست آورند، یا تجارت خوبی را برای خودشان براه بیاندازند. در یک جمله اینکه، همان روندی را که پدرانشان دُنبال کردند، اکنون اینها دُنبال کُنند، و این روند چیزی نیست بجز ساختن یک قشر محافظه کار اجتمایی، که پیوسته در جامعه زاییده و باززایش میشود.
جم بندی این گفتار اینکه: توبه کار اجتمایی، یک پدیده ای اجتمایی است که از روزن جامعه شناسی سیاسی، در همبودگاه هایی همانند جامعه-ی ایران که گرفتار خودکامگی است، یک گرفتاری راستین و کمابیش گُسترده است که دربر گیرنده-یِ افرادی است که نسبت به ارزش های اخلاقی و اندیشه هایِ ولامنش و مردمی که روزگاری به درستی آنها به رسایی باور داشته اند، پشت میکنند، و به افراد سواستفاده گر فرامیرویند، آنهم با این نگرش فرصت طلبانه که با حکومت ستمگر کنار بیایند تا از راه چاپیدن، غارت کردن، و زیر پا گذاشتن حق ستمدیدگان، زر اندوزی کنند و به زندگی مادی خود غنا به بخشیدند. و این کسان با پدیده هایی مانند اعتلای معنوی، فرگشت و تکامل شخصیتی، و روانی بیگانه هَستند. اگر توبه کار سیاسی به دلیل زخم شلاق و فشار بدنی و عصبی میشکند و وامیدهد، توبه کار اجتمایی تنها از ترس از درد شلاق است که وامیدهد و تسلیم میشود؛ شلاقی که هرگز به پیکر او هم نخورده است. بنگر من پدیده-ی توبه کار اجتمایی باید در جامعه-یِ ایران موشکافانه بررسی شود. در اینجا، من به نام یک جامعه شناس نمیخواهم داوری ویژه ای در باره-یِ این پدیده کنم، و تنها دارم آن را باز میکنم. روشنبین ها، فرهیختگان، کنشگران سیاسی و کسانی که نسبت به پدیده های انسانی و اجتمایی با حساسیت و مسئولانه برخورد میکنند، میتوانند از این داده ها بهره ببرند، تا با انجام کارهای ویژه سیاسی و فرهنگی در جامعه، توبه کاران اجتمایی را به ارزش های راستین انسانی و مردمی بازگردانند، ارزش هایی که حقوق برابر آدم ها، دادگری اجتمایی، و آزادی را پاس میدارند و به اراده و حاکمیت مردم بر سرنوشت شان ارج میگذارند. تا آزادیخواهان بتوانند این دیواری را که در دل جامعه، همراستا با دیوار سرکوب حکومتِ اسلامی راهبند دگرگونی شُده است، از سر راه بردارند و در راه ساختن یک همبودگاه آزاد، آباد و انسان مدار، به یک دگرگونی بُنیادین و ساختاری دستیابند.
با سپاس از توجه شما و شنوندگان شما به این گفتگو.

یاداشت ها:

[1]

http://www.facebook.com/l/9150drJVfwFwLRWscBR3yQLYE-Q;193.192.228.134:554/ramgen/lora/archiv/20100711.rm?start=06%3A00%3A00&end=07%3A00%3A00&title=Radio+Parss&author=Sonntag%2C+11.07.2010&copyright=%A92010+Radio+LoRa+97%2C5

[2] واژه-یِ « توبه» را سپس تر در این گفتاورد بیشتر باز خواهم کرد.
فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

زکریای رازی ستارۀِ درخشان آسمانِ فرهنگ و تمدن بشری


هوشنگ معین زاده

زکریای رازی هشت سده پیش با بنیان نهادن روشهای نو برای شناخت اَدانست ها و مجهولات فلسفه به جنگ ارستو برخاست و راه را برای کسانی همانند فرانسیس بیکن و رنه دکارت باز کرد تا با روشهای نوآفریده-ی او، جهان را از بند اندیشه هایِ ارستو رها سازند، و با خردگرایی خود چراغ راه فرزانگانی مانند ولتر و نیچه شد که آنان نیز توانستند جهان مسحیت را از چیرگی کلیسا نجات دهند. به واژگونه-یِ آیین فرزانگانی (فیلسوفانی) که دیدگاه هایِ آنها برگرفته از آزموده ها نیست، رازی نُخستین فرزانه-ی جهان است که اندیشه-ی نو در فلسفه را بر شالوده-ی آزموده ها گذاشت. و برآیندِ پژوهش های او زیر پرسش بردن، سرشت خدا به چم (معنی) دینی آن و رستاخیز بدنی بود. اگر پورسینا و فارابی بجایِ ایستادگی در برابر اندیشه های رازی، راه او را دُنبال میکردند، ایران و کشورهای اسلامی سده ها پیش از اروپا وارد دوران روشنگری میشُدند.

پیشگُفتار

سخن گفتن در بارۀ بزرگمردی چون رازی در جایگاه یک دانشمند متفکر که هم پایه گذار شیمی نوین بوده، هم علم پزشکی را در زمان خود به حد کمال رسانده و هم با دیدگاههای فلسفی اش، طرح نویی در این رشته از علوم انداخته است، کار آسانی نیست. نخست اینکه از گذشته های دور، پردۀ تاریکی از کین و حسد بر گرد ارزش تلاشهای این فرزانه یگانه کشیده بودند که کار مورخین و محققین را در شناسایی خدمات او مشکل می ساخت. دیگر این که با از میان بردن بسیاری از آثار او، ارزیابی تلاشهای علمی او تا حدودی نا ممکن گردید. سه دیگر این که بر اثر انبوه ایراداهای مغرضانه ای که بزرگان همعصر و پس از او بر وی گرفتند، قدر و قیمت این فرزانۀ بزرگ، نا شناخته ماند. و مهمتر از همه این که در ایران و بیشتر کشورهای اسلامی، پرداختن به رازی در محدودۀ تأئید کفر گویی او و در وضع بهتر، پذیرش کفریات وی به شمار می آمد که برای حاکمان وقت و شریعتمداران این کشورها قابل قبول نبوده است و نیست. چنانچه در دو قرن اخیر دانشمندان غرب، ارزش خدمات علمی او را آشکار نکرده بودند، هرگز جایگاه راستین او برایمان روشن نمی شد.
بررسی علل و انگیزۀ بی مهری به این بزرگمرد جهان دانش در واقع ادای حقی است نسبت به خدمات او در سه رشته از علوم(شیمی، پزشکی و فلسفه) که در هر سۀ آنها سرآمد دوران خود بود و تا قرنها پس از وی نیز فرزانه ای به بلندپایگی او در این سه عرصه چشم به جهان نگشوده بود. رازی در دو گستره از علوم تجربی، یعنی شیمی و پزشکی با یافته های خود و نو آوریهایش بی مانند بود. در فلسفه نیز با روشهای ابداعی اش، برای دورانی طولانی یکه تاز این میدان محسوب می شد. او در جایگاه یک دانشمند و متفکر آزاده، بر خلاف باورهای رایج زمان گام بر میداشت و به قول معارضین اش سنت شکن و بدعت گذار بود که هر دو صفت از ویژگی های آزادگان و پیروان خرد است.
ایراد بزرگی که بر رازی می گرفتند، این است که او از اصول مسلم و شناخته شده زمان، یعنی پیروی از آرای فلسفی ارستو عدول کرده است. البته این ظاهر قضیه بود، زیرا در علوم نظری، چنین امری از ضروریات است. خود ارستو نیز در بسیاری از مسائل فلسفی از نظرات استادش افلاطون عدول کرده بود. ابن سینا نیز که از بزرگترین شارحان فلسفۀ مشائی ارستو است، در موارد زیادی بر نظرات او ایراد گرفته است.
می دانیم که تا زمان رازی و حتی قرنها پس از او، اندیشه حاکم بر دنیای اسلام و سپس دنیای غرب مسیحی، فلسفۀ یونانیان و در رأس آن آرای فلسفی ارستو بود. کتب فیلسوفان یونان، بویژه ارستو که به عربی ترجمه شده بود، افکار و اندیشه های او را در میان اندیشمندان اسلامی رواج داده بود و بقولی آرای ارستو در بیشتر زمینه ها اصل مسلم شمرده می شد. همچنانکه همین طرز تفکر پس از گذر فلسفه از طریق متفکرین مسلمان اندلس به غرب، دنیای مسیحیت را نیز قرنهای بسیار گرفتار پیچ و خم افکار و اندیشه های فلسفی او کرده بود. در این میان نخستین اندیشمندی که آرای این فیلسوف و پیروان او را به چالش گرفت، رازی بود که به صراحت به پیروان ارستو و فلسفۀ مشائی او می گفت :
«این اصولی که برای فکر بشر وضع شده است و حل تمام مشکلات فکری بشر را بدانها باز بسته اید، قطعی و قانع کننده نیست».
رازی ضمن این که افکار و اندیشه های معلم اول(ارستو) را درست نمی دانست، در عین حال در مقابل فلسفۀ مشائی او، راه و روش نویی ارائه داد که هشتصد سال پس از او در دوران رنسانس غرب، دو تن از بزرگترین فیلسوفان اروپا«فرانسیس بیکن»و«رنه دکارت» با همان روش ابداعی او، ضربۀ نهایی را بر پیکر تنومند مکتب ارستو و فلسفۀ مشائی وارد کردند و توانستند جهان را از قید و بندهای فلسفۀ ارستویی نجات دهند. گفتنی است که مشکل واقعی رازی و امثال او در مشرق زمین، مشکلی است که از هزار و چهار صد سال پیش در عالم اسلام و از جمله کشور ما حاکم است. به این معنا که حتی در عرصۀ تفکر و اندیشه نیز مسلمانان آزاد نیستند و اجازۀ خروج از حوزۀ دیانت را ندارند. به همین علت هم میبینیم که پس از آگاهی از آسیبی که مسائل فلسفی میتوانست به دیانت اسلام وارد سازد، متولیان این شریعت، علم کلام را پایه ریزی کردند تا متفکران را بجای پرداختن به فلسفه به مسیر کلام بکشانند و از آن طریق از دین خود در مقابل ایراداهای خردورزان دفاع کنند.
رازی کیست؟
رازی یکی از خلاق ترین دانشمندان و برجسته ترین متفکران ایران و جهان است. به همین علت نیز امروزه بزرگان بسیاری، او را به خاطر استقلال رأی و روش شجاعانۀ اش در ارائۀ نظراتش، نیرومندترین و آزاداندیش ترین متفکر در دنیای اسلام، حتی در سراسر تاریخ تفکر بشری عنوان میکنند. رازی از جملۀ معدود متفکرانی است که از طریق علوم تجربی به علوم نظری پرداخته است. به این معنا که تجربیات گستردۀ علمی او، به وی این امکان را میداد که با دیدی علمی و عقلانی، واقع بینانه تر به مسائل فکری بپردازد. در این مورد خاص، میدانیم که اهل نظر با تفکر و اندیشه در مسائل مختلف نظراتی میدهند و این نظرات وقتی قطعیت پیدا میکند که در حوزه علم و عمل به اثبات برسد. به همین علت نیز نظر اندیشمندان و فیلسوفان به عنوان علوم نظری محسوب می شود. اما وقتی دانشمندان علوم تجربی نظریه ای ابراز میدارند، با توجه به این که نظرات آنان از تجربیاتشان نشأت میگیرد، بیشتر مورد توجه قرار می گیرد و بعضی موارد هم به عنوان اصل ثابت شده پذیرفته می شود.
رازی پس از طی مراحلی از علوم که در هر یک از آنها به حد اعلای تبحر رسیده بود، به فلسفه می پردازد و از همین روست که نظرات فلسفی او با تفکرات رایج زمانش متفاوت است. اگر به ایراداهایی که بر او گرفته اند دقت کنیم می بینیم که بیشتر آنها ناشی از کینه و حسد و دشمنی با او بوده است که بدانها اشاره خواهیم کرد. اما پیش از آن لازم است نگاه کوتاهی به پایگاه این حکیم در دو رشته از علوم تجربی و عملی بیندازیم:


1– رازی و علم شیمی(کیمیا)
نخستین رشته ای از علوم که رازی از جوانی به آن مشغول و بیشتر عمر خود را صرف آن کرد، علم شیمی(کیمیا) است. در این عرصه که از مهمترین عرصه های علوم تجربی و عملی به شمار میرود. رازی یکی از بزرگترین شیمی دانان یا کیمیاگران و به تصدیق بسیاری از اهل نظر پایه گذار شیمی نوین بوده است. به همین علت هم "ژولیوس روسکا"دانشمند برجستۀ آلمانی که در شناساندن شیمی(کیمیا) رازی به دنیای علم، بیشتر از هر کس تلاش کرده است، رازی را پدر شیمی علمی و بانی مکتب جدیدی در این رشته از علوم دانسته است. لازم به یادآوری است که پیش از شناخته شدن خدمات رازی در رشتۀ شیمی، این لقب را به دانشمند بلند پایه فرانسوی آنتوان
لاوازیه داده بودند.
تا پیش از رازی بسیاری در عرصه کیمیا تلاش کرده و کتب متعدی هم نوشته بودند، ولی رازی در این بخش، نو آوریها و ابداعات و اکتشافاتی داشته است که تا آن زمان هیچ یک از کوشندگان این رشته به پایگاه او نرسیده بودند. مهمتر از همه اینکه رازی با تبحری که در این رشته داشت، نخستین کسی بود که داروسازی شیمیایی مانند داروی سمی آلکالوئیدی را برای درمان بیماران به کار برده است. از کشفیات مهم رازی در رشتۀ شیمی کشف الکل و جوهر گوگرد(اسید سولفوریک) و تبعات آن است.
دیگر این که رازی نخستین دانشمندی است که مواد را طبقه بندی کرده و اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی نامگذاری نموده است. همچنانکه او نخستین شیمی دانی بود که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز دسته بندی کرده است.
نظریه اتمی و رازی
در تحول دانش کیمیا به علم شیمی توسط رازی، نکته‌ای که از نظر محققان و مورخان علم، ثابت گشت، نگرش«ذره یابی»یا«اتمسیتی»رازی است. کیمیاگران، قائل به تبدیل
عناصر به یکدیگر بوده‌اند و این نگرش موافق با نظریه ارستویی است که عناصر را تغییر پذیر، یعنی قابل تبدیل به یکدیگر می‌دانستند. لیکن از نظر ذره گرایان، عناصر غیر قابل تبدیل به یک دیگرند و نظر رازی هم مبتنی بر تبدیل ناپذیری آنهاست و همین علت کلی در روند تحول کیمیایی کهن به شیمی نوین بوده است. به عبارت دیگر، شیمی علمی رازی مرهون نگرش ذره گرایی اوست. دراروپا فرضیه اتمی را دانیل سر«Daniel Seer»درسال1619 از فلاسفه یونانی گرفت که بعدها«وبرت بویل»آن را در نظریه خود راجع به عنصرها گنجاند. با آنکه نظریه بویل با آرای کیمیاگران قدیم تفاوت دارد، ولی از زمان فلاسفه قدیم تا زمان او، تنها رازی قائل به اتمی بودن ماده و بقا و قدمت آن بوده است. با آن که نظریه رازی با نظریه بویل و یا نگرش نوین تفاوت دارد، لیکن به نظریات علمای شیمی و فیزیک امروزی نزدیک است.

2- رازی و علم پزشکی
علم پزشکی سنتی با ظهور رازی به حد اعلای شکوفائی خود رسید. با این که رازی در سنین بالا به این رشته پرداخت، ولی در اندک زمانی چنان شهرتی پیدا کرد که پیش از او و مدتها پس از وی، هیچ پزشکی به درجه اهمیت او نرسید. رازی همچنانکه در علم شیمی با نوآوریها و کشفیات خود سرآمد دانشمندان این رشته از علوم بود، در علم پزشکی نیز با ابداعات و اکتشافات خود یکه تاز این میدان شد. آنچنانکه بیش از چهار صد سال کتب الحاوی و طب منصوری و دیگر آثار پزشکی او به کرات به زبان لاتین و زبانهای دیگر اروپایی ترجمه و چاپ شد. کتابهای پزشکی رازی از معتبرترین کتابهای پزشکی بود که در دانشگاههای پزشکی اروپا تدریس می شد. به عنوان مثال کتاب آبله و سرخک رازی از سال 1498 تا 1866 چهل بار در کشورهای مختلف اروپا تجدید چاپ شده است.
- طب بالینی نیز از ابداعات افتخار آمیز رازی محسوب میشود تا جائی که او را پزشک بیمارستانی لقب داده اند. روشی که او در بیمارستان بغداد و ری برای پیگیری مداوای بیماران اتخاذ کرده بود، هنوز هم در بیمارستانها مدرن دنیا دنبال میشود.
- رازی اولین پزشکی بود که تشخیص تفکیکی بین آبله و سرخک را بیان کرد و علت بروز و انتقال بیماری آبله را به تفصیل شرح داد که یکی از دستآوردهای بزرگ علم پزشکی به حساب می آید که در تاریخ پزشکی به نام وی ثبت گردیده است.
- رازی علاوه بر الجامع الکبیر(الحاوی) که آن را دائره المعارف پزشکی مینامند و بسیاری این کتاب را از قانون ابن سینا معتبرتر می شمارند و طب منصوری که از معتبرترین کتب پزشکی محسوب میشود، 56 جلد کتاب در مسائل مختلف پزشکی نوشته و بیماریهای گوناگون و طریقۀ معالجه آنها را به تفصیل شرح داده است.
- رازی بخش نهم کتاب الحاوی خود را (در 412 صفحه) به شناخت داروهای مختلف اختصاص داده که یکی از منابع داروشناسی پس از دورۀ تجدید حیات علمی«رنسانس» بوده و به همین علت نیز زاد روز رازی(پنجم شهریور) روز دارو سازی و بنام او نامگذاری شده است.
- جرج سارتون در کتاب فاخر خود«تاریخ علم»، نیمۀ دوم سدۀ سوم هجری را عصر رازی نامگذاری کرد و آن را دورۀ اول جنبش نوزایی فرهنگ اسلامی نامیده است.
بخش پزشکی رازی را با این جمله از زنده یاد عباس اقبال آشتیانی به پایان می رسانیم که نوشته است :«پزشکی نبود، بقراط آن را بوجود آورد. مُرده بود، جالینوس آن را زنده کرد. پراکنده بود، رازی آن را جمع کرد. ناقص بود ابن سینا آن را کامل کرد.»
رازی در
علوم طبیعی از جمله فیزیک نیز تبحر داشت. ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشابوری، مطالعات و تحقیقات خود را از جمله در چگال سنجی زر و سیم، مرهون دانش رازی هستند. او در علوم فیزیولوژی و کالبد شکافی، جانور شناسی، گیاه شناسی، کانی شناسی، زمین شناسی، هوا شناسی و نور شناسی نیز دست داشته و کتابهایی در این رشته ها نوشته است.

3- رازی و فلسفه
در بارۀ دو رشته از علوم، شیمی و پزشکی که رازی در هر دو آنها سرآمد دوران خود بود به اختصار سخن گفته شد، زیرا امروزه شهرت رازی در این دو رشته آنچنان شناخته شده است که نیازی به شرح و تفصیل ندارد. بخصوص که خود من هم در این دو رشته اطلاعاتی ندارم تا بیشتر از این به آنها بپردازم. اما به فلسفۀ رازی شاید بهتر بتوانم بپردازم.
*
واژۀ فلسفه از واژه یونانی Philosophia گرفته شده است که به معنی خرد دوستی است. فیلسوف هم به کسی اطلاق میشود که دوستدار خرد و دانایی است. میگویند: نخستین کسی که این واژه را به کار برد، فیثاغورس بود. وقتی که از او پرسیدند:«آیا تو فرد دانایی هستی؟»وی در پاسخ گفت«نه! اما دوستدار دانایی هستم»یعنی«فیلسوف»ام. افلاطون میگوید: فیلسوف کسی است که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیاء و علم به علل و مبادی آنهاست. ارستو در تعریف فلسفه میگوید: فلسفه علم به احوال موجودات است از آن جهت که وجود دارند. فارابی میگوید : فلسفه، معرفت خالق است و خالق واحد، غیر متحرک و علت فاعله برای تمام اشیاء است. ابن سینا میگوید : فلسفه آگاهی بر حقایق تمام اشیاء است به قدری که برای انسان ممکن است.
با این تعاریف کلی از سه تن از سرشناس ترین فیلسوفان غرب و دو تن از فیلسوفان الهی نامدار شرق در بارۀ فلسفه و فیلسوف، می گوئیم: یک فرد فرزانه وقتی فیلسوف نامیده می شود که هیچ نوع قید و شرطی در ارائۀ افکار و اندیشه های خود نداشته باشد. آزادانه با عقل و خرد خود به بررسی مسائل مربوط به فلسفه بپردازد، بویژه این که در پی تأئید و یا اثبات دیانتی نباشد. به عبارت دیگر فیلسوف، کسی است که به ارزش عقل ایمان دارد و در علم و عمل خود، مقید به احکام عقل است. در این زمینه وی برخلاف کسی است که در علم و عمل خود، معتقد به
وحی و الهام یا متکی به خرافات است. زیرا در آن صورت، او دیگر فیلسوف نیست، بلکه متکلم است که با علم کلام(نه با فلسفه) برای دفاع و اثبات یک شریعت، بر خلاف متشرعین که به مبانی نقلی متوسل می شوند، به ادله عقلی توسل می جوید.
گفتنی است که علم کلام اندکی. پس از ورود فلسفه یونان به عالم اسلام، توسط مسلمانان به منظور مقابله با آن پایه ریزی شد. هدف از آن هم دفاع از شریعت در مقابل ادلۀ عقلی فلاسفه بود. مکتب معتزله نخستین مکتبی بود که به این امر پرداخت و در پی این مکتب نیز متکلمین یا فیلسوفان الهی وارد این کارزار شدند.
نگاهی به افکار و اندیشه های فیلسوفانی که پس از اسلام نام آور شده اند، نشان می دهد که اکثرا آنها بر خلاف سیرۀ فیلسوفان، روش متکلمین را دنبال میکردند. بی جهت نیست که «برتراند راسل» در کتاب «تاریخ فلسفۀ غرب»خود، آنان را شارح فلسفۀ یونان می داند، نه فیلسوف. واقعیت هم همین است. فارابی و ابن سینا و ابن رشد که نامدارترین فیلسوفان ایران و اسلام نامیده می شوند، هیچ یک در حوزۀ فلسفه، کار عمده ای انجام نداده اند. بزرگترین هنر این نامداران شرح و تفسیر فلسفۀ مشایی ارستو بوده و این که چگونه مسائل فلسفی یونان بویژه معلم اول را با دین اسلام پیوند بزنند و میان فلسفه و دین سازگاری بوجود بیاورند. اینکه ابن سینا ایراد و اشکالاتی بر معلم اول گرفته و یا بعضی از مسائل فلسفی ارستو را با دید و نظر خود تعبیر و تفسیر کرده است، در اصطلاحات فلسفی به چنین فردی فیلسوف نمی گویند، بلکه او را«عالم فلسفه» مینامند. بخصوص اگر دارای رأی و نظر و صاحب دستگاه فلسفی خاصی نباشد. با این تعابیر، می توانیم چنین نتیجه بگیریم که در عالم اسلام جز تنی چند، مقام والای فیلسوف را ندارند، و یکی از این افراد و بی تردید، نخستین آنها محمد زکریای رازی است.
این که می گویند: الکندی نخستین فیلسوف عالم اسلام است، نیز درست نیست. زیرا بر مبنای تعاریفی که از فیلسوف شد، الکندی فیلسوف محسوب نمی شود. او به عنوان یک متکلم معتزله، مانند بزرگان دیگر این مکتب به دستگاه مامون و برادرش معتصم راه پیدا کرد و علم کلام را در اسلام پایه گذاری نمود. آنچه از فلسفۀ الکندی عنوان میشود، شرح و تفسیر تالیفات ارستو است تا جایی که او را پیشرو و نخستین پیرو مکتب ارستو یا مشائیان قلمداد میکنند. به زبان دیگر الکندی، نخستین متکلمی است که خلفای عباسی که پیرو مکتب معتزله بودند، به کار گرفتند تا میان فلسفه و دیانت هماهنگی ایجاد کند. و الکندی در این مورد خاص اولین متکلمی بود که مباحث فلسفه یونانی را با این دیدگاه تدوین کرد که نشان دهد، فلسفه و علم برهانی میتواند در کنار وحی نبوی، هر دو به صورت مستقل، بمانند.
در حالی که رازی نخستین فیلسوف آزاداندیش و مستقل در عالم اسلام بود که نظرات فلسفی خود را بدون وابستگی به دیانت و پیروی از شریعت حاکم بر جامعه مطرح کرد. پس از رازی، فارابی بود که وارد حوزۀ فلسفه شد و زیر بنای«فلسفۀ اسلامی»را گذاشت و به تفسیر دیانت بر مبنای فلسفه پرداخت. در پی او نیز فرزانگان دیگر ایرانی، مانند ابن سینا راه و روش او را پی گرفتند که به درستی بایستی آنان را «متکلمین»یا به قول مسلمانان« فیلسوفان الهی»نامید. چرا که تلاش همۀ آنها بیشتر در حوزۀ کلام بوده تا فلسفه.
نگاهی به«معرفه النبوه»فارابی و رساله نبوت و سایر رسالات ابن سینا مانند تفسیر سوره های الاخلاص، الفلق، الناس و غیره متکلم بودن آنان را به روشنی نمایان میسازد. در این زمینه لازم به یاد آوری است که حتی رد«معاد جسمانی»که توسط ابن سینا مطرح گردیده، باز هم او را از جرگۀ متکلمین خارج نمیکند. زیرا او با پذیرفتن اصل معاد و حضور روح بجای جسم در روز قیامت در واقع معاد را تأئید و تصدیق میکند، امری که برعهدۀ متکلمین است نه فیلسوفان.
در همین زمینه، دکتر ذبیح الله صفا در«تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی» اشاره ای دارد و می نویسد:«ابن سینا در بعضی موارد از تاثیر متکلمین زمان برکنار نبوده و گاه نیز چنان به دفاع از مبانی دین همت گماشته است که گویی متکلمی عنوان فیلسوف گرفته و میخواهد وظایف متکلمین را انجام دهد».
ابن رشد نیز در این مورد میگوید:«ابن سینا برای تأویل بعضی الفاظ دینی از قبیل وحی و لوح و قلم از فلاسفۀ قدیم انفراد جسته است. او را مورد سرزنش قرار داده و بارها بر او تاخته است و وی را به پیروی از اشاعره منسوب و در بسیاری موارد به خطا و غلط متهم کرده است»
حال بر مبنای آنچه از مفهوم فیلسوف عنوان شد و این که فیلسوف به قول فیثاغورس دوستدار دانایی است. بهتر است نظر رازی را در بارۀ ارزش و اهمیت خرد و فضیلت و ستایش عقل را به نقل از«طب روحانی» او بازگو کنیم. زیرا این بهترین سندی است که میتواند جایگاه والای رازی را به عنوان فیلسوف به معنی خاص آن نمایان و فرق او را با متکلمین مشهور به فیلسوف روشن سازد.
رازی می نویسد :« میگویم : آفریدگار که نامش بزرگ باد خرد از آن به ما ارزانی داشت که به مددش بتوانیم، در این دنیا و آن دیگر، از همه بهره هایی که وصول و حصولش در طبع چون مایی به ودیعت نهاده شده است برخوردار گردیم. خرد بزرگترین مواهب خدا به ماست و هیچ چیز نیست که در سود رسانی و بهره بخشی بر آن سر آید. با خرد بر چارپایان ناگویا برتری یافته ایم، چندانکه بر آنان چیرگی می ورزیم و آنان را به کام خود می گردانیم و با شیوهایی که هم برای ما و هم برای آنها سودبخش است بر آنان غلبه و حکومت میکنیم. با خرد بدانچه ما را برتر می سازد و زندگانی ما را شیرین و گوارا میکند، دست می یابیم و به خواست و آرزوی خود می رسیم. به وساطت خرد است که ساختن و به کار بردن کشتی ها را دریافته ایم. چنانکه به سر زمینهای دور مانده ای که بوسیله دریاها از یکدیگر جدا شده اند واصل گشته ایم. پزشکی با همه سودهایی که برای تن دارد و تمام فنون دیگر که به ما فایده میرساند در پرتو خرد ما را حاصل آمده است. با خرد به امور غامض و چیزهایی که از ما نهان و پوشیده بوده است پی برده ایم. شکل زمین و آسمان، عظمت خورشید و ماه و دیگر اختران و ابعاد و جنبشهای آنان را دانسته ایم، و حتی به شناخت آفریدگار بزرگ نایل آمده ایم. و این از تمام آنچه برای حصولش کوشیده ایم والاتر است و آنچه بدان رسیده ایم سودبخش تر. بر روی هم خرد چیزی است که بی آن وضع ما همانا وضع چارپایان و کودکان و دیوانگان خواهد بود.
خرد است که به وسیله آن افعال عقل خود را پیش از آن که بر حواس آشکار شوند، تصور میکنیم و از این رهگذر آنها را چنان در مییابیم که گویی احساسشان کرده ایم، سپس این صورتها را در افعال حس خود نمایان میکنیم و مطابقت آنها را با آنچه بیشتر تخیل و صورتگری کرده بودیم پدیدار می سازیم. چون خرد را چنین ارج و پایه و مایه و شکوهی است، سزاوار است که مقامش را به پستی نکشانیم، از پایگاهش فرودش نیاوریم و آن را که فرمانرواست فرمانبر نگردانیم. سرور را بنده و فرادست را فرودست نساریم، بلکه باید در هر باره بدان روی نمائیم و حرمتش گذاریم، همواره برآن تکیه زنیم. کارهای خود را موافق آن تدبیر کنیم و به صوابدید آن دست از کار کشیم. هیچگاه نباید هوی را بر آن چیرگی دهیم، زیرا هوی آفت و مایه تیرگی خرد است و آن را از سنت و راه و غایت و راست روی خود به دور میراند و خردمند را از رشد و آنچه صلاح حال اوست باز میدارد. بر عکس باید هوی را ریاضت دهیم، خوارش کنیم و مجبور و وادارش سازیم که از امر و نهی خرد فرمان برد. اگر چنین کنیم خرد بر ما هویدا میشود و با تمام روشنایی خود ما را نور باران میکند و به نیل آنچه خواستار آنیم میکشاند.از بهره ای که خدا از خرد به ما بخشیده و بدان بر ما منّت گذاشته نیکبخت میباشیم»
دیدگاه رازی از خرد با این که بیش از هزار و صد سال عمر دارد، یکی از بهترین و عقلانی ترین دیدگاهی است که تا کنون از خرد و خردورزی عنوان شده است. بی جهت نیست که «گابریل فران»، یکی از مشهورترین محققین آثار اسلامی، رازی را بزرگترین خردگرای جهان تا قرن هفدهم شمرده است. دکتر پرویز سپیتمان نیز در کتاب فاخر خود«حکیم رازی»، مینویسد: «همانطورکه حکیم فردوسی حماسه های ملی ایران را در شاهنامه احیا نموده است، افکار و اندیشه ها و آثار فلسفی حکیم رازی را هم که نشأت گرفته از فلسفۀ خردگرایانه ایران باستان است، بحق می باید- شاهنامه فلسفی ایران- نامیده شود.»

نو آوری رازی در فلسفه
رازی به همان گونه که در شیمی و پزشکی با نوآوری های خود جایگاه ویژه ای در عالم علم دارد، در فلسفه نیر با نوآوری های خود به منزلتی رسید که پیش از او و پس از او کمتر فیلسوفی به آن درجه از ارزش و اعتبار رسیده است. از جملۀ این نو آوری ها عبارتند از :
1- پایه گذاری روش شناخت «مشاهده، تجربه و استقراء».
رازی نخستین فیلسوفی بود که فلسفۀ مشائی ارستو را به چالش گرفت و آن را مردود شمرد. سخن معروف او را به پیروان ارستو در آغاز این نوشتار ذکر کردیم. او در رد فلسفۀ مشایی ارستو معتقد بود که نمی شود بوسیله قیاسات منطقی که فقط مبتنی بر مقدمات ذهنی هستند، پی به مجهولات برد. به همین علت نیز در مقابل فلسفۀ مشائی روش نوینی برای شناخت عرضه کرد که عبارت است از« مشاهده، تجربه و استقراء».
رازی حدود هشت سده پیش از فرانسیس بیکن انگلیسی این روش را ابداع و ارائه کرد، اما پی آمدگان رازی نه تنها از روش او پیروی نکردند، بلکه او را سنت شکن و بدعت گذار خواندند. در حالی که فیلسوفان غرب نظرات مشابه رازی را که بیکن عنوان کرده بود، دنبال کردند و او را«پیامبر علم جدید»و«بنیانگذار فلسفه علمی» نامیدند و همۀ پیشرفتهای جهان کنونی را ناشی از ابداع روش او بر شمردند.
2- در فضیلت و ستایش عقل – ترازوی سنجش عقل
رنه دکارت فیلسوف مشهور فرانسه، بخش نخست کتاب «روش کار برد عقل» خود را با این جمله آغاز می کند :« میان مردم عقل از هر چیز بهتر تقسیم شده است».
هشت صد سال پیش از او، رازی می نویسد:« خداوند همۀ بندگان خویش را در سرشت برابر آفریده و هیچکس را بر دیگری برتری نداده است، زیرا تمام افراد بشر به گونه برابر از موهبت خرد برخوردارند......».
رازی فصل اول کتاب طب روحانی خود را نیز به «فضیلت و ستایش عقل» اختصاص داده و نظر خود را در منزلت عقل و خرد ارائه کرده است که ما آنرا در آغاز این نوشته عیناً نقل کردیم. رازی کتاب دیگری دارد بنام« میزان العقل»، یعنی«ترازوی سنجش عقل» در جهت تشریح عقل عملی که به درستی می توان آنها را پیش زمینه کتاب مشهور و معروف رنه دکارت«روش کار برد عقل» دانست؟
همگان معتقدند که ارستو و فلسفه او بیش از هزار سال باعث رکود علم و مانع ترقی آن در اروپا شد. قرن شانزدهم و هفدهم که با باطل شدن هیئت بطلمیوس بنیاد علم طبیعی قدیم که توسط ارستو مدون و مرتب شده بود، کنار نهاده شد، سبب گردید که اهل تحقیق برای شناخت مجهولات بجای قیاس و خیالبافیها به مشاهده امور و تجربه چگونگی آثار طبیعت بپردازند. کاری که رازی آن را در قرن سوم هجری، نهم میلادی آغاز کرد، ولی کارش بر خلاف بیکن و دکارت بی نتیجه ماند. اگر فارابی و ابن سینا و دیگر فرزانگان ایرانی نظرات رازی را پی گرفته بودند، نه فلسفه در مشرق زمین به قهقرا میرفت و نه عالم اسلام به رکود و سکون و به دامان جهل و فقر فرهنگی کشیده می شد.

3- قدمای خمسه رازی
رازی در مقابل اعتقادات رایج زمان که تنها به یک قدیم(خدا)باور داشتند«قدمای خمسه»را مطرح کرد و گفت که از آغاز پیدایش جهان نه یک عنصر، بلکه پنج عنصر قدیم وجود داشتند. یعنی خدا تنها عنصر ازلی نیست، بلکه نفس و ماده و زمان و مکان نیز از جملۀ عناصر قدیمی و ازلی هستند. مهمتر از همه او با گنجاندن ماده جزو قدمای خمسه و با بیان این اصل مهم که:
« اندر عالم چیزی پدید همی نیاید، مگر از چیز دیگر. این حال دلیل است بر آن که ابداع محال است و ممکن نیست که خدا چیزی پدید آورد نه از چیزی و چون ابداع محال است واجب آید که هیولی(ماده) قدیم باشد»
خط بطلانی به ادعای کسانی کشید که میگویند آفرینش توسط خدا از عدم بوجود آمده است. یاد آور میشویم که مطرح کردن چنین نظریه ای در زمان رازی یک کفرگویی گستاخانه محسوب میشد. زیرا او با قدمای خمسه خود، خدا را از بزرگترین و مهمترین پایگاه اش که آفرینش از عدم باشد کنار گذاشته بود. به همین علت نیز بیشتر بزرگان همعصر او و پی آمدگانش به مخالفت با او برخاستند و بیش از هزار سال در باره اش سکوت کرده بودند.
گفتنی است که با پیشرفت علم کنونی و آگاهی های حاصل از آن، میدانیم که دو عنصر خدا و نفس در قدمای خمسه کاربردی ندارند. زیرا با قدیم بودن ماده دیگر نه به خدا نیازی هست و نه به نفس. آنچه مسلم است رازی یا به این امر آگاه بود، ولی به ناچار خدا و نفس را جزو قدمای خود گنجانده بود. یا این که از خصوصیات کامل ماده آگاه نبود و نمیدانست که ماده خود به خود و بدون نیاز به غیر میتواند همۀ آنچه را که میگویند خدا آفریده است را، خود بیافریند. یعنی همانگونه که ماده در آغوش زمان، جهان را می آفریند در دامان مکان نیز نفس را که در زمان رازی به جوهر حیات اطلاق میشد، بیافریند. برای این کار نیز نیازی به صانع ندارد. طرح و برنامه ای هم برای آفرینش از پیش تنظیم نمیکند و صلاح و مصلحتی را هم در نظر نمیگیرد. گاهی میسازد و زمانی ویران میکند. نه سودی از سازندگی نا خود آگاه خود میبرد و نه زیانی از ویرانگری اش را که برحسب طبیعت خود انجام می دهد.

4- رازی و نبوت و وحی
رازی در دو کتاب خود «نقض الادیان» و «مخارق الانبیاء» تمام ادیان و مذاهب را به باد انتقاد میگیرد. بطوری که از جانب شریعتمداران تکفیر و به جمع‌آوری و سوزاندن آثار او فتوی صادر می شود. در طول 1400 سال از ظهور اسلام، رازی نخستین فیلسوفی است که هم نبوت و هم وحی را با دلایل عقلی و منطقی رد کرده است. او ضرورت وحی را باطل می‌دانست و بزرگترین مخالف فلسفه مبنی بر وحی در اسلام بود. او همانطور که با قدمای خمسه خود، خدا را از مقام و منزلت «تنها» قدیم بودن پائین میکشد، اصل نبوت و وحی را نیز طی دو کتابی که نام بردیم، مردود می شمارد. و براین باور پا می فشارد که خرد انسان بالاتر از وحی و الهام میباشد. بخشهایی از این دو کتاب در ردیه هایی که بر او نوشته اند، آمده است که بعنوان نمونه قسمت هایی از آن را عیناً نقل میکنیم:
رازی می نویسد : «خداوند همۀ بندگان خویش را در سرشت برابر آفریده و هیچ کس را بر دیگری برتری نداده است و اگر معتقد شویم که نیاز بود تا برای راهنمایی آنان کسی را برگزیند، می بایست حکمت بالغۀ او اقتضاء میکرد که همه را به سود و زیان حال و آینده اش آگاه سازد و کسی را از آنان بر دیگری برتری ندهد، تا مایه اختلاف و نزاع آنان نگردد و با انتخاب امام و پیشوا باعث آن نشود که هر فرقه تنها از پیشوای خود پیروی و دیگران را تکذیب کند و با نظر بغض بدانان بنگرد و جماعت بزرگی بر سر این اختلاف از میان بروند. زیرا تمام افراد بشر در سرشت مساوی بوده و به گونه برابر از موهبت خرد برخوردارند و ایمان کورکورانه برای آنها اهانت بار و خواری آور است. افزون بر آن، خرد، افراد بشر را قادر میکند تا حقایق علمی را خیلی زود درک کنند. پیامبران نمی توانند ادعا کنند که از کوچکترین برتری معنوی و یا خردگرایانه بهره ای داشته اند. آنها وانمود میکنند که از سوی خدا برای بشریت پیام آورده اند و کوشش میکنند توده های مردم را به فرمانبرداری از سخنان خدا که به راستی در بردارنده سود و فایده خود آنهاست، فرا خوانند.
معجزه های پیامبران، نیز چیزی جز خدعه و نیرنگ و فریب نیست و غالب آنها از مقوله افسانه های دروغی دینی است که پس از آنها مطرح شده است. مبانی و اصول ادیان نیز با حقایق مخالفت و مغایرت دارد و به همین سبب هم میان آنها اختلاف دیده می شود. یکی از بزرگترین دلیل اختلاف پیامبران آن است که آنها نسبت به یکدیگر سخنان ضد و نقیض و ناهمگون میگویند. آنچه که یکی از آنها حقیقت بدون چون و چرا میداند، پیامبر دیگر آن را انکار و رد میکند. با این وجود، هر یک از آنها ادعا میکند که تنها او راست و درست میگوید.درونمایه عهد جدید با تورات تناقض دارد و قرآن درونمایه انجیل را نادرست میخواند
رازی در جای دیگر در همین زمینه می نویسد : قرآن، ترکیب ناهمجوری از افسانه های متناقضی می باشد که ادعا می کند؛ معجزه و غیر قابل تقلید است. و از منکران می خواهد اگر قادرند نمونه هایی مانند آن بیاورد. او میگوید این سخن برای ما شگفتی آور است، زیرا این کتاب پر از تناقض و افسانه های پوچ عهد باستان و خرافات است. اگر منظور از همانندی آن جنبه هایی است که به برتری های کلام بر میگردد، بر ماست که هزار نمونه مانند آن را از کلام سخنوران بلیغ و فصیح و شاعران نشان دهیم که الفاظشان از قرآن روان تر و معانی آنها فشرده تر و بیانشان رساتر و شکل آهنگین آنها پخته تر باشد.....
او دلیل پیروی افراد مردم از پیشوایان مذهبی را در رسم و عادت، سنت و تنبلی آنها در کاربرد هوش و خردشان میداند و معتقد است که ادیان و مذاهب، سبب جنگ های خونین شده اند که افراد بشر را به روز سیاه نشانده اند. ادیان و مذاهب، همچنین با تمام وجود با اندیشه گریهای فلسفی و پژوهش های علمی دشمنی می ورزند. زیرا تنها همین عواملند که می توانند سرشت فاسد و زیان آور آنها را آشکار کنند. نوشتارهایی که به اصطلاح کتب مقدس نامیده می شوند، کتبی خالی از ارزش و اعتبارند و بیش از این که برای بشر فایده داشته باشند، به آنها زیان رسانیده اند. در حالی که آثار کسانی از قدما مانند افلاطون، ارستو، اقلیدوس و بقراط خدمات بسیار شایانی به بشریت کرده اند.
اگر کتابی بتواند وحی و الهام راستین به شمار رود، آن کتاب، رساله های هندسی، ستاره شناسی، پزشکی و منطق هستند که از لحاظ ارزش به مراتب بالاتر از کتب دینی می باشند.

5- رازی و حرکت جوهری
حركت جوهري عبارت است از حركت ذاتي و دروني كه شيئي در جوهر و ذات خود تغيير پذيرد و حركت نمايد. جوهري به جوهري قويتر و ذاتي به ذات تكامل يافته تري تبدل پيدا نمايد. حرکت جوهری یکی از مباحث فلسفی است که بعضی از فلاسفه چه نفیاً و چه اثباتاً به آن پرداخته اند. چنانچه ابن سینا حرکت جوهری را مردود دانسته و به کسانی که قائل به حرکت جوهری هستند ایراد گرفته است. ملا صدرا نیز به دلیل پرداختن به حرکت جوهری بسیار مورد ستایش قرار گرفته است. در حالیکه حدود هشتصد سال پیش از ملا صدرا، رازی با توجه به تجربیات علمی خویش طی رساله ای بنام«فی ان للجسم محرکا من ذاته طبیعیاً» به این مطلب پرداخته که به یقین نگاه او به حرکت جوهری بر گرفته از تجربیات علمی او بویژه در علم شیمی میباید بوده باشد.
کفریات رازی و علل عمدۀ بی مهری به او
پس از شرح کوتاهی که از مقام و منزلت رازی داده شد، لازم است علت بی مهری به او را نیز از جانب فرزانگان ایرانی مورد بررسی قرار دهیم. قدر مسلم این است که فرزانگان ایرانی در عرصه اندیشه و تفکر جایگاه بسیار والایی داشتند. کسانی که با ظرافت و ریزبینی، اندیشه های فلسفی یونانیان را بررسی و تجزیه و تحلیل میکردند و شرح می دادند، بعید است که به عمق فلسفۀ رازی پی نبرده باشند. امثال فارابی و ابن سینا با هوش و ذکاوتی که داشتند بخوبی می دانستند که رازی چه میگوید. به عنوان مثال وقتی ابو ریحان بیرونی در مکاتبات خود با ابن سینا مسائلی را مطرح میکند که نه در زمان خود، بلکه امروز هم بسیاری از بزرگان جهان به دیدۀ حیرت و ستایش به آن پرسشها مینگرند. معذالک می بینیم که او نیز مانند بسیاری از اندیشمندان برای فرار ار عواقب وخیم حمایت از رازی، بر وی ردیه نوشته است. در حالی که می دانیم، یکی از بزرگترین حامیان و پیروان رازی و مکتب او، ابوریحان بود تا جایی که به حمایت از او با دوست خود ابن سینا به مجادلۀ قلمی پرداخت.
از جانب دیگر همۀ مورخین و محققین اشاره کرده اند که بزرگترین معارضین رازی، داعیان اسماعیلی بودند. ابو حاتم رازی، حمید الدین کرمانی، ناصر خسرو قبادیانی و بسیاری دیگر از بزرگان مذهب اسماعیلیه، او را نادان و جاهل و غافل و مُهوس و بی باک نامیدند و امثال ابن حزم اندلسی نیز سخنان رازی را از قبیل دعاوی و خرافات بی دلیل قلمداد کرده است. واقعیت این است که وقتی رازی نبوت را رد میکرد، خود به خود مسألۀ امامت هم که مورد نظر اسماعیلیان بود، مردود شمرده میشد. از اینرو، داعیانی مانند ناصر خسرو که در مذهب اسماعیلیه مقام حجت«جزیرۀ خراسان»را داشت، ناچار بود با او سر ناسازگاری نشان دهد تا آسیبی به مذهب وی نرساند و اثر منفی در تبلیغ امامش«خلیفۀ فاطمی» وارد نشود.
اما از فرزانۀ بزرگی مانند ابن سینا، حتی اگر بپذیریم که به قول بسیاری پیرو مذهب اسماعیلیه بوده باشد، انتظار نمیرفت که او را متطبب(پزشک نما)بنامد و ورود وی را در مباحث فلسفی ناروا بداند. وقتی ابن سینا در پاسخ پرسش ابوریحان بیرونی، با بی حرمتی می نویسد: «گویی تو این اعتراض را از محمد بن زکریای رازی آن متکلف فضولی گرفته ای که بر الهیات شرحها نوشت و از حد خود تجاوز کرد و نظر در شیشه های بول بیماران را فرو گذاشت، لاجرم خود را رسوا کرد و جهل و نادانی خود آشکار ساخت»، حیرت همگان را بر می انگیزد.
این که میگوئیم از ابن سینا انتظار نمیرفت که چنین سخنی در بارۀ مرد بزرگی مانند رازی بگوید، به این دلیل است که می دانیم پایه طب بیشتر بر تجربه استوار است تا خواندن و آموختن از طریق کتاب. مشهور است که ابن سینا طب را با قیاس، آنهم با خواندن کتب طبی و سپردن آن به حافظه فرا گرفته است. چنانکه خود در شرح حال خویش مینویسد:«...سپس به علم طب راغب شدم و کتابهای تصنیف شده در آن فن را خواندم، و علم طب از دانشهای دشوار نیست، پس در کمترین مدت آن را فراگرفتم به نحوی که فاضلان این فن پیش من طب می خواندند...».
بدون شک مهمترین کتب پزشکی عصر ابن سینا و کاملترین آنها که به درد شیوۀ طبابت قیاسی او میخورد، تا جایی که در شانزده سالگی برای مداوای نوح سامانی به دربار او می رود، کتب الحاوی و طب منصوری و سایر کتب پرشکی رازی می باید بوده باشد. اما این حکیم نام آور حتی حرمت استادی رازی را نیز در نوشتن نامه اش مراعات نمیکند. اگر بخواهیم ارزش علمی و اعتبار اخلاقی رازی را با ابن سینا، این حکیم پر آوازه ایران و جهان مقایسه کنیم، کافی است، ایراد رازی را بر جالینوس که در رسالۀ«شکوک بر جالینوس» مینویسد با سخن ابن سینا در ایراد به رازی، با هم قیاس کنیم، تا فرق میان این دو فرزانه نامدار مشخص شود. رازی در شکوک به جالینوس مینویسد :
«من با کسی برابر شده ام که بیش از هر کس بر من منّت دارد و بیش از همه از او سود برده ام و به وسیله او راهنمایی شده ام و از دریای فضل او سیراب گردیده ام به آن اندازه که بنده ای از خواجه خود و شاگردی از استاد خود و منعم از ولی نعمت خود برخوردار نمیگردد»
وقتی انسان تواضع و فروتنی رازی را در مقابل جالینوس می بیند که چندین قرن با او فاصله زمانی دارد، و سخنان ابن سینا را در بارۀ رازی میخواند که فقط کمتر از یک قرن بعد از او آمده است، دچار حیرت میگردد که چرا یک پزشک نامدار اینطور با بی حرمتی در بارۀ کسی که بیشترین حق استادی را به گردن او و علم پزشکی دارد، سخن می راند.
باری، کسانی را که ما از میان معترضین رازی نام بردیم، انسانهای بی دانشی نبودند. هر یک از آنان برای خود نام و نشانی داشتند. درست است که بسیاری از آنان تحت تاثیر شرایط حاکم بر جامعه آنروزگاران ناچار بودند که در مسیر تأئید و تصدیق شریعت قدم بردارند و نظرات رازی را مردود بشمارند. اما ضرورتی نداشت که آرای فلسفی او را آنچنان تخطئه کنند که منجر به حاکمیت مطلق شریعت بر افکار و اندیشه های دانش پژوهان گردد.
ایراد و اعتراضات یک پارچۀ فرزانگان ایرانی و اسلامی به رازی اعم از متکلمین، فیلسوفان الهی و بویژه داعیان اسماعلی که اکثراً فرزانگان زمان خود بودند، چنان جوی علیه او در عالم اسلام بوجود آورد که نه تنها آرای بینشورانه اش بکلی از حوزه های فلسفه کنار گذاشته شد، بلکه سبب گردید که دیگر هیچ فیلسوفی راه و روش او را دنبال نکند.
میگویند: امام محمد حامد غزالی با کتاب«تهافت الافلاسفه» خود، فلسفه را در دنیای اسلام به گور سپرد. در حالی که به نظر من، امثال فارابی، ابن سینا، ناصر خسرو، ابن حزم و دیگر فلسفه دانان دنیای اسلام، پیش از غزالی با حملات ناشی از کینه و حسد به رازی و آرای فلسفی او، فلسفه را به معنای خاص آن در مشرق زمین کشته بودند، و غزالی تنها کفن و دفن آن را بر عهده گرفت و به انجام رساند.
واقعیت این است که فلسفه در ایران و عالم اسلام با رازی آغاز شد و با وی نیز بپایان رسید. اما پس از هشتصد سال فرزانگان غرب پی به ارزش و اهمیت آرای فلسفی او بردند و بر مبنای نظرات وی، فلسفه را از نو زنده و تمدن نوین جهان امروزی را پایه ریزی کردند.

مقام رازی
در میان فیلسوفان جهان چه در شرق و چه در غرب، چه در گذشته و چه در حال، رازی یکی از معدود فیلسوفانی است که با شهامت و صراحت تمام، نظرات خردمندانه خود را بیان کرده است. اگر نگاهی به تاریخ فلسفه بیندازیم به روشنی می بینیم که حتی بسیاری از فیلسوفان عصر روشنایی غرب نیز شهامت رازی را در ابراز عقاید خود نداشته اند. فرزانگانی مانند داروین و نیچه و چند تن دیگر از جملۀ استثناهای عالم بشریت هستند.
رازی یکی از فیلسوفان نادری بود که در اوج اقتدار اسلام و حاکمان مقتدر آن، به صراحت ناسازگاری فلسفه و دین را بیان کرده و برای اثبات آن نیز سه اصل بنیادی اسلام «توحید و نبوت و معاد» را به چالش گرفته است. او با قدمای خمسۀ خود و با در ردیف و همطراز قرار دادن خدا با نفس و ماده و زمان و مکان، تمام علت وجودی خدا را به روش فلسفی نفی کرده است.
اما علت این که چرا رازی بکلی منکر خدا نشده بود، این است که در روزگار رازی هنوز علم و دانش پیشرفت امروزی را نداشت. ماهیت و ذات«ماده»این عنصر بی همتا نیز برای دانشمندان و اندیشمندان آشکار نشده بود و نمیدانستند که ماده بر خلاف توهمات رایج ادیان، همۀ آن ویژگیهایی را که به خدا نسبت داده اند، در«ذات خود» دارد، و می تواند از درون خود، جهانی به بزرگی همۀ کائنات را بوجود بیاورد(انفجار بزرگ)، و از ذات خود جوهر حیات را پایه ریزی کند و به ظهور برساند(سرچشمۀ حیات). اینها و دهها مسائل دیگر که امروزه به همت دانشمندان بزرگ و به برکت اختراعات و اکتشافات و تکنولوژی پیشرفته بدیهی شمرده میشوند، در زمان رازی شناخته نبودند. برای پی بردن به این مجهولات که سبب پیدایش ادیان و مذاهبی گردیده که هر یک خدایی را در آئین خود نشانده اند، راه درازی در پیش بود که شیوه انتخابی رازی توسط اندیشمندان و دانشمندان بزرگ جهان یک به یک به کار گرفته شد و بسیاری از این مجهولات کشف گردید.
از سوی دیگر در زمان رازی انکار مستقیم خدا کار آسانی نبود، چنانکه امروزه نیز بیشتر دانشمندان و اندیشمندان جرأت آن را ندارد که حتی مانند رازی پا به این معرکه هزاران ساله بگذارند و واقعیتها را مطرح و باور انسانها را از عقاید خرافی پیشینیان پاک سازند.
با این که بشر امروزی با آگاهی یافتن از دو نظریۀ«انفجار بزرگ» و« اصل انواع» که نخستین آن چگونگی پیدایش جهان و دومی نحوۀ پیدایش حیات را آشکار میکند، و هر دو نیز تلویحاً توسط کلیسا، بزرگترین حامی باورهای ادیان توحیدی(ابراهیمی) تأئید شده است. با این حال، می بینیم که همچنان دستگاههای عریض و طویل ادیان و مذاهب با زیر بنای سست و بی منطق خود پا بر جا هستند و می کوشند که سلطۀ ایمانی خود را بر پیروانشان استوار نگهدارند. و چنانچه فرصتی دست داد به شیوه های قرون وسطایی برگردند و ادارۀ امور زندگی اجتماعی پیروانشان را نیز در دست گیرند.
*
هزار و اندی سال پیش یکی از فرزندان فرزانۀ سرزمین ما با دانش بی نظیر و با شهامت کم نظیر و با نوشته های ناب فلسفی خود به ما این هشدار را داد که باورهای ما بر پایۀ بنیادهایی بنا شده است که با هیچ یک از دلایل عقلی و منطقی قابل پذیرش نیست. شوربختانه پی آمدگان او با کمال بی توجهی، نه تنها راه وی را پی نگرفتند، بلکه کوشیدند که افکار و اندیشه های فلسفی او را در سایۀ انبوه سخنان بی پایه و اساس خود پنهان دارند. با این که فرزانگانی مانند بیکن انگلیسی و دکارت فرانسوی به درستی راه و روش او پی بردند و دنبال کردند. با این حال هنوز هم بسیاری از ایرانیان که به مسائل فلسفی می پردازند، بی توجه به آرای فلسفی این فرزانۀ بزرگ، راه آنانی را دنبال میکنند که میکوشیدند، کاری نکنند که به قبای دیانتشان بر بخورد.
در طول تاریخ مملکت ما بزرگان بسیاری بودند و هستند که هم میهنان ما توجهی که باید به تلاشهای آنان نشان نداده و نمیدهند. اگر دیگران به شناسایی و شناساندن آنان همت نمیکردند، هنوز هم ما از بزرگان سرزمینمان همچون رازی و بیرونی و خیام و بسیاری دیگر بی خبر میماندیم و نمیدانستیم که این انسانها قابل ستایش در راستای ترقی و تعالی انسانیت چگونه اندیشیده اند، چه گفته اند و در ایجاد تمدن نوین کنونی چه سهم بزرگی داشته اند.
پاریس- هوشنگ معین زاده

* در این بررسی کوتاه از آثار پژوهشی فرزانگان ایرانی، همچون دکتر مهدی محقق، دکتر ذبیح الله صفا، دکتر پرویز اذکایی، دکتر علی اصغر حلبی و دیگر پژوهشگران بهره گرفته ام. در دو بخش مربوط به «شیمی و پزشکی» رازی که جنبۀ تخصصی دارد؛ در بعضی موارد، عین نوشته های این استادان را ذکر کرده ام. از اینرو سپاس بیکران خود را به این استادان گرانقدر تقدیم میدارم.
moinzadeh@gmail.com
www.moinzadeh.com


۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

«جُنبش آقا مُجتبی» یا «جُنبش فرزندان کوروش»؟ [1]


خشایار رخسانی


چکیده:


جریان سیاسی ای که نام «جُنبش فرزندان کوروش» را یدک میکشد، می پندارد تنها با سوا کردن سرشت سپاه پاسداران از آخوندها، و انداختن خُورتاکی (مسئولیت) سه دهه ستمکاری در این کشور بر دوش آنها، میتواند چهره ای دوستداشتنی برای سپاه پاسداران در ایران بُزک کُند تا از میان همین حکومت، یک نیروی جانشین (آلترناتیو) را برای ماندگاری همیشگی آن بوجود آورد، و این درهالی است که اگرچه در سه دهه گذشته سپاه پاسداران در راس هرم حکومت نبوده است، ولی بر کسی پوشیده نیست که این نهاد رزمی همیشه پیاده گان (پیاده نظام) و ابزار سرکوب آزادیخواهان، در دستِ آخوندها بوده است. آرزوی فرجامین این جریان که دُشمنیش با دمکراسی را نیز پنهان نمیسازد، نهادینه کردن یک سامانه-ی حکومتی همانند پاکستان در ایران است که همانند آنجا حکومت در دست یک نهاد خودکامه-یِ پادگانی باشد تا بتواند بنام دین در ادامه-یِ غارت سرمایه های کشور همچنان یکه تازی کُند.


سرآغاز:

بتازگی یک جریان سیاسی بنام «جُنبش فرزندان کوروش» در تارکده (اینترنت) و فیس بوک (facebook) با نشاندادن دلبستگی به فرهنگ ایران باستان، اشو زرتشت و کوروش بزرگ کُنشگری خودش را آغازیده است تا در میان میهندوستانِ ایرانی جای بازکند، ولی با دُنبال کردن نوشتارها و گُزارش هایِ فراهم شده در این وبگاه، آدم بیدرنگ درمینگرد که کارگزاران این وبگاه با نمای «ایراندوستی» شان، تنها یک هدف را پیگیری میکنند، ماندگاری دولت پادگانی و کودتاچی احمدی نژاد و همپالگی هایِ او در سپاه پاسدران. راستی این است که از آنجا که کارگُزاران و سپاه پاسداران دیگر نمیتوانند با نشان دادن چهره-ی راستین خودشان که باور به چاه چُمکران و مفاتیح الجنان است، از ادامه-ی سیاست سرکوب آزادی و دمکراسی در ایران و غارت و چپاول گنج های این کشور بدستِ حکومت اسلامی پندافندگری کُنند، دستورزان (عاملان) این جریان سیاسی خودشان را در پشتِ چهره-یِ تابناک اشو زرتشت و کوروش بزرگ پنهان ساخته اند، تا شاید با ساختن یک نیروی جانشین یا آلترناتیو در همین حکومت، با نام سپاه پاسداران، ادامه غارت ایران را برای چند دهه دیگر پایندان کنند (تضمین کنند).
یکی از بهترین روش ها برای نشان دادن و خَنَک کردن (خُنثی کردن) ترفند این جریان، این است که با جنگ ابزار خودشان به جنگ شان برویم. به سخن دیگر هنگامیکه آنها خودشان را در پشت سیمای اشو زرتشت و کوروش بزرگ پنهان میسازند، ما میتوانیم با نمونه آوری از اندرزهایِ آدم ساز اشو زرتشت و گفته ها و رفتار هایِ میهندوستانه-یِ کوروش بزرگ، هزاران پرسش پیش بکشیم، که کدامین رفتار سرکردگانِ سپاه پاسدارن با اندیشه هایِ ولامنشانه-ی اشو زرتشت و رفتارهای میهندوستانه-ی کوروش بزرگ سازگاری دارد که برای دو روز بیشتر ماندن، سهم ایران در دریای مازندران را به روس ها پیشکش کردند، کمر به نابودی کیستی و فرهنگ ایران باستان ما بسته اند (از آب بستن به آرامگاه کوروش بزرگ گرفته تا پاک کردن نام دودمان هخامنشیان از نسک های تاریخی)، ایران را زندان هفتاد میلیون ایرانی کرده اند، و برای به شکست کشاندن جنبش آزادی خواهی مردم کهریزک را آفریدند؟ و این همه ستم ها، آدمکشی ها، سُپوزش ها (تجاوزها) به دختران آزاده-ی ما در زندان های حکومت اسلامی و دروغ ها و نیرنگ هایی (خدعه هایی) که سرکردگانِ سپاه پاسدارن روز و شب درهال انجام و گفتن و پخش آن از بُنگاه دروغ پراکنی صدا و سیما هَستند، کُجا میتوانند با اندیشه های اشو زرتشت همخوانی داشته باشند که پافشاری بر گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک زیرساخت اندیشه های او بوده اند؟ آیا براستی آدم تا چه اندازه باید مردم ایران را نابینا یا بی خرد بپندارد که که باور داشته باشد تنها با پناه گرفتن در پشتِ نام اشو زرتشت و کوروش بزرگ بتواند، مردم را از پی بردن به سرچشمه و ریشه-ی همه-ی این ستمکاری ها و جَنوریکاری ها (جنایت ها) به بیراهه بکاشند که مردم خودشان راسته (مستقیم ) در سه دهه گذشته با پوست، گوشت و استخوان از دست حکومت اسلامی دیده و چشیده اند.

این جریان می پندارد تنها با سوا کردن ماهیت سپاه پاسداران از آخوندها، و انداختن خُورتاکی (مسئولیت) سه دهه ستمکاری در این کشور بر دوش آخوندها، میتواند چهره ای دوستداشتنی برای سپاه پاسداران بُزک کُند تا از میان همین حکومت، یک نیروی جانشین (آلترناتیوی) را برای ماندگاری همیشگی آن بوجود آورد، و این درهالی است که اگرچه در سه دهه گذشته سپاه پاسداران در راس هرم حکومت نبوده است، ولی بر کسی پوشیده نیست که این نهاد رزمی همیشه پیاده گان (پیاده نظام) و ابزار سرکوب آزادیخواهان، در دستِ آخوندها بوده است. آرزوی فرجامین این جریان که دُشمنیش با دمکراسی را نیز پنهان نمیسازد، نهادینه کردن یک سامانه-ی حکومتی همانند پاکستان در ایران است که همانند آنجا حکومت در دست یک نهاد خودکامه-یِ پادگانی باشد تا بتواند بنام دین در ادامه-یِ غارت سرمایه های کشور همچنان یکه تازی کُند.
اگر سپاه پاسدارن یک نهاد میهن دوست است، چرا پنبه ها را از توی گوشش در نمیآورد تا فریاد مردم را بشنود که خواهان جدایی راه دین از راه حکومت و برپایی «یک جمهوری ایرانی » هَستند؟ پس کدامین سیاست سپاه پاسداران و احمدی نژاد در راستای رستاخیز تمدن ایرانی است که «جنبش فرزندان کوروش» بدینسان زیر پرچم آنها سینه چاک میدهد؟ یکی از هواداران این «جنبش فرزندان کوروش» در یاداشتی که پای ویدیوی این جریان سیاسی گذاشته بود، میگفت: « گوهر پیام «جنبش فرزندان کوروش» این است که:« اگر سپاه پاسداران یک نهاد ایرانی و زرتشتی بشود همه-ی گرفتاری های ما گِشوده خواهند شد». خوب، این چه گفته یا فرنود (دلیل) سبک و بی خردانه ای است!!؟ جنبش فرزندان کوروش میتوانست همین چشمداشت را هم از خامنه ای هم داشته باشد که خامنه ای زرتشتی شود و همه گرفتاری ما یک شبه زُدوده شوند. اصلا همه-یِ درگیری ما با این حکومت تازی پرست بر سر این است که این حکومت بیگانه با ایرانیان است و یک حکومت انیرانی است. و از اینروست که ما با آن در جنگیم. زیرا که میخواهیم کشورمان را ازبیگانگان بازپس گیریم. سپاه پاسداران در پنج سال گذشته با سواستفاده از نیروی پادگانیش و جنگ ابزارهایی که درفرادست دارد، بیش از 50% از نهادهای تولیدی را با دور زدن قانون به چنگ در آورده است و سپس از بهر ناشایستگی در مدیریت آنها، این صنایع تولیدی را به ورشکستی و نابودی کشانده است و میلیون ها تن را بیکار کرده است. خُورتاکی (مسئولیت) ورشکستگی اقتصادیِ ایران و میلیون ها ایرانی بیکاری که از راه قاچاق یا تنفروشی زندگی میکنند و سپس به کیفر مرگ و دار زدن گرفتار میشوند بر شانه-ی همین نهادی است که جنبش فرزندان کوروش آرزو دارد که روزی «زرتشتی و ایرانی شود» تا شاید گرفتاری های ایران را بگشاید. میهندوستانی که به دام «جنبش فرزندان کوروش» گرفتار شده اند، باید اندکی از خودشان پرسش کنند که اگر آقای کیخسرو آرش گرگین که این جریان سیاسی را رهبری میکند، بجایِ پنهان کردن خودش در پشتِ نیکنامان و بُزرگواران تاریخ ایران همچون اشو زرتشت و کوروش بزرگ، میآمد در فیس بوک با نشان دادن سیمای راستین خودش از عبا عبدالله امام حسین و امام حسن ستایش میکرد و سپس از سیاست های ایران ویران کن سپاه پاسداران و احمدی نژاد پدافندگری میکرد، آیا در آنزمان آنها انگیزه ای برای پیوستن به این جریان سیاسی و پخش اندیشه هایِ این جریان در فیس بوک پیدا میکردند؟ آیا براستی در چنین نهشتی (وضعیتی) نام «جنبش آقا مُجتبی» فرزند خامنه ای، شایسته تر از نام «جنبش فرزندان کوروش» برای این جریان سیاسی نیست؟

پاینده ایران

یاداشت:

[1]
http://www.childrenofcyrus.com/



فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

سودِ بازار برای جُنبش


سازمان خودرهاگران

چکیده:

با آنکه دولت احمدی نژاد در برابر بازار واپس نشسته است که در آغاز میخواست با گرفتن مالیات های بیشتر از این نهادِ اقتصادی، کمبود 50 میلیارد دلاری بودجه خودش را جبران سازد، ولی می بینیم که بازار همچنان به ایستکاری ها و اعتصاب های خودش ادامه میدهد. زیرا ایستکاری ها و اعتراض ها در بازار ریشه-ی ژرفتری دارند، و آن نمایان شدن یک غول و رقیب اقتصادی در میدان اقتصادی کشور به نام سپاه پاسداران است، رقیبی که خودش را پایبند به هیچ قانونمندی اقتصادی نمیداند و دارد با زیرپا گذاشتن قانون، و چنگ انداختن بر همه-ی سرچشمه هایِ اقتصادیِ کشور، دَربَست گری و انحصار میدان اقتصادی را که همیشه در دست بازار بوده است، به چالش فرامیخواند.
ناخُرسندی بازار از این وضعیت، شکافی در سه گوش (مثلث) قدرت، ولایت فقیه، بازار و سپاه پاسداران انداخته است که تا پیش از این به یاری هم اوضاع را به زیر کُنترل داشتند. اگر چه ناخُرسندی بازار هیچ پیوندی با خواسته های آزادیخواهانه و دادگرانه-ی جُنبش مردم ندارد، ولی کُنشگران جُنبش باید با تیزهوشی از ناخُرسندی بدنه-ی بازار که فروشندگان خُرده پا هَستند کاربُردِ ابزاری به سود جُنبش ببرند؛ پیش از خاموشدن جو واخواهی و اعترض در بازار، باید با گُسترش دامنه-ی ایستکاری ها و اعتصاب ها از بازار به دیگر میدان های اقتصادی همانند کارخانه های تولیدی، و نهادهای خدماتی و آموزشی، آن پویایی و دینامیسمی را برپا ساخت که جُنبش آزادیخواهی مردم بتواند ناوابسته به اعتصاب هایِ بازار به هَستی پرخاشگرانه اش ادامه بدهد.


سرآغاز:

جنبش واخواهی و اعتراضی مردم و نقش بازار در آن

در هفته گذشته بازار تهران و بازار چند شهر بزرگ ایران در اعتصاب بسر میبردند. این جُستار ریشه-یِ این گرفتاری را بررسی خواهد کرد.
در پیوند با اعتراض بازاریان، میتوان دو دلیل را بررسی کرد. نُخست اینکه این اعترض ها دلیل ساختاری و ریشه ای دارند؛ و اینکه در میدان کلانِ اقتصادیِ ایران یک هَمال و رقیب تازه ای برای بازار پدیدار گشته است که تا چند سال پیش در این میدان، بُودَگی و حضور نداشته است و آن، سپاه پاسداران است. از اینرو ساختار اقتصادیِ کشور که در هماهنگی با ساختار سیاسیِ آن است، دستخوش دگرگونی شده است؛ و بنگر میآید که سپاهِ پاسداران دارد این دگرگونی را از راه کارفرمایی و مدیریتِ پادگانی پیش میبرد؛ به سُخن دیگر سپاه پاسداران دارد با زیرپا گذاشتن قانونمندی هایِ بهنجار و اقتصادی و تنها از راه چنگ انداختن روی سرمایه هایِ موجود در نزد این یا آن بخش اجتمایی و یا این یا آن صنف اقتصادی، این سرمایه ها را از دستِ آنها بیرون میآورد؛ و این رفتار هایِ سپاه پاسداران نشان از بی پایه بودن و بی بُنیاد بودن این بازی دارد. آفند و تهاجمی که سپاه پاسداران به بازار آغازیده است یک آفندِ اقتصادی و همزمان رَزمی، آگاهی-امنیتی است و بهمین دلیل است که نمیتواند از قانونمندی هایِ روامند و بهنجار اقتصادی پیروی کند.
سپاهِ پاسداران در درازای بیست سال گذشته وارد کُنشگری هایِ اقتصادی شده است، ولی از زمانِ رویِ کار آمدنِ دولت احمدی نژاد در 1384 بگونه-یِ بیمانند به انباشتِ ثروت ها در درونِ نهاد هایِ گوناگون خودش دست زده است. و اکنون به یک شرکتِ بزرگ اقتصادی فراروییده است که مانند هر شرکت بازرگانی در سراسر جهان، نیاز به گسترش داد. و این درحالی است که این نهادِ رَزمی نمیتواند کافرمایی و مدیریت این سرمایه ها را بگونه-یِ خردمندانه انجام دهد؛ و همچنین از آنجا که این ثروت هایِ انباشته شُده در نزدِ سپاه پاسداران از راه کار کردن و کارفرمایی درست بدست نیامده اند، بلکه از راه تاوان گرفتن و مصادره و ساخت و پاخت هایِ پُشتِ پرده برای ارزان خریدن کارخانه ها، بدست آمده اند [1]، سپاه پاسداران به کَرده (عملا) در درازای یکی دوسال پیش، یک ثروت چند صد میلیارد دلاری برای خودش فراهم کرده است، و امروز این نهادِ رزمی سرگشته مانده است که با این سرمایه ها چکار بکند، زیرا توان و گُنجایش کارفرمایی و مدیریت اقتصادی آن ها را ندارد. دیگر اینکه، از آنجا که سپاه پاسداران نمیتواند از این سرمایه ها به درستی بهره ببرد، دارد برای خودش پیوسته هزینه های فراوان دست و پا میکند؛ و هرجا که سپاه پاسداران سرمایه گذاری کرده است، تنها زیان ببار آورده است. نگاه کنید به وضعیت پروژه نفتی «عسلویه» [2] که پیش از این در آن پروژه نفتی، میان پنجاه هزار تا شصت هزار تن کار میکردند و امروز شمار کارکُنان آن رسیده است به چهار تا پنج هزار تن. و این رویداد نشان میدهد که هر پروژه ای را که سپاه بدست گرفته است به کَرده (عملا) به خاک سیاه نشانده است، و نتوانسته است از آن بهره برداری درست اقتصادی کند؛ هم اکنون سپاه پاسداران دارد تلاش میکند که شکستِ خودش در پروژه های پیشین اقتصادی را از راه چنگ اندازی بر سرمایه هایی که در جاهای دیگر انباشته شده اند، جُبران کُند. از اینرو سپاه پاسداران اکنون آمده است به سرغ بازار تا بتواند از این راه اندکی از زیان های خودش را جبران کند، تا دوباره به گسترش اقتصادیِ خودش ادامه بدهد. به همین دلیل سپاه پاسداران دارد به سوی یک درگیری آشتی ناپذیر با بخش بالایی بازار پیش میرود که جایگاهِ هیئت موتلفه است، و این یک ناسازگاری ساختاری است.
در تاریخ اقتصادی ایران بویژه در سه دهه گذشته بازار خوی دَربَست گری و انحصارگری داشته است و یکه تاز در میدانِ اقتصادی بوده است. و امروز پیدایش یک غول اقتصادیِ نوپا آنهم بدینسان و به این تُندی و با این بی بُنیادی همانند سپاه پاسداران برای بازار توانفرسا است. اکنون میتوانیم گمانه زنی کُنیم که در سه گوش (مثلث) قدرت، که همیشه از آن نام میبریم به چم ولایت فقیه، بازار و سپاه پاسداران، تا اندازه-یِ فراوانی شکاف افتاده است. و این ناسازگاری در پخش سودهایِ اقتصادی که میان سپاه و بازار پیش آمده است، میتواند این سه گوش قدرت را ازهم بپاشاند. اگر این سه گوش ترک بردارد و یکی از پهلوهای آن از آن جدا شود، آن دوپهلوی دیگر توانایی نگهداریِ همبودگاه و کُنترل سامانِ اجتمایی را نخواهند داشت. اگر هم اکنون حکومتِ اسلامی، توانِ سرکوب را دارد، ولی با قرار گرفتن پهلوی سوم قدرت، به چم بازار، در کنار جُنبش، نابسامانی اجتمایی به اندازه ای بالا خواهد گرفت که دیگر سرکوب شدنی نخواهد بود. همانگونه که می بینید، اکنون دولت دیگر نمیتواند اعتصاب بازار را با سرکوب پاسخ بدهد، برای اینکه بازاری ها در بازار نمی مانند که آسیب فیزیکی ببینند، آنها درب مغاز های خودشان را می بندند و به خانه هایشان میروند، و همین کار آنها توانسته است، اقتصاد خورد را در کشور زمینگیر کُند و به کَرده (عملا) آن را ازکار انداخته است.
پس، اگر در سه گوش قدرت شکافی بوجود آید، بستر خوبی برای کنشگرانِ جنبش و آزادیخواهان فراهم خواهد شُد، تا آنها بتوانند حرکت اعتراضی خودشان در همبودگاه را دوباره پویا سازند؛ دستیافتن به این مهم، نیاز به رویکرد و توجه-یِ ویژه-یِ کُنشگرانِ جنبش و آزادیخواهان به بخش پایین بازار دارد، به سُخن دیگر، به بدنه-یِ بازار و کسبه خرده پا که ناخُرسند هستند و دلیل ناخُرسند بودن آنها وضعیتِ فراگیر و ناگوار اقتصادی هست که امروز کمتر کسی توانایی خرید دارد و بازار خوابیده است. و افزون بر آن در این شرایط، دولت احمدی نژاد میخواهد از آنها نیز 15% مالیات بیشتر بگیرد؛ که نُخست با 70% آغاز شُد و سپس با گذشتن از 30% هم اکنون به 15% رسیده است. و کسبه خُرده پا همین 15% مالیات بیشتر را هم نمپذیریند.
اکنون این ناخُرسندی بازار از این شرایط ناگوار توانسته است هم در سطح استراتژی و هم در سطح تاکتیک نیرویی را فراهم آورد که بتواند در کنار جُنبش اجتمایی وارد میدان مبارزه شود که میشود آن را هم از دید ساختاری و هم از دید گُذرا درنگریست. در اینجا داوریِ نادرستی که باید از آن خودداری کُنیم این است که ما نباید گمانه زنی بیجا از نقش بازار داشته باشیم؛ بازار هرگز برای آزادیخواهی و نهادینه شدن دمکراسی، دادگری اجتمایی و ارزش هایی از این دست که دستیافتن به آنها هدفِ بخش تُهیدست و میانه-یِ همبودگاه است، وارد میدان مبارزه نخواهد شُد، بازار تنها از بهر سودِ خودش است که به میدان نبرد اندر خواهد شد. در درازایِ یک سد ساله-یِ گُذشته بُودگی بازار در مبارزه هایِ سیاسی خودش را نشان داده است و به این موضوع در جُستارهای دیگر پرداخته شده است. ولی همین ورود ابزاری و سودجویانه-یِ بازار به میدانِ مبارزه، میتواند بکار جُنبش درآید؛ منظور من در اینجا کاربُردِ ابزاری از بازار است. به سُخن دیگر، هوشمندیِ سیاسی بازیگرانِ جنبش میتواند اعتراض هایِ بازاریان را که هیچگونه پیوندی با خواسته هایِ آزادیخواهانه، دادگری اجتمایی و دمکراسی خواهی جنبش سبزها ندارد، با این خواسته ها هماهنگ سازد و آنها را بهم پیوند زند. و این پیوند به شرطی برپا خواهد شُد که کُنشگرانِ جنبش معنی بکارگیری ابزاری از واخواهی و اعترض بازار را دریابند که شگردهای آن نیاز به روشنگری بیشتری دارد، ولی من در اینجا تنها به دونکته اشاره میکنم: از این جو واخواهی و اعتراضی و اعتصابِ بازار میبایست بهره بُرد. و این جو را به دیگر میدان های اقتصادی و اجتمایی کشاند؛ برای نمونه جو اعتصاب را به کارخانه ها، گارگاه ها، اداره های دولتی و دانشگاه ها بُرد. و هرجایی که اعتراض و ناخُرسندی زمینه-ی نمایان شُدن دارد به آن دامن زد. ایستکاری و اعتصاب سراسری برای گرفتن قدرت از دست دولت احمدی نژاد از سر ناگُزیری است؛ اعتصاب یک نیاز است و نه یک گُزینش. به سُخن دیگر تا زمانی که دستگاهِ اقتصادیِ دولتِ احمدی نژاد زمینگیر نشود، نمیشود این دولت کودتاچی را پایین کشید. به همین دلیل نیاز است که بتوانیم اعتصاب بازار را به یک اعتصابِ فراگیر واگردانیم. به سُخن دیگر اعتصاب بازار باید بهانه ای شود برای کوشا کردن اعتصاب ها در سایر میدان هایِ اقتصادی و اجتمایی.
نکته دوم اینکه ما باید این توان را داشته باشیم تا پیش از اینکه اعتصاب ها در بازار فروکش کُنند، به هر دلیل، از سازش های پشت پرده گرفته تا باژگرفتن ها و دیگر چیزها، ما از این بخت بهره بُرده باشیم و پویایی و دینامیسمی را در دیگر میدان هایِ مبارزه برپا ساخته باشیم، همانند میدانهای کارگری کارمندان آموزش و پرورش دانشگاه و دیگر میدان ها، تا جنبش بتواند به هستی خودش ادامه بدهد. به سخن دیگر نمیبایست که این جو تازه-یِ مبارزه را که دارد نمایان میشود، تنها در چهارچوب اعتصاب های بازار مرزین و محدود کرد. این برنامه ای است که باید کنشگران جنبش بر روی آن در دیگر میدان ها کار کنند تا بتوانند یک پویایی و دینامیسمی که ناوابسته به اعترض بازار است برپا سازند؛ تا زمانیکه اعترض هایِ بازار ادامه دارند چه بهتر ولی در کنار آن جنبش بتواند با بهرهمندی از این پویایی تازه، به هَستی پرخاشگرانه-یِ خودش ادامه بدهد.
یاداشت ها:

[1] همانند مخابرات و سایر نهاد های اقتصادی بزرگ که بر پایه آیین نامه 44 که خصوصوی سازی است به سپاه واگذار شد،

[2]
http://www.iranpressnews.com/source/075524.htm

http://khodrahagaran.org/Fa/




فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

آشفتگی در بازار


سازمان خودرهاگران


چکیده:


تا پیش از 22 خرداد سال گذشته سه گوش (مثلث) قدرت که برساخته از جناح ولی فقیه، بازار و سپاه پاسداران است، برنامه-ی کنار زدن دو جناح دیگر قدرت را بدون دُشواری دنبال میکرد که دربر گیرنده-یِ میانه رو ها به نمایندگی رفسنجانی و اصلاح گرایان هَستند. پس از دستکاری حکومتی در رای مردم در 22 خرداد 1388 و آغاز جنبش سبزها، فرایند کنارگذاشتن جناح رفسنجانی و اصلاح گرایان با دُشواری رو در روی شد، بگونه ایکه این دو جناح نه تنها هم اکنون از میان نرفته اند، بلکه با پیوستن به اردوگاه جنبش سبزها، دارند هر روز بر فشارهای خودشان بر مثلث قدرت میافزایند.
دولت احمدی نژاد به دلیل کمبود بودجه که تا 50 میلیارد دلار برآورد شده است، در تلاش است که بخشی از آن را از راه برچیدن یارانه ها جبران کُند و بخشی دیگر را از راه چنگ انداختن بر دارایی هایِ همبسته-ی پیشین خود بازار و افزودن فشار مالیات ها بر آن، روندی که در روزهایِ آینده ایستادگی بازار را به همراه خواهد داشت و در ماه های آینده حکومت را آبستن درگیری هایِ سختِ درونی با خودش خواهد کرد. از درآمیخته شُدنِ دو درگیری جنبش سبزها با حکومت و درگیری هایی که در دل حکومت زبانه خواهند کشید، وضعیتی پدیدار خواهد گشت، که به دگرگونی ساختاری در کشور خواهد فرجامید.






سرآغاز:

بررسی رویدادهای هفته-یِ گذشته

از مهمترین گزارش ها در هفته ای که گُذشت، آشفتگی و اغتشاش در بازار بود که توجه ها را بخودش اندر کشید. اغتشاش در بازار را که بدلیل افزایش مالیات ها از سویِ دولت رویدادند، میتوان از دو روزن بررسی کرد: نخست از دریچه-یِ ناسازگاری هایی که هم اکنون در تراز بالا و در درون ساختار قدرت وجود دارند؛ و گواهی از این میکُنند که جناح هایِ درونِ حکومت بگونه-یِ فرسخت و جدی سرگرم مرز بندی در برابر یکدیگر هستند. و بنگر میآید که این درگیری ها دارند به سرانجام جدی خودشان نزدیک میشوند.
سامانه-یِ جمهوری اسلامی دارای پنج جناح است: جناح ولایت فقیه، جناح بازار، جناح سپاه پاسداران، جناح میانه رو به نمایندگی رفسنجانی و جناح اصلاحگرایان. راستی این است که پس از روی کار آمدنِ سپاه پاسداران بر سر قدرت، این نهادِ رزمی، راهبُرد و استراتژی خودش را چنین برگُزید که دو جناح میانه رو و اصلاحگرایان را از گردونه-یِ قدرت بیرون کُند تا یک قدرتِ سه پایه ای را بوجود آورد که برساخته از جناح ولایت فقیه، بازار و سپاه پاسداران باشد و بتواند با این سه گوش (مثلث) قدرت، حکومت را در دست نگه بدارد، و برنامه هایِ خودش را به پیش ببرد؛ دستیافتن به این هدف، انگیزه-یِ نبردی است که در یکی دو سال گذشته در میانِ جناح هایِ درونِ حکومتی آغاز شده است، و بویژه آنکه با آغاز گُزیدمان در سال گُذشته، ما بگونه-یِ آشکار گواه آن بودیم. ولی این ترفند که گویا، داشت به خوبی هم پیش میرفت، از روز 22 خرداد 1388 که در گُزیدمان دغلکاری شُد و در پی آن یک جُنبش مردمی در 23 خرداد 1388 آغاز گردید، سبب شد که این معادله درهم بریزد. بنابر این، جُنبش 22 خرداد ترفندِ مثلثِ قدرت را به رسایی دُچار دُشواری کرد که داشت تا پیش از این، بگونه-ی روامند و عادی برای کنار زدن دو جناح دیگر و یکدست کردن قدرت دنبال میشُد، روندی که هدف آن پی گیری بُلندپروازی هایِ هَسته ای، از سوی بُنیادگرایان در حکومت بود. ولی ما گواه هستیم که دو جناح رفسنجانی و اصلاح گرایان نه تنها ازمیان نرفتند، بلکه هم اکنون به دردسر هایِ جدی برای سه گوش قدرت فراروییده اند. در درازایِ یکسال گذشته این سه پهلویِ سه گوش قدرت به چم، ولایت فقیه، بازار و سپاه، تلاش فراوانی کردند تا شرایط را بهنجار و عادی جلوه دهند، و اینگونه وانمود کُنند که از پس دُشواری ها برخواهند آمد. ولی راستی این است که ما در زمینه-یِ تقسیم قدرت در بالا، گواه یک سُستی بُنیادین بودیم، و آن سُستی، گرفتاری اقتصادی است. به سُخن دیگر، نبودِ سرمایه گذاری در اقتصاد و گُسترش ویژگی هایِ بازار بر اقتصاد کشور که تنها از راه بازرگانی و وارداتِ کالا میچرخد، سبب شده است که اوضاع اجتمایی، اقتصادی، سیاسی چنان بهم بریزد و فروکش کُند، که دولتِ احمدی نژاد را با 40 تا 50 میلیارد دلار کمبودِ بودجه رو در روی سازد و آن را به مرز ورشکستگی مالی برساند. اکنون برایِ سال 1389 دولت احمدی نژاد نیاز به فراهم آوری این کمبودِ بودجه دارد. نزدیک به 30 تا 35 میلیارد دلار از آن را دولتِ احمدی نژاد پیش بینی کرده است که بتواند از راه کنار گُذاشتن یارانه ها بدست آورد. همان برنامه ای که به «هدفمند کردن یارانه ها» پُرآوازه است و بسیاری دارند دولت را از دُنبال کردنِ این برنامه پرهیز میدهند، زیرا آنها بر این باورند که این برنامه یک بمب اجتمایی را بکارخواهد انداخت که دربر گیرنده-یِ واکُنش هایِ اعتراضی تُند در میانِ قشرهایِ رنجبران و بسیار تُهیدستِ خواهد بود. ولی آیا دولتِ احمدی نژاد چاره دیگری دارد؟ پاسخ منفی است. این، یک رویِ این گرفتاری است؛ رویِ دیگر آن این است که دولتِ احمدی نژاد ناگُزیر است که برای جبران کمبودِ بودجه به سراغ کسانی برود که پول دارند؛ مردم که دیگر چیزی برای پرداختن ندارند؛ کارد به استخوان آنها رسیده است و خود دولت احمدی نژاد نیز به بخوبی آگاه است که فشار بیشتر بر مردم، به یک انفجار اجتمایی دامن خواهد زد. از اینرو دولتِ احمدی نژاد در پیوند با برنامه-یِ هدفمند کردن یارانه ها دارد تلاش میکند که با پخش کردن آن در درازایِ زمان و بازی کردن با پرداخت کم یا بیشتر یارانه ها، بگونه-یِ پرداخت هایِ پیشادستی (نقدی)، اندکی تنش ناشی از این برنامه را کاهش دهد. دولت احمدی نژاد به خوبی میداند که ثروتی که به آن نیاز دارد در فرادستِ جناح های دیگر است. به سُخن دیگر، در نزد جناح رفسنجانی است. زیرا جناح رفسنجانی بر روی صنایع و بُنیاد های اقتصادی فراوانی کنترل دارد؛ سپاه پاسداران برای این سرچشمه های پولی دندان تیز میکند. هم اکنون گواه هستیم که چگونه جنگ قدرت در میدانِ اقتصادی، و سیاسی با هم درهم آمیخته اند که نمونه آن را در دانشگاه آزاد می بینیم که سپاه پاسداران را ناگُزیر کرده است که برای تکه پاره کردن این سرچشمه-ی پولی و بیرون آوردن آن از دست باندِ رفسنجانی، همگی قانون اساسی جمهوری اسلامی و جایگاهی را که قانون برای مجلس و شورای نگهبان پیش بینی کرده است، زیرپا بگُذارد؛ و بگونه ایکه این درگیری، خامنه ای را وادار به میدان درآمدن و میانجیگری کرده است، زیرا در غیر اینصورت جنگ میتوانست به درگیری هایِ فیزیکی به سرانجامد، چنانچه در درون مجلس چنین شد.
و از سویِ دیگر ثروت ها همچنین نزد جناح بازار انباشته شده اند. درنگر داشته باشیم که بازار بیشترین بخش واردات کشور را در دست دارد. از وارد کردن کالاهایِ بُنیادین گرفته تا کالاهایی که بدور از نیاز هَستند. هر چند که سپاه در درازای سال هایِ گذشته تلاش کرده است که بخشی از این سهم را برای خودش بردارد، ولی راستی این است که بخش بُزرگی از آن هنوز در دست این بازاریان است. بنابراین سپاه پاسداران هم اکنون سراغ بازار آمده است، ولی سپاه بجایِ رفتن به سراغ ثروت های بزرگِ بازار، یعنی به سوی کسانی که در راس این جریان هستند، و اتاق های بازرگانی با کشورهایِ گوناگون را اداره میکنند و برای نمونه کسانی همانند برادران عسکر اولادی تازه مسلمان یا افرادی همانند خاموشی و حبیبی، به سراغ پیشه وَرانِ خرده پا رفته است، یعنی به سویِ کسانی که دست ورز و عامل هایِ ابزاری جناح بالایِ بازار هستند. و سپاه میخواهد با افزایش هفتاد درصدی مالیات، از آنها پول بدست آورد. در روزهای گذشته ما گواه رویداهای ناگوار درگیری هایی در بازار بودیم که شاید هم که ادامه پیدا کُنند. نکته مهم این است که جُنبش اجتمایی در یک سال گذشته تا به امروز توانسته است از سویِ اصلاحگرایان و جناح میانه رو رفسنجانی فشارهایی را بر سه گوش قدرت وارد کُند. دست گذاشتن سپاه بر روی بازار، نشان دهنده این است که این سه گوش (مثلث) قدرت که تلاش کرده بود که در برابر هجوم همبودگاه، یکپارچگی خودش را بگونه نمادین نگه بدارد تا بتواند در برابر آن ایستادگی کند، درحال فروریختن است. سپاه پاسداران با دست گذاشتن بر روی دارایی های بازار که همبسته خودش است، میخواهد از فروپاشی اقتصادیِ دولت پیشگیری کند که بی بهره از هرگونه برنامه است ولی زیر کنترل خودش اداره میشود. بیگمان اگر بازار کامیاب در پس زدنِ دستِ سپاه پاسدارن بر سرچشمه های اقتصادیش گردد، سپاه پاسداران با موقعیت بسیار سختی رو در روی خواهد شد [1].
با نگر به اینکه آروایش ها و تحریم های جهانی نیز در راه هستند در یکی دو ماه آینده، فشارهایِ بسیار فراوانی از این راه، بر دولت احمدی نژاد پذیرانده خواهند شد، که پیامدهایِ آن، همین حکومت را ناگُزیر از کنار گذاشتن دولت احمدی نژاد خواهد کرد. ولی از آنجا که دولت احمدی نژاد در برگیرنده-یِ همه-ی نیروهایِ امنیتی-آگاهی و سرکوبگر سپاه پاسداران در کشور است، نمیتوان امید داشت که کنار گذاشتن دولت احمدی نژاد از قدرت به این آسانی روی بدهد. به همین دلیل است که در ماه های آینده در کنار جنبش اجتمایی سبزها که درگیری خودش را با رژیم ادامه خواهد داد، ما گواهِ بُروز درگیری هایِ سخت و تازه ای در دل ساختار حکومت خواهیم بود، و از درآمیختن هر دوی این درگیری ها، آن دگرگونی که هدف خیلی از آزادیخواهان است، بدست خواهد آمد. پیامدِ درآمیختن این دو دَست ورز (عامل) در ماه های آینده این خواهد بود که نهشت (وضعیت) همبودگاهِ ایران به سوی یک دگرگونی کیفی برود.

یاداشت:

[1] هنگامیکه از سپاه نام میبرم منظورم همین دولت پاسدار احمدی نژاد است.

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

http://khodrahagaran.org/Fa/