۱۳۹۰ مهر ۵, سه‌شنبه

مافیای مدینه ( آموزش اسلام در یک نشست):



سیامک مهر

واپسین نوشته سیامک مهر پیش از بازداشت را در زیر می خوانید


در صفحات تاریخ اسلام بطور خلاصه خوانده ایم که مردم ساکن مکه، پس از آنکه از مزاحمت ها و خرابکاری ها و نفاق افکنی های اراذل و اوباشی که به گرد محمدابن عبدالله جمع شده بودند به ستوه آمده و تحمل تجاوزها و اخلال گری های آنان در زندگی روزمره و آرامش شهر بر مردم گران آمده بود، مصمم شدند که با دارودستهء محمد به مقابله برخیزند. 
تعقیب عمال و آدم های محمد با فراز و نشیب ها و هزینه ها و سختی هایی همراه بود، اما سرانجام مردم مکه موفق شدند آنها را از شهر خود برانند و آرامش را به زندگی خود بازگردانند. شصت هفتاد نفری که به سرکردگی محمد در بیابان ها آواره شده بودند، پس از یک دورهء گرسنگی و سختی و سرگردانی در صحراهای خشک، عاقبت به شهر مدینه که فاصلهء کوتاهی از مکه داشت رفته و در آن شهر ساکن می شوند. بخش اصلی و هیجان انگیز تاریخ اسلام از همین زمان شروع می شود که نطفه های سازمانی مافیایی و گانگستری مرکب از اوباش گریخته از مکه، بعلاوهء شمشیرکش ها و گردنه بگیرها و قطاع الطریق های مدینه که به دو قبیلهء اوس و خزرج وابسته بودند شکل یافته و ظهور می یابد. 
تشکیلاتی مافیایی که بعدها در« سازمان روحانیت شیعه» در ایران، به کمال انسجام ساختاری و کارآمدی و گستردگی و سودآوری فرارویید. در این زمان شورای مرکزی مافیای مدینه تشکیل می شود که شامل محمد در مقام پدرخوانده و ده تن از لاشخورهای مکه و مدینه موسوم به عشرهء مبشره از قرار ابوبکر ـ عمر ـ عثمان ـ علی ـ طلحة بن عبیدالله ـ زبیر بن عوام ـ عبدالرحمن بن عوف ـ سعد بن ابی وقاص ـ سعید بن زید و ابوعبیدة بن جراح است. از این گروه دوتن به پدرخوانده نزدیک ترین بودند: عمر و علی؛ 

عمر مردی زیرک و باهوش و در عین حال قسی القلب و دگم و راست کیش بود. از جنس آدم هایی که در قضاوتشان، برای کمترین گناه، اشد مجازات را در نظر می گیرند. بطوریکه فرزند خود را به جرم نوشیدن شراب تا کمی بیشتر از سرحد مرگ تازیانه می زند. (لازم به توضیح است که مفهوم گناه در مشرب مافیای مدینه به معنی مخالفت و سرپیچی از احکام پدرخوانده و یا همان پیامبر می باشد ) .
بعد از مرگ محمد و در دوره ای که عمر به مقام پدرخواندگی دست یافت، حوزهء فعالیت و سیطرهء مافیای مدینه با درایت و سیاست وی به اقصی نقاط عالم گسترش یافت. 
اما علی ابن ابی طالب ملقب به قتال العرب، گدازاده ای بی سواد و لمپن بود که به دلیل خوی وحشی گری و متجاوزش، هرکجا که محمد به کثیف ترین و رذیلانه ترین اعمال نیاز داشت، حاضر به یراق بود. قتل و ترور و سربریدن و مثله و پاره پاره کردن انسان ها و بوی خون علی را نشئه می ساخت. جالب اینجاست که سیرت علی بر خلاف معمول در اکثر افراد، اما در صورتش به کمال متجلی بود:
قد کوتاه با پاهایی از بالاتنه کوتاهتر، بازوهای پیچ پیچ و قوی، شکم برآمده، دندان های پیش آمده، چشم های ورقلمبیده. علی علی الظاهر بسیار شبیه شرک بود. با این تفاوت که شرک هیولای نازنینی است. این دو تن پس از مرگ پدرخواندهء مافیای مدینه، سرنوشت تاریخی آنچه را که بعدها به« دین اسلام» شهرت یافت و به شعبه ها و سازمان های تبهکاری ریز و درشت تقسیم شد، تا حدود زیادی دگرگون ساختند. البته شرح آنچه سپس تر بر این دگرگونی مترتب گردید موضوع این نوشتار کوتاه نیست. اما لازم است بدانیم که مافیای روحانیت شیعه که امروز بر ایران حاکم است، پیشینه و ریشهء سازمان و تشکیلات خود را به علی منسوب می داند و بعد از محمد اورا پدرخوانده می شمارد. 
کلاً مافیای مدینه نظیر نمونه های مشایه آن در دوران معاصر ما از جمله مافیای سیسیل در ایتالیا و یا دارودستهء ال کاپون در شیکاگوی نیمهء اول قرن بیستم، حول دو محور و خواست و مطالبهء اساسی اما با حاشیه های بسیار شکل گرفت: 
پول و زن. 

مافیای مدینه برای نخستین بار با حمله به کاروانی تجاری در نقطه ای بنام بدر که کاروانیان برای استفاده از چاه های آب آن منطقه توقف کرده بودند و قتل عام بازرگانان و محافظان کاروان، مزه و طعم پول و طلای فراوان را چشیدند. قریب نهصد تن را به قتل رساندند و زنهای و بچه های همراه کاروان را به کنیزی و بردگی بردند. در این نوع پورش به کاروانها و قبایل، گاهی پدرخواندهء مافیای مدینه بلافاصله و همان روز، به زنی که شوهر و برادران و بستگانش را به قتل رسانده و به کنیزی گرفته بود تجاوز می کرد. در مرامنامهء مافیای مدینه که سال ها بعد به سرپرستی یکی از آدمهای محمد بنام عثمان گردآوری و تألیف شد و به قرآن موسوم گشت به صراحت از اهداف و مقاصد لاشخورهای مدینه سخن رفته است. به عنوان مثال پدرخواندهء مافیای مدینه زمانی که آدم هایش از دزدی باز می گردند به آنان می گوید: " آنچه به غنيمت بردهايد حلال و پاكيزه است بخوريد." یعنی کیفشو ببرید و هیچ هم وجدانتان معذب نباشد! ،
هرچند صاحبان اموال را « فراز گردنشان را زده باشید و همهء سرانگشتانشان را قلم کرده باشید.» سوره انفال 12 و 69 ، همچنین در مرامنامهء مافیای مدینه آمده است که پدرخوانده مجاز است همسرانی که مهرشان را داده و کنیزانی که از غنیمت جنگی به دست آورده و دختران عموهایش و دختران عمه هایش و دختران دایی و خاله اش و زنانی که خود را به او بخشیده اند... و کلاً تمام زن های روی زمین را بگاید! (احزاب 50)
پیش از این تاریخ، دزدها و راهزنان و حرامی های سرزمین حجاز و نجد و اطراف آن بصورت گروه های کوچک و پراکنده و مستقل به کاروان هایی که غالباً کالاهایی را به مقصد شامات و روم حمل می کردند دستبرد میزدند و یا به قبیله ها و طایفه هایی با جمعیت کم که قدرت دفاع از خود نداشتند هجوم آورده و به قتل و غارت و برده گیری می پرداختند ؛ اما محمد در مدینه اغلب این دارودسته های غارتگر را گردهم آورد و متحد و مجاب ساخت که تحت گروهی واحد و قوی، هم موفقیت بیشتری در دزدی ها و حملات خود به کاروان های تجاری و طوایف خواهند داشت و هم با هجوم به شهرها و سرزمین های آباد و ثروتمند دور و نزدیک درآمد و سهم بیشتری از غنایم نصیب آنان می شود. 
در حقیقت محمد با تبیین«ایدئولوژی دزدی» که به دین اسلام شهرت یافت و تدوین مرامنامه مافیای مدینه که قرآن خوانده می شد، به غارت و چپاول رسمیت بخشید و چنان قداستی برای دزدی و قتل و غارت و برده داری تراشید که اگر راهزنی و جنایت و چپاول تا آن زمان فرضاً نزد برخی افراد نکوهیده بود و وجدان بعض راهزنان را گهگاه دچار عذاب می نمود، از آن پس دزدی و جنایت به عنوان کاری نیکو که بعد از مرگ نیز پاداشی برای آن در نظرگرفته شده عمومیت یافت 
و رفته رفته اکثریت مردم ساکن شبه جزیره در این شغل شریف به محمد پیوستند. 
از طرفی حضور اعضای وحشی مافیای مدینه که مسلمان خوانده می شدند، در میان هر قبیله و شهر و آبادی، آنچنان رعب و وحشت و اضطرابی در دل ساکنین می افکندند که جملگی به خواسته ای آنان تن می دادند. 
مخالفت و مقاومت در برابر دزدان و جنایتکاران مدینه تقریباً غیرممکن بود. دزدان مدینه زمانی که موفق شدند مکه را تصرف کنند و رؤسای گردن کلفت قبایل همچون ابوسفیان را با خویش همراه و هم پیمان نمایند، به چنان قدرت مخوفی دست یافتند که تقریباً هیچ نیروی معارضی در سرزمین عربستان قادر به مقابله با آنان نبود. در این زمان آدمها و شمشیرکش های محمد به همه سو گسیل بودند و از هر قبیله و عشیره ای طلب باج می کردند و چناچه با مخالفت روبرو می شدند همه را قتل عام می کردند و زنان و کودکانشان را برده می ساختند و اموالشان را غارت می کردند. طبق مرامنامهء مافیای مدینه یک پنجم از برده ها و اموال و غنایم سهم پدرخوانده می شد. 
مافیای مدینه فریضه ای بنام« جهاد» برای اعضاء خود در نظر گرفت که طبق آن حداقل سالی یکبار موظف بودند به مردمان دیگر سرزمین ها حمله برند و آنان را غارت کنند. به این طریق هرگاه اموال و ثروت های مسروقه مصرف و تمام می شد، در فرصتی دیگر و با حمله و جهاد، برای سال پیش رو تأمین آذوقه و پول و برده و زن می کردند. 
این مرام و طریقه و شریعت، همان روشی است که بعدها به اقتصاد اسلامی و یا اقتصاد توحیدی معروف گشت.
(در ایران معاصر، اجرای اقتصاد توحیدی و نقش و وظیفهء مجاهدان و جهادگران در صدر اسلام را بازاریان سنتی به عهده گرفته اند. یک پنجم از انفال و غنایمی را که جهادگران اسلام پس از قتل عام و غارت غیرمسلمانان به پدرخوانده های مافیای مدینه پرداخت می کردند، امروز بازاریان با غارت عامهء مردم ایران به صورت خمس به مراجع تقلید و آیات عظام و سایر پدرخوانده های مافیای روحانیت شیعه می پردازند. بازاریان سنتی که مؤمنین و متدیننین و شرکای واقعی مافیای اسلام را شامل می شوند، دست در دست روحانیت، فریضهء جهاد با کافران و مشرکان یعنی سنت غارت مقدس در اسلام را به شکل بسیار زیرکانه ای با انحصار و احتکار نان و خوراک و مواد و نیازهای مصرفی جامعه بجا می آورند. 
مافیای روحانیت شیعه نیز هرزمان که بازاریان با مشکلی مواجه شوند مانند جریان تنباکو به حمایت از منافع ایشان بر می خیزد. به غیر از بازاریان هیچ گروه و قشر و طبقه ای در ایران امروز بطور مستقیم خمس و زکات و سهم امام به آخوند نمی دهد ) .

همانگونه که کم و بیش به نوع فعالیت گروهای مافیایی و گانگستری آشنایی داریم، می دانیم که این گروه ها در هر منطقه ای که فعالند با مراجعه به هتل ها و رستوران ها و فروشگاه ها و یا از افراد متمول طلب باج می کنند و چنانچه جواب رد بشنوند، گروهی را می فرستند تا این مکانها را به آتش بکشند و تخریب کنند. سپس آدمهایی دیگر از همان گروه با این ادعا که ما امنیت شما را تضمین خواهیم نمود باج خواهی می کنند. نسبت گانگستریسم و تشکیلات مافیایی و یا تبه کاری سازمان یافته به دعوت و بشارت محمد، بیشتر از هرکجا در مفهوم « کافر ذمی» نمود و واقعیت می یابد. 

*
در منابع و مهملات اسلامی و در ذیل تعریف« کافر ذمی» آمده است:

"
کافر ذمی، غیرمسلمانی است که جان و مالش در پناه اسلام است". جالب اینجاست که هیچ زمان هم به این سؤال پاسخ داده نشد که مگر جان و مال غیرمسلمانان از جانب چه نیرویی به غیر از مجاهدان اسلام مورد تعرض واقع می شده که اسلام با ازخودگذشتگی به نجات ایشان مأمور گشته است؟؟؟؟ ، نه تنها جان و مال غیرمسلمان که حتا جان و مال خود مسلمانان نیز همواره از جانب اسلام و مجاهدان اسلام مورد تجاوز و تعرض و تهدید بوده است.
پیدایش و ابداع و اختراع اصل تقیه نزد شیعیان، تمهید و تهیه ای به جهت حفظ خود از تجاوز دیگر فرقه های اسلامی بوده است و هرگز هیچ نیرو و قدرت و گروهی به غیر از اسلام و مسلمانان و به دلیل تفاوت های ایمانی و عقیدتی و اندیشه ای و وجدانی کسی را مورد تعرض قرار نمی داده است. 
کافر ذمی باید پول و جزیه می داد تا جان و مالش را مجاهدان اسلام از تعرض خود مصون بدارند و در غیر این صورت باید مسلمان می شد و زکات می پرداخت؛ در هر حال باید باج می داد. 

*
مافیای مدینه در ایران عبدالغنی الرصافی در کتاب« شخصیت محمدی» می نویسد:

« سراقه بن مالک نزد پیامبر بود. هنگامی که سراقه قصد بازگشت نمود، پیامبر به او گفت: ای سراقه نظرت چیست اگر دستنبندهای کسرا را بدست خود کردی؟ سراقه گفت: منظورت کسرا فرزند هرمز است؟ محمد گفت: آری. در اینجا می بینیم که قصد محمد روشن و آشکار است، او می خواهد به سرزمین فارس دست یازد و دارایی کسرا را بچنگ بیاورد. حتا دستیندهایش را سراقه بن مالک مدلجی بدست خواهد کرد. 
محمد در جنگ خندق بار دیگر هدفش را آشکار ساخت، که در این باره حلبی و ابن هشام و سیره های خود از قول سلمان چنین نقل می کنند:
در قسمتی از خندق مشغول کندن بودم که با زمین سخت برخوردم و پیامبر در نزدیکی من بود، چون دید کار بر من سخت شده است پایین آمد و کلنگ را از دستم گرفت و با آن، چنان ضربتی بر زمین کوبید که جرقه ای در زیر کلنگ برق زد، سپس ضربه ای دیگر و همان شد، و برای بار سوم باز هم جرقه زد، به او گفتم: ای رسول خدا این چه بود که با هر ضربه کلنگ برق زد؟ گفت تو هم آنرا دیدی سلمان؟ گفتم آری، گفت: در ضربه اول، الله یمن را برای من گشود، و در دومی شام و سمت غرب را و در سومی، الله سمت شرق را بر من گشود. و در روایتی، هنگامی که کندن زمین سخت، بر سلمان مشکل گردید، رسول الله کلنگ را از دست او بگرفت و ضربتی بر آن سنگ زد، و یک سوم آنرا خرد کرد و برقی ظاهر شد، رسول الله تکبیر گفت و فرمود: کلیدهای یمن را دریافت کردم، دروازه های صنعا را از همین جایی که ایستاده ام همچون نیش سگان می بینم، سپس ضربت دوم را وارد کرد و یک سوم دیگر آنرا خرد کرد، و برقی از سمت روم ظاهر شد، رسول الله تکبیر فرمود و گفت: کلیدهای شام را دریافت کردم، بخدا قصرهای سرخ آنرا می بینم و ضربت سوم را فرود آورد، و باقیمانده سنگ را خرد کرد و جرقه ای پدیدار شد، رسول الله تکبیر فرمود و گفت: کلیدهای فارس را دریافت کردم، به خدا از همین جا که ایستاده ام، قصرهای حیره و مداین را همانند نیش های سگان می بینم، و شروع به وصف گوشه و کنارهای فارس برای سلمان کرد.»
هجوم گرازوار مسلمانان به ایران و تسلط مافیای مدینه بر جان و مال مردم ایران یکی از تلخترین و دردناکترین صفحات تاریخ ایرانزمین را رقم زده است. کفتارهای اسلام با شمشیرهایی برهنه به مدت دو قرن در دریایی از خون ایرانیان به پیش می تاختند. مردان جوان و زنان و کودکان را در زنجیر می کردند و در بازارهای برده فروشی مکه و مدینه به حراج می گذاشتند. 
( امروز یقین بدانیم که اگر در زمان حیات خود محمد، مجاهدان و جهادگران و وحوش مسلمان به ایران هجوم آورده و ایرانیان را به اسارت می گرفتند و در بازارهای مکه و مدینه به عنوان برده و غلام به فروش می رساندند، قطعاً از میان آنان پهلوانی ایرانی مانند قاتلان عمر و علی پیدا می شد و برمی خاست تا محمد عرب را هم به درک واصل کند ؛ همانطور که یک ایرانی بنام فیروز نهاوندی معروف به ابولؤلؤ عمرابن خطاب خلیفهء دوم را به قتل رساند؛ همانطور که ایرانی ِ اصیلی بنام بهمن جازویه ملقب به ابن ملجم علی ابن ابیطالب معروف به قتال العرب را سقط کرد). 
قرن ها پس ار هجوم وحوش مسلمان و لاشخورهای مدینه به ایران، مافیای مدینه به شکل سازمان روحانیت شیعه دگردیسی یافت. این تشکیلات مافیایی پس از سده ها که بصورت جنینی و انگلی به آشامیدن خون جامعهء ایران مشغول بود، ناگهان در سال 57 با یورشی بی محابا ظهور کرد و بر تمامی منابع و ثروت های ملی ایران تسلط یافت. اموال و املاک و حتا خانهء شخصی افراد را مصادره کرد و یکصدهزارنفر را اعدام کرد و به قتل رساند و بالغ بر پنج میلیون تن را آواره ساخت. 
مافیای روحانیت شیعه در دوران جنینی و در دورانی که مردم ایران به خواب اسلامی ِ عمیقی فرو رفته بودند، از محل خمس و زکات و سهم امام و موقوفات و کلاً آنچه که به وجوهات شرعیه موسوم است، جهت توسعهء سازمان تبهکاری و گانگستریسم شیعه استفاده می کرد و بر بستر مردابی ِ حوزه های علمیه و مدارس مذهبی و مساجد و حسینیه ها و هیئت ها و تکایا، بطور سنتی با جذب فقرا و گرسنگان روستایی و حاشیه نشین و نیز جذب افرادی بی مصرف و مفتخور با ارواح تنبل و کاهل، مانند پشه و مگس تخم ریزی می کرد و بر خیل ناسخون می افزود و در حقیقت با عضوگیری بی وقفه و انبوه طلبه ها، سازمان مافیایی خود را گسترش می داد.

منوچهر جمالی ایرانیار بزرگ می نویسد: 

"
سکولاریسم اینست که: سرمایه ملت ایران، « غنیمت = انفال » نیست، و نباید « خرج دوام و ترویج شریعت اسلام » گردد، بلکه باید در« تضمین نیرومندی و رفاه ملت ایران »، سرمایه گذاری شود. خمس و زکات و اوقاف نیز، سرمایه ملت ایران محسوب میشوند. خمس و زکات و اوقاف، باید تابع حاکمیت ملت گردد. مسئله بنیادی دموکراسی وسکولاریزاسیون آنست که از دید حقوقی، « ملت، اینهمانی با خدا می یابد». طبعا هم قانونگذار و قاضی میشود و هم دارنده کل قدرت اقتصادی میشود، و می بایست کل اموال ِ سازمانهای دینی (اوقاف) و علما و ملازمانشان را که از ملت، غصب کرده اند، مصادره کند و به خود بازگرداند. کلیه قدرتهای قضائی وحقوقی و اقتصادی، باید ازعلما و فقها و سازمانهایشان و ملازمانشان، سلب گردد."
( منوچهر جمالی- چاشنی های اندیشه) بیش از سه دهه تجربهء حکومت اسلام و حاکمیت و سلطهء مطلق مافیای روحانیت شیعه بر ایران، به روشنی نشان داد که اسلام در یک کلام یعنی : دزدی، یعنی تبهکاری و جنایت مداوم. 
اسلام آموزه ای است اهریمنی برای نفاق افکنی و ویرانگری. ایران آخور تاریخی اسلام است. 
کفتارهای اسلام در تمامی تاریخشان از ایران تغذیه کرده اند. نه فقط رشد و گسترش شوم و نکبت بار اسلام در حقیقت مدیون تهاجم قادسیه و چپاول ثروت های مردم ایران است، بلکه اسلام در هر برهه ای که دچار ضعف و ذبونی گشته با حملهء مجدد به ایران و چپاول ثروت های ملت ایران دوباره فربه شده و خوک گرسنهء وجودش را سیر و پروار کرده است. همانگونه که پس از هجوم سال 57 با غارت و مصادرهء اموال ملی و مردمی، مافیای روحانیت شیعه که به حقارت و گدایی و روضه خوانی و گورستان گردی دچار شده بود، جانی دوباره یافت. 

*
به هوش باشیم که مافیای مدینه و مجاهدان و جهادگران اسلام برای سومین بار و این مرتبه در قالب اصلاح طلبان و ملی- مذهبی ها، با برافراشتن پرچم سبز الله و با پروژهء« اسلام رحمانی» و به کمک قدرت های سلطه گر غربی که حفظ اسلام به عنوان اصلی ترین عامل عقب ماندگی جوامع مسلمان دغدغه آنهاست، قصد حمله به ایران را دارند.

سیامک مهر 8 سپتامبر 

siamakmehr@yahoo.com

شوخی تاریخ




وبلاگ گُمنامیان

دست دو شکولات دُزد را در مشهد و تهران برپایه-ی آیین و دستورهای کسی بُریدند که هُنرش راهزنی و لخت کردن کاروان های مکه بود.
اگر برای دزدی از شوکلات فروشی ، دست دزد باید بُریده شود، با محمد رسول الله چه باید کرد که هنرش لخت کردن کاروان ها در کنار دریای سرخ بود، راهی که باید جایگزین جاده ابریشم میشد؟
گُزارشی پخشوده شده است ( منتشر شده است) که یک کادیک (قاضی) جنایتکار در مشهد دستور به بریدن دست چند شهروند داده  است و این کیفر نیز اجرا شده است و از سویی دیگر نیز ، یک کادیک (قاضی) جنایتکار دیگر، دستور همانندی را برای یک شوکولات دزد در تهران داده است. برای یادآوری نیاز است که این پرسش ها را پیش بکشیم که چرا محمد از مکه به مدینه فَرارَوی (هجرت) کرد؟ و چرا محمد زمانی پس از اینکه داوش (ادعای) پیامبری میکُند، میداود (تصمیم میگیرد) که از  مکه به مدینه فَرارَوی کُند (هجرت کُند)؟!
راستی این است که یک سده پیش از پیدایش محمد، و در آن سالهایی که تنش، آشوب و جنگ میان فرمانروایی روم و شاهنشاهی نیرومند ساسانی به اوج خود رسیده بود، کشور ایران به بازرگان های رومی پروانه-ی گذر از راه خاک ایران به سوی چین را نمیداد که به «راه ابریشم» پرآوازه بود.
از آنجا که بازرگان های رومی نمی توانستند از ایران رد شوند، آنها کالاهای خود را به هند برده و از راه دریا به کشورهای عربی (یمن) می رسانیده اند؛ و سپس کالاههای خود را از راه عربستان و سوریه به روم میترابُردند (حمل میکردند). این راه تازه-ی بازرگانی که با گذر کردن کاروان های فراوان از میان عربستان همراه شده بود،  سببِ شکوفایی ترازداری (اقتصاد) عرب ها گشت که تا پیش از این در تنگدستی زندگی میکردند. دگرگونی راه بازرگانی این امکان را برای مردم تنگدست و بادیه نشین عرب، فراهم آورد تا آنها با ارایه زاوری های (خدمات) ویژه به کاروان های بازگانی و همچنین از راه داد و ستد با آنها ، به نان و نوایی برسند.
برخی از عرب ها ، به کرده (اصولا)  کار ترابَری کالا را میپذیرفتند و از آنجا که بیابان ها را خوب میشناختد، و از سویی دیگر شتر هم داشتند، کار ترابری کالا بر دوش آنها گذاشته شده بود.
محمد پس از ناسازگاری های گوناگون با مردم مکه و برافروخته شدن آتش درگیری ها با آنها ، داوید (تصمیم گرفت) که از مدینه فَرارَوی کُند (هجرت کُند). و از آنجا که او چند تن هوادار در میان مردم بومی مدینه داشت، برنامه-یِ بسیار هوشمندانه ای را پیاده کرد که به کمک آن برنامه ، توانست ترازداری (اقتصاد) مکه را زمینگیر کند. از آنجا که مدینه بر سر  راه کاروان های بازرگانی بود، محمد و دُوزدانِ مدینه توانستند به آسانی با راهزنی و لخت کردن کاروان های بازرگانی، هم ترازداری (اقتصاد) مکه را زمینگیر کنند و هم خود به سرمایه-ی فراوانی برسند که به هنگام آن سرمایه توانست به رشد و گسترش دین او  کمک کند.

اکنون این شوخی تاریخ است، که دست دو آدم «مادر مرده» را به فرنود (دلیل) شُکولات دزدی با پیروی از دستورهای کسی بُریدند  که راهزنی و لخت کردن کاروان های بازرگانی بخشی از سرگذشت «سرافراز» او بوده است.

اگر دزدی بد است، پس باید که برای همه بد باشد. چرا مسلمانان اندکی نمیاندیشند که اگر رسالت محمد «امر به معروف و نهی از منکر بوده است» چرا محمد و پیروانش در مدینه، کاروان های بازرگانی را لخت می کردند؟!

سه شنبه پنجم مهر، 3749 دین بهی


یاداشت


۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

دروغ نگاری تاریخ





نوشته: بانو پرُفسور شیدا واثقی [1]
برگردان: خشایار رُخسانی

آخوندها در گُذشتهنگاری ایرانِ باستان دستبُرده اند: این کار پلید را نادیده نگیرید
 پیشگفتار: خشایار رُخسانی
آنها که در فرهنگ اسلامی پرورش یافته اند با این افسانه ها آشنایی دارند که شَوَندِ (علت) شکستِ شاهنشاهی نیرومند ساسانی از دست مسُلمانان تازی، «ستم موبدان زرتشتی و بیدادِ فرمانروایان ساسانی به مردم و ناخُرسندی مردم از آنها بوده است»، افسانه هایی که سرچشمه-ی آنها جاشِش هایِ (موعظه های) دروغینی هَستند که دینکاران اسلام و آخوندها در چهارده سده-ی گذشته پیوسته در پایِ منبرهایشان بافته اند؛ یا هتمن افسانه-ی زنده به گور کردن دختران بدست دُوتاکمان های (قبیله های) عرب در آغاز پیدایش اسلام را نیز شنیده اید. راستی این است که سوای پژوهش های تاریخی و دانشی که چنین داوش هایِ (ادعا های) بیهوده را رد میکُنند که من در نوشتارهای دیگر به آنها پرداخته ام، ولی آنچه که میتواند چنین دروغ هایی را به سادگی آشکار کند، دستبُردِ سامانمندِ (سیستماتیک) حکومت اشغالگر اسلامی در تاریخ ایران باستان در دوره های آموزشی دبیرستان هاست؛ و همچنین «بازیافت (کشف) تازه و درخشانِ» تاریخی آنها بر این پایه که ایرانیان پیش از اسلام «مردمانی بی فرهنگ بودند که دُخترانشان را زنده به گور، و از رنج و ستم رو به افزون ساسانیان، برای تازش عرب های مسلمان به ایران روز شماری میکردند.» [2]. تنها با این نمونه آوری ساده و الهام گیری از زبانزد (ضرب المثل) «مُشت نشانه-ی خروار» میتوان به ژرفایِ دروغ هایی پی بُرد که آخوندها به ساسانیان و دُوتاکمان های (قبیله های) عربِ نامسلمان در آغاز اسلام بربسته بودند.
نُخست هنگامیکه آخوندها از «ستم موبدان زرتشتی و فرمانروایان ساسانی به مردم» سخن میگویند، هیچگاه سندی برای گفته-ی خود نمیآورند که بیانگر داوش (ادعای) آنها باشد. آیا «گشت امنیت اخلاقی» ساسانیان خودش را در اتاق خواب و زندگی خودویژه-ی (شخصی) شهروندان درآمیخته بود و آزادی های آنها را مرزین کرده بود و از اینرو جان مردم به لب رسیده بود؟ یا ساسانیان زنان «بی حجاب» را با فرمانِ «یا روسری یا تو سری» دستگیر میکردند یا پیروان دین های دیگر را پیگرد میکردند؟ آیا همبودگاه به دارا و ندار بخش شُده بود که بخواست به تنگدستی مردم و شورش های هَنجُمَنی (اجتمایی) بفرجامد؟ ولی راستی این است که نه پوشاک زنان و نه پاسداشت آیین های دینی دیگر سبب نگرانی موبدان دین زرتشت و پادشاه هان ساسانی بوده است، بگونه ایکه خود آخوندها نیز در تاریخ دروغینی که بافته اند بُردباری ساسانیان را در برابر پیروان دین های دیگر پذیرفته ند. و در پیوند با تراز (سطح) زندگی مردم و آسایش همگانی، شاهنشاهی ساسانی برای زدودن تنگدستی در همبودگاه و فراهم آورن آسایش مردم، به ساختن یک پَشک (طبقه-ی) میانه به نام «دهقانان» کُمک کردند. کوتاه سخن اینکه در دوران ساسانیان مردم ایران غنی ترین خوشبخترین مردم جهان بودند که جهان آنها را آزادگان» مینامید. و شَوَندِ (علت) راستین شکست شاهنشاهی ساسانی از دست مسلمانان عرب و فروپاشی این شاهنشاهی، دگرگون شدن ساختار اداره-ی کشور بدست خسرو پرویز بود که برای کُیان دادن (متمرکز کردن) قدرت فرمانروایی در پایتخت، پیمانگان (فدراسیون) ساسانی پارتی را برچید و با اینکار بُزرگترین همبسته-ی خودش را که پارت ها بودند از دست داد [3]. با رویکرد (توجه) به دروغ نگاری تاریخ ایران باستان در زمان کنونی بدست  آخوندها میتوان به خوبی به بی پایه بودنِ افسانه هایی پی بُرد که پیشگامان اسلام برای بدنام کردن شاهنشاهی ساسانی و دُوتاکمان های (قبیله های) عرب با این هدف میبافتند، که بتوانند ددمنشی و آزمندی نو مسلمانان را در تازش به نامسلمانان و کشورهای همسایه، برای نابودی آنها و دستیافتن به گنج هایِ آنها و به بردگی بُردن مردم گرفتار شده، بویچارند (توجیه کُنند)، دروغ هایی که بدبختانه در ذهن بیشتر ایرانیانِ مسلمان ریشه دوانده است و بدون اندیشیدن، آنها را پذیرفته اند.
 برای نابودی یک پاترم (ملت)، بهترین راه نابودی کیستی  (هویت) و تاریخ پُرشکوه آن پاترم است تا آن ریشه هایِ تنومندی که این مردم را به گذشته-ی سرافرازشان پیوند میزنند، بخُشکانند، همان کاری که حکومت اشغالگر اسلامی کوشا درهال انجام آن است: بکارگیریِ سرمایه های کیهانی از درآمدهای نفتی، برای نابودیِ تاریخ و کَتامی (هویت) مردم ایران.

سرآغاز:
مرز دستبُرد و تکه تکه شُدنِ تاریخ باستان ایران بدستِ حکومتِ اشغالگر اسلامی، در آن سوی درک و فهم ماست. بی شرمی دینکاران (متولیان) اسلام و کینه-ی آشکار آنها از ایران همچون هراشِش (استفراغ) در هر برگ تاریخی که آنها در آن دست بُرده اند، نمایان میشود؛ دستبُردِ بی شرمانه در تاریخی انجام گرفته است که تا پیش از این با پُشتگرمی به کارهایِ پژوهشی گُذشتهنگاران، گردآوری و پذیرفته شُده بوده است. ایرانشناسی از کمبودِ بُنمایه های (منبع های) دستِ یکم در رنج استبویژه بُنمایه های بومیچیزیکه کارِ پیدا کردنِ سندهایِ تاریخیِ باورپذیر را دُشوار تر میکُند. ولی هر کج راهی (انحرافی) که تاکنون در بُنمایه های (منبع های) بیگانه در پیوند با تاریخ ایرانِ باستان دیده شُده است، سنجش پذیر با منفی کاری، فریبکاری و آن داده هایِ نارسایی (اطلاعات ناقصی) نیست، که حکومت اشغالگر اسلامی در دسترس دانش آموزان ایرانی گذاشته است.
یک بررسی تُند در نَسک های (کتاب های) تاریخ سال هایِ 2006-2005 که در دوره-ی میانه-یِ راهنمایی آموزش داده میشود (سال هایِ 8-6) نشان میدهد که بیش از 1300 سال از تاریخ ایران که تا پیش از تازش مُسلمانان یکی از بَرترین نیروهای باستان بوده است، در کمابیش 37 برگ گُنجانده شُده است، درهالیکه بیش از دو و نیم برابر همه-ی نهاده هایی (موضوع هایی) که در این نَسک (کتاب) آمده است به اسلام، بُنیانگُزار آن، تاریخ ایران پس از اسلام ( از سده-ی هفتم ترسایی تا زمان کنونی) پرداخته است. نیم بیشتری از آن 37 برگی که که به تاریخ ایران باستان میپردازد، ویژه-یِ نشان دادن فرتور (عکس) و نقشه شده است؛ از اینرو دادگرانه میتوان گفت که از آنچه که تاکنون گُذشتهنگاران درباره-یِ 1300 سال از تاریخ ایران باستان نگاشته اند،  حکومت اشغالگر اسلامی آنرا در 17 برگ چپانده است؛ تاریخ ایران باستان را تکه تکه کرده اند، بدون اینکه دستکم بگویند که کوتاه کردن این بخش از تاریخ در سال ششم راهنمایی کوششی برای ساده کردن نهاده های (موضوع های) مورد بررسی بوده است.
با بررسی همه-ی این 37 برگ که ویژه-یِ یکی از مِهَندترین (مهم ترین) شهریگری های (تمدن های) باستان شُده است، این نگرش فراگیر (کُلی) بدست میآید که در پی آنرا بررسی میکنیم: در این تاریخ دروغین هیچ زمانی را برای هیچ دوره، با ویژگی ها و رویدادهایِ بُزرگ روشن نکرده اند. تنها نام برخی از پادشاهان برای هر دودمان نامیده میشود و هیچ روشنگری هم نشده است که چرا نام این اندک پادشاهان در جایگاه نُخست آمده است. از هیچ رویداد مِهَندی (مُهمی) همانند جنگ ها، پیماننامه هایِ آشتی، یا دگرگونی های سیاسی و هَنجُمَنی (اجتمایی) سُخنی به میان نمیآید. کوتاه سُخن اینکه، هیچ جُستاری (بحثی) برای این روشنگری وجود ندارد که این 1300 سال از تاریخ ایرانِ باستان چه سهمی در شهریگری (تمدن) داشته است. در این 37 برگ هیچ چیزی وجود ندارد که بخواهد نشان دهد که هَخامنشیان نُخستین فرمانروایی جهان باستان بوده اند، و پیش از اسلام ایران یک کشور اَبَرنیرو برای 13 سده بوده است.
آوایی که در برگ برگ این تاریخ شنیده میشود منفی بافی به زیان پادشاهانِ ایرانی است، به زیان کسانیکه نگهبان فرهنگ و تاریخ ایران بودند، و همچنین در ناسازی با رهبران همبودگاه هایِ ایرانی است که در ساختن و پدافند از کشور کُمک میکردند. این تاریخ دروغین، ایرانیان باستان را آزمند، بیدادگر، بی سامان، و خودخواه نشان داده است. هماهنگ با این تاریخی که در آن دستبُرده شده است، «رهبران ایران هیچ دستاوردِ مُهمی برای سود و آسایش همگانی نداشته اند،» و اینکه «مردم ایران بیزار از رهبرانشان و شیوه-ی زندگیشان بودند.» هیچ سُخنی از پیامبر باستانی ایرانیان اشو زرتشت، نیست، که به نام نُخستین یکتاپرست در جهان پذیرفته شُده است. بیشترین پژوهش های دانشی هاییده اند (تأیید کرده اند) و پذیرفته اند که اشو زرتشت پیرامون 1700 پیش از زایش مسیح زندگی میکرده است؛ با آنکه این راستینگی (واقعیت)، دین زرتشت را برای دستکم 2700 سال دین چیره در ایران کرده است، ولی تاریخ راهنمایی دوران میانه-ی دبیرستان، بسیار ناچیز از دین زرتشت سُخن گفته است، اگر نخواهم از خاموشی در برابر پیام آن سُخنی بگوییم.
در این 37 برگ که ویژه تاریخ ایرانِ باستان شُده است، هیچ گُزارشی درباره-ی همبودگاه ایران، زندگی روزانه-ی ایرانیان، بازرگانی، جنگ، تکنولوژی، پیوستگی های (ارتباطات) سیاسی و جهانی نیست. همانگونه که حکومتِ اشغالگر اسلامی یک رژیم زن ستیزی است، هیچ اشاره ای به جایگاه زن در ایرانِ باستان نمیکُند که کمابیش آزاد بوده است. هیچ گفتگویی درباره-ی فرایندِ پیدایش و گُسترش زبان پارسی و نوآوری (اختراع) دبیره-ی (خط) میخی وجود ندارد. این شگفت انگیز است که یک نَسکِ (کتاب) تاریخی، افسانه ها را به کرده (عملا) بجای تاریخ بنشاند و آموزش دهد. در این نَسک (کتاب) تاریخی دروغین، داده های (اطلاعات) نادُرُست و فرارسانی های (تبلیغات) دینی، مرزی نمیشناسند. کوتاه سُخن اینکه، تاریخ ایران باستان سِتَرون (عقیم) و نابود شُده است.

فرمانروایی مادها (550-728 پیش از زایش مسیح) پنج برگ
هیچ جُستاری (بحثی) درباره-ی آن رویدادها نیست که به فروگرفته شدن کشور آشور به کمک یک همبستگی از کشور بابل و ماد انجام گرفت. نوشته های این تاریخ دروغین چنین میداوند (ادعا میکنند) که به شَوَندِ (علت) دوستی میان لیدی ها، Lydians، و بابلی ها، مادها دیگر از سویِ نیروهایِ بیگانه پَتِست (تهدید) نمیشدند. فرمانروایی مادها به گوشه ای رانده شد و شَوَندِ (علت) سرنگونی آن زندگی پُر از آذینش و فرنمایی (تجمل) پادشاه، آزمندیِ نژادگان (اشراف)، دُژکاربُردی (سواستفاده) از مردم، و گردآوری مالیات های فراوان از دُوتاکمان های (قبیله های) همسایه بوده است.

فرمانروایی هَخامنشیان (330-550 پیش از زایش مسیح) 10 برگ
این تاریخ دروغین هیچگاه پادشاه هان هَخامنشی را که برای تاریخ جهان از وَهاکی (اهمیت) برخوردارند همانند کوروش و داریوش، با پاژنام (لقب) «بُزرگ» نام نمیبرد. در پیوند با سرچشمه-ی نام «هَخامنشیان»، خویشاوندی میان کوروش با داریوش یا کوروش با دربار کشور ماد، درگیری میان کشور پارس و کشور ماد و فروگیری (تسخیر) کشور لیدیه، Lydia، و دیگر کشورها بدست کوروش بزرگ، داده های (اطلاعات) نادُرُست و نارسا میدهد. این تاریخ دروغین همچنین میداود (ادعا میکُند) که «انگیزه-ی کوروش برای فروگیری کشورهای دیگر دارا شدن (ثروتمند شدن) بوده است. هیچ سُخنی درباره-ی منشور پُرآوازه-یِ هُده های مردمی (حقوق بشر) کوروش و فرمان برای آزادی یهودیان از بردگی در بابل نیست، که در پی آن کوروش با پذیرفتن هزینه های پولی، پرستشگاه آنها را در اورشلیم  نوسازی کرد. و هیچ گُزارشی از همبودگاه هایِ یهودیان باستان داده نمیشود. این تاریخ دروغین میگوید که کارشناسان بر این باورند که کورروش یک «آدم بُزرگی» بوده است، انگار که ایرانیان چنین نمیپندارند. هیچ فرنودی (دلیلی) آورده نمیشود که چرا به کوروش «بُزرگ» میگفتند و هتا دُشمنان کوروش او را بُزرگ میدانستند.
رویدادهایی که مرگِ پسر کوچکتر کوروش بردیا را دربر میگیرند و پیوندِ او با برادر بُزرگترش، کامبیز، که پادشاه بود، نادُرُست هَستند. نقش گئوماتِ مُغ، یک آدم زورستان (غاصب) که دست اندرکار مرگِ بردیا بود، با هزینه کردن آبروی رهبران ایرانی، که در نگهداری از فرمانروایی شکننده-ی هَخامنشی و پیشگیری از فروپاشی آن کوشش میکردند، به نادُرُستی نمایانده میشود. این تاریخ دروغین میداود (ادعا میکُند) که «دودمان مادها و پارس ها در برخورد با مردم، بیدادگر و سنگدل بودند.» بدون سند و نشان دادن ریزگان (جزییات)، روی یک سری شورش ها بگونه-ی فراگیر (کلی) پافشاری میکُند تا نشان دهد که «مردم از فرمانروایان پارسی بیزار بودند.» از هُنر دیوانسالاری ماهرانه و نوآوری های (ابتکارهای) شگفت انگیز داریوش، توانایی های رهبران ایرانی در سرپرستی بیمانندِ یک فرمانروایی که 23 کشور را دربر میگرفت، هیچ سُخنی به میان نمیآید. این نَسک (کتاب) میداود (ادعا میکند) که یونان مِهَندترین همسایه-ی پارس ها بوده است، درهالیکه در راهبُرد (استراتژی) سیاسی هَخامنشیان، میانرودان (بین النهرین)، مصر، آسیایِ کُیانی (مرکزی)، و هندوستان از مُهمترین نیسنگ ها (منطقه ها) بوده اند. هیچکدام از جنگ های پُرآوازه (معروف) میانِ پارس ها و یونانی ها و پیامدهایِ آنها بازگویی نمیشود. در پیوند با فروپاشی دودمانِ هَخامنشی میگوید که «هیچکس بجز پادشاه، پروانه-ی سُخن گفتن درباره-ی گرفتاری های کشور را نداشت، و با شایمندی (احتمال)، این شَوَندِ (علت) تباه شُدن پادشاه شُده بود. و گویا، آزمندی نژادگان (اشراف) بر رنج بیشتر مردم افزوده است.» تازش اسکندر گُجَستک (ملعون) به ایران تنها در یک فراز (جمله) بیان شُده است، و در برابر دلاوری ایرانیانی که در هنگام تازش لشکر اسکندر گُجَستک به ایران، از کشورشان پدافند میکردند، خاموش مانده است.

اسکندر گُجَستک (ملعون)  [247-330 پیش از زایش مسیح ] 2 برگ
تنها دو برگ ویژه-ی این دوران شُده است. هیچ چیز مُهمی بازگویی نشده است. از آرزوی اسکندر و هَنایش (تأثیر) کارهایی که پس از آن در راستای درهم آمیختگی پارس ها و یونانی ها و هلنی کردن، Hellenization، فرمانروایی هَخامنشی انجام گرفته است، هیچ سُخنی گفته نشده است. این تاریخ دروغین هیچ چیز در اینباره نمیگوید که چگونه اسکندر از سربازان و فرماندهان ایرانی برای لشکرکشی هایش در خاور و کارگُزاری فرمانرواییش بهره بُرد.


فرمانروایی اشکانیان (از 247 پیش و 244 پس از زایش مسیح) 9 برگ
بریایه-ی گُزارش این تاریخ دروغین، خانواده های نژاده (اشراف) تنها با هدف خودویژه (شخصی)، به اشکانیان در بیرون راندن سلوکیان کُمک کردند. رومی ها برده دار هَستند و پیوسته بدنبال زمان آزاد برای سرگرمی.  مسیح در جایگاه کسی شناسانده میشود که «نجات دهنده-ی مردم از دستِ رومی هایِ پلید است.» گزارش های آمده در این تاریخ میگویند که «مسیح در فلستین در این دورانِ سخت پدیدار میگردد» درهالیکه این گزارش در برابر اَپَرماند (میراث) یهودی بودن مسیح خاموش میماند. سیمای مسیح در یک چهارچوب مرزین (محدود) و سیاسی نمایش داده میشود. مسیح به نام «پدافندگر آدم های رنج دیده و زیر ستم نشان داده میشود.» برپایه-ی این تاریخ، «رومی ها نیز که زندگی را بر ترسایان سخت کرده بودند، پس از گذشت زمان به دین ترسایی میگروند.» این گزارش شَوَندِ (علت) فروپاشی اشکانیان را «ناتوانی پادشاهان آنها، آزمندی نژادگان (اشراف) و گرسنگی آنها به قدرت و دیدگاه آزاد و بُردباری اشکانیان در برابر نهاده-ی (موضوع) دین» دانسته است.


فرمانروایی ساسانیان (651-224) 11 برگ
این تاریخ دروغین میداود (ادعا میکند) که اردشیر یکم، بُنیانگُزار شاهنشاهی ساسانی، توانست برای گرفتن قدرت برخیزد، برای اینکه او به موبدان زرتُشتی نوید داده بود که «دین زرتشت را دوباره زنده میکند، اگر که آنها در سرنگونی اشکانیان او را یاری دهند، که نمیدانند چگونه کشور را بچرخانند.» و این نَسک (کتاب) چنین سُخنانی را به اردشیر یکم برمیبندند که او گفته است «گُسترش دین بودایی و ترسایی از گرفتاری هایی هَستند که در زُدودنِ آنها کوتاهی شُده است.» برپایه-ی گُزارش های آمده در این نَسک (کتاب)، «آن ایرانیان نژاده ای (اشرافی) که به اردشیر کُمک کردند، تنها از بهر بُلندپروازی های خودویژه (شخصی) آنها بوده است.» در ادامه میگوید: « به هر روی، با وجودِ برخاستن ساسانیان، هرج و مرج دینی ادامه یافته است، برای اینکه مردم ایران آزاد در بجا آوردن آیین های دینیشان بوده اند».
پیوندِ میان ارمنستان و ایران به گوشه رانده شُده است، و از درگیری های پیوسته-ی ایران و روم بر سر ارمنستان هیچ سُخنی به میان نیامده است؛ این نَسک (کتاب) با مانی و مزدک همدردی نشان داده است، که دو شخصیت هَنجُمَنی (اجتمایی) دینی خودسالار (مستقل) و بُنیادگرا بودند، تا دُشمنیش را با فرمانروایی ساسانی، پنهان نسازد. درباره-ی پیامدهای سیاسی و وَهاکی (اهمیت) هَنجُمَنی (اجتمایی) اندرزها و چاشِش های (موعظه های) مانی و مزدک گفتگو نشده است. این نَسک (کتاب) فرمانروایان ساسانی را بدنام میکُند که آنها از راه بدست آوردن مالیات هایِ هنگفت از مردم بسیار دارا شُده بودند و بخش بُزرگی از این مالیات ها هزینه-ی انجام کارهایی نمیشده است که سودِ هَمِگانی دربر داشته است.
این نَسک (کتاب) به نادُرُستی گُزارش میکند که «همبودگاه ساسانی به دو پَشک (طبقه) بخش شده بوده است: پَشک (طبقه-ی) نژادگان (اشراف) و توده-ی روامند (عادی).» در ادامه این گُزارش میداود (ادعا میکُند) که «نژادگان (اشراف) دارای بسیاری از فردات ها (امتیازها) بودند که دربرگیرنده-ی آموزش و پرورش بود درهالیکه توده های روامند (عادی) بی بهره از آموزش و پرورش بودند.» این گزارش درباره-ی پَشکِ (طبقه-ی) میانه-ی ایران که دهقانان نام داشتند خاموش میماند، که به کمک شاهنشاهی ساسانی پدید آمده بود تا یک توازن و هم سنگی در میان همبودگاه برپا سازد. این گزارش به یک نامه ای اشاره میکند که گویا «از سوی محمد پیامبر اسلام به پادشاه ساسانی فرستاده شده و محمد از او خواسته است که به دین اسلام بگرود» و همچنین از «گُستاخی» پادشاه ساسانی در رد چنین فراخوانی به نام یک تاریخ دُرُست و پذیرفته شده، بازگویی میکُند (حکایت میکند). هیچ جای شگفتی نیست، که این نَسک (کتاب) میداود (ادعا میکند) که «تازیان مُسلمان که نیکوکار هم بودند توانستند ساسانیان سنگدل و تباهکار را شکست بدهند و آزادی و دادگری را برای مردم ایران به ارمغان بیاورند، که به دلخواه دین اسلام را پذیرفتند.»
نَسک های (کتاب های) فراوان و به زبان های گوناگون درباره-ی 1300 سال از تاریخ ایران پیش از اسلام نگاشته شده اند. نام یکی از وَرسنگترین (معتبرترین) و رساترین (کاملترین) در میان آنها The Cambridge History of Iran  هست که دارای 2600 برگ است و بدون فرتور (عکس) از این دوران میباشد. با این وجود برای این حکومت اشغالگر و انیرانی که برای سه دهه مردم ایران را به گروگان گرفته است، گردآوری یک گُزارش 17 برگی از 1300 سال تاریخ ایران باستان برای دانش آموزان دوره-ی ششم راهنمایی بسنده میکند که بیشتر گُزارش های آنرا داده های (اطلاعات) نادُرُست ساخته اند، دروغ هایی که این حکومت انیرانی و اشغالگر برای نشاندادن دُشمنیش با ایرانی و فرهنگ ایران، هدفمند بافته است. مُلاها دارند از ایران و سرمایه های نفتی و زیرزمینیش بهره میبرند تا یک هدفِ نادُرستِ و یک برداشت واژگونه از دین را به بهای آسیب زدن به مردم ایران و همبودگاه جهانی به پیش ببرند. در این فرایند، process، آنها درهال نابودی سامانمند (سیستماتیک) گُذشته و فرهنگِ یک پاترم (ملت) هَستند که بسیار پیشرفته تر، مردمی تر و بُردبار تر از داتنامه-ی پایه ای (قانون اساسی) این حکومت اسلامی در سده-ی بیست و یکم بوده است.
 برای ادامه-ی کُشتار بیشتر ایرانیان بدستِ دینکارانِ بُنیادگرا و فاشیست اسلامی گوش بزنگ باشید.

دوشنبه، 4 مهرماه 3479 دین بهی

یاداشت


[1]


[2]

[3]