۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

پیوندِ میان آزادی ملت ها و بُرنایش (بلوغ) تاریخی آنها


پنجشنبه‏، 2010‏/04‏/22

نُسخه فارسی

سازمان خودرهاگران


چکیده:


برای رسیدن به آزادی، دادگری اجتمایی و مردمسالاری، نیاز است که بلوغ تاریخی در جامعه-یِ ما شکل گرفته باشد، و اگر که بخواهیم به کمک زرسنج یا معیاری به درجه-یِ این بلوغ پی ببریم، باید که به رفتار و ویژگی خودمان نگاهی بیاندازیم که آیا فرد فرد ما به آنچنان پایه ای از بلوغ رسیده است که بتواند از راه انجام کار گروهی، دستیافتن به آرزوهایش را دنبال کند؛ با فرسختی و جدیت برای آنها بها بپردازد، آماده-یِ پذیرش خطرها باشد، تا با پشت سر گذاشتن همه-یِ راهبندها، در پایان به آن هدفِ پَسندیده-یِ خودش برسد؟ اگر پاسُخ «آری» است، پس زمان برای دستیافتن به آن خواسته ها فرا رسیده است، و اگر پاسخ «نه» باشد باید که با فرسختی هرکس روی خودش کار کند، تا از راه پالایش فردی و نیرومند کردن ویژگی هایِ مردمسالارانه در ذهن و درونش، خودش را آماده-یِ انجام کارگروهی کند. ارزش این ویژگی به اندازه ای است که بدون دست یافتن به آن، نمیشود تنها با پُشتگرمی به انجام کار سیاسی-مکانیکی، برنامه-یِ سرنگونی رژیم را بگونه-یِ بُنیادین دنبال کرد.



سرآغاز:

ارزش بُرنایش (بلوغ) فرد و جامعه در دستیافتن به آزادی

در بسیاری از جامعه ها، دوران میانِ جوانی و نوجوانی را دوران بلوغ میشناسند. مرز بلوغ مرزی است که پس از رسیدن به آن، فرد میتواند مسئولیت بپذیرد و از آن پس جامعه و قانون به دید دیگر به او مینگرند. علت رفتار تازه-یِ جامعه با فردی که به بلوغ رسیده است در سنجش با دوران پیش از بلوغ، این است که جامعه پذیرفته است که آن فرد از این پس میتواند بدون کمک یا بازرسی دیگران، به تنهایی برای برنامه هایِ زندگیش تصمیم ِناوابسته و خردمندانه بگیرد. و این درحالی است که تا پیش از رسیدنِ فرد به مرز بلوغ، قانون مسئولیتِ اداره-یِ فرد را به خانواده و پدر و مادر او واگذار میکند.
بدینسان نیز هنگامیکه ما در باره-یِ سرنوشت ملت ها گفتگو میکنیم، پُرسش ِبلوغ پیش کشیده میشود. به زبان دیگر آیا مردم ما به مرحله ای از رشد و تکامل اجتمایی رسیده اند که به آنها ملت بالغ بگویند؟ ویژگی یک ملتِ بالغ این است که نه به هر حالتِ زنده بودن نام زندگی میدهد و نه پذیرای هر شرایطی میشود که به آن نام «زندگی» نهند؛ و از کُرنش در برابر هر حکومت و یا هر نظامی که بخواهد بر او چیره شود، خودداری میکند، و آماده نیست که در هر شرایطِ اجتمایی و اقتصادی که ارج و احترام او را خوار میدارد زندگی کند. از این روزن، و با نگاهِ موشکافانه می بینیم که برخی ملت ها در راستایِ تکامل اجتمایی شان، به مرحله-یِ بلوغ رسیده اند، زیرا در برابر رفتارهایی که حکومت هایشان با آن ها انجام میدهند، واکنش شایسته نشان میدهند، رفتاری که هماهنگ با ویژگی و درجه-یِ بلوغ آنهاست؛ چنین ملت هایی تلاش میکنند که شرایط را دگرگون کنند و در راستایِ بدست گرفتن سرنوشتِ خودشان گام بردارند؛ و خودشان در باره-یِ آینده شان و ساختار جامعه ای که در آن زندگی میکنند تصمیم بگیرند. و اگر مردم ایران پس از گُذر از یک تاریخ چندهزار ساله تا به امروز که سال 1389 است به یک ملت بالغ فراروییده باشند، باید که نشان دهند که میتوانند مسئولیتِ سرنوشتِ فردی و اجتمایی خودشان را بدست بگیرند، و برای دستیافتن به یک دگرگونی ساختاری در کشورشان، نه نیازی به سفارش هایِ دولت های آمریکا و انگلستان دارند و نه به تهدید هایِ رَزمی دولتِ اسراییل.
تنها ملت هایی به آزادی، برابری اجتمایی و مردمسالاری دست پیدا خواهند کرد که بالغ باشند؛ و بتوانند این ویژگی را نیز در انجام کار گروهی برایِ بدست گرفتن سرنوشتِ هَمگانی شان و روشن کردن راه آینده شان، نشان دهند. به سُخن دیگر اگر امروز بخشی از مردم ایران نمیخواهند شرایط را دگرگون کُنند، از اینروست که آنها هنوز به این ویژگی ها که نشان از بلوغ تاریخی آنها دارند، دست نیافته اند، و هماهنگ با آن از این شایستگی نیز برخوردار نیستند که به آرزوهایشان که آزادی، دادگری اجتمایی و مردمسالاری است دستیابند. و همانگونه که در بالا گفته شد این گفته بدین معنا نیست که بخشی از جامعه به اینچنین مرحله ای از بلوغ تاریخی نرسیده باشد، بلکه گفته در اینجا درباره-یِ گستردگی این ویژگی در همگی جامعه است.
اکنون در بُرش گاهی از زمان یا مقطعی بسر میبریم که ناگُزیریم آن عامل بُنیادین را که راهبندِ جامعه-یِ ایران برای دست یافتن به این بلوغ تاریخی شُده است، یعنی سامانه-یِ حکومتِ اسلامی، کنار بگذاریم. و حکومتِ اسلامی، راهبندِ سخت و دشواری نیست. از آنجا که رژیم از هرگونه پایگاهِ اجتمایی بی بهره شده است، سرنگون کردن آن بسیار آسان میباشد، برای اینکه رژیم بدنه-یِ اجتمایی برای پَدافندی از خود ندارد، و تنها دارد با تکیه بر نیرویِ سرکوبگرش، حکومت میکند. از سویِ دیگر نیرویِ سرکوبگر رژیم چیز اندکی است و از چند ده هزار تن مُزدور ساخته شده است که در برابر چند ده میلیون تن مردم آزادیخواه ایران سنجش پذیر نیست. پس کنار زدن چنین حکومتی کار آسانی است؛ شرایط عینی این دگرگونی جُدا از برداشت ذهنی و درونی ما فراهم است، زیرا این رژیم از لحاظ اقتصادی ورشکسته است. برپایه-یِ گزارش هایِ رسیده، حکومتِ اسلامی در پایانِ ماه فروردین در پرداختِ دستمزدِ کارمندانِ دولت با گرفتاری روبرو شده است، و پرداختِ دستمزدها را به پس انداخته است، که نشان دهنده-یِ تهی بودن صندوق هایِ پولی رژیم است. شتابزدگی حکومت در انجام یک طرح انفجاری همانند طرح هدفمند کردن یارانه ها از این روست که حکومت پول ندارد، و اگر به شرایط جهانی و تحریم هایی که در راه هَستند، نگاهی بیاندازیم و بی برنامگی ای را که از دستِ این حکومت بر کشور سایه انداخته است، درنگریم، درمیبابیم که همه-یِ اینها، ابزارهایی در دست ما هَستند تا بتوانیم یک چنین حکومتی را به زمین بزنیم.
اکنون باید که از خودمان پرسش کنیم که چرا در سرنگونی این حکومت که ماندگاریش تنها به یک تلنگر وابسته است، درمانده ایم؟ پاسخ این پرسش در آغاز این جُستار داده شده است؛ بی بهره بودن از بلوغ تاریخی. اکنون پرسش اینجاست که این بلوغ تاریخی در پایان چگونه باید پیکر بگیرد؟ آیا این یک پدیده-یِ شگفت انگیز کلانی است که برنامه-یِ ساختنش باید از جایی بیاید؟ یا پدیده-یِ ورافردی است که در ماورای ما کار میکند؟ پاسخ «نه»، و همزمان بسیار ساده است و اینکه این بلوغ تاریخی، ریشه در تکامل ِرفتار و ویژگی های شخصی تک تک ما دارد، و نشانه-یِ ویژه-یِ آن آمادگی ما برای انجام کار گروهی است. اگر این آمادگی در ما باشد، معنی آن این است که ما داریم وارد آن مرحله از بلوغ تاریخی میشویم که در آغاز از آن سخن گفتم، و این یک نمایه و شاخص مهم است. ولی اگر بینیم که ما ناتوان در انجام کار گروهی با یکدیگر هَستیم، و هنوز سرزنش پذیر نیستیم، نکوهش را برنمیتابیم، در برابر دیگران هنوز بردبار نیستیم و مدارا نمی کنیم، با خشم، بیزاری و بی احترامی با دیگران برخورد میکنیم، این ها نیز نشانه هایی هَستند برای پی بردن به این راستینگی و واقعیت که ما هنوز به بلوغ تاریخی دست پیدا نکرده ایم. و اگر هم به این بلوغ تاریخی دست پیدا نکرده باشیم، نمیتوانیم ادعایِ برخورداری از حقوق بشر، دادگری اجتمایی، آزادی و دمکراسی و دیگر چیزها از این نمونه داشته باشیم. این آرزوها زمانی میتوانند در ورای شعارها، دستیافتنی باشند که رفتار و ویژگی هایِ فرد فرد ما، نمایشگر توانایی ما در انجام کار گروهی باشند، ویژگی هایی همانندِ بُردباری ما در گرامیداشتِ دیدگاهِ دیگران، و آمادگی ما برای یگانه شدن بر سر کمینه ها و حداقل خواسته هایِ دمکراتیک.
برای رسیدن به آزادی، دادگری اجتمایی و مردمسالاری، نیاز است که بلوغ تاریخی در جامعه ما شکل گرفته باشد، و اگر که بخواهیم به کمک زرسنج یا معیاری به درجه-یِ این بلوغ پی ببریم، باید که به رفتار و ویژگی خودمان نگاهی بیاندازیم که آیا فرد فرد ما به آنچنان مرحله ای از بلوغ رسیده است که بتواند از راه انجام کار گروهی، دستیافتن به آرزوهایش را دنبال کند؛ با فرسختی و جدیت برای آنها بها بپردازد، آماده-یِ پذیرش خطرها باشد، تا با پشت سر گذاشتن همه-یِ راهبندها، در پایان به آن هدفِ پَسندیده-یِ خودش برسد؟ اگر پاسُخ «آری» است، پس زمان دستیافتن به آن خواسته ها فرا رسیده است، و اگر پاسخ «نه» باشد باید که با فرسختی هرکس روی خودش کار کند، تا از راه پالایش فردی و نیرومند کردن ویژگی هایِ مردمسالارانه در ذهن و درونش، خودش را آماده-یِ انجام کارگروهی کند. ارزش این ویژگی به اندازه ای است که بدون دست یافتن به آن، نمیشود تنها با پُشتگرمی به انجام کار سیاسی-مکانیکی، برنامه-یِ سرنگونی رژیم را بگونه-یِ بُنیادین دنبال کرد.

http://khodrahagaran.org/Fa/


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر