پنجشنبه، 2010/04/22
نُسکِ پارسیک
سازمان خودرهاگران
چکیده:
برای رسیدن به آزادی، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری، نیاز است که بُرنایش [بلوغ] تاریخی در همبودگاهِ [جامعه-ی] ما شکل گرفته باشد، و اگر که بخواهیم به کمک زرسنج [معیار] به درجه-یِ این بُرنایش [بلوغ] پی ببریم، باید که به رفتار و ویژگی خودمان نگاهی بیاندازیم که آیا فرد فرد ما به آنچنان پایه ای از بلوغ رسیده است که بتواند از راه انجام کار گروهی، دستیافتن به آرزوهایش را دنبال کند؛ با فرسختی [جدیت] برای آنها بها بپردازد، آماده-یِ پذیرش پَژمَرگ ها [خطرها] باشد، تا با پشت سر گذاشتن همه-یِ راهبندها، در پایان به آن هدفِ پَسندیده-یِ خودش برسد؟ اگر پاسُخ «آری» است، پس زمان دستیافتن به آن خواسته ها فرا رسیده است، و اگر پاسخ «نه» باشد، باید که با فرسختی هرکس روی خودش کار کند، تا از راه پالایش فردی و نیرومند کردن ویژگی هایِ مردمسالارانه در ذهن و درونش، خودش را آماده-یِ انجام کارگروهی کند. ارزش این ویژگی به اندازه ای است که بدون دست یافتن به آن، نمیشود تنها با پُشتگرمی به انجام کار سیاسی مکانیکی، برنامه-یِ سرنگونی رژیم را بگونه-یِ بُنیادین دنبال کرد.
سرآغاز:
ارزش بُرنایش [بلوغ] فرد و همبودگاه [جامعه] در دستیافتن به آزادی
در بسیاری از همبودگاه ها [جامعه ها]، دورانِ میانِ جوانی و نوجوانی را دوران بُرنایش [بلوغ] میشناسند. مرز بُرنایش [بلوغ] مرزی است که پس از رسیدن به آن، فرد میتواند خُورتاکی [مسئولیت] بپذیرد و از آن پس هَمبودگاه [جامعه] و دات [قانون] به دید دیگر به او مینگرند. شَوَند [علت] رفتار تازه-یِ همبودگاه [جامعه] با فردی که به بُرنایش [بلوغ] رسیده است در سنجش با دوران پیش از بُرنایش [بلوغ]، این است که همبودگاه [جامعه] پذیرفته است که آن فرد از این پس میتواند بدون کمک یا بازرسی دیگران، به تنهایی برای برنامه هایِ زندگیش، ناوابسته و خردمندانه بوَداید [تصمیم بگیرد]. و این درهالی است که تا پیش از رسیدنِ فرد به مرز بُرنایش [بلوغ]، دات [قانون] خُورتاکی [مسئولیتِ] اداره-یِ فرد را به خانواده و پدر و مادر او واگذار میکند.
بدینسان نیز هنگامیکه ما در باره-یِ سرنوشتِ پاترمان [ملت ها] گفتگو میکنیم، پُرسش ِبُرنایش [بلوغ] پیش کشیده میشود. به زبان دیگر آیا مردم ما به گامه ای [مرحله ای] از رُست [رشد] و بالندگی هَنجُمَنی [تکامل اجتمایی] رسیده اند که به آنها پاترم بُرنا [ملت بالغ] بگویند؟ ویژگی یک پاترم بُرنا [ملتِ بالغ] این است که نه به هر هالتِ زنده بودن نام زندگی میدهد و نه پذیرای هر سامه ای [شرایطی] میشود که به آن نام «زندگی» نهند؛ و از کُرنش در برابر هر حکومت و یا هر سامانه ای [نظامی] که بخواهد بر او چیره شود، خودداری میکند، و آماده نیست که در هر سامه-یِ هَنجُمَنی [شرایطِ اجتمایی] و ترازداریک [اقتصادی] که ارج و آزَرمِش [احترام] او را خوار میدارد زندگی کند. از این روزن، و با نگاهِ موشکافانه می بینیم که برخی پاترمان [ملت ها] در راستایِ فَرگشت هَنجُمَنی شان [تکامل اجتمایی شان]، به گامه-یِ بُرنایش [مرحله-یِ بلوغ] رسیده اند، زیرا در برابر رفتارهایی که حکومت هایشان با آن ها انجام میدهند، واکنش شایسته نشان میدهند، رفتاری که هماهنگ با ویژگی و درجه-یِ بُرنایش [بلوغ] آنهاست؛ چنین پاترمانی [ملت هایی] تلاش میکنند که نهشت [وضعیت] را دگرگون کنند و در راستایِ بدست گرفتن سرنوشتِ خودشان گام بردارند؛ و خودشان در باره-یِ آینده شان و ساختار همبودگاهی [جامعه ای] که در آن زندگی میکنند بوَدایند [تصمیم بگیرند]. و اگر مردم ایران پس از گُذر از یک تاریخ چندهزار ساله تا به امروز که سال 1389 است به یک پاترم بُرنا [ملت بالغ] فراروییده باشند، باید که نشان دهند که میتوانند خُورتاکی [مسئولیتِ] سرنوشتِ فردی و هَنجُمَنی [اجتمایی] خودشان را بدست بگیرند، و برای دستیافتن به یک دگرگونی ساختاری در کشورشان، نه نیازی به سفارش های دولت هایِ آمریکا و انگلستان دارند و نه به پَتِستِ های [تهدید هایِ] رَزمی دولتِ اسراییل.
تنها ملت هایی به آزادی، برابری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری دست پیدا خواهند کرد که بُرنا [بالغ] باشند؛ و بتوانند این ویژگی را نیز در انجام کار گروهی برایِ بدست گرفتن سرنوشتِ هَمگانی شان و روشن کردن راه آینده شان، نشان دهند. به سُخن دیگر اگر امروز بخشی از مردم ایران نمیخواهند نهشت [وضعیت] را دگرگون کُنند، از اینروست که آنها هنوز به این ویژگی ها که نشان از بُرنایش [بلوغ] تاریخی آنها دارند، دست نیافته اند، و هماهنگ با آن از این شایستگی نیز برخوردار نیستند که به آرزوهایشان که آزادی، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری است دستیابند. و همانگونه که در بالا گفته شد، این گفته بدین چم [معنی] نیست که بخشی از همبودگاه [جامعه] به اینچنین گامه ای [مرحله ای] از بُرنایش [بلوغ] تاریخی نرسیده باشد، بلکه گفته در اینجا درباره-یِ گستردگی این ویژگی در همگی همبودگاه [جامعه] است.
اکنون در بُرش گاهی [مقطعی] از زمان بسر میبریم که ناگُزیریم آن دَست ورز [عامل] بُنیادین را که راهبندِ همبودگاه [جامعه-یِ] ایران برای دست یافتن به این بُرنایش [بلوغ] تاریخی شُده است، به آرش [یعنی] سامانه-یِ حکومتِ اسلامی، کنار بگذاریم. و حکومتِ اسلامی، راهبندِ سخت و دشواری نیست. از آنجا که رژیم از هرگونه پایگاهِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بی بهره شده است، سرنگون کردن آن بسیار آسان میباشد، برای اینکه رژیم بدنه-یِ هَنجُمَنی [اجتمایی] برای پَدافندی از خود ندارد، و تنها دارد با تکیه بر نیرویِ سرکوبگرش، حکومت میکند. از سویِ دیگر نیرویِ سرکوبگر رژیم چیز اندکی است و از چند ده هزار تن مُزدور ساخته شده است که در برابر چند ده میلیون تن مردم آزادیخواه ایران سنجش پذیر نیست. پس کنار زدن چنین حکومتی کار آسانی است؛ سامه هایِ [شرایط] بیرونی و راستین این دگرگونی جُدا از برداشتِ درونی [ذهنی] ما فراهم است، زیرا این رژیم از روزن ترازداریک [اقتصادی] ورشکسته است. برپایه-یِ گزارش هایِ رسیده، حکومتِ اسلامی در پایانِ ماه فروردین در پرداختِ دستمزدِ کارمندانِ دولت با گرفتاری روبرو شده است، و پرداختِ دستمزدها را به پس انداخته است، که نشان دهنده-یِ تهی بودن گنجه هایِ [صندوق] هایِ پولی رژیم است. شتابزدگی حکومت در انجام یک هَنداخ پیکشی [طرح انفجاری] همانند هَنداخ [طرح] هدفمند کردن یارانه ها از این روست که حکومت پول ندارد، و اگر به نهشت [وضعیت] جهانی و آراوایش هایی [تحریم هایی] که در راه هَستند، نگاهی بیاندازیم و بی برنامگی ای را که از دستِ این حکومت بر کشور سایه انداخته است، درنگریم، در میبابیم که همه-یِ اینها، ابزارهایی در دست ما هَستند تا بتوانیم یک چنین حکومتی را به زمین بزنیم.
اکنون باید که از خودمان پرسش کنیم که چرا در سرنگونی این حکومت که ماندگاریش تنها به یک تلنگر وابسته است، درمانده ایم؟ پاسخ این پرسش در آغاز این جُستار داده شده است؛ بی بهره بودن از بُرنایش [بلوغ] تاریخی. اکنون پرسش اینجاست که این بُرنایش [بلوغ] تاریخی در پایان چگونه باید پیکر بگیرد؟ آیا این یک پدیده-یِ شگفت انگیز کلانی است که برنامه-یِ ساختنش باید از جایی بیاید؟ یا پدیده-یِ ورافردی است که در ماورای ما کار میکند؟ پاسخ «نه»، و همزمان بسیار ساده است و اینکه این بُرنایش [بلوغ] تاریخی، ریشه در بالندگی و فرگشت [تکامل] رفتار و ویژگی های خودویژه-یِ [شخصی] تک تک ما دارد، و نشانه-یِ ویژه-یِ آن آمادگی ما برای انجام کار گروهی است. اگر این آمادگی در ما باشد، چم [معنی] آن این است که ما داریم به آن گامه [مرحله] از بُرنایش [بلوغ] تاریخی اندر میشویم که در آغاز از آن سخن گفتم، و این یک نمایه-یِ [شاخص] مَهند [مهم] است. ولی اگر بینیم که ما ناتوان در انجام کار گروهی با یکدیگر هَستیم، و هنوز سرزنش پذیر نیستیم، نکوهش را برنمیتابیم، در برابر دیگران هنوز بردبار نیستیم و مدارا نمی کنیم، با خشم، بیزاری و بی ارجی با دیگران برخورد میکنیم، این ها نیز نشانه هایی هَستند برای پی بردن به این راستینگی [واقعیت] که ما هنوز به بُرنایش [بلوغ] تاریخی دست پیدا نکرده ایم. و اگر هم به این بُرنایش [بلوغ] تاریخی دست پیدا نکرده باشیم، نمیتوانیم داوش [ادعایِ] برخورداری از هوده هایِ آدمی [حقوق بشر]، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی]، آزادی و دمکراسی و دیگر چیزها از این نمونه داشته باشیم. این آرزوها زمانی میتوانند در ورای آرَنگ ها [شعارها]، دستیافتنی باشند که رفتار و ویژگی هایِ فرد فرد ما، نمایشگر توانایی ما در انجام کار گروهی باشند، ویژگی هایی همانندِ بُردباری ما در گرامیداشتِ دیدگاهِ دیگران، و آمادگی ما برای یگانه شدن بر سر کمینه ها و حداقل خواسته هایِ دمکراتیک.
برای رسیدن به آزادی، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری، نیاز است که بُرنایش [بلوغ] تاریخی در همبودگاه [جامعه] ما پیکر گرفته باشد، و اگر که بخواهیم به کمک زرسنجی [معیاری] به درجه-یِ این بُرنایش [بلوغ] پی ببریم، باید که به رفتار و ویژگی خودمان نگاهی بیاندازیم که آیا فرد فرد ما به آنچنان گامه ای [مرحله ای] از بُرنایش [بلوغ] رسیده است که بتواند از راه انجام کار گروهی، دستیافتن به آرزوهایش را دنبال کند؛ با فرسختی [جدیت] برای آنها بها بپردازد، آماده-یِ پذیرش پَژمَرگ ها [خطرها] باشد، تا با پشت سر گذاشتن همه-یِ راهبندها، در پایان به آن هدفِ پَسندیده-یِ خودش برسد؟ اگر پاسُخ «آری» است، پس زمان دستیافتن به آن خواسته ها فرا رسیده است، و اگر پاسخ «نه» باشد باید که با فرسختی هرکس روی خودش کار کند، تا از راه پالایش فردی و نیرومند کردن ویژگی هایِ مردمسالارانه در درونش، خودش را آماده-یِ انجام کارگروهی کند. ارزش این ویژگی به اندازه ای است که بدون دست یافتن به آن، نمیشود تنها با پُشتگرمی به انجام کار سیاسی مکانیکی، برنامه-یِ سرنگونی رژیم را بگونه-یِ بُنیادین دنبال کرد.
http://khodrahagaran.org/Fa/
نُسکِ پارسیک
سازمان خودرهاگران
چکیده:
برای رسیدن به آزادی، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری، نیاز است که بُرنایش [بلوغ] تاریخی در همبودگاهِ [جامعه-ی] ما شکل گرفته باشد، و اگر که بخواهیم به کمک زرسنج [معیار] به درجه-یِ این بُرنایش [بلوغ] پی ببریم، باید که به رفتار و ویژگی خودمان نگاهی بیاندازیم که آیا فرد فرد ما به آنچنان پایه ای از بلوغ رسیده است که بتواند از راه انجام کار گروهی، دستیافتن به آرزوهایش را دنبال کند؛ با فرسختی [جدیت] برای آنها بها بپردازد، آماده-یِ پذیرش پَژمَرگ ها [خطرها] باشد، تا با پشت سر گذاشتن همه-یِ راهبندها، در پایان به آن هدفِ پَسندیده-یِ خودش برسد؟ اگر پاسُخ «آری» است، پس زمان دستیافتن به آن خواسته ها فرا رسیده است، و اگر پاسخ «نه» باشد، باید که با فرسختی هرکس روی خودش کار کند، تا از راه پالایش فردی و نیرومند کردن ویژگی هایِ مردمسالارانه در ذهن و درونش، خودش را آماده-یِ انجام کارگروهی کند. ارزش این ویژگی به اندازه ای است که بدون دست یافتن به آن، نمیشود تنها با پُشتگرمی به انجام کار سیاسی مکانیکی، برنامه-یِ سرنگونی رژیم را بگونه-یِ بُنیادین دنبال کرد.
سرآغاز:
ارزش بُرنایش [بلوغ] فرد و همبودگاه [جامعه] در دستیافتن به آزادی
در بسیاری از همبودگاه ها [جامعه ها]، دورانِ میانِ جوانی و نوجوانی را دوران بُرنایش [بلوغ] میشناسند. مرز بُرنایش [بلوغ] مرزی است که پس از رسیدن به آن، فرد میتواند خُورتاکی [مسئولیت] بپذیرد و از آن پس هَمبودگاه [جامعه] و دات [قانون] به دید دیگر به او مینگرند. شَوَند [علت] رفتار تازه-یِ همبودگاه [جامعه] با فردی که به بُرنایش [بلوغ] رسیده است در سنجش با دوران پیش از بُرنایش [بلوغ]، این است که همبودگاه [جامعه] پذیرفته است که آن فرد از این پس میتواند بدون کمک یا بازرسی دیگران، به تنهایی برای برنامه هایِ زندگیش، ناوابسته و خردمندانه بوَداید [تصمیم بگیرد]. و این درهالی است که تا پیش از رسیدنِ فرد به مرز بُرنایش [بلوغ]، دات [قانون] خُورتاکی [مسئولیتِ] اداره-یِ فرد را به خانواده و پدر و مادر او واگذار میکند.
بدینسان نیز هنگامیکه ما در باره-یِ سرنوشتِ پاترمان [ملت ها] گفتگو میکنیم، پُرسش ِبُرنایش [بلوغ] پیش کشیده میشود. به زبان دیگر آیا مردم ما به گامه ای [مرحله ای] از رُست [رشد] و بالندگی هَنجُمَنی [تکامل اجتمایی] رسیده اند که به آنها پاترم بُرنا [ملت بالغ] بگویند؟ ویژگی یک پاترم بُرنا [ملتِ بالغ] این است که نه به هر هالتِ زنده بودن نام زندگی میدهد و نه پذیرای هر سامه ای [شرایطی] میشود که به آن نام «زندگی» نهند؛ و از کُرنش در برابر هر حکومت و یا هر سامانه ای [نظامی] که بخواهد بر او چیره شود، خودداری میکند، و آماده نیست که در هر سامه-یِ هَنجُمَنی [شرایطِ اجتمایی] و ترازداریک [اقتصادی] که ارج و آزَرمِش [احترام] او را خوار میدارد زندگی کند. از این روزن، و با نگاهِ موشکافانه می بینیم که برخی پاترمان [ملت ها] در راستایِ فَرگشت هَنجُمَنی شان [تکامل اجتمایی شان]، به گامه-یِ بُرنایش [مرحله-یِ بلوغ] رسیده اند، زیرا در برابر رفتارهایی که حکومت هایشان با آن ها انجام میدهند، واکنش شایسته نشان میدهند، رفتاری که هماهنگ با ویژگی و درجه-یِ بُرنایش [بلوغ] آنهاست؛ چنین پاترمانی [ملت هایی] تلاش میکنند که نهشت [وضعیت] را دگرگون کنند و در راستایِ بدست گرفتن سرنوشتِ خودشان گام بردارند؛ و خودشان در باره-یِ آینده شان و ساختار همبودگاهی [جامعه ای] که در آن زندگی میکنند بوَدایند [تصمیم بگیرند]. و اگر مردم ایران پس از گُذر از یک تاریخ چندهزار ساله تا به امروز که سال 1389 است به یک پاترم بُرنا [ملت بالغ] فراروییده باشند، باید که نشان دهند که میتوانند خُورتاکی [مسئولیتِ] سرنوشتِ فردی و هَنجُمَنی [اجتمایی] خودشان را بدست بگیرند، و برای دستیافتن به یک دگرگونی ساختاری در کشورشان، نه نیازی به سفارش های دولت هایِ آمریکا و انگلستان دارند و نه به پَتِستِ های [تهدید هایِ] رَزمی دولتِ اسراییل.
تنها ملت هایی به آزادی، برابری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری دست پیدا خواهند کرد که بُرنا [بالغ] باشند؛ و بتوانند این ویژگی را نیز در انجام کار گروهی برایِ بدست گرفتن سرنوشتِ هَمگانی شان و روشن کردن راه آینده شان، نشان دهند. به سُخن دیگر اگر امروز بخشی از مردم ایران نمیخواهند نهشت [وضعیت] را دگرگون کُنند، از اینروست که آنها هنوز به این ویژگی ها که نشان از بُرنایش [بلوغ] تاریخی آنها دارند، دست نیافته اند، و هماهنگ با آن از این شایستگی نیز برخوردار نیستند که به آرزوهایشان که آزادی، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری است دستیابند. و همانگونه که در بالا گفته شد، این گفته بدین چم [معنی] نیست که بخشی از همبودگاه [جامعه] به اینچنین گامه ای [مرحله ای] از بُرنایش [بلوغ] تاریخی نرسیده باشد، بلکه گفته در اینجا درباره-یِ گستردگی این ویژگی در همگی همبودگاه [جامعه] است.
اکنون در بُرش گاهی [مقطعی] از زمان بسر میبریم که ناگُزیریم آن دَست ورز [عامل] بُنیادین را که راهبندِ همبودگاه [جامعه-یِ] ایران برای دست یافتن به این بُرنایش [بلوغ] تاریخی شُده است، به آرش [یعنی] سامانه-یِ حکومتِ اسلامی، کنار بگذاریم. و حکومتِ اسلامی، راهبندِ سخت و دشواری نیست. از آنجا که رژیم از هرگونه پایگاهِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بی بهره شده است، سرنگون کردن آن بسیار آسان میباشد، برای اینکه رژیم بدنه-یِ هَنجُمَنی [اجتمایی] برای پَدافندی از خود ندارد، و تنها دارد با تکیه بر نیرویِ سرکوبگرش، حکومت میکند. از سویِ دیگر نیرویِ سرکوبگر رژیم چیز اندکی است و از چند ده هزار تن مُزدور ساخته شده است که در برابر چند ده میلیون تن مردم آزادیخواه ایران سنجش پذیر نیست. پس کنار زدن چنین حکومتی کار آسانی است؛ سامه هایِ [شرایط] بیرونی و راستین این دگرگونی جُدا از برداشتِ درونی [ذهنی] ما فراهم است، زیرا این رژیم از روزن ترازداریک [اقتصادی] ورشکسته است. برپایه-یِ گزارش هایِ رسیده، حکومتِ اسلامی در پایانِ ماه فروردین در پرداختِ دستمزدِ کارمندانِ دولت با گرفتاری روبرو شده است، و پرداختِ دستمزدها را به پس انداخته است، که نشان دهنده-یِ تهی بودن گنجه هایِ [صندوق] هایِ پولی رژیم است. شتابزدگی حکومت در انجام یک هَنداخ پیکشی [طرح انفجاری] همانند هَنداخ [طرح] هدفمند کردن یارانه ها از این روست که حکومت پول ندارد، و اگر به نهشت [وضعیت] جهانی و آراوایش هایی [تحریم هایی] که در راه هَستند، نگاهی بیاندازیم و بی برنامگی ای را که از دستِ این حکومت بر کشور سایه انداخته است، درنگریم، در میبابیم که همه-یِ اینها، ابزارهایی در دست ما هَستند تا بتوانیم یک چنین حکومتی را به زمین بزنیم.
اکنون باید که از خودمان پرسش کنیم که چرا در سرنگونی این حکومت که ماندگاریش تنها به یک تلنگر وابسته است، درمانده ایم؟ پاسخ این پرسش در آغاز این جُستار داده شده است؛ بی بهره بودن از بُرنایش [بلوغ] تاریخی. اکنون پرسش اینجاست که این بُرنایش [بلوغ] تاریخی در پایان چگونه باید پیکر بگیرد؟ آیا این یک پدیده-یِ شگفت انگیز کلانی است که برنامه-یِ ساختنش باید از جایی بیاید؟ یا پدیده-یِ ورافردی است که در ماورای ما کار میکند؟ پاسخ «نه»، و همزمان بسیار ساده است و اینکه این بُرنایش [بلوغ] تاریخی، ریشه در بالندگی و فرگشت [تکامل] رفتار و ویژگی های خودویژه-یِ [شخصی] تک تک ما دارد، و نشانه-یِ ویژه-یِ آن آمادگی ما برای انجام کار گروهی است. اگر این آمادگی در ما باشد، چم [معنی] آن این است که ما داریم به آن گامه [مرحله] از بُرنایش [بلوغ] تاریخی اندر میشویم که در آغاز از آن سخن گفتم، و این یک نمایه-یِ [شاخص] مَهند [مهم] است. ولی اگر بینیم که ما ناتوان در انجام کار گروهی با یکدیگر هَستیم، و هنوز سرزنش پذیر نیستیم، نکوهش را برنمیتابیم، در برابر دیگران هنوز بردبار نیستیم و مدارا نمی کنیم، با خشم، بیزاری و بی ارجی با دیگران برخورد میکنیم، این ها نیز نشانه هایی هَستند برای پی بردن به این راستینگی [واقعیت] که ما هنوز به بُرنایش [بلوغ] تاریخی دست پیدا نکرده ایم. و اگر هم به این بُرنایش [بلوغ] تاریخی دست پیدا نکرده باشیم، نمیتوانیم داوش [ادعایِ] برخورداری از هوده هایِ آدمی [حقوق بشر]، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی]، آزادی و دمکراسی و دیگر چیزها از این نمونه داشته باشیم. این آرزوها زمانی میتوانند در ورای آرَنگ ها [شعارها]، دستیافتنی باشند که رفتار و ویژگی هایِ فرد فرد ما، نمایشگر توانایی ما در انجام کار گروهی باشند، ویژگی هایی همانندِ بُردباری ما در گرامیداشتِ دیدگاهِ دیگران، و آمادگی ما برای یگانه شدن بر سر کمینه ها و حداقل خواسته هایِ دمکراتیک.
برای رسیدن به آزادی، دادگری هَنجُمَنی [اجتمایی] و مردمسالاری، نیاز است که بُرنایش [بلوغ] تاریخی در همبودگاه [جامعه] ما پیکر گرفته باشد، و اگر که بخواهیم به کمک زرسنجی [معیاری] به درجه-یِ این بُرنایش [بلوغ] پی ببریم، باید که به رفتار و ویژگی خودمان نگاهی بیاندازیم که آیا فرد فرد ما به آنچنان گامه ای [مرحله ای] از بُرنایش [بلوغ] رسیده است که بتواند از راه انجام کار گروهی، دستیافتن به آرزوهایش را دنبال کند؛ با فرسختی [جدیت] برای آنها بها بپردازد، آماده-یِ پذیرش پَژمَرگ ها [خطرها] باشد، تا با پشت سر گذاشتن همه-یِ راهبندها، در پایان به آن هدفِ پَسندیده-یِ خودش برسد؟ اگر پاسُخ «آری» است، پس زمان دستیافتن به آن خواسته ها فرا رسیده است، و اگر پاسخ «نه» باشد باید که با فرسختی هرکس روی خودش کار کند، تا از راه پالایش فردی و نیرومند کردن ویژگی هایِ مردمسالارانه در درونش، خودش را آماده-یِ انجام کارگروهی کند. ارزش این ویژگی به اندازه ای است که بدون دست یافتن به آن، نمیشود تنها با پُشتگرمی به انجام کار سیاسی مکانیکی، برنامه-یِ سرنگونی رژیم را بگونه-یِ بُنیادین دنبال کرد.
http://khodrahagaran.org/Fa/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر