خَشایار رُخسانی
چکیده:
برخی از «آزادیخواهان» خواستار دادگاهی کردن رهبران نمادین جنبش آزادیخواهی مردم ایران از بهر گذشته-ی «تاریک» آنها در همکاری با حکومت اسلامی هَستند. بدون اینکه از نقش زیانبار آن میلیون ایرانی دین زده و گُمنامی سخن بگویند که با باورهای دینی شان شمشیر خودکامگی را تیز کردند و بدست «زنگی مستی» چون خُمینی گُجَستک (ملعون) دادند. اگر امروز سخن از دادگاهی کردن رهبران نمادین جنبش درمیان است ولی سُخنی از گُناه آن میلیون ها ایرانی دین زده به میان نمیآید، تنها از اینروست که این دو تن دولتمردان نام آوری در این ساختار بیدادگر هَستند. دیگر اینکه آن دادگاه شایسته ای که بتواند به «ستم» این دو تن رسیدگی کُند، تنها در یک ایران مردمسالار میتواند پدید آید که بر ویرانه های کاخ خودکامگی حکومت اسلامی برپاشود. پس برای برپایی چنین دادگاهی ما راهی بجز پیروزی و گذر از بختک حکومت اسلامی نداریم. با آنکه این دو رهبر نمادین خواهان ادامه درآمیختن دین در کشورداری هَستند، ولی از سویی دیگر آنها ساختار سیاسی آینده-ی ایران را به رای مردم واگذار کرده اند و خواست سیاسی آنها تاکنون هیچ هَنایشی (تأثیری) بر هدف پایانی جنبش نداشته است که برپایی یک ساختار گیتیگرایی (سکولار) و مردمسالار است. با اینهمه سودی که این دو رهبر نمادین به جنبش میرسانند به اندازه ای است که از دست رفتن آنها برای جنبش یک زیانِ جبران ناپذیری خواهد بود، زیرا آنها میتوانند با یک فراخوان میلیون ها آزادیخواها را به خیابان ها سرازیر کُنند. آیا شما کسی را میشناسید که شایسته-ی گرفتن درفش جنبش از دست این دو تن باشد؟
سر آغاز:
پس از فراخوانِ شیخ مهدی کروبی و میرحسین موسوی برای گردهمایی های 25 بهمن، حکومت اشغالگر اسلامی با ترس از نقش این دو رهبر نمادین جنبش در به پیروزی رساندن جنبش آزادیخواهی مردم ایران، نخست آنها را در زندان خانگی نگهداشت و سپس آنها را در یکی از سیاهچال های گُمنام حکومتی دربند کرد. جنبش سبزها که برای یک سال خاموش شُده بود، توانست با فراخوانِ گردهمایی این دو رهبر نمادین دو باره جان بگیرد و فروزان شود که پُشتیبانی از جنبش های آزادیخواهی تونس و مصر را بهانه کرده بودند. اکنون که این دو رهبر نمادین جنبش در سیاهچال حکومتی دربند هَستند و جُنبش آزادیخواهی مردم ایران در اوگ (اوج) مبارزه-ی سرنوشت ساز خودش با حکومت اشغالگر اسلامی است و جنبش امروز پیش از هر زمان دیگری به همبستگی نیاز دارد، برخی از «آزادیخواهان» گذشته-ی این دو رهبر نمادین و «همکاری های» آنها با حکومت اسلامی را بهانه کرده اند و با زیر پرسش بردن گذشته-ی این دو رهبر نمادین، درخواستِ دادگاهی کردن آنها را میکُنند. از میان این اِرَنگ ها (اتهام ها) که به این دو رهبر نمادین زده میشود، یکی نخست وزیری میرحسین موسوی در دورانِ جنگ است که در پایان آن، کُشتار زندانیان سیاسی انجام گرفت و «گُناهی» که به شیخ مهدی کروبی بسته میشود فرنشینی (ریاست) او در مجلس ششم حکومت اسلامی است. کسانیکه با رویدادهای سال های نُخست انقلاب آشنایی دارند میدانند که فرمان به کُشتار زندانیانِ سیاسی را خُمینی گُجستک (ملعون) داد و این جَنوری (جنایت) بگونه ای در پنهانی و با چراغ خاموش انجام گرفت که هتا بسیاری از بُلندپایگان حکومت اسلامی در آن دوران همانند علی خامنه ای ولی فقیه امروزین کشور، شیخ مهدی کروبی و میرحسین موسوی نخست وزیر آن دوران نیز از آن آگاهی نداشتند. و هتا اگر هم آگاه میبودند و میخواستند در برابر این بیداد بایستند سرنوشتی بهتر از زندانیان سیاسی پیدا نمیکردند؛ سرنوشت غم انگیز شادروان آیت الله منتظری در پیش چشم مان است آیا او توانست با پَتکارش (اعتراض) به این کُشتارها از آنها پیشگیری کُند؟ و دیگر اینکه سرچشمه-ی این نیرویی که خُمینی را به چنین اهریمن پلیدی واگرداند که چنین دستوری را بدهد همین انبوه میلیونی مردم دین زده-ی ایران بودند که خمینی را در ماه دیده بودند ولی امروز همین مردم برای سرنگونی این حکومت به خیابان ها میروند. و ناسانی این انبوه دین زده که امروز بخش بزرگی از جنبش سبزها را میسازند با میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی در اینجاست که هیچکس درخواست بازخواستِ این انبوه مردم دین زده-ی ایران را نمیکند که با خُمینی گُجَستک (ملعون) همکاری کردند، زیرا آنها گُمنام هَستند، ولی از آنجا که میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی آدم هایِ پُرآوازه ای هَستند، همه انگشت اِرَنگ (اتهام) به سوی آنها نشانه میروند.
با اینهمه من درباره-ی گذشته-یِ میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی نمیتوانم هم اکنون داوری کُنم. ولی اگر براستی این دو تن ستمی به مردم ایران کرده باشند، آنها باید خودشان را در برابر یک دادگاه شایسته پاسُخگو کُنند. اکنون پُرسش اینجاست که آیا آزادیخواهان امروز چنین دادگاهی را در دسترس دارند، یا اینکه چنین دادگاهی میتواند پس از پیروزی جنبش و سرنگونی ساختار حکومت اسلامی برپا شود؟ ولی من به نقش سودمند این دو رهبر نمادین جنبش آزادیخواهی مردم ایران در کمک به آن، بیگمان هستم و میدانم که از دست رفتن آنها میتواند آسیب فراوانی به جنبش بزند. زیرا هم اکنون یک آگاهینامه و یک فراخوان این رهبران نمادین توانست در 25 بهمن جنبش خفته-ی ایران را دوباره بیدار سازد و اگر امروز ما از رستاخیز دوباره-ی مردم ایران سخن میگویم، این رستاخیز را وامدار این دو رهبر نمادین هَستیم. دیگر اینکه میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی میتوانستند پس از دغلکاری حکومت اسلامی در رای مردم در گُزیدمان فرنشینی دولت در سال 88 دست از سیاسیت بشویند و به دُنبال یک زندگی آسوده و بی دردسر بروند، ولی آنها بر سر پیمان خودشان با مردم ماندند و برای پاسداری از این پیمان در پی دوسال گذشته هزینه های فراوانی هم پرداخت کردند؛ تنها همین رفتار نیکوی آنها باید بسنده کُند (کافی باشد) تا گُذشته-ی «تاریک» این دو رهبر نمادین را فروزان و درخشنده سازد و انگیزه ای برای ادامه-ی پُشتیبانی از آنها باشد. دیگر اینکه، آن کسان که خواستار کنار گذاشته شدن شیخ مهدی کروبی و میرحسین موسوی از جنبش هَستند زمانی میتوانند برنامه-ی کنارگذشتن آنها را پیش بکشند، که بتوانند رهبرانِ شایسته ای را به مردم بشناسانند که جای آنها را پُر بکنند، رهبرانی که بتوانند با یک فراخوان، میلیون ها ایرانی آزاده را به خیابان ها سرازیر کُنند. اکنون پرسش این است که آیا این کسان چنین رهبرانی را میشناسند؟
این کژبرداشتی ای (سوتفاهمی) که هم اکنون به بدگمانی از نقش میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی در جنبش دامن میزند از اینجا ریشه میگیرد که برخی از آزادیخواهان میپندارند که این دو تن میتوانند دیدگاه های دینی خودشان را بر جنبش چیره گردانند و در پایان حکومت اسلامی را نگه بدارند. پاسخ من این است که هیچ جای نگرانی از این روزن نیست، زیرا نخست میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی تنها بخشی از هواداران جنبش را رهبری میکنند و منشور آنها منشور همین بخش از هواداران جنبش است، دوم اینکه خواسته های این دو رهبر نمادین هیچگاه بر آن هدفی که بیشینه-ی (اکثریت) هواداران جنبش دُنبال میکنند، هنایشی (تأثیری) نداشته است؛ همانگونه که میدانیم بیشتر هوادارن جنبش خواهان جدایی راه دین از راه کشورداری و برپایی یک ساختار حکومتی برپایه-یِ ارزش های ایرانی هَستند. نمونه-ی آشکار ناسانی در میانِ خواسته های موسوی با مردم در آنجا بخوبی نمایانگر شد که موسوی درخواست آرَنگ (شعار):«هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران» را داد. ولی دیدید که مردم آرَنگِ (شعار) میهندوستانه-یِ خودشان را سردادند که :«نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران» و همچنین درخواستِ آزادیخواهان که در هنگامه-ی گردهمایی ها برای برپایی یک «جمهوری ایرانی» فریاد زده شُد، هیچگاه نمیتوانست با هدف میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی که یک حکومت دینی است، سازگاری داشته باشد. ولی دیدید که اینگونه ناسانی ها در هدف نتوانستند راهبندان همکاری میان رهبران نمادین جنبش با بدنه-ی آن گردند. پس این رهبران نمادین جنبش نه تنها هیچ نقش زیان آوری را برای نشاخت ( تعیین) هدفِ پایانی جنبش ندارند، ونکه (بلکه) هَستی آنها سود فراوانی هم به جنبش آزادیخواهی مردم ایران میرساند، زیرا فراخوان های آنها برای راهپیمایی، میتوانند گذرگاه جنبش را برای رسیدن به هدف پایانی آن که مردمسالاری است، به خوبی سنگفرش کنند و بهترین انگیزه را برای گردهمایی هایِ میلیونی به آزادیخواهان بدهند.
پس برای برخی از «آزادیخواهان» که همچنان در دادگاهی کردنِ میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی پافشاری میکنید، باید روشن باشد که با زنده بودن این دو رهبر نمادین، بخت پیروزی جنبش بیشتر خواهد بود و در پی آن شانس آنها برای دادگاهی کردن این دو تن پس از سرنگونی حکومت اسلامی نیز افزایش پیدا خواهد کرد تا اینکه جنبش با از دست دادن این دو رهبر نمادین شکست بخورد و چنین دادگاهی نیز برای رسیدگی به «ستم» آنها به مردم برپا نگردد.
آدینه، 13 اسفند، ناهید شید، 7032 آریایی میترایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر