بانو ژاله دفتریان
پیشگفتار:
در ناسانی با دین های سامی که بویژه دین اسلام که با واژه-یِ شادی بیگانه هَستند، دین اشو زرتشت دین شادی است، بگونه ایکه شاد بودن بخشی از ستایش به درگاه پروردگار دانسته میشود. در این پیوند نیاکان ما با برگزاری جَشن های گوناگون آیین شاد زیستن را در زندگی شان پاس میداشتند. جشن سپندارمذگان نیز یکی از این جشن ها بوده است که به پاس ارج گذاری بر جایگاه زن در چَپیره (جامعه) برپا میشُده است. گزینشِ روزی برایِ ارج نهادنِ به جایگاه «زن» و برپاییِ جشنی برایِ او، آنهم در هزاران سالِ پیش، نمایانگر اینست که ایرانیان از دیرباز برایِ «زن» جایگاه و پایگاهِ ویژه ای می شناختند و او را پاس می داشتند (به او احترام می گذاشتند).این چنین است که در می یابیم که مادران ما، پا به پایِ پدرانمان زندگی را پیش می برده اند و زنان و مردان با هم برابر بودند.
سرآغاز
حدیثِ عشق که از حرف و صوت مستغنی است
به ناله ی دَف و نِی در خروش و وِلوِله بود
پیش از هر سخن، جشن «سپندارمذگان» را به همه ایرانیان
شادباش می گویم. در سالنامه ی ترسایی (میلادی)، روزِ چهاردهم فوریه را «سن ولانتن» یا «روز عشق» نام نهاده اند، که تاریخچه ی خود را دارد. این روز، روزِ دلدادگان و دلباختگان است. در این روز هر دلداده ای بر پایه ی تواناییِ خود به دلدارش پیش کشی ای ارمغان می دارد، که میتواند از یک شاخه گل گرفته تا گوهری گرانبها، باشد. در این روز نان گل فروشیها و شکلات فروشیها و دیگرِ پیشه وران توی روغن است. رسانه های همگانی هم در برجسته کردنِ هرچه بیشترِ این جشن، دادِ سخنها میدهند
و بازار گرمی می کنند. خواهی نخواهی، ما ایرانیانِ برونمرزی نیز از آیینِ این جشن پیروی کرده و تلاش می کنیم روزی را به شادی بگذرانیم. چرا که نه، کاری است بسیار پسندیده. زیرا شادی و بهره بردن از زندگی یکی از سنت هایِ دیرینه ی ما ایرانیان است. ولی شاید ایرانیانِ چندی نباشند که بدانند، در زمانهایِ دور نیاکان ما نیز «روزِ عشق» داشتند.
«روز عشق» در ایرانِ ما در دورترها بر چه پایه ای استوار بوده است؟
در آن زمانهای دور، نیاکان ما سال را به دو بخشِ می کردند. تابستان بزرگ، و زمستانِ بزرگ، دوازده ماه که هر ماه هم سی روز داشت و بدینگونه، سیسد و شست (سیصد و شصت) روز برای دوازده ماه داشتند. که پنج روز در پایان سال کم میآوردند، که آنرا جداگانه به پایان سال می افزودند و آنرا، «پنجه» یا «پنجه ی دزدیده» می نامیدند. روزها هریک نامی داشتند. برای نمونه نخستین روزِ ماه «اورمَزد»، سومین روز «اردیبهشت»، پنجمین روز «سپندار مزد»، هفتمین روز «اَمُرداد» و یا شانزدهمین روز«مهر» نام داشته. و بهمین گونه روزهای دیگر هم هریک، نامی داشتند. هنگامی که نامِ ماه و نام روز با هم یکی میشد، آن روز را جشن می گرفتند. که جشن مهرگان برای بسیاری از ما شناخته شده است. از آنجا که نامِ روز «مهر» و نامِ ماه هم «مهر» یکی بوده است، در این روز، جشن مهرگان را برپا می کردند. که هنوز هم در برخی از شهرستانها و هم چنین زرتشتیان این جشن را با شکوهی بسیار برپا میکنند.
بدینگونه پدران ما دستِ کم دوازده جشن ماهانه داشتند که هنوز هم در گاهنامه ی زرتشتیان این روزها را روزهای جشن نوشته اند و آن روزها را به شادی برگزار میکنند. در این گاهنامه روز ۲۹ بهمن ماه «سپندارمذگان» یا «روز عشق» نامگذاری شده است. چرایِ اینکه «جشن سپندارمذگان» که می باید در روز پنجمِ ماهِ اسفند برپا شود، در بیست و نه بهمن، برپا می شود برایِ همان پنج روز پایان سال و یا پنجه است. پس از آنکه دانشمند و اخترشناسِ بزرگِ ما «خیام» سالنامه ی «جلالی» را بیرون داد و شش ماهِ نخستِ سال بجای سی روز، سی و یک روز شدند، خواهی نخواهی در گاهنامه ی گذشته، جا بجایی هایی شد و بدینگونه گاهی نام ماه و نام روز با هم یکی نیستند.
از همین رو هم هست که «جشن سپندارمذگان» که جشن دلدادگان و مهرورزان است، در بیست و نهم بهمن برپا می شود. «سپندارمذ» فَرنام (لقب) زمین است که گستردگی و فروتنی را با خود دارد. زمین نماد «عشق» است. هم اوست که با مهر و گذشت به همه عشق می وَرزَد. زشت و زیبا را به یک چشم می نِگرَد و همه را چون مادری مهربان در آغوش خود جای می دهد. از همین روی، در فرهنگِ کهنِ ما «سپندارمذگان» جشنِ زمین و گرامیداشتِ «عشق» بوده که این هر دو، در کنارِ هم رنگ می یابند.
در روز «سپندارمذگان»، زنان و دختران دست بهیچ کاری نمی زدند و همه ی کارهای خانه، چون پختن، رُفتن، نگهداری فرزند و … به گردن مردان بوده است. دیدگاه از این آیین این بوده که مردان از رنجه ها (زحمات) و کارِ زنان آگاه گردند و ارج و پاسِ آنان را بدارند و بدینگونه از «زن» بنامِ کسی که زندگیِ خانوادگی بستگیِ تنگاتنگ به او دارد و ستون و پایه ی آن می باشد، سپاسگزاری شود.
گزینشِ روزی برایِ ارج نهادنِ به «زن» و برپاییِ جشنی برایِ آن، آنهم در هزاران سالِ پیش، نمایانگر اینست که ایرانیان از دیرباز برایِ «زن» جایگاه و پایگاهِ ویژه ای می شناختند و او را پاس می داشتند (به او احترام می گذاشتند).این چنین است که در می یابیم که مادران ما، پا به پایِ پدرانمان زندگی را پیش می برده اند و زنان و مردان با هم برابر بودند.
* «زن» در اوستا و سَنسکریت « ریته سیه بانو» یا « اَشه بانو» آمده است که در چمِ (بمعنی) دارنده ی فروغِ راستی و پارسایی است. امروزه واژه ی نخستینِ آن « ریته سیه» انداخته (حذف) شده و تنها واژه ی «بانو» به چمِ فروغ و روشنایی بجای مانده است. نیاکانِ ما بر این باور بودند که در چَپیره ای (جامعه) که «زن» از پایگاهی استوار برخوردار باشد و بینش و خرد و اندیشه اش به درستی پرورش یابد، او با بهره بردن از آموخته هایش، روشنایی و فروغ و پارسایی و پاک اندیشی را بر همه جا سایه گُستر می نماید و فرزندان نیک پرورش می دهد و مایه ی خوشبختی چپیره (جامعه) می گردد. این شناختِ چپیره (جامعه) شناسی را در «گاتها» (سخنانِ راستینِ خودِ اَشو «زرتشت»)، می خوانیم که در چند هزار سال پیش «زرتشت» بهنگامِ زناشوییِ دخترش، «پورچیستا» چنین می گوید:
* « ای دخترانِ شوی کننده و ای دامان، اینک شما را می آموزم و آگاه می کنم، پندم را بیاد بسپارید و برابرِ قانونِ اَشا که همان راستی باشد، رفتار کنید تا به زندگیِ پاک منشی دست یابید: هریک از شما باید در پیمودنِ راهِ اَشویی (راستی) و مهرورزی، از دیگری پیشی گیرد، زیرا تنها از این راه است که میتوان به یک زندگیِ سراسر خوشی و خرمی رسید.»
خدا را رحمی ای مُنعم که درویشِ سرِ کویَت
دری دیگر نمی داند، رَهی دیگر نمی گیرد
* واژه ی «مادر»، در اوستا و سنسکریت «ماتری» است که در چمِ (بمعنی) پرورش دهنده می باشد. در کتابِ «بُندَهش» در باره ی «زن» آمده که :
در روزِ نخست «هورمَزد» به «زن» فرمود:« ای زن تو را آفریدم تا مردانِ پارسا و پهلوان را پدید آوری و در آغوشِ پر مهرِ مادرانه ی خود پرورش دهی تا به یاریِ آنان، ریشه ی نادرستی و ناپاکی از جهان برافتد.»
* «فردوسی بزرگ»، این اَبَر مردِ سخنِ پارسی در باره ی «زن» چنین می سُراید:
زنان را همین بس بُوَد یک هنر
نشینند و زایند، شیرانِ نَر
درست است که مادرانِ ما از آزادی هایی برخوردار بوده اند، ولی چهار چوبِ پارسایی به آنان پروانه نمی داده که پا را از آن فَرا نَهَند و این همه، از راهِ گسترشِ آرمان و منشِ پارسایی و آموزشِ دستورهایی که پیروِ« :اندیشه ی نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک» بودند، بدست می آمده است.
بدینگونه و با بررسی و پژوهش در تاریخ و آیینِ گذشته ی سرزمینمان است که در خواهیم یافت که ایرانیان مردمانی شاد بودند. برای هر رخدادی جشنی برپا می کردند و روزگار را به شادی و خرسندی می گذرانیدند و از این راه، نیایشِ «اهورامزدا» را بجا آورده و سپاس هایِ خود را ارمغان او می داشتند. بررسیِ این جشنهاست که فرهنگ، روشِ زندگی، خوی و خیم، فلسفه ی آفرینش و کوتاه سخن جهان بینیِ نیاکانمان را بما می شناساند. از آنجا که شوربختانه ما با فرهنگِ کُهَن خود آشناییِ چندانی نداریم، باشکوه و زیباییِ آن نیز بیگانه ایم. این بر ما پدران و مادران است که هم خود دَر پِیِ شناختنِ این فرهنگِ بالا و والا برآییم و هم آنرا به فرزندانمان بشناسانیم باشد که تا زمان از دست نرفته، به جایِ گریه و زاری و سوگواری و زانویِ غم به بَر گرفتن، به آیین و سنت های شاد خود بازگردیم و به ایرانی بودن و ایرانی ماندن سرفراز باشیم.
جشن «سپندارمذگان» بر همه شاد و فرخنده باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر