نسخه فارسی
دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)
جبرگرایی و اختیار گرایی و تأثیر آن ها بر سرنوشت جنبش
چکیده:
با آنکه حکومت اسلامی سایه-ی سیاه جبر خودکامگی اش را در همه-ی زمینه ها بر آسمان ایران افکنده است، کنار زدن سایه-ی بدشگون این جبر خودکامگی در راستای دست یافتن به یک دگرگونی ساختاری تنها به آزادی گُزینش و اختیار ما بستگی دارد. اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شریط به سود دشمن میچرخند.
سرآغاز:
همانگونه که میدانید ما در نبردی به سر میبریم که از نگر گذشتهنگاری از اهمیت فراوانی برخوردار است. و با تناسب به برخوردی که ما با این موضوع میکنیم، میتوانیم سرنوشت کشورمان را دیر یار زود دگرگون کنیم. زمان مورد نیاز برای رسیدن به آن هنگامه-یِ سرنوشت ساز، بستگی به نگرشی دارد که ما از توان خود و یا خویشکاری و مسئولیت خود داریم. پیش از اینکه گُفتاورد خویشکاری پیشکشیده شود، موضوع نُخست، دیدگاهی است که باید بر توانایی های و توانمندی هایِ خودمان داشته باشیم، و اینکه توانا به انجام چه کاری هَستیم؟ فراموش نکنیم که این موضوع بر میگردد به دیدگاهی که ما، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه در باره-یِ جبر و اختیار داریم.
اگر به حکومت اسلامی درخاستگاه جریانی نگاه کنیم که دارد جبر خودکامگی، جبر جنایت، جبر اقتصادی ، جبر نابرابری، جبر تنگدستی، و دیگر جبرها را دارد به مردم می پذیراند، جُستار و بحَث بر سر این است که آیا ما این جبر را بگونه-یِ یک پدیده-یِ دگرگون ناپذیر میپنداریم، و یا دگرگونی آن را به اندازه ای دشوار می بینیم که بیشتر گرایش داریم که آن را به علت هایی که در ورای اراده و خواست ما هَستند، واگذار کنیم. و یا اینکه در این میان، نغشی را برایِ ایفا کردن برای خودمان میشناسیم، که در پایان به کاهش این جبر و از میان برداشتن آن میفرجامد. و همین نگرش است که اگر خوب نگاه بکنیم. پی میبریم که براستی جبری که جمهوری اسلامی دارد بما می پذیراند، برآیندِ بکارنگرفتن اختیاری است که ما در دست داریم. یعنی اینکه چه در درون ایران و چه برون ایران جبری که دارد بر ما پذیرانده میشود درجایگاه جبر شرایط ، جبر پیرامون، جبر ترس، جبر فشار و اختناق و دیگر جبر ها، هیچگاه مطلق نیستند؛ به معنی اینکه همیشه برای ما کمینه ای از امکان ها هستند که میتوانیم آن ها را بکاربگیریم و به سببِ آن ها میتوانیم شرایط را به اندازه-یِ خودمان و به آن میزانی که از دست مان برمیآید، به سوی دگرگونی مثبت هول بدهیم. تا زمانیکه دیدگاه ما به جبری که دُشمن به ما میپذیراند، مطلق است، روشن است که بپنداریم که کار فراوانی از دست ما برنمیآید. ولی اگر که بیایم و آن دیدگاه سُنتی جبر و اختیار را کنار بگذاریم، ما واگردانده خواهیم شد به افرادی که بتوانیم این نکته را برای خودمان جا بیاندازیم که اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شریط به سود دشمن میچرخند. پروانه بدهید که نمونه ای بیاورم تا این جُستار از حالت ذهنی خودش بیرون بیاید. بر پایه-یِ آمار ها، ما نزدیک به 3 میلیون ایرانی در برونمرز داریم. درنگر بگیرید که این 3 میلیون تن دیگر نمیتوانند بگویند که چون ما زیر تیغ امنیتی دشمن هَستیم، هیچکاری از دستمان برنمیآید. آنها توانایی هایِ فراوانی دارند برای کمک رسانی به نیروهایِ درون کشور، از نگر داراکی، مادی، فرارسانی و تبلیغاتی، اندیشمندی، و پشتیبانی هایِ گوناگوی سیاسی، کارتاری و فعالیت هایِ فرهنگی و دیگر کارها. ولی اگر که آنها اینکارها را نمیکنند، این کوتاهی دیگر پیوندی با جبر پذیرانده شده از سویِ دشمن ندارد. میتوانیم بگویم که این یک جبر روانی است که در درون این کسان لانه کرده است. بگونه ای که این کسان از سویِ خودشان خلع سلاح و خلع قدرت شده اند. این رفتارها چندان پیوندی با علت هایِ بیرونی ندارند، مگر اینکه بخواهیم علت هایِ بیرونی را شرایط زندگی افراد بدانیم. که راستی این است که جدا از اندک کسانی که درآمدهای خیلی بالایی دارند، همه-یِ ایرانیان برونمرزی چه در آمریکا، استرالیا، و اروپا، کمابیش از یک وضعیت همانندی برخوردارند، جدا از کسانی که در وضعیت پناهجویی بسر میبرند، که امکان کار ندارند و شرایط دشواری دارند. وگرنه، همه ایرانیان باید که کار بکنند، و برای زُدودن گرفتاری هایِ زندگیشان درآمد بدست آورند. ولی این چیزها راهبندی برای انجام کمینه ای از کار نمیشوند. این کمینه از کار میتواند 10 دقیقه در روز باشد میتواند یک ساعت در روز باشد و میتواند 10 ساعت باشد. به هرروی همه ما در برونمرز این امکان را داریم که یک کار کوچکی را انجام دهیم. برخی پرسش میکنند که ارزش اینکار چه چیزی میتواند باشد؟ با نمونه های ساده آغاز کنیم نمونه هایی که براستی نشان دهنده-یِ وضعیت روانی و شیوه-یِ برخوردِ ایرانیان با این موضوع است. برای نمونه ایرانیان زیادی هَستند که میروند پای نوشتارها و گُزارش هایِ گوناگون که آن ها را بخوانند، گوش بدهند، نگاه کنند و سپس رد میشوند. یک دم بیاندیشیم که اگر کسی بتواند 10 ثانیه در پایِ نوشتار یا گُزارشی دَرنگ کند. و برای نمونه به گفتار یا نوشتاری که از آن خوشش آمده است یک امیتاز بدهد، یا اینکه در پایِ آن گفتار یک یاداشت یا تفسیری بنویسد که: «آفرین، خیلی خوب بود»، و یا اینکه «خیلی بد بود»، ولی منظور این است که کوشا برخود کند. هم میهنان ما باید که بدانند که آنچیزی که در پایان، کارساز خواهد بود، و به دگرگونی خواهد فرجامید، یک معجزه الاهی و یا یک فَرجودِ ماورای طبیعی و یا یک پدیده-یِ بدور از باور نیست. براستی اگر ما راستینگرا و واقعگر باشیم، درمینگریم که مجموعه ای از همین کارهایِ هایِ خیلی کوچک، و انباشتِ آنها از نگر کَمی، سبب میشوند، که دگرگونی هایِ کیفی بوجود بیایند. و ما کامگار و موفق میشویم که در یک مرحله، در راه مبارزه و در گُذرگاه دگرگونی پیش برویم. بنابر این اگر ما بیایم چندتا نوشتار از راه ریانامه به دوستانمان بفرستیم که باور داریم درخور هَستند و آن ها را دوست داریم و یا بیایم در باره-یِ یک دیدگاه، یا موضوعی از راه تلفن با کسی گفتگو کنیم. یا با تماس گرفتن با هم میهنانمان در درون کشور، با خانواده مان و دوستانمان آنها را در باره-یِ یک گُزارشی که در اینترنت دیده ایم یا در تلوزیون دیده ایم و شایسته بوده اند، آگاه کنیم و به آنها داده هایِ تازه بدهیم. و همه-یِ این چیز هایی را که بنگر میکروسکوپی و کوچک و یا هتا میتوانم بگویم برای برخی شاید بی ارزش و بی اهمیت دیده شوند، انجام دهیم، راستی این است که با همین کارهایِ کوچک است که از نگر روانی، من و شما میرسیم به جایی که آمادگی این را پیدا میکنیم که یک کار بزرگتری را انجام دهیم. و با آن کار میتوانیم برویم به سوی یک کار دیگر که آهسته آهسته یارا و دلیری این را پیدا بکنیم که با دیگران پیوستگی برپا کنیم و گفته هایِ دیگران را بشنویم و گفته هایمان را با دیگران در میان بگذاریم، رایانامه بده بستان کنیم و برویم در یک کافه و جایی بشینیم و با دیگران در باره-یِ فراپُرسش هایِ ایران بجُستاریم و هم اندیشی کنیم. بنابراین هم میهنان گرامی، فراموش نکینم که در ادامه-یِ انجام اینکار هاست که فرایند دگرگونی پیکر میگیرد. فرایندِ دگرگونی چیزی در ورای اراده و خواست من و شما، یا در ورای کنش من و شما نیست، درست است برخی باور دارند که دولت های بیگانه یا سازه ها و پارامترهایِ جهانی و کرانه ای و یا دیگر چیزها تأثیر گذار هَستند، ولی آنها تنها یک بخش از موضوع هَستند. بخش دیگر که میتواند واگردانده شود به بخش بُنیادین و اصلی دگرگونی، به بخش مَهین فرایندِ دگرگونی، آن بخش اراده و خواستِ من و شما است. باور به اینکه بکارگیری آنچیزی که در فَرادَستِ من و شما است، واگردانده میشود به جبری که ما میتوانیم به دشمن بپذیرانیم . یک دم بانگاریم که اگر این 3 میلیون ایرانی برونمرزی یک ساعت، در روز در هفته، و یا در ماه، از وقت خودشان را هزینه برای کمک به جنبش کنند، میشود 3 میلیون ساعت کار در راه آزادیخواهی و در گُذرگاه جُنبش برای دگرگونی خواهی. و بانگاریم که انباشتِ کمی این ساعت هایِ کار در روز، در هفته و در ماه، چگونه میتوانند در یک مرحله، یک کار بُنیادین بکنند که بتوانند خودشان را بجایِ راستینگی و واقعیت به دُشمن آزادی و دُشمن ایران و ایرانی یعنی حکومت اسلامی بپذیرانند، و اینبار دیگر نه کمی بلکه کیفی.
برآیند این گفتار این است که من، هم میهنان گرامی را فرامیخوانم به اینکه به فراپُرسش جبر و اختیار در خاستگاه یک پدیده-یِ نسبی نگاه بکنند که میتوانند بکمک آگاهی، اراده، خواست، پشتکار، و کار هدفمندشان حتا اگر برای چند دم هم که شده باشد، خودشان را در آن درآمیزند و دخالت دهند.
http://www.youtube.com/watch?v=RaLZt9WETAo
دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)
جبرگرایی و اختیار گرایی و تأثیر آن ها بر سرنوشت جنبش
چکیده:
با آنکه حکومت اسلامی سایه-ی سیاه جبر خودکامگی اش را در همه-ی زمینه ها بر آسمان ایران افکنده است، کنار زدن سایه-ی بدشگون این جبر خودکامگی در راستای دست یافتن به یک دگرگونی ساختاری تنها به آزادی گُزینش و اختیار ما بستگی دارد. اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شریط به سود دشمن میچرخند.
سرآغاز:
همانگونه که میدانید ما در نبردی به سر میبریم که از نگر گذشتهنگاری از اهمیت فراوانی برخوردار است. و با تناسب به برخوردی که ما با این موضوع میکنیم، میتوانیم سرنوشت کشورمان را دیر یار زود دگرگون کنیم. زمان مورد نیاز برای رسیدن به آن هنگامه-یِ سرنوشت ساز، بستگی به نگرشی دارد که ما از توان خود و یا خویشکاری و مسئولیت خود داریم. پیش از اینکه گُفتاورد خویشکاری پیشکشیده شود، موضوع نُخست، دیدگاهی است که باید بر توانایی های و توانمندی هایِ خودمان داشته باشیم، و اینکه توانا به انجام چه کاری هَستیم؟ فراموش نکنیم که این موضوع بر میگردد به دیدگاهی که ما، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه در باره-یِ جبر و اختیار داریم.
اگر به حکومت اسلامی درخاستگاه جریانی نگاه کنیم که دارد جبر خودکامگی، جبر جنایت، جبر اقتصادی ، جبر نابرابری، جبر تنگدستی، و دیگر جبرها را دارد به مردم می پذیراند، جُستار و بحَث بر سر این است که آیا ما این جبر را بگونه-یِ یک پدیده-یِ دگرگون ناپذیر میپنداریم، و یا دگرگونی آن را به اندازه ای دشوار می بینیم که بیشتر گرایش داریم که آن را به علت هایی که در ورای اراده و خواست ما هَستند، واگذار کنیم. و یا اینکه در این میان، نغشی را برایِ ایفا کردن برای خودمان میشناسیم، که در پایان به کاهش این جبر و از میان برداشتن آن میفرجامد. و همین نگرش است که اگر خوب نگاه بکنیم. پی میبریم که براستی جبری که جمهوری اسلامی دارد بما می پذیراند، برآیندِ بکارنگرفتن اختیاری است که ما در دست داریم. یعنی اینکه چه در درون ایران و چه برون ایران جبری که دارد بر ما پذیرانده میشود درجایگاه جبر شرایط ، جبر پیرامون، جبر ترس، جبر فشار و اختناق و دیگر جبر ها، هیچگاه مطلق نیستند؛ به معنی اینکه همیشه برای ما کمینه ای از امکان ها هستند که میتوانیم آن ها را بکاربگیریم و به سببِ آن ها میتوانیم شرایط را به اندازه-یِ خودمان و به آن میزانی که از دست مان برمیآید، به سوی دگرگونی مثبت هول بدهیم. تا زمانیکه دیدگاه ما به جبری که دُشمن به ما میپذیراند، مطلق است، روشن است که بپنداریم که کار فراوانی از دست ما برنمیآید. ولی اگر که بیایم و آن دیدگاه سُنتی جبر و اختیار را کنار بگذاریم، ما واگردانده خواهیم شد به افرادی که بتوانیم این نکته را برای خودمان جا بیاندازیم که اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شریط به سود دشمن میچرخند. پروانه بدهید که نمونه ای بیاورم تا این جُستار از حالت ذهنی خودش بیرون بیاید. بر پایه-یِ آمار ها، ما نزدیک به 3 میلیون ایرانی در برونمرز داریم. درنگر بگیرید که این 3 میلیون تن دیگر نمیتوانند بگویند که چون ما زیر تیغ امنیتی دشمن هَستیم، هیچکاری از دستمان برنمیآید. آنها توانایی هایِ فراوانی دارند برای کمک رسانی به نیروهایِ درون کشور، از نگر داراکی، مادی، فرارسانی و تبلیغاتی، اندیشمندی، و پشتیبانی هایِ گوناگوی سیاسی، کارتاری و فعالیت هایِ فرهنگی و دیگر کارها. ولی اگر که آنها اینکارها را نمیکنند، این کوتاهی دیگر پیوندی با جبر پذیرانده شده از سویِ دشمن ندارد. میتوانیم بگویم که این یک جبر روانی است که در درون این کسان لانه کرده است. بگونه ای که این کسان از سویِ خودشان خلع سلاح و خلع قدرت شده اند. این رفتارها چندان پیوندی با علت هایِ بیرونی ندارند، مگر اینکه بخواهیم علت هایِ بیرونی را شرایط زندگی افراد بدانیم. که راستی این است که جدا از اندک کسانی که درآمدهای خیلی بالایی دارند، همه-یِ ایرانیان برونمرزی چه در آمریکا، استرالیا، و اروپا، کمابیش از یک وضعیت همانندی برخوردارند، جدا از کسانی که در وضعیت پناهجویی بسر میبرند، که امکان کار ندارند و شرایط دشواری دارند. وگرنه، همه ایرانیان باید که کار بکنند، و برای زُدودن گرفتاری هایِ زندگیشان درآمد بدست آورند. ولی این چیزها راهبندی برای انجام کمینه ای از کار نمیشوند. این کمینه از کار میتواند 10 دقیقه در روز باشد میتواند یک ساعت در روز باشد و میتواند 10 ساعت باشد. به هرروی همه ما در برونمرز این امکان را داریم که یک کار کوچکی را انجام دهیم. برخی پرسش میکنند که ارزش اینکار چه چیزی میتواند باشد؟ با نمونه های ساده آغاز کنیم نمونه هایی که براستی نشان دهنده-یِ وضعیت روانی و شیوه-یِ برخوردِ ایرانیان با این موضوع است. برای نمونه ایرانیان زیادی هَستند که میروند پای نوشتارها و گُزارش هایِ گوناگون که آن ها را بخوانند، گوش بدهند، نگاه کنند و سپس رد میشوند. یک دم بیاندیشیم که اگر کسی بتواند 10 ثانیه در پایِ نوشتار یا گُزارشی دَرنگ کند. و برای نمونه به گفتار یا نوشتاری که از آن خوشش آمده است یک امیتاز بدهد، یا اینکه در پایِ آن گفتار یک یاداشت یا تفسیری بنویسد که: «آفرین، خیلی خوب بود»، و یا اینکه «خیلی بد بود»، ولی منظور این است که کوشا برخود کند. هم میهنان ما باید که بدانند که آنچیزی که در پایان، کارساز خواهد بود، و به دگرگونی خواهد فرجامید، یک معجزه الاهی و یا یک فَرجودِ ماورای طبیعی و یا یک پدیده-یِ بدور از باور نیست. براستی اگر ما راستینگرا و واقعگر باشیم، درمینگریم که مجموعه ای از همین کارهایِ هایِ خیلی کوچک، و انباشتِ آنها از نگر کَمی، سبب میشوند، که دگرگونی هایِ کیفی بوجود بیایند. و ما کامگار و موفق میشویم که در یک مرحله، در راه مبارزه و در گُذرگاه دگرگونی پیش برویم. بنابر این اگر ما بیایم چندتا نوشتار از راه ریانامه به دوستانمان بفرستیم که باور داریم درخور هَستند و آن ها را دوست داریم و یا بیایم در باره-یِ یک دیدگاه، یا موضوعی از راه تلفن با کسی گفتگو کنیم. یا با تماس گرفتن با هم میهنانمان در درون کشور، با خانواده مان و دوستانمان آنها را در باره-یِ یک گُزارشی که در اینترنت دیده ایم یا در تلوزیون دیده ایم و شایسته بوده اند، آگاه کنیم و به آنها داده هایِ تازه بدهیم. و همه-یِ این چیز هایی را که بنگر میکروسکوپی و کوچک و یا هتا میتوانم بگویم برای برخی شاید بی ارزش و بی اهمیت دیده شوند، انجام دهیم، راستی این است که با همین کارهایِ کوچک است که از نگر روانی، من و شما میرسیم به جایی که آمادگی این را پیدا میکنیم که یک کار بزرگتری را انجام دهیم. و با آن کار میتوانیم برویم به سوی یک کار دیگر که آهسته آهسته یارا و دلیری این را پیدا بکنیم که با دیگران پیوستگی برپا کنیم و گفته هایِ دیگران را بشنویم و گفته هایمان را با دیگران در میان بگذاریم، رایانامه بده بستان کنیم و برویم در یک کافه و جایی بشینیم و با دیگران در باره-یِ فراپُرسش هایِ ایران بجُستاریم و هم اندیشی کنیم. بنابراین هم میهنان گرامی، فراموش نکینم که در ادامه-یِ انجام اینکار هاست که فرایند دگرگونی پیکر میگیرد. فرایندِ دگرگونی چیزی در ورای اراده و خواست من و شما، یا در ورای کنش من و شما نیست، درست است برخی باور دارند که دولت های بیگانه یا سازه ها و پارامترهایِ جهانی و کرانه ای و یا دیگر چیزها تأثیر گذار هَستند، ولی آنها تنها یک بخش از موضوع هَستند. بخش دیگر که میتواند واگردانده شود به بخش بُنیادین و اصلی دگرگونی، به بخش مَهین فرایندِ دگرگونی، آن بخش اراده و خواستِ من و شما است. باور به اینکه بکارگیری آنچیزی که در فَرادَستِ من و شما است، واگردانده میشود به جبری که ما میتوانیم به دشمن بپذیرانیم . یک دم بانگاریم که اگر این 3 میلیون ایرانی برونمرزی یک ساعت، در روز در هفته، و یا در ماه، از وقت خودشان را هزینه برای کمک به جنبش کنند، میشود 3 میلیون ساعت کار در راه آزادیخواهی و در گُذرگاه جُنبش برای دگرگونی خواهی. و بانگاریم که انباشتِ کمی این ساعت هایِ کار در روز، در هفته و در ماه، چگونه میتوانند در یک مرحله، یک کار بُنیادین بکنند که بتوانند خودشان را بجایِ راستینگی و واقعیت به دُشمن آزادی و دُشمن ایران و ایرانی یعنی حکومت اسلامی بپذیرانند، و اینبار دیگر نه کمی بلکه کیفی.
برآیند این گفتار این است که من، هم میهنان گرامی را فرامیخوانم به اینکه به فراپُرسش جبر و اختیار در خاستگاه یک پدیده-یِ نسبی نگاه بکنند که میتوانند بکمک آگاهی، اراده، خواست، پشتکار، و کار هدفمندشان حتا اگر برای چند دم هم که شده باشد، خودشان را در آن درآمیزند و دخالت دهند.
http://www.youtube.com/watch?v=RaLZt9WETAo
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر