نُسخه فارسی
کورش عرفانی (خودرهاگران)
همانگونه که میدانید در هر همبودگاهی ما دو نیرو داریم نیروی همبودگاهی و نیروی سیاسی. نیروی سیاسی از حکومت، دولت، مجلس، و احزاب سیاسی ساخته میشوند. از سوی دیگر نیروی اجتمایی است که دربرگیرنده-یِ نیرویی است که در فرادستِ شهروندان است. در همبودگاه هایِ نادمکراتیک چیزی بنام نیروی همبودگاهی بگونه-ی سازمان داده شده وجود ندارد، و خلاصه میشود در نیرویی که در محافل سنتی وجود دارد، همانند خانواده، قهوه خانه یا زورخانه و همانند اینها. ولی این نیرو از این اندازه فراتر نمیرود. برای اینکه خودکامگی سیاسی این پروانه را به همبودگاه نمیدهد که بتواند خودش را سازماندهی کند و در جایی در برابر آن بایستد. به واژگونه در همبودگاه هایِ دمکراتیک یک هم وزنی میان نیروی همبودگاهی و نیروی سیاسی برپا است، تا حکومت نتواند در جایی هوس کند که به همبودگاه زورگویی کند. بدینسان در همبودگاهِ سنتی و سازمانداده نشده-ی ایران میتوانیم این انتظار را داشته باشیم که هر دگرگونی سیاسی، بجای دمکراسی به باززایش خودکامگی بیانجامد. و خودکامگی خودش را در چهرهای دیگری نشان دهد، همانند همان آزمونی که ما در انقلاب سال 1357 داریم، که هر بار نماد خودکامگی دگرگون شده است و نه سرشتِ آن. آنچه که درنگریستن به آن مَهین و مهم است این است که سازماندهی همبودگاه پدیده ای نیست که خودبخودی انجام گیرد، و کُنشگران سیاسی و آزادیخواهان باید درنگر داشته باشند که این نیرو را باید از همکنون سازماندهی کرد. یعنی اینکه برویم به سویِ برپایی انجمن ها، نهادها، و کارزارهایی که شهروندان بگونه-یِ راسته و مستقیم خود را در آنها بیامیزند. درنگر داشته باشید که یکی از گرفتاری هایِ مهم کنونی جُنبشَ، گرفتاری سازماندهی میباشد. همکنون در وضعیت هَستیم که جَنبش در حال دادن هزینه های جانی است بگونه ای که هر روز در هال آزمودن دستگیر شدن ها، هدف پیگرد شدن ها و بازاداشت ها و فراخوانده شدن ها به بازداشتگاه ها، زندانی شدن ها و شکنجه و اعدام هواداران جُنبش هَستیم، همزمان نیز ناگزیر هَستیم که پدیده ای را بنام سازماندهی همبودگاهی را هم بیازمایم. تلاش ها و آزمون های اندکی در این زمینه شده اند، از کارزار یک میلیون امضا گرفته تا پُشتیبانی از حقوق کودکان، زنان، بیکاران و کارگران و برپایی اتحادیه هایِ کارگری، ولی همه-ی اینها زیر تیغ راسته و مستقیم سرکوب هَستند. از اینروست که همبودگاه در برابر نیروی سیاسی بدون پدافندی و ناآزموده است. و هرگاه که همبودگاه بخودش میآید و میخواهد که سبب دگرگونی ای شود، این دگرگونی ساختاری نیست، تنها در تراز بالای حاکمیت انجام میگیرد. به زبان دیگر قدرت از یک جناح طبقه حاکم به طبقه دیگر دست به دست میشود. هدف از این دگرگونی ها در تراز حکومت این است که قدرت در دست حاکمیت بماند و بتواند همچنان لایه هایِ پایین ِهمبودگاه را مهار کنند؛ بهترین روش لگام زدن به همبودگاه هم این است که از برپایی سازماندهی در همبودگاه پیشگیری کند. ما آزمون سال 1358 و 1359 را داریم. در فردای انقلاب فضایی در کشور ایجاد شده بود که کمابیش آزادی در کشور بود. ولی این آزادی نسبی پیش از اینکه بتواند بگونه گُسترده مورد بهره برداری همبودگاه قرار گیرد، از سوی نیروی سازمانداده شده-یِ حکومت از بالا تار و مار شد. یعنی اینکه هنگامیکه خمینی و دارو دسته او به سرکار آمدند، وارث یک دستگاه حکومتی شدند که دست نخورده مانده بود؛ از ارتش، شهربانی و وزارت اطلاعات برخوردار بود؛ برای آغاز کار تنها میبایست نماد ها و فرتورها ها را دگرگون میکردند و بجای سرود شاهنشاهی، سرود « ای خمینی امام» میخواندند. سپس دیدم که این روندِ جابجایی با شتاب انجام گرفت و نُخستین گامی هم که فرمانروایان تازه برداشتند تار و مار کردنِ تُند و سریع مخالفانشان بود. از همان آغاز حکومت به اعتراض هایِ همبودگاهی تازید، چه میخواست در باره-یِ پوشش زنان باشد و چه در باره-یِ دستمزد کارگران باشد، یا گردهمایی هایِ آزاد و یا رسانه هایِ گروهی آزاد. به همه-یِ چیزهایی تاختند که نمودار حقوق شهروندی بودند. و از اینرو که نیروی هایِ فرمانروایان تازه سازمانداده شده بودند و ارتش، سپاه، شهربانی و کمیته ها را در دست داشتند، توانستند بر همبودگاه سوار شوند؛ مخالفان را تار و مار کنند، اعدام ها را سازماندهی کنند، از ادامه-یِ کار حزب ها و گروه ها پیشگیری کنند، و خودکامگی مطلق خودشان را در سال هایِ میانی دهه شصت چیره کنند. فرنود این باززایش خودکامگی این بود که آزادیخواهان و انقلابیون همینکه خواستند پس از انقلاب 1357 بخودشان بیایند و خودشان و همبودگاه را سازماندهی کنند، مردم را آگاه کنند تا بتوانند بدنه-ی یک نیروی همبودگاهی را بسازند، که بتواند در برابر نیروی سیاسی چیره بر کشور ایستادگی کند، دیر شده بود. و به علت نبود سازماندهی در همبودگاه، آن مجموعه کوچک از فَرمانروایان تازه که سازماندهی داشتند توانستند، خودکامگی خودشان را بر همبودگاه بپذیرانند. اینبار هم این احتمال هست که ما گواه بازکرد و تکرار اینچنین رویدادهایی باشیم. و نباید بانگاریم که با سرنگونی این حکومت اسلامی یک بهشت دمکراسی در ایران برپا خواهد شد. همانگونه که در جُستار پیشین بازنمود کردم، ما باید به ساختن دمکراسی باور داشته باشیم. و ساختن دمکراسی در گام نخست درونی کردنِ منش و رفتار دمکراتیک است، و از سوی دیگر درنگریستن به موضوع سازماندهی و هدفمند کار کردن است. اینکار مهم شدنی نیست، مگر اینکه از همکنون به آن بیاندیشیم. و تلاش کنیم که با برپایی انجمن هایِ کوچک و خودجوش گام هایِ نُخست را برداریم. هنگامیکه من از انجمن هاِ و گروه هایِ خودش گفته به میان میآورم منظور من این است که آنها نیاز به رهبری از بالا نداشته باشند، انجمن ها و گروه هایی که هر شهروند ایرانی میتواند آن ها را بسازد؛ در بندرعباس، مشهد، تبریز و تهران. هرکجا که بخواهید، یک آموزگار، یک کارمند یا هر کسی که در جایی زندگی میکند میتواند این انجمن ها را برپا سازد. نخست از راه افزودن یک هموند به گروه خودش، سپس دو تن و سپس شش تن و رفتن بسوی برپایی انجمن هایی که این توانایی را داشته باشند که در یک مرحله ای ویژه ازخودشان نوآفرینی و ابتکار نشان دهند. و آغازگر یک جنبشی شوند. اینچنین انجمن هایی باید بتوانند هفته ای یکبار هم که شده است بدورهم گرد آیند، فراپُرسش ها و گرفتاری ها را به تبادل اندیشه بگذارند، آنها را بررسی و واکاوی کنند. اینکارها نشان دهنده-یِ این است که سلول هایِ تورینه ها و شبکه هایِ همبودگاهی دارند ساخته میشوند. و فراموش نکنیم که گرفتاری جَنبش امروز، دشواری آن در سازماندهی است. و این سازماندهی از بالا امکان ناپذیر است. این سازماندهی همکنون از دست یک نیروی متمرکز برنمیآید. این احتمال هَست که جریان هایی باشند که بتوانند راهکار پیشکش کنند، آموزش بدهند و این آموزش ها را از راه ماهواره ها، تارکده (اینترنت)، سی دی، نوشتار، شبنامه، آگاهینامه، گفتگو و تلفن و دیگر راه ها در میان مردم پخش کنند و آنها در همبودگاه گُسترش پیدا کُنند. اینکارها امکان پذیر است، ولی این امکان نیست که تنها یک کانون بتواند به سازماندهی همه-یِ اینکارها بپردازد. این یک پنداشتِ بیهوده ای است. یک دانش سازماندهی هَست که انجمن ها و سازمان ها میتوانند در همبودگاه بگُسترانند و آن را همگانی کنند، ولی بکارگیریِ این آموزش ها و ترادیسی و دگرگون کردن آنها به یک واقعیت مادی، نیازمندِ نوآفرینی و ابتکار هر شهروند ایرانی است، کسیکه از این دانش برخوردار است و به نیاز و بایستگی برای بکارگیری این آموزش ها آگاه است و از دلاوری و بیباکی برخوردار است گام به پیش میگذارد و با گردآودن خواهران و برادان و خویشاوندان و دوستانش، گروهی را میسازد. در گام نُخست برای پدافندی از حقوق بشر خودشان و در گامه-ی دوم برای پدافندی از حقوق جمعی و شهروندی خودشان. بدینسان ما میتوانیم برویم به سویِ تورینه و شبکه سازی، و برپایی تورینه هایِ سازمان داده شده ای که میتوانیم از آنها بجایِ نیرویِ همبودگاهی نام ببریم. این نیرویِ همبودگاهی سپس تر توانمند خواهد بود که در برابر یک حاکمیت ناشایست، بدون مشروعیت و نامردُمیک دست به پایورزی و ایستادگی هایِ شهروندی بزند.
http://www.youtube.com/watch?v=2YSjUOd9934
کورش عرفانی (خودرهاگران)
همانگونه که میدانید در هر همبودگاهی ما دو نیرو داریم نیروی همبودگاهی و نیروی سیاسی. نیروی سیاسی از حکومت، دولت، مجلس، و احزاب سیاسی ساخته میشوند. از سوی دیگر نیروی اجتمایی است که دربرگیرنده-یِ نیرویی است که در فرادستِ شهروندان است. در همبودگاه هایِ نادمکراتیک چیزی بنام نیروی همبودگاهی بگونه-ی سازمان داده شده وجود ندارد، و خلاصه میشود در نیرویی که در محافل سنتی وجود دارد، همانند خانواده، قهوه خانه یا زورخانه و همانند اینها. ولی این نیرو از این اندازه فراتر نمیرود. برای اینکه خودکامگی سیاسی این پروانه را به همبودگاه نمیدهد که بتواند خودش را سازماندهی کند و در جایی در برابر آن بایستد. به واژگونه در همبودگاه هایِ دمکراتیک یک هم وزنی میان نیروی همبودگاهی و نیروی سیاسی برپا است، تا حکومت نتواند در جایی هوس کند که به همبودگاه زورگویی کند. بدینسان در همبودگاهِ سنتی و سازمانداده نشده-ی ایران میتوانیم این انتظار را داشته باشیم که هر دگرگونی سیاسی، بجای دمکراسی به باززایش خودکامگی بیانجامد. و خودکامگی خودش را در چهرهای دیگری نشان دهد، همانند همان آزمونی که ما در انقلاب سال 1357 داریم، که هر بار نماد خودکامگی دگرگون شده است و نه سرشتِ آن. آنچه که درنگریستن به آن مَهین و مهم است این است که سازماندهی همبودگاه پدیده ای نیست که خودبخودی انجام گیرد، و کُنشگران سیاسی و آزادیخواهان باید درنگر داشته باشند که این نیرو را باید از همکنون سازماندهی کرد. یعنی اینکه برویم به سویِ برپایی انجمن ها، نهادها، و کارزارهایی که شهروندان بگونه-یِ راسته و مستقیم خود را در آنها بیامیزند. درنگر داشته باشید که یکی از گرفتاری هایِ مهم کنونی جُنبشَ، گرفتاری سازماندهی میباشد. همکنون در وضعیت هَستیم که جَنبش در حال دادن هزینه های جانی است بگونه ای که هر روز در هال آزمودن دستگیر شدن ها، هدف پیگرد شدن ها و بازاداشت ها و فراخوانده شدن ها به بازداشتگاه ها، زندانی شدن ها و شکنجه و اعدام هواداران جُنبش هَستیم، همزمان نیز ناگزیر هَستیم که پدیده ای را بنام سازماندهی همبودگاهی را هم بیازمایم. تلاش ها و آزمون های اندکی در این زمینه شده اند، از کارزار یک میلیون امضا گرفته تا پُشتیبانی از حقوق کودکان، زنان، بیکاران و کارگران و برپایی اتحادیه هایِ کارگری، ولی همه-ی اینها زیر تیغ راسته و مستقیم سرکوب هَستند. از اینروست که همبودگاه در برابر نیروی سیاسی بدون پدافندی و ناآزموده است. و هرگاه که همبودگاه بخودش میآید و میخواهد که سبب دگرگونی ای شود، این دگرگونی ساختاری نیست، تنها در تراز بالای حاکمیت انجام میگیرد. به زبان دیگر قدرت از یک جناح طبقه حاکم به طبقه دیگر دست به دست میشود. هدف از این دگرگونی ها در تراز حکومت این است که قدرت در دست حاکمیت بماند و بتواند همچنان لایه هایِ پایین ِهمبودگاه را مهار کنند؛ بهترین روش لگام زدن به همبودگاه هم این است که از برپایی سازماندهی در همبودگاه پیشگیری کند. ما آزمون سال 1358 و 1359 را داریم. در فردای انقلاب فضایی در کشور ایجاد شده بود که کمابیش آزادی در کشور بود. ولی این آزادی نسبی پیش از اینکه بتواند بگونه گُسترده مورد بهره برداری همبودگاه قرار گیرد، از سوی نیروی سازمانداده شده-یِ حکومت از بالا تار و مار شد. یعنی اینکه هنگامیکه خمینی و دارو دسته او به سرکار آمدند، وارث یک دستگاه حکومتی شدند که دست نخورده مانده بود؛ از ارتش، شهربانی و وزارت اطلاعات برخوردار بود؛ برای آغاز کار تنها میبایست نماد ها و فرتورها ها را دگرگون میکردند و بجای سرود شاهنشاهی، سرود « ای خمینی امام» میخواندند. سپس دیدم که این روندِ جابجایی با شتاب انجام گرفت و نُخستین گامی هم که فرمانروایان تازه برداشتند تار و مار کردنِ تُند و سریع مخالفانشان بود. از همان آغاز حکومت به اعتراض هایِ همبودگاهی تازید، چه میخواست در باره-یِ پوشش زنان باشد و چه در باره-یِ دستمزد کارگران باشد، یا گردهمایی هایِ آزاد و یا رسانه هایِ گروهی آزاد. به همه-یِ چیزهایی تاختند که نمودار حقوق شهروندی بودند. و از اینرو که نیروی هایِ فرمانروایان تازه سازمانداده شده بودند و ارتش، سپاه، شهربانی و کمیته ها را در دست داشتند، توانستند بر همبودگاه سوار شوند؛ مخالفان را تار و مار کنند، اعدام ها را سازماندهی کنند، از ادامه-یِ کار حزب ها و گروه ها پیشگیری کنند، و خودکامگی مطلق خودشان را در سال هایِ میانی دهه شصت چیره کنند. فرنود این باززایش خودکامگی این بود که آزادیخواهان و انقلابیون همینکه خواستند پس از انقلاب 1357 بخودشان بیایند و خودشان و همبودگاه را سازماندهی کنند، مردم را آگاه کنند تا بتوانند بدنه-ی یک نیروی همبودگاهی را بسازند، که بتواند در برابر نیروی سیاسی چیره بر کشور ایستادگی کند، دیر شده بود. و به علت نبود سازماندهی در همبودگاه، آن مجموعه کوچک از فَرمانروایان تازه که سازماندهی داشتند توانستند، خودکامگی خودشان را بر همبودگاه بپذیرانند. اینبار هم این احتمال هست که ما گواه بازکرد و تکرار اینچنین رویدادهایی باشیم. و نباید بانگاریم که با سرنگونی این حکومت اسلامی یک بهشت دمکراسی در ایران برپا خواهد شد. همانگونه که در جُستار پیشین بازنمود کردم، ما باید به ساختن دمکراسی باور داشته باشیم. و ساختن دمکراسی در گام نخست درونی کردنِ منش و رفتار دمکراتیک است، و از سوی دیگر درنگریستن به موضوع سازماندهی و هدفمند کار کردن است. اینکار مهم شدنی نیست، مگر اینکه از همکنون به آن بیاندیشیم. و تلاش کنیم که با برپایی انجمن هایِ کوچک و خودجوش گام هایِ نُخست را برداریم. هنگامیکه من از انجمن هاِ و گروه هایِ خودش گفته به میان میآورم منظور من این است که آنها نیاز به رهبری از بالا نداشته باشند، انجمن ها و گروه هایی که هر شهروند ایرانی میتواند آن ها را بسازد؛ در بندرعباس، مشهد، تبریز و تهران. هرکجا که بخواهید، یک آموزگار، یک کارمند یا هر کسی که در جایی زندگی میکند میتواند این انجمن ها را برپا سازد. نخست از راه افزودن یک هموند به گروه خودش، سپس دو تن و سپس شش تن و رفتن بسوی برپایی انجمن هایی که این توانایی را داشته باشند که در یک مرحله ای ویژه ازخودشان نوآفرینی و ابتکار نشان دهند. و آغازگر یک جنبشی شوند. اینچنین انجمن هایی باید بتوانند هفته ای یکبار هم که شده است بدورهم گرد آیند، فراپُرسش ها و گرفتاری ها را به تبادل اندیشه بگذارند، آنها را بررسی و واکاوی کنند. اینکارها نشان دهنده-یِ این است که سلول هایِ تورینه ها و شبکه هایِ همبودگاهی دارند ساخته میشوند. و فراموش نکنیم که گرفتاری جَنبش امروز، دشواری آن در سازماندهی است. و این سازماندهی از بالا امکان ناپذیر است. این سازماندهی همکنون از دست یک نیروی متمرکز برنمیآید. این احتمال هَست که جریان هایی باشند که بتوانند راهکار پیشکش کنند، آموزش بدهند و این آموزش ها را از راه ماهواره ها، تارکده (اینترنت)، سی دی، نوشتار، شبنامه، آگاهینامه، گفتگو و تلفن و دیگر راه ها در میان مردم پخش کنند و آنها در همبودگاه گُسترش پیدا کُنند. اینکارها امکان پذیر است، ولی این امکان نیست که تنها یک کانون بتواند به سازماندهی همه-یِ اینکارها بپردازد. این یک پنداشتِ بیهوده ای است. یک دانش سازماندهی هَست که انجمن ها و سازمان ها میتوانند در همبودگاه بگُسترانند و آن را همگانی کنند، ولی بکارگیریِ این آموزش ها و ترادیسی و دگرگون کردن آنها به یک واقعیت مادی، نیازمندِ نوآفرینی و ابتکار هر شهروند ایرانی است، کسیکه از این دانش برخوردار است و به نیاز و بایستگی برای بکارگیری این آموزش ها آگاه است و از دلاوری و بیباکی برخوردار است گام به پیش میگذارد و با گردآودن خواهران و برادان و خویشاوندان و دوستانش، گروهی را میسازد. در گام نُخست برای پدافندی از حقوق بشر خودشان و در گامه-ی دوم برای پدافندی از حقوق جمعی و شهروندی خودشان. بدینسان ما میتوانیم برویم به سویِ تورینه و شبکه سازی، و برپایی تورینه هایِ سازمان داده شده ای که میتوانیم از آنها بجایِ نیرویِ همبودگاهی نام ببریم. این نیرویِ همبودگاهی سپس تر توانمند خواهد بود که در برابر یک حاکمیت ناشایست، بدون مشروعیت و نامردُمیک دست به پایورزی و ایستادگی هایِ شهروندی بزند.
http://www.youtube.com/watch?v=2YSjUOd9934
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر