۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

نقش اختیار ما در دگرگونی شرایط جبر حاکم بر ایران

نُسکِ پارسی

دکتر کورش عرفانی (خودرهاگران)


جبرگرایی و اختیار گرایی و هَنایش [1] آن ها بر سرنوشت جنبش

چکیده:

با آنکه حکومت اسلامی سایه-ی سیاه جبر خودکامگی اش را در همه-ی زمینه ها بر آسمان ایران افکنده است، کنار زدن سایه-ی بدشگون این جبر خودکامگی در راستای دست یافتن به یک دگرگونی ساختاری تنها به آزادی گُزینش و اختیار ما بستگی دارد. اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به این علت است که ما از امکان هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین دلیل است که شرایط به سود دشمن میچرخند.

سرآغاز:


همانگونه که میدانید ما در نبردی به سر میبریم که از نگر گُذشتهنگاری از کرامندی فراوانی برخوردار است. و با همگری [2] به برخوردی که ما با این نهاده [3] میکنیم، میتوانیم سرنوشت کشورمان را دیر یار زود دگرگون کنیم. زمان مورد نیاز برای رسیدن به آن هنگامه-یِ سرنوشت ساز، بستگی به نگرشی دارد که ما از توان خود و یا خویشکاری [4] خود داریم. پیش از اینکه گُفتاورد خویشکاری پیشکشیده شود، نهاده-یِ نُخست، دیدگاهی است که باید بر توانایی های و توانمندی هایِ خودمان داشته باشیم، و اینکه توانا به انجام چه کاری هَستیم؟ فراموش نکنیم که این نهاده بر میگردد به دیدگاهی که ما، چه آگاهانه و چه ناخودآگاه در باره-یِ جبر و اختیار داریم.
اگر به حکومت اسلامی درخاستگاه جریانی نگاه کنیم که دارد جبر خودکامگی، جبر جَنوری [5]، جبر ترازداری [6] ، جبر نابرابری، جبر تنگدستی، و دیگر جبرها را دارد به مردم می پذیراند، جُستار بر سر این است که آیا ما این جبر را بگونه-یِ یک پدیده-یِ دگرگون ناپذیر میپنداریم، و یا دگرگونی آن را به اندازه ای دشوار می بینیم که بیشتر گرایش داریم که آن را به شَوَندهایی [7] که در ورای اراده و خواست ما هَستند، واگذار کنیم. و یا اینکه در این میان، نغشی را برایِ ایفا کردن برای خودمان میشناسیم، که در پایان به کاهش این جبر و از میان برداشتن آن میفرجامد. و همین نگرش است که اگر خوب نگاه بکنیم. پی میبریم که براستی جبری که جمهوری اسلامی دارد بما می پذیراند، برآیندِ بکارنگرفتن اختیاری است که ما در دست داریم. به چم [8] اینکه چه در درون ایران و چه برون ایران جبری که دارد بر ما پذیرانده میشود درجایگاه جبر سامه ها [9] ، جبر پیرامون، جبر ترس، جبر فشار و دیگر جبر ها، هیچگاه مطلق نیستند؛ به چم اینکه همیشه برای ما کمینه ای [10] از شایش ها [11] هستند که میتوانیم آن ها را بکاربگیریم و به شوه [12] آن ها میتوانیم سامه ها را به اندازه-یِ خودمان و به آن میزانی که از دست مان برمیآید، به سوی دگرگونی مثبت هول بدهیم. تا زمانیکه دیدگاه ما به جبری که دُشمن به ما میپذیراند، مطلق است، روشن است که بپنداریم که کار فراوانی از دست ما برنمیآید. ولی اگر که بیایم و آن دیدگاه تَرادادی [13] جبر و اختیار را کنار بگذاریم، ما واگردانده خواهیم شد [14] به افرادی که بتوانیم این نکته را برای خودمان جا بیاندازیم که اگر دشمن توانا است که جبری را بر ما چیره کند، به شَوَندِ [15] این است که ما از شایش هایی که در فَرادست داریم، بهره نمیبریم؛ ما اراده و خواستِ خودمان را کوشا بکارنمیگیریم و به همین فرنود [16] است که سامه ها به سود دشمن میچرخند. پروانه بدهید که نمونه ای بیاورم تا این جُستار از هالت ویری [17] خودش بیرون بیاید. بر پایه-یِ آمار ها، ما نزدیک به 3 میلیون ایرانی در برونمرز داریم. درنگر بگیرید که این 3 میلیون تن دیگر نمیتوانند بگویند که چون ما زیر تیغ امنیتی دشمن هَستیم، هیچکاری از دستمان برنمیآید. آنها توانایی هایِ فراوانی دارند برای کمک رسانی به نیروهایِ درون کشور، از نگر داراکی [18]، مادی، قرارسانی [19]، اندیشمندی، و پشتیبانی هایِ گوناگوی سیاسی، کارتاری هایِ فرهنگی و دیگر کارها. ولی اگر که آنها اینکارها را نمیکنند، این کوتاهی دیگر پیوندی با جبر پذیرانده شده از سویِ دشمن ندارد. میتوانیم بگویم که این یک جبر روانی است که در درون این کسان لانه کرده است. بگونه ای که این کسان از سویِ خودشان زَدافزاری شده اند [20]، خودشان خودشان را ناتوان کرده اند. این رفتارها چندان پیوندی با شَوَند هایِ بیرونی ندارند، مگر اینکه بخواهیم شَوَندهایِ بیرونی را سامه ایِ زندگی افراد بدانیم. که راستی این است که جدا از اندک کسانی که درآمدهای خیلی بالایی دارند، همه-یِ ایرانیان برونمرزی چه در آمریکا، استرالیا، و اروپا، کمابیش از یک نِهِشت [21] همانندی برخوردارند، جدا از کسانی که در نهشتِ پناهجویی بسر میبرند، که امکان کار ندارند و سامه هایِ دشواری دارند. وگرنه، همه ایرانیان باید که کار بکنند، و برای زُدودن گرفتاری هایِ زندگیشان درآمد بدست آورند. ولی این چیزها راهبندی برای انجام کمینه ای از کار نمیشوند. این کمینه از کار میتواند 10 دم [22] در روز باشد میتواند یک تسو [23] در روز باشد و میتواند 10 ساعت باشد. به هرروی همه ما در برونمرز این شایش را داریم که یک کار کوچکی را انجام دهیم. برخی پرسش میکنند که ارزش اینکار چه چیزی میتواند باشد؟ با نمونه های ساده آغاز کنیم نمونه هایی که براستی نشان دهنده-یِ نهشتِ روانی و شیوه-یِ برخوردِ ایرانیان با این نهاده است. برای نمونه ایرانیان زیادی هَستند که میروند پای نوشتارها و گُزارش هایِ گوناگون که آن ها را بخوانند، گوش بدهند، نگاه کنند و سپس رد میشوند. یک دم بیاندیشیم که اگر کسی بتواند 10 دَمَک [24] در پایِ نوشتار یا گُزارشی دَرنگ کند. و برای نمونه به گفتار یا نوشتاری که از آن خوشش آمده است یک امیتاز بدهد، یا اینکه در پایِ آن گفتار یک یاداشت یا تفسیری بنویسد که: «آفرین، خیلی خوب بود»، و یا اینکه «خیلی بد بود»، ولی فَردید [25] این است که کوشا برخود کند. هم میهنان ما باید که بدانند که آنچیزی که در پایان، کارساز خواهد بود، و به دگرگونی خواهد فرجامید، یک فَرجود [26] الاهی و یا یک فَرجودِ یا فَراش کرد [27] و یا یک پدیده-یِ بدور از باور نیست. براستی اگر ما راستینگرا [28] باشیم، درمینگریم که گردایه-یِ [29] از همین کارهایِ هایِ خیلی کوچک، و انباشت آنها از نگر کمی، شوه ای میشوند، که دگرگونی های کیفی بوجود بیایند. و ما کامگار [30] میشویم که در یک گامه [31]، در راه مبارزه و در گُذرگاه دگرگونی پیش برویم. بنابر این اگر ما بیایم چندتا نوشتار از راه رایانامه به دوستانمان بفرستیم که باور داریم درخور هَستند و آن ها را دوست داریم و یا بیایم در باره-یِ یک دیدگاه، یا نهاده ای از راه تلفن با کسی گفتگو کنیم. و یا از راه پرماس کردن [32] با هم میهنانمان در درون کشور، با خانواده مان و دوستانمان آنها را در باره-یِ یک گُزارشی که در اینترنت دیده ایم یا در تلوزیون دیده ایم و شایسته بوده اند،آگاه کنیم و به آنها داده هایِ تازه بدهیم. و همه آن چیز هایی را که بنگر میکروسکوپی و کوچک و یا هتا میتوانم بگویم برای برخی شاید بی ارزش و ناکرامند [33] دیده شوند، انجام دهیم، راستی این است که با همین کارهایِ کوچک است که از نگر روانی، من و شما میرسیم به جایی که آمادگی این را پیدا میکنیم که یک کار بزرگتری را انجام دهیم. و با آن کار میتوانیم برویم به سوی یک کار دیگر که آهسته آهسته یارا و دلیری این را پیدا بکنیم که با دیگران پیوستگی [34] برپا کنیم و گفته هایِ دیگران را بشنویم و گفته هایمان را با دیگران در میان بگذاریم، رایانامه بده بستان کنیم و برویم در یک کافه و جایی بشینیم و با دیگران در باره-یِ فراپُرسش هایِ ایران بجُستاریم و هم اندیشی کنیم. بنابراین هم میهنان گرامی، فراموش نکینم که در ادامه انجام اینکار هاست که فرایند دگرگونی پیکر میگیرد. فرایند دگرگونی چیزی در ورای اراده و خواست من و شما، یا در ورای کنش من و شما نیست، درست است برخی باور دارند که دولت های بیگانه یا سازه هایِ [35] جهانی و کرانه ای و یا دیگر چیزها هنایش گذار [36] هَستند، ولی آنها تنها یک بخش از نهاده هَستند. بخش دیگر که میتواند واگردانده شود به بخش بُنیادین ِدگرگونی، به بخش مَهین [37] فرایندِ دگرگونی، آن بخش اراده و خواستِ من و شما است. باور به اینکه بکارگیری آنچیزی که در فَرادَستِ من و شما است، واگردانده میشود به جبری که ما میتوانیم به دشمن بپذیرانیم . یک دم بانگاریم که اگر این 3 میلیون ایرانی برونمرزی یک تسو، در روز در هفته، و یا در ماه، از وقت خودشان را هزینه برای کمک به جنبش کنند، میشود 3 میلیون تسو کار در راه آزادیخواهی و در گُذرگاه جُنبش برای دگرگونی خواهی. و بانگاریم که انباشت کمی این تسوهایِ کار در روز، در هفته و در ماه، چگونه میتوانند در یک گامه، یک کار بُنیادین بکنند که بتوانند خودشان را بجایِ راستینگی [38] به دُشمن آزادی و دُشمن ایران و ایرانی به چم حکومت اسلامی بپذیرانند، و اینبار دیگر نه کمی ونکه [39] کیفی.
برآیند این گفتار این است که من، هم میهنان گرامی را فرامیخوانم به اینکه به فراپُرسش جبر و اختیار در خاستگاه یک پدیده-یِ نسبی نگاه بکنند که میتوانند بکمک آگاهی، اراده، خواست، پشتکار، و کار هدفمندشان هتا اگر برای چند دم هم که شده باشد، خودشان را در آن درآمیزند.

http://www.youtube.com/watch?v=RaLZt9WETAo

پهرست واژگان:

1. تأثیر
2. تناسب
3. موضوع
4. مسئولیت
5. جنایت
6. اقتصاد
7. علت هایی
8. یعنی
9. شرایط
10. حداقلی
11. امکان ها
12. سبب
13. سنتی
14. تبدیل خواهیم شد، واگرداندن (تبدیل شدن)
15. علت
16. دلیل
17. ذهنی
18. مالی
19. تبلیغاتی
20. خلع سلاح شده اند
21. وضعیت
22. دقیقه
23. ساعت
24. ثانیه
25. منظور
26. معجزه
27. تحول ماورای طبیعی
28. واقعگرا
29. مجموعه
30. موفق
31. مرحله
32. تماس گرفتن
33. بی اهمیت
34. ارتباط
35. پارامتر های
36. تأثیرگذار
37. مهم
38. واقعیت
39. بلکه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر