۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

فراپُرسش شمار نیروهای مردمی در یک جُنبش برانداز

نُسخه فارسی


سازمان خودرهاگران


چکیده:


بیشینه و اکثریتی از مردم، آگاه از بیدادگری، ناخُرسند و خشمگین از اوضاع ناگوار کشور و خواهان دگرگونی هَستند، ولی آنها به دلیل بی بهره بودن از نیروی روانی بالا و ویژگی شیردلی، سود خود را هم اکنون در ایستادن در کنار گودِ مبارزه جُستجو میکنند، ولی با اینهمه آنها پُشتوانه-یِ جُنبش هَستند؛ از سویی دیگر کمینه و اقلیتی از مردم هَستند که هم از ویژگی آگاهی و هم دلاوری برخوردارند و آماده هَستند هزینه پرداخت کنند و با یادگیری سازماندهی خود، کار رژیم را به پایان برسانند. آن بیشینه از مردم که پُشتوانه-ی جُنبش هَستند، ولی اراده گرا نیستند، هنگامیکه نخستین نشانه های فروپاشی رژیم را تماشا کنند به کمک آن کمینه-ی کُنشگرای جنبش خواهند شتافت که نقش موتور جنبش را بازی میکند. بنابر این میبایست که ویژگی آگاهی و شیردلی را در این کمینه-ی کُنشگر نیرومندتر ساخت و کانون و گرانیگاهِ همه-یِ تلاش ها را روی سازماندهی این کمینه-یِ کنشگر گذاشت که میتواند با بکارگیری از آگاهی خودش و دلاوریش دست به حرکت سرنوشت ساز و تاریخ ساز بزند که همانا سرنگونی حکومت اسلامی است.





سرآغاز:


خیلی ها بر این باور هَستند که اگر همگی مردم در مخالفت با حکومت اسلامی در گردهمایی هایِ سرنوشت ساز شرکت نکنند، نمیتوان چشمداشتی به سرنگونی رژیم و پیروزی جُنبش داشت و از اینرو آنها بر این باور هَستند که برای دستیافتن به پیروزی باید بیشینه و اکثریت مردم در این راهپیمایی ها باشند. با درنگریستن به آزمون جنبش در یازده ماه گذاشته نیاز است که ما این موضوع را موشکافی کنیم تا بتوانیم آن را راستنگرایانه و واقعگرایانه ارزیابی کنیم، تا به واقعیت هایی که امکان پذیر هَستند، پی ببریم.
بنگر میآید که در همبودگاه ایران از بهر 31 سال حکومتِ جمهوری اسلامی که همگی ماندگاریش را بر روی ترس، خودکامگی و جا انداختن فرهنگ ستم پذیری و گُسترش خرافات، ناامنی و بی اعتمادی در میان مردم و گرفتاری هایی از این دست سوار کرده است، شرایط آنچنان فراهم نباشند تا جنبش بتواند در پیکر یک انبوهِ چند ده میلیونی واکنش نشان دهد و هواداران آن به میدان درآیند. نیاز به یادآوری است که در سال های 1356 و 1357 زمانیکه داشت انقلاب در همبودگاه ایران شکل میگرفت، جامعه بکر و دست نخورده بود . در آن دوران روابط انسانی و اجتمایی بگونه ای بود که شهروندان بهم اعتماد میکردند و برای انجام یک حرکت مشترک باهم همدل و هم اندیشه میشدند و بسیاری از ارزش ها هنوز برایِ انجام کارهای مشترک زنده بودند. درحالیکه ما میدانیم که امروز چنین شرایطی وجود ندارد، نه جامعه-یِ امروز آن اندازه بکر است که در آن سال ها بود، و نه بافت طبقاتی و ساختار اجتمایی آن دست نخورده مانده است؛ جمعیت جابجا شده است و بطور کلی ما با یک جامعه-یِ تازه روبرو هستیم. ولی آموزه و درسی را که من میخواهم از آن یک پند تاریخی بگیریم این است: باآنکه در دورانِ انقلاب سال 1357 جمعیت ایران چیزی نزدیک به 35 تا 37 میلیون تن بود، در سراسر ایران شاید که پنج میلیون تن بگونه-یِ کوشا در گردهمایی های اعتراضی در آن سال ها شرکت کردند و نزدیک به 30 میلیون تن کنار ایستاده بودند. اکنون میتوانیم نزدیک به 10 میلیون تن را به دلیل سن کم آنها کنار بگذاریم، ولی واقعیت این است که همبودگاهِ ایران توانست با پُشتگرمی به 5 میلیون تن از جمعیت خودش آن حرکت را که ما از آن به نام یک حرکت گسترده-یِ مردمی نام میبریم به سرانجام برساند. و همچنین در روزهایِ حساس انقلاب که روز 21 و 22 بهمن بودند، جمعیتِ میلیونی در خیابان ها حضور نداشت، تنها یک شمار محدودی بودند که دست به جنگ ابزار بردند و نبردِ مسلحانه را آغاز کردند و کار را به پایان رساندند؛ ولی واقعیت این است که شمار فراوانی از افراد به نام پشتیبان انقلاب در جامعه بودند. با آنکه بیشینه ای از مردم خواهان دگرگونی بودند، ولی با اینهمه، نمیتوانیم از آن ها به نام جمعیت کُنشگر یاد کُنیم که خواهانِ به پیروزی رساندنِ انقلاب بگونه-یِ کوشا بوده باشند.
شرایط کنونی نیز میبایستی که تا اندازه ای در همین راستا ارزیابی شود. به سخن دیگر این اندیشه درست نیست که برای به پیروزی رساندن جنبش سبزها و سرنگونی حکومت اسلامی، نیاز به 70 میلیون تن از جمعیت 74 میلیونی ایران درخیابان ها باشد. چنین اَنگاشت و تصوری کودکانه و ساده لوحانه است؛ نه واقعی است و نه شما میتوانید در جایی از تاریخ چنین نمونه ای را سراغ بگیرید که در جامعه ای چنین چیزی روی داده باشد؛ همیشه این نیروهای دگرگونخواه جامعه هستند که موتور جنبش و دگرگونی هستند. و آنها هستند که کار را به پایان میبرند. بنابر این ما باید که پُشتگرمی بر نیروهایی داشته با شیم که از ویژگی آگاهی دلاوری برخوردار هستند و میتوانند با بدست آوردن ویژگی سوم که سازماندهی است، کار را کامگارانه به پایان برسانند.
اگر بخش کوچکی از جامعه-یِ ناآگاه ایران را کنار بگذاریم، بخش بزرگی از جامعه-یِ ایران در جریان رویداد ها است ولی از ویژگی دلاوری بی بهره میباشد، و از سویی دیگر بخشی از جامعه نیز هست که هم از ویژگی آگاهی برخوردار است و هم شیردل است مانند مجید توکلی و منصور اسانلو و بسیاری از مبارزانی که از سال گذاشته تاکنون در خیابان ها پنجه در پنجه-ی نیروهای سرکوبگر رژیم انداخته اند و مبارزه میکنند. پُشتگرمی ما باید که بر روی نیروهایی باشد که از دو ویژگی آگاهی و شیردلی برخوردار هَستند. مهم این است که یک جنبش برانداز نباید بر رویِ آن ده ها میلیون آدمی حساب باز کند که از ستم گُسترده و وضعیت ناگوار کنونی در کشور ناخُرسند هَستند ولی از آنجا که از ویژگی دلاوری بی بهره هَستند، سود خودشان را هم اکنون در کنار میدانِ مبارزه ایستادن جستجو میکنند.
ولی میشود بر روی این آدم ها به نام نیرویی که مخالفتی با دگرگونی ندارند، حساب باز کرد. منظور این است که اگر کمینه یا اقلیتی از جامعه در یک وضعیت ویژه-یِ اجتمایی دست به حرکتی بزند که در آن بیشینه-یِ جامعه خواهان دگرگونی نباشد، این حرکت میتواند به شکست بیانجامد، زیرا جامعه نه تنها با این حرکت همراهی نخواهد کرد، بلکه میتواند در برابر آن نیز بایستد. ولی زمانی که یک حرکتِ دگرگونخواه براه بیافتد که همگی همبودگاه یا بیشینه ای از جامعه نیز که خواهان دگرگونی شرایط ناگوار و بیدادگرانه است با آن همراهی کند، نه تنها هیچگونه ایستادگی در برابر این حرکتِ دگرگونخواهی پدیدار نخواهد گشت، بلکه جنبش از پشتیبانی سراسری نیز برخوردار خواهد شد. ولی این پشتیبانی را جنبش چه زمانی میتواند بدست آورد؟ پاسخ این است: زمانیکه جُنبش توانسته باشد گامه ها و مرحله هایِ نخست فرایند دگرگونی را پیشبرده باشد، آسیب های بُنیادین را به حکومت زده باشد، بگونه ایکه بتواند به جامعه بپذیراند که دورانِ پایان رژیم فرارسیده است، در چنین وضعیتی، بیشینه-ی مردم بگونه-ی کوشا با جنبش همراه خواهند شد؛ هنگامیکه مردم ببینند که دشمن ناتوان شده است و توانایی خطر آفرینی برای آنها را ندارد، در آنجا هست که این مردمیکه از ویژگی آگاهی برخوردار هستند، ناخُرسند و خشمگین نیز هستند ولی بی بهره از ویژگی دلاوری میباشند، با گستردگی به میدان مبارزه گام خواهند گذاشت و در این زمان است که آن خیزش سراسری مردمی انجام میگیرد.
برآیندِ این گفتاورد اینکه: بیشینه یا اکثریتی از مردم آگاه از بیدادگری، ناخرسند و خشمگین در برابر اوضاع ناگوار کشور هَستند؛ آنها بکمک ماهواره یا آزمون های تلخ زندگی میدانند که چه ستم ها و جنایت و غارت هایی در حال انجام گرفتن هَستد، ولی آنها از یک توانایی روانی برای شرکتِ کوشا در جنبش بی بهره هَستند. از این بخش از همبودگاه میتوان به نام یک پشتوانه بزرگ اجتمایی برای آن بخش کنشگرای جامعه نام برد؛ ولی خود جنبش میبایست از سوی آن کمینه یا اقلیتی از همبوگاه پیشبرده شود که آراسته به آگاهی و دلاوری است و برای دستیافتن به هدفش که نهادینه کردن دمکراسی و سرنگونی حکومت اسلامی است، تنها به سازماندهی نیاز دارد. در آن گامه و مرحله-یِ حساس و سرنوشت ساز از جنبش، که نشانه هایِ فروپاشی رژیم آشکار شوند، آن بیشینه-ی جامعه که ناخرسند از وضع است ولی از دلاوری به بهره است، به پشتیبانی کُنشگران جنبش خواهد شتابید.
از اینرو در ماه خرداد که ماه آغاز اعترض ها است، نباید انتظار گردهمایی های میلیونی داشته باشیم. جُنبش را همین چند ده هزار تنی زنده نگه خواهند داشت که به خیابان ها خواهند آمد و آماده هستند که برای پیروزی آن بها پرداخت کنند؛ آنها موتور جنبش هَستند و باید که بر آنها پُشتگرمی داشت. ما میبایست که کار آگاهی سازی برای توده ها را بگونه-ی گُسترده ادامه بدهیم و کوشش کنیم که بر ویژگی دلاوری آنها بیافزاییم. ولی این را نیز بدانیم که کار عملی در میدان نبرد در خیابانها و در رویارویی با نیروهای سرکوبگر رژیم بدستِ آن بیشینه از مردم که اراده گرا نیستند، انجام نخواهد گرفت، بلکه بدستِ کمینه ای از کنشگران انجام خواهد گرفت. بنابر این میبایست که ویژگی آگاهی و شیردلی را در این کمینه-ی کُنشگر نیرومندتر ساخت و کانون و گرانیگاهِ همه-یِ تلاش را بر سازماندهی این کمینه-یِ کنشگر گذاشت که میتواند با بکارگیری از آگاهی خودش و دلاوریش دست به حرکت سرنوشت ساز و تاریخ ساز بزند که همانا سرنگونی حکومت اسلامی است.



http://khodrahagaran.org/Fa/



فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر