خشایار رخسانی
پاسخی به جناب دکتر اسمائیل نوری علا
نوشتار شما را با سرنویس «میرحسین موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟» خواندم، در پایین میخواستم دیدگاه خودم را در باره-یِ آن بیان کنم.
دوستِ گرامی، در سه دهه گذشته هدفِ همه-یِ آزادیخواهانی که یک تنه مبارزه میکردند و آنها که سازمانی کار میکردند این بود که از راه بازتابِ نوشتارها و برپایی نشست ها و همبستگی های سیاسی این آگاهی و امید را به مردم ایران بدهند که میشود با کنار گذاشتن حکومت اسلامی یک ساختار حکومتی بهتر را جایگزین آن کرد، تا روزی این آگاهی رسانی ها و روشنگری ها انگیزه-یِ بپاخاستن مردم در برابر ستم شوند. خوشبختانه برآیندِ این همه تلاش ها و کوشش ها توانست خودش را در 23 خرداد سال گذشته در خیزش سراسری مردم ایران در برابر خودکامگی، نشان دهد، پدیده ای که همه را شگفت زده کرد هم آنها را که خواهان شرکت در گُزیدمان بودند و هم آنها را که آن را تحریم کردند. در این میان جناب میرحسین موسوی خواسته و یا ناخواسته در میان این رزمگاه افکنده شد. میرحسین موسوی هم با آنکه یک سال است که در برابر دغلکاری سازمانداده شده-یِ حکومتی در رای مردم ایستاده است، ولی هیچگاه وفاداری خودش رابه همین سامانه-یِ حکومتِ دینی پنهان نساخته است.
هدف از این پیشگفتار بیان این دیدگاه است که اکنون که در آستانه-ی یکمین سالگرد این جنبش ایستاده ایم، و پس از همه-یِ این فراز و نشیب ها در سال گذشته، نیروهای سکولار و آزادیخواه در جنبش نمیتوانند خود را در برابر کارکردِ میرحسین موسوی در درازایِ یک سال گذشته شگفتزده نشان دهند، کارکردی که از اندیشه ها و وفاداری میرحسین موسوی به این سامانه-یِ حکومتی سرچشمه میگیرد، و او خودش نیز هیچگاه آن ها را پنهان نساخته است. نیروهای آزادیخواه حتی باید که وامدار میرحسین موسوی باشند که جنبش را تا اینجا نیز به اندازه-یِ توانش پیش برده و زنده نگه داشته است ولی آنها میتوانند بجای نکوهش کردن رهبری او در جنبش، تلاش کنند، ادامه-یِ رهبری جُنبش را خود نیروهایِ سکولار و آزادیخواه بدست بگیرند. به باور من اگر کسی باید در این میان سرزنش شود، آن ایرانیان آزادیخواه و میهندوستی هَستند که تلاش نکردند که در این یک سالی که گذشت با روی آوردن به انجام کار گروهی و سازمانداده شده یک ستادِ رهبری گروهی برای جنبش برپا سازند، و همچنان دارند همانند یک لشکر شکست خورده در سه دهه گذشته، یک تنه و پراکنده کار میکنند و هرکس درحال کوک کردن ساز خود است.
شما با یک نگاه ساده به وبگاه های گُزارش رسانی ایرانیان در تارکده (اینترنت) پی خواهید برد که چند صد نوشتار در روز در پیوند با رویدادهای سیاسی ایران در این وبگاه ها بازتاب داده میشوند، هرکس که نگران سرنوشتِ ایران است و یا خودش را کارشناس سیاسی میپندارد، یک راهکاری را پیشنهاد میدهد که خودش هم آن را در پایان نوشتارش فراموش میکند و تراز ِبیشتر این نوشتارها نیز از رنجنامه و شکوه از وضع ناگوار ِموجودِ در کشور، بالاتر نمیروند. خوب، همه-یِ این نوشتارها نیرو، انرژی، وقت و هزینه درخواست میکنند که دارند هر روز بدون هدف از میان میروند. و بزودی نیز در میان انبوه این نوشتارهای تکراری، یک سال میگُذَرَد، و سپس همه شگفت زده میمانند که چرا پس از این همه تلاش هایِ سیاسی «نستوه»، حکومت اسلامی همچنان پا برجاست!
به باور من اگر ما آزادیخواهان براستی خواهان یک ساختار مردمسالار در کشور هَستیم، که هستیم، و خواسته هایِ ما فراتر از گفتارهای ما هَستند، که هَستندَ، پس باید که بپذیریم که اینچنین ساختاری یک شبه پس از سرنگونی فیزیکی ملاها، که بدور از خونریزی بزرگ هم نخواهد بود، برپا نخواهد شد. هم اکنون فرصت بسیار گرانبهایی در دستِ آن آزادیخواهانی است که یکتنه و پراکنده مبارزه میکنند تا بتوانند با پیداکردن همدیگر (برای نمونه دستکم سه تن ) و پاسداشتِ هویت سیاسی خودشان، بر سر کمینه هایی از خواست های دمکراتیک همانند جدایی راه دین از راه کشورداری و حقوق بشر باهم همکاری کنند و با اینکار نخست یک گروه کوچک سازماندهی شده را برپا سازند. برپایی این گروه هایِ سازمانداده شده-یِ کوچک در درونمرز و برونمرز از اینرو بسیار نیازین و ضروری هستند که میتوانند سپس تر با پیوستن بهم از راه پالتاک، فیس بوک،تویتر :
1. تورینه یا شبکه های سیاسی را پدید آورند که توانایی رهبریِ جنبش را با خَرَدِ گروهی دارند
2. اینگونه همکاری ها فرهنگ دمکراسی و گفتگو را در بخش فرهیخته و نخبگان کشور جا خواهند انداخت که فردا میخواهند با برپایی سازمان ها و حزب های سیاسی، ساختار مردمسالاری را در ایران پاس دارند.
ارسال این مطلب به دنباله
پاسخی به جناب دکتر اسمائیل نوری علا
نوشتار شما را با سرنویس «میرحسین موسوی: محیل و قدرت پرست، يا ساده و گيج؟» خواندم، در پایین میخواستم دیدگاه خودم را در باره-یِ آن بیان کنم.
دوستِ گرامی، در سه دهه گذشته هدفِ همه-یِ آزادیخواهانی که یک تنه مبارزه میکردند و آنها که سازمانی کار میکردند این بود که از راه بازتابِ نوشتارها و برپایی نشست ها و همبستگی های سیاسی این آگاهی و امید را به مردم ایران بدهند که میشود با کنار گذاشتن حکومت اسلامی یک ساختار حکومتی بهتر را جایگزین آن کرد، تا روزی این آگاهی رسانی ها و روشنگری ها انگیزه-یِ بپاخاستن مردم در برابر ستم شوند. خوشبختانه برآیندِ این همه تلاش ها و کوشش ها توانست خودش را در 23 خرداد سال گذشته در خیزش سراسری مردم ایران در برابر خودکامگی، نشان دهد، پدیده ای که همه را شگفت زده کرد هم آنها را که خواهان شرکت در گُزیدمان بودند و هم آنها را که آن را تحریم کردند. در این میان جناب میرحسین موسوی خواسته و یا ناخواسته در میان این رزمگاه افکنده شد. میرحسین موسوی هم با آنکه یک سال است که در برابر دغلکاری سازمانداده شده-یِ حکومتی در رای مردم ایستاده است، ولی هیچگاه وفاداری خودش رابه همین سامانه-یِ حکومتِ دینی پنهان نساخته است.
هدف از این پیشگفتار بیان این دیدگاه است که اکنون که در آستانه-ی یکمین سالگرد این جنبش ایستاده ایم، و پس از همه-یِ این فراز و نشیب ها در سال گذشته، نیروهای سکولار و آزادیخواه در جنبش نمیتوانند خود را در برابر کارکردِ میرحسین موسوی در درازایِ یک سال گذشته شگفتزده نشان دهند، کارکردی که از اندیشه ها و وفاداری میرحسین موسوی به این سامانه-یِ حکومتی سرچشمه میگیرد، و او خودش نیز هیچگاه آن ها را پنهان نساخته است. نیروهای آزادیخواه حتی باید که وامدار میرحسین موسوی باشند که جنبش را تا اینجا نیز به اندازه-یِ توانش پیش برده و زنده نگه داشته است ولی آنها میتوانند بجای نکوهش کردن رهبری او در جنبش، تلاش کنند، ادامه-یِ رهبری جُنبش را خود نیروهایِ سکولار و آزادیخواه بدست بگیرند. به باور من اگر کسی باید در این میان سرزنش شود، آن ایرانیان آزادیخواه و میهندوستی هَستند که تلاش نکردند که در این یک سالی که گذشت با روی آوردن به انجام کار گروهی و سازمانداده شده یک ستادِ رهبری گروهی برای جنبش برپا سازند، و همچنان دارند همانند یک لشکر شکست خورده در سه دهه گذشته، یک تنه و پراکنده کار میکنند و هرکس درحال کوک کردن ساز خود است.
شما با یک نگاه ساده به وبگاه های گُزارش رسانی ایرانیان در تارکده (اینترنت) پی خواهید برد که چند صد نوشتار در روز در پیوند با رویدادهای سیاسی ایران در این وبگاه ها بازتاب داده میشوند، هرکس که نگران سرنوشتِ ایران است و یا خودش را کارشناس سیاسی میپندارد، یک راهکاری را پیشنهاد میدهد که خودش هم آن را در پایان نوشتارش فراموش میکند و تراز ِبیشتر این نوشتارها نیز از رنجنامه و شکوه از وضع ناگوار ِموجودِ در کشور، بالاتر نمیروند. خوب، همه-یِ این نوشتارها نیرو، انرژی، وقت و هزینه درخواست میکنند که دارند هر روز بدون هدف از میان میروند. و بزودی نیز در میان انبوه این نوشتارهای تکراری، یک سال میگُذَرَد، و سپس همه شگفت زده میمانند که چرا پس از این همه تلاش هایِ سیاسی «نستوه»، حکومت اسلامی همچنان پا برجاست!
به باور من اگر ما آزادیخواهان براستی خواهان یک ساختار مردمسالار در کشور هَستیم، که هستیم، و خواسته هایِ ما فراتر از گفتارهای ما هَستند، که هَستندَ، پس باید که بپذیریم که اینچنین ساختاری یک شبه پس از سرنگونی فیزیکی ملاها، که بدور از خونریزی بزرگ هم نخواهد بود، برپا نخواهد شد. هم اکنون فرصت بسیار گرانبهایی در دستِ آن آزادیخواهانی است که یکتنه و پراکنده مبارزه میکنند تا بتوانند با پیداکردن همدیگر (برای نمونه دستکم سه تن ) و پاسداشتِ هویت سیاسی خودشان، بر سر کمینه هایی از خواست های دمکراتیک همانند جدایی راه دین از راه کشورداری و حقوق بشر باهم همکاری کنند و با اینکار نخست یک گروه کوچک سازماندهی شده را برپا سازند. برپایی این گروه هایِ سازمانداده شده-یِ کوچک در درونمرز و برونمرز از اینرو بسیار نیازین و ضروری هستند که میتوانند سپس تر با پیوستن بهم از راه پالتاک، فیس بوک،تویتر :
1. تورینه یا شبکه های سیاسی را پدید آورند که توانایی رهبریِ جنبش را با خَرَدِ گروهی دارند
2. اینگونه همکاری ها فرهنگ دمکراسی و گفتگو را در بخش فرهیخته و نخبگان کشور جا خواهند انداخت که فردا میخواهند با برپایی سازمان ها و حزب های سیاسی، ساختار مردمسالاری را در ایران پاس دارند.
ارسال این مطلب به دنباله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر