۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

هزینه-یِ دار زدن زندانیان برای حکومتِ اسلامی


نسخه فارسی

سازمان خودرهاگران

چکیده:


اگر که ما بخواهیم چرخ ِماشین ِاعدام ِرژیم را از چرخش بازداریم. این چرخ نخواهد ایستاد، مگر اینکه رژیم در عمل دریابد که خطر ِجدی درکمین اوست، و رژیم از راه تماشایِ نابودیِ پایگاه ها، دستگاه ها و ساختمان هایِ دولتی و بانک ها پی ببرد که با ادامه-یِ دار زدنِ زندانیان، جانِ و آسایش وابستگانِ خودش را بخطر خواهد انداخت. پس پذیراندن هزینه-یِ سرکوب به رژیم، تنها در عمل و در یک واکُنش شایسته است که معنی پیدا خواهد کرد، نه از راه بیرون دادن قطع نامه، هُشدارنامه، آگاهینامه، و شعار دادن. این رژیم اینچنین زبانی را نمیشناسد و تنها یک زبان را درمییابد و آن زبان زور و خشونت است. بنابر این ایستادگی عملی در برابر خشونت، خودش را به جایِ یگانه پاسخ به ما پذیرانده است، پاسُخی که ما آن را برنگُزیده ایم، بلکه از روی ناچاری پذیرفته ایم.




سرآغاز:

بر دار کردن پنج تن از زندانیان سیاسی


در بامداد یکشنبه 19 اردیبهشت پنج تن زندانی سیاسی اعدام شدند که یکی از آنها فرزاد کمانگر نام دارد؛ با آنکه بسیاری از سازمان هایِ حقوق بشری در جهان در تماس هایی که با حکومت اسلامی داشتند، درخواست پیشگیری از اعدام فرزادِ کمانگر را داده بودند، حکومت اسلای او را نیز کُشت.
در بررسی ِرفتار ِحکومتِ اسلامی در پیوند با فراپُرسش ِخشونت، به این بازده میرسیم که حکومت اسلامی آگاهانه برای رسیدن به یک هدفِ ویژه دست به خشونت میزند. یکی از این هدف ها جا انداختن این اندیشه است که ناسازگاری هایی که بخواهند برای هستی حکومت اسلامی «خطر ساز باشند»، از سویِ رژیم بخشوده نخواهد شد، و این «خطر ساز بودن» از یک مانک (معنی) گل و گُشادی برخوردار است که نمیتوان بکمک آن، یک نتیجه گیری و روشنگری ویژه ای از مرزهایِ سُرخ ِحکومتِ اسلامی بدست داد تا از بالای دار رفتن آدم هایِ بیگناه پیشگیری شود. حکومت اسلامی توانسته است که بدون کمترین محدودیتی، چه در پیوند با دهنکجی به پیمان نامه هایِ جهانی باشد و چه زیر پا گذاشتن پیمان نامه-یِ حقوق بشر و یا گرفتاری هایِ درون کشور باشد، با آسوده دلی مخالفان خودش را چه در خیابان باشند و چه در زندان، بکشد.
در سال 2006 من یک نوشتاری را بیرون دادم با این سرنویس که:« تا نزنی میزنند و تا نکشی میکشند». در آن نوشتار به یک پدیده اشاره کردم که خیلی ساده میتوان در باره-یِ آن روشنگری کرد. نخست میخواهم بخشی از آن را که انگیزه-یِ من در نوشتن آن نوشتار بود، در اینجا بیاورم تا بتوانیم این ارزیابی را کنیم که آیا از آن زمان تا کنون دگرگونی ای در رفتار حکومت اسلامی انجام گرفته است؟
«حمله-یِ خشونت آمیز نیروهای امنیتی و گارد ویژه به تظاهرات مسالمت آمیز زنان. بگفته-ی یکی از شاهدان خانم شیوا نظر آهاری، نیروهایِ انتظامی با بکارگیریِ زنانِ پلیس، در واقع یک چهره-یِ تازه ای را به شیوه-یِ سرکوبِ خودشان بخشیده بودند و زنانِ پلیس با رفتن در میان زنان و ضرب و شتم شدیدِ آنها، بگونه ای که هرگز نمیتوان باور داشت که این زنان با چنین وضعی، دارند همجنسان خودشان را مورد ضرب و شتم قرار میدهند، با اسپره فلفل و باتوم به جانِ خانم هایی که در آن گردهمایی حضور داشتند، افتاده بودند؛ آنها را با شیوه-یِ بسیار بدی مورد بازداشت و ضرب و شتم قرار میدادند. چندتن از این خانم ها را من دیدم که با مو روی زمین میکشیدند. میبردند و میانداختند در خودروهایِ ویژه. براستی قصد نیروهای انتظامی از چنین برخوردی ب آن زنان که هیچ خواسته-یِ سیاسی را دنبال نمیکردند، چه بود، زنانی که تنها یک سری مطالبات صنفی و حقوقی داشتند و هیچ شعار سیاسی هم نمیدادند؟»
این نوشتاری است که در آن زمان منتشر شد؛ گُزارشی از یک گردهمایی ساده-یِ زنان در میدان هفت تیر بود که نشان میداد چگونه با آنها برخورد شده است. در آن زمان از بهر ادامه-یِ خشونت هایِ فراوانی از این دست، من این نوشتار را بیرون دادم. و در آن گفتم که کاربُردِ خشونت از سویِ حکومتِ اسلامی به این دلیل رواج و ادامه دارد که هزینه-یِ آن برای حکومت خیلی پایین است. به زبان دیگر، برای حکومت اسلامی هیچ بهایی ندارد که بجانِ مخالفان خود بیافتد، آنها را در خیابان بزند، یا گاز اشک آور به سوی آنها پرتاب کند، به آنها تیراندازی کند، آنها را بازداشت کند و به زندان ببرد و در آنجا به آنها تجاوز کند، سپس بکشد، تکه پاره کند و شبانه هم آنها را به گورستان ببرد و گور کند. براستی همه-یِ این کارهایِ ناروا چه هزینه ای برای حکومت اسلامی دارد؟ حکومت اسلامی میتواند در یک سنجش ِخیلی ساده در باره-یِ هزینه-یِ چنین رفتارهایی و سودِ بسیار بالایی که برای آن دربر دارد، پی ببرد؛ از اینراه رژیم به خوبی درمییابد که ادامه-یِ گُسترش هراس آفرینی، ترس سالاری در جامعه، ادامه-یِ ماندگاریش را تضمین میکنند، کارهایی که کم هزینه هَستند، ولی سود آنها بسیار بالا است. به همین دلیل است که هنگامیکه نگاهی به رویدادهایِ چهار سال گذشته میاندازیم، از سال 2006 تا به امروز، میبینیم که نمونه هایی که در این نوشتار آمده اند در درازای چهار سال گذشته و در جریان این جنبش آزادیخواهی که یک سال است ادامه دارد، شاید با نماگاه ها و صحنه هایِ دلخراش تر، صدها و هزاران بار در تهران و سراسر ایران تکرار شده اند، و همچنان ادامه دارند؛ بگونه ایکه حکومت اسلامی چند روز پیش در بامداد یکشنبه 19 اردیبهشت چند آدم بیگناه را به دار کشید و هم اکنون دارد خود را برایِ کُشتارهایِ سپسین آماده میسازد. این رویدادِ دلخراش نشان دهنده-یِ این راستینگی است که مخالفین نظام جمهوری اسلامی چه در دورن و چه در برون از کشور، چه سازمان هایِ رَزمی باشند و چه نارَزمی، هم آنها که بگونه-یِ آشتی جویانه با حکومت اسلامی مبارزه میکنند و هم آنها که بگونه-یِ خشونت آمیز، نتوانسته اند تا کنون سازوکارهایی را پیدا کنند که هزینه-یِ سرکوب و کُشتار را برای حکومت اسلامی به اندازه ای بالا ببرد که رژیم نتواند بخودش پروانه-یِ اینچنین خونریزی ای را بدهد.
هتا در بسیاری از کشورهایی که دمکراسی حاکم است، دولت ها از اینچنین گرایشی برای سرکوبِ مخالفین شان برخوردارند؛ برای نمونه خشونتی که پلیس آلمان و فرانسه نشان میدهند، برای ما آشنا ست ولی آنچه که باعث میشود که آنها چنین اجازه ای را بخودشان ندهند، مرز سرخی است که با گذر کردن از آن، آنها باید خود را در برابر همبودگاه و دیدگاهِ همگانی پاسخگو کُنند؛ در چنین وضعی همبودگاه و رسانه هایِ گروهی بسیج میشوند مردم گردهمایی میکنند و اعتصاب میشود. و شهروندانی که به حقوق خودشان آگاهی دارند به دفاع از خودشان برخواهند خاست. بنابر این از آنجا که هزینه-یِ سرکوب برایِ این دولت ها بسیار بالا است، آنها ها در این زمینه خیلی هوشکارانه (محتاطانه) رفتار میکنند. ولی در ایران، سرکوب برای حکومتِ اسلامی کمابیش هیچ هزینه ای ندارد. زیرا هزینه-یِ رژیم در این زمینه تنها محدود میشود به محکوم شدنِ آن از سوی این یا آن سازمان حقوق بشری، که تاکنون پنجاه هُشدارنامه در پیوند با زیر پا گذاشتن حقوق بشر از سازمان هایِ حقوق بشری دریافت کرده است و کمترین اهمیتی هم به آنها نمیدهد. و در درازای سه دهه پیش صدها و هزاران نامه های اعتراضی از سوی سندیکاها، سازمان هایِ حقوق بشری و انجمن های شهروندی دریافت کرده است که پشیزی برای آنها نمیشناسد. زمانی که من از هزینه گفته به میان میآورم، منظورم هُشدار نامه یا آگاهینامه نیست. زیرا که این ها به کَردِ (عملا) هیچ تاثیری در رفتار رژیم ندارند و ما دیدیم که چگونه در دوران خاتمی برایِ نمونه کشورهایِ باختری کاملا پرونده-ی حقوق بشر در باره ایران را بستند. و وارد داد و ستدهای بازرگانی همانند نفت، گاز و خودرو و دیگر کالاها شدند. پس امیدی به این دولت ها و سازمان های حقوق بشری نمیتوان داشت که از اندازه-یِ گفتار و هُشدار بالاتر نمیرود. هنگامیکه من در باره-یِ پذیراندنِ هزینه-یِ بالا به حکومت در پیوند با سرکوب گفتگو میکنم، منظور من همین خَرَدِ چیره بر این نوشتار است که: « تا نزنیم، میزنند» . و زمانیکه حکومتِ اسلامی درنگرد که از بهر هر سرکوب و ستمی که بر مردم روا میدارد، باید که یک هزینه-یِ سنگین پرداخت کند، در آن زمان است که این رژیم به فرهنگ دوبار اندیشیدن، پیش از تصمیم به سرکوب گرفتن، خوی خواهد گرفت. بالا بردن هزینه در برون مرز از همان راهی دنبال میشود که برخی از هم میهنان ما در پاریس و انگلستان انجام دادند که با یورش خود به لانه هایِ جاسوسی رژیم آنها را فروگرفتند و یا به آن ها آسیب زدند. باید که به همگی کانون ها و بنیادهایی را که ازآن حکومت اسلامی هَستند امان نداد، از کانون هایِ فرهنگی گرفته تا بُنیادهایِ بازرگانی، سفارت خانه ها؛ ولی کار مهم در درون کشور انجام خواهد گرفت. اگر براستی از این پنج تنی که به دار کشیده شده اند، تنها کسی از آنها یک وابستگی نمادینی به یک سازمانِ رَزمی همانند پژاک داشته باشد، این وظیفه گروه پژاک است که با توانِ کردگانی و عملیاتی خودش چنان خاک سیاهی بر سر این رژیم وارد سازد که دیگر یارایِ بدار کشیدن هموندانِ آن را پیدا نکند. این دیدگاه که باور دارد که شاید بتوان با هیچکار نکردن، هزینه-یِ قربانیان را پایین نگهداشت، نشان داده است که بی خَرَدانه است، زیرا رژیم تنها زبان زور را درمییابد و بی اراده گری و نبودِ یک واکُنش شایسته، بهترین انگیزه برای رژیم در ادامه-یِ سرکوب و دست زدن به کُشتار هایِ بیشتر است. بر این پایه اگر ما همانندِ گذشته رفتار کُنیم، نباید که از ادامه-ی کُشتار ِزندانیان شگفت زده شویم. اکنون پُرسش این است که این معادله چه زمانی میتواند دگرگون شود؟ پاسخ این است که: زمانی که ما یک پَراسنجه یا پارامتر تازه ای را در این رزمگاه اندر کنیم. و این پَراسنجه یا پارامتر نمیتواند چیز دیگری باشد، بجز واکنش ِعملی ِبسیار سهمگین و سنگینی که مخالفان رژیم باید از بهر کُشته شدنِ هر زندانی، بر حکومتِ اسلامی وارد آورند. به سُخن دیگر، از راه زدنِ آسیب هایِ مالی، روانی و جانی به وابستگانِ حکومت اسلامی، هزینه-یِ کُشتار ِزندانیان را به اندازه ای برایِ حکومت اسلامی بالا بُبرند، که اندیشه-یِ دار زدنِ زندانیان در آینده، سران حکومت اسلامی را به لرزه درآورد.
گوهر پیام من در این گفتاورد به همه-یِ ایرانیان آزاده، سازمانها و گروه هایِ آزادیخواه این است: که اگر که ما بخواهیم چرخ ماشین اعدام رژیم را از چرخش بازداریم. این چرخ نخواهد ایستاد، مگر اینکه رژیم در عمل دریابد که خطر ِجدی درکمین اوست، و رژیم از راه تماشایِ نابودیِ پایگاه ها، دستگاه ها و ساختمان هایِ دولتی و بانک ها پی ببرد که با ادامه-یِ دار زدنِ زندانیان، جانِ و آسایش وابستگانِ خودش را بخطر خواهد انداخت. پس، پذیراندن هزینه-یِ سرکوب به رژیم، تنها در عمل و در یک واکُنش شایسته است که معنی پیدا خواهد کرد، نه از راه بیرون دادن قطع نامه، هُشدارنامه، آگاهینامه، و شعار دادن. این رژیم اینچنین زبانی را نمیشناسد و تنها یک زبان را درمییابد و آن زبان زور و خشونت است. بنابر این ایستادگی عملی در برابر خشونت، خودش را به جایِ یگانه پاسخ به ما پذیرانده است، پاسُخی که ما آن را برنگُزیده ایم، بلکه از روی ناچاری پذیرفته ایم.

http://khodrahagaran.org/Fa/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر