نُسکِ پارسیک
سازمان خودرهاگران
چکیده:
پاسخگو بودن فرد در برابر همبودگاه [جامعه] یک ارزش فَرخویی [اخلاقی] است که تنها از سوی خود فرد میتواند انجام بگیرد. هیچکس نمیتواند برای پایبند کردنِ فرد به ارزش هایِ فرخویی [اخلاقی]، او را بازخواست و بازرسی کند. این تنها به خود فرد بستگی دارد که با پُشت دادن [تکیه] به آگاهی خودش از یک سو و با کمکِ نیرویِ اندرونی، فَرخویِ، [اخلاق] و ارزش های درونِ ویر و یاده اش [ذهنش] بوَدایید [تصمیم بگیرد] که آیا خود را در برابر همبودگاه پاسخگو کُند یا نه؟ و دیگر اینکه آیا او میتواند این پاسخگو بودن فردی را به خواست و اراده واگرداند و سپس خواست را به کُنش فرارویاند یا نه؟ سرنوشتِ هر پاتَرمی [ملتی] در درونِ ذهن تک تکِ شهروندانی که آن پاترم [ملت] را میسازند، ساخته میشود. سرنوشتِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بگونه-یِ فردی ساخته میشود و دگرگون میگردد. و اگر ما به نقش خودمان به نام فرد و بازیگر هَنجُمَنی [اجتمایی] باور داشته باشیم، بسیاری از چیزها را دگرگون خواهیم کرد. پاسخگو بودنِ فرد در برابر همبودگاه از ویژگی هایِ همبودگاهی است که از کسان بُرنا [بالغ] ساخته شده است. و فردِ بُرنا کسی است که خودش را پاسخگویِ سرنوشتِ خودش میداند.
سرآغاز:
پاسخگو بودن فرد در فرایند جنبش هَنجُمَنی [اجتمایی]
در آستانه-ی سالگرد جُنبش آزادیخواهی مردم ایران هَستیم که در خرداد سال 1388 آغاز شد ولی سرنوشت آن هنوز ناآشکار است. راستینگی [واقعیت] این است که سرنوشت این مبارزه را هیچ پَراسنجه [پارامتری] نخواهد توانست روشن کُند بجز خواست [اراده] و تراز آگاهی ِفرد فرد شهروندان که همبودگاه [جامعه] را میسازند. در این پیوند پاسخگو بودنِ فردی ما نقش بزرگی در روشن شدنِ سرنوشتِ این جنبش دارد که از فرد فرد ما ساخته شده است.
نکته مَهَند [مهم] این است که مبارزه را نباید که یک پدیده-یِ هنگامه ای و گاه به گاهی درنگریست. پیروزیِ جُنبش را مبارزه-یِ هنگامه ای و گاه به گاهی پایندان [تضمین] نخواهد کرد، از نشانه های این شیوه از مبارزه این است که مبارزین بخواهند بر پایه-یِ سُهِش هایِ [احساس های] برانگیخته شان و تراز و اوگ [اوج] جنبش در آن بهُماسند [شرکت کنند] و با فروکش کردنِ سُهِش ها [احساس ها] بخواهند از مبارزه دست بردارند. اینگونه رفتار از کسانی سر میزند که مبارزه را خویشکاری [وظیفه] دیگران میدانند؛ کسانی که پدیده هایِ هَنجُمَنی [اجتمایی] را پیرو خواستِ دَست ورزها [عامل ها] و نیروهایِ ناشناخته میدانند اینگونه میاندیشند. به سخن دیگر این شیوه-یِ رفتار از همان اندیشه-یِ سُتوهِش پذیری [تسلیم پذیری] در برابر سرنوشت سرچشمه میگیرد که همیشه دست خدا و نیروهایِ پنهان را در آن درمیآمیزد [دخالت میدهد] و پدر بزرگان ما به آن آشنا هَستند. بازگفت [روایتی] نو از این شیوه-یِ اندیشیدن نیز امروز برای کسانی که شاید که در دل اروپا یا آمریکایِ شمالی زندگی میکنند، وجود دارد؛ آنها نیز بدینسان میاندیشند که میگویند: «سرانجام یک جوری میشود؛ سرانجام یک تن اینکار را خواهد کرد؛ سرانجام نیروهایِ بیگانه یا مردم اینکار را به پایان خواهند برد.» و این کسان برای اینکه وجودان خود را نیز آسوده کرده باشند، این زبان زدِ (اصطلاح) فراگیر و ناروشن «مردم» را هم بکار میبرند. کسانیکه اینگونه میاندیشند خویشکاری شان [وظیفه شان] را که پیشبُردن مبارزه است، به کسانی بازبُرد میدهند [ارجاع میدهند] که هیچ پیوندی با فراپُرسش ِپاسخگو بودنِ آنها ندارند. این شیوه-یِ اندیشیدن، ویژه-یِ کسانی است که همانندِ بازیگرانِ یک نمایشنامه رفتار میکنند که میپندارند که باید تنها در هنگامه هایِ ویژه ای از نمایشنامه، وارد نماگاه برای بازی شوند. به سُخن دیگر زمانی که همه-ی آن نیروهای ناآشکار و آسمانی کار را به پیش برده باشند و در یک جایی که کار انجام شده بنگر میآید، این کسان واردِ میدانِ مبارزه شوند، تا یک خودنمایی کوچکی کنند.
این شیوه-یِ رفتار، یکی از فرنوندهایی [علت هایی] است که حکومت اسلامی را سه دهه است که پایدار کرده است. بویژه در یک بُرشگاهِ [مقطع] زمانی که میبینیم که حکومت اسلامی از هرگونه پایگاه هَنجُمَنی [اجتمایی] بی بهره است؛ ترازداری [اقتصادِ] آن بسیار ناگوار است، نیروهایِ سرکوبِ آن توان روانی شان را از دست داده اند و خیلی گرفتاری هایِ دیگر. ولی باز می بینیم با اینکه برانداختن این رژیم تنها به یک تلنگری نیاز دارد، احمدی نژاد و باند کودتاچی آن از خرداد 1388 تا به امروز باز یک سال پابرجا مانده اند. آنهم در هالیکه در روز 25 خرداد سه میلیون تن از شهروندان برای واخواهی [اعترض] به این حکومت و نشان دادن ناخرسندی شان به خیابان ها سرازیر شدند. چرا؟ برای اینکه آن پیگیری در مبارزه که نیاز است تا فشار و نیروی مردمی را انباشته سازد، تا در جایی کمر دولت را بشکند، بوجود نمیآید.
علت خودداری از مبارزه-یِ پیوسته این است که سُهِش هایِ [احساس هایِ] برانگیخته شده، انگیزه-یِ بیشتر آن مردمی بود که در خرداد و تیر 1388 در انبوه سدهزار تنه راهپیمایی کردند ولی با کاهش این سُهِش ها [احساس ها]، انگیزه برایِ مبارزه-یِ آنها نیز فروکش کرد. و بیشینه-یِ آنها به سرکار و زندگی و داد و ستد خود بازگشتند با این امید که شاید روزی اراده-یِ خداوندی داد آنها را پس بگیرد و نِهِشتِ [وضعیت] بگونه ای آماده شود که آنها بتوانند دوباره در میدان مبارزه نمایان شوند و نقش آفرینی کنند.
این شیوه-یِ اندیشیدن، ویژه-یِ همبودگاهایی [جامعه هایی] است که فرهنگِ سُتوهِش بودن [تسلیم بودن] به سرنوشت، در آنجا یک فرهنگ گسترده و فراگیر است. ما باید که این گرفتاری را یک گرفتاری هَنجُمَنی [اجتمایی] بدانیم و راهکار آن را نیز در روی آوردن به فرد جستجو کنیم. به سُخن دیگر، تک تک ما باید با پی بردن به این کاستی و با نمایان شدن نمودهایِ آن در رفتارمان، برای زدودن آنها بکوشیم.
هم اکنون آقای منصور اسانلو، مجید توکلی و چندین هزار تن زندانی کشورمداریک [سیاسی] در سیاهچال های حکومت اسلامی در بند هستند و هر روز شکنجه روانی و بدنی میشوند. اگر آنها ایستادگی میکنند و دست از پایورزی برنداشته اند، از اینروست که آنها به ما امیدوار هَستند؛ بخودشان دلداری میدهند که: «کسانی در بیرون دارند برای ما تلاش میکنند و مبارزه میکنند و در رنج رهاسازی ما هستند. و همه این ها یک روزی شوه [سبب] رهایی ما خواهند شد.» اکنون از خودمان پرسش کُنیم که براستی برای ما پذیرفتنی است که بپنداریم که این زندانیان در نِهازش [توهم] باشند و امید آنها به ما از راستینگی [واقعیت] به دور باشد؟
برآیند این گفتاورد این است که: پاسخگو بودن فرد در برابر همبودگاه [جامعه] یک ارزش فَرخویی [اخلاقی] است که تنها از سوی خود فرد میتواند انجام بگیرد. هیچکس نمیتواند برای پایبند کردنِ فرد به ارزش هایِ فرخویی [اخلاقی]، او را بازخواست و بازرسی کند. این تنها به خود فرد بستگی دارد که با پُشت دادن [تکیه] به آگاهی خودش از یک سو و با کمکِ نیرویِ اندرونی، فَرخویِ، [اخلاق] و ارزش های درونِ ویر و یاده اش [ذهنش] بوَدایید [تصمیم بگیرد] که آیا خود را در برابر همبودگاه پاسخگو کُند یا نه؟ و دیگر اینکه آیا او میتواند این پاسخگو بودن فردی را به خواست و اراده واگرداند و سپس خواست را به کُنش فرارویاند یا نه؟ سرنوشتِ هر پاتَرمی [ملتی] در درونِ ذهن تک تکِ شهروندانی که آن پاترم [ملت] را میسازند، ساخته میشود. سرنوشتِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بگونه-یِ فردی ساخته میشود و دگرگون میگردد. و اگر ما به نقش خودمان به نام فرد و بازیگر هَنجُمَنی [اجتمایی] باور داشته باشیم، بسیاری از چیزها را دگرگون خواهیم کرد. پاسخگو بودنِ فرد در برابر همبودگاه از ویژگی هایِ همبودگاهی است که از کسان بُرنا [بالغ] ساخته شده است. و فردِ بُرنا کسی است که خودش را پاسخگویِ سرنوشتِ خودش میداند.
http://khodrahagaran.org/Fa/
سازمان خودرهاگران
چکیده:
پاسخگو بودن فرد در برابر همبودگاه [جامعه] یک ارزش فَرخویی [اخلاقی] است که تنها از سوی خود فرد میتواند انجام بگیرد. هیچکس نمیتواند برای پایبند کردنِ فرد به ارزش هایِ فرخویی [اخلاقی]، او را بازخواست و بازرسی کند. این تنها به خود فرد بستگی دارد که با پُشت دادن [تکیه] به آگاهی خودش از یک سو و با کمکِ نیرویِ اندرونی، فَرخویِ، [اخلاق] و ارزش های درونِ ویر و یاده اش [ذهنش] بوَدایید [تصمیم بگیرد] که آیا خود را در برابر همبودگاه پاسخگو کُند یا نه؟ و دیگر اینکه آیا او میتواند این پاسخگو بودن فردی را به خواست و اراده واگرداند و سپس خواست را به کُنش فرارویاند یا نه؟ سرنوشتِ هر پاتَرمی [ملتی] در درونِ ذهن تک تکِ شهروندانی که آن پاترم [ملت] را میسازند، ساخته میشود. سرنوشتِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بگونه-یِ فردی ساخته میشود و دگرگون میگردد. و اگر ما به نقش خودمان به نام فرد و بازیگر هَنجُمَنی [اجتمایی] باور داشته باشیم، بسیاری از چیزها را دگرگون خواهیم کرد. پاسخگو بودنِ فرد در برابر همبودگاه از ویژگی هایِ همبودگاهی است که از کسان بُرنا [بالغ] ساخته شده است. و فردِ بُرنا کسی است که خودش را پاسخگویِ سرنوشتِ خودش میداند.
سرآغاز:
پاسخگو بودن فرد در فرایند جنبش هَنجُمَنی [اجتمایی]
در آستانه-ی سالگرد جُنبش آزادیخواهی مردم ایران هَستیم که در خرداد سال 1388 آغاز شد ولی سرنوشت آن هنوز ناآشکار است. راستینگی [واقعیت] این است که سرنوشت این مبارزه را هیچ پَراسنجه [پارامتری] نخواهد توانست روشن کُند بجز خواست [اراده] و تراز آگاهی ِفرد فرد شهروندان که همبودگاه [جامعه] را میسازند. در این پیوند پاسخگو بودنِ فردی ما نقش بزرگی در روشن شدنِ سرنوشتِ این جنبش دارد که از فرد فرد ما ساخته شده است.
نکته مَهَند [مهم] این است که مبارزه را نباید که یک پدیده-یِ هنگامه ای و گاه به گاهی درنگریست. پیروزیِ جُنبش را مبارزه-یِ هنگامه ای و گاه به گاهی پایندان [تضمین] نخواهد کرد، از نشانه های این شیوه از مبارزه این است که مبارزین بخواهند بر پایه-یِ سُهِش هایِ [احساس های] برانگیخته شان و تراز و اوگ [اوج] جنبش در آن بهُماسند [شرکت کنند] و با فروکش کردنِ سُهِش ها [احساس ها] بخواهند از مبارزه دست بردارند. اینگونه رفتار از کسانی سر میزند که مبارزه را خویشکاری [وظیفه] دیگران میدانند؛ کسانی که پدیده هایِ هَنجُمَنی [اجتمایی] را پیرو خواستِ دَست ورزها [عامل ها] و نیروهایِ ناشناخته میدانند اینگونه میاندیشند. به سخن دیگر این شیوه-یِ رفتار از همان اندیشه-یِ سُتوهِش پذیری [تسلیم پذیری] در برابر سرنوشت سرچشمه میگیرد که همیشه دست خدا و نیروهایِ پنهان را در آن درمیآمیزد [دخالت میدهد] و پدر بزرگان ما به آن آشنا هَستند. بازگفت [روایتی] نو از این شیوه-یِ اندیشیدن نیز امروز برای کسانی که شاید که در دل اروپا یا آمریکایِ شمالی زندگی میکنند، وجود دارد؛ آنها نیز بدینسان میاندیشند که میگویند: «سرانجام یک جوری میشود؛ سرانجام یک تن اینکار را خواهد کرد؛ سرانجام نیروهایِ بیگانه یا مردم اینکار را به پایان خواهند برد.» و این کسان برای اینکه وجودان خود را نیز آسوده کرده باشند، این زبان زدِ (اصطلاح) فراگیر و ناروشن «مردم» را هم بکار میبرند. کسانیکه اینگونه میاندیشند خویشکاری شان [وظیفه شان] را که پیشبُردن مبارزه است، به کسانی بازبُرد میدهند [ارجاع میدهند] که هیچ پیوندی با فراپُرسش ِپاسخگو بودنِ آنها ندارند. این شیوه-یِ اندیشیدن، ویژه-یِ کسانی است که همانندِ بازیگرانِ یک نمایشنامه رفتار میکنند که میپندارند که باید تنها در هنگامه هایِ ویژه ای از نمایشنامه، وارد نماگاه برای بازی شوند. به سُخن دیگر زمانی که همه-ی آن نیروهای ناآشکار و آسمانی کار را به پیش برده باشند و در یک جایی که کار انجام شده بنگر میآید، این کسان واردِ میدانِ مبارزه شوند، تا یک خودنمایی کوچکی کنند.
این شیوه-یِ رفتار، یکی از فرنوندهایی [علت هایی] است که حکومت اسلامی را سه دهه است که پایدار کرده است. بویژه در یک بُرشگاهِ [مقطع] زمانی که میبینیم که حکومت اسلامی از هرگونه پایگاه هَنجُمَنی [اجتمایی] بی بهره است؛ ترازداری [اقتصادِ] آن بسیار ناگوار است، نیروهایِ سرکوبِ آن توان روانی شان را از دست داده اند و خیلی گرفتاری هایِ دیگر. ولی باز می بینیم با اینکه برانداختن این رژیم تنها به یک تلنگری نیاز دارد، احمدی نژاد و باند کودتاچی آن از خرداد 1388 تا به امروز باز یک سال پابرجا مانده اند. آنهم در هالیکه در روز 25 خرداد سه میلیون تن از شهروندان برای واخواهی [اعترض] به این حکومت و نشان دادن ناخرسندی شان به خیابان ها سرازیر شدند. چرا؟ برای اینکه آن پیگیری در مبارزه که نیاز است تا فشار و نیروی مردمی را انباشته سازد، تا در جایی کمر دولت را بشکند، بوجود نمیآید.
علت خودداری از مبارزه-یِ پیوسته این است که سُهِش هایِ [احساس هایِ] برانگیخته شده، انگیزه-یِ بیشتر آن مردمی بود که در خرداد و تیر 1388 در انبوه سدهزار تنه راهپیمایی کردند ولی با کاهش این سُهِش ها [احساس ها]، انگیزه برایِ مبارزه-یِ آنها نیز فروکش کرد. و بیشینه-یِ آنها به سرکار و زندگی و داد و ستد خود بازگشتند با این امید که شاید روزی اراده-یِ خداوندی داد آنها را پس بگیرد و نِهِشتِ [وضعیت] بگونه ای آماده شود که آنها بتوانند دوباره در میدان مبارزه نمایان شوند و نقش آفرینی کنند.
این شیوه-یِ اندیشیدن، ویژه-یِ همبودگاهایی [جامعه هایی] است که فرهنگِ سُتوهِش بودن [تسلیم بودن] به سرنوشت، در آنجا یک فرهنگ گسترده و فراگیر است. ما باید که این گرفتاری را یک گرفتاری هَنجُمَنی [اجتمایی] بدانیم و راهکار آن را نیز در روی آوردن به فرد جستجو کنیم. به سُخن دیگر، تک تک ما باید با پی بردن به این کاستی و با نمایان شدن نمودهایِ آن در رفتارمان، برای زدودن آنها بکوشیم.
هم اکنون آقای منصور اسانلو، مجید توکلی و چندین هزار تن زندانی کشورمداریک [سیاسی] در سیاهچال های حکومت اسلامی در بند هستند و هر روز شکنجه روانی و بدنی میشوند. اگر آنها ایستادگی میکنند و دست از پایورزی برنداشته اند، از اینروست که آنها به ما امیدوار هَستند؛ بخودشان دلداری میدهند که: «کسانی در بیرون دارند برای ما تلاش میکنند و مبارزه میکنند و در رنج رهاسازی ما هستند. و همه این ها یک روزی شوه [سبب] رهایی ما خواهند شد.» اکنون از خودمان پرسش کُنیم که براستی برای ما پذیرفتنی است که بپنداریم که این زندانیان در نِهازش [توهم] باشند و امید آنها به ما از راستینگی [واقعیت] به دور باشد؟
برآیند این گفتاورد این است که: پاسخگو بودن فرد در برابر همبودگاه [جامعه] یک ارزش فَرخویی [اخلاقی] است که تنها از سوی خود فرد میتواند انجام بگیرد. هیچکس نمیتواند برای پایبند کردنِ فرد به ارزش هایِ فرخویی [اخلاقی]، او را بازخواست و بازرسی کند. این تنها به خود فرد بستگی دارد که با پُشت دادن [تکیه] به آگاهی خودش از یک سو و با کمکِ نیرویِ اندرونی، فَرخویِ، [اخلاق] و ارزش های درونِ ویر و یاده اش [ذهنش] بوَدایید [تصمیم بگیرد] که آیا خود را در برابر همبودگاه پاسخگو کُند یا نه؟ و دیگر اینکه آیا او میتواند این پاسخگو بودن فردی را به خواست و اراده واگرداند و سپس خواست را به کُنش فرارویاند یا نه؟ سرنوشتِ هر پاتَرمی [ملتی] در درونِ ذهن تک تکِ شهروندانی که آن پاترم [ملت] را میسازند، ساخته میشود. سرنوشتِ هَنجُمَنی [اجتمایی] بگونه-یِ فردی ساخته میشود و دگرگون میگردد. و اگر ما به نقش خودمان به نام فرد و بازیگر هَنجُمَنی [اجتمایی] باور داشته باشیم، بسیاری از چیزها را دگرگون خواهیم کرد. پاسخگو بودنِ فرد در برابر همبودگاه از ویژگی هایِ همبودگاهی است که از کسان بُرنا [بالغ] ساخته شده است. و فردِ بُرنا کسی است که خودش را پاسخگویِ سرنوشتِ خودش میداند.
http://khodrahagaran.org/Fa/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر