۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

«مهدویت»: بهایی گَزاف برایِ یک کالایِ بی ارزش،



Klinefelter syndrom

بیماری کلاین فلتر: در این بیماری، بیمار مرد به شَوَندِ (علت) داشتن یک کرُموزوم ایکس افزونی نمای زنانه دارد
 

خشایار رخسانی

چکیده:
آخوندها جواز سه دهه تبهکاری، ستم و جَنوَری (جنایت) بر مردم ایران را از این داوش (ادعا) بیهوده گرفته اند که آنها خود را باب یا نماینده-یِ «امام زمان» در دوران ناپیدا بودن او، میشناسانند. از آنجا که ادامه-یِ حکومتِ آخوندها، آزادی، آسایش و جان مردم ایران، تنها به دُرُستی یا نادُرُستی این داستان بستگی دارد، مردم ناگُزیر هَستند که با آینک ریزبین (عینک ذره بین)، آن راستینگی (واقعیتی) که در پس پرده-یِ این افسانه نهفته است، پژوهش کُنند. راستینگی (واقعیت) تاریخی نشان میدهد که انگیزه-یِ بافته شدنِ داستان «امام زمان» پیش از اینکه ریشه در باورهایِ بی آلایش دینی داشته باشد، برگرفته از اندیشه هایِ آزمندانه-یِ یک سوداگر و بازرگان روغن فروشی بنام عثمان بن سعید بود که نمیخواست پس از درگذشت امام حسن عسکری سرچشمه هایِ سرمایه هایِ کیهانی به نام سهم امام از ایران به عراق خشک گردد.

سرآغاز:
در نَسک (کتاب) ارزنده-یِ «مهدی بیا» نوشته دکتر لطف الله روزبهانی [1]، میخوانیم که امام یازدهم شیعیان هرگز فرزندی نداشته است، زیرا او یک آدم سترون و نازایی بوده است؛ همه-ی نسک های (کتاب های) دینی و تاریخی، اندام و رُخساره-ی (شمایل) حسن عسکری را بدینسان بازگویی کرده اند که او بُلند اندام بوده است، ریش و سبیل نداشته است، رشد سینه هایش نابهنجار بوده و نمایِ خواجه گونه ای داشته است و از بهر چهرَک (ظاهر) ویژه ای که داشته است، خودش را از پیش دید همگانی پنهان میکرده است. با ارزیابی دانش رَخنیک (ژنتیک) امروزین از این داده ها (اطلاعات)، درمیبابیم که حسن عسکری امام یازدهم شیعیان از بیماری کلاین فلتر [2] (klinefelter) در رنج بوده است (به فرتور بالا نگاه کُنید)، ازاینرو او هرگز نمیتوانسته است بچه ای بسازد و جعفر برادر حسن عسکری بارها در پیش دید همگانی این راستینگی (واقعیت) را بیان نموده است. ولی هنگامیکه دکانداران دین بخواهند کالای دروغ و فریب و سالوس بفروشند، میتوانند به آسانی کسی را از لیفه شلوارشان در آورند و یک زادروزی را هم برای او سرهم بیاورند.
از دیرباز،  وَرچ (معجزه) در افسانه سرایی های دینی نقش والایی داشته است، همانند باز شدن رودخانه-ی نیل بدست موسی، زنده شدن مرده بدست مسیح، آبستن شدن مریم خانم از خدا و … جای افسوس است که در سده-یِ بیست و یکم هنوز کسانی هستند که به یاوه های دینی باور دارند و با پول نذر و خمس و زکات، چرخ های پر آذینش (تجمل) مشتی مفت خور و رمال را میچرخانند. نَسک (کتاب) «مهدی بیا»، از دروغ هایِ تلخ آخوندها در باره-یِ هَستی امام زمان، پَرده دری میکُند، و سندهایِ تاریخی ای را پیش میکشد که سوای چند آخوندِ حکومتی نیرنگباز در ایران، از سوی همگی تاریخ نویسان دینی شیعه در جهان پذیرفته شده اند.
دوازده سده پیش عُثمان بن سعید روغن فروش با بافتن یک دُروغ بُزرگ در ذهنش، اندیشه-ی «مهدویت» را پایه گذاری کرد و با اینکار خلق الله را با یک موجود موهومی به نام «مهدی موعود یا امام زمان» سرکار گُذاشت و هنوز هم در سده-ی بیست و یکم پایان داستان روشن نیست. و سپس تر سه تن دغلکار دیگر برای نمونه دو تا از پسرانش و علی سمیری (یک ایرانی) داوش (ادعای) باب بودن یا نمایندگی از «امام زمان» را ادامه دادند؛ عُثمان بن سعید با آزمندی برای ازدست نرفتن و خشک نشدنِ سرچشمه-یِ سرمایه هایی که به نام سهم امام، همیشه از ایران به سوی عراق سرازیر بودند، پس از درگُذشتِ امام حسن عسکری، در سرداب سامره (جایی که روغن ها را خُنک نگه میداشت) دروغی را بافت که خودش هم باور نمیکرد که بتواند با آن، ملتِ ساده دلی را برایِ هزار و دویست سال اسیر و کُرپانی (قربانی) آن سازد. ولی او توانست این دروغ ارزان را با بهایِ گران همراه با روغن هایِ بی ارزشش به شیعیان ساده دل ایرانی بفروشد، با این ترفند، پَشک (طبقه) آخوندها را با سرمایه هایِ کیهانی سهم امام پاداش دهد و هزار و دویست سال مردم ایران را در بند و ریسمان این دروغ گرفتار سازد. این دروغ بُزرگ تاکنون پیآمدهای بسیار بدشگونی برای شیعیان و بویژه مردم ایران داشته است و مردم ایران برای این دروغ هزینه-ی سنگینی را پرداخته اند که انقلاب شوم اسلامی سال 57 در تارَک (راس) این بدشگونی های تاریخی جای میگیرد. ازاینرو بایسته است که هر شعیه-یِ ایرانی از نزدیک با این افسانه آشنا شود رویدادهای پیرامون آنرا با خَرَد خودش بسنجد تا نگذارد که بیشتر از این آخوندهایِ مُفتخور، ساده دلی او را ابزاری برای ادامه-ی دُکانداریشان و دستیافتن به سرمایه های کیهانی به بهای نابودی ایران کُنند.

برپایه-ی گُزراش های تاریخی: نرجس خاتون و دیگر همسران و کنیزان امام حسن عسکری ماه ها پس از مرگ او زیر بازرسی ویژه-یِ گُماشته هایِ خلیفه عباسی بودند تا اگر فرزندی در راه باشد، از وجود او آگاه شوند و همچنین مادر امام حسن عسکری، «حدیث» و برادرش جعفر در پیشگاهِ خلیفه عباسی المعتز باالله و شیعیان گواهی دادند که حسن عسکری دارای فرزندی نبوده است، و دیگر اینکه امام حسن عسکری در سفارش نامه اش (وصیت نامه اش) همه-یِ دارایی هایِ خود را تنها برای این دو تن سفارش کرده بوده است، و این دو تن نیز سر پخش آن سرمایه ها باهم درگیری داشته اند، ولی شیعیانی که سود خود را در ادامه-یِ داستان امامت جستجو میکردند، جعفر را به دروغ گویی متهم کردند و پاژنام (لقب) «کذاب» را به او بربَستند. ولی چیزیکه اشاره به آن را در این رویداد دل انگیز میکند، این راستی است که با آنکه شیعیان برای هزار و دویست سال است که برادر امام حسن عسکری، جعفر را «دروغگو (کذاب)» مینامند، ولی آنها از داوری و بازگویی دیدگاه خودشان در باره-یِ آن گواهی که مادر امام حسن عسکری، «حدیث»، در پیشگاهِ المعتز باالله و شیعیان هوادار آنها داده است، خودداری میکنند، چرا؟ برای اینکه دروغگو خواندنِ مادر یک امام، میتواند «بیگُناه (معصوم)» بودنِ آن امام را زیر پرسش ببرد. و با اینکار جُستار (موضوع) امامت را در گردابی از تنگنا بیاندازد. به هر روی این راستینگی (واقعیت) تاریخی پرده از دروغی به نام «مهدویت» بر میدارد که نُخستین بار در یکی از سرداب های سامره تنها با آزمندی به سهم امام بافته شد، و ایرانیان ساده دل شیعه پس از هزار و دویست سال هنوز درحال پرداختِ بهایِ گَزافی برایِ این کالای بی ارزش هَستند، بهایِی که به بُزرگی از دست رفتن آزادی و نابودی میهنشان و ازدست رفتن فرهنگ، و شهریگری شان (تمدنشان) بوده است. ایرانیان ناگُزیر هَستند که از نزدیک در باره-ی این افسانه پژوهش کُنند و خود را با راستینگی (واقعیت) تاریخی آن رو در روی سازند، اگر که براستی میخواهند خود را از نکبتِ حکومت آخوندی رها سازند، زیرا پیش پیغان (پیش شرط) رهایی مردم ایران از دستِ خودکامگی آخوندها که خودشان را باب یا نماینده-یِ آن امام «غیبی» میدانند، رها ساختن خودشان از بند و ریسمان این چنین دروغ بُزرگی است.

و از آنجا که آخوندها پروانه-یِ سه دهه خودکامگی و ستم و کُشتار خود را به نمایندگی از یک امام «غیبی» میگیرند که وجود او در این نسک (کتاب)، زیر پرسش رفته است، این نسک (کتاب) میتواند نقش و کارایی بُزرگی در نابودی زیرساختِ کاخ فرمانروایی و حکومتِ آخوندها در ایران داشته باشد.

نَسک (کتاب) «مهدی بیا» را میتوانید به رایگان از نشانی زیر بارگیری کُنید [1]:

یاداشت:
[1]
[2] یک بیماری رَخنیکی (ژنتیکی) که در آن مرد بیمار بجای داشتن یک کرُمُوزم ایکس و یک کرُموزوم ایبسلون (xy) که ویژگی همه-ی مردهای روامند (عادی) است، او دارای دو کرُموزوم ایکس و یک کرُموزوم ایبسلون (xxy) است. این مردان بیمار دارای نمایی زنانه هَستند، زیرا تخم آنها بی اندازه کوچک میشود که توانایی ترشه-ی هورمن های مردانه همچون تستُسترون (  Testosterone)  را به اندازه-ی بَسنده از دست میدهد. هرمون تستُسترون برای ساختن اندام و نمای مردانه نقش کارا و مِهَندی (مهمی) دارد.

یکشنبه، 14 فروردین، مهرشید 3749 دین بهی





۱ نظر:

  1. Yek maenie askar sarbaaz ast ama nokte in ast ke Askari yani bi-hasteh, bi-tokhm... maanande angoore Askari... yani ishaan bache daar nemishode... az inroo aakhond ha ba inke arabi harfe g nadaarad minevisand emaame asgari

    پاسخحذف