خشایار رُخسانی
پیشگفتار:
پاسُخ به یک هم میهن در پیوند با ماله کشی سوره-ی نسا، آیه-ی 34، در قرآن که از سوی آقای ابوالحسن بنی صدر انجام گرفته است، آیه ای که به روشنی به مردان پروانه-ی کُتک زدنِ همسرانِ نافرمان شان را داده است.[1] ولی آقای ابوالحسن بنی صدر میگوید که چم (معنی) این آیه «ترک کردن زنان نافرمان است و نه کُتک زدن آنها»، با آنکه زبان مادریِ ابوالحسن بنی صدر عربی نیست و همگی قرآن هایی که در جهان در دسترس هَستند، با سوره-ی نسا در «کتک زدن زنان نافرمان» همداستان هَستند. و همچنین بررسی نقش «روشنبین های دینی» در بُزک کردن چهره-یِ ددمنشانه-ی دات های (قانون های) اسلامی.
سرآغاز:
آقای مرتضی آقا محمدی، همانند میلیون ها مسلمان شیعه در یک جهانِ خودساخته در ذهن خودش بسر میبرد، ولی میپندارد که دارد در جهان راستین زندگی میکُند. چهارچوبِ جهانِ خودساخته-ی آقای مرتضی آقا محمدی را باور به «چهارده معصوم»، نویدهایِ بهشتی چون «پری های هفتاد متری» و کیفر جاودانی آتش دوزخ و مار غاشیه» ساخته اند؛ و هرچه که بیرون از این چهار چوب باشد، از دید او پذیرفتنی نیست. اکنون روشن نیست که چه انگیزه ای سبب شُده است که ایشان امروز چنین بیاندیشند: آیا سود مالی، او را دیندار کرده است، و یا نویدهایِ بهشتی یا ترس او از آتش دوزخ و مار غاشیه انگیزه-ی آن بوده است!!!؟ ولی هرچه که بخواهد فرنود (دلیل) ساخته شُدن دیدگاه امروزین این هم میهن بوده باشد، چنین اندیشه ای هیچ نزدیکی با خَرَد ندارد. هنگامیکه چهارچوبِ اندیشمندیِ این هم میهن، چنین مرزبندی شُده باشد، برای او تنها رفتار و کردار این «چهارده معصوم»، زرسنج (معیار) شناسایی دُرُست از نادُرُست، و هاگ (حق) از ناهاگ (ناحق) میشود، بدون اینکه او از خودش پُرسش کُند که درجه-یِ دانشیک (علمی) وَرجاوندان (مقدسان) دین او و پایه-یِ خَرَدمندی آنها چه اندازه بوده است؟ از دیدگاهِ چنین هم میهن مسلمانِ شیعه انگیزه-یِ هَستی در جهان با بیش از دویست میلیارد کهکشان، چرخیدن و پیراگردیِ (طواف) جهان به دور این «چهارده معصوم» بوده است، و دات هایِ زیستبومی (قانون های طبیعی) بجای پیروی از فیزیک و دات هایِ نیوتن، از «سیره-ی این چهارده معصوم» پیروی میکُنند [2]. چنین دیدگاهِ بسته، سبب میشود که آقای مرتضی آقا محمدی و دیگر هم میهنانِ شیعه-یِ ما همشه در اندیشه-یِ ویچاردن (توجیه کردن) لغزش هایِ این «چهاده معصوم» باشند، بجایِ پژوهش تاریخی در چیستی (ماهیت) راستین آنها و زیر پُرسش بُردنِ ماندَک ها (خطاها) و فرومایگی فرخویی (اخلاقی) آنها. هُنر واژه بازیِ (حرافی) روشنبین هایِ دینی همچون ابوالحسن بنی صدر نیز در این راستا پَروَرده شُده و بکار گرفته میشود که میگوید: «فردید (منظور) قرآن از آیه-ی 34 سوره-ی نسا، ترک کردن زنان بوده است و نه کُتک زدن آنها» [3].
راستی این است که در آن قرآنی که دانشگاه الزهرای مصر بیرون داده است - که پُرآوازه ترین و ویچَرت ترین (مُعتبرترین) دانشگاه اسلامی جهان در مصر است، در کشوری که زبان رسمیش عربی است - در سوره-ی نسا آیه-ی 34 قرآن به روشنی نوشته است: «... در پایان اگر زنان شُما از شُما پیروی نکردند، آنها را کُتک بزنید» [4]. این قرآنِ دانشگاه اسلامی الزهرا با همین چم (معنی) به زبان بیش از سد کشور جهان برگردانده شُده است. اکنون پُرسش من از شُما این است که از دیدگاه شُما مُسلمانان جهان، قرآن بنی صدر را باور خواهند کرد که هتا زبان مادریش هم عربی نیست و «مکتب نرفته داوش (ادعای) مُلایی دارد» یا قرآن دانشگاه اسلامی الزهرا را؟ آیا آن بُنیادگرایان مالزیایی که چند ماه پیش چهار دُختر بچه-یِ ترسایی (مسیحی) را در راه رفتن به دبستان دُزدیده و سر آنها را بُریدند برای اینکه پدر و مادر آنها از اسلام روی گردانده و ترسایی شُده بودند، آیا آنها و بُنیادگرایان طالبان و القاعده، قرآن دانشگاه الزهرای مصر را میپذیرند یا قرآن بین صدر را؟ آیا آن بخش از مردم دین زده-ی ایران که بسان ستُون کاخ خودکامگی، این حکومت اشغالگر اسلامی را برای سه دهه نگه داشته اند و همگی بیدادگری هایِ حکومت اسلامی و دات های (قانون های) ددمنشانه اش را پذیرفته اند، از سنگسار گرفته تا دست و پا بریدن و قصاص... آیا آنها قرآن ابوالحسن بنی صدر را باور دارند یا قرآن قمشه ای فیضیه-ی قم را؟ خوب، اگر ابوالحسن بنی صدر در «ماله کشی» کردن و «بُزک کردن» این دستور سنگدلانه-ی قرآن کامگار شُد (موفق شد) که:«زنان را بجای کُتک زدن ترک کُنید»، او با آن آیه های «قتلو قتلوی» قرآن چکار میخواهد بکند که میگوید:«هرجا که نامسلمانان را یافتید گردن بزنید» یا «دست و پاهای آنها را ببرید»، یا «نامسلمانان را به بردگی بکشید و ناموس و زن و بچه-ی آنها حلال مسلمانان باد» یا «هاگ های (حقوق) شهروندی زنان در رَخن (ارث) بُردن و گواهی دادن، نیمی از مردان است» و هزاران آیه ها و فرمان های نامردمیک (غیر انسانی) دیگر که هم در ناسانی و دُشمنی با ارزش ها و هاگ هایِ مردمی (حقوق بشر) هَستند و هم اندیشه-یِ آزاد آدمی را به بَند کشیده اند؟ آیا بهتر نیست که ابوالحسن بنی صدر بجای کوشش های بیهوده در بُزک کردن آیه ها و دستورهای نامردمی قرآن، با پیروی از دکتر عبدلکریم سروش و اکبر گنجی روشن و پوست کنده به مردم دین زده-ی ایران بگوید که : قرآن چیزی بجز تراوشات ذهنی محمد نبوده است [5]؟
ابوالحسن بنی صدر دارد موشکافانه همان راه نادُرُستی را دُنبال میکُند که دیگر «روشنبین های دینی» همانند علی شریعتی رفتند که هم پایه-ی دُکتریش دُرُوغین بود و هم شهادتش؛ و بازده-ی کار او نیز بُنیانگذاری همین حکومت «پُربَرکتِ اسلامی» در ایران است. علی شریعتی نیز با آن آتاوی ای (استعدادی) که در افسانه بافی و آسمان ریسمان کردن ها داشت، کوشش میکرد که با بافتن داستان های دُرُغین از اسلام، ماله کشی از چهره-ی زشت اسلام و سیاه کردن ده ها نَسک (کتاب) دینی، به ایدیولوژی سنگدلانه و ددمنشانه-ی اسلام یک چهره-ی مردمی ببخشد؛ با سرهم کردنِ چنین داستان های دُرُوغین که: «رفته است به اروپا و در دانشگاه برای کُمونیست ها، کشیش های دین ترسایی و هومانیست ها (انسانگرایان) درباره-یِ حماسه-ی کربلا سُخنرانی کرده است و آنها برای او هورا کشیده اند» و با گفته های فریبکارانه از «گُهرداشت آدمی (اصالت انسان) در اسلام» «دادگری اسلام و عدل علی»، علی شریعتی جوانان را شستشوی مغزی میداد و آنها را گرفتار اَپیون (تریاک) دین میکرد تا او بتواند ناگوار ترین و تلخ ترین دستورهای اسلام را که سنگسار و قصاص و پیروی «اُمت از امامت» هَستند، به جوانان خام و ناآگاه بخوراند، دستورهایِ تلخ و بیدادگرانه ای که یک آدم خَرَدمند و هوشیار هیچگاه نمیتواند با ده من اَنگبین (عسل) هم از گلویش پایین ببرد. راستی این است که کسانی چون علی شریعتی و ابوالحسن بنی صدر با افسانه بافی از اسلام «ناب محمدی» از راه واژه بازی (حرافی)، ماله کشی و بُزک کردنِ ددمنشانه ترین دات های هَنجُمَنی (قانون های اجتمایی) دین اسلام، تنها جاده هموار کُن حزب الله، طالبان و القاعده شُدند و این کسان پاسُخگوی بُنیادین (اصلی) در گرفتار کردن مردم ایران برای سه دهه در دوزخ اسلامی هَستند.
پارادُخش گویی های (تناقض گویی های) قرآن و بی خَرَدانه بودن دات های هَنجُمَنی (قانون های اجتمایی) آن و بی پایگی نگرش قرآن به آرایش و سامان گیتی به اندازه ای فراوان و ژرف هَستند که همانند یک ساختمان کُلنگی هیچ راهی برای نوسازی دین اسلام نمانده است بجز ویرانی آن؛ بجای ماله کشیدن قرآن باید آیین اسلام را از ریشه فروریخت تا اندیشه-ی آدمی را پس از چهارده سده گرفتاری، از بند ژاژپنداری های (خرافاتِ) آن رها ساخت.
ایدون باد
یاداشت:
[1]
آقای خشایار رخسانی با اجازه اتان این متن را به عزیز مصدقی/کورشی-بنی صدرِ ایران میفرستم. چرا؟ چونکه شماپشتِ سَرِ ایشان بدونِ اینکه با افکارِ ایشان و قرآن (علی رغمِ ادعایتان بر مطالعه کردنِ آن) آشنا باشید، با نا درستیِ تمام ایشان را با خمینی هموزن کرده اید. راستی، (علی رغمِ اینکه من 62 ساله ام و برایم کمی سخت است واژه هایِ پارسی را استفاده کنم)آیا شما لینکِ فرهنگِ پارسی و واژه هایِ بیگانه را دارید؟ باز هم راستی: آیا شما جمهوریخواه هستید یا سلطنت طلب. اینجانب معتقد است که، هر گاه کورش و داریوش در زمانِ ما می زیستند، جمهوریخواه می بودند و به سیستمِ سروریِ خاندانِ کسی بر مردم و پرداختِ دستک و دمبکش (مگسانِ گِردِ شیرینی و غالباً خاین) و اینکه(به خاطرِ خارج شدنِ فردی از اونجایِ مامانی که زنِ شاه است، سرورِ مردم شود) میخندیدند. پرسشِ آخرم اینستکه چرا "در حالیکه" را "در هالیکه" و "بر می گزیدند" را، "برمیگذینند" نوشته اید. هم بنی صدر و هم من معتقد نیستند که تقیه و خدعه و ... جزیی از آموزشِ قرآن باشد. شما اینگونه نسبتِ بد دادنتان به بنی صدر با درسِ پیامبرمان زرتشت (بیزاری از دروغگویی، پندارِ نیک، گفتارِ نیک، کردارِ نیک) مغایرت دارد. من پیشنهاد میکنم که شما، اگر با خودتان رو راست هستید، با بنی صدر تماس بگیرید و از اشتباه در آیید. آدرسِ ایمیلِ ایشان این است: ahbanisadr.yahoo.fr از ایشان میتوانید سایرِ آدرس هایِ دیگر، برایِ تماسِ الکترونیکی و گپ زدن را بخواهید. امیدوارم که نوکر صفتِ خود را از دیگران بهتر بینِ سلطنت طلب نباشید.
آقایِ خشایار رخسانی شما، در بهترین شکلش، یک ناراست با خودِ (گرفتارِ تعصب و تنقّر) خود را عقلِ کل بینِ خود را خر کنِ به خود، نیز، دروغگو هستید. چرا؟ چونکه من هم خوانده ام همان مقاله در گویا و تکمیلترش را (در رابطه با زنهایِ دوستارِ [به قولِ فرنگی ها] راف سکس (جفت گیریِ همراه با خشونت -- من خود در برابرِ درخواستِ رافنِس بوده ام -- کاش از این رهنمودِ قرآن آگاه می بودم) و، همانندِ آن زنِ سویدی، به هیچ وجه توضیح/تفسیرِ بنی صدر را ار آیه "حرّافی/آسمان ریسمان و توجیهِ بربریت و برتر بودنِ مرد بر زن ندیدم؛ و با مدیونِ بنی صدر بودن) خوشحالم که این ترجمۀ صحیح و دیدِ ژرف را در قرآن از آیه خواندم. چرا که ترجمه هایِ دیگرِ آن مرا به کناری نهادنِ قرآن هدایت کرده بود. وقتی عقل آزاد باشد از تعصّب/نژادپرستی/خود بزرگ بینی/...، (عقلِ آزاد [به قولِ بنی صدر])، آنوقت، فرد چیزها را آنطوریکه هست می بیند و با خود و دیگران مهربان و رو راست خواهد بود. شما گویا از همان قماشِ Faramarz Fahimi هستید و در تلاشیِ خراب کردنِ شخصیتِ مصدقی/کورشی-عزیز بنی صدرِ ایران هستید. بروید خود را در آینه بنگرید و به خباثتتان تف بیندازید. آدم ممکن اسه، حتی، همه را (آنهم برایِ مدتی) خر کُنَد ولی خود را نمیتواند [خر کند]؛ چرا که آفتاب برایِ همیشه در پسِ ابرِ (دروغ و سانسور و تخریبِ شخصیت و تاریخِ قلّلابی نوشتن) نمی ماند و "سیه روی میکند آنکه را که در او غش است. خداوند/اهورامزدا هدایتتان کند و خود بزرگ بینیِ احمقانه و نژادپرستی و نفرت را از وجودتان بزداید. بگو آمّین
[2] اُمید به وَرچ (معجزه) از این «چهارده معصوم» مُرده و «ضریح بستن» به گور آنها نیز از این آبشخور خوارتاری میشود (تغذیه میشود).
در گفتگویی که من با یکی از همکاران خودم داشتم که زنی مومنه از کشور لبنان بود، او این چنین چمی (معنی) از سوره-ی نسا آیه-ی 34 را میپذیرفت و هتا از آن پدافند میکرد. و باور این بانوی مومنه-ی لبنانی این بود که این کتک زدن ها برای پیشگیری از آسیب های بُزرگتر هَنجُمَنی (اجتمایی) است!!!
دوشنبه، 29 فروردین، مهشید، 3749 دین بهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر