۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

پیامبران دروغگو




خَشایار رُخسانی


به سُخنان این حاجی گوش کُنید؛ به چرند و پرندهایِ او درباره-ی ساخته شُدن جَنین، میگویند مغز شویی [1]. او نُخست برای ارزش دادن به گفته هایش از سُخنان دانشمندان نمونه میآورد تا فرایندِ ساخته شدن جَنین را هماهنگ با دانش نوین بازگویی کُند و سپس با آسمان ریسمان کردن ها و از این شاخه به آن شاخه پریدن ها برای چسباندن آیه هایِ جدا از هم قرآن در باره-ی فرایندِ ساخته شُدن تُم آدمی (نطفه آدمی) به سخنان دانشمندان، میخواهد برای گفته های قرآن وزن و ویچور (اعتبار) کسب کُند. خورتاکی (مسئولیت) این کسانیکه به نام «حکیم باشی های اسلامی» اینگونه به مغز شویی جوانانِ ساده دل میپردازند، کمتر از دژخیمان کهریزک در نگهداری از این حکومت دروغ و جَنوری (جنایت) نیست.
در یونان باستان چنین میپنداشتند که جنین از خون پدید میآید، و این ناآگاهی از این برداشت نادُرست سرچشمه-ی میگرفت که آنها میپنداشتند از آنجا که زنانِ آبستن خونریزی ماهانه ندارند، این خون ها سبب ساخته شدن جنین میشوند. محمد ابن عبدالله نیز همین دانستنی نادُرُستِ دورانِ خودش را ناشیانه رونوشت برداری کرد و در قرآن بدینسان بازگفت، که: «جنین از خون بسته (علق) یا خون لخته پدید میآید، و آب گُنی (آب جنسی) مرد در کمر او ساخته میشود »، درهالیکه امروز یک دآنش آموز سال نُُخست دبیرستان هم میداند که داده های (اطلاعات) قرآن همه بی پایه هَستند زیرا آن گُندهایی (غده هایی) که آب گُنی (آب جنسی) مرد را میسازند در تُخم او جای دارند و سرچشمه-ی آب گُنی مرد هستند و نه کمر مرد که در قرآن از روی ناآگاهی نگاشته شُده است؛ و جنین هم از خون بسته یا لخته پدید نمیآید، ونکه (بلکه) از آمیخته شدن یاخته های گُنی (سلول های جنسی) مردم و زن است که پدید میآید. با آنکه از راه سنجش دانستنی های دانش نوین زیست شناسی با پیش بین هایِ قرآن، روشن است که گفته های قرآن در باره-ی پدید آمدن جنین از بیخ و بُن بی پایه هَستند، ولی این حاج آقا همچنان بر دُرُست بودن گفته های قرآن پافشاری میکُند، که شَوَندهای (علت های) گوناگونی میتواند سبب آن باشند؛ یا او نانش را از راه همراهی با بُنگاه های دروغ پراکنی حکومت اسلامی میخورد، یا نویدهای بهشتی و پری های هفتاد متری خَرَد را از سر او ربوده اند و یا ترس از مار غاشیه و آتش دوزخ او را کور و کَر کرده اند که او بجای پذیرفتن این لغزش ها در گفته های قرآن، برای ماله کشی آنها برخاسته است. و میخواهد از راه واژه بازی (حرافی) و آسمان ریسمان کردن ها، چرند و پرندهای قرآن را هماهنگ با دانش نوین نشان دهد. پس داستانِ آفرینش آدم در قرآن را چگونه میتوان با دانش نوین هماهنگ ساخت که: « آدم از گل و حوا از دنده-ی چپ او ساخته شُده است؟» یا جایگاه آن نُخستین آدم در فرگشتِ (تکامل) آدم کُجاست که:« از گل ساخته شُد» و به گفته-ی یک حاج آقای دیگر «17 متر درازا و 10 متر پهنا داشته است [2] ؟». دیگر اینکه در آنجا که قرآن به داستان ذوالقرنین اشاره میکند، میگوید که:«خورشید شب ها در مُرداب فرور میرود»، خوب این پیش بینی «دانشی» قرآن را دیگر کُجای دلم بگذارم و این حاج آقا چه «روشنگری» یا اُوزوارِشی (توجیه ای ) برای این گفته-ی «رازگونه-ی» قرآن دارد [3] ؟...
پرسش این است که اگر براستی محمد ابن عبدالله و دیگر پیامبران دین های سامی اندکی از دانش آسمانی برخوردار میبودند، چرا محمد همان 1400 سال پیش راز ساخته شُدن جنین آدم را به زبان ساده در قرآن بازگویی نکرد تا مردم ناچار نشوند 1300 سال پس از آن در سده-ی بیستم از اسرار ساخته شُدن تُم آدم (نطفه آدم) رازگُشایی کُنند؟ اگر مُسلمانان بر این باورند که: «در آن دوران خَرَدِ مردم این اندازه رشد نکرده بوده است که آنها بتوانستند رازگُشایی قرآن از ساخته شدن تُم آدم (نطفه آدم) را دریابند»، باید آنها را بدینسان از این باور نادُرست رها ساخت، که توانِ یادگیری، هوشیاری و خَرَد آدم های امروز در همان تراز و اندازه ای است که نیاکانِ آنها در 20000 سال پیش از آن بهرهمند بوده اند، و هیچ دگرگونی بُنیادین ژنتیکی در توان خَرَد آدمی در 20000 سال گذشته روی نداده است. و از اینرو مردم 1400 سال پیش نمیتوانسته اند کمتر از مردم امروز هوشیار و خَرَدمند باشند؛ تنها ناسانی میان مردم سده-ی بیست و یکم در اروپا و مردم سده-ی هفتم ترسایی در عربستان در گردایه-ی (مجموعه-ی) از دانستنی هایی است که آدمی توانسته است، در درازای این دوران بدست آورد و گردآوری کُند. برای نمونه امروز در جنگل های آمازُن و مالزی آدم هایی هَستند که به شُوَندِ (علت) جدا ماندن آنها از شهریگری (تمدن) همانند نیاکانشان در 30000 سال پیش لخت و برهنه و با ساده ترین ابزارها همانند آتش و نیزه و شکار زندگی میکُنند (هتا با هُنر تیر و کمان نیز آشنایی ندارند). ولی این آدم های جَنگلی کمتر از مردمان شهرنشین سده-ی بیست و یکم هوشیار و خَرَدمند نیستند؛ زیرا اگر فرزندان این مردمان جَنگلی را که از شهریگری واپس مانده اند، از خانواده هایشان جدا کُنند، و بجای زندگی در جنگل، آنها را در شهر زیر سایه-ی آموزش و پرورش نوین بگیرند، هیچ شکی نیست که بچه های آنها فردا بتوانند نه تنها با رایانه (کامپیوتر) و پیچیده ترین فن آوری های جهان نوین کار کُنند، ونکه (بلکه) هم در دانشگاه، فیزیک اتمی بخوانند و هم نامزد جایزه نُبل شوند.
پس اگر از روزن زیست شناسی هیچ ناسانی میان هوشیاری و خَرَد آدم هایِ جَنگلی و شهرنشین نیست، این ناسانی نیز نمیتواند میان آدم های شهرنشین امروز و 1400 سال پیش بوده باشد. اگر دانش آموزان امروز برای بسته شدن تُم آدمی (نطفه-ی آدمی) پاسُخ دانشیک (علمی) دارند، آنها این دانستنی را وامدار آن دانشمندان زیست شناسی هَستند که در سده-ی گذشته توانسته به راز این چیستان پی ببرند و دانستنی خودشان را در دسترس همگان بگذارند.
با پُشتگرمی به این نمونه آوری، میتوان همچنان به این خُرده گیری ها از دین های سامی ادامه داد که اگر براستی پیامبران آنها با پروردگار آسمان در پیوند میبودند و از دانش او برخوردار میبودند، آنها میبایستی بتوانستند برای بسیاری از بیماری هایِ واگیر دار همانند مَرگی (طاعون) که تا سده-ی پیشین میتوانستند، جان میلیون ها آدم را بگیرند، همان آنتی بیوتیک ها و واکسن هایی را پیشنهاد بدهند که امروز به شَوَندِ ( به علت) یافتن راهکار ساختن آنها، از گُسترش این بیماری ها پیشگیری میشود.
 راستی این است که پیامبران این دین های سامی نه پیوندی با آسمان داشته اند و نه اندوخته-ی دانشیک (علمی) و آسمانی در انبان داشته اند، و آنها تنها مُشتی دروغگو بوده اند که راه و رسم پیشنهادی آنها نه تنها کُمکی برای رستگاری و خوشبختی مردم جهان نبوده است، ونکه (بلکه) راه و رسم آنها برای بیش از 2000 سال مردم جهان را از پیشرفت، آسایش و خوشبختی بازداشتند.

سه شنبه، بهرام شید، 6 اردیبهشت، 3749 دین بهی

یاداشت:

[3] هنگاميکه ذوالقرنین به باختر دور رسيد. خورشيد را يافت که بر اقيانوس پهناورى غروب مى کرد و در آنجا مردمى را يافت. ما گفتيم، "اى ذوالقرنين، تو مى توانى هر طور که بخواهى حکمرانى کنى؛ يا تنبيه کنى، يا با آنها مهربان باشى."
(ترجمه ی رشاد خلیفه)
تا به غروبگاه آفتاب رسيد; (در آن جا) احساس كرد (و در نظرش مجسم شد) كه خورشيد در چشمه تيره و گلآلودى فرو مىرود; و در آن جا قومى را يافت; گفتيم: «اى ذو القرنين! آيا مىخواهى (آنان) را مجازات كنى، و يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب نمايى؟»
(ترجمه ی مکارم)
از این آیات اینجوری برداشت می شه که خورشید به دور زمین میگرده نه زمین به دور خورشید .
و بروید سوره کهف آیه 86 به پس را بخوانید که:« خورشید به دور زمین میگردد» نه زمین به دور خورشید..


  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر