۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

کیش مجاهدین خلق در سایه ای از پنهانکاری ها و پارادُخش ها (تناقض ها)



خشایار رُخسانی


هرکس از ظن خود شُد یار من ...از درون من نَجُست اسرار من


با آنکه چند دهه از بُنیانگذاری کیش مجاهدین خلق میگُذرد، این کیش نتوانسته است هتا یک اندیشمند پروَرش دهد که بتواند شَوَندِ بودِشی (علت وجودی) این کیش و هدف پایانی آنرا به روشنی بیان کُند. تاکنون تنها هُنر کیش مجاهدین خلق شُمارش کُشته شُدگانِ این کیش و به رُخ کشیدنِ شُمار آنها و نان خوردن از نام آنها بوده است؛ روزنامه-یِ رسمی این کیش بیشتر به آگهی نامه های یک باهمان (شرکت) کفن و دفن همانند است تا روزنامه-ی یک سازمان سیاسی که بخواهد گرفتاری های روزانه-ی کشور را واکاوی کُند و راهکار پیشنهاد دهد. از آنجا که برتری رهبران کیش مجاهدین خلق در پنهانکاری و تاریک نگه داشتن هدف پایانی این کیش بوده است، آنها همیشه هموندانِ کیش مجاهدین خلق را در نادانی نگه داشته اند. از اینرو از بالا به هموندان این کیش دستور داده میشود که با خودداری از راستگویی و «تقیه کردن»، یا باور خود را پنهان نگه بدارند و یا از اندر شُدن در گفتگوهایِ سیاسی خودداری کُنند. و از آنجا که رهبران این کیش هدفِ فرجامین خودشان را در برپایی یک حکومت دینی پنهان نگه میدارند، بسیاری از جوانان میهندوست و خام که تنها در اندیشه-ی رهایی میهن هَستند، در دام این کیش گرفتار میآیند. از اینرو بیشینه-ی (اکثر) کسانیکه کیش مجاهدین خلق را نمایندگی میکُنند، به اندازه ای نافرهیخته و ناآگاه از هدفِ پایانی این کیش هَستند که هرگز نمیدانند که برپایی یک حکومت دینی بر پایه-یِ دستورهایِ قرآن و آیین اسلام، آرمانِ فرجامین این کیش است [1]؛ هماهنگ با این چکامه که: هرکس از ظن خود شُد یار من... از درون من نَجُست اسرار من، همکاری خواهر های مجاهد با کیش مجاهدین خلق از این ناآگاهی سرچشمه میگیرد که دارند با دستِ خودشان به رویِ کار آمدن یک حکومتِ دینی دیگر کُمک میکُنند، که فردا هاگ های (حقوق) شهروندی آنها را لگد مال خواهد کرد و ارزش آدم بودن آنها را به کمتر از نیمی از یک مرد و تُخم چپ او پایین خواهد آورد.
فرنود (دلیل) بی مایگی و کمبودِ کیش مجاهدین خلق در پرورش یک اندیشمند نیز روشن است: بُنیادها و آبشخور اندیشمندی این کیش را دستورهای قرآن، آیین محمد بن عبدالله و توضیه المسائل میسازند که الهام بخش آنها برای برنهادن (وضع کردن) دات ها (قانون ها) و پیمان نامه ای هَنجُمَنی ( قرارداد های اجتمایی) در سده-ی بیست و یکم هَستند؛ و این درهالی است که قرآن از یک سوی با واژگانی چون دادگری هَنجُمَنی (اجتمایی)، مردمسالاری و آزادی اندیشه بیگانه است و از سویی دیگر ناتوان در نشان دادنِ یک اُلگویِ بهینه برای ساختن یک همبودگاه پیشرفته و پویاست و همچنین در شناساندن و ساز و کارها و آرایش گیتی، گردایه ای (مجموعه ای) از افسانه ها و جنگِ هَمِستاران (اضداد) میباشد؛ و ارزش این «نسک (کتاب) آسمانی» بیشتر در راهنمایی هایِ «درخشان» آن برای راهزنی، سرگردنه گرفتن، دُزدیدن زن و بچه و ناموس نامسلمانان به نام پَروه های (غنیمت های) جنَگی و به بردگی بُردن پاترمان (ملت های) آزاده جهان و به بند کشیدن اندیشه-ی آزادِ هومَنی (انسانیت) است تا نشان دادنِ راهکارهای خَرَدمندانه برای یک زندگی آشتی جویانه در همبودگاه جهانی.
داستان غم انگیز کیش مجاهدین خلق همانند داستان آن شُترمرغی میماند که نه شُتر است و نه مُرغ، از یک سوی این کیش داوش (ادعای) پیروی از آیین اسلام و برپایی «جامعه بی طبقه-ی توحیدی» دارد، که «مدینه النبی» الگوی آن است و از سویی دیگر از برابری سُوسیالیستی پدافند میکُند. و این درهالی است که در آن «مدینه-ی فاضله ای» که الگوی «جامعه-ی بی طبقه-ی توحیدی» کیش مجاهدین خلق است، یک سامانه-ی برده داری برپا بوده است و مردم در آن مدینه ای که محمد بن عبدالله بر آن فرمانروایی میکرد، بر پایه-ی دارایی ها و شُمار بردگانشان بخش بندی شُده و ارج گُذاشته میشُدند و نه برپایه-ی ارزش های مردمی، فرخویی (اخلاقی) و دانشی شهروندان.
و چیزیکه از همه دلچسب تر و خنده آورتر است، داوش (ادعای) رهبران کیش مجاهدین خلق است که «مکتب نرفته داوش (ادعای) مُلا بودن دارند»، و میخواهند آموزه (درس) قرآن شناسی به آخوندها بدهند.

یاداشت:

[1]






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر