رومن گیرشمن
این نَسک ارزنده را میتوانید با دُنبال کردن پیوند زیر بارگیری کُنید [1]
رومن گيرشمن، باستانشناس فرانسوي اوكراينيالاصل كه در سال 1895 متولد شد و در سال 1979 در حين شركت در كنگره فدراسيون بينالمللي مطالعات كلاسيك درگذشت، يكي از پيشگامان باستانشناسي در ايران بود. او نزديك به سي سال از عمر خود را به كاوش و مطالعه در محوطههاي باستاني مختلف ايران گذراند و كتابهاي جامع و مشهوري را هم در خصوص تمدن پيشازاسلام ايران به چاپ رساند.آثار به چاپرسيده از گيرشمن به دليل تعميمها و تئوريهاي فردي او به طور كلي نميتواند به عنوان منابع عمومي قابلاعتمادي به كار رود، اما به دليل تصاوير باشكوه و زياد آنها قابل توجه است.
گيرشمن عضو خانوادهاي مرفه در اوكراين بود و در سال 1914 به خدمت ارتش روسيه درآمد. در سال 1917 به ضدانقلابيون پيوست و پس از پيروزي كمونيستها به استانبول پناهنده شد. او در تركيه براي كسب درآمد شروع به كار به عنوان ويولونيست كرد و سپس به يك مزرعه اشتراكي در فلسطين پيوست و همين شهر بود كه علاقه او را به تاريخ برانگيخت. به دنبال اين علاقه او دوره آموزشي فشردهاي را در پاريس آغاز كرد و اين دوره به او امكان داد تا با اشخاص برجستهاي در حوزه كتيبهشناسي و باستانشناسي خاور نزديك همراه شود.
در همين دوران او با همسر خود تانيا آشنا شد. تانيا با ترك حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشك گيرشمن را در تمامي ماموريتهايش حتي در شرايط سخت همراهي و حمايت كرد. تانيا تصاوير آثار گيرشمن را ميكشيد و به او در مرمت آثار كشف شده كمك ميكرد. او در زندگينامه خود تصويري قابل لمس از زندگي در اين ماموريتها ارائه ميدهد.
گيرشمن در سال 1931 به عنوان رئيس هيات باستانشناسي ايران كه توسط موزه لوور تشكيل شده بود انتخاب شد. اين انتخاب سرآغاز زندگي حرفهاي طولاني و پرآوازه گيرشمن بود و راه او را به محوطههاي باستاني مهم ايران باز كرد. او تا سال 1972 در ايران فعاليت كرد و كار خود را با كاوش در مسجد سليمان به پايان رساند.
نخستين پروژه گيرشمن در محوطههاي گيان تپه در نزديكي نهاوند و خصوصا در محوطه سيلك بود. گيرشمن در اين محوطه بر اساس مطالعات لايهنگاري شيوهاي خاص براي كاوش علمي تهيه كرد. او همچنين به مطالعه و شناسايي بقاياي معماري آجرهاي نپخته را كه پيش از آن از سوي بعضي باستانشناسان ناديده گرفته شده بود پرداخت. به اين ترتيب، او يكي از مهمترين فرهنگهاي باستان فلات ايران را كه قدمت آن به هزاره چهارم پيش از ميلاد ميرسد و به دليل كيفيت بالاي هنري آن قابل توجه است از خطر فراموشي نجات داد. او به علاوه نشان داد كه بعد از اين فرهنگ فرهنگ ديگري آمد كه نشانههاي آن با نشانههايي كه در همان زمان در شوش كشف شده بود ارتباط نزديك داشت. گيرشمن نخستين كسي بود كه ايده توجه به سيلك را به عنوان پايگاه عيلاميها مطرح كرد.
در سال 1935 با تشويق جورجز سالس، مدير بخش هنرهاي آسيايي در موزه گيمه پاريس، گيرشمن براي مدتي مطالعه دورههاي آغازين را كنار گذاشت تا بتواند به كاوش در شهر باستاني بيشاپور فارس كه توسط شاپور اول (72 ـ 241 پس از ميلاد) ساخته شده بود و از شهرهاي مهم ساساني به شمار ميرفت بپردازد. گيرشمن پنج فصل باستانشناسي، در سالهاي 1935 و 1936 و سپس در فاصله سالهاي 1938 تا 1941 يعني در آغاز شكلگيري و توسعه كاوشهاي باستانشناسي در شهرهاي ساساني در اين محوطه كار كرد.
نتايج به دست آمده از اين كاوشها بسيار قابلتوجه بود و موجب كشف يك مجموعه قصر شد كه سالن انتظار آن با كف مزين به موزاييكهاي شبيه به آنچيزي است كه امروزه در شهر باستاني آنتيوك در شمال آنتالياي تركيه ديده ميشود. گيرشمن صحنههاي جشنهايي را كه اين موزاييكها به تصوير ميكشيدند مربوط به مراسم نوروزي دانست كه اعضاي خاندان سلطنتي و مقامات عاليرتبه دربار در آن شركت داشتند. نتايج اين كاوشها و كشف بقاياي معماري هرگز چاپ نشد زيرا ساختمان محل اقامت باستانشناسان مورد دستبرد قرار گرفت و همه دستاوردهاي آنها به غارت رفت. با اين حال گيرشمن بعدها تحقيقي را در مورد نقش برجستههاي سنگي بيشاپور به همراه مشكلات تاريخي عموميتر و خصوصا روابط با امپراطوري روم به چاپ رساند.
در سال 1941 ژوزف هاكين، مسئول هيات باستانشناسي فرانسه در افغانستان براي پيوستن به نيروهاي شارل دوگل از مقامش استعفا داد و گيرشمن به عنوان جانشين او انتخاب شد. او به دليل فعاليت در محوطه نادعلي در سيستان در سال 1936 تجربههايي در سرزمين همسايه افغانستان داشت. او دو سال در افغانستان كار كرد اما به عنوان يك يهودي، مهاجر روس، پارتيزان خواهان رهايي فرانسه، و انتقادهاي شديد از كارهاي باستانشناسان قبلي خود، بالاخره در سال 1943 از اين منصب اخراج شد. او به دليل آشنايي با زبان روسي توانست از كارهاي باستانشناسان روسي در آسياي مركزي استفاده كند و آنها را مورد توجه محققان كشورهاي غربي قرار دهد. گيرشمن سپس براي مدت كوتاهي به موسسه فرانسوي باستانشناسي شرقي به قاهره رفت.
پس از جنگ گيرشمن دوباره به عنوان رئيس هيات فرانسوي باستانشناسي در ايران انتخاب شد و اين ماموريت دشوار را يافت كه كاوشهاي رابرت دو مككنم را در شوش ادامه دهد. نخستين دور كاوشها در اواخر سال 1946 آغاز شد و بيش از بيست سال يعني تا سال 1967 ادامه يافت. با توجه به تكنيكهاي مدرن باستانشناسي، شوش براي نخستين بار نه براي جمعآوري اشياي زيبا براي تزيين ويترينهاي موزه لوور بلكه براي بازسازي كامل شهري عظيم كه در اوايل هزاره چهارم پيش از ميلاد شكل گرفته و تا بيش از پنج هزار سال بعد يعني تا اواخر قرن سيزدهم ميلادي به حيات خود ادامه داده بود مورد كاوش قرار گرفت.
به لطف فعاليتهاي گيرشمن، باستانشناسي شوش بسيار پيشرفت كرد و براي نخستين بار در طول تاريخ كاوشها باستانشناسان توانستند مجموعههاي كامل معماري را كشف كنند. تا آن زمان، دو مككنم كه تنها در اواخر دوران فعاليت خود توانسته بود بقاياي آجرهاي نپخته را كشف كند، به كاوش در قبرهايي كه در سطح اين سكونتگاه كنده شده بود پرداخته بود. تنها استثنا كاخ داريوش در آپادانا بود كه اسرار آن تا حدي كشف شده بود. گيرشمن به مدت بيست سال در سي و شش محوطه كه دورههاي مختلف زندگي در اين مكان را نشان ميداد كار كرد. مهمترين محوطه كاوش كه محوطه A نام داشت در بخش شمالي تپه شهر سلطنتي در نقطهاي كه توسط باستانشناسان پيش از گيرشمن دست نخورده بود قرار داشت. گيرشمن بيست سال در اين محوطه كار كرد تا اينكه به خاك بكر دست يافت. او ابتدا به كاوش در سطوح مربوط به دوران اسلامي پرداخت كه تا آن زمان در شوش ناشناخته بود و همچنين موفق به كشف محوطهاي شامل خانهها و مغازههاي باستاني شد. سپس توانست به سراغ دوراني برود كه بيش از همه مورد علاقهاش بود يعني دوران ساساني، اشكاني، و هلني. محوطه A فوقالعاده بود. گيرشمن در اين محوطه موفق به كشف يك اقامتگاه عظيم سلطنتي با نقاشيهاي ديواري شد كه در اواخر دوران اشكاني ساخته شده بود و در آغاز دوران ساساني سكونت در آن آغاز شده بود. اين اقامتگاه در منطقهاي كه در آن ساخت و ساز شده بود قرار داشت و قدمت قديميترين خانههاي آن به قرن سوم پيش از ميلاد مي رسيد. يكي از اين خانهها كه نقشهاي يوناني داشت، داراي حياطي با ستونهايي دور تا دور، بامي سفالي با شيب دو سويه و مزين به نقاشيهاي ديواري بود. دوران هخامنشي هم در اين محوطه نشانههايي داشت، اما گيرشمن نتوانست بقايايي را كه خود كشف كرده بود شناسايي كند. فعاليتهاي باستانشناسان بعد از گيرشمن بود كه منجر به شناسايي سالني سلطنتي متعلق به داريوش و بقاياي جادهاي شد كه به دروازه داريوش كه به كاخ آپادانا راه داشت منتهي ميشد.
نشانههاي دورههاي پيش از دوران هخامنشي، يعني نوعيلاميها و مزوعيلامي در محوطه A شوش نادر بود، اما بررسي باستانيترين سطوح كاوش اطلاعات ناشناختهاي را در مورد دوره تاريخي1500ـ 1970 پيشازميلاد ارائه داد. گيرشمن محوطه ساختهشده ديگري را كه شامل سكونتگاههاي بزرگ بود كشف كرد. يكي از اين خانهها دركنار ديوار شهر و در ميان خانههايي با ابعاد كوچكتر ساخته شده بود و ساكنانش در زير سقف آن به خاك سپرده شده بودند. اين منطقه بر اساس شبكهاي از خيابانها كه قرنهاي متمادي سالم مانده بود شكل گرفته بود. از آنجا كه نشانهاي از آغاز اين دوره تاريخي در اين محوطه كشف نشده بود، گيرشمن تصميم گرفت به بخش جنوبي شهر سلطنتي برود و بر روي گمانهزنيهاي قديمي دو مككنم شروع به كاركرد. اين محوطه محوطه B نام گرفت. او در اين محوطه روي سطوح مربوط به دوران پيش از آن كه هم زمان با حكومت پادشاهان سومري اور بر شوش بود كار كرد.
شهر سلطنتي شوش تنها محوطهاي نبود كه توجه گيرشمن را به خود جلب كرد. او كاوشهايي را هم در كاخ داريوش در تپه آپادانا انجام داد و فعاليتهاي خود را بر كشف راه ورودي كاخ متمركز ساخت. منطقه ديگري كه مورد توجه گيرشمن قرار گرفت بخش شرقي «شهر پيشهوران» بود. او در اين محوطه سكونتگاهي را شناسايي كرد كه خود نام دهكده پارسي ـ هخامنشي بر آن گذاشت و عملكرد آن هنوز نامعلوم است. اين سكونتگاه در قرن هفتم پيشازميلاد يعني دوراني كه شوش هنوز خيلي شناختهشده نبود ساخته شده و بعد از يك دوره وقفه در دوران هخامنشي و هلني دوباره مورد سكونت قرار گرفته بود. گيرشمن در اين محوطه قبرهاي متعدد هلني و اشكاني همچنين مسجدي بزرگ از قرن هشتم بعد از ميلاد كشف كرد و بالاخره در آخرين سال فعاليت هيات فرانسوي، گيرشمن موفق به كاوش در باستانيترين لايههاي تاريخ شوش شد.
مهمترين كاوش اين منطقه توسط مري ژوزف استيو و هرمن گاش بود كه به كشف تعدادي ساختمان شكيل در زميني مرتفع منجر شد كه قدمت آنها به اوايل دوران سكونت شوش يعني هزاره چهارم پيشازميلاد و حتي به آغاز هزاره پنجم برميگشت.
به اين ترتيب، كاوشهاي گيرشمن در شوش بسيار ثمربخش بود، اما به دليل عدم چاپ نتايج اين تحقيقات، منابع اندكي امروز در اين زمينه وجود دارد. به طوركلي با وجود گزارشهاي اوليه متعددي كه به سرعت به چاپ رسيد، دانش مربوط به تاريخ شوش كه در مقايسه با كاوشهاي اوليه پيشرفت قابل توجهي در اين حوزه به وجود آورد آن طور كه شايسته بود انتشار نيافت.
گيرشمن در دوران هدايت هيات فرانسوي در ايران فعاليتهايش را تنها به شوش محدود نكرد. او كاوشهايي را هم در مناطق مختلف جنوب شرقي ايران انجام داد كه از آن جمله است: مسجد سليمان در سال 1948 كه بعدها هم در سال 1968 دوباره به آن برگشت؛ تنگه پابدا در سال 1949؛ ايوان كركوا در فاصله سالهاي 1948 تا 1950؛ جزيره خارك در سالهاي 1959 و 1960 كه در طي اين كاوشها موفق به كشف يك صومعه مسيحي قرن هفتمي شد. اما مهمترين دستاوردهاي او بعد از شوش به چغازنبيل مربوط ميشود.
گيرشمن در فاصله سالهاي 1951 تا 1962 نه فصل كاوش در اين محوطه انجام داد و اين محوطه در واقع دومين محوطه مهم دوران حرفهاي باستانشناسي او به شمار ميرود. چغازنبيل در قرن سيزدهم پيشازميلاد توسط يكي از شاهان عيلامي بنيان گذاشته شد و شامل محوطهاي مقدس، يك زيگورات، و تعدادي معبد، و همچنين منطقهاي اداري با قصرهاي متعدد بود. گيرشمن توانست اكثر اين ساختمانها را از زير خاك بيرون آورد و بخش عمده وقت خود را صرف كاوش در زيگورات محوطه كرد تا دريابد كه چطور ساخته شده است و ايدهاي راجع به مراسم مذهبي اجرا شده در آنها به دست آورد. اين نخستين باري بود كه باستانشناسي به اين شكل به بررسي يك ساختمان با تمام جزئيات آن ميپرداخت. بر خلاف تصور رايج كه معتقد بودند معماران سطوح افقي زيگورات را يك به يك روي هم ساخته بودند، گيرشمن توانست ثابت كند كه معماران اين بنا طبقات مختلف را به هم چسبانده بودند و بعد آنها را به يكباره از روي زمين بالا برده بودند.
گيرشمن در سال 1967 از ماموريت هدايت كاوشهاي شوش بازنشسته شد، اما همچنان به فعاليت در ايران ادامه داد. او در سال 1968 به مسجد سليمان بازگشت و تا سال 1972 در اين محوطه كار كرد. او در مورد مقدس بودن محوطهها حق داشت، اما بررسيهاي بعدي جان اف هانسمن نشان داد كه اين محوطهها چنان كه گيرشمن باور داشت متعلق به زرتشتيان نبود و قدمت آنها به دورههاي هلني و اشكاني برميگشت.
فعاليتهاي باستانشناسي گيرشمن از غنا و تنوع خاصي برخوردار بود، اما او گاه به خود غره ميشد. شيوههاي كاوش او اگرچه در آغاز علمي بود اما به تدريج همراه با خود گيرشمن پا به سن گذاشت و ميتوان گفت كه تغيير مديريت هيات كاوش شوش براي مطاالعات تاريخ اين منطقه موثر واقع شد و آنها را به روز كرد.
فعاليتهاي ميداني گيرشمن كه ساليان سال او را در ايران نگه داشت موجب شد كه او نتواند تاثير قابل ملاحظهاي بر محافل آكادمي فرانسه داشته باشد، با اين حال او از شهرت جهاني برخوردار بود و با محافل مهم ايراني هم ارتباط نزديك داشت. اين ارتباطها در كاوشهاي او در ايران بسيار موثر واقع شد اما از سوي ديگر موجب ارتباط نامقبول او با بازار هنري و مجموعهداران خصوصي شد كه به منافع تجاري و شخصي بيشتر از مسايل علمي توجه نشان ميدادند. در نتيجه همين روابط بود كه آنچه در سالهاي آخر زندگي گيرشمن جلب توجه ميكند، جدال بر سر منبع آثاري است كه به گفته گيرشمن گنجينهاي از يكي از محوطههاي باستاني زيويه بود، محوطهاي كه بعدها معلوم شد وجود خارجي ندارد. گيرشمن بسياري از اين آثار را در سال 62 ـ 1961 در نمايشگاهي مشهور به نام هفت هزار سال هنر ايراني در پله پتي (قصر كوچك) پاريس به نمايش درآورد.
(توضیحات برگرفته از هفته نامه امرداد می باشد)
یاداشت:
undefined
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر