۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

خوانش (قرائت) سریانی-آرامی قرآن ۲


Utna

شیوه حور و پری گرچه لطیف است ولی…!


لوکزنبرگ در کتابش به ارائه صدها نمونه از کلمات و ترکیبهای قرآنی می‌پردازه که در ابتدا با مراجعه به لغت عربی سعی در تفسیر و معنی‌یابیشون میکنه، و بعد از نشون دادن ناتوانی زبان عربی در تفسیر معنی‌دار اونها به سراغ لغت نامه ها و دستور زبان آرامی و سریانی میره، و نشون میده که گرامر و ساختار زبان و معنی آرامی میتونه گره از ابهام و پیچیدگیشون باز کنه. در یک سوم پایانی کتاب به سراغ کلمه ای در قرآن میره که شاید بشه گفت پرسروصداترین و جذاب ترین کشف مطرح شده در کتابه، داستان حورالعین! به همین جهت من در یکی دو پست بعدی سعی میکنم این بخش از کتاب رو برای شما خلاصه کنم، و شاید بعد از اون  به سراغ بقیه موارد مهم هم رفتم. اما از نظر من همین یک موضوع برای اینکه به خواننده از روش‌شناسی لوکزنبرگ در کتاب دید واضحی بده کفایت میکنه، و فی نفسه هم بحثی است شیرین!
لوکزنبرگ فصل ۱۵ کتاب رو با مروری بر تفاسیر و روایات از زنان سیاه چشم و سفید روی بهشتی آغاز میکنه، روایات و تصاویری که خیلی از ما با اون به خوبی آشنا هستیم. من برای سادگی کار توصیف حورالعین رو از این لینکها (۱و۲)که در یک جستجوی گوگل پیدا کردم عینن کپی میکنم! و به شما هم توصیه میکنم که قبل از خوندن ادامه متن نگاهی به این توصیفات جذاب بندازید! که هم فال است و هم تماشاست!! در هر حال من گزیده ای از اونها رو براتون اینجا کپی کردم.

در قرآن مجید آنچه درباره اُنس با حورالعین آمده و ذكر شده از همه جالبتر است. و شاید علّتش این باشد كه انسان بیشتر به انس و گفتگو و مُسامره میل دارد تا به خوردن و آشامیدن. در «تفسیر عیّاشی » از جَمیل بن دَرّاج از حضرت صادق علیه السلام آورده است كه: «إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّه مَا یَتَلَذَّذُونَ بِشَیْءٍ فِی الْجَنَّه أَشْهَی عِنْدَهُمْ مِنَ النِّكَاحِ، لاَ طَعَامٍ وَ لاَ شَرَابٍ؛ اهل بهشت در بهشت از هیچ چیز مانند نكاح لذّت نمی برند، نه غذا خوردن و نه آشامیدن» («بحار الانوار» طبع حروفی، ج 8، ص 139).  و معلوم است كه حورالعین موجب اُنس، و رفع غربت، و ائتلاف و استیناس است به همین خاطر داریم كه: «كَذَلِكَ وَ زَوَّجْنَـ’هُم بِحُورٍ عِینٍ؛ همچنین است ای پیامبر كه ما متّقین را با حورالعین تزویج می نمائیم» (آیه 54، از سوره الدّخان).
حُور جمع حَوراء است، و حوراء زن سیاه چشم را گویند كه سیاهیش بسیار، و سپیدی آن نیز شدید باشد. و عِین جمع عَیناء است، و آن زن سیاه چشمی است كه سیاهی چشمش در عین حال درشت باشد، و بنابراین معنای عیناء زن درشت چشم و مشكین چشم است. و حورُ العین زنانی را گویند كه چشمهایشان سیاه و درشت، و سیاهی چشم در سپیدی آن خوش و نمایان باشد، یعنی سیاهیش شدید و سپیدیش نیز شدید باشد. و در سوره واقعه داریم :« وَ حُورٌ عِینٌ * كَأَمْثَـالِ اللُؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ؛ برای بهشتیان حور العین هستند كه آنان مانند لؤلؤی می باشند كه در صدف خود باقی است و هنوز دست نخورده است» ( آیه 22 و 23، از سوره الواقعه ).
خداوند در سوره الرحمن آیات 72 تا 75 می فرماید:«حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی الْخِیامِ* فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ* لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ*فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ؛ و در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند نیكو خلق و زیبا. پس كدامین نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنید؟ حوریانى كه در خیمه هاى بهشتى مستورند. پس كدامین نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنید؟ زنانى كه هیچ انس و جن قبلا با آنها تماس نگرفته (و دوشیزه اند). پس كدامین نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنید؟


در ادامه توصیف این زنان بهشتى اضافه مى كند:” آنها حوریانى هستند كه در خیمه هاى بهشتى مستورند.” حور” جمع” حوراء” و” احور” به كسى مى گویند كه سیاهى چشمش كاملا مشكى و سفیدى آن كاملا شفاف است، و گاه به زنان سفید چهره نیز اطلاق شده است. تعبیر به” مقصورات” اشاره به این است كه آنها تنها تعلق به همسرانشان دارند و از دیگران مستور و پنهانند. ” خیام” جمع” خیمه” است، ولى به طورى كه در روایات اسلامى آمده خیمه هاى بهشتى شباهتى به خیمه هاى این جهان ندارند، از نظر گستردگى و وسعت و زیبایى. این نكته نیز قابل توجه است كه” خیمه” طبق آنچه علماى لغت و بعضى از مفسران گفته اند تنها به معنى خیمه هاى پارچه اى كه در میان ما معروف است نمى باشد، بلكه به خانه هاى چوبى و یا حتى هر خانه مدورى كلمه” خیمه” اطلاق مى شود، و گاه گفته شده” خیمه” عبارت است از هر خانه اى كه از سنگ و مانند ساخته نشده است. و بار دیگر همان سؤال پر معنى را تكرار كرده مى گوید:” كدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنید”؟
آیه بعد توصیف دیگرى است در باره حوریان بهشتى، مى فرماید: هرگز پیش از این جن و انس دیگرى با آنها تماس نگرفته، و دوشیزه اند. نه یک زن هر جایی که گاهی پیش این، گاهی پیش آن، هیچ انسی و جنی با او تماس پیدا نکرده است. «کانهن الیاقوت و المرجان، الرحمن ،58» گویی در صفا یاقوت یا مرارید هستند یعنی بدنهای اینها این طور با صفاست. علاوه بر اینها باز «حور مقصورات فی الخیام» حورالعین هایی که منحصرا در خیمه هایی هستند. همان مفهوم «قاصرات الطرف لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان» را با تعبیر دیگر گفته است، یعنی ” نه هر جایی “.
خداوند درباره زنان بهشتی می فرماید: « وَعِندَهُمْ قَـ’صِرَا تُ الطَّرْفِ عِینٌ * كَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَكْنُونٌ؛ و در نزد بندگان مخلَصین خدا زنهائی هستند كه چشمان خود را فقط بدانها می اندازند و به دیگری نظر ندارند، و آنان سیاه چشم هستند. و به اندازه ای پیكرشان سفید است كه گوئی مانند سپیدی تخم مرغهائی است كه پوستش كنده نشده و محفوظ مانده است» ( آیه 48 و 49، از سوره الصّآفّات ). و در سوره نبأ داریم كه: «وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا» ( آیه 33 ). كواعب جمع كاعبه است، و كاعبه دختر نورس را گویند كه هنوز پستانهایش بزرگ نشده و كاملاً نروئیده است بلكه فقط ته گرفته و شروع به رشد كردن نموده است. و أتراب جمع تِرب به معنای مثل و قرین و شبیه است. یعنی حوریّه های بهشتی همه یك سنّ و سال و همه با هم شبیه و نظیر، دختران نورس می باشند. و یا آنكه زنهای مؤمن دنیا كه از دنیا میروند همه در بهشت جوان و زیبا و هم سنّ و نیكو روی و نیكو خوی برای شوهران خود هستند.
در «مجمع البیان» در ذیل آیه «فِیهِنَّ خَیْرَا تٌ حِسَانٌ»؛ از رسول الله در شب معراج نقل كرده است كه حوریّه ها از خدا اذن گرفته و به پیامبر سلام كردند و می گفتند: نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلاَ نَمُوتُ، وَ نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلاَ یَبْأَسُ؛ أَزْوَاجُ رِجَالٍ كِرَامٍ ؛ ما جاودانه ها ایم که نمی میریم، اندام های ما نرم است و هیچ گاه طراوت و نشاطمان را از دست نمی دهیم، ما همسران مردانی بزرگوار هستیم» («مجمع البیان » مجلّد 5، ص 211). و نیز در تفسیر این آیه گفته است كه گفته شده است: این زنان همین زنان دنیوی هستند كه بر شوهران در بهشت وارد می شوند و از حورالعین جلیل تر و بهتر می باشند. «آن زنان یا حوریان، تند گفتار و حادّ اللسان نیستند، و نفس كشیدن آنها با صدا نیست، و صدا در بینی نمی اندازند و خُرخُر نمی كنند، و اهل تفحّص و پی جوئی و سردرآوردن از اسرار مردم نیستند، و تقاضای شوهران را پیوسته به تأخیر نمی اندازند، و بر شوهران خود تسلّط ندارند، و بسوی برتران از خود ـ و یا بسوی منازل مردم ـ نظر نمی اندازند، و در راهها و كوچه ها رفت و آمد ندارند، و بر شوهران در مورد زنهای دیگرشان حمیّت و غیرتی اعمال نمی كنند، و آزار و اذیّت نمیرسانند. و عقبه بن عبدالغفّار گفته است: زنان اهل بهشت دست در دست یكدگر می اندازند و با صوت خوشی كه خلائق همانند آن را نشنیده اند تغنّی می كنند كه: ما پیوسته خوش و خرّم هستیم و هیچ وقت خشمناك نمی گردیم، و ما پیوسته مقیم هستیم و كوچ نمی كنیم، و ما در سیرت و اخلاق نیكو و در شكل و شمائل زیبا هستیم، و ما محبّان و حبیبان شوهران بزرگ و بزرگوار خود هستیم . »
قرآن می خواهد بگوید که در عالم آخرت (در) آنچه که مردان از زنان اخروی بهره می برند – اعم از آنکه آن زنان اخروی خیرات حسان دنیا باشند یعنی زنان دنیاشان باشند یا حورالعین ها باشند – تنها مسأله جنسی مطرح نیست، مسأله روحی هم مطرح است، یعنی چه؟ یعنی زنانی هستند عاشق این مردها، دل در گرو این مردها دارند، یعنی یک حالت یگانگی دارند، از غیر اینها چشم بسته اند، «قاصرات الطرف» یعنی چشمشان فقط و فقط به اینها اکتفا کرده است. در چند سوره به این موضوع اشاره شده یکی همین سوره الرحمن: «فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ؛ در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود عشق نمى ورزند و هیچ انس و جنّ پیش از اینها با آنان تماس نگرفته است (آیه 56) و دیگر سوره صافات: « وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عینٌ؛ و نزد آنها همسرانى زیبا چشم است كه جز به شوهران خود عشق نمى ورزند. (آیه 48) و دیگر سوره ص: «وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ؛ و نزد آنان همسرانى است كه تنها چشم به شوهرانشان دوخته اند، و همسن و سالند! (آیه 52).

«لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان» نه یک زن هر جایی که گاهی پیش این، گاهی پیش آن، هیچ انسی و جنی با او تماس پیدا نکرده است. «کانهن الیاقوت و المرجان، الرحمن، 58» گویی در صفا یاقوت یا مرارید هستند یعنی بدنهای اینها این طور با صفاست. «هل جزاء الاحسان الا الاحسان، الرحمن، 60» آیا جزای نیکی جز نیکی خواهد بود؟ یعنی هر کس که در دنیا نیکی کند نیکی می بیند. در ذیل همین (آیه است) که وارد شده است که آیا جزای توحید و «لا اله الا الله» جز بهشت چیز دیگری می تواند باشد؟ «فیهن خیرات حسان» و در آن بهشتها هم زنانی که خیر و نیکو هستند (وجود دارند)، زنان نیکو خصال و نیکو صورت، یعنی نیکو سیرت و نیکو صورت. خیر، حسن معنوی را می گویند و حسن، حسن صوری را. «خیرات حسان» یعنی زنانی که هم از نظر روحی و معنوی خیرند و هم از نظر زیبایی، پس میشود نیکو سیرت و نیکو صورت، هر دو وجود دارد. بعضی مفسرین گفته اند که اینجا اشاره به زنان دنیاست نه حورالعین ها، زنانی از نوع انسان که اهل بهشت و اهل سعادت هستند.
در آیات 34 تا 37 سوره واقعه در قرآن کریم آمده است: «و فرش مرفوعه» ترجمه: بساطها و فراشهایی در آنجا وجود دارد عالی، بلند درجه، بلند مرتبه. ظاهر ” فراش ” این است که مقصود همین بساطها و فرشها باشد؛ ولی (در این صورت) همین قدر می گفتند و کلمه عالی و بلند را ذکر نمی کردند. اما این که “عالی” را ذکر کرده است بعضی گفته اند این کنایه است؛ چون ” فراش ” در زبان عربی به دو معنا گفته می شود: یک معنایش همسر است یعنی زن برای مرد. آنوقت عالی ای که در اینجا آمده، در تفاسیر آمده است یعنی عالی هستند از نظر قدر، اخلاق و فکر، یعنی بعضی انحطاطهای فکری و روحی (خلقی) که در برخی از زنهای دنیا دیده می شود آنجا دیگر وجود ندارد. دیگر زن آنجا آن نقص و عیبی که در زنهای دنیا هست در او نیست، و اینها همان زنهای دنیا هستند که اهل بهشت می شوند ولی منهای نقصهایی که احیاناً در زنهای دنیا وجود دارد.
«انا انشأناهن انشاء؛ همانا آن زنان را به آفرینشی نو آفریدیم». کأنه ما آنها را انشاء کرده ایم انشاء کردنی. مثل اینکه از نو ساخته می شوند. «فجعلناهن ابکارا؛ و آن ها را دوشیزه قرار دادیم». در آنجا بیوه گی وجود ندارد. «عربا اترابا؛ عشق ورزان (به همسر) و هم سن و سالند». عرب جمع ” عروب ” است. عروب، نصاب هم می گوید (یعنی) شوهر دوست، زنی که به شوهر خود عشق بورزد، چون از جمله لذاتی که یک انسان می برد آن صفا و صمیمت و مهر و مودتی است که در ناحیه همسر خودش ببیند (محبوبیت). “اترابا” همه ترب هستند یعنی هم سن و سال و جوان اند، یعنی صحبت از عجوز و پیر در آنجا نیست.
پیرزنی آمد خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد یا رسول الله! دعا کن خدا مرا به بهشت ببرد. پیامبر فرمود: پیرزن که به بهشت نمی رود، در بهشت پیرزنی وجود ندارد. این پیرزن گریه کنان برگشت. عباس عموی پیغمبر او را دید. بعد به حضرت گفت: یا رسول الله! شما به این پیر زن چه فرموده اید؟ فرموده اید پیرزن به بهشت نمی رود؟ فرمود پیرمرد هم نمی رود. او هم دادش بلند شد. بعد پیغمبر اکرم فرمود آنجا که پیری وجود ندارد، همه جوانند. بعد فرمود پیر زن را صدا کنید بیاید. به او بگویید آنجا تو دیگر عجوز نیستی، جوان هستی.



آشنایی با قرآن 6، صفحه 79-77 و ص 118-117،

تفسير نمونه، ج‏23، ص: 185-182،

کتاب معاد شناسي / جلد دهم / قسمت دهم،حضرت علامه آيه الله حاج سيد محمد حسين حسيني

خوب! امیدوارم که از این توصیفات معنوی حظ و استفاده وافی و کافی برده باشید! برگردیم به کتاب!
لوکزنبرگ کار رو با این دو آیه آغاز میکنه که به عقیده اون سوء تفاهم‌ها در مورد این خانمهای حوری از تفسیر نادرست اونها آغاز شده:
۱. كَذَٰلِكَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ ﴿الدخان: ٥٤﴾
٢. مُتَّكِئِينَ عَلَىٰ سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ ﴿الطور: ٢٠﴾
یادتان هست؟ در پست قبلی برایتان تعریف کردم که قرآنهای نخستین فاقد نقطه و اعراب گذاری بودند. لوکزنبرگ به سراغ فعل «زوجناهم»میره! فعلی که از ریشه زوج و به معنی «ازدواج کردن» ه. لوکزنبرگ در یک حرکت رادیکال دو نقطه اول رو بر میداره! و فعل زوجنهم به روحنهم تبدیل میشه! و ترجمه عبارت از We will paired them تبدیل میشه به We will let them rest. چرا؟ از لوکزنبرگ بپرسید! در واقع این استراتژی اون در سرتاسر کتاب بوده که با نقطه ها و اعراب گذاری های بازی میکنه و معانی جدید (و گاه بهتر) استخراج میکنه. البته شما هم با من موافقید که اعتبار این کار چندان بالا نیست، چون اصولن بر پایه حدس و گمانه‌زنی بنا شده. به هر حال اون با این روش و با ارائه مثالهای متعدد سعی میکنه خواننده رو مجاب کنه که وقتی الگوی مشابهی بارها و بارها تکرار میشه و راه‌حلی در موارد متعددی جواب میده شاید مقرون به واقعیت باشه. در هر حال قضاوت با شماست.
توجیه لوکزنبرگ برای این کار اینه که مفسران عرب نمیدونستند که حرف اضافه ب در عبارت بحورعین رو چطور به فعل اولیه روحنهم وصل کنند، در حالیکه به خوبی با فعل زوجنهم جور درمیامده. لوکزنبرگ به لغت آرامی مراجعه میکنه و میبینه که یکی از معانی این حرف اضافه «زیر-Under» هست. در نتیجه ترجمه میشه: We will let them rest under…
حال به سراغ عبارت «حور عین» میره. سناریویی که شرح میده به این صورته که مفسران که در مرحله قبل استراحت رو ازدواج ترجمه کرده بودند طبیعتن فکرمیکردن که عبارت عجیب حورعین همون کس یا چیزیه که قراره باهاش این ازدواج صورت بگیره. اونها به درستی فهمیده بودند که کلمه حور یک کلمه آرامی و جمع عبارت hewra به معنای سفید ه. اما از اونجایی که این سفیدی باید به جنس مونث اشاره میکرد (چون زوجنا به ضمیر جمع مذکر متصل شده، پس طبیعتن مخاطب مردانی هستند که قراره با زنانی ازدواج کنند) اونها عبارت عین رو به عنوان جمع عیناء یعنی چشمها ترجمه کردند. طبیعتن معنی لغوی این ترکیب «چشم سفید» میشه که هرچه باشه زیبا نیست! در نتیجه موتور تخیل مفسران به کار افتاده و چشم سفید رو به صورت «سپیدرویان چشم درشت» ترجمه کردند!
در ادامه بحث لوکزنبرگ مدعی میشه که در هیچ‌جای قرآن مستقیمن اشاره‌ای نشده به اینکه در بهشت زنانی حضور دارند و هرچه که گفته میشه از تفسیرهای غیرمستقیم و غلطیه که مفسران از آیات مبهم کردند. حتی در آیه ای از قرآن آمده که . ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ ﴿الزخرف: ٧٠﴾ یعنی شما و هسرانتان به همراه هم به بهشت وارد شوید. و همچنین
هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ  ﴿يس: ٥٦﴾ یعنی آنها و همسرانشان بر روی تختها زیر سایه تکیه میزنند. طبیعتن وجود این حوریان چشم سفید که با اون توصیفات به رقابت با همسران مومن میپردازند چندان جالب نیست، که در حالیکه مومنان در خیمه ها با حوریان شخصی‌شان خلوت کردند زنان مومنه با بیچارگی در زیر سایه تنها نشستند و به در خیمه خیره شدند! (طنز از متن کتاب!) [البته از نظر من اوتنا آقای لوکزنبرگ این حرف رو بر پایه نرم های جامعه تک‌همسری غربی میزنه و شاید اصلن نمیتونه درک کنه که هووها هم میتونند همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشند!].  علاوه بر اون لوکزنبرگ در پی‌گیری فرضیه خودش مبنی بر ریشه‌داشتن متن قرآن در متون مسیحی قبل از خودش به این هم اشاره میکنه که در هیچیک از اون متون در توصیف بهشت به باکرگان زیبارو و کلن به هیچ زنی اشاره نشده (که البته شما میتونید با این هم مخالف باشید).
در ادامه لوکزنبرگ بحث زبان شناسی رو پی میگیره که عبارت «چشم سفید» توصیفی واقعن بدسلیقه از یک موجود زیباست! علاوه بر اینکه یعقوب هم که از دوری یوسف از شدت گریه کور میشه چشمانش سفید میشه! (و ابیضت عیناه). جمع بندی اون اینه که اون ترجمه طولانی «سفیدرویان درشت چشم» فقط ساخته و پرداخته ذهن مفسران ه و بس!
خوب! اگراین حورعین ها انسان نیستند پس چه هستند؟ هان؟ … تا پست بعد صبر کنید!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر