خشایار رُخسانی
پاسخ به یک هم میهن
پیشگفتار:
هم میهن ما بانو مهرناز، با یکی گرفتن میهندوستی و نژادپرستی، هر دو دیدگاه را با یک چوب میزند. روشن است که این دو دیدگاه یکی نیستند و کسانیکه چنین میاندیشند دچار کژبرداشتی (سوتفاهمی) بزرگی شده اند، زیرا فرهنگ اهورایی ایران هیچگونه بُردباری در برابر نژادپرستی نشان نمیدهد و یک ایرانی میهندوست با الهام گیری از فرهنگ اهورایی ایران، هیچگاه نمیتواند نژاد پرست باشد. روشن کردن این کژبرداشتی هدف این نوشتار است.
بانو مهرناز میپرسند:
یکی اینکه رابطه و نسبت رضاخان با دموکراس چیست؟ یعنی در دنیای مدرن که اساس مدرنیته دموکراسی است (منظورم از دومکراسی آزادی احزاب و چرخش قدرت و امکان شرکت همه گروها در ساخت حکومت است) جناب رضا خان چقدر با دموکراسی قرابت داشت؟ یعنی یک آدم هرچه قدر هم خوب و اصلا قهرمان و اصلا تیم برزیل!!!! آیا حق دارد که مادام العمر بر اریکه قدرت بماند و آیا واقعا در این مملکت اهورایی ما هیچ آدم خوب دیگری به جای او پیدا نمی شود که بتواند مشابه او به ایران و ایرانی خدمت کند و حتما ما نیازمند سوپر من هستیم برای نجات زبان فارسی!!!! و آن سوپر من هم باید مادام العمر آن راس هرم بماند تا بالاخره مثل همه دیکتاتورهای عراق و لیبی و ... توسط قوای خارجی سرنگون شود
این گونه برخورد نژادی با انسانها برای قرن 21 به هیچ وجه پذیرفته نیست. من نمی فهمم اگر همه انسان هستیم پس این خط کشیدن ها بین سیاه سفید و... ایرانی و عرب و چینیل و ... چه معنی دارد؟؟؟؟ سوال من اینست یعنی می گویی نژاد و تخم و ترکه ایرانی نظر کرده و برگزیده است و اعراب احمق و پابرهنه و بی شعورند؟؟ این همان تیوری برتری نزادی نیچه و ... بود که منجر به تشکیل حزب ضد انسانی نازی و جنایات هیتلر شد. این تفکرات بسیار خطرناک و نژادا پرستانه است که توسط نهادهای بین الللی حقوقی در دنیا محکوم و مردود است. به قول شاملو بیایید انسان را رعایت کنیم. انسان انسان است عرب و عجم هم ندارد. شاد باشید.
پاسخ من:
درست است که در دوران رضا شاه بزرگ در ایران ساختار مردمسالاری (دمکراسی) نبود، ولی همین اندازه که او راه دینداری را از راه کشومداری جدا کرد و آخوندها را به مزگت ها (مسجدها) فرستاد و زنان ایران را از بند چادر رها ساخت، گام بزرگی برای دستیافتن به مردمسالاری برداشت.
برای ارزیابی کار رضا شاه بزرگ ما باید برآیند کار او را درنگریم. دودمان قاجار پس از چند سده فرمانروایی در ایران، از این کشور یک ویرانه ای برجای گذاشته بودند. با فروپاشی دودمان قاجار، یک تُهیگی از فرمانروایی کُیانی (مرکزی) در کشور پدید آمد که پَتِست (تهدید) بزرگی برای یکپارچگی ایران و فروپاشی آن به سرزمین های تکه تکه و پاره شده بود، بگونه ایکه در نیمروز (جنوب) شیخ خزعل برای جدا کردن خوزستان خیز برداشت و در شمال میرزا کوچک خان جنگلی و در هر گوشه از کشور جدایی خواهان سر به شورش برداشته بودند. جنگ جهانی نخست از ایران ویرانه ای برجای گذاشته بود؛ با آنکه ایران خودش را وارد جنگ نکرد، ولی کشور از چهار گوشه بدست روس ها و انگلیسی ها اشغال شد و انگلیسی ها در سال های 1917 تا 1919 با ایجاد گرسنگی خودساخته در کشور سبب کشته شدن 8 تا 10 میلیون ایرانی به چم 40 % از جمعیت ایران شدند؛ در چنین نهشی (وضعی) نیاز بود که برای نگهداری از یکپارچگی و سامان دادن به ایران، رضا شاه کشور را با مشت آهنین اداره کند، تا آنرا از ژرفای هرج و مرج و نابسامانی رها سازد.
من هم به رسایی با شما هم رای هستم که در یک ساختار مردمبُدی (جمهوری) یا پادشاهی، کشور باید بدست سیاستمدارانی اداره شود که به رای مردم برگزیده میشوند، و شاه خود را در سیاست درنیامیزد، ولی اگر ما آن دورانی را که رضا شاه قدرت را بدست گرفت زیر ذره بین ببریم، در آن دورانی که بیش از 90 % مردم نافرهیخته بودند و برای شناختن خوب از بد، همیشه چشم به پاسخ آخوندها در مزگت ها (مسجدها) دوخته بودند، سپردن کشور به اراده-ی توده های نافرهیخته میتوانست برآیندی بدتر از انقلاب 57 برای کشور دربر داشته باشد.
دوم اینکه، یکی از ماندک های (خطاهای) بزرگ شما در اینجاست که شما میهندوستی را با نژاد پرستی یکی میپندارید، درهالیکه اینها، دو پدیده جداگانه ای هَستند. اگر من میهندوست هستم و خواهان پاک کردن زبان پارسی از وام واژگان بیگانه و عربی هستم به این چم (معنی) نیست که دشمن عرب ها یا مردم کشورهای دیگر میباشم. مردم هر کشوری دارای یک کتامی (هویتی) هَستند، و راز ماندگاری آنها نیز در نگهداری از این کَتامی (هویت) است. این کتامی نیز دربرگیرنده-ی زبان، فرهنگ، دین و آیین جشن ها و مهمتر از همه گذشتهنگاری است. با نگاهی به کشورهای خاورمیانه و شمال فریکا (آفریقا) که زبان خودشان را از دست داده و عرب زبان شده اند، و بدینسان بخشی از امت عرب گشته اند، باید برای شما وَهاکی (اهمیت) نگهداری از زبان پارسی روشن شُده باشد.
اگر شما نگاهی به روزنامه های پایان دوران قاجار در سد سال پیش بیاندازید، پی خواهید برد که ادبیات این روزنامه ها به اندازه ای بیگانه با زبان پارسی بودند که آدم میپنداشت شاید که آنها را برای مردم عرب زبان حجاز نوشته اند، برای اینکه در آن دوران رونامه ها تا 90 % از وام واژگان عربی بهره میبردند. اگر کوشش های رضا شاه بزرگ در راستای گشایش فرهنگستان ایران و رشد و بالندگی زبان پارسی نبود، امروز زبان پارسی به کلی فراموش شده بود. اگر شما به ایرانی بودن خود سربلند هَستید، پس باید بدانید که زبان پارسی نقش بسیار مهمی در ساختن شناسه-یِ (هویت) ایرانی ما بازی میکند و اگر این زبان پارسی را از دست بدهیم، آنگاه ناسانی فراوانی میان ما و دیگر مردم عرب شده-ی خاورمیانه نخواهد بود و ماهم بخشی از «امت عرب» خواهیم شد. پس برای زنده نگه داشتن زبان پارسی، شما نباید از بکار بردن وازگان پارسی شرم کنید. ما زمانی باید از خودمان شرم داشته باشیم که زایک (نسل) آینده-ی ایران بجای پارسی گویی به عربی بلغور کند.
و اهمیت تاریخ از اینروست که مردمی که از گذشته-ی خود آگاه نباشند، ناگزیر از بازکرد و تکرار آن خواهند بود، همانگونه که انقلاب 57 نمونه-ی آشکار این ناآگاهی تاریخی بود که تنها با شکست ایران در کادوسی (قادسیه) در چهارده سده-ی گذشته سنجش پذیر است. و ارزش زبان از اینروست که زبانِ یک پاترم (ملت) شکست خورده در جنگ همانند کلید رهایی اوست؛ یک پاترم (ملت) شکست خورده در جنگ همانند مردم ایران که کشورشان برای چهارده سده بدست تازیان اشغال شده است، تازمانیکه از زبان خودشان نگهداری کنند، بختی برای رهایی دارند، ولی با از دست دادنِ زبان هرگز. از اینرو حکومت اسلامی دارد آگاهانه و هدفمند، در راستای نابودی زبان پارسی گام برمیدارد.
پافشاری من بر نگهداری از آیین و فرهنگ ایران از اینروست که ما برای نخستین بار یکتاپرستی، شهریگری (تمدن)، پاسداری از هُده های مردمی (حقوق بشر)، برابری هُده های (حقوق) مردم و زن، و برچیدن آیین زشت برده داری را به جهانیان آموختیم. در آن دورانی که رومی ها سربازان گرفتار شده-ی ایرانی را برای سرگرمی و به نام گلادیاتور به جان همدیگر و شیرهای درنده میانداختند، در ایران به گفته-ی سنفون یونانی (Xenophon) ایرانیان سربازان رومی را که در جنگ گرفتار میشدند، شهروند ایران با همه-ی هُده های (حقوق) شهروندی میکردند [1]. سربازان گرفتار شده-ی دشمن میتوانستند شهرک های خودشان را در ایران بنا کنند و جذب همبودگاه ایران شوند.
مردم با فرهنگ ایران با چنین گذشته-ی سرافراز هیچگاه درخور آیین تازیان و حکومت دینی آنها نیستند که در سده-ی بیست و یکم، ایرانیان را همانند جانوران درنده در گودال میکنند و با بارانی از سنگ زجر کش کرده و میکُشند و هُده های (حقوق) زنان ایران را به نیمی از مردان کاهش داده اند. برای دستیافتن به آزادی، رهایی ایران از یک اشغال چهارده سده و ساختن این کشور، ما چاره ای بجز رستاخیز دوباره-ی فرهنگِ شکوهمند ایرانزمین نداریم که روزگاری نیاکان ما توانستند در سایه-ی آن بزرگترین و نیرومندترین کشور جهان را بُنیانگزاری کُنند و خوشبخترین و شادترین مردم جهان بودند.
ایدون باد
یاداشت
[1]
http://khaschayarrochssani.blogspot.com/2010/12/blog-post_05.html
چهارشنبه، 25 آبان، 3749 دین بهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر