Utna
در حال خوندن کتاب «قرائت سوری-آرامی قرآن» هستم. باید اعتراف کنم که کتاب به شدت فنی و سخت نوشته شده و اصلن به اون هیجان انگیزی که تصور میکردم نیست!! من در همینجا از دوستانی که تقاضای داستانهای رومانتیک و هیجان انگیز رو داشتن عذر میخوام و قول میدم بعد از پایان این داستان براتون چندتا قصه عشق و عاشقی و هزار و یک شبی تعریف کنم!
کتاب همونطور که نویسنده در مقدمه اشاره میکنه یک بررسی فیلولوژیک (Philologic) یا فرم-معناشناسانه قرآن ه.هر صفحه مملو از جملات عربی،معادل آرامی و گاه عبری ومندایی اونها و ترجمه های مختلف انگلیسی، فرانسوی و آلمانیه! در واقع باید بگم برای اینکه کتاب رو به درستی و به طور کامل بفهمید باید حداقل یک زبان شناس آشنا به زبانهای انگلیسی، عربی، آرامی و … باشید! من به عنوان کسی که تا حدودی انگلیسی بلدم و عربی رو میتونم از رو بخونم این وسط تنها نقش یک تماشاچی علاقه مند رو دارم!! ولی خوب! سعیم رو میکنم که یک تصویر قابل درک از اونچه که تا الان در کتاب گذشته بهتون بدم!
نویسنده به یک مساله مهم تاریخی اشاره میکنه. اینکه به علت تازگی و ناپختگی زبان و رسم الخط عربی در زمان نزول قرآن، که در واقع جزو اولین مکتوبات به این زبان به حساب میاد، معنای بسیاری از جملات و آیات قرآن حتی برای خواننده متخصص عرب زبان هم مبهم و اختلاف برانگیزه. این ابهام ذاتی منجر شده به اینکه ترجمه قرآن به زبانهای دیگر عملن غیرممکن بشه! نویسنده در ادامه به یک مرور جامع از پژوهشهای زبان شناسی انجام شده توسط دانشمندان غربی میپردازه و افراد تاثیرگذار رو معرفی میکنه. در اینجا باید اعتراف دیگری بکنم! همونطور که احتمالن به خوبی میدونین و در این تجربه با من شریکین مفهوم پژوهش در قرآن در ایران معنای کاملن محدود و دگمی داره، و به تفسیرهای انجام شده توسط روحانیون و گاه سعی در پیدا کردن توجیهات علمی از محتوای مبهم آیات (که معمولن هم موفق نبوده!) محدود میشه. در نتیجه زبان شناسان بزرگی چون تئودر نولدکه و ریچارد بل برای ایرانیها چندان شناخته شده نیستند. کتاب قرائت سوری آرامی شاید بشه گفت در حد قابل توجهی بر شانه های تئودور نولدکه ایستاده، زبان شناس بزرگی که تقریبن در هر زبان تاریخی و موجود خاورمیانه تخصص قابل توجهی داشته و از زبان فارسی باستان گرفته تا عربی و زبانهای سامی و مندایی و غیره حرف حسابی برای گفتن داشته. من به این آقا علاقه مند شدم و در آینده به سراغ آثار بازمانده از اون خواهم رفت!
نکته قابل توجه دیگه رجوع قابل توجه نویسنده به کتاب «تفسیر طبری»ه. ما محمد جریر طبری تاریخنگار ایرانی رو معمولن با کتاب تاریخ طبری میشناسیم. در حالیکه طبری یک کتاب جامع تفسیر قرآن هم داره که ظاهرن یکی از کلاسیکهای تفسیر قرآن به حساب میاد و یکی از منابع مهم و اصلی مراجعه پژوهشگران برای بررسی تفسیرهای اولیه از قرآن محسوب میشه. در جای جای این کتاب،آقای طبری به موارد متعددی اشاره کرده که در تفسیر آیات بین فقها اختلاف وجود داره. لوکزنبرگ در کتاب «قرائت سوری آرامی…» اول به سراغ این موارد اختلاف برانگیز رفته. فرضیه لوکزنبرگ اینه که اکثر این موارد ابهام رو میشه با نگاه به ریشه های سوری-آرامی کلمات روشن کرد. اون در ادامه این متدولوژی رو گسترش میده و صدها و صدها نمونه در کتاب معرفی میکنه از مواردی که یک قرائت سوری-آرامی معنای قابل فهم تری از آیه به خواننده منتقل میکنه. کلماتی که ترجمه لفظ به لفظ از ریشه سوری-آرامی هستند و معادل دیگری در عربی ندارند، کلماتی عربی که در واقع غلط های املایی از نمونه های سوری-آرامی هستند و این غلط نویسی منجر شده که معنای کلام عوض بشه، موارد متعددی که ساختار جمله نه با گرامر عربی بلکه با گرامر زبان آرامی نوشته شده و در جای دیگری هم در زبان عربی تکرار نشده، و موارد متعددی از کلمات عربی که در جمله معنای ناجوری دارند و تنها وقتی کل جمله رو به زبان آرامی بازترجمه میکنیم معنای مناسب پیدا میکنند و ….
حالا چرا سوری-آرامی؟ زبان سوری-آرامی (Syriac) یکی از زبانهای کهن اقوام سامی در منطقه خاور میانه است.زبانی که در زمان خودش گسترش جغرافیایی قابل توجهی از شمال افریقا تا سوریه و عربستان داشته. در طول سالیان به تدریج میزان گستردگی و استفاده از این زبان محدود میشه و عملن از حدود ۱۰۰۰ سال پیش به این طرف با زبان عربی جایگزین میشه. این زبان شباهت قابل توجهی با عربی داره، از راست نوشته میشه و هزاران هزار کلمه و ریشه مشترک بین این دو زبان هست! بسیاری از متونی که توسط متفکران مسیحی ساکن سوریه و شبه جزیره عربستان نوشته شده به زبان و خط سوری-آرامی ه، و در واقع این زبان چیزی مثل لاتین زبان ادبی بسیاری از فرق مسیحی بوده. زبان عربی به تدریج از بطن این زبان متولد میشه و بسیاری از کلمات و قواعد نوشتاری و گفتاری اون رو به عاریت میگیره تا کم کم شکل و قاعده خاص خودش رو پیدا کنه. نویسنده (و البته بسیاری از پژوهشگران غربی دیگر مانند نولدکه) معتقده که در زمانی که قرآن نوشته میشده زبان عربی هنوز از ساختار و قواعد و واژگان کافی برای شکل دادن یک زبان مستقل برخوردار نبوده و در واقع قوانین صرف و نحو و نوشتار عربی به تدریج و در طول چند صد سال توسط پژوهشگران عرب و ایرانی شکل و قیافه پیدا میکنه و تبدیل به یک زبان جامع میشه. جالبه که ارتباط ریشه ای عربی و آرامی به تدریج قطع میشه و بسیاری از نومسلمانانی که تبدیل به متفکران و بنیان گذاران قواعد عربی میشن عملن از این ارتباط بین دو زبان بی خبر بودند.در نتیجه در تفسیر و توجیه بسیاری از ابهامات و پیچیدگیهای زبان قرآن که در واقع از زبان سوری-آرامی منشا میگیره به داستان سرایی و حدیث سازی روی میارند، و در نتیجه خیلی از توجیهات تاریخی که در «سنت» جهت تفسیر آیات قرآن ارائه میشه در واقع به این علته که مفسران سوری-آرامی نمیدونستند و برای معنی بخشیدن به ابهام داستان و توجیه بعضن غیرقابل باوری رو از خودشون درآوردند!
خودتون رو اذیت نکنید! نمیشه خوندش! این صفحه به زبان آرامی نوشته شده نه عربی!!
چرا عربی در معرض خطا و اشتباه بوده؟
در زمانی که قرآن نوشته میشده رسم الخط زمان رسم الخط حجازی (چیزی شبیه به کوفی) بوده. در این رسم الخط همزه، الف وسط کلمات (مثل سماوات و سموات) وجود نداشته. و از همه بدتر چیزی به اسم نقطه اختراع نشده بوده!! در نتیجه ث ب ت، خ ج ح ، ذ د، ر ز، س ش، ص ض، ط ظ، ف ق، ی ن، و ع غ عینن مثل هم نوشته میشدند! عینن مثل هم! وحشتناک به نظر میرسه! یعنی عملن بین عبارت «نبت» و «س» فرقی نبود! هردو ۳ دندانه داشتند!علاوه بر این در رسم الخط حجازی عملن «د» و «ر» هم دندانه دار و مثل هم نوشته میشدند و صد البته حروفی مانند ه و ح ، الف و ع هم از نظر صوتی تقریبن شبیه هم تلفظ میشدند! طبیعتن میدونین که اعراب (فتحه، کسره، ضمه و تنوین) هم وجود خارجی نداشته و بعدن اضافه شده!
بیاین با هم یک مثال رو تمرین کنیم! سعی کنید این صفحه قرآن اولیه رو که با رسم الخط حجازی نوشته شده بخونین! اول خوب سعی کنید و بعد به معادل امروزیش نگاه کنید! تقلب نکنید! اول حجازی، بعد امروزی!
خوب! برای شروع بد نبود! این استعداد ابهام زایی منجر شد که مفهومی به نام تفسیر قرآن بوجود بیاد. نخستین تفسیر قرآن به گفته نویسنده تفسیر ابن عباس ه که جالب اینه که در زمان فوت پیامبر فقط ۱۲ سال داشته. بعلاوه اینکه روایات متعددی وجود داره که این ابهامات حتی در زمان حیات پیغمبر هم وجود داشته و پاسخ اون به این جور ابهامها معمولن سکوت بوده. نمونه روایتی در طبری:
«ما به محضر رسول الله ص رفتیم. ایشان با علی ع مشغول صحبت بودند. ما گفتیم یا رسول الله ما در خواندن فلان بخش قرآن اختلاف نظر داریم. ایشان فرمودند گذشتگان شما هم نابود شدند چون با هم در اختلاف بودند. سپس ایشان در گوش علی ع چیزی را زمزمه کردند. سپس علی ع فرمودند رسول خدا ص میفرمایند که آنگونه بخوانید که به شما یاد داده شده»!
نمونه دیگر باز هم از طبری به نقل از اوبی(Ubayy):
«دو مرد در قرائت آیه ای اختلاف کردند و هرکدام مدعی بود که رسول خدا خود آنگونه به آنها آموخته است. به سراغ اوبی رفتند تا در میانشان داوری کند. در حالیکه او خود آن آیه را به گونه ای دیگر قرائت کرد(!) سه نفری به محضر رسول خدا رفتند که یا رسول الله ما هرکدام این آیه را به گونه ای قرائت میکنیم و هرکدام معتقدیم که شما خود آن را آنگونه به ما آموزش داده اید. ایشان به اولی فرمودند که آیه را برایم بخوان. خواند و رسول الله فرمود صحیح! دومی به گونه ای دیگر خواند و ایشان فرمود صحیح! و اوبی به شکلی دیگر خواند و بازهم ایشان فرمود صحیح! اوبی خود میگوید: این مساله باعث شد در دل من شکی نسبت به رسول خدا ص بوجود آید از جنس شک کافران! رسول الله که از چهره من متوجه تردید من شدند دستشان را بلند کردند و بر سینه من زدند و فرمودند: به خدا پناه ببر از شر وسوسه شیطان! و اوبی میگوید: و به ناگاه ایمان من بازگشت!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر