برگرفته از وبگاه: خَرَدورزان
[1]
پیشگفتار:
همه-ی دانشمندان و چکامه سرایانی (شاعرانی) که امروز جهان اسلام از آنها به نام نشانه های شکوفایی فرهنگ اسلامی یاد میکند، دگراندیشانی بودند که در زمان خودشان یا به مرگ ایراخته شُدند (محکوم شُدند) همانند حافظ و خیام [2] یا با فتوای مرگ آخوندهای خشک مغز بر سر آنها جایزه گذاشته بودند، همانند پورسینا که برای نجات جانش از دست آخوندها از شهری به شهر دیگر سرگردان بود. و یا با بدرفتاری و شکنجه کور شدند همانند زکریای رازی که رستاخیز بدنی (معاد) را رد میکرد؛ و یا فرزانگانی که به شَوَندِ خودداری از دادن خوراک به آنها در زندان از گرسنگی جان دادند همانند سهروردی... این اندیشمندان زمانی توانستند آتاوی های (استعدادهای) دانشی خودشان را نمایان سازند که حکومت های بومی آنها در دست طلبانیسم ها و خُمینیست های زمانشان نبود، وآنکه در دست حکومت های «بی خیال دمکراتی» بود که فرماندارهای بومی آنها هم به نام نماینده-ی امیرالمومنین پیشنماز میشُدند و هم بزم های می و چکامه سرایی، وَشت و دست افشانی (رقص) برپا میکردند؛ از ینرو بر باورهای دینی مردم سخت نمیگرفتند. ولی شوخی سرنوشت اینجاست که این دانشمندانی که به شَوَندِ (علت) به چالش گرفتن و زیر پرسش بردن باورهای دین اسلام، کُرپانیان (قربانیان) آخوندهایِ واپسگرای زمانشان و قاضی القضات های سنگدل شده بودند، امروز به نام دانشمندان اسلامی و نشانه های «بالندگی فرهنگ اسلامی» از آنها یاد میشود!
تمام دانشمندان و چکامه سرایان بنام ایرانی، در زمان خود به گُناه «کفرگویی» محکوم به اعدام شده بودند!
طبیعت جوامع اسلامی این است که دانشمندان هم عصر خود را بجرم کفرگویی و ارتداد به قتل محکوم میکنند و وقتی آن دوره گذشت، در دوره های بعدی ازین دانشمندان و شاعران با نام دانشمندان جهان اسلام یاد میشود! مانند ابن سینا و رازی و خیام و حافظ و..! ابن سینا در زمان خود بدین جهت که گفت خدا قرآن را برای بیسوادها فرستاده و آخرت بر من اثبات نمیشود” به کفرگویی متهم شد و او برای اینکه اعدام نشود مجبور به توبه شد و شعری رندانه سرود که هم در آینده مشخص شود که ابن سینا به ارتداد و قتل محکوم شده و هم اینکه به مسلمانان بگوید شما نیز دروغ میگویید و هم جان خود را نجات داده باشد (کفر چو منی گزاف و آسان نبُود- محکمتر از ایمان من ایمان نبُود/ در دهر چو من یکی و ان هم کافر- پس در همه دهر یک مسلمان نبود) و حافظ که مشخصا بر علیه شیخ و زاهد شعر سروده و بصورتی رندانه علیه قرآن. مثلا وقتی حافظ میگوید “عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ- قرآن ز بر بخوانی، در چهارده روایت” منظور حافظ این است که اینهمه قرآن از بر کردم و حافظ شدم بیفایده بود و فقط عشق است که به داد انسان میرسد و منظور فقط عشق زمینی است و نه عشق الله که اگر اینگونه بود باید قرآن به داد انسان میرسید و نه عشق! و وقتی حافظ میگوید میکده، دقیقا منظور او خود میکده است و نه مسجد و حافظ به مسجد میگوید خانه تزویر و ریا (در میکده بستند خدایا مپسند- که در خانه تزویر و ریا بگشودند) حافظ کاملا از آخوندها و زاهدها بیزار بوده و این کاملا مشهود است (واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند.. و یا : عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس – که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن) رازی نیز در کتب مخاریق الانبیا و حیل المتنبیین و نقض الادیان کاملا بر علیه تمامی ادیان موضع گرفته و تا آنجا پیش رفت که مسلمانان با کتابهایش آنقدر بر سرش زدند تا کور شد و سه ماه بعد نیز درگذشت! خیام نیز که دیگر نیاز به توضیح ندارد که کاملا ضداسلام بوده. بیرونی نیز از همان کودکی بر علیه خرافه و عقاید رایج مردم موضع میگرفت و دینداری مردم را ناشی از نادانی آنها میدانست. کلا با جرات میشود گفت تمامی دانشمندان و شاعران ایران ضددین بوده اند حتی کسی مانند مولانا در قالب دفاع از ابوبکر و علی بر ضد اسلام و خشونت و به نفع موسیقی و رقص سخن میراند. حلاج نیز میگفت اناالحق و هرچه به وی گفتند بگو الله حق، باز هم گفت من حق هستم (و نه الله) و او را کشتند. و جالب اینجاست که مسلمانان ایرانی بعدا گفتند اینها همه شان مسلمان بوده اند و بر علیه ضداسلامها شعر میگفته اند!
یاداشت
[1]
http://[2]
ویدیو های سرنوشت حافظ و خیام را که بدست سیاوش اوستا گردآوری شده است، میتوانید از یوتیوب نگاه کنید.
http://youtu.be/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر