۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

باستانشناسی شهر مکه: بخش چهارم


نویسنده: دکتر رفعت اماری

برگردان: خشایار رُخسانی

پیشگفتار:
 مُسلمانان بر این باورند که «دین اسلام دُنباله-ی دین های سامی یهود و ترسایی است. خانه-ی کعبه بدست ابراهیم ساخته شده است و دیرینگی (قدمت) شهر مکه به دوران پیش از ابراهیم میرسد.» پُشتگرمی مُسلمان برای چنین داوشی (ادعایی) تنها یک آیه در سوره-ی آل عمران است [1]. ولی باستانشناسان تاریخ برپایی شهر مکه را سده-ی چهارم پس از زایش مسیح میدانند، آنهم زمانی که راه بازرگانی یمن که از کنار دریای سرخ  میگُذشت، سبب شکوفایی زندگی مردمی شُد که در کنار این راه زندگی میکردند؛ آنها بر این باورند که اگر شهر مکه دارای پیشینگی (قدمت) بیشتر از این میبود، میبایستیکه در این شهر و پیرامون آن، همانند دیگر شهرهای باستانی عربستان، سنگ نبشته ها و یادگارهای کُهنی یافت میشدند که دُرست بودنِ داوش (ادعا) مُسلمانان را نشان میداد. باستانشناسان توانسته اند برخی شهرها و دودمان های پادشاهی را در عربستان ردیابی کُنند که دیرینگی آنها به سده-ی نهم پیش از زایش مسیح میرسد. ولی پیشتر از این تاریخ تاکنون یادگارهای هیچ شهری در عربستان یافت نشده است. پرسش مهمی که باستانشناسان را سرگرم کرده است این است که اگر دیرینگی شهر مکه به دوران ابراهیم برَسَد، چرا هیچیک از شهریگری های (تمدن های) آن زمان که در همسایگی شهر مکه بوده اند، یا شهریگری هایِ بخش خاوری عربستان و میانرودان نامی از این شهر در گزارش های خودشان نبرده اند؟ از آنجا که دو بیابان و شنزار بزرگ در اَپاختر و نیمروز (شمال و جنوب) عربستان بخش خاوری از بخش باختری آن را جدا ساخته اند، شهریگری های (تمدن های) بخش خاوری عربستان و میانرودان (بین النهرین) هیچ آگاهی از وجود شهریگری در بخش باختری عربستان نداشتند، آنجاییکه سپس تر خانه-ی کعبه و شهر مکه ساخته شُد؛ ولی این ناآگاهی از وجودِ شهریگری های بخش باختری عربستان،  نمیتواند فرنودی (دلیلی) بر وجود شهر مکه و دیرینگی (قدمت) آن به دورانِ پیش از ابراهیم باشد، زیرا دودمان های پادشاهی که در همسایگی شهر مکه بوده اند، هیچ نامی از این شهر در گزارش های خودشان نبرده اند.
 دکتر رفعت عماری در این جُستار این پرسش را پیش میکشد که چرا ابراهیم باید برای ساختن خانه-ی کعبه به بخش باختری عربستان برود، هنگامیکه از گزارش ها و سنگ نبشته های دوران ابراهیم برآورد میشود که هیچکس از وجود بخش باختری عربستان آگاهی نداشته است و دیگر اینکه، گذر از این بیابان ها برای مردم آن دوران شایش پذیر (امکان پذیر)  نبود؟ با آنکه وجود خود ابراهیم نیز به نام یک شخصیت راستین (واقعی) تاریخی زیر پُرسش هست، ولی اهمیت پژوهش دکتر رفعت عماری در اینجاست که او با فرنودآوری (استدلال) نشان میدهد که هتا با این گمانه زنی، که ابراهیم نیز وجود میداشت، ولی باز سفر او به باختر عربستان برای ساختن خانه کعبه امکان ناپذیر بود.

سرآغاز:
باستانشناسی بخش خاوری عربستان وجود شهر مکه در دوران کُهن را رد میکند. از شهرهای کُهن بخش خاوری و باختری عربستان که در هزاره ها پیش از زایش مسیح هَستی داشتند، و هتا وجودِ آنها به دوران ابراهیم میرسد، یادگارهای باستانی فراوانی بدست آمده است. با اینهمه، آنها نشان میدهند که به شَوَندِ (علت) پیدا نَشُدن هیچ یادبود کُهنی در شهر مکه، این شهر نمیتوانسته است در دورانِ زندگی ابراهیم هَستی داشته باشد.
تاریخ بخش خاوریِ عربستان به خوبی با پاشَن (سند) نشان داده شُده است، و این بخش پیوندِ تنگاتنگی با میانرودانِ (بین النهرین) باستان دارد، که امروز کشور عراق آنرا نمایندگی میکند. تاریخ بخش خاوریِ عربستان که نیسنگ هایِ کرانه هایِ شاخابِ پارس (منطقه های ساحلی خلیج فارس) را دربر میگیرد، وابسته به بخش باختری عربستان نیست، بیشتر از اینرو که بخش خاوری و باختری عربستان را دو بیابان و شنزار بُزرگ از هم جدا ساخته اند: آر روب. ال خلیل، Ar’ Rub’ al-khali ، در نیمروز (جنوب) و اَن نافود، An Nafud ، در اَپاختر (شمال). ما هیچ نشانی از تماس میان بخش خاوری و بخش باختری عربستان در دوران باستان نیافته ایم. ما بسیاری از یادگارهای باستانی در نیسنگِ شاخابِ پارس (منطقه-ی خلیج فارس) یافته ایم که به ما کُمک میکنند تاریخ بخش خاوری عربستان و پیوندِ آنرا با دودمان هایِ پادشاهی میانرودان، بِهوشیم (بفهمیم) که در چند هزاره پیش از زایش مسیح زندگی میکردند. ما همچنین درباره-ی دورانِ تلایی (طلایی) بخش خاوریِ عربستان و فرمانروایی آنها آگاهیم. برای اینکه بتوانیم تاریخ یادگارهایِ باستانی یافته شده در بخش خاوری عربستان را روشن کُنیم، ما از امکانِ گاهشماریِ (chronology) رویدادها در میانرودان برخورداریم.

دیلمون، DILMUN  

 یکی از مِهَندترین پادشاهی های باستانی در بخش خاوریِ عربستان دیلمون، Dilmun، بود که بر سرزمینی فرمانروایی میکرد که امروز بحرین نام دارد. در بسیاری از دوران ها دیلمون، Dilmun، مهار خود را بر بیشترین نیسنگ هایِ شاخابِ پارس (منطقه های خلیج فارس) گُسترش داده بود. دیلمون از 3000 سال پیش از زایش مسیح از بهر داد و ستدِ بازرگانی با هندوستان، پاکستان و میانرودان، پیشرفته کرده بود.

یافته هایِ باستانی، همانند آوند (ظرف) و دیگر ابزارها، به ما میگویند که شهریگری های (تمدن های) بخش خاوریِ عربستان به اندازه-یِ شهریگری های میانرودان پیشینگی (قدمت) دارند. تماس های گرفته شُده میان دیلمون، Dilmun، و میانرودان، از هزاره-یِ چهارم و سراسر هزاره-ی سوم پیش از زایش مسیح با پاشَن (سند) نشان داده شُده است. سومریان و سنگ نبشته هایِ آکادی، Akkad، همچنین از دیلمون ها، Dilmun، در سراسر تاریخشان یاد کرده اند [2]. پادشاهی دیلمون، Dilmun، به ویژه در این بخشی که هم اکنون بحرین است، دارای جایگاه های باستانی با یافته های فراوانی است که این امکان را به ما میدهند تا به کُمک سنگ نبشته هایِ یافته شده در میانرودان، داده های (اطلاعات) با ارزشی را درباره-ی تاریخ دیلمون، Dilmun کشف کُنیم. پژوهشگران میتوانند بر وجود یک دودمانِ پادشاهی گواهی بدهند که از 1800 پیش از زایش مسیح آغاز شُد. با آنکه نُخُستین پادشاه گُمنام است، سه پادشاه پس از او که پی در پی روی کار آمده اند با بیان نام شان و پاشَن (سند)، نشان داده شُده است که در میان سال های 1320-1470 پیش از زایش مسیح فرمانروایی میکردند. سپس یک رشته از نام پادشاه هان، دوباره در سال 720 پیش از زایش مسیح نمایان میگردد که با پادشاهی اوپری، Uperi، آغاز میشود و با دیگر پادشاهان ادامه پیدا میکند که برای پادشاهی آنها تا فروگرفته شدن دیلمون، Dilmun بدست پادشاه بابلی نَبونیدوس، Nabonidus، گواهی در دست هست. نَبونیدوس، Nabonidus، در سال های میان 540-550 پیش از زایش مسیح، یک فرمانداری را برای دیلمون، Dilmun برگُزید.
اشغال سرزمین دیلمون، Dilmun  بدستِ آشوری ها، بابلی ها، یونانی ها و پارس ها به کمک یافته های باستانی و بومی، و سنگ نبشته هایی که در بیرون یافته شُده اند، با گواهی نشان داده شُده است.

 

مگان، MAGAN 

از دیگر پادشاهی های مهم در بخش خاوری عربستان مگان، Magan، است که هم اکنون در سرزمین عُمان جای دارد. در پیوند با مگان، ما از شهر سومری اور،  Ur ، سنگ نبشته هایی داریم، که تاریخ آنها به دوره ای میان 2500-2800 پیش از زایش مسیح برمیگردد. ما برنوشت هایی از مگان ها داریم که به دوران اکادها، Akkadian، برمیگردند که با پادشاهی سَرگُن، Sargon، آغازید، کسیکه نُخُست به کشور سومر در عراق امروز تاخت و آنرا گُشود. او فرمانروایی آکادها، Akkad، را پیرامون سال 2340 پیش از زایش مسیح پایه گذاری کرد. نوشتارهایِ به جای مانده از پادشاه سَرگُن، Sargon، میگویند که سَرگُن، Sargon، «ساختن کشتی ها را به مِلوها، Meluhha، (پاکستان امروزی)، به مگان، Magan، و دیلمون، Dilmun، سفارش میکند و کشتی ها را سفت در بارانداز میبندد.» [3].
مگان، Magan، یک گُستره ای را در بر میگرفت که از عُمان آغاز میشود و با گذشتن از تنگه-ی هُرمُز به درونِ بخشی از ایران میرفت و سپس به اَپاختر (شمال) این نیسنگی (منطقه ای) میرسید که امروز آنرا به نام امیرنشین های شاخابِ پارس (خلیج فارس) میشناسند. جایگاه هایِ باستانشناسی فراوانی در عُمان و امیرنشین هایِ شاخابِ پارس هست که داده های (اطلاعات) فراوانی درباره-ی پادشاهی مگان، Magan، به ما میدهند. داده های باستانی و بومی همراه با نوشتارهایی که از بیرون بدست آمده اند، آگاهی های با ارزشی را به پژوهشگران رسانده اند. برای نمونه، سه پادشاه در مگان، Magan، فرمانروایی کردند. نُخستین پادشاه مَنیتان، Manitan، نام داشت که پیرامونِ سال 2240 پیش از زایش مسیح فرمانروایی کرد، نزدیک به 150 سال پیش از ابراهیم. دومین پادشاه گُمنام است؛ او پیرامونِ سال 2060 پیش از زایش مسیح فرمانروایی کرد، و سومین پادشاه نَدوبِلی، Nadubeli، نام داشت که پیرامون سال 2043 پیش از زایش مسیح فرمانروایی کرد. من نام این سه پادشاه را بُردم برای اینکه آنها همزمان با ابراهیم و پسرانش زندگی میکردند. این یک کشف مِهَندی (مهمی) است، زیرا نشان میدهد که شهریگری های (تمدن های) باستانی در عربستان، در زمان ابراهیم و پیش از زمان او، تنها نام نیستند، وآنکه آنها براستی هَستی داشته اند. ویرانه های این شهریگری ها (تمدن ها) برجای مانده اند که گواهی بر وجودِ آنها در بخش خاوری عربستان هَستند، همانند ویرانه های دیگر شهریگری ها (تمدن ها) در نیسنگ (منطقه-یِ) میانرودان. ویرانه هایِ این شهریگری ها (تمدن ها)  گواهی بر وجود آنهاست، نه تنها از زمان ابراهیم، وآنکه برای هزاران سال پیش از او، همانگونه که ما در پیوند با شهریگری هایِ (تمدن های)  دیلمون و مگان، Dilmun and Magan، دیدیم.
همانگونه که ما دیده ایم، هتا نام پادشاهانِ این شهریگری ها (تمدن ها) با پاشَن (سند) نشان داده شُده اند که دیرینگی (قدمت) آنها به ابراهیم، فرزندانش  و نوه های او میرسد. در پیوند با شهر مکه، با آنکه مُسلمانان میداوند (ادعا میکُنند) که این شهر در دورانِ همین شهریگری ها (تمدن ها) وجود داشته است، هیچ گُزارش یا یادگار تاریخی و باستانی شناخته شُده ای در دست نیست که بتواند چنین داوشی (ادعایی) را باُستواند (بادلیل ثابت کُند).
باستانشناسی میانرودان و بخش خاوری عربستان نشان میدهند که بخش باختری عربستان برای مردم شهرنشین میانرودان و بخش خاوری عربستان ناشناخته بوده است. اکنون این پرسش پیش میآید که چگونه ابراهیم که شهروند شهر اور، Ur، در عراق امروزین بود، توانست به جایی برود که در دوران او ناشناخته بود؟

در پیوند با دیلمون، Dilmun، که در بخش خاوریِ عربستان بود، ما یادگارهایِ باستانی روشنی از پادشاهان و رویدادهایِ همانند را میبینیم که تاریخ آنها به هزاره-ی سوم پیش از زایش مسیح بازمیگردد، و تا فروگرفته شُدنِ این بخش از عربستان در سده-ی هفتم پس از زایش مسیح بدست مسلمانان دُنبال میشود. از سویی دیگر، همانگونه که پژوهش های ما به ما نشان میدهند که از گیتاشناسان (جغرافیادانان) و گُزارش نویسانِ کُهن سرچشمه میگیرند، در بخش میانه و باختری عربستان، در آنجایی که شهر مکه میباییست ساخته شُده باشد، تا چند سده پس از دوران مسیح، هیچ گُزارش یا یادگاری از شهریگری (تمدن) نیست. راستی (واقعیت) این است که هیچکس در جهانِ باستان گُزارشی از هَستی هیچ شهریگری (تمدن) در زمان ابراهیم در بخش باختری عربستان، نداده است. آدم ها در دوران ابراهیم نمیتوانستند از شنزارها و بیابان های بی اندازه بُزرگی گُذر کُنند که خاور و باختر عربستان را از هم جدا ساخته بودند. این راستی (واقعیت) در آن زمان، بخش باختری عربستان را برای شهرنشین هایِ بخش خاوریِ عربستان و میانرودان، به رسایی (کاملا) رازآمیز کرده بود. این نهش (وضع) سنجش پذیر است با آنچه که مردم اروپا درباره-ی آنسوی مرزهایِ دریابار (اقیانوس) اطلس میاندیشیدند، تا پیش از اینکه بدست کُلومبوس، Columbus، کشف شود.
نه تنها خاور عربستان ناآگاه از باختر عربستان بود، وآنکه بخش باختری عربستان نیز در دوران ابراهیم برای مردم میانرودان ناشناخته بود. برپایه-ی گفته های انجیل، «میانرودان آنجایی است که ابراهیم پیش از فراخوانده شدن از سوی خدا برای رفتن به سرزمین وَرجاوند (مقدس)، زندگی میکرد.»
ما سنگ نبشته و نوشتارهای فراوانی از تاریخ میانرودان درباره-ی بخش خاوریِ نیسنگ شاخابِ پارس داریم، که دربر گیرنده-ی دورانِ سومریان و اکادیان و مهار آنها بر شهر اور، Ur، در عراق است که زادگاه ابراهیم بوده است. ولی ما هیچ گُزارش یا نوشته ای از میانرودان درباره-ی عربستان میانه و باختری نداریم، جاییکه گویا شهر مکه میبایست ساخته میشُد. نُخستین گُزارش هایِ تاریخی از بخش باختریِ عربستان درباره-ی یمن بود، که در بخش نیمروز (جنوب) باختری عربستان جای دارد. گُزارش ها درباره-ی یمن در نوشتارهای مصریان یافته شُدند که از دورانِ نزدیک به سده-ی چهاردهم پیش از زایش مسیح سرچشمه میگیرند، به چم (یعنی) هفت سده پس از ابراهیم است. نوشتارهای باستانی از میانرودان، که دربر گیرنده-ی شهر اور، Ur، زادگاه ابراهیم نیز هست، تا سده-ی هشتم پیش از زایش مسیح، هیچ نامی از یمن نمیبرند. سپس نوشتارهای آشوری از پادشاه یمنی سبا نام میبرند، که خراج به پادشاه آشوری، سُرگُن دوم، Sargon II، میداد. این پاشَن (سند) نشان میدهد که هتا یمن، که کُهن ترین شهریگری (تمدن) در بخش نیمروز (جنوب) باختری عربستان بود، در زمان ابراهیم ناشناخته بوده است. هیچ گُزارشی از میانرودان در هیچ زمانی از تاریخ باستان، یادآوری از کُوستِ (ناحیه-ی) میانه و باختریِ عربستان در کرانه-ی دریای سُرخ نمیکُند. چرا درباره-ی بخش میانه و باختری عربستان یک شکاف بُزرگ از دادها (اطلاعات) وجود دارد، آنجاییکه گویا میبایست شهر مکه ساخته میشُد؟ پاسُخ روشن است، برای اینکه این کُوست (ناحیه) تا سده-ی سوم پیش از زایش مسیح، تا هنگامیکه راه بازرگانی یمن در درازای دریای سُرخ شکوفا نشُده بود، تُهی از آدم بود. بخش باختری عربستان، در دوران ابراهیم یک سرزمین ناشناخته بود، و هیچ کاوشگری شناخته شُده ای در آنجا انجام نگرفته بود.
افزون بر رویدادهای تاریخی که ما در هال بررسی آنها هَستیم، یک داستان دلچسبی هست که در این دوران نگاشته شده است. رزمنامه-یِ گیلگمش، The Epic of Gilgamesh ، که در شهر اورک، Uruk، در میانرودان پیرامون سال 2000 پیش از زایش مسیح، نگاشته شُد، یک سده پس از آن زمانی که ابراهیم در شهر اور، Ur، زندگی میکرد که یکی از شهرهای مِهَند (مهم) در میانرودان بود. این رزمنامه برخی از آگاهی ها را درباره-ی زندگی مردم میانرودان به ما میدهد. یک آدم فرزانه به نام هومل، Hommel، که تفسیری بر بخش نهم رزمنامه-ی گیلگمش، the Epic of Gilgamesh ، نگاشته است، میگوید: به ما گفته شُده است که گیلگمش، Gilgamesh، برای دستیافتن به سرزمین ماشو،  Mashu  در کانونِ عربستان، رهسپار آن دیار شُد، دروازه-ی آن نیسنگ (منطقه) از سوی یک کژدم آدم نمایِ افسانه ای پاسداری میشُد؛ ازاینرو، شاید نام «سرزمین تاریکی» در نُخستین رویدادنگاریِ کلیمی ها، برای عربستان بکار بُرده میشُد.
گیلگمش، یا دلاور داستان ناگُزیر بود که برای 19،2 کیلومتر راهش را در میانِ تاریکی سِتَبر (غلیظ) بگُشاید. در پایان او به یک اِسپاش (فضای) بسته ای در نزدیکی دریاکنار (ساحل) رسید، جاییکه ایزدبانوی دوشیزه (باکره)، سابیتو، Sabitu، زندگی میکرد، کسیکه به او میگوید «از آن روزهایِ جاویدان که آغاز و پایانی نداشته اند تا کنون هیچکس تاکنون از دریا گُذر نکرده است،... گذر از این دریا دُشوار و راه بی اندازه سیجمند (خطرناک) است، و من این آبراه مرگ را بسته ام و اندرگاهش (در ورودیش) را چفت کرده ام. پس چگونه، گیلگمش، Gilgamesh، شما از دریا گُذر خواهید کرد؟» [4]
ما از این رزمنامه که از دوران ابراهیم و شهریگری (تمدن) باستان در میانرودان سرچشمه میگیرد، پی میبریم که آدم ها در آنزمان نمیتوانستند به بخش میانه-ی عربستان بروند، برای اینکه «دروازه-یِ آن از سوی یک کژدم آدم نمایِ افسانه ای پاسداری میشُد،» و هیچکس نمیتوانست از آن آب ها گُذر کُند که او را به نیمروز (جنوب) باختری عربستان میرساندند. از اینرو، باختر عربستان برای شهر نشین هایِ اوروک و اور ، Uruk and Ur ،(جاییکه ابراهیم زندگی میکرد) یک چیستان بود، و هیچکس پیش از این، از نیمروز (جنوب) باختری عربستان گذر نکرده بود، از سرزمینی که شهر مکه ساخته شُد، و پیوسته برای تاریخ نوشته شُده-یِ میانرودان ناشناخته بود.
اگر سرزمین ماشو، Mashu، به سوی بخش میانی عربستان، یک چیستان برای مردم میانروان بوده است، و هیچکس از آنجا گُذر نکرده است، پس بخش باختری عربستان برای شهروندان میانرودان وجود نداشته است. چگونه امکان دارد که یک مردی همانند ابراهیم، که از شهر اور،  Ur ، میآمد، (از یکی از مهمترین شهرها در سرزمین پُربار میانرودان)، فلسطین را فروگذارد و به یک بیابان در عربستان برود تا در آنجا یک پرستشگاه بسازد، در یک جایگاهی که هیچکس در زمان او هتا برای زندگی کردن به آنجا نرفته بوده است؟ چنین داستانی همانند این میماند که بانگاریم ناپلئون، Napoleon، برای ساختن کلیسا به میخ اَپاختر (قطب شمال) برود، پیش از اینکه کسی به آنجا رفته باشد. یا اینکه، بانگاریم که ناپلئون، Napoleon، برای ساختن یک دژ رزمی به بالای کوه اِورست، Everest ، برود، هنگامیکه ما میدانیم که او کوه اِورست، Everest ، را نمیشناخت. بدینسان، چنین داوشی (ادعایی) که شهریگری (تمدن) یمن در زمان ابراهیم در تماس با سرزمین پادشاهی فلسطین بوده است، یک داستانی است که میدانیم که نمیتوانید راست باشد. نُخستین پادشاهی در یمن سرچشمه اش را در سده-ی چهاردهم پیش از زایش مسیح دارد، به چم (یعنی) هفت سده پس از ابراهیم.  شهرهایی که در درازای راه بازرگانی یمن برپاشُدند که از کنار دریای سُرخ و میانه-ی بخش باختری عربستان گُذر میکرد، در زمان ابراهیم هَستی نداشتند. این شهرها پس از اینکه یمن داد و ستدِ بازرگانی با اسرائیل و سوریه را آغازید، برپا شُدند. افزون بر آن، ما پیش از این آگاه شُدیم که شهر مکه یکی از واپسین شهر هایی بود که بدست دُوتاکمان های (قبیله های) یمنی چندین سده پس از زایش مسیح ساخته شُد.
سرگذشت ابراهیم، آنگونه که در تورات آمده است، آرزوی او را برای رفتن به مصر نشان میدهد، پس از اینکه یک خُشکسالی در فلسطین روی داد، و نه رفتن به یک شنزار و یک جایگاهی که در زمان او ناشناخته بود، همانند باختر عربستان.
بُگذارید نگاهی به سرگذشت ابراهیم بیاندازیم، همانگونه که در انجیل آشکار شده است. ابراهیم یک شهروند شهر اور، Ur، در نیمروز میانرودان بود، کسیکه در یکی از پُربارترین و شهریگری ترین (متمدن ترین) سرزمین ها در سده-ی بیست و یکم پیش از زایش مسیح زندگی میکرد. هنگامیکه خُشکسالی به سرزمین کنعان روی آورد، ابراهیم آن کاری را انجام داد که هر آدم شهرنشین میتوانست بکُند. او سفر به یک سرزمینی را برنگُزید که از سرزمین خودش خُشک تر و بی بار تر بود؛ بجای آن او رهسپار مصر شد. چرا؟ برای اینکه در آن زمان، مصر تنها کشور شهرنشینی بود که میتوانست با میهن خودش هماوردی کُند (رقابت کُند). به شَوَندِ (علت) رودخانه-ی نیل، مصر به فراوانی آب داشت و برای شهرنشینی پیشرفته اش نیز پُرآوازه بود. پس از اینکه خُشکسالی پایان یافت، ابراهیم به کنعان بازگشت، به سرزمین زیبایی که خداوند آنرا به او و نوادگانِ اسحاق، به نام رخن بر (میراث دار) نوید داده بود. ابراهیم به شهرنشینی مصر برتری میداد، چنانچه که بخواست کنعان را فروگزارد و برود. پس چگونه، او میتوانست به این اندیشه بیافتد که به یک شنزار ناشناخته همانند باختر عربستان، و به یک شهری به نام مکه سفر کُند؟
پیشکسوتانِ دین یهود که نزدیک به زمان ابراهیم زندگی میکردند هیچ یادآوری از سفر ابراهیم به یک بیابان ناشناخته در باختر عربستان در دوران زندگی او نکردند. نه یکی از پیامبران نامبُرده شده در انجیل، و نه یک گُزارش از نوادگانِ ابراهیم، اشاره ای به  چنین سفری کرده است.
برای شکافتن این گفتگو، بگُذارید اینگونه گمانه زنی کُنیم که ابراهیم سفر به بخش باختری عربستان را برگُزید. پس چرا نوادگانِ او هیچ یادآوری از این سفر تاریخی نکردند؟ آنها همه-ی زندگی ابراهیم را موشکافانه گزارش کرده اند، از آن جایگاه که او سفر خودش را برای رفتن به سرزمین نوید داده شُده (Promised Land)  آغازیید. چرا آنها از گزارش یک رویداد مهمی همانند این سفر، خوداری کردند؟
ما میدانم که موسی درباره-ی زندگی ابراهیم موشکافانه نگارش کرده است. چرا باید موسی از بازگویی این چنین سفر مهم و اشاره به داوش (ادعای) مسلمانان خودداری کُند که ابراهیم  یک پرستشگاهی را در مکه ساخته است؟ چگونه است که همه-ی پیامبران اسرائیل نیز درباره-ی این چنین رویداد مهمی خاموش مانده اند، اگر براستی پیش آمده باشد؟ چرا ما هیچ سرنخی برای این سفر ابراهیم  در هیچ یک از نوشتارهای کلیمیان باستان نمی یابیم؟ اگر ابراهیم از آن بیابانی بازدید کرده باشد که سپس تر در سده-ی چهارم پس از زایش مسیح در آنجا شهر مکه بنا شُد، او میبایست یک پیشاهنگ باشد. برای رسیدن به چنین دستاوردی، نوادگانِ او از میانِ پیامبران، گُذشتهنگاران و نویسندگان میبایست سربُلند باشند. از بهر وَهاک (اهمیت) ابراهیم که پدر باورهای آنها بود، پرستشگاه مکه میبایست مَسیَتگاهی (زیارتگاهی) برای نوادگانِ اسحاق و یاکوب میشُد. با اینهمه، از زمان موسی تا دیگر پیامبران یهودی، ما هیچکس را در اسرائیل نمیبینیم که برای جستجوی این پرستشگاه در عربستان به آنجا سفر کند و یا برای مَسیَت (زیارت) به مکه برود.
برای اینکه دیدگاهم را روشن کُنم، بگُذارید اینگونه گمانه زنی کُنیم که مردم آلاسکا، Alaska، بداوند (ادعا کُنند) که شکسپیر، Shakespeare، در میان آنها زندگی کرده و در آنجا یک پرستشگاهی را ساخته است. برای آزمایش چنین داوشی (ادعایی)، مردم آلاسکا ناگُزیر هَستند که پُشتگرمی به سندهای تاریخی داشته باشند، چنین داوشی (ادعایی) نباید از سوی یک نویسنده-ی مذهبی پیشکشیده شود، و یا گواهی کسی باشد که برای سده های فراوان پس از شکسپیر، Shakespear، زندگی کرده است. تنها بُنمایه (منبع) پذیرفتنی در اینجا تنها میبایست تاریخ انگلستان باشد، زیرا هیچ سَند نوشتاری از مردم آلاسکا در زمان شکسپیر، Shakespear، در دست نیست که درباره-ی بازدید او از سرزمینشان سُخنی گفته باشد. اینگونه که بنگر میآید، تاریخ انگلستان دارای یک گُزارش رسا (کامل) از این چکامه سرای (شاعر) پُرآوازه-ی انگلیسی است، و این گُزارش هیچ یادآوری به بازدید او از آلاسکا نکرده است. از اینرو، ما به این بازیافت (نتیجه گیری) میرسیم که برپایه-ی بُنمایه های (منبع های) تاریخی، شکسپیر، Shakespear، هیچگاه از آلاسکا بازدید نکرده است. همین نمونه آوری را نیز میتوان در پیوند با داستان ابراهیم و داوش (ادعای) مسلمانان برپایه-ی سفر او به مکه آورد، هتا اگر ابراهیم از  باختر عربستان بازدید میکرد. از آنجا که سندهای نوشتاری به زبان عربی در زمان ابراهیم وجود ندارند، که به بازدید ابراهیم از عربستان اشاره ای کرده باشند، این کرویزی (منطقی) است که ما به همه-ی نوشتارهایِ نوادگانِ او از دوران موسی در اسرائیل نگاه کُنیم. در هیچ کُجای این نوشتارها، هیچ یادآوری درباره-ی این داوش (ادعای) مُسلمانان پیدا نمیشود که ابراهیم از شهر مکه بازدید کرده است و در آنجا یک پرستشگاهی را ساخته است. از اینرو ما میتوانیم ببینیم که داوش (ادعای) مُسلمانان برپایه-ی وجود مکه در سده-ی بیست و یکم پیش از زایش مسیح، و اینکه ابراهیم پرستشگاه آن شهر را ساخته است، پندار بافی و باورهای دروغینی هَستند که در تاریخ راه پیدا کرده اند. پس از بررسی نشانه ها و فرنود ها (دلیل ها)، هیچ آدم خَرَدمند و پاکدلی این داوش های (ادعاهای) مُسلمانان را نخواهد پذیرفت.
مُسلمانان باید از بُنیاد گُزاری دینشان بر داوش های (ادعا های) دروغین تاریخی، که در پارادُخش (تناقض) با تاریخ راستین جهان هَستند، چشم پوشی کُنند. مُسلمانان را باید برانگیزاند تا از واسپاری سرنوشت دگرگون ناپذیرشان به این دین خودداری کُنند که وجودش وابسته به چنین ماندَک های آسیم (خطاهای عظیم) است. 


یاداشت ها


[1]
 «اِنَ أَوَل بَیتٍ وُضِعَ لِلنَاسِ لَلَذی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً وَهُداً لٍلعَالَمَینَ» (آل عمران)


[2] R.W. Ehrich, Chronologies in Old World Archaeology, 3rd Edition, I-II, Chicago, 1992, I, pages 67-68; see also  D.T. Potts, Dilmun, New Studies in the Archaeology and Early History of Bahrain, (BBVO2), Berlin, 1983, quoted by K.A. Kitchen, Documentation For Ancient Arabia, Part I,  page 145 

[3] J.B. Pritchard, Ancient Near Eastern Texts Relating to the Old Testament, Princeton, 268   

[4] Hommel, Ancient Hebrew Tradition, pages 35-39, cited by Wilfred Schoff on his comment on The Periplus of the Erythraean Sea, Munshiram Manoharial Publishers Pvt Ltd., 1995, page 134


پنجشنبه،  یکم دی، 3749 دین بهی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر