۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

گام هایِ کوچک برای رسیدن به هدفی بُزرگ: آزادی زندانیان سیاسی



خشایار رخسانی

چکیده:

برای اینکه جنبش فروکش نکند و پویا بماند، ناگزیر از نِشاخت (تعیین) هدف هایِ تازه در هر گامه (مرحله) میباشد. درخواست آزادی زندانیان سیاسی بهترین هدف برای گامه-ی سِپَسین است. اگر چه همکنون آرَنگ های (شعارهای) رهبران جنبش همه-ی درخواست های کارگران را پوشش نمی دهند، ولی کارگران میتوانند در یک ایران دمکراتیک به کمک باهَمادهای (سندیکاهای) آزاد کارگری و برخورداری از اَرمَندی (امنیت) کاری، آسوده تر به خواسته هایشان برسند، تا در یک ساختار خودکامه-ی سرکوبگر.

سرآغاز:

از سبزجامگان و آزادیخواهان خواهش میکنم که با هُماسیدن (شرکت کردن) در این گُفتاوردِ پیش رو، به گُشایش راهبندهایی که جَنبش سبز آزادیخواهی مردم ایران را از ادامه-ی پویایی اش بازمیدارند، یاری رسانند. از دیدگاه من همکنون جنبش سبزجامگان وارد گامه-ی (مرحله-یِ) تازه ای شده است که دیگر با بانگ های «الله و اکبر» گفتن ها و راهپیمایی های میلیونی نمیتواند به هدفش برسد. در این گامه اگر برنامه یا هَنداخ (طرح) تازه ای درانداخته نشود، جنبش درجا خواهد زد و این پَژمرگ (خطر) هست که هتا سرکوب و خاموش شود. اندیدی نیست (شکی نیست) که جُنبشی که همکنون در همبودگاه ایران پاگرفته است، آرزویِ روشنبین ها و دگراندیشان ایران در سه دهه-یِ گذشته بوده است. این جنبش بازده-یِ سه دهه مبارزه و روشنگری دگراندیشان ایران است که توانست از دل پَتکارش هایِ (اعتراض هایِ) سراسری مردم ایران به دُزیده شدن رای آنها در گُزیدمان پیشین سَر برآورد. اگر جنبش تاکنون زنده مانده است و کودتاچیان با همه-ی ددمنشی هایشان نتوانستند، آتش آن را خاموش کنند، این را مردم ایران وامدار رهبران جنبش آقای میرحسین موسوی، آقای مهدی کروبی و آقای محمد خاتمی، آیت الله منتظری و آیت الله صانعی هستند، که به شَوَندِ (به علت) مذهبی بودنشان و اینکه از دل همین دستگاه سربرآورده اند، کار کودتاچیان را در سرکوب جنبش بسیار دشوار کردند، زیرا آنها توانستند چهاردیواری اَرمندی (امنی) برای جنبش برپا کنند و از یک کشتار بُزرگ پیشگیری کنند.
از دیدگاه من آنچه که رهبران جنبش میتوانستند و در توانشان بود برای جنبش کردند، و پیش از این ما نمیتوانیم از آنها امید داشته باشیم. پسمانده-یِ راه را باید که ما خودمان دنبال کنیم با آنکه همراهی این بُزرگواران با جنبش بدون اندید (شک) همچنان سرمایه-ی بُزرگی برای جنبش خواهد بود. از دیدگاه من همکنون جنبش ناگزیر است که فَراتُمی ها (اولویت) را درنگرد، و خواسته های شاخه ای را به کنار گُذارد. نُخستین فَراتُمی این است که جنبش زنده بماند؛ برای زنده ماندن، جنبش باید که نخست هدف هایِ زمانمند و کوتاه مدت در نگر بگیرد و بجاآورده شدن آنها را از سوی کودتاچیان، خواستِ خود کند. همکنون زمان آن رسیده است که جنبش سبزجامگان، آزادی همه-یِ زندانیان کشورمداریک (سیاسی) را هدفِ گامه-ی (مرحله-ی) سپسین خود کند. و با هُشدار و فشار بر کودتاچیان، بجاآورده شدن آن را درخواست کند. برای نمونه جنبش میتواند یک چهارچوبِ زمانی ِویژه تا سیزد-ی آبان برای انجام این خواستِ پیش روی کودتاچیان گذارد و چنانچه این خواست در این چهارچوبِ زمانی برآورده نشود، جنبش میتواند پاسُخ کودتاچیان را بیدرنگ با راهپیمایی های گُسترده و میلیونی، بستن بازارها و ایستکاری های (اعتصاب های) سراسری در سیزده آبان دهد. ایستکاری های سراسری و بستن بازارها از بهر زمینگیر کردن چرخ ترازداری (اقتصاد) دولتِ کودتا، ویرانگرترین ابزاری هستند که میتوانند دولت کودتا را در زمانی کوتاه از پای در بیاورند.
در اینجا از همه-یِ سبزجامگان و آزادگان ایرانی از سازمان های چپ و راست درخواست میکنم تا با هم اندیشی با جنبش ِسبز ِمردم ایران و بهرهمند کردن آن از آزمون هایشان در سازمان دادن ایستکاری ها (اعتصاب ها) و دادن راهکارهایی برای بستن بازارها، به جنبش یاری رسانند. با روشنگری در میان کارگران میتوانیم خواست هایِ آنها را با هدف هایِ فرجامین جنبش که برپایی باهَمادهای کارگری (سندیکاهای کارگری) و آزادیِ کارتاریِ هَنگان ها (فعالیتِ حزب ها) میباشد، پیوند بزنیم. این خویشکاری سازمان های چپ است که با روشنگری در میان کارگران، برتری های یک ساختار مردمسالار را در برابر یک ساختار سرکوبگر همانند حکومت اسلامی، برای آنها واشکافی کنند، تا کارگران به همیستاری (تفاوت) میان این دو ستاختار پی ببرند؛ کارگران باید بدانند که در یک ساختار دمکراتیک بهای پتکارش (اعتراض) به دستمزد یا سامه هایِ (شرایط) کاری را دیگر با جانشان پرداخت نخواهند کرد و سودهای طبقاتی آنها با هوده های آدمی (حقوق بشر) و هاگ های (حق هایِ) شهروندی آنها گره خورده است. سوای آن، تراز (سطح) دستمزدِ کارگران که همکنون زیر نوار تنگدستی هست، و مزدهایی که ماه ها پرداخت نشده اند، انگیزه های نیازین را برای پیوستن آنها به جنبش، فراهم میآورند، اگرچه رهبران جنبش سبز، رهبران نمادین طبقه-یِ کارگر نباشند، و آرنگ هایِ (شعارهایِ) آنها همکنون همه-یِ درخواست های کارگران را پوشش ندهند. خوشبختانه دو باهَمادِ کارگری (سندیکای کارگری) اتوبوسرانی تهران و نیشکر هفت تپه و باهَماد آموزگاران هَستومندی (موجودیت) دارند، که به آسانی میتوان آنها را با جُنبش همراه کرد. آنچه که در این مبارزه نغش کلیدی دارد، پیوستن کارگران باهَمان نفت (شرکت نفت) به جَنبش است. بهترین راهکار برای بهرهمند شدن از یاری کارگران باهَمان نفت در ایستکاری ها (اعتصاب ها) چیست؟
جنبش را تنها با برداشتن این گام های کوچک است که میتوانیم به هدف بُزرگترش برسانیم که برپایی دمکراسی و گیتیگرایی (سکولاریسم) در ایران است.

خشایار رخسانی
‏2009‏/10‏/6


۲ نظر:

  1. هموطن ارجمند و سبز آقای رخسانی، از اینکه کوشش فرموده اید از بکار گیر واژه های عربی تا حد امکان خودداری کنیر بسیار عالی است و من کرد بشخص سپاسگزارم که حد اقل شما به زبان مادری خود توجه می کنید.اما یک نکته برای بنده مبهم مانده است که شما از آزادی و دمکراسی چه بر داشتی دارید؟ آیا حقوق ملتهای ایران بعد از سرنگونی این انحصار طلبان چگونه خواهد بود؟ آیا شما اصلا قبول دارید که ایران ما یک کشور چند ملتی و چند فرهنگی است؟ آیا فکر نمی کنید آقای موسوی و کروبی و خاتمی و امثال همان جمهوری اسلامی را می خواهند و نه کم و نه زیاد؟ خوشحال می شوم که در صورت امکان برایم بنویسید. با آرزوی موفقیت و پیروزی ملتهای ایران دکتر گلمراد مرادی

    پاسخحذف
  2. با درود به کدبان دکتر گلمراد مرادی،
    با سپاس از اینکه از وبگاه من بازدید نموده اید و دیدگاه خود را با من درمیان گذاشته اید.
    دوستِ گرامی، پارس ها و مادها دارای چند هزار سال گذشتهنگاری هَنباز (مشترک) هستند. اگر در این جهان پارس ها یار تُوختاری ( باوفایی) داشته باشند، بیگمان کُردها هستند؛ آنها بهتر از کُردها کسی را نخواهند یافت و پارس ها نیز بهترین یار کردها میباشند. فرهنگ این دو تیره (قوم) بهم آنچنان آمیخته است که هستی یکی به هستی یگری پیوند و گره خورده است.
    نخست در باره-ی فراپرسش تیره ها (قوم ها) من بر این باورم که باید بگونه-یِ دمکراتیک و شهرآیینی (مدنی) این گره گشوده شود. پیش از هرچیز آنچه که شوه (سبب) ناسازگاری و بدبینی در میان تیره ها میشود، سامه های (شرایط) بد ترازداری (اقتصادی) میباشد. اگر همه تیره های ایرانی در این کشور در آسایش و اَرمَندی (امنیت) و دادوری ترازداری (عدالت اقتصادی) زندگی میکردند، کمتر تیره ای به اندیشه-ی جدایی یا «فرار از مرکز» میافتاد آنهم در زمانیکه جهان بسوی یکی شدن و یکپارچگی میرود. من بر این باورم که در یک ایران دمکراتیک همه-ی فرهیختگان از همه-ی تیره هایِ ایرانی، باید که با بردباری و شکیبایی از راه همکاری باهم برگشوده شدن گرفتاری ها فراپرسش های نهادین (مسئله هایِ اصلی) پافشاری کنند، فراپُرسش هایی همانند هاگ های آدمی (حق ها یا حقوق بشر)، دادگستری ناوابسته و ترازداری (اقتصاد) دادگرانه، که بتوان در پناه بجا آوردن این فَراتومی ها (اولویت ها) گرفتاری هایِ بُنیادین مردم را که آنها را به تنگدستی فرهنگی و ترازداری (اقتصادی) میکشاند، به زُداییم. در آینده در یک جو آشتی و آسوده و در پناه کارتاری هایِ هَنگان هایِ (فعالیت حزب های) آزاد و دمکرات، و بدور از هیجان هایِ زیان آور، میتوان به روشنگری مردم پرداخت تا آنها در یک جو آسودهمند و دمکراتیک برای ساختار آینده-ی کشورشان به وَداییند (تصمیم بگیرند). من خودم به اداره-ی ایران بگونه-ی «خودگردانی استانی» بر پایه-ی فراتُمی دادن (اولویت دادن) به هوده هایِ شهروندی (حقوق شهروندی) باور دارم. بگونه ای که همه-ی استان های ایران، مَهِستان های (مجلس های) خودشان و دولت برگُزیده-یِ خودشان را داشته باشند، و به رُست (رشد) فرهنگی مردم بومی خودشان به پردازند. اگر چه استان های خودگردان از دات هایِ (قانون های) ویژه-ی خودشان پیروی میکنند، ولی میخ نمای (قطب نمای) این دات ها باید همیشه پیشگیری از زیرپا گذاشته شدن هوده های آدمی (حقوق بشر) باشد؛ گرامیداشت ارزش هایی که در داتنامه-ی بُنیادین (قانون اساسی) در پایتخت و سازمان ملل برنهاده شده است (تصویب شده است). برای نمونه هیچ استانی نمیتواند به بهانه-ی اینکه ختنه کردن دختران بخشی از آیین مردم آن استان است، این آیین را به دات (قانون) فرارویاند. فردید (منظور) من از فراتمی (اولویت) بر پایه-ی هوده هایِ (حقوق) شهروندیِ این است که یک شهروند شیرازی در سنندج به شوند (علت) پارس بودنش آدم درجه دوم بشمار نیاید و بتواند در گُزیدمان (انتخابات) و برخورداری از دیگر هوده های شهروندی همانند یک کرد سنندجی از فردات های ( امتیازهای) برابری برخوردار باشد و همچنین یک شهروند کرد در شیراز یا تهران به شوند کرد بودنش شهروند درجه دوم بشمار نیاید. تنها باید که زبان پارسی، زبان هنباز (مشترک) دیوانسالاران و کارمندان دولت در همه استان ها باشد و سیاست خارجی و ارتش در دست دولت مرکزی باشد.
    در پیوند با موسوی، کروبی و خاتمی باید بگویم که همکنون تا آنجا که آنها با جنبش مردم راه بیایند، میتوان با آنها همراهی کرد، ولی آنجا که نخواهند با مردم همراهی کنند، میتوان رده (صف) خودمان را از آنها جدا کنیم. همکنون اگر چه آرَنگ (شعار)آقای موسوی «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر ویک کلمه بیشتر» است، ولی جنبش سبزجامگان به کمتر از دمکراسی و یک ساختار گیتیگرا (سکولار) خرسند نخواهد بود. ولی هَستومندی (وجود) آقای موسوی و کروبی و خاتمی در جنبش این فَردات (امتیاز) را داشت که جنبش بتواند در آن چهاردیواری اَرمَندی (امنی) که آنها به شوند (علت) نماد (ظاهر) اسلامیشان برپا کرده بوند، خودش را از سرکوب گسترده و کشتار همگانی بدست کودتاچیان، رها سازد. همکنون جنبش به اندازه ای بُرنا و گوالیده (بالغ) شده است که چنانچه رهبران جنبش نخواهند با جنبش همراهی کنند، جنبش از آنها گذر کند.
    زنده و تندرست باشید
    خشایار رخسانی

    پاسخحذف