کورش عرفانی
korosherfani@yahoo.com
مجموعه تصمیم هایی که دولت کودتایی پاسدار احمدی نژاد در عرصه ی اقتصادی اتخاذ کرده است ناشی از عمق ورشکستگی مالی آن می باشد. هیچ حکومتی اگر در آستانه ی فروپاشی مالی نباشد در شرایطی که دچار بحران مشروعیت سیاسی عمیق است تصمیماتی تا این حد مشکل برانگیز و خطرناک اتخاذ نخواهد کرد. اگر دولت پاسداران دارد دست به حرکت هایی تا این حد غیر عقلایی می زند به دلیل نداشتن هیچ انتخاب دیگری است. پس به عنوان یک فرضیه می توان پیش بینی کرد که بر بحران سیاسی به زودی بحران اقتصادی و تبعات اجتماعی ان افزوده خواهد شد.
بحران اقتصادی
در حالی که میزان بیکاری در ایران تا بدین جا بیش از یک چهارم کل جمعیت فعال کشور را شامل می شد تعطیلی واحدهای صنعتی و اقتصادی به طور روزانه خبر از آن دارد که در ماه های آینده از هر دو نفر نیروی کار یک نفر می تواند بیکار باشد. یعنی حدود 50 درصد از کل نیروی کار کشور.
در حالی که تورم بیش از 20 درصد به صورت مزمن ادامه یافته است طرح حذف یارانه ها می رود تا تورمی بین 30 تا 100 درصد و بیشتر را به قیمت ها تحمیل کند. یعنی در مواردی قیمت ها دوبرابر خواهد شد.
در حالی که بحران فعالیت های واحدهای صنعتی 50 درصد از فعالیت آنها را فلج کرده است تصمیمات جدید دولت می رود تا درصد بالاتری از واحدها را هدف قرار دهد و به سوی یک بحران بیکاری و اقتصاد غیرتولیدی کامل پیش رویم.
خبرهایی از قبیل گزارش زیر نشان از آماده شدن حوزه های مختلف برای یک واکنش بحران برانگیز است:
«به گزارش خبرنگار «آینده»، اعلام تصمیم برای قطع سهمیه آرد یارانهای نانواییهای صنعتی كه به تولید نان فانتزی و ماشینی و شیرینی میپردازند موجب شده است كه این صنف، در حال آماده كردن واحدهای خود برای اعتصاب باشد.»[1]
بنابراین می توان پیش بینی کرد که یک بحران اقتصادی جدی در راهست. آن چه اما مهم است تبعات اجتماعی این بحران خواهد بود.
جنبش اجتماعی محرومان:
می توان پیش بینی کرد که اعتراضات اجتماعی بالا خواهد گرفت، بخصوص اعتراضات کارگری و نیز اعتراضات قشرهای محروم مناطق حاشیه نشین شهرهای بزرگ. این امر سبب خواهد شد که نیروهای سرکوبگر رژیم در مقابل جبهه های جدیدی قرار بگیرند. یعنی، علاوه بر دانشگاه ها و خیابان های مرکز شهر، از این پس نیروهای سپاه و بسیج باید به سوی مناطق فقیر نشین، جنوب شهر و نیز شهرک های صنعتی و جاده های مهم و حیاتی میان شهری که محل استقرار کارخانه های بزرگ است ارسال شوند. بافت طبقاتی نیروهای جدیدی که به صحنه می آیند از بافت طبقاتی متفاوتی به نسبت جنبش آزادیخواهی اخیر، که از قشرهای طبقه ی متوسط تشکیل شده است، برخوردار خواهد بود. طبقه ی کارگر و قشرهای محروم حاشیه نشین بازیگران جنبشی خواهند بود به مراتب رادیکال تر که به سرعت ناتوانی های عملی نیروهای سرکوبگر رژیم را در برخورد با یک نیروی اجتماعی مصمم نمایان خواهد ساخت. از طرف دیگر، جنبش اجتماعی برخاسته از بحران اقتصادی با سرکوب یا برخی مانوورهای سیاسی خاموش یا منحرف نخواهد شد، مطالبات مشخص مادی دارد که جز با تغییرات بنیادین میسر نیست، بنابراین خواسته یا ناخواسته به نبردی وارد خواهد شد بسیار ریشه دارتر از جنبش کنونی .
اما تمام زیرکی فعالان سیاسی مخالف رژیم در شرایطی که بحران اقتصادی شروع به میدان آوردن این نیروها می کند آنست که جنبش سیاسی طبقه ی متوسط و جنبش اجتماعی محرومان را به هم گره بزند و از آنها یک حرکت قدرتمند عمومی بسازد که هم آزادی های سیاسی را می جوید و هم عدالت اجتماعی را؛ دو خواسته ای که پی گیری آنها به طور خودجوش از خط قرمزهای اصلاح طلبی عبور کرده و به سوی یک تغییر اساسی می رود. برای این منظور باید سعی کرد که جو و تحلیل های لازم برای تحقق این پیوند ارزشمند تاریخی را آماده ساخت.
بررسی پیشداوری های نازا
البته از حالا نیروهایی که نگران تحولات اجباری در ساختارهای نظام جمهوری اسلامی هستند بسیج شده اند تا این «خطر» بزرگ را به صورت پیشگیرانه خنثی سازند. در سایت رسمی حزب توده، که به شدت از بروز آن چه یک «انقلاب» می نامد نگران می باشد، چنین آمده است: « از نظر ما، این جنبش بر خلاف ذوق زدگی عده ای که عمدتا در مهاجرت سیاسی روزگار می گذرانند، جنبشی است رفرمیستی. یعنی، تا این لحظه در چارچوب نظام کنونی دو هدف بسیار مهم و کلیدی را دنبال می کند:1- دفاع از جمهوریت و جلوگیری از تبدیل آن به نظامی حکومت و سلطنت2- از جا کندن دولت کنونی که مهرکودتا را نیز برپیشانی دارد و از این طریق ضربه به حاکمیتی که در پی تبدیل جمهوری به سلطنت و حکومت است.»[2]
این نگرانی حزب توده بی دلیل نیست، ریشه ی آن در زیاده روی های این یا آن گروه چپ خارج از کشور نیست، ریشه در این دارد که ناقوس یک بحران اجتماعی و اقتصادی وسیع و همه جانبه در کشورشنیده می شود و این می تواند به معنای درهم ریختن نظم اجتماعی حاکم و با آن، فروپاشیدن ساختارهای حاکمیت باشد.
در داخل کشور نیز بخش ِمحافظه کار ِمخالفان ِدولتِ کودتایی احمدی نژاد به سفارش اکید برای پرهیز از رفتن به سوی ساختار شکنی ِجنبش پرداخته اند. حبیب الله پیمان در این باره می نویسد:« طرح اهداف ساختار شكن آن هم در شرايطي كه مردم از ابتدايي ترين حقوق خود و نيز امكانات تجمع و اقدام مسالمت آميز و قانوني محروم اند، جنبش را به درگير شدن با موانعي سخت تر از توان واقعي خود مي كشاند و از نفس مي اندازد. اين كار باعث در هم شكستن وحدت كنوني و بروز اختلاف و چنددستگي در صفوف آن مي گردد.»[3]
و نیز یک چهره یِ دیگر شاخص این جریان، عزت الله سحابی، نیز از این بابت ابراز نگرانی کرده است: «شبکههای سبز بدنبال اصلاح ساختار هستند نه شکستن ساختار. البته اخیرا برخى ... مىگویند که جنبش سبز الان دیگر از موسوى و کروبى عبور کرده و به سوى ساختارشکنى رفته است. اما من هنوز در این جنبش آثارى از ساختارشکنى ندیدهام. بیانیه شماره 13 موسوى هم بیانیهاى معطوف به اصلاح ساختار بود...» [4] حتی اگر با این جریان ها و افراد و مواضع آنها مخالف باشیم باید یک ارزیابی واقع گرا از آنچه می گویند داشته باشیم.
قضاوت عینی گرا درباره ی این موضع گیری ها
دراین شکی نیست که تلاش برای دادن خصلت ساختار شکن به یک جنبش که توان و تحمل آن را ندارد به طور عقلی و تجربی کاری صحیح نیست و نتیجه ای هم نمی دهد. اما توجه داشته باشیم، اگر فرضیه ای که در بالا در باره ی بحران اجتماعی ارائه دادیم تحقق پذیرد، جنبش ِاجتماعی ِمحرومان در حال ِپدید آمدن از دل ِشکستن ِساختارهایِ رژیم به دست خودش می باشد. یعنی این ورشکستگی مالی، بی برنامگی، ناقانومندی، مافیاگرایی و غیرعقلانی بودن ِعملکردِ حکومت است که دارد یک جنبش اجتماعی - اعتراضی را بر می انگیزد که جز به واسطه یِ شکستن ِتدریجی ِساختارهایِ حاکمیت شکل نگرفته است؛ بنابراین خصلتِ ساختار شکنی در وجود و طبیعت آن نهفته است.
این بدین معناست که هرچند جنبش ِاعتراضی پس از انتخابات با خواست هایِ محدود شکل گرفت اما تحول ِشرایط می رود تا به طور احتمالی آن را به جنبش دیگری پیوند دهد که در درون ِخود توان و پتانسیل رفتن به سوی ساختار شکنی را داراست و به طور اصولی، فرونشستن آن جز از طریق ِ تغییر ساختارها ناممکن است.
پس به همان اندازه که غیر ِطبیعی و غیر ِعقلانی است که بخواهیم به آنچه به عنوان «جنبش سبز» می نامند خصلت ساختار شکنی را، به عنوان یک خواست سراسری، تحمیل کنیم، به همان اندازه نیز غیر عادی و ناممکن است که تلاش کنیم ویژگی ِطبیعی ِساختار شکنی را برای جنبش آینده ی محرومان و کارگران به طور پیشاپیش و مصنوعی ممنوع سازیم.
هوشیاریِ سیاسی و خصلتِ خردگرا و واقع گرایِ کار سیاسی ایجاب می کند که ویژگی ها و توانایی هایِ هردو جنبش را رعایت کنیم: هم وجود اصلاحات گرایی (رفرمیسم) را به عنوان خصلت مسلط «جنبش سبز» و هم خصلت ساختار شکنی را برای «جنبش محرومان»، که شاید در راهست. باز تکرار می کنیم که هنر مبارزان و مخالفان رژیم در پیوند ارگانیک این دو برای تامین دو منظور است: 1) وادار ساختن دولت کودتاچی احمدی نژاد به عقب نشینی 2) پیش برد این عقب نشینی تا مرز تغییرات ساختاری. برآورده شدن این مهم به صورت جبری و مکانیکی و تصادفی نیست، نیاز به اراده، استراتژی، برنامه و کار جمعی متشکل دارد.
* *
www.korosherfani.com
12 October 2009
[1] http://ayandenews.com/news/13808/
[2] http://www.rahetudeh.com/rahetude/Sarmaghaleh-vasat/HTML/2009/okt/sarmaghaleh-12-10.html
[3] http://www.nasimfarda.com/index.php?option=com_content&view=article&id=1351:1388-07-13-09-36-25&catid=1:latest-news&Itemid=79
[4] http://www.peiknet.com/1388/06mehr/18/PAGE/34SAHABI.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر