برگرفته از وبلاگ مصلوب
اگر بخواهيد فيلمي تماشا كنيد، توصيه مي كنم؛ حتمن فيلم «ارواح گویا» Goya’s Ghosts را ببينيد. داستان فيلم اگرچه به ظاهر در مورد فرانسيس گويا، نقاش پرآوازه اسپانيايي است، اما درونمايه طنز اما تلخ فيلم بيش از هرچيز به زشتي افراط و استبداد ديني و آنچه كه در تاريخ به نام «دادگاه هاي تفتيش عقايد» مي شناسيم، مي پردازد. «اينس»، دختر متمول و زيبايي – كه ناتالي پورتمن نقش آن را بازي و فرانسيس گويا از او به عنوان مدل نقاشي هايش استفاده مي كند- با گزارش دروغي كه زير نظر يك كشيش جاه طلب و شهوتران در مورد يهودي شدن دخترك به كليسا داده شده است، به«دفتر رسيدگي به تخلفات مومنين مسيحي» فرا خوانده مي شود و از همان آغاز، بي هيچ محكمه اي؛ مورد شكنجه و آزار قرار مي گيرد تا جايي كه مجبور مي شود به تغيير مذهب خود اعترافي دروغين كند. قصد ندارم در اينجا به كل داستان و يا هنرنمايي تحسين برانگيز «خاوير باردم » -در نقش كشيش – بپردازم اما حيفم مي آيد كه يك صحنه زيبا و قابل تامل فيلم را روايت نكنم، صحنه اي كه پدر متمول دختر، با وساطت فرانسيس گويا، كشيش را – به بهانهء اعطاي كمك مالي هنگفت به كليسا - به شام دعوت مي كند و بر سر ميز از كشيش مي پرسد كه چرا دخترش همچنان در زندان است؟ كشيش با قاطعيت مي گويد: « او يهودي شده است و بايد مجازات شود». پدر دخترك با تعجب مي گويد: «حتمن دخترم زير شكنجه مجبور به اعتراف شده است». كشيش در جواب اما با قيافه اي مطمين و حق به جانب، ضمن آنكه به استفاده از شكنجه اذعان دارد رو به پدر دخترك مي كند و مي گويد: «اگر مومني بي گناه باشد، حتي در زير شكنجه هم تن به قبول خطا و گناه نمي دهد زيرا خداوند حامي بي گناهان است و نفس حقيقت به متهم، قدرت مقاومت مي دهد!» ابتكار پدر دختر اما بسيار جالب است. به فرمان او درهاي سالن پذيرايي را مي بندند و كاغذي را جلوي كشيش مي گذارند كه به بوزينه بودن خود اعتراف كند. كشيش سر باز مي زند و همين كافي است تا طنابي به دور گردن او بپيچند و براي آويزان كردن او از لوستر بزرگ سالن تقلا كنند… لحظاتي بعد اما صحنه اي زيبا و استدلالي قوي رقم مي خورد! كشيش لورنزو، از ترس حلق آويز شدن، اين چند كلمه را مي نويسد و امضا مي كند: «من اعتراف مي كنم كه يك بوزينه هستم!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر