خشایار رخسانی
شادروان بهنود شجاعی را به گُرم (جرم) رَمژکِ (خطای( بچه گانه ای که در دوران کودکی از او سر زده بود، قصاص کردند تا «دادگری اسلامی» پا برجا بماند. ولی او کُرپانی یک ساختار «دادگُستری» بیدادگرانه و واپسگرایی شد که هیچ گونه همیستاری (تفاوتی) میان کُشِش (قتل) خواسته و ناخواسته نمیشناسد و همچنین کودک و آدم بُرنا را همانند هم کیفر میدهد. در پتکارش (اعتراض) به این نمونه از بیدادها بود که جنبش آزادیخواهانه-ی سبزجامگان در ایران سربرآورد که هدف آن برپایی مردمسالاری و دادگُستری بر پایه- ارزش های مَردومیک (انسای) است. بخشی از هدف این جنبش بازگرداندن ایران به آغوش همبودگاه جهانی و بکارگیری دات هایی (قانون هایی) است که از کیفر مرگ به ویژه به دارآویختن کودکان پیشگیری کند. در این میان این شگفت انگیز است که هنگامیکه جهان برای پیشگیری از کشته شدن بهنود بپاخاسته بود، ولی رهبران جنبش برای پیشگیری از این ژنوری (جنایت) هتا یک آگاهینامه هم بیرون ندادند و خاموش ماندند. چرا؟ آیا آنها به دمکراسی و هدف هایِ جنبش باور ندارند؟ و یا از این ترس داشتند که با واکنش خود در برابر اعدام بهنود، شوه-یِ (سبب) رو در روی شدنِ دات هایِ گیتیگرا (سکولاریسم) و دات هایِ اسلامی شوند؟ دمکراسی یک شبه در یک کشور پا نمیگیرد. دمکراسی ساز و کارها و زمینه هایِ فرهنگی و همبودگاهی مردم را درخواست میکند. دمکراسی در کشورهایی برپا میشود که مردم در آنجا از بهر گوالیده شدن و بُرنایی (بلوغ) فرهنگی، رَمژکی (خطایی) را که از یک کودک سر میزند با بزهکاریِ یک آدم بُرنا یکسان ندانند و آمادگی پذیرش این ساختار را داشته باشند. اگر چه بکارگیری سه دهه دات هایِ (قانون های) اسلامی در این کشور، مردم را از ویژگی ها و رفتارهایِ مَردُمیک بدور ساخته است، ولی تنها حکومت اسلامی خویشکار (مسئول) کشته شدن بهنود نبود، ونکه (بلکه) آن بخش از مردم ایران که هنوز در اندیشه هایِ خودشان قصاص را ابزاری برای گُسترش دادورزی میپندارند، بگونه ایکه خودشان با دستِ خودشان کیفر مرگ را به انجام میرسانند و چهارپایه را از زیر پای بهنودها به کنار میکشند تا جانشان را بگیرند، کمتر از حکومت اسلامی در این ژنوری (جنایت) بزهکار نیستند. رهبران جنبش سبز باید درجایگاه نمادِ این جنبش ِآزادیخواهانه، راه خود را از ارزش ها و اندیشه هایِ بُنیادگرایانه-ی واپسگرا جدا سازند که هنوز «قصاص» را ابزاری برای برپایی دادگری در همبودگاه میداند.
بیشتر بزهکاران از سوداگران مرگ و فروشنده هایِ هرویین گرفته تا تَلَکه خواران (رشوه خواران) در این ساختار خودکامه-یِ اسلامی کُرپانی (قربانی) دادهایِ بیدادگرایانه-یِ ترازداری (اقتصادی) و همبودگاهی هستند که زمینه های بزهکاری آن ها را فراهم آورده اند. نباید فراموش کنیم که بزهکار نهادین (اصلی) خود حکومت اسلامی است که در سه دهه گذشته فرهنگ ژاژپنداری (خرافه پرستی)، دَدمنشی و دُژخویی را در کشور گُسترانده است. همکنون دیگر زمان آن رسیده است که سبزجامگان در برابر هر کیفر مرگ یا فرمان اعدام از خود واکنش نشان دهند و برای پیشگیری از آن، از همه-ی توان شان بهرهمند شوند. بویژه واکنش در برابر فرمان مرگ بیدادگاه کودتاچیان که دستور به کشتن چهار تن از سبزجامگان را به گُرم (جُرم) هواداری از سامان پادشاهی، داده است. همکنون نیز روشن شده است که این دستور مرگ برای این چهار تن تنها زهرچشمی است که حکومت اسلامی میخواهد از جنبش سبزجامگان بگیرد و این چهار تن، کوتاه ترین دیوارهایی هستند که کودتاچیان میتوانستند از آنها بالا بروند، زیرا که این چهار تن ماه ها پیش از آغاز درگیری ها دستگیر شده بودند، درگیری هایکه پس از گُزیدمان فرنشینی دولت رویدادند.
۱۳۸۸ مهر ۲۱, سهشنبه
خویشکاری (وظیفه-ی) سبزجامگان و مبارزه برای پیشگیری از کیفر مرگ
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر