واژه مَجُوز یا مجوس را عرب ها از یونانیان گرفتند که آن را با دُشنام و ناسزا به ایرانیان یکی کردند. یونانیان به دین ایرانیان دین «مَگوس» میگفتند که بُنیادش از واژه-ی «مُغ» یا دین مزدیسنه، دین زرتشت گرفته شده است. پسوند «س» همیشه واتی (حرفی) بوده است که یونانیان نام های خود را با آن میساخته اند. عرب ها برای اینکه بتوانستند تازش آزمنشانه و ددمنشانه-یِ خودشان به ایران برای دست یافتن به گنجینه هایِ این کشور و به بندگی درآوردن مردم این کشور را به اُوزوارند (توجیه کنند)، ایرانیان را به بیدینی، آتش پرستی و سُپُزش (تجاوز) به دخترانشان بدنام میکردند. این درهالی است که ایرانیان نُخستین دین یکتاپرستی را به به پاس یگانه پیامبر فرزانه و راستگو-یِ جهان، اشو زرتشت پایه گذاری کردند و آن را برای راهنمایی مردم جهان به ارمغان آوردند. و از بهر آموزه هایِ (درس های) این آیین سرفراز بود که ایرانیان هاگ های ِ(حق های) شهروندی و آدمی را برنهادند (تصویب کردند) و توانستند اَسیم ترین (عظیم ترین) و باشکوه ترین سامان شهرآیینی (تمدن) را در جهان برپاکُنند. چیزیکه در این میان خنده آور است این است که عرب هایی که گُناه بی دینی و آتش پرستی به ایرانیان می بستند، واپسین مردمی بودند که داوش (ادعای) یکتا پرستی کردند ولی تاکنون نیز دست از نیایش به درگاه بتخانه-ی کعبه برنداشته اند. تنها هنر محمد ابن عبدالله این بود که او افسانه هایی را که در تورات و انجیل آمده بودند، ناشیانه رونویسی کرد [آنهم با دبیره-ی (خط) آرامی چونکه عرب ها تا آن زمان که دبیره ای نداشتند] و بُتی را بنام الله که سدها سال در بتخانه-ی کعبه مورد پرستش عرب ها بوده است و همچنین دارای سه دختر بود، به آسمان فرستاد. نیاز به گفتن است که دات های تورات همانند «ده فرمان موسی» که از سویِ محمد ابن عبدالله رونویسی شده اند، نیز همه برگرفته از دات های دولت حمورابی، در بابل کُهن میباشند که سنگ نویسه هایِ آنها نزدیک به سدسال پیش در شهر شوش از زیر خاک بیرون آورده شدند. ولی باور به جهان دیگر و پل سرات را یهودیان و ترسایان، از آموزش هایِ فرجامخواهی (باور به آخرت) آریاییان وام گرفته بودند؛ آنهم هنگامیکه یهودیان پس از آزادیشان از بابل بدست کوروش بزرگ، در ایران جای گرفتند و با فرهنگ ایرانیان آشنا شدند. زیرا تا پیش از این تاریخ، هیچگونه نماری (اشاره ای) از باور به پردیس و بهشت و دوزخ در نوشتارهایِ کُهن یهودیان دیده نمیشود. فردید (منظور) اشور زرتشت نیز از فرجامخواهی و باور به جهان دیگر، بیشتر نمادین (سمبلیک) بوده است، و نه فَرهودی (حقیقی). زیرا اشو زرتشت باور داشت که پردیس و دوزخ برآیند کارکردِ درست و یا رَمژک آمیز (خطا آمیز) آدم ها در این جهان هستند. و در همین جهان نیز بازتاب یا هنایش (تأثیر) کارکردِ آدم ها به خودشان باز خواهند گشت، و ما بازده-یِ آنها را در خوشبختی یا بدبختی که برای خود فراهم میآوریم، خواهیم آزمود. ولی از آنجا که عرب ها همه چیزشان «عربی» است، دیدمان (تئوری) فرجامخواهی اشو زرتشت را به گونه ای گزافگویانه که امروز مسلمانان باور دارند، با افسانه-یِ بهشت و پریان لُخت و پتیش و دوزخ و مار غایشه اش درهم آمیختند. تا ستیزه گران اسلامی را در راه به بندگی در آوردن مردم آزاده-ی کشورهایِ دیگر ، بیشتر بفریبند.
آسیبی که اسلام و دین های سامی به فرهنگ و شهرآیینی (تمدن) مردُم جهان زدند به اندازه ای زیاد بود که تا پیش از رهایی همبودگاه هایِ آدمی از ژاژپنداری هایِ دین هایِ سامی، در دوران رُنسانس در اروپا، شیوه-یِ زندگی مردم اروپا، پیش از دوران رونسانس در سنجش با همبودگاه هایِ آدمی در سه هزار سال پیش، چندان همیستاری ای (تفاوتی) باهم نداشتند. درست پس از رهایی همبودگاه هایِ آدمی از این باورهای نادرست و دین هایِ سامی بود، که آدمی توانست راه سدساله را یک شبه به پیماید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر