پیشگفتار: خشایار رُخسانی
چکیده:
تا زمانیکه شاهنشاهی ساسانی به شیوه-ی اَکُیانی (غیر متمرکز) اداره میشد، این شیوه از کشور داری، که خودش را در یک پیمانگان، confederacy ساسانی- پارتی بازتاب داده بود، همانند سُتون مُهرگان شاهنشاهی ساسانی کار میکرد، و سبب توانمندی رزمی، شکوفاهی فرهنگی و ترازداریک (اقتصادی) کشور ایران شده بود. ولی کوشش های نسنجیده-ی خُسروپرویز در برچیدنِ ساختار اداره-یِ کشور که به شیوه-یِ اَکُیانی (غیر متمرکز) بود، سبب ناخُرسندی خانواده های بُزرگ پارتی، آشوب ها و شورش های درونی کشور و دامن زدن به یک زنجیره ای از رویدادهای ناگواری شد که پیامد آنها تکه تکه شدُن آرتش نیرومند ساسانی به سه آرتش کوچک و ناتوان و شکست های پی در پی آن گشت، نخست در برابر آرتش بیزانس روم و سپس در برابر تازیانِ عرب؛ و این واپسین شکست از عرب ها شَوَه (سبب) اشغال ایران برای چهارده سده و پیامدهای شوم آن شُد که تا به امروز بر سرنوشت مردم ایران سایه افکنده است و حکومت اشغالگر اسلامی، نمونه-ی آشکار این شکست است. برای پایان دان به این نکبتِ 1400 ساله، ایرانیان هیچ چاره ای ندارند، بجز سهیم کردن همه-ی تیره های ایرانی در قدرتِ سیاسی از راه برپایی دوباره-ی پیمانگان، confederacy، میان همه-یِ تیره های ایرانی.
سرآغاز:
با همه-ی وَهاکی (اهمیتی) که رویدادهایِ سال های پایانی شاهنشاهی ساسانی در تاریخ چهارده سده-یِ پیشین ایران داشته اند، شوربختانه تاکنون پژوهشگرانِ ایرانی، بسیار اندک در این زمینه پژوهش کرده اند و این دوران همچنان در پشت گرد و غبار تاریخ پنهان مانده است. همانگونه که میدانیم عرب های تازی با بهانه کردن گُسترش دین اسلام ولی با هدف دستیافتن بر خاک زرخیز ایرانزمین و به بردگی بُردن مردم آزاده-ی این کشور و سروری بر آنها، در میانه-ی سده-ی هفتم ترسایی به کشور ایران یورش آوردند. فرمانروایی نیرومند ساسانی در چندین جنگ از سپاهیان عرب شکست خورد که سرانجامِ این شکست ها فروپاشی شاهنشاهیِ ساسانی، ازهم پاشیده شدن شهریگری (تمدن) شکوهمند ایرانی، واپسماندنِ ایران از کاروان شهریگری (تمدن) و بدتر از همه اشغال کشور ایران بود که تا امروز هم ادامه دارد و حکومت اشغالگر اسلامی، نمونه-ی آشکار این شکست بدشگون است.
یکی از نُخستین بُنپایه هایِ فن رزمآوری این است که کشور شکست خورده پس از جنگ، به جُستجو درباره-یِ شَوَندهای (علت هایِ) شکست میپردازد، تا با یافتن آن ها از تکرار و بازکردِ شکست در جنگ های آینده پیشگیری کُند؛ اکنون پُرسشی که باید ذهن هر ایرانی میهندوست را به خود سرگرم کُند این است که: آیا پس از سپری شدنِ چهارده سده از شکست های تلخ ارتش ایران در جنگ هایِ کادوسی (قادسیه)، جولا، نهاوند... ما ایرانیان به فَرنودِ (دلیل) راستین این شکست ها در برابر سپاهیان عرب پی بُرده ایم؟ شوربختانه پاسُخ منفی است؛ فرنود (دلیل) گرانی که میتوان برای این کاستی آورد، بُریدن بخش بزرگی از ایرانیان با فرهنگ و گذشته-ی کشورشان و بیگانه شدنِ آنها با تاریخ ایرانِ باستان و بویژه رویدادهایِ راستین در پایانِ دورانِ شاهنشاهی ساسانی میباشد.
و از سویی دیگر به شَوَندهای (علت های) گوناگونی که از بُردباری این پیشگفتار فراتر میرود، آنچه که ما تا به امروز به نام تاریخ ایران باستان میشناسیم، در هالت خوشباورانه گردایه ای (مجموعه ای) از گُزارش های نادُرست و پیشداوری هایی هَستند که یا بدستِ کارگُزارانِ دربار خلیفه های عرب در آغاز اسلام و به سودِ آنها نگاشته شده اند و یا پژوهشگران باختر؛ و روشن است که به شَوَندِ (علت) دُشمنی کشورگُشایان عرب با ایرانیان و همدلی و گرایش مینویی (معنوی) پژوهشگرانِ باختر به بیزانس و رُم باستان، بیگانگی آنها با آیین و فرهنگِ ایرانیان باستان و بادپروایی شان (بیتفاوتی شان) به سرنوشت مردم ایران، نمیتوان از خاورشناسان نگارش رویدادها و تاریخ راستین ایران را در واپسین دوران ساسانی چشم داشت. انجام این کار گران خویشکاری (وظیفه-ی) ایرانیان میهندوست است که شوربختانه تا کنون در این میدانِ پژوهشی، کم کاری فراوانی شده است. از اینرو، خاورشناسان که تا به امروز «ریش و قیچی تاریخ ایران را در دست داشته اند» در هنگام نگارشِ رویدادهای واپسین دوران ساسانی به همه-ی نهاده ها (موضوع ها) پرداخته اند- از «ستمگری موبدان زرتشتی به مردم ایران» گرفته تا «ناخُرسندی مردم از ساختار پَشکانی (طبقاتی) کشور» و «بیداد دربار ساسانی به مردم»...،- بجز به شَوَندِ (به علت) راستین آن، که شَوَه-ی (سبب) شکست ارتش نیرومند ساسانی از دست سپاهیانِ اسلام، فروپاشی دودمان ساسانی و اشغال ایران برای چهارده سده شُده است.
خوشبختانه به تازگی یکی از گُذشتهنگاران ایرانی به نام بانو دکتر پروانه-ی پورشریعتی کامگار شده اند (موفق شده اند) در پی پژوهش هایِ ارزنده ای که در نَسکِ (کتاب) خود با نام «نشیب و فروپاشی فرمانروایی ساسانی» گردآوری کرده اند، به راز این شکست پی ببرند؛ چنین کار انجام گرفته شده از سوی بانو پورشریعتی در پی چهارده سده-ی گذشته در تاریخ و فرهنگ ایران کاری بیمانند است. و ارزش کار او به اندازه ای است که هم اکنونِ نَسک (کتاب) او بُنمایه و سرچشمه ای برای پژوهش های سپسین در دانشگاه های بُزرگ جهان گشته است. این پژوهش ها از راه سنجش بازگفت ها (روایت ها)، دانش دانگ شناسی (سکه شناسی)، مُهر و موم شناسی، بررسی در رفتار و زندگی خودویژه-ی (شخصی) نامدارانِ تاریخ ایران، prosopography، و از راه بررسی شاهنامه، خداینامه و داستان هایِ انبوهی که از دوران ساسانیان با بُنمایه های (منبع های) گوناگون بجای مانده اند، انجام گرفته اند. بانو پروانه-ی پورشریعتی به واژگونه-ی دیگر پژوهشگران نامدار باختر همانند کریستنزن، Christensen، که بر اداره-ی ساختار کشورداری ساسانیان به شیوه-ی کُیانی (مرکزی) پافشاری میکُنند، بر این باور است که: ساختار سیاسی و دیوانی ساسانی برپایه-یِ پیمانگان، confederacy، ساسانی- پارتی اداره میشده است و این شیوه-یِ کشورداری که در همگی دوران شاهنشاهی ساسانی پابرجا بوده است، سُتونِ مُهرگانِ شاهنشاهی ساسانی را میساخته است؛ و سازه هایی (عامل هایی) که به فروپاشی این پیمانگان، confederacy، دامن زده اند، شَوَه-یِ (علت) بُنیادینِ در ناتوان شُدن شاهنشاهی نیرومند ساسانی بوده اند که در آن دوران برای سروری برجهان خیز برداشته بود؛ و سرانجام، از هم پاشیده شدن پیمانگانِ ساسانی- پارتی سبب ناخُرسندی تیره های ایرانی، ناتوانی و شکست های پی در پی کشور ایران گشت، نُخست در جنگ در برابر ارتش بیزانس و سپس در برابر عرب های مسلمان.
با آنکه با مرگ اردوان پنجم، واپسین پادشاهِ اشکانی، دودمانِ پارتی اشکانی برافتاد و ساسانیان بر کشور ایران چیره گشتند، ولی خانواده هایِ بُزرگ اشکانی از نماگاهِ سیاسی ایران رانده نشُدند؛ آنها در سرزمین های پارتی خُراسان و آذربایجان فرماندار ماندند، و در نگهداری از آیین و دین مهرپرستی که در این سرزمین ها چیره بود، کوشیدند؛ این دودمان هایِ بُزرگ پارتی با مُهر و موم ویژه-ی فرمانداری خودشان در یک پیمانگان، confederacy، ساسانی – پارتی در سراسر دوران ساسانی در اداره-ی کشور سهم داشته اند و سُتونِ مُهرگانِ شاهنشاهی ساسانی را میساختند. ولی کوشش هایِ نابرخردانه-ی خسروپرویز در پایانِ دوران ساسانی برای برچیدن این پیمانگان، confederacy، به ناخُرسندی خانواده های بُزرگ پارتی در خُراسان و آذربایجان دامن زد؛ اینگونه فَرنامِش هایِ (اقدام های) نسنجیده از سوی خُسروپرویز آشوب و شورش هایی را در میان خانواده های پارتی بهمراه داشت که شَوَه-ی (سبب) تکه تکه شُدن آرتش نیرومند ساسانی به سه آرتش ناکارآمد و جدا از هم و ناتوان شدن نیروهایِ رزمی کشور و سرانجام شکست آرتش ساسانی از آرتش بیزانس گشت. درواکُنش به فروپاشی پیمانگان، confederacy، ساسانی–پارتی بود که دودمان های بُزرگ پارتی از پُشتیبانی از یزدگرد سوم واپسین پادشاه ساسانی خودداری کردند، و او را در نبرد با تازیان عرب تنها گُذاشتند؛ با باور به دروغ عرب ها که میداویدند (ادعامیکردند) که تنها هدف آنها گُذر از خاکِ ایران برای دستیافتن به نیسنگ های (منطقه های) بازرگانی فرارود (ماورالنهر) است، این خانواده های بُزرگ پارتی با عرب های تازی آشتینامه دستنیدند (امضا کردند). و برپایه-ی این پیمانامه در برابر تازش عرب های تازی به نیسنگ های (منطقه های) زیر فرمان پارس ها هیچ واکُنشی نشان ندادند.
پُرسشِ کلیدی و بُنیادینی که هم اکنون هر
ایرانی میهندوست باید از خودش بکند این است که: اگر شاهنشاهی ساسانی در سراسر
تاریخ شکوهمندش، نیرومندی رزمی و شکوه فرهنگی و ترازداریش (اقتصادیش) را وام دار
ساختار دیوانی – سیاسیِ اَکُیانی (غیرمتمرکز) بوده است که در پیمانگان، confederacy، ساسانی-پارتی
بازتاب پیدا کرده بود، و از سویی دیگر، اگر
شکست رزمی ایران در برابر بیزانس روم و در پی آن فروپاشی و شکست فرجامین ایران در
برابر سپاهیان عرب که تا به امروز هَنایش های (تأثیرهای) ناگوار آن در ریختِ
بدشگونِ حکومتِ اشغالگر اسلامی بر سرنوشت مردم ایران سایه انداخته است، همه از
پیامدهای از هم پاشیده شُدنِ این پیمانگان ساسانی-پارتی هَستند، چرا نباید برای
پایان دادن به پیامدهای این شکست ِ تلخ و چهارده سده اشغال ایران، این پیمانگان، confederacy، میان تیره های
ایرانی دوباره برپا گردد؟
دیگر اینکه، اندیشه-ی اداره-ی ایران با یک ساختار سیاسی اَکُیانی (غیر متمرکز) نباید انگیزه ای برای نگرانیِ ایرانیان میهندوست از ترس از ویناستاری (فتنه-ی) جدایی خواهان شود، زیرا با فروپاشی روسیه-ی شوروی بسیاری از کشورهای نیمروز (جنوب) روسیه در پیرامونِ دریای مازندران که در پی دو شکست قاجارها از روس ها و برپایه-ی پیمانامه هایِ گُلستان و ترکمنچای از پیکر ایران جداشده بودند، همچون تاجیکستان و ازبکستان... از بهرِ برخورداری از فرهنگی انباز (مشترک) با مردم ایران، دلبستگی فراوانی برای نزدیک شدن به ایران نشان دادند. ولی شوربختانه از آنجا که در کشور ایران بجای یک حکومت میهنی هم اکنون یک حکومت اشغالگر و بُنیادگرای دینی فرمانروایی میکند، حکومت اسلامی بجای پیشوازی از این کشورها با ارزش های فرهنگ ایرانی، همه-ی آنها را با ترس از گُسترش بُنیادگرایی اسلامی در کشورشان از ایران گُریزان ساخت.
با پُشتگرمی به این نمونه آوری من بیگمان هَستم که با آرَنگ (شعار) ایران برای همه-ی ایرانیان و دادن سهم در قدرت سیاسی به همه-ی تیره های ایرانی و رفتن به سوی اداره-ی ایران با یک ساختار اَکُیانی (غیر متمرکز)، هیچ راهبندی نخواهد توانست از سرنگونی حکومت اشغالگر و انیرانی آخوندی بدستِ تیره هایِ همبسته-یِ ایرانی و بازگشتِ کشورهای نیمروز (جنوب) روسیه به مام میهن پیشگیری کُند. پس از سرنگونی این حکومت اشغالگرِ ِاَنیرانی و روی کار آمدن یک حکومت میهنی و آزاده، همگی جمهوریهایِ نیمروزی (جنوبی) روسیه همانند ارمنستان و گُرجستان که در دوران ساسانیان بخشی از خاک ایران بوده اند، و خُراسان خاوری ( افغانستان) که 159 سال پیش با دسیسه-ی انگلستان و فتوای آیت الله های میهنفروش از ایران جدا شد، دوباره با پیوندی مینویی (معنوی) به آغوش مام میهن بازخواهند گشت. و جدایی خواهان در این میان تنها بسان اندکی چوب پنبه های ِ سرگردان در خیزآب هایِ آسیم (موج هایِ عظیم) دریابار (اقیانوس) فرهنگ ایرانی ناپدید خواهند شد. پس از سرنگونی حکومت اشغالگر اسلامی میتوان با الگو گرفتن از «بازار مشترک اروپا» همگی مرزها را میان ایران و جمهوری های نیمروزی (جنوبی) روسیه گشود و این کشورها با همکاری های رو با روی (متقابل) رزمی، فرهنگی ترازداریک (اقتصادی) خواهند توانست بُزرگترین و نیرومندترین بازار ترازداریک جهان را در سایه-ی فرهنگ ایرانی برپا سازند.
ایدون باد
شنبه، 15 مرداد، کیوان شید، 3749 دین بهی
یادآوری
همراه این یاداشت پیوند نسخه الکترونیکی این نِسکِ ارزنده را برای بارگیری در دسترس ایرانیان میهندوست میگذارم. ولی برای پُشتیبانی و سپاسگزاری از کار ارزشمند بانو پروانه پورشریعتی، به ایرانیان میهندوست پیشنهاد میکنم که نَسک کاغذی آنرا جدگانه فراهم آورند و خواندن این نَسک را به دیگر هم میهنان پیشنهاد بدهند. با امید به اینکه این کار آسیم (عظیم) بانو پورشریعتی الگویی برای پژوهشگران جوان ایران گردد تا راه او را دنبال کنند.
پُرسشِ کلیدی و بُنیادینی که هم اکنون هر
ایرانی میهندوست باید از خودش بکند این است که: اگر شاهنشاهی ساسانی در سراسر
تاریخ شکوهمندش، نیرومندی رزمی و شکوه فرهنگی و ترازداریش (اقتصادیش) را وام دار
ساختار دیوانی – سیاسیِ اَکُیانی (غیرمتمرکز) بوده است که در پیمانگان، confederacy، ساسانی-پارتی
بازتاب پیدا کرده بود، و از سویی دیگر، اگر
شکست رزمی ایران در برابر بیزانس روم و در پی آن فروپاشی و شکست فرجامین ایران در
برابر سپاهیان عرب که تا به امروز هَنایش های (تأثیرهای) ناگوار آن در ریختِ
بدشگونِ حکومتِ اشغالگر اسلامی بر سرنوشت مردم ایران سایه انداخته است، همه از
پیامدهای از هم پاشیده شُدنِ این پیمانگان ساسانی-پارتی هَستند، چرا نباید برای
پایان دادن به پیامدهای این شکست ِ تلخ و چهارده سده اشغال ایران، این پیمانگان، confederacy، میان تیره های
ایرانی دوباره برپا گردد؟
یادآوری
همراه این یاداشت پیوند نسخه الکترونیکی این نِسکِ ارزنده را برای بارگیری در دسترس ایرانیان میهندوست میگذارم. ولی برای پُشتیبانی و سپاسگزاری از کار ارزشمند بانو پروانه پورشریعتی، به ایرانیان میهندوست پیشنهاد میکنم که نَسک کاغذی آنرا جدگانه فراهم آورند و خواندن این نَسک را به دیگر هم میهنان پیشنهاد بدهند. با امید به اینکه این کار آسیم (عظیم) بانو پورشریعتی الگویی برای پژوهشگران جوان ایران گردد تا راه او را دنبال کنند.
برای بارگیری پیشگفتار این نسک که بدست بانو دکتر پروانه پورشریعتی نگاشته شده است، و برگردان بخشی از نَسک، مهروزانه پیوند زیر را دنبال کنید:
http://www.divshare.com/download/15481401-11a
عالی بود. سپاس از شما برای زحمتی که کشیدید.
پاسخحذفبا سپاس از کوششهای آقای رخسانی، مایلم به اطلاع برسانم که خانم دکتر پورشریعتی کتابشان را بطور کامل در www.academia.edu هم برای مطالعۀ مشتاقان قرارداده اند. البته من نسخۀ کاغذی این کتاب را نیز دراختیاردارم. این کار تلاشی بزرگ وپر اهمیت از جانب ایشان است. به باور من، این پژوهش از پژوهش کریستن سن بسیار باارزشتر و خیلی به واقعیت رویدادها نزدیکتراست.
پاسخحذفدرود بر کدبان رخسانی
پاسخحذفچند پرسش در زمینه ی واژگان پارسی و تازی از شما داشتم، خواهشمندم که آنها را پاسخ دهید.
نخستین پرسش من این است: آیا میتوانیم واژه ی نخش رستم را جایگزین واژه ی نقش رستم بنماییم؟! ویا اینکه بگوییم نگار نامه ی رستم؟!
پرسش دوم: آیا واژه ی زمان، واژه ای تازی است و یا پارسی؟ و اگر تازی است بهتر است که چه واژه ای را جایگزین آن نماییم؟
پرسش سوم: آیا واژه ی دین واژه ای تازی است؟ و آیا واژه ی آیین باید جایگزین آن شود؟ و اگر آیین به چم دین است، به جای واژه ی رسم و یا رسوم باید از چه واژه ای بهره وری نماییم؟
پرسش چهارم، به جای واژه ی مربع و واژه ی مستطیل، چه واژگانی را باید به کار گیریم؟
میدانم که پرسش فرجامین من اندکی خنده آور است، ولی من یک ایرانی هستم و این هاگ من است که در گفتارهای روزانه ام از واژگان پارسی بهره وری نمایم.
پرسشهای دیگری را نیز داشتم ولی نمی خواهم که این گفتار به درازا کشیده شود. سپاس گزار میشوم اگر پرسشهایم را پاسخ دهید.
خسته نباشید
بدرود
درود به دوستان گرامی حسام الدین، کبیری و پارس و سپاس فراوان از توجه شما به این نوشته. و هم چنین امیدوارم که مرا برای دیرکرد در پاسخ ببخشید.
پاسخحذفدر پیوند با پاسخ به پرسش های دوست گرامی «پارس».
1) من از ریشه واژه «نقش» آگاهی ندارم، ولی همانند پارسی آن میشود «نگار». در این زمینه من تماس با آقای دکتر حیدری ملایری را پیشنهاد میدهم. ایشان در فیسبوک شناسه دارند و کوشا هستند.
2) واژه «زمان» پارسی است.
3) واژه دین یک واژه پارسی است که از واژه «دئنا» سرچشمه گرفته است. در زبان پهلوی باستان «دئنا» به مانی «وجدا» یا زرسنجی (معیاری) برای بازشناسی خوب از بد بوده است.
4) چهارگوش: مربع)
مستطیل: راست گوشه.
واژه راست گوشه را فرهنگستان ایران برگزیده است. اگر به زبان پارسی دلبستگی دارید، بارگیری واژهنامه زیر را به شما پیشنهاد میدهدم که از سوی فرهنگستان ایران گردآوری شده است.
http://khaschayarrochssani.blogspot.de/2011/01/blog-post_03.html
پاینده و سرافراز باشید
«دئنا» به مانی «وجدان» است.
پاسخحذف