۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

دُشمنی رجوی با خامنه ای تنها از بهر نِشستن بر تخت خلافت است و نه آزدای و دمکراسی برای مردم ایران


تازش پُلیس عراق برای بدست گرفتن کنترل شهرک اشرف، در پی چند ماه گفتگوهای سَتَرون و بدون بازده میان دولت عراق و رهبران مجاهدین و با میانجیگری سازمان ملل برای بیرون بردن نیروهای آنها در یک جو دوستانه از کشور عراق به یک کشور امن، انجام گرفته است. مگر مردم عراق از هوده-ی (حق) داتواری (حاکمیت) بر خاک کشورشان برخوردار نیستند.؟ مگر شهرک اشرف بخشی از خاک عراق نیست؟ هنگامیکه مجاهدین پیمان های جهانی را زیر پا میگذارند و با دُژکاری (سوء استفاده) از هرج و مرج در این کشور و سُستی ارتش این کشور، هوده-ی (حق) داتواری (حاکمیت) مردم عراق بر خاک کشور شان را به ناروا نادیده میگیرند، این مردم باید که با مجاهدین خلق با چه زبانی گفتگو کنند تا آنها به خَرَد بازگردند و کشورشان را رها سازند.
براستی مُجاهدین خلق در عراق چکار میکنند؟ اگر آنها آهنگ رفتن به ایران را دارند، بفرمایند بروند کسی پیشگیر آنها نیست، هتا دولت و مردم عراق از این ودایش (تصمیم) آنها پیشوازی میکنند. پس چه چیزی را مجاهدین می بیوسند (در انتظار چی هستند)؟ و چه چیز راهبندِ کار آنها شده است، بجز داوش های (ادعاهای) تهی و پوشالی، زیرا که توان انجام آن کار را ندارند؟
ولی من به مجاهدین پیشنهاد میدهم، برای کمک به جُنبش آزادیخواهی مردم ایران بهترین کاری که آنها میتوانند بکنند، ازهم پاشیدن سازمان خودشان میباشد، تا آنها با درآمیختگی های نابجا در جُنبش نوپای سبز ایران، آن را به خشونت و جنگ داخلی نکشانند، که شیوه هایِ مبارزه-ی مُجاهدین خلق در سه دهه-ی گذشته، نه تنها کمکی به جُنبش آزادیخواهی مردم ایران نه کرده است، ونکه (بلکه) با بکارگیری ابزار ترور و راهُبُردهای (استراتژی های) خُشونت آمیز، ناشیانه و پُر از رَمژَک (خطا)، بالاترین هزینه ها را که جان هزاران تن از فرزندانشان بوده است، بر روی دست مردم گذاشته اند. آن جانباختگان همه، جوانان آزاده ای بودند که در راه آزادی ایران فریفته-ی رهبران دوغگو و خودکامه-ی دودمان رجوی گَشتند، جوانان ناآگاهی که به گُمان و نِهازش (توهم) مبارزه با حکومت اسلامی برای رهایی ایران، بدون اینکه خود بدانند، ساختمان کاخ ستم و خودکامگی دودمان رجوی را با خاک گورهای خود میساختند.
براستی اگر که این جانباختگانی که مجاهدین هودگی (حقانیت) و سزاواریشان را از ریخته شدن خون آنها وام میگیرند، میتوانستند به گوهر و چهره-ی زشت و پلیدِ این ایدیولوژی پی ببرند که رهبران مجاهدین خلق خود را پشت آن پنهان کرده اند و به بهانه-یِ آزاد کردن ایران، برای آن فرارسانی میکنند (تبلیغ میکنید) ولی با آن مغز جوانان ساده دل را میجوند، آماده میشدند که خون خودشان را در پای کاخ خودکامگی و دیوانگی دودمان رجوی بریزند؟ براستی چه هَمیستاری ای (تفاوتی) میان باورهای مسعود رجوی و مُجاهدین خلق با باورهای سید علی خامنه ای و هواداران ولایت مطلقه فقیه و جود دارد، که مُجاهدین خلق، نام درگیری میان دو دودمان گُجسته-یِ (ملعون) رجوی و خامنه ای را، "مبارزه برای آزادی ایران"، مینهند؟ اگر که گفته های مرا باور ندارید، دستکم نامه-یِ رجوی به مِهِستان (مجلس) خبرگان را بخوانید [1] تا بدانید که مبارزه-ی مجُاهدین خلق با آخوندها، مبارزه برای آزادی، دمکراسی و پاسداری از هوده-یِ آدمی (حقوق بشر) مردم ایران نیست، ونکه (بلکه) یک درگیری خودویژه (خصوصی) میان دو خانواده-ی واپسگرا و بدنهاد مسعود رجوی و علی خامنه ای میباشد که با بستن چشم های خود بر دستآوردهایِ آدمی در جهان مدرن، و راستینگی های (واقعیت های) سده-ی بیست و یکم، هر کدام از آنها داوش (ادعای) برداشتِ بهتری برای پیاده کردن "اسلام ناب محمدی" در این کشور را در سر می پرورانند. و جوانان این کشور از هر دو سوی، کُرپانی (قربانی) دیوانگی، واپسگرایی، ژاژپنداری، ژاژپرستی (خرافه پرستی)، گُستاخی ها و بُلندپروازی های رهبران هر دو چَکاد (جبهه) شده اند. آنهم پس از سه دهه ناکامی و شکست بُنیادگرایان حزب الله ای در برپایی "مدینه فاضله" اسلامی در ایران، و با هزاران میلیارد دلار آسیب های داراکی (مالی) و هزاران هزینه های جانی. اکنون براستی رهبران مجاهدین و مشتی بُنیادگرا در این سازمان باور دارند که بتوانند به مردمی که پس از سه دهه آزمودن ترس در یک حکومت خودکامه و تئوکراسی دینی، برای شکستن غل و زنجیرهای ژاژپرستی (خرافه پرستی) دینی به خیابان ها سرازیر شده اند، به پذیرانند و آنها را خُرسند کنند که اسلام ناب محمدی آنها پیشرفته تر از اسلام طالبانی خامنه ای است، آنهم با این فرنود (دلیل) که مُجاهدین خلق در آینده، هنگام سنگسار کردن زنان، و کشتن آنها بجای سنگ های درشت، سنگ های ریزتری را بکار خواهند بست، و درهنگام دست بریدن آمپول بیهوشی به آدم هایِ گُناهکار میزنند تا کمتر درد بکشند؟ زیرا که اسلام ناب محمدی رجوی با اقتصاد "توحیدیش"، خیلی بیشتر از اسلام خامنه ای با اقتصاد "قرض الحسنه اش"، هوده-ی آدمی (حقوق بشر) را گرامی میدارد؟ آیا براستی زمان برای بیداری هواداران ناآگاه و فریب خورده-ی مجُاهدین خلق فرانرسیده است تا خود را از چنگ این سازمان ترور پرور رها سازند، یا اینکه خواب آنها به اندازه ای ژرف است که شیپور صور اسرافیل هم ناتوان از بیداری آنهاست؟

یاداشت:
[1] http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=22445

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر