۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

پرده دریِ دلاورانه-ی آقای طبرزدی از ستم حکومت اسلامی، برای خُشنودی روان ندا و دیگر جانباختگان راه آزادی



مهندس حشمت اله طبرزدی
چهارشنبه, 07 مرداد 1388 ساعت 16:34

از یک سو به دلیل شنیدن اخبار و گزارش های مربوط به شکنجه و کشتار جوانان،گرفتار سر درد شده ام از دیگر سو شاهد وقایع شگفت انگیز در حوزه ی حکومت داری هستم و از دیگر سو نگران این هستم که سرنوشت مردم و کشور به کجا کشیده خواهد شد. در عین حال در زیر سرنیزه زندگی کردن مانع از این می شود که مسائل را آن گونه که می فهمی بیان کنی. به همین دلیل حتا ابتدا برای این نوشته، عنوان مشخصی نیافتم و نام آن را "بدون عنوان"گزینش کردم تا هر کس هر برداشتی که می تواند از آن داشته باشد.
من با تجربه ای که از قلم زنی در هفته نامه ی پیام دانشجو دارم ،این مهم را دریافته ام که کار نویسندگی یک نوع ریسک یا دل به دریا زدن و یا خود را به دشت خون زدن است. هر گاه نویسنده بخواهد از یک امر مهم پرده بردارد مثل کسی است که باید جسارت این را داشته باشد که از یک بلندی بپرد یا خودش را به امواج بسپارد و با خود بگوید،می نویسم.هر چه بادا باد!
۱-با کشته شدن محسن روح الامینی، فریاد جناح اصول گرا نیز در امد و آقایان و خانم های اسلامی و اصول گرا نیز دریافتند که انگار در این مملکت خبر هایی هست.کسانی که به ملت وعده ی بهشت داده بودند و همواره این ادعا را داشتند که گویا قوه ی قضاییه،دستگاه انتظامی و نظامی و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در دنیا بی نظیر است،اینک به فریاد امده و از مسئولین پرسش می کنند که پاسخگوی این قساوت ها کیست؟ البته از این بابت باید خوشحال بود که به مرور آدم های کمی با سواد و کمی مستقل در درون این جناح به صدا در آمده و گویا مقدر بود تا خون محسن زیر شکنجه ی دولت اسلامی بریزد تا این بخش از حکومت گران نیز زبان به گلایه و شکایت بگشایند. گویا مقدر بود تا خون محسن بر زمین بریزد تا این گروه نیز دریابند که در ۳۰ سال گذشته و البته در دوره های گوناگون به نام دین و انقلاب و نظام بر سر جوانان چه آورده اند. اما این گروه هنوز نمی خواهد به ریشه های بحران و تراژدی و مسئولین اصلی آن ورود کنند. نه تنها این گروه تمایلی برای فهم و افشای ریشه ی واقعیت ها ندارند،بلکه وفاداران به خط امام نیز خود را از فهم ریشه های این فجایع محروم می کنند. برای این که حقیقت تلخ است. البته به تعبیر ایه اله مطهری، حق برای کسانی تلخ است که نمی خواهند ان را بفهمند و به نفعشان نیست. و گرنه حق به خودی خود تلخ نیست. من در ادامه ی این نوشتار به برخی ریشه ها اشاره خواهم کرد.
در هر حال حتا کسانی چون علی مطهری نیز به جنایات ارتکابی توسط بازجویان جمهوری اسلامی اعتراض کرده و همراه با او گروه بزرگی از اصول گرایان زبان به اعتراض گشودند. به سهم خود از علی مطهری که زمانی سابقه ی دوستی با او داشتم را سپاس گذاری می کنم و به او گوشزد می کنم که با توجه به شخصیت پدرش و خودش از او انتظار داشتم تا بالاخره و البته به مرور صف خود را از ادمکشان جدا نماید.اگرچه این ابتدای ماجرا خواهد بود و مشکل ها خواهد افتاد.
۲-پس از این که داستان تراژیک کشته شدن محسن زیر شکنجه،افشا شد و فریاد نمایندگان مجلس اسلامی نیز در آمد،آقای خامنه ای رهبر رژیمی که از ان به جمهوری اسلامی تعبیر می کنند،مجبور شد دستور بسته شدن سوله ی کهریزک را بدهد. او بدون این که از مسئولین در مورد گشایش و اداره ی این شکنجه گاه بازخواستی نماید یا در باره ی شکنجه و شهادت جوانان ایرانی به دست جانیان سخنی بر زبان بیاورد، دستور به بستن این اردوگاه استالینیستی داد تا بر روی اعتراض های دوستداران خود ابی بپاشد تا مبادا این اعتراض ها شعله ور شده و دامن خودش را نیز بگیرد.در صورتی که این سوله یک شبه به وجود نیامد. یادم هست در جریان بازداشت و شکنجه ی دانشجویان پلی تکنیک در سال های ۸۵-۸۶ به همین مناسبت،یک مقاله ی افشاگر نوشتم که از سوی تیم بازجویی مربوطه که زیر نظر مرتضوی و حداد عمل می کردند ،مورد بازخواست شدید قرار گرفتم. زیرا در ان زمان در مرخصی از زندان به سر می بردم.بنابراین،سوله ی کهریزک چند سال است که دایر است و گویا کسانی چون سردار رادان و سردار مقدم که دست اندکار اداره ی سپاه ثاراله هستند، این اردو گاه را نیز تدارک می کرده اند.
فراموش نکنید که این دو سردار،مامور راه اندازی گشت ارشاد یا برخورد با جوانان در دوره ی ۴ ساله ی احمدی نژاد بوده اند و ارتباط تنگا تنگی با مرتضوی دارند. پس تا کنون نام مقدم،مرتضوی،رادن و حداد را در ذهن داشته باشید. باید این نکته را به دست اورد که چه کسی از این ها پشتیبانی می کند که چنین گستاخ به سرکوب تا مرز خشونت کور و شکنجه ی زندانیان پیش رفته اند؟ اگر بتوان این حلقه ی مفقوده را به دست اورد،می توان به بسیاری از موارد مجهول در سیستم سرکوب عریان دست یافت. ایا به راستی ان گونه که اصلاح طلب ها سعی کرده اند ادرس بدهند، مسئول این حلقه احمدی نژاد است؟
۳-در چند روز گذشته فرماندهان سپاه و بسیج نیز سخنان زیادی در مورد سرکوب مردم به میان اورده اند. شکی ندارد که بسیج در کنار سپاه ثار الله مسئول بخش بزرگی از کشتار ها و شکنجه ها بود ه است.اما در میان این فرماندهان نام سالک و طائب،بیش از دیگران تکرار شد.این دو روحانی هر دو از رابطین دفتر خامنه ای بوده و هستند. در واقع ان گونه که من در سال های ۸۰ و ۸۱ در انفرادی های عشرت اباد و ۲-الف مربوط به حفاظت اطلاعات سپاه بوده ام به خوبی از نقش این نیرو در سرکوب ازاد اندیشان و تعلق خاطر ان ها به مصباح یزدی آگاه هستم.ان ها همین دید گاه های مصباح یزدی در مورد تزینی بودن ارای مردم را برای مطالعه به من می دادند و از ان دفاع می کردند.پس افرادی چون سالک و طائب در عین حال که نمایندگان خامنه ای هستند،و در سرکوب ها نقش اساسی دارند به مصباح یزدی نیز ارادت خاص دارند.این جریان تا اتفاقات اخیر و سرپیچی نسبی احمدی نژاد از حکم خامنه ای از حامیان سرسخت احمدی نژاد به شمار می امدند و گفته می شود که مجتبا خامنه ای حلقه ی وصل تمام این جریانات است.
می خواهم تاکید کنم که همه ی این روحانیان و سرداران تند رو و بی رحم ،مستقیما از سوی دفتر خامنه ای حمایت شده اند. من خود آگاه نیستم که در این زمینه نقش مجتبا چیست. پیش از این گمانم بر این بود که اصغر حجازی مامور هماهنگی این جریان است. پس اصلاح طلبان ادرس عوضی ندهند. این جریان نه از وزارت اطلاعات دولت احمدی نژاد که مستقیما از دفتر خامنه ای دستور گرفته و می گیرند.می نویسم حتا اگر کشته شوم. خونم از خون ندا ها رنگین تر نیست.(اهان. همین را تیتر نوشته انتخاب خواهم کرد)
۴-آقای خامنه ای در نماز جمعه ی ۲۹ خرداد با صراحت دستور سرکوب مردم را صادر کرد.او برای این که نظامیان و لباس شخصی ها و نیرو های امنیتی وانتظامی را تحریک کند، حتا بدون جهت گریه کرد. او در حالی از احتمال کشته شدن خودش -یا به تعبیر خودش،جسم ناقصش -حرف زد که حاکم مطلق بوده و هیچ کس حتا اگر بخواهد، نمی تواند به او اسیبی برساند. اما این را گفت تا نیرو های تحت امر، تحریک شوند و با شدت هر چه تمام تر مردم را سرکوب کنند.پس باید بپذیرد که هرکس شکنجه یا کشته شده است،به دستور او عمل کرده.نیرو های تحت امر هر گاه بشنوند که اراذل و اوباش یا خس و خاشاک و یا اغتشاشگران قصد جان فرمانده و رهبرشان را کرده اند،چرا نباید ان ها را تا سر حد مرگ بزنند و یا به گلوله ببندند؟پس در این ماجرا اگر چه تک تک فرماندهان و مجریان مسئول هستند،اما در راس ان ها شخص خامنه ای قرار دارد.مگر این که او و پیروان پذیرفته باشند که به وظیفه عمل کرده و کشته شدگان باید به چنین سرنوشتی دچار می شدند.بنا براین در این مورد باید با شجاعت به مسبب اصلی اشاره کرد و آدرس اشتباهی نداد.
۵- احمدی نژاد و دولت او در این زمینه گناهکار هستند.برای این که او به عنوان رییس دولت و رییس جمهوری در همه ی این قضایا مسئول است. بزرگترین جرم احمدی نژاد این است که هر گاه در مسئله ای با این اهمیت که می بایست نظر می داده است،فقط به این دلیل که به نفع او نبوده سکوت اختیار نموده است. او گمان کرده که می تواند چون کبک سر در برف کرده و بعدا اعلام کند که در این حوادث نقشی نداشته است. در صورتی که حتا اگر در سرکوب نقش مستقیم نداشته باشد،به دلیل انفعال و بی عملی اش در مقابل مردم قرار گرفته و در جرایم موجود شریک است.
اگر چه همگان اگاه هستند که در حمله به کوی دانشگاه و شکنجه ی دانشجویان در زیر زمین وزارت کشور،این احمدی نژاد است که باید پاسخگو باشد. برای این که دستور حمله را شورای تامین صادر کرده بود و مسئولیت ان با احمدی نژاد است.ولی او از یک سو از نتایج سرکوب نفع می برد و از دیگر سو با سکوت خود،مسئولیت حمله و سرکوب را متوجه ی دیگران می کند.
۶-موارد بالا در حوزه ی مربوط به سرکوب و امور امنیتی و نظامی بود.اما در کنار این حوادث،اتفاقات شگفت انگیز دیگری در حال وقوع است. اگر چه در شرایط کنونی همه ی سران و دست اندرکاران حکومت به یکدیگر گل می زنند اما در این زمینه احمدی نژاد گوی سبقت را از دیگران ربوده است.
احمدی نژاد باور کرده است که ۲۴ ملیون نفر به او رای داده اند. رهبر جمهوری اسلامی جلو تر از همگان در این امر موثر بوده است. همگان آگاه بودند که اگر موسوی رای می آورد به نفع نظام و رهبر بود. ولی او همچنان علاقه داشت که احمدی نژاد رای بیاورد. اگر خلاف این بود حتما طرفداران رهبر به صورت تشکیلاتی از احمدی رویگردان شده بودند. شورای نگهبان و نیرو های نظامی و انتظامی نیز از او رویگردان شده بودند. اما چنین نشد و مهم تر این که، رهبر پیش از تایید شورای نگهبان احمدی نژاد را تایید کرد و برای تثبیت او دستور سرکوب صادر نمود. حتا در خطبه ی نماز اعلام کرد که نظرات احمدی نژاد از نظرات هاشمی که یار دیرینه اش بوده است، به او نزدیک تر است. پس نقش رهبر در پیروزی احمدی و تثبیت آن پیروزی موثر بوده است. اگر چه بخش اصلی رای احمدی- هر اندازه که بوده و ما نمی دانیم-،مربوط به خودش است. بخشی از فقرا و محرومان و نیز برخی مخالفین جدی رفسنجانی و روحانیان به احمدی رای داده اند و همگان از این امر آگاه هستند. ولی محمود احمدی نژاد از یک سو نقش رهبر را بی اثر و از دیگر سو نقش خودش را بیش از حد و در عین حال تاثیر تقلب را ندیده گرفته و در مقابل رهبر قد علم کرده است. اگر چه او حق دارد معاون خود را انتخاب کند اما این صرفا یک بهانه است. بار ها و بار ها گفتیم که احمدی نژاد دل در گرو ولایت امام زمان دارد و نه ولی فقیه. او اصول اسلامی در حوزه ی حکومت را بر نهاد روحانیت ترجیح می دهد. انگار شرایط موجود را آماده ی ابراز نظرات خود دانسته است. به این دلیل از دید اصول گرایان واقعی حق با احمدی نژاد است. برای این که از یک سو او حق دارد معاون خود را انتخاب نماید و از دیگر سو می خواهد تا آنجا که ممکن است ، دست روحانیون را از قدرت و حکومت کوتاه کند تا به زعم خودش از رانت خواری و فساد ها جلو گیری نماید. اگرچه در تناقض افتاده است. برای این که از یک سو به کمک همین رانت ها به ریاست جمهوری رسیده و از دیگر سو تلاش دارد که ریشه ی این رانت حکومتی را از بین ببرد!؟
برخورد متقابل رهبر و احمدی تا کنون به گونه ای بوده است که گویا این رهبر است که خودش را به احمدی نژاد می چسباند و نه این که احمدی نژاد به رهبر نیازمند باشد. از دیگر سو جناح محافظه کار سر بر آورده و اعلام می کند که احمدی را به سرنوشت بنی صدر و مصدق دچا ر می کند! انگار نه انگار که تا دیروز برای تثبیت احمدی نژاد، ایران را به آتش کشاندند. در ظرف کمتر از چند روز به این نتیجه رسیدند که او ولایت پذیر نبوده و باید قربانی شود! آیا این حرکت محافظه کاران به قصد قربانی کردن احمدی در پای نظام و رهبر نیست؟ هر چه باشد از دیدگاه ما این اقدامات نشانگر اغتشاش شدید در امور حکومتی است و از جنس اختلافات منطقی نمی باشد. امور کشور داری رو به انارشی می رود و امیدوار هستم که هزینه ی آن را حکومت بپردازد و نه مردم.
۶- از سوی دیگر، آقای رفسنجانی اعلام کرده است که نزاع بر سر انتخابات است که اگر برطرف شود، مشکلی باقی نخواهد ماند. او در عین حال از رهبر تعریف کرد و بار دیگر ما را به این اندیشه فرو برد که ممکن است همه ی این ها دست به دست هم بدهند تا احمدی نژاد را قربانی کرده و قدرت را به روحانیت برگردانند. شاید جناح اصلاح طلب نیز از این کار بدش نیاید. آن ها نیز دوست دارند که احمدی نژاد قربانی شود، انتخابات تجدید شود و موسوی زیر نظر خامنه ای به ریاست جمهوری برسد تا نظام بیمه شود و خط امام مستدام گردد و حرف آن ها نیز به کرسی بنشیند. ما اما باور داریم که خواسته ی مردم این نیست. خواسته ی مردم مصالحه ی بزرگ در بحران نیست. آن ها خواهان آزادی انتخاب، بیان، حزب و تجمعات هستند.
۷- همه ی ما آگاه هستیم که جمهوری اسلامی به صفت اسلامی بودن و اصل ولایت فقیه است که پس از ۳۰ سال به چنین سرنوشتی دچار شده است. برای این که حکومت فردی از نتایج اولیه ی چنین اندیشه هایی است. ما بر این باور هستیم که دین باید از حکومت جدا بشود. هر گاه قدرت را مقدس دانستیم، مانع از این خواهیم شد تا این قدرت نقادی و دست به دست شود. قدرت فساد آور است . و این در حالی است که طرفداران اندیشه ی اسلام سیاسی که خمینی از پایه گذاران آن بود به تقدس و تمرکز قدرت باورمند هستند. اگر خامنه ای چنین دستور سرکوب می دهد و دفتر او مرکز قدرت غیر پاسخگو و حامی کسانی چون مقدم، رادان، طائب، مرتضوی، سالک و دگران است، فقط به این دلیل است که قدرت او را مطلقه، مقدس و اسلامی و از جانب خدا دانستند. حال اگر همین قدرت به طاهری اصفهانی یا منتظری و رفسنجانی نیز داده می شد، همین آش و همین کاسه بود. کسانی چون علی مطهری باید اگاه باشند که قدرت مطلقه و متمرکز و غیر پاسخگو فساد اور است و من در میتینگ ۲۹ مهر ۷۶ در مقابل دانشگاه تهران همین را گفتم که به آتش خشم آقایان دچار شدم. ریشه ی این شکنجه ها و کشتار ها در قدرت مقدس و غیر پاسخگو است. نمی شود از یک سو به طرف القا کرد که تو نماینده ی خدا و امام زمان هستی و از دیگر سو باید پاسخگو باشی. نمی شود از یک سو ادعا کرد که این حکومت خدا بر روی زمین است و از دیگر سو انتظار نداشت که معترضین علیه آن، زیر شکنجه کشته شوند. شانس آورده ایم که خامنه ای ولی فقیه است. اگر خمینی در قید حیات بود همه ی معترضین را محارب معرفی می کرد و سرنوشت همگان معلوم بود.
۸- آخرین کلام من این است که سران رژیم به جان هم افتاده اند و البته این سنت تاریخ و به زعم من اراده ی خداوند است. برای این که کسانی که ظلم می کنند به ظلم خود گرفتار می آیند. نه احمدی نژاد آنقدر ضعیف است که باهنر بخواهد او را استیضاح کند و نه مردم زیر بار هاشمی می روند که بار دیگر بخواهد با شعبده بازی، حکومت روحانیون رانت خوار را نجات بدهد و نه خامنه ای قادر خواهد بود از طریق سرکوب، مردم را وادار به تمکین کند. نه قالی باف آنقدر موجه است که بخواهد با افشاگری علیه احمدی جایی در دل مردم ناراضی برای خود دست و پا نماید و نه حتا امکان همدستی مجدد هاشمی و خامنه ای و خاتمی وجود خواهد داشت. در این آشفته بازار، فقط آن باند قدرت است که به جنایت علیه مردم ادامه می دهد و شیرازه ی امور سیاسی و اقتصادی از هم گسسته است. اگر چه فقر و بیکاری و تورم گلوی مردم را می فشرد اما توده های ناراضی تصمیم دارند از طریق اعتراضات خیابانی به بهانه ی چهلم شهدا و سالگرد انقلاب مشروطیت در ۱۴ امرداد یا روز تحلیف و تنفیذ به مبارزات خود ادامه بدهند و حق است که چنین کنند.
و ما نیز وظیفه ی خود می دانیم با تاکید بر اصولی چون :تمامیت ارضی، منافع ملی، استقلال همه جانبه ی کشور، آزادی، دموکراسی، اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، حقوق مسلم اقوام ایرانی، تساوی حقوق زن و مرد، نفی خشونت و جدایی دین از حکومت به دفاع از مردم برخیزیم و همگان را به همبستگی دعوت کنیم. تاکید می کنم که کشور در لبه ی پرتگاه اغتشاش یا خشونت تمام عیار و ورشکستگی قرار دارد و در این شرایط است که بیگانگان برای دخالت در امور کشور طمع کرده. و من به سهم خود از دستگاه های مسئول و نیرو های وطن پرست در هر رده و در هر نهاد و ارگان و از هر طیف و طبقه، دعوت می کنم تا با همبستگی مسئولانه به نجات کشور کمر همت بندیم. ما نباید بنشینیم و نظاره گر نزاع درون حکومت از یک سو و سرکوب مردم بیگناه از دیگر سو باشیم. ممکن است نیرو های قدرتمند با مطالعه ی این نوشته قصد هر نوع نقشه ی شیطانی علیه من را در ذهن پرورانیده یا عملی سازند. اما به آن ها هشدار می دهم که از شما ترسی ندارم. فقط به شما اعلام می کنم که در این ۱۵ سال، آنچه نوشتم برای اصلاح امور کشور بود و خود شاهد بودید که به موقع نوشتم اما عمل نکردید. یک بار هم که شده به من اعتماد کنید و به نصایح من تن در دهید و کمک کنید تا کشور را از این شرایط خطرناک رها سازیم.
به راستی کدام انسان عاقل حاضر است بیش از این کشور را به دست کسانی بدهد که تا دیروز از احمدی نژاد یک بت ساختند اما امروز خواهان استیضاح او هستند! شما را به خدا به خود آیید و امور کشور را به دست نمایندگان واقعی آن بسپارید. ۳۰ سال حکومت برای شما کافی است. اجازه دهید نمایندگان واقعی ملت که از طریق انتخابات آزاد زیر نظر نهاد های بی طرف بین المللی برگزیده می شوند، سر رشته ی امور را در دست بگیرند و از تجربه ی مثبت شما ها نیز بهره ببرند. تضمین خواهند داد که از هر نوع خشونت جلو گیری کرده و برای همیشه خشونت و اعدام و شکنجه از این مملکت رخت بر خواهد بست.
دستان خود را به سوی همه ی کسانی دراز می کنیم که دل در گرو ملک و ملت دارند.





دُشمنی رجوی با خامنه ای تنها از بهر نِشستن بر تخت خلافت است و نه آزدای و دمکراسی برای مردم ایران


تازش پُلیس عراق برای بدست گرفتن کنترل شهرک اشرف، در پی چند ماه گفتگوهای سَتَرون و بدون بازده میان دولت عراق و رهبران مجاهدین و با میانجیگری سازمان ملل برای بیرون بردن نیروهای آنها در یک جو دوستانه از کشور عراق به یک کشور امن، انجام گرفته است. مگر مردم عراق از هوده-ی (حق) داتواری (حاکمیت) بر خاک کشورشان برخوردار نیستند.؟ مگر شهرک اشرف بخشی از خاک عراق نیست؟ هنگامیکه مجاهدین پیمان های جهانی را زیر پا میگذارند و با دُژکاری (سوء استفاده) از هرج و مرج در این کشور و سُستی ارتش این کشور، هوده-ی (حق) داتواری (حاکمیت) مردم عراق بر خاک کشور شان را به ناروا نادیده میگیرند، این مردم باید که با مجاهدین خلق با چه زبانی گفتگو کنند تا آنها به خَرَد بازگردند و کشورشان را رها سازند.
براستی مُجاهدین خلق در عراق چکار میکنند؟ اگر آنها آهنگ رفتن به ایران را دارند، بفرمایند بروند کسی پیشگیر آنها نیست، هتا دولت و مردم عراق از این ودایش (تصمیم) آنها پیشوازی میکنند. پس چه چیزی را مجاهدین می بیوسند (در انتظار چی هستند)؟ و چه چیز راهبندِ کار آنها شده است، بجز داوش های (ادعاهای) تهی و پوشالی، زیرا که توان انجام آن کار را ندارند؟
ولی من به مجاهدین پیشنهاد میدهم، برای کمک به جُنبش آزادیخواهی مردم ایران بهترین کاری که آنها میتوانند بکنند، ازهم پاشیدن سازمان خودشان میباشد، تا آنها با درآمیختگی های نابجا در جُنبش نوپای سبز ایران، آن را به خشونت و جنگ داخلی نکشانند، که شیوه هایِ مبارزه-ی مُجاهدین خلق در سه دهه-ی گذشته، نه تنها کمکی به جُنبش آزادیخواهی مردم ایران نه کرده است، ونکه (بلکه) با بکارگیری ابزار ترور و راهُبُردهای (استراتژی های) خُشونت آمیز، ناشیانه و پُر از رَمژَک (خطا)، بالاترین هزینه ها را که جان هزاران تن از فرزندانشان بوده است، بر روی دست مردم گذاشته اند. آن جانباختگان همه، جوانان آزاده ای بودند که در راه آزادی ایران فریفته-ی رهبران دوغگو و خودکامه-ی دودمان رجوی گَشتند، جوانان ناآگاهی که به گُمان و نِهازش (توهم) مبارزه با حکومت اسلامی برای رهایی ایران، بدون اینکه خود بدانند، ساختمان کاخ ستم و خودکامگی دودمان رجوی را با خاک گورهای خود میساختند.
براستی اگر که این جانباختگانی که مجاهدین هودگی (حقانیت) و سزاواریشان را از ریخته شدن خون آنها وام میگیرند، میتوانستند به گوهر و چهره-ی زشت و پلیدِ این ایدیولوژی پی ببرند که رهبران مجاهدین خلق خود را پشت آن پنهان کرده اند و به بهانه-یِ آزاد کردن ایران، برای آن فرارسانی میکنند (تبلیغ میکنید) ولی با آن مغز جوانان ساده دل را میجوند، آماده میشدند که خون خودشان را در پای کاخ خودکامگی و دیوانگی دودمان رجوی بریزند؟ براستی چه هَمیستاری ای (تفاوتی) میان باورهای مسعود رجوی و مُجاهدین خلق با باورهای سید علی خامنه ای و هواداران ولایت مطلقه فقیه و جود دارد، که مُجاهدین خلق، نام درگیری میان دو دودمان گُجسته-یِ (ملعون) رجوی و خامنه ای را، "مبارزه برای آزادی ایران"، مینهند؟ اگر که گفته های مرا باور ندارید، دستکم نامه-یِ رجوی به مِهِستان (مجلس) خبرگان را بخوانید [1] تا بدانید که مبارزه-ی مجُاهدین خلق با آخوندها، مبارزه برای آزادی، دمکراسی و پاسداری از هوده-یِ آدمی (حقوق بشر) مردم ایران نیست، ونکه (بلکه) یک درگیری خودویژه (خصوصی) میان دو خانواده-ی واپسگرا و بدنهاد مسعود رجوی و علی خامنه ای میباشد که با بستن چشم های خود بر دستآوردهایِ آدمی در جهان مدرن، و راستینگی های (واقعیت های) سده-ی بیست و یکم، هر کدام از آنها داوش (ادعای) برداشتِ بهتری برای پیاده کردن "اسلام ناب محمدی" در این کشور را در سر می پرورانند. و جوانان این کشور از هر دو سوی، کُرپانی (قربانی) دیوانگی، واپسگرایی، ژاژپنداری، ژاژپرستی (خرافه پرستی)، گُستاخی ها و بُلندپروازی های رهبران هر دو چَکاد (جبهه) شده اند. آنهم پس از سه دهه ناکامی و شکست بُنیادگرایان حزب الله ای در برپایی "مدینه فاضله" اسلامی در ایران، و با هزاران میلیارد دلار آسیب های داراکی (مالی) و هزاران هزینه های جانی. اکنون براستی رهبران مجاهدین و مشتی بُنیادگرا در این سازمان باور دارند که بتوانند به مردمی که پس از سه دهه آزمودن ترس در یک حکومت خودکامه و تئوکراسی دینی، برای شکستن غل و زنجیرهای ژاژپرستی (خرافه پرستی) دینی به خیابان ها سرازیر شده اند، به پذیرانند و آنها را خُرسند کنند که اسلام ناب محمدی آنها پیشرفته تر از اسلام طالبانی خامنه ای است، آنهم با این فرنود (دلیل) که مُجاهدین خلق در آینده، هنگام سنگسار کردن زنان، و کشتن آنها بجای سنگ های درشت، سنگ های ریزتری را بکار خواهند بست، و درهنگام دست بریدن آمپول بیهوشی به آدم هایِ گُناهکار میزنند تا کمتر درد بکشند؟ زیرا که اسلام ناب محمدی رجوی با اقتصاد "توحیدیش"، خیلی بیشتر از اسلام خامنه ای با اقتصاد "قرض الحسنه اش"، هوده-ی آدمی (حقوق بشر) را گرامی میدارد؟ آیا براستی زمان برای بیداری هواداران ناآگاه و فریب خورده-ی مجُاهدین خلق فرانرسیده است تا خود را از چنگ این سازمان ترور پرور رها سازند، یا اینکه خواب آنها به اندازه ای ژرف است که شیپور صور اسرافیل هم ناتوان از بیداری آنهاست؟

یاداشت:
[1] http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=22445

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

پُشتیبانی آیت‌الله دستغیب از جُنبش سبز ایران و آیت الله رفسنجانی



موج سبز آزادی : آیت‌الله سید علی‌محمد دستغیب، از مراجع بزرگوار تقلید که در شهر شیراز ساکن است، با انتشار پیامی خطاب به هاشمی رفسنجانی، حمایت خود را از سخنان وی و خواسته‌های نامزدهای معترض به نتایج انتخابات، اعلام کرد.
به گزارش «موج سبز آزادی» آیت‌الله دستغیب در حالی به حمایت از جنبش سبز ضد کودتا برخواسته که اخبار متعدد رسیده حاکی از فشار گسترده حاکمیت بر علمای قم برای جلوگیری از موضع‌گیری ایشان علیه کودتا و یا به نفع حامیان جنبش سبز است.
. با این حال، آیت‌الله دستغیب در پیام خود به صراحت از دیگر مراجع تقلید نیز خواسته تا در برابر کودتا به نفع مردم موضع بگیرند و نگذارند شائبه‌ی جدایی مراجع از مردم پیش بیاید.
«موج سبز آزادی» متن کامل پیام این مرجع شجاع را که خطاب به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و در حمایت از بیانات او در نماز جمعه تهران صادر شده، عینا و بی‌هیچ ویرایشی از سایت این مرجع تقلید نقل می‌کند:
بسمه تعالی
قال الله تعالی: (ابلّغکم رسالات ربّی و انا لکم ناصحٌ امین)اعراف68حضور محترم حضرت آیة الله هاشمی رفسنجانی
رئیس مجلس خبرگان رهبری و تشخیص مصلحت نظام و یار دیرین امام راحل (رحمة الله ) و انقلاب اسلامی ایراننصایح خیر خواهانه جنابعالی در نماز جمعه تهران در روز بیست و ششم تیر ماه را همه شنیدند و آنچه پیش آمده از نگرانی بسیاری از مردم این سرزمین که همه مسلمان و دوستداران اهل بیت پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند بازگو کردید . و رنجش خاطر آن عده کثیر از مردم را تذکر دادید. ما شاهد ضرب و شتم مردم بی دفاع بخصوص دانشگاهیان بودیم. پر کردن زندان ها و باز جوئی های آنچنانی که بر کسی پوشیده نیست.
شما پیشنهادهای خوبی برای التیام نسبی دادید، آزادی همه ی زندانیان ، دلجوئی از آنها و خانواده آنها و اینکه بتوانند آزادانه حرف منطقی خود را بزنند و همچنین رسانه های جمعی قضاوت یکطرفه نداشته باشند.این جانب عرض می کنم از گذشته تا به امروز مردم پشتیبان فقهاء عدول بوده اند. بکار بردن سلاح سرد و یا احیاناً گرم و زندان برای مقلّدین آقایان و دوستداران اسلام و روحانیت یعنی برگشت از دین و تنها ماندن، و این نه تنها نفعی ندارد که ضرر هم خواهد داشت و معنی حفظ نظام این نیست و این گونه نمی شود اسلام و انقلاب را حفظ کرد. این قبیل رفتارها دور نمودن مردم از نظام و اسلام است. آمریکا ، روسیه ، چین و هر ابرقدرت دیگری هیچگاه دوست ما نبوده و در آینده هم نخواهند بود . خیر در دوستی و همدلی با مردم است . این جانب آنچه از سخنان حضرت آیة الله هاشمی رفسنجانی شنیدم خیر خواهانه بود . نهیب دادن به ایشان و هتک حرمت ایشان به خاطر سخنان حق جایز نیست .به هر حال لازم است به خواسته های منطقی دوستداران امام و انقلاب آقایان میرحسین موسوی و حجت الاسلام و مسلمین کروبی و محسن رضایی که عده ی بسیاری به آنها رأی داده اند گوش فرا داد که یقینا با دوستی بسیاری از مردم مواجه خواهیم شد. ضمنا متذکر می شوم تاریخ مسلمین به خصوص شیعه شهادت می دهد که تا به امروز مرجع و ملجأ مردم، علما و مراجع بوده اند، لذا قلم و بیان خیرخواهانه و حق طلبانه مراجع و علما، باید مستمر بر این معنا باشد تا هیچ شائبه ی جدایی مراجع و علما از مردم حاصل نشود.
سید علی محمّد دستغیب
29/4/88

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

رفراندم این است شعار مردم


دوستان گرامی،
برای گُذر از تنگنایِ کنونی، آقایِ خاتمی پیشنهاد برگُزاری یک رفراندم زیر نگر مجلس مصلحت نظام را داده اند. من نیز بر این باورم که همکنون هنگام آن رسیده است که واژه-یِ رفراندم در میان مردم ایران گُسترده شود و جابیاٌفتد. اگر چه خواستِ آقای خاتمی برگُزاری یک رفراندم در چهارچوبِ "مجلس مصلحت نظام " است، ولی جا اُفتادن دوباره-یِ واژه-یِ رفراندم در میان مردم ، با نگر به پیام یا ابزاری که این واژه میتواند برایِ دگرگون کردن ساختار حکومت اسلامی در فَرادستِ آنها بگُذارد، در این دوره از جُنبش، برای پیروزی آنها بسیار کارساز خواهد بود.
اگر در شش سال پیش جُنبش رفراندُم نتوانست پیام خودش را به مردم برساند و یا اگر که رساند، به شوندِ (علت) آماده نبودن زمینه هایِ ویژه برای بَرگُزاری آن، ناکام ماند، ولی امروز پس از یک ماه مبارزه-یِ خیابانی ِمردم با دولت کودتا، همه-ی زمینه هایِ ویژه برای برگُزاری یک رفراندم فراهم آماده اند.
از دیدگاه من آرَنگ (شعار) همه پُرسی یک آرَنگ ساختار شکن است. اگر این آرَنگ در سراسر ایران گُسترده شود، و درخواستِ برگُزاری آن با میانجیگری و دیده بانی سازمان ملل به یک خواستِ همگانی فَراروید، میتواند دولت کودتا را آنچنان زیر فشار گُذارد، که کودتاچیان از ترس و برایِ پیشگیری از ادامه-ی گُستردگی آن در میان مردم، تن به گُزیدمان آزاد بدهند. از اینرو بسیار سودمند خواهد بود اگر از فردا آرَنگ " رفراندوم این است شعار مردم" را سرنویس نوشتارها و شعارهای خیابانی کُنیم.
زنده و تندرست باشید
خشایار رخسانی

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

نماز جمعه این هفته و خطرات سیاسی آن!



علی کشتگر
پیش درآمد:
نماز آدینه-ی فردا به امامت آقای رفسنجانی واپسین ژایش (فرصت) او برای رهایی سرش از ریسمان داری میباشد که دولت کودتا برای او آماده ساخته است و زودتر یا دیرتر آنرا بالا خواهد کشید. پس چه بهتر که او با بکارگیری تریبون نماز آدینه، این ژایش تاریخی را از دست ندهد و با پُشتیبانی از جُنبش آزادیخواهی و سبز مردم ایران جایگاه و آینده-ی خودش را درمیان مردم ایران و تاریخ ایران پایندان (تضمین) کُند. ولی اگر به خواهد با تکرار گفته های دو پهلو که نه سیخ بسوزد و نه کباب ، در پی نجات دولت کودتا از راه پایین کشیدن "فیتیله-ی " پیکار آزادیخواهان با کودتاچیان باشد، تا خُدا زنده است در تاریخ ایران از او با پیش نام گُجسته (ملعون) یاد خواهد شُد. بدبختانه . با بررسی سه دهه پیشینه-ی سیاسی آقای رفسنجانی که تنها گویای تلاش او برای پاسداری از سود خودویژه اش (شخصی اش) بوده است، بدور از باور است که او از این تریبون و ژایش تاریخی، بسود مردم و خَردمندانه بهره ببرد.
سرآغاز:

همان قدر که شرکت مردم در نماز جمعه برای ادامه اعتراضات مهم است، حضور موسوی در جائی که هاشمی (احتمالا) برای پائین کشاندن فتیله اعتراضات و مصالحه با رهبر کودتا حرف می زند منفی است و می تواند عواقب جبران ناپذیری به بارآورد که در زیر به آن اشاره شده است.نماز جمعه این هفته به امامت آقای هاشمی رفسنجانی برگزار می شود. بسیاری از طرفداران جنبش سبز تصمیم دارند برای بیان اعتراضات خود در نماز جمعه این هفته شرکت کنند. این رویه درخشانی است که مردم از هر فرصتی برای ابراز اعتراضات خود علیه دولت کودتا و احقاق حق خود استفاده کنند. به نظر من شرکت مخالفان دولت کودتا در نماز جمعه به منظور شکل دادن اعتراضات مسالمت آمیز می تواند سرمشق خوبی برای تکرار آن در دیگر شهرهای بزرگ کشور نیز باشد. چه بسا مردم بتوانند از این طریق، گردهمایی ها و راه پیمائی های بزرگ شکل دهند، فشار بر دولت کودتا را افزایش دهند و امید به ادامه مبارزه تا پیروزی را در سراسر ایران زنده نگهدارند.
اما با شناختی که ازهاشمی رفسنجانی داریم او به احتمال بسیار نه در راستای خواست به حق مردم و ابطال انتخابات تقلبی و استعفای دولت کودتا بلکه از موضعی دیگر سخن خواهد گفت. به اعتقاد من رفسنجانی در خطبه نماز جمعه خواهان پائین کشیدن فتیله اعتراضات و تفاهم با رهبری خواهد شد. با این اوصاف همان قدر که شرکت مردم در نماز جمعه تهران می تواند برای ادامه اعتراضات مثبت باشد، حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی در خطبه های نماز جمعه می تواند عواقب ناگوار سیاسی برای جنبش سبز و خود آنان در پی داشته باشد.
چرا که سخنان هاشمی در حضور آنان در کل جامعه ایران و خارج از ایران تا اندازه ای به حساب آنان واریز می شود. و همین امر می تواند میان طرفداران جنبش اعتراضی سرگردانی و اختلاف پدید آورد.
وقتی هاشمی در حضور میرحسین موسوی و کروبی و خاتمی سخنانی برزبان می آورد که با مواضع و خواسته های اعلام شده آنان تفاوت دارد، طبعا حضور همراه با سکوت آنان به منزله همراهی این سه و تغییر موضع آنان تلقی می شود. ممکن است تلقی بسیاری از مردم و حتی روحانیون و مراجعی که در این روزها تقلب، دروغ گوئی و آدم کشی را محکوم و دولت را نامشروع دانسته اند آن باشد که میان هاشمی و موسوی و کروبی در این زمینه در پشت پرده توافقی برای مصالحه با سران کودتا به وجود آمده باشد. بویژه آن که رسانه ها نیز سخنان هاشمی را بازتاب می دهند، بدون آن که واکنش فوری موسوی و کروبی امکانپذیر باشد.
در چنین صورتی پس از شرکت در این مراسم دیگر نه سکوت آنان به نفع جنبش سبز خواهد بود و نه مرزبندی آنان با هاشمی عواقب کار را جبران می کند.
حالا فرض کنیم که پس از خطبه های هاشمی آقایان بروند و بیانیه ای در مخالفت با سخنان هاشمی منتشرکنند. در این صورت نیز در میان ناراضیان و منقدان درونی نظام که در حال حاضر با خواسته های موسوی و کروبی همسویی دارند اختلافاتی بروز می کند که آنهم نیز به زیان طیف مخالف دولت و به سود کودتاگران و یا آن که به سود تحکیم هاشمی تمام می شود.
خامنه ای حالا به شدت از درون و بیرون نظام زیر فشار است. پس از رهبری کودتا و به خون کشیدن اعتراضات مسالمت آمیز مردم که هنوز ابعاد کشته های آن به تمامی برملا نشده اتوریته و اعتبار وی چه در میان روحانیون و کارگزاران نظام و چه در بدنه نیروهای مسلح که اختلافات درونی نظام در آن منعکس می شود، لطمه جبران ناپذیری خورده است. طبعا مردم از موسوی به عنوان رهبر جنبش سبز انتظار دارند که او در این شرایط حساس برای ابطال انتخابات و استعفای دولت کودتا فشار آورد. و نه آن که رفتاری از خود نشان دهد که به منزله کنار آمدن با رژیم کودتا تلقی شود. آقای خامنه ای حالا پس از کودتای انتخاباتی و به خاک و خون کشیدن اعتراضات مسالمت آمیز و بازداشت های فله ای اصلاح طلبان به شدت تضعیف شده است.
حالا این رهبر جمهوری اسلامی است که به حمایت هاشمی برای آرام کردن مخالفت های درونی نظام و ریختن آب سرد به روی جنبش اعتراضی مردم که شرط تحکیم مجدد قدرت او است نیاز پیدا کرده است. و این هاشمی است که برای تحکیم مواضع خود خواهد کوشید بحران سیاسی به گونه ای حل شود که همه جناح های رژیم راضی شوند. و این نمی شود مگر با پایمال کردن آرای مردم و به مصالحه کشاندن میرحسین موسوی که درآن صورت مقدمه خودکشی سیاسی او خواهد بود. جنبش اعتراضی البته می ماند و رهبری خود را پیدا می کند. من بخاطر مصالح و منافع ایران و نیز بخاطر موسوی که تا به امروز ایستاده است آرزو دارم که او و مهدی کروبی و محمد خاتمی در خطبه نماز جمعه شرکت نکنند. و با کودتا گران از در مصالحه درنیایند. اما نمی دانم در ذهن آنان چه می گذرد و تا کجا حاضر به همراهی با مردم هستند.

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

نامه-یِ شیرین عبادی، سوهیر بالحسن و عبدالکریم لاهیجی به دبیرکل سازمان مل


سازمان ملل به یاری مردم ایران برخیزد

موضوع: در خواست اعزام نماینده شخصی به جمهوری اسلامی ایران
عالیجناب دبیر کل،
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و دارنده جایزه نوبل صلح شیرین عبادی مایل هستند نگرانی عمیق خود را در باره وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران به اطلاع شما برسانند.
در این چارچوب ما مایل هستیم درخواست خود از شما برای انتصاب نمایندهای شخصی برای ایران تکرار کنیم. این درخواست در گفتگوی تلفنی شما با شیرین عبادی در روز 23 ژوئیه مطرح شد.
نماینده شما میتواند به منظور تکمیل گزارش شما در باره وضعیت حقوق بشر در ایران برای شصت و چهارمین مجمع عمومی در پاییز امسال1، در باره خشونتهای پس از انتخابات در جمهوری اسلامی ایران تحقیق و اطلاعات گردآوری کند.
وضعیت حقوق بشر در پی انتخابات ریاست جمهوری در روز 12 ژوئن (22 خرداد) عمیقا به وخامت گرائیده است. به دنبال محکومیت گسترده خشونتهای علیه اعتراض کنندگان مسالمت جو در سطح بین المللی، مقامات ایران عمدا به پخش اطلاعات کاذب در باره مسئولان خشونت جدی علیه اعتراض کنندگان پرداخته اند، از جمله مدعی شده اند که دخترجوانی که با شلیک گلوله کشته و تصویرش در سراسر جهان در اینترنت منتشر شد (ندا آقا سلطان)، به دست ماموران سیا که در میان اعتراض کنندگان حضور داشته اند به قتل رسیده است. به علاوه، تمام تلاشها برای محکوم کردن موارد جدی نقض حقوق بشر انجام شده پس از انتخابات به شدت سرکوب شده است.
موارد زیر شرح کوتاهی از موارد مهم نقض حقوق بشر است که در طی سرکوب مشاهده شده و فدراسیون بین المللی حقوق بشر و جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران موفق به تایید آنها شده اند.
1- موارد نقض ماده 25 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی
موارد متعددی آشکارشده است که سوءظن جدی نسبت به تقلب انتخاباتی در طی انتخابات ریاست جمهوری در ایران در روز 12 ژوئن (22 خرداد) ایجاد میکند و این از موارد نقض ماده 25 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی در مورد حق انتخابات آزاد و عادلانه است که ایران نیز تصویب کرده است.
* برگ رای در شهرهای شیراز و تبریز ظاهرا تمام شد، در حالی که دو هفته پیش از آن وزارت کشور اعلام کرده بود که برای مجموع 48 میلیون رای دهنده بیش از 57 میلیون برگ رای چاپ کرده است.
* نمایندگان تمام نامزدهای انتخاباتی قرار بود درتمام حوزه های رای گیری حضور داشته باشند. اما زمانی که شمارش آرا شروع شد، نمایندگان نامزدهای اصلاح طلب از حوزههای رای گیری اخراج شدند و نتوانستند در هنگام شمارش آرا حضور داشته باشند.
* در شب روز انتخابات، با وجود این که شمارش آرا هنوز در جریان بود، آیت الله خامنهای پیروزی رئیس جمهور وقت را اعلام کرد.
* در 50 شهر، تعداد آرا شمارش شده بیش از مجموع جمعیت واجد حق رای آن شهرها بوده است.
* در پی ادعاهای مربوط به تخلف، شورای نگهبان [2] اعلام کرد که تعداد معدودی از تخلفهای ادعایی را مورد بررسی قرار خواهد داد، اما پیش از این که بتواند به تحقیقاتش خاتمه بدهد، آیت الله خامنهای در نماز جمعه 19 ژوئن (29 خرداد) تکرار کرد که انتخابات عادلانه و آزاد بوده است.
2 ـ سرکوب آزادی بیان و اطلاعات
o در روز 25 ژوئن 2009، در پی انتخابات، بنا به اعلام گزارشگران بدون مرز، دستگیری و بازداشت 27 روزنامه نگار تایید شد. این تعداد شامل 20 نفر از روزنامه کلمه سبز بود.
o چندین روزنامه نگار خارجی از ایران اخراج و از دادن گزارش در باره رویدادها در ایران منع شدهاند. در یک مورد خاص، به جُن لین (Jon Leyne)، خبرنگار بی بی سی در تهران در روز 21 ژوئن دستور داده شد بر اساس ادعای «حمایت از آشوبگران» به عنوان بخشی از «توطئه» انگلستان علیه ایران، کشور را ترک کند. در همان روز، مازیار بهاری، خبرنگار نیوزویک در منزلش دستگیر شد.
o تارنماهای اینترنتی و خطوط تلفن در چندین نوبت مسدود شده اند و از پخش اطلاعات در باره انتخابات و وضعیت کشور پس از انتخابات جلوگیری به عمل آمده است.
3 ـ نقض حق آزادی تشکل و تجمع
* تظاهرات مسالمت آمیز در اعتراض به تقلب ادعایی در انتخابات بارها ممنوع شده، در حالی که به تظاهرات در پشتیبانی از رئیس جمهور احمدی نژاد مجوز داده شده است.
* درروزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری، نیروهای بسیج به تظاهرات مسالمت آمیز حمله کردند، تظاهرکنندگان را کتک زدند و دستگیر کردند و چند تن از آنها را کشتند. دولت مرگ 20 نفر را در طی تظاهرات تایید کرده است.
* در روز 26 ژوئن، آیت الله احمد خاتمی در نماز جمعه از مقامات قضایی خواست «اغتشاشگران» را به شدت مجازات کند و آنها را «محارب» به معنای دشمن خدا نامید و خواستار مجازات «قاطع و بیرحمانه» آنها شد. طبق قانون اسلامی در ایران، مجازات کسانی که به عنوان محارب محکوم شوند، اعدام است.
* آخرین نکته مهم که شایسته یادآوری است این است که کانون مدافعان حقوق بشر، سازمان عضو فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر در ایران از دسامبر 2008 (آذر 1387) به وسیله مقامات ایران بسته شده است و قادر نیست آزادانه فعالیت کند. یکی از فعالیت های کانون مدافعان حقوق بشر شامل نظارت برسازگاری قوانین و رویه های انتخاباتی با موازین بین المللی حقوق بشر و با قانون اساسی ایران و قوانین کشوری است.
4 ـ اعدامهای فوری
* مردم غیرنظامی بی سلاح که در خیابانها اعتراض میکردند در طی تظاهرات مسالمتآمیز کشته شده اند. در پی تظاهرات بسیار بزرگی در خیابانهای تهران در روز 20 ژوئن، از بالای یک ساختمان دولتی محل استقرار نیروهای بسیج به جمعیت تیراندازی شد. گزارشهای دیگر حاکی است که در شب 14 ژوئن، سه خوابگاه دانشجویی در تهران، تبریز و اصفهان مورد حمله نیروهای بسیج قرار گرفت و منجر به کشته شدن 10 دانشجو و زخمی شدن ده ها دانشجوی دیگر شد.
* به علاوه، منابع موثق در نهادهای پزشکی گزارش کرده اند که در ارتباط با اعتراضها، 20 جنازه در سردخانه های دو بیمارستان بزرگ تهران ثبت شده که روی برخی از آنها جراحات متعدد ناشی از اصابت گلوله وجود داشته است.
5 ـ ناپدید شدن اجباری، دستگیری و بازداشت خودسرانه
* در روز 14 ژوئن، گروه های سیاسی اصلاح طلب در ایران اظهار داشتند که حداقل 100 نفر در طی شب دستگیر شده اند.
* در روز 15 ژوئن، مقامات ایرانی ادعا کردند که بیش از 200 نفر را در ارتباط با تظاهرات دستگیر کرده اند.
* در روز 27 ژوئن، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران گزارش داد که بیش از 2000 نفر در طی اعتراض های مسالمت آمیز دو هفته ای دستگیر شده اند.
* تعداد زیادی از مدافعان حقوق بشر، روزنامه نگاران، مخالفان سیاسی و روشنفکران دستگیر شده اند. برخی پس از چند ساعت یا روز آزاد شده اند، اما اکثریت آنها در بازداشت مانده اند.
* دو عضو کانون مدافعان حقوق بشر، عبدالفتاح سلطانی وکیل دادگستری در تهران و عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر و آقای عبدالرضا تاجیک عضو فعال کانون، به ترتیب در روزهای 15 و 16 ژوئن به وسیله ماموران لباس شخصی دستگیر شده اند و کماکان در محل نامعلومی در بازداشت به سر می برند.
* در روز 12 ژوئن، آقای احمد زیدآبادی، تحلیگر سیاسی و فعال جامعه مدنی، دستگیر شد. محل بازداشت او نامعلوم است.
* بنا به اعلام گزارشگران بدون مرز، پس از انتخابات ریاست جمهوری، 34 روزنامه نگار دستگیر شده اند.
* در روز 21 ژوئن، از دادستان ایرانی، سعید مرتضوی خواسته شد که فعالیت های رهبران اصلاح طلب و مسئولان حزبی بازداشت شده را مورد رسیدگی قرار دهد. مرتضوی به خاطر شرکت در شکنجه، بازداشت های غیرقانونی و گرفتن اعتراف های اجباری در گذشته شهرت دارد. او در قتل زهرا کاظمی، روزنامه نگار ایرانی ـ کانادایی، شرکت داشت و به ویژه از سوی سازمان ملل به داشتن مسئولیت در بازداشت خودسرانه و سرکوب متهم شده است. [3]
6 ـ نقض حق دفاع از حقوق بشر
* مقامات دولتی در دسامبر 2008 کانون مدافعان حقوق بشر را بستند و دفاتر آن تا به امروز بسته است.
* همانطور که پیشتر ذکر شد، عبدالفتاح سلطانی، عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر و وکیل سرشناس حقوق بشری، در روز 16 ژوئن 2009 به وسیله افراد لباس شخصی در جلوی منزلش دستگیر شد و ما از آن پس از ایشان بی خبریم.
* آقای احمد زیدآبادی، تحلیلگر سیاسی و فعال جامعه مدنی، در روز 12 ژوئن 2009 دستگیر شد و محل بازداشت او نامعلوم است.
* در شب 20 ژوئن 2009، خانم ژیلا بنی یعقوب، فعال سرشناس حقوق زنان، در منزلش در تهران به وسیله ماموران لباس شخصی وزارت اطلاعات دستگیر شد. محل بازداشت او نامعلوم است.
* در روز 25 ژوئن، رسانه های ایران نامه بی امضایی را منتشر کردند که گویا وکلا، استادان دانشگاه و خانواده های شهدا و ایثارگران نوشته و از وزیر دادگستری غلامحسین الهام خواسته اند علیه خانم شیرین عبادی به خاطر نقض قوانین اسلام و قانون اساسی از طریق فعالیت حقوق بشری اقامه دعوی کند. این گونه تهدیدها پیامد مستقیم رشته دیدارها و گفتگوهایی است که خانم عبادی از طریق فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر با جنابعالی، و نیز کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، نماینده عالی سیاست مشترک خارجی و امنیتی اتحادیه اروپا، کمیسر اروپایی روابط خارجی و نیز رئیس و اعضای پارلمان اروپا برای گزارش در باره وضعیت کنونی حقوق بشر در ایران در پی سرکوب به عمل آورده است. خانم عبادی در عین حال گزارش سالانه برنامه نظارت را در روز 19 ژوئن در ژنو ارائه کرد که وخامت اوضاع مدافعان حقوق بشر در کشور را مورد بررسی قرار داده بود. گویا مقامات ایرانی رأسا این تهدیدها را ترتیب داده اند.
پنج کارشناس مستقل سازمان ملل نگرانی عمیق خود را از به کارگیری مفرط نیروی پلیس، دستگیری ها و قتل های خودسرانه در طی دو هفته گذشته در جمهوری اسلامی ایران ابراز کرده اند. آنها از مقامات خواسته اند حقوق آزادی بیان و تجمع را در سراسر کشور کاملا تضمین کنند. کمیسر عالی سازمان ملل برای حقوق بشرنیز نگرانی خود را در پی گزارش های دستگیری های خودسرانه و به کارگیری غیرقانونی نیروی قهر مفرط به وسیله نیروهای نیمه رسمی ابراز کرده و تعهدات مقامات ایرانی را طبق قانون بین المللی حقوق بشر یادآوری کرده است. جنابعالی نیز نگرانی خود را از خشونت پس از انتخابات، و به وِیژه از به کارگیری نامتناسب خشونت علیه غیرنظامیان، ابراز کرده اید و توقف فوری دستگیری ها، تهدیدها و به کارگیری نیروی قهر را مورد تاکید قرار داده اید.
با وجود این، این درخواست ها تا به امروز در جلوگیری از سرکوب و فراهم آوردن امکان یک تحقیق مستقل در باره موارد نقض حقوق بشر ناموفق بوده اند.
مقامات ایرانی، شامل قوه قضاییه، که مسئولان اصلی سرکوب هستند، حاضر نیستند تحقیقی معتبر و موثر در باره موارد نقض حقوق بشر مورد مشاهده انجام دهند. به واقع، همانطور که در بالا نشان داده شد، قوه قضاییه، به ویژه دادستان تهران، یکی از ابزار سرکوب بوده است و نه ابزار حمایت از قربانیان در برابر موارد نقض حقوق بشر. سازمان های غیردولتی و جامعه مدنی، رسانه های مستقل از ایران یا از خارج نیز بطور فعال سرکوب شده اند تا از فعالیت های تحقیقی و گزارش دهی آنها جلوگیری شود. بنابراین تنها یک راه کار فراملی می تواند تحقیق مناسب در باره موارد نقض حقوق بشر را برای قربانیان فراهم آورد. چنین راهکاری امروز وجود دارد و از طریق قطعنامه شماره A/C3/63/L40 مجمع عمومی سازمان ملل ایجاد شده است. با وجود این، با توجه به ممانعت شدید مقامات ایرانی از دسترسی به اطلاعات مربوط به موارد نقض حقوق بشر، کاملا محتمل است که جنابعالی با دشواری ِ صرف دسترسی به منابع موثق و کسب اطلاعات تایید شده در باره رویدادها در طی انتخابات 12 ژوئن (22 خرداد) و پس از آن مواجه باشید. بنابراین به باور ما کاملا درست و مناسب است که جنابعالی یک نماینده شخصی تحت مسئولیت مستقیم خودتان برای تحقیق در باره وضعیت در ایران منصوب نمایید. چنین نماینده ای از نفوذ شما در ارتباط با مقامات ایران بهره مند خواهد بود، حال آن که گروه های حقوق بشری در ایران و خارج از ایران در طی این سرکوب فعال از چنین نفوذی محروم هستند. با تشکر از توجه جنابعالی به این موضوع و پیگیری آن.
با احترام
امضا: شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل صلح
امضا: سوهیر بالحسن، رئیس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر
امضا: عبدالکریم لاهیجی، رئیس جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، نایب رئیس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر

۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

"اتحاد برای ايران"، فراخوان همبستگی بدون مرز


جمشيد طاهری پور
چکیده:
کُنشگران جهانی حقوق بشر به شیوه-یِ هماهنگ، روز سوم مهرماه را "روز جهانی اقدام برای حقوق بشر" در ایران در نگر گرفته اند. حاميان اوليه-یِ "روز جهانی اقدام" عبارتند از: بانو شيرين عبادی؛ برنده جايزه صلح نوبل، جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران (ال دی دی اچ آی)، کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران، ديده بان حقوق بشر، گزارشگران بدون مرز، عفو بين الملل- آمريکا، ابتکار زنان برنده جايزه صلح، و مروجان حقوق بشر اميد.
از دیدگاه نویسنده، یکی از فرنودها (دلیل هایی) که سازمان ها و هَنگان های کشورمداریک (حزب های سیاسی) اپوزیسیون ایران در برونمرز پرچمدار این جُنبش نیستند، در این راستینگی (واقعیت) نهفته است که بادپروایی (بیتفاوتی) به هوده-یِ شهروندی (حقوق اجتمایی) و ارزش هایی که در سه دهه-یِ پیش در این نهادهای کشورمداریک دُنبال میشده اند و واکاوی هایی (تجزیه و تحلیل) که آنها از رویدادهایِ کشور میداده اند به اندازه ای از فرهود (حقیقت) همبودگاهِ (جامعه-یِ) ایران بدور بوده اند، که اگر نخواهیم از داوش (ادعای) بدست گرفتن رهبری جُنبش از سوی این نهادها گفته ای به میان آوریم، آنها هتا در همگامی با این جُنبش نوپای شهروندی که جوانان نغش برجسته ای در پیدایش آن دارند، بازمانده اند.
نویسنده در پایان، چکیده اندیشه-یِ خود را به اینگونه نشان میدهد که سازماندهی ِگردهمایی هایِ این جُنبش شهروندی در برونمرز رویهم رفته از سوی هواداران اُپوزیسیون انجام میگیرند، با آنکه آنها از نشان دادن وابستگی های سیاسی و آشکار کردن نام و نشان و پرچم خودشان خوداری میکنند، چیزیکه باید به شگون (فال) نیک گرفت. ولی آیا این شیوه-ی همراهی اُپوزیسیون با جُنبش شهروندی و آزادیخواهی مردم ایران نمیتواند آغازی خُجسته برای همگامی فراجناحی سازمان های سیاسی، در یک همبستگی بدون مرز با جُنبش ِشهروندی اعتراضی و خیزش ِنافرمانی ِشهرینگی (مدنی) مردم ایران باشد؟
سرآغاز:


جنبش ِمدنی ِاعتراض و خيزش ِنافرمانی ِمدنی در ايران، جنبش و خيزش مدنی است، مردم حقوق ِشهروندی، حق انتخاب و احترام به رأی شان را می طلبند. آيا نمی توان گفت که وظيفه یِ نمايندگی ِ"همبستگی ملی" و ايفای نقش ِ"سخنگو" برای جنبش و خيزش مدنی مردم ايران، از نهادیِ ساخته است که دارای سرشت مدنی باشد و نه سياسی؟

بنی آدم اعضای يک پيکرند
که در آفرينش زيک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بی غمی
نشايد که نامت نهند آدمی
"سعدی"
آدم ِروزگار ِما "شهروند" است و انسان شهروند در "فرديتِ" خود، که منادیِ "حق ِانتخاب" است، سازنده-ی پيکره-ی جهانی ِبشريت معاصر است. اين پيکره-یِ جهانی در "اتحاد برای ايران"، برایِ پشتيبانی از پيکار ِمردم ايران برایِ "دموکراسی و حقوق بشر" و ابراز همبستگی با جنبش حقوق ِشهروندی مردم در ايران، فراخوان داده است. در فراخوان آمده است:
"فعالان ِحقوق بشر بطور هماهنگ روز جهانی اقدام برایِ حقوق بشر در ايران را برای تاريخ سوم مرداد ماه، سازماندهی کرده اند تا در آن خواستار رعايتِ حقوق بشر مردم ايران شوند. آنها همچنين برای ابراز همبستگی جهانی خود با جنبش حقوق شهروندی مردم در ايران دست به تظاهرات خواهند زد. سازمان های عمده-ی حقوق بشری از حاميان اين اقدام روز جهانی هستند."
در پاسخ به اين فراخوان "در سراسر جهان، مردم برای همبستگی با مردم ايران تجمع خواهند کرد."
اين يک دستاورد بزرگ برای آزاديخواهان ايران است و جا دارد به پيام و نويد آن بيانديشيم.
نُخست:" روز جهانی اقدام در دفاع از حقوق بشر ِمردم ايران وابسته به هيچ گروه و برنامه سياسی نيست و هدف آن تضمين ِحقوق مردم ايران است که بطور جهانی به رسميت شناخته شده است.
برگزار کنندگان اين روز جهانی ِاقدام، بر اين باروند که مسائل ِسياسی پيش ِرویِ ايران تنها توسطِ مردم ِايران قابل حل است اما سرکوب خشونت بار ِحقوق ِتضمين شده-یِ بشر ِمردم ِ ايران دغدغه-یِ همه-یِ مردم جهان است."
"روز ِجهانی اقدام..."، برای ما ايرانيان فرصتی است تا باور کنيم، در گُستره-یِ تمام ِجهان، در ورایِ تفاوت ها و تمايز ها در مليت، زبان، دين، نژاد و... ملت هایِ جهان برادر يکديگرند، رنج هايشان، رنج ِمشترک است و از گنج خانه-یِ حقوق بشر، همه مردمان جهان را- بايسته- سهم برابر است. فرصتی است، تا نه فقط در گفتار، بلکه در کردار – چنان که بارها تجربه کرده –ايم- آزاديخواهان جهان را درد آشنا با خود و مردم جهان را در کنار خود، دست در دست خود باز يابيم و دوست و ياور ِخود بازشناسيم در پيکار برایِ آزادی و عدالت. اين روز فرصتی است، تا ايران را جزئی از جهان موجود بجا آوريم و دنيا را خانه خود بازشناسيم.
"روز جهانی اقدام..." فرصتی است تا به زخم ِبيگانه ستيزی که در جان ماست و عفونتِ دشمنخوئی با "غير" که در روانشناسی ماست، مرحم بگذاريم و به خود در مقام ِيک ملت در تراز ملت های امروزين که عضو برابر حقوق خانواده-یِ ملل جهان و برادر با مردمان سراسر جهان است، باور آوريم. در تبيين ِ اهميت و اعتبار ِاثراتی از اين دست، کافی است اشاره کنم که احساس ِهويت ملی و ملی گرائی در نزدِ ما ايرانيان آکنده از شائبه های تعصب و تاريک انديشی های دينی است! از توهم "اسلام ايدئولوژيک" رنگ پذيرفته؛ توهمی که فقط خود را "حق" و غير ِخود را "باطل"می پندارد و در ستيز با جهان ِمدنيتِ معاصر و جداسری با مردمان تجددخواه جهان، در جستجوی "هويت" برای خود است. اين نيز اشاره-ای روشنگر خواهد بود که انسان ايرانی متناظر با بازشناخت خود در مقام ِفرد و صاحبِ حق و اختيار و آزادی، با فراروئيدن به مقام شهروندانی که در باره-یِ سرنوشتِ خود و کشور-شان، خود تصميم می گيرند، حکوت کنندگان را "انتخاب" می کنند و عزل-شان نيز در حيطه اراده-یِ دموکراتيکِ خود آنهاست، هويت ملی تازه-ای پيدا می کند، خود را ملتی باز می شناسد صاحب حق و اختيار و آزادی و در عين حال عضو برابرحقوق، همپيوند و جداناپذير خانواده ملل جهان معاصر. "روز جهانی اقدام..." رهنمونی برای تکوين ِمنش ملی دموکراتيک و بشرخواهانه در نزد ماست. در پرتوی اين رهنمون می توان استعدادی را پرورش داد که قادر است تمدن و فرهنگ کهنسال ايران را از منظر ارزش های جامعه مدنی جهانی بازخوانی کند، عناصر حياتمند و بالنده-ی آن را از نو بيانديشد و امروزين کند و به درخت تناور فرهنگ نوين جهانی پيوند زند و جانمايه عموم بشری آنرا غنی و عنی تر سازد.
دوم:"روز اقدام جهانی..."، با گشودن پنجره-ی "اتحاد برای ايران" اين "امکان" را فراهم آورده و می آورد تا از منظر تازه-ای به اين ضرورت که پيکار مردم ايران "سخنگو" می خواهد از نو بيانديشيم و در اين باره که بايد "همبستگی ملی" در پشتيبانی از "پيکار مردم" را نهادينه کرد و به آن صورت يک "نهاد" را بخشيد؛ به گونه-ای تازه تأمل کنيم.
جنبش ِمدنی ِاعتراض و خيزش ِنافرمانی مدنی در ايران، جنبش و خيزش مدنی است، مردم حقوق شهروندی، حق انتخاب و احترام به رأی-شان را می طلبند. آيا نمی توان گفت که وظيفه-ی نمايندگی "همبستگی ملی" و ايفای نقش " سخنگو" برای جنبش و خيزش مدنی مردم ايران، از نهادی ساخته است که دارایِ سرشت مدنی باشد و نه سياسی؟ عادتِ قوی در نزد ما انديشيدن در قالب های مألوف است در حاليکه شطِ خروشان پيکار ملت، ظهور هایِ نوپديد به صحنه می آورد. از کجا معلوم که پاسخ ضرورتی که در برابر ما سر راست کرده، تشکيل همگرائی مدنی است و نه ائتلاف سياسی؟
اين شوق و اشتياق ِما ايرانيان برونمرز، در پشتيبانی از جنبش ِمدنی اعتراض و خيزش ِنافرمانی مدنی در ايران، برخاسته از ماهيتِ نبردِ مردم ماست. واقعيت اين است، که پيکار مردم، در حال حاضر؛ در استقلال از رهبران ِسياسی جريان دارد و مستقل از سمتِ سياسی که هر فعال سياسی در اپوزسيون، آنرا انتخابِ خود می شناسد، جنبش ضد دروغ و تبعيض، جنبش حقوق شهروندی است که به آينده ايران در دموکراسی و حقوق بشر راه می برد. اين که ما ايرانيان از هر تيپ و تباری، همديگر را دوباره پيدا کرده و در عين ِتفاوت ها دست در دست يکديگر داريم، اين که در نزدِ مردمان ِکشورهایِ ميزبان در اروپا و امريکا، اين اندازه حرمت و احترام پيدا کرده-ايم، برخاسته از سرشت و ماهيت مدنی و حقوق بشری پيکار مردم ماست. همين سرشت و ماهيت است که به انسان ايرانی خودآگاهی از جنس زمان بخشيده است، تا خود را از نو پيدا کند، از نو بازشناسد و از نو تعريف کند؛ خود را "شهروند" تعريف کند. موضوع پيکار مردم ما، مطالبه حق انتخاب و حقوق شهروندی است و تکوين يک رهبری سياسی برای دگر گونی سياسی در کشور – با هر سطح و عمق- بر ساخته-ی اين بستر و بر بنياد آن دستياب تواند بود.
در نمايشات پشتيبانی و همبستگی ...، فرا خوان ها بنام "ايرانيان" ساکن شهرهای ميزبان است و قسما" بنام نهاد های مدنی شناخته شده و اکثرا" بنام کميته های همبستگی خود بنياد يا خودجوش است. تشکل های سياسی "اپوزسيون" دموکراسی خواه، البته در اين نمايشات حضور دارند، اما حضور-شان بی سيما و سازمان و بی نام و نشان است! حضورشان يک حضور پوشيده و پنهان است. مثل يک "شبح" حضور دارند! مخفی کار و ترس خورده حضور دارند! مثل يک غريبه-ی آشنا حضور دارند! هيچ حزب و سازمان شناسنامه داری در "اپوزسيون" مصلحت نديده و نتوانسته، با نام و نشان خود، يک نمايش همبستگی و تظاهرات اعتراضی را سازمان بدهد! چون می داند اجابت نمی شود و در ميان مردمان ايرانی برون مرز پژواکی پيدا نخواهد کرد. فراخوان تشکل های سياسی عام و ترغيب به شرکت بوده و اين در حالی است که اعضاء و فعالين گسيخته از تشکل ها و نيز هموندانشان، سازمانگران اصلی نمايشات همبستگی و تظاهرات هستند. اين واقعيت های منفی و مثبت، همه حاکی از آن است که غيبت و فترت تشکل های "اپوزسيون"، علت و موجب سياسی دارد! علت-اش اين است که جنبش سياسی در درون و برونمرز از جنبش مدنی چندان عقب مانده است که نمی تواند به آن برسد، چه رسد که آنرا "رهبری" کند؟ علت اين است که در تمام اين سالها، تشکل های سياسی در خود و برای خود بوده-اند! بدون پيوند، بی اعتناء و بی ارتباط با مردم در درون و برونمرز! بر فراز اين نقايص می توان از ناتوانی در جلب اعتماد فعالين جنبش مدنی سخن گفت؛ زيرا فرهنگ سياسی مسلط در قريب به اتفاق تشکل ها بر انسان شهروند استوار نيست و از منظر ارزش های جنبش دموکراسی خواهی و حقوق شهروندی قادر به درک نياز جامعه و مطالبات مردم نبوده-ايم!؟ يک چيز با اهميت ديگر: در "اپوزسيون"، هر نحله و گرايش، با انبانی از "خاطرات خنجر خورده"، بر سر ايمان خود می رزمد و کم و بيش مدعی انحصار "حقيقت" است، يعنی يا پيرو می خواهد و يا آماده-ی پيروی است در حالی که ضرورت امروز "گفتگو" و وفاق و توافق روی مشترکات است. آيا نمی توان گفت که "اپوزسيون"- در آنی که بوديم و هستيم- کم تر بديل حکومت اسلامی، اما بيشتر شبيه حکومت اسلامی مانده است!؟
يک سوأل ديگر؛ چرا در اين نمايشات همبستگی، جوان ها از سياسی های پير، از سابقه دارها، از تشکل های "اپوزسيون" می گريزند؟ آيا به اين خاطر نيست که نسل ما را از فرهنگ مدنی و ارزش های دموکراتيک و انسانی تراز مدرن که بدان با شايستگی تمام باور آورده-اند، در فاصله احساس می کنند؟ آيا "اپوزسيون" برای سازگاری و مفاهمه با زنان و مردان نسل های جوان کشور که نيروی محرکه-ی اصلی جنبش های مدنی، تظاهرات اعتراض و خيزش نافرمانی مدنی هستند، کارنامه و بيلانی در اختيار دارد تا مورد سنجش و داوری قرار گيرد؟ ما به نسل های جوان کشور چه داده-ايم که حالا اعتماد و پيوند-شان را طلب کنيم؟ من هر اندازه که به خودمان نگاه می کنم، بيشتر ملتفت می شوم که محتاج تغيير هستيم.
سوم: "حاميان اوليه روز جهانی اقدام عبارتند از: شيرين عبادی؛ برنده جايزه صلح نوبل، جامعه دفاع از حقوق بشر در ايران (ال دی دی اچ آی)، کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران، ديده بان حقوق بشر، گزارشگران بدون مرز، عفو بين الملل- امريکا، ابتکار زنان برنده جايزه صلح، و مروجان حقوق بشر اميد."
سرکار خانم شيرين عبادی يک شخصيت جهانی؛ پرورده و برخاسته از دامن پر از رنج و محنت ملت ايران و آوازه گر اميدی است که از خلال سی سال نکبت و انحطاط حکومت ولائی، زير آسمان ايران طنين انداز شده است. او بانوی صلح، بانوی حقوق بشر، بانوی انتخابات آزاد، رقابتی و سالم، بانوی برابرحقوقی شهروندی و بانوی تغيير برای برابری در جنبش ضد تبعيض زنان ايران است. او شناخته شده ترين چهره در نهاد نوبنياد "اتحاد برای ايران" است. من اميدوار هستم که اين نهاد پايدار باقی بماند و ما جمعيت چند مليونی ايرانيان برون مرز را در "همبستگی ملی برای پشتيبانی از پيکار ملت ايران"، برای صلح، دموکراسی و خقوق بشر و برابر حقوقی شهروندی در ايران، نمايندگی کند. اين اميد، پر فروغ ترين روشنائی جان اکنون منست! بادا خاموشی نگيرد.
ج. ط

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

تذکرهای خیلی مهم برای کسانی که تصمیم دارند تا در راهپیمایی 18 تیر شرکت کنند.


ظاهراً تظاهرات روز 18 تیر اجتناب ناپذیر است. پیشنهادی از بطن توده جوان و بدون رهبری مشخص است و به همین خاطر جلوگیری از آن نیز در اختیار کسی نیست. این تظاهرات در عین برخورداری از مخاطرات جدی، میتواند امیدبخش باشد. حال که چنین است، سفارشهایی چند با اتکا به فلسفه جنبش سبز و تجربیاتی که تاکنون کسب شده به قرار زیر اعلام میشود:
یکم - حرکت 18 تیر یک حرکت مسالمت آمیز و قانونمند خواهد بود. با اینحال، آنها که در بطن ماجرا وارد میشوند باید خود را برای کتک خوردن و بازداشت شدن آماده نمایند (طرف مقابل قانون سرش نمیشود).دوم - اگر حوصله کتک خوردن را ندارید ولی احساس تکلیف میکنید، در حوالی کانونهای تجمع حضور پیدا کنید. بسته به میزان انگیزه و آمادگی روحی و جسمی، فاصله خود را با کانون تجمع تنظیم کنید.سوم - اگر انگیزه کافی برای شرکت در تجمع ندارید ولی عدم حضور شما ممکن است به عذاب وجدان منجر شود، در سایر خیابانها و میادین که بعنوان کانون تجمع اعلام نشده اند حضور داشته باشید. هر چه تعداد افراد اعم از سواره یا پیاده در خیابانها بیشتر باشد قوت قلب بیشتری برای شهروندان خواهد بود. حضور غیر طبیعی تعداد بیشماری از مردم در خیابانها خود پیام مشخصی را به همراه خواهد داشت.
چهارم - از پوشیدن لباسهای شاخص با رنگهای بیاد ماندنی! اجتناب کنید. لباس ساده بپوشید و از آرایشهای خاص مو و صورت خودداری کنید تا شناخته نشوید.
پنجم - هیچگونه وسیله برنده یا هر چیز دیگری که سلاح سرد محسوب شود با خود به همراه نداشته باشید. به یاد داشته باشید که اینگونه وسایل به درد شما نخواهد خورد و بالعکس در صورت بازداشت به بهانه آنها بعنوان آشوب طلب جلوه خواهید کرد.
ششم - مدارک شناسایی اصل مانند شناسنامه یا کارت ملی و هر سند دیگری که مفقود شدن آن برای شما درد سرساز شود را با خود نبرید.هفتم - اگر میخواهید در صورت بروز هر گونه اتفاقی بطور کامل شناخته شوید فتوکپی کارت ملی خود را که شماره تلفن و نشانی منزل خود را پشت آن نوشته اید در جیب خود داشته باشید.
هشتم - اگر نمیخواهید شناخته شوید تنها شماره تلفن والدین یا یکی ازاعضای خانواده خود را بر روی کاغذی نوشته، با خود داشته باشید.نهم - از همراه داشتن هر گونه اشیاء قیمتی مانند طلاجات خودداری کنید چرا که از یکطرف ممکن است مفقود شوند و از سوی دیگر ممکن است افرادی صرفاً بخاطر تصرف آنها حساسیت بیشتری برای دستگیریتان داشته باشند.

دهم - هیچگونه لوازمی که دستگیری شما را آسانتر کند یا گرفتن آنها موجب آسیب جسمی شما شود (مانند گردنبند ضخیم) به خودتان نبندید.یازدهم - کپی مدارک شناسایی که مربوط به محل کار یا تحصیل شما باشند برایتان دردسرساز خواهند بود. بنابراین، به جای کارت ملی، از کارت دانشجویی، کارمندی و نظایر آن استفاده نکنید.دوازدهم - از دادن شعارهای تند و تیز خودداری کنید. به جای شعارهای مرگ بر، از شعارهای درود بر استفاده کنید. سعی کنید مثبت باشید و بیخودی حساسیت ایجاد نکنید. به یاد داشته باشید که رسیدن به هدف از رضایت آنی شما مهمتر است.
سیزدهم - هدف را فراموش نکنید: حرکتی مبتنی بر قانون با رعایت متانت برای احقاق حق شهروندان در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری. همین ولاغیر
موفق باشید

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

راهکارهای مقابله با رژیم‌های سرکوبگر




Naomi Wolf
دویچه وله: روزنامه «دی ولت» در مقاله‌ای به نگارش نااومی ولف، به بررسی راهکارهایی برای پیشبرد جنبش مدنی در ایران پرداخته است. به نظر نویسنده در رژیم‌های استبدادی نظیر ایرا ن، اتخاذ روش‌های مناسب مقاومت و رهبری هوشمندانه ضروری است.
با شروع جنبش اعتراضی در خیابان‌های تهران، برنامه رژیم برای مقابله با جنبش مردم، تحت عنوان حفظ «امنیت ملی» قابل پیش‌بینی بود.به گفته ولف، نخستین گام برای رژیم استبدادی ایران اقداماتی به منظور انتقام از معترضان، به نام دفاع از امنیت ملی و نظم اجتماعی بود، سپس ما شاهد دستگیری روزنامه‌نگاران و فعالان رسانه‌های همگانی بودیم و به دنبال آن، نیروهای امنیتی علیه معترضان وارد کارزار شدند و سرانجام بازداشت وسیع رهبران اپوزیسیون شکلی عملی به خود گرفت.بنا به نظر ولف، این سناریو حدودا طی یک هفته در ایران به اجرا گذاشته شد، اما جهان در سال ۲۰۰۶ در تایلند و سپس در میانمار (برمه) نیز شاهد اجرای برنامه‌ای مشابه در طی ده روز بود.به نظر نویسنده، این اقدامات در تمام کشورهای استبدادی کما‌بیش به یکدیگر شبیه بوده، و قطع ارتباط با جهان خارج یکی از نخستین تلاش‌های رژیم‌های استبدادی است.

اقدامات ده‌گانه‌ی رژیم‌های استبدادی
خانم ولف، که یکی از کارشناسان جنبش مدنی در آمریکا به حساب می‌آید، در جمع‌بست اقدامات رژیم‌های استبدادی در مواجهه با اعتراضات مردمی می‌نویسد: «رژیم‌های استبدادی صرف نظر از گرایشات چپ و راست آنان، برای مقابله با جنبش‌های دمکراسی‌خواهانه، ده گام عملی برای جلوگیری از گسترش جنبش اتخاذ می‌کنند.»۱- رژیم ادعا می‌کند که در جامعه تهدیدی خطرناک وجود دارد. ۲- دست به ایجاد زندان و بازداشتگاه‌های مخفی می‌زند. ۳- نیروهای شبه‌نظامی خود را برای مقابله با مردم وارد صحنه می‌کند. ۴- دستگاه نظارتی و کنترل خود را بسط می‌دهد. ۵- اقدام به دستگیری‌های خودسرانه‌ی مردم معترض می‌کند. ۶- در گروه‌های معترضان نفوذ می‌کند. ۷- چهره‌های مهم را کنترل و یا بازداشت می‌کند. ۸- تعقیب و بازداشت روزنامه‌نگاران در دستور کار قرار می‌گیرد. ۹- به هر گونه انتقادی مهر و نام «خیانت» می‌گذارد. ۱۰- ناقض فرم حقوقی دولت می‌شود.راه‌های مقابله با رژیم‌های استبدادی
ولف با توجه به شرایط ویژه ایران و سلطه خشن رژیم استبدادی، بر این باور است که هر جنبش مدنی باید روال عادی جامعه را دچار اخلال کند. این تجربه حتا در حکومت‌های دمکراتیک نیز از سوی فعالان جنبش مدنی به کار گرفته می‌شود و روشی بسیار موثر به شمار می‌آید.نویسنده با اشاره به شجاعت مردم ایران، ایجاد تجمعات در اشکال متفاوت آن را ضروری دانسته و شکل برجسته آن را مختل کردن نقل و انتقالات روزانه در شهرها می‌داند.
استمرار در اجرای گردهمایی‌های خاموش و تحصن‌های مسالمت‌آمیز، به ویژه علیه رژیمی که حاضر به تیراندازی به مردم خود است، بسیار کارساز است. تمام تلاش‌های جنبش اعتراضی باید برای جلوگیری از بازگشت به زندگی عادی باشد.
به جز برپایی اعتراضات دائمی، باید نمادها و شعارهای جنبش را در معرض دید همگانی قرار داد. نافرمانی مدنی در بهترین و عالی‌ترین شکل خود، یعنی اعتصاب، سبب اخلال در ماشین اقتصادی رژیم خواهد شد.نویسنده در ادامه به اشکال دیگری از مبارزه منفی اشاره کرده که از میان آنها می‌توان این راهکارها را نام برد: «جلوگیری و یا اعتراض به تصمیمات دولتی از طریق مراجعه به وکلا و یا دستگاه قضایی، تشویق ماموران انتظامی به سرپیچی از دستور و خودداری از تیراندازی به مردم، ایجاد مراکز متعدد در رهبری جنبش و سرانجام تهدید مقامات دولتی به محاکمه حقوقی در آینده.
ولف سرنوشت جنبش مدنی در ایران را در گرو مقاومت ایرانیان دانسته و در این باره به دو نمونه برمه و چکسلواکی سابق اشاره می‌کند. مسلما نمونه منفی برمه به معنای شکست جنبش مدنی در این مرحله بوده و در صورت موفقیت، تحولات ایران می‌تواند روندی شبیه به چکسلواکی بیابد.وظیفه کشورهای آزاد جهان
نویسنده در پایان مقاله خود به نقش کشورهای غربی در جنبش آزادیخواهانه‌ی ایرانیان اشاره می‌کند. به گفته وی، کشورهای غربی قادر به اعمال فشار به ایران و دیگر حکومت‌های خودکامه هستند.رهبران کشورهای غربی باید برای تامین امنیت تظاهرکنندگان و بازداشت‌شدگان پا به میدان بگذارند. در این میان توجه ویژه به سرنوشت بازداشت‌شدگان از اهمیت زیادی برخوردار است.
گفت ‌و گوی گروه‌های حقوق بشری ایرانی با مقامات کشورهای غربی ضروری است. این گروه‌ها نه تنها باید پشتیبانی سیاستمداران غربی را به دست آورند، بلکه با خبررسانی از وقایع ایران، کشورهای غربی را از وضعیت جامعه خود مطلع سازند.

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

درخواستِ جهانی برای آروایش نفتی دولت کودتای محمود احمدی نژاد


از همه-یِ ایرانیان آزاده درخواست میکنم برای خُشکاندن ِدرآمدهای نفتی و سرمایه های مالی دولتِ زورستانِ کودتا در راستایِ پیشگیری از سرکوب جُنبش آزادیخواهی مردم ایران، در هر کجای جهان که زندگی میکنند، این پیام را که به زبان های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز برگردانیده شده است، به دولت های محل زندگی شان و شرکت های نفتی ای که نام آنها در پایین آمده است بفرستند. و از آنها درخواست کنند مردم ایران را در جُنبش آزادیخواهی شان تنها نگذارند. زیرا اگر این جُنبش آزادیخواهی شکست بخورد هنایش و تأثیر تلخ آن تنها در مرزهای ایران کرانمند و محدود نخواهد ماند، بلکه با اُستوار شدن دوباره-ی دولت کودتا بر کشور و دُنبال کردن بُلندپروازی های اَتُمیش، آشتی و امنیت در جهان را برای همیشه برهم خواهد زد.

To: British Petroleum Global
Glencore International AG
Reliance Oil Company
Total Oil Company
Vitol Oil Company
European Parliament
State Department of USA
Foreign Office of British Government


سروران و بُزُرگواران،
همانگونه که شما میدانید، دولت آقای محمود احمدی نژاد در ایران با یک کودتایِ نظامی خونین همچنان قدرت را در دست گرفته است. آقای محمود احمدی نژاد از پذیرفتن پیروزیِ برحق ِمردم ایران در گُزیدمان ریاست جمهوری، خودداری میکند. او پاسُخ اعتراض های آرام و شهرینگی مردم به دغلکاری در واپسین گُزیدمان ریاستِ جُمهوری را با سرکوبِ دژخیمانه، دستگیری های گروهی ِهزاران تن از شهروندان در خیابان ها و شبها در خانه های آن ها، آدم روبایی، شکنجه-یِ زندانیان و کُشتار آنها میدهد.
در سه دهه-ی گُذشته حکومتِ ترس و وحشتِ اسلامی در ایران نُخستین حقوق شهروندی ایرانیان را از آنها دریغ داشته است. این رژیم بُنیادگرایِ دینی همانند یک نیروی اشغال گر در ایران رفتار میکند که سرمایه ها و ثروت این کشور را غنیمت های جَنگی خود میپندارد و با مردم ایران در کشور خودشان همانند بَرده هایِ جَنگی برخورد میکند.
خودداری از پذیرفتن ِرای مردم ایران در واپسین گُزیدمان ریاستِ جُمهوری، بَرجَسته ترین نمونه از سه دهه سرکوب، خوارسازی و بیزاری ایست که مردم ایران ناگُزیر از برتابیدن آنها بوده اند. رژیم اسلامی در ایران با نادیده گرفتن رای مردم، سِزاواری و حقانیت خود را از دست داده است و اکنون جهان آزاد بخوبی میداند که آقای محمود احمدی نژاد و دولت ترس و وحشت او نمیتوانند رییس جمهور و نماینده-ی قانونی ِمردم ایران باشند.
از آنجا که رژیم سرکوبگر ِاسلامی برای ادمه-یِ فرمانروایی خود به درآمدهای نفتی وابسته میباشد، ما از شما خواهش میکُنیم که از راه آروایش و پیشگیری از داد و ستدهای نفتی خود با دولتِ کودتا، همبستگی خود را با مردم ایران به نمایش بگذارید، تا اینکه این دولت، خود را تسلیم خواستِ مردم برای برگُزاری یک گُزیدمان به راستی آزاد کُند.
ما میخواهیم آشکارا بر خواهش خود از شما، پافشاری کُنیم که شما از هرگونه داد و سِتَد با این رژیم سرکوبگر خودداری ورزید، تا اینکه به دمکراسی در ایران تن دهد.
با ارجمندی فراوان
خشایار رُخسانی
دستینه ها:


Dear Excellencies,

As you know, the government of Mahmoud Ahmadinejad in Iran has further kept ruling power in his hands by a bloody military coup. He refused to accept the proper winner of the votes of the Iranian people in the current presidential election. He has been answering peaceful protests against voting fraud with brutal repression, mass arrests of thousands of people on the street and in their homes at night, kidnapping, torture of prisoners, and murder.
For three decades the Islamic terror regime in Iran has taken elementary human and civil rights from the Iranian people. This theocratic fundamentalist regime behaves like an occupying power in Iran and treats the properties and wealth of the country as its own war loot while it treats the Iranian people as enemies in their own country.
The refusal to accept the votes of the Iranian people in the current election is the highest example of three decades of oppression, contempt, and abhorrence which the people of Iran have had to suffer through. The Islamic regime has lost its legitimacy by ignoring the vote of its people and the free world knows clearly now that Mahmoud Ahmadinejad and his terror regime cannot be the rightful president and representatives of the Iranian people.
Because the power of the oppressive regime to continue its reign is dependent on oil revenue, we want to request you to show solidarity with the people of Iran by stopping any oil trading with the coup regime until it subjects itself to a truly free election of the people. We would like you to explicitly emphasize that you will not trade with this violent regime until it accepts democracy and defeat.

Sincerely yours
Khaschayar Rochssani



Chère Excellence,
Ainsi que vous le savez, le gouvernement de Mahmoud Ahmadinejad en Iran a pris le plein pouvoir par un coup militaire sanglant. Il a refusé d'accepter la victoire du peuple iranien lors de la dernière élection présidentielle actuelle, tandis qu'il a répondu paisiblement à la protestation émanant d'Iraniens contre la fraude lors du vote assorti de la répression brutale, l'arrestation massive de milliers de gens du peuple dans la rue, à la maison, pendant la nuit, des enlèvements, la torture de prisonniers et des meurtres. Au cours des trois dernières décennies le régime de terreur Islamique en Iran a privé les Iraniens de leurs droits fondamentaux de vie et baffoué les droits de l'homme. Ce régime de fondamentalisme, de théocratie se comporte comme si l'Iran était un pays occupé et traite les propriétés et la richesse du pays comme s'il était pillé par une guerre intérieure, tandis qu'il traite l'Iranien comme un ennemi dans son propre pays en le privant de ses droits fondamentaux.
Le refus d'accepter les votes d'Iraniens dans l'élection actuelle est un exemple de l'oppression qui dure depuis trois décennies, du mépris et du dégoût que l'Iranien a dû subir. Avec l'annulation de votes iraniens, le régime Islamique a perdu sa légitimité et le monde libre sait clairement maintenant que le Mahmoud Ahmadinejad et son régime de terreur ne peut pas être le président et le représentant de l'Iran. Comme ce régime d'oppression iranien par la terreur est dépendant du revenu pétrolier, nous voulons vous demander de vous montrer solidaires avec les Iraniens et d'arrêter le commerce du pétrole avec ce régime terroriste, jusqu'à ce qu'il se soumette à la demande iranienne de l'élection libre. Nous voulons souligner explicitement que le gouvernement démocratique iranien dans l'avenir ne donnera pas de garantie pour observer le commerce du pétrole avec ce régime mis en place par la force.


Veuillez agréer l'expression de nos sentiments les plus distingués vraiment,

Khaschayar Rochssani
Ihre und Seine Exzellenz,

wie Sie es wissen, die Regierung von Herrn Mahmoud Ahmadinezhad konnte durch einen blutigen Putsch die Macht weiter im Iran in der Hand halten. Herr Mahmoud Ahmadinezhad verweigert den fairen Sieg der Iraner in der Präsidentenwahl zu akzeptieren. Er antwortete die friedlichen und zivilisierten Proteste der Bürger gegen den Wahlbetrug in der letzten Präsidentenwahl mit brutaler Unterdrückung, Massenverhaftungen von über 1000 von Bürgern auf der Straße und nachts in ihren Häusern, Entführung, Foltern und Hinrichtung.
In den letzten drei Jahrzehnten hat das Islamische Terrorregime den Iranern ihre elementaren Bürgerrechte untersagt. Während sich dieses religiöse fundamentale Regime im Iran wie ein Besatzungsmacht verhält, betrachtet es die Bodenschätze und Reichtum des Landes als eigene Kriegsbeuten und die Bevölkerung als eigene Kriegsgefangener in ihrem Land.
Die Verweigerung von Akzeptanz des Wahlergebnisses in der letzten Präsidentenwahl ist ein trauriges Beispiel von drei Jahrzehnten Unterdrückungen, Verachtungen und Erniedrigungen, worunter Iraner leiden mussten. Mit Ignorieren des Wahlergebnisses hat das islamische Regime im Iran seine Legitimität verloren. Jetzt weißt die freie Welt ganz klar und deutlich, dass Herr Mahoud Ahmadinezhad und seine Terrorregierung nicht mehr der Präsident und der legitime Vertreter der Iraner sein können.
Da für die Fortsetzung seiner Terrorherrschaft, dieses repressive islamische Regime an Öleinkommen abhängig ist, wir bitten sie darum, zur Solidarität mit der iranischen Freiheitsbewegung alle Ihre Verträge mit diesem Regime zu kündigen, bis sich das islamische Regime der Wille der Iraner für eine freie und faire Wahl beugt.
Wir wollen explizit auf unsere Bitte bestehen, dass Sie auf jeglichen Ölhandel mit diesem Terrorregime verzichten, bis es die Demokratie im Iran zulässt.

Hochachtungsvoll
Khaschayar Rochssani


.



پیشنهادهایی برای سازماندهی جُنبش آزادیخواهی مردم ایران و ادامه-ی مبارزه


با درود به شُما هم میهنان گرامی،
کامگاریِ و موفقیتِ جُنبش آزادیخواهی مردم ایران بستگی به همکاری فرهیختگان و کوشش گرانی چون شما با آن دارد. همانگونه که در جریان هَستید، امروز همه-ی جهان آزاد پشت مردم ایران ایستاده است، تا ما را در رسیدن به آرزویِ دیرینه مان که آزادی و دمکراسی است یاری دهند. ولی با همه-ی این، هنوز ما در رسیدن به این آماژ ناکام مانده ایم. از دیدگاه من، دلیل ناکام بودن ما در مبارزه، بی سازمانی ما و بی برنامگی ماست. همکنون روزی سدها نوشتار در پیوند با واپسین رویداهایِ ایران در پایگاه های رسانه ای اینترنتی بیرون میآیند، ولی بیشتر آنها به گرفتاری های شاخه ای همبودگاه (جامعه) ایران میپردازند تا به گرفتاری های نهادین و اصلی، و دیگر اینکه خیلی به نُدرت پیش میآید که کسی راهکاری اجرا شدنی برای سرنگونی دولت کودتا پیشنهاد کند، و دیگر اینکه با بازدید از تارنمای آقای موسوی در فیس بوک ایشان، میتوان آشکارا انبوهی از پیام ها و تفسیر های جوانان آرزومند به پیروزی را در پای پیام های آقای موسوی دید، ولی با آنکه آنها آرزومند در انجام کار مثبتی هستند، نیروهای آنها به شَوند (علت) بی برنامگی و نبودن سازمان، درهال فرسوده شدن هستند.
من همکنون برای مبارزه با دولت کودتا چهار پُروژه را دنبال میکنم؛ که انجام هرکدام از این برنامه ها میتوانند کوفتش (ضربه) مرگ باری بر پیکر فرستوده-ی خودکامگی ملاها در ایران وارد آورند و به زمان فروپاشی آنها شتاب چند برابر بخشند. برنامه های من در برگیرنده-ی:
1) برپایی یک کارزار جهانی برای پیشگیری از فروش بنزین و نفت به دولتِ کودتا و خشکاندن بند ناف آن به دولارهای نفتی؛ سرمایه هایی که باید آینده و خوشبختی نسل جوان این کشور را پایندان و تضمین کنند، امروز به یگانه شایش (امکان) در دستِ خامنه ای برای پرداختِ مزد نیروهای سرکوبگرش و پیشگیری از فروپاشی ساختار فاسد خودکامگی او فراروییده است. همکنون من در این زمینه فراخوانی به چهار زبان آماده کرده ام که در پیوست برگردان پارسی و انگلیسی آن را دریافت میکنید.
2) براه انداختن کارزاری برای بدست آوردن همبستگی آیت الله عظمی ها در قم با جنبش مردم ایران.
روشنگری و هشدار دادن به آن آیت الله هایی که تاکنون بادپروا و بیتفاوت در برابر ِمبارزه-ی مردم با باند کودتاچی مانده اند؛ هدفِ این پُروژه جدا کردن آشکار راهِ آیت الله های قم از راهِ باند کودتاچی خامنه ای ست، و همچنین برانگیزاندن آنها به اندیشیدن به آینده خودشان که نگذارند که آینده-ی آنها در ایران، کُرپانی (قربانی) گُستاخی هایِ کوردلانه-یِ باند خامنه ای شود و او آنها را با خود به گور ببرد. در این زمینه من آدرس های رایانامه و تلفن های آیت الله ها را بدست آورده ام. و خودم نامه ای به آیت الله سیستانی نوشته ام. با الگو کردن این نامه و اندکی دگرگونی در آن میشود هزاران از این نمونه نامه ها را برای بدست آوردن پشتیبانی آیت الله هایِ دیگر در ایران، بکارگرفت. برای بیشتر آشنا شدن با جزییات آن شما را به بازدید از وبلاگم فرامیخوانم:
http://khaschayarrochssani.blogspot.com/2009/07/blog-post_5679.html

3) افشاگری جهانی باهَمان های (شرکت های) تولید کننده-ی دستگاه هایِ کنترل تلفن و اینترنت همانند زیمنس و نوکیا در آلمان که فَرآورده های خود را با بهای خون جوانان ما در فَرادستِ دولت کودتا میگذارند و با اینکار جان هزاران ایرانی را می پَژمَرگَند (به خطر میاَندازند). این باهمان ها باید با نیش تازیانه-ی هشدارهای ما آشنا شوند و دریابند که آنها نمی توانند دست های آغشته شُده-ی خودشان به خون جوانان ما را از چشم تیزبین مردم ایران پنهان نگهدارند و روشنگریهای ما میتواند سود بازار آنها را در داد و ستد جهانی، به زیان آنها فرارویاند.
4) براه انداختن یک کارزار جهانی برای آروایش (تحریم) کالاهای روسیه و چین، دو کشور لاشخوری که همپیمان و پشتیبان نهادین و اصلی دولت کودتا در آراستن نیروهای کودتاچی به مدرن ترین ابزارهای سرکوب و همچنین آموزش کودتاچیان با ناجوانمردانه ترین آزموده های خود در سرکوب مردم هستند؛ دولت هایِ ژایشخواه ایکه (فرصت طلبی) که، پشتیبانی آنها را باندِ کودتاچی خامنه ای به بهای بخشیدن سرمایه ها و خاک کشور (دریای خزر) ما بدست آورده است.
برای انجام همه-ی این کارها سازماندهی نیاز است. سازماندهی نیروهایی که همکنون سردرگم ولی آرزومندانه بدنبال انجام کار مثبتی هستند، ولی از آنجایی که از هیچگونه برنامه و سازمانی برخوردار نیستند در هال فرسایش میباشند..
برنامه هایی که من برای کمک به جنبش پیشنهاد میدهم، کمترین و بی سیج ترین (بی خطر ترین) کاری است که ایرانیان برونمرزی میتوانند، با انجام آنها دین خود را به کشور و مردم شان بجا بیاورند و بدون اینکه بخواهند سینه خود را سپر گلوله های آتشین دشمن کنند، ولی هنایش (تأثیر) آن در سرنگونی دَشمن بسیار آسیم (عظیم) خواهند بود.
با این همه، هرگام کوچکی که بتواند هتا یک تَسو (ساعت)، دست این خودکامگان را از سر مردم ما کوتاه کُند و از شکنجه و زجر خواهر و برادران ما در زندان و سیاهچال های حکومت اسلامی بکاهد، خدمت بُزرگی به آنها خواهد بود.
برای آغاز این پروژه ها نخست دستکم به چهار تا پنج تن نیاز است که آماده باشند با برپایی یک گروه کاری، کوشا در خاستگاه هموندِ (عضو) نهاد یا گروه کاری در این زمینه، با هم تبادل اندیشه کنند، داده ها و گُزارش های ویژه ای را گردآوری کنند و با کارشناسان قانون و حقوق پیوست یافتگی داشته باشند ، و از لحاظ حقوقی و قوانین جهانی این پروژه ها را به پیش ببرند.
گام سپسین این است که پس از بدست آوردن دانستنی های نیازین (لازم) این پروژه ها را از راه برپایی شبکه های جهانی با دیگر ایرانیان آزادیخواهی که آماده همکاری هستند، به رسانه های گروهی و روزنامه ها و رادیو تلوزیون های زادگاه آنها، بُرده شوند و همدردی و دیدگاه جهانی را به این برنامه ها اندرکشند. هتا اگر ما در برنامه-ی مان در بستن شیر نفت کامگار نشویم، تنها گُزارش و بازتابِ جهانی این کارزار در رسانه های گروهی جهان، میتواند با جنگ روانی ای که براه میاَندازیم، آنچنان سُستی ای در ساختار حکومت ایجاد کُنیم، که خیلی از مُزدوران حکومتی را که تنها به بهای پول خون، از این حکومت فاسد پدافندی میکنند، از بدنه-ی داتواری (حاکمیت) جدا سازیم.
همکنون ما با یک نیروی اشغالگر در میهن گرامیمان در جَنگیم. آنچه که در جَنگ، نقش برجسته ای در سرانجام آن و رسیدن به پیروزی، بازی میکنُد، پیش از اینک زور و بازوی سربازان یا مُدرنترین جَنگ ابزارهای جَنگی باشند، نیروی روانی جنگآوران است. از اینرو با کمک گرفتن از جَنگ ابزار دولت کودتا که گُسترش ترس است، ما همین ابزار را برای فرسایش روانی آن بکار میبریم و تزلزل و بَلَخش ِروانی دولتِ کودتا را در سربرنامه خود میگَذاریم.
اگر شما آماده برای همکاری با هتا یکی از این پُرژه ها باشید، زاوری (خدمت) بُزرگی را به مردم و کشور خود کرده اید.
زنده و تندرست باشید
با ارجمندی
خشایار رُخسانی



جبهه ی متحد دانشجویی: فراخوان به شرکت در راه پیمایی های روز ۱۸ تیر



راه پیمایی های روز ۱۸ تیر قرار است، پنجشنبه ی آینده در سراسر ایران برگزار شود ...

اخبار روز: جبهه ی متحد دانشجویی اعلام کرد در راه پیمایی های روز ۱٨ تیر شرکت می کند. این راه پیمایی ها که از سوی جمعی از دانشجویان دانشگاه های ایران اعلام شده و قرار است در بسیاری از نقاط کشور برگزار شود، با استقبال بسیاری روبرو شده و خبررسانی و فراخوان برای شرکت در آن از همه سو ادامه دارد. متن اطلاعیه ی جبهه ی متحد دانشجویی به شرح زیر است:
در آستانه دهمین سالگرد قیام دانشجویی ۱۸ تیر و در اعتراض به خاک و خون کشیده شدن کوی دانشگاه تهران و سایر دانشگاه ها و به شهادت رسیدن عده ای از هم میهنان بی دفاع توسط دشمنان ایران و ایرانی در کودتای ننگین ۲۲ خرداد، هواداران جبهه متحد دانشجویی طی فراخوانی از همه دانشجویان، کارگران، فرهنگیان، فعالین حقوق زنان، فعالین حقوق بشر و ایرانیان آزاده ای که برای آزادی و حقوق انسانی خود مبارزه می کنند؛ دعوت می کنیم که در حمایت از زندانیان سیاسی و گرامیداشت یاد شهدای ۱۸ تیر و شهدای کودتای ننگین ۲۲ خرداد در "راهپیمایی سکوت" روز پنجشنبه ۱۸ تیر ساعت ۸ غروب شرکت نمایند.
مسیر های راهپیمایی به قرار زیر می باشند:
تهران: پنج منطقه اصلی:
مسیر شماره ۱- مرکز تهران در نزدیکی سفارت روسیه - میدان
فردوسی. مسیر شماره ۲- خیابان ستارخان - میدان صادقیه. مسیر شماره ٣- خیابان مولوی - میدان رازی. مسیر شماره ۴- خیابان رسالت - میدان رسالت. مسیر شماره ۵- خیابان میرداماد - تقاطع مدرس اسلامشهر: خیابان باغ فیض
ورامین: میدان اصلی ورامین ری: میدان شهرری رباط کریم: مقابل شهرداری شهریار: خیابان ولیعصر فیروزکوه: میدان امام لواسانات: بلوار امام خمینی پیشوا خیابان شریعتی قرچک ابتدای خیابان محمدآباد هشتگرد: خیابان امت پاکدشت خیابان شهید قمی شهر قدس : میدان قدس ملارد : بلوار رسول اکرم دماوند بلوار خامنه ای نظرآباد میدان شهدا کرج خیابان اصلی گوهردشت آذربایجان شرقی: تبریز خیابان اصلی راسته بازار و مقابل دانشگاه مراغه : خیابان خواجه نصیر میانه : خیابان امام خمینی مرند : خیابان امام خمینی ملکان : خیابان امام خمینی هشترود : خیابان امام خمینی شبستر : خیابان گلشن راز جلفا : خیابان ولیعصر سراب : خیابان امام خمینی اهر : خیابان شهید رجایی آذربایجان غربی: ارومیه خیابان خیام مهاباد : خیابان جمهوری اسلامی سلماس : خیابان امام نقده : خیابان شهید علمی ماکو ، خیابان امام بوکان : میدان فرمانداری اردبیل: اردبیل مقابل استانداری خلخال: خیابان امام مشکین شهر: خیابان امام پارس آباد: خیابان امام بیله سوار: خیابان امام گرمی: خیابان امام سرعین: مقابل آب گرم گاومیش گلی کوثر: خیابان امام نیر: خیابان امام نمین: خیابان امام ایلام: ایلام خیابان مسجد جامع آبدانان خیابان طالقانی دره شهر خیابان امام خمینی ایوان خیابان امام بوشهر: بوشهر خیابان طالقانی چهارمحال و بختیاری: شهرکرد میدان انقلاب فارسان خیابان شهید بهشتی لردگان خیابان چشمه برم بروجن میدان امام حسین کوهرنگ خیابان مرکزی شلمزار خیابان رسالت خراسان جنوبی: بیرجند خیابان مدرس خراسان رضوی: مشهد پارک ملت و میدان احمدآباد سبزوار : خیابان کاشفی قوچان : میدان توحید نیشابور : میدان ایران بردسکن : میدان مرکزی چناران : میدان بسیج تربت جام : میدان مرکزی خاف : میدان خاتم الانبیا فریمان : میدان امام رضا سرخس : میدان مرکزی تایباد : میدان مرکزی گناباد : میدان امام ، رشتخوار : میدان شهرداری بجستان : خیابان بهشتی تربت حیدریه : میدان مسجد جامع درگز : میدان گلها شاندیز و طرقبه : میدان امام خمینی کاشمر : میدان مرکزی خراسان شمالی: بجنورد چهارراه مخابرات جاجرم : خیابان شهید بهشتی گرمه : خیابان ولیعصر ایور : خیابان ولیعصر اسفراین : خیابان معلم فاروج : خیابان شهید موفق آشخانه : خیابان شهید بهشتی خوزستان: اهواز خیابان نادری و پل اهواز دزفول : خیابان امام خمینی شوشتر : خیابان امام خمینی آبادان : خیابان ولیعصر ایذه : خیابان امام خمینی باغملک : خیابان بهشتی قلعه تل : خیابان ۲۲ بهمن ماهشهر : ناحیه صنعتی مسجد سلیمان : خیابان آزادی لالی : خیابان معلم گتوند : خیابان آزادی بهبهان : خیابان عدالت شادگان : خیابان امام خمینی رامهرمز : میدان آزادی شوش : میدان هفت تیر اندیمشک : خیابان امام خمینی زنجان: زنجان خیابان سعدی سمنان: گرمسار : میدان امام شاهرود : خیابان ۲۲ بهمن سمنان : میدان سعدی دامغان : میدان امام فارس: شیراز خیابان حافظ و خیابان ملاصدرا آباده : خیابان امام اقلید : میدان شهدا لار : خیابان طالقانی جهرم : میدان شهدا فسا : روبروی فرمانداری داراب : میدان انقلاب نیریز : میدان ۱۵ خرداد استهبان : خیابان امام فیروزآباد : خیابان روزبه سروستان : فلکه شیخ لامرد : میدان امام قم: قم خیابان ارم کردستان: سنندج خیابان ششم بهمن سقز : خیابان جمهوری دیواندره : خیابان امام بانه : خیابان امام ، مریوان : خیابان رجایی بیجار : میدان اصلی کرمان: کرمان: میدان بسیج رفسنجان : خیابان شهدا سرجان : بلوار دکتر صادقی ماهان : خیابان امام خمینی کهنوج : بلوار بهشتی بافت : خیابان امام خمینی زرند : میدان بسیج جیرفت : میدان آزادی بم : خیابان امام خمینی کرمانشاه: کرمانشاه خیابان طالقانی و شش بهمن و میدان فرهنگیان کنگاور : میدان امام دهدشت : میدان مرکزی صحنه: میدان مرکزی کهکیلویه و بویراحمد: یاسوج خیابان استاد لنده میدان مرکزی شهر گچساران : خیابان شهید بلادیان سوق : خیابان امام گلستان: گرگان فلکه کاخ گنبد کاووس : فلکه مرکزی آق قلا : خیابان باهنر آزادشهر : میدان مرکزی کردکوی : خیابان امام بندرگز : خیابان امام بندر ترکمن : خیابان آزادی علی آباد : خیابان امام خمینی گیلان: رشت خیابان منظریه و میدان گلسار انزلی : میدان امام لاهیجان : میدان امام کیاشهر : خیابان امام رودسر : خیابان امام هشتپر : خیابان امام آستارا : مقابل اداره آموزش و پرورش فومن : میدان مرکزی شهر لرستان: خرم آباد خیابان خرم رود و فرمانداری دورود : بلوار ۶۰ متری بروجرد : خیابان شهدا کوهدشت : خیابان فردوسی نورآباد : خیابان امام پلدختر : خیابان امام مازندران: ساری وسط خیابان انقلاب آخر خیابان قارن چالوس خیابان رادیو دریا بابل : مقابل دانشگاه صنعتی نوشیروانی آمل : خیابان امام رضا نوشهر : میدان همافران بابلسر : خیابان رجایی قائمشهر : میدان طالقانی سوادکوه : میدان شهدا بهشهر : پارک بوستان سرو تنکابن : بلوار جمهوری رامسر : خیابان مطهری نکا : چهارراه امام مرکزی: اراک میدان ولیعصر ساوه : خیابان شریعتی خمین : خیابان شریعتی تقرش : خیابان امام خمینی کمیجان : خیابان معلم دلیجان : خیابان طالقانی محلات : روبروی دانشگاه آزاد آشتیان : خیابان امام همدان: همدان میدان بوعلی نهاوند : میدان ابوذر تویسرکان : خیابان شهدا ملایر : چهارراه خیام هرمزگان: بندرعباس روبروی مجتمع ستاره جنوب کیش : خیابان سنایی قشم : بلوار ۲۲ بهمن حاجی آباد : میدان امام میناب : خیابان شهید امینی یزد: یزد خیابان پرفسور حسابی طبس : میدان امام خمینی بافق : خیابان وحشی بافقی میبد : خیابان امام خمینی مهریز : بلوار هفتم تیر اردکان : میدان شهدا تفت : میدان امام اردکان : میدان امام اصفهان: اصفهان خیابان چهارباغ بالا و دروازه شیراز کاشان میدان پانزده خرداد سمیرم : خیابان قدس مبارکه خیابان امام نائین : خیابان امام شهرضا : میدان شهدا نطنز : خیابان امام خمینی نجف آباد : روبروی دانشگاه آزاد خوانسار : خیابان امام گلپایگان : سه راه سعیدی سیستان و بلوچستان: زاهدان خیابان آزادی چابهار : بلوار امام زابل : خیابان فردوسی ایرانشهر : خیابان ولایت خاش : خیابان امام قزوین: قزوین مقابل استانداری

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

تحریم سیاسی دولت جمهوری اسلامی


نامه کمیته "دفاع از تحریم سیاسی دولت ایران" در آلمان


تحریم سیاسی دولت ایران را تبدیل به یک خواست همگانی کنیم


به همه ایرانیان مقیم کشور آلمان!
این نامه، از سوی عده‌ای از ایرانیان مقیم کشورآلمان که تشکیل کمیته‌ای سراسری برای "دفاع از تحریم سیاسی دولت جمهوری اسلامی" را پی نهاده‌اند، خطاب به دولت آلمان انتشار می‌یابد.
جمعبندی تظاهرات، اعتراضات و راهپیمائی‌های مردم معترض ایران در داخل و خارج از کشور نسبت به نتایج تقلب آمیز انتخابات اخیر ریاست جمهوری از یکسو، و عدم تمکین مقامات مسئول جمهوری اسلامی بر خواست برحق ملت ایران مبنی بر ابطال انتخابات از سوی دیگر، تشکیل چنین کمیته‌ای در خارج از کشور را اجتناب ناپذیرمی سازد.ما تهیه کنندگان این نامه، بر این باوریم که شعار "تحریم سیاسی دولت جمهوری اسلامی" در خارج از کشور و در شرایط کنونی مبارزه، مناسب ترین و کارا ترین خواستی است که ضمن انطباق کـــامل با اهــداف " جنبش اعتراضی داخل کشور"، می‌تواند نه تنها درحمایت، تداوم و پیشبرد آن تاثیر بسزائی داشته باشد، بلکه ادامه وحدت عمل بی سابقه ایرانیان خارج از کشوررا، که در تظاهرات و راهپیمائی‌های اعتراضی اخیر و همسو با خواست ایرانیان داخل کشور شاهد بوده ایم تامین کند.همانگونه که در شعارها، بیانیه‌ها و سخنرانی‌های دو هفته اخیر و در همایش‌های اعتراضی ایرانیان برون مرزی شاهد بوده ایم، ابتدائی ترین خواست این همایش‌ها تحریم سیاسی دولت احمدی نژاد است. دولتی که تحت حمایت رهبر بر آنست تا با سر کوب مردم و انکار تقلب آشکار در انتخابات که دیگر کاندیداها و بویژه آقای مهندس میرحسین موسوی بر آن تاکید کرده‌اند 4 سال دیگر در قدرت باقی بماند. مردم ایران در تظاهراتی میلیونی و اعتراضاتی مسالمت آمیز که وحشیانه به خون کشیده شد، غیرقانونی بودن این دولت را اعلام کرده‌اند که مستندترین اسناد این خواست ملی ، صدها عکس و فیلمی است که در سراسر جهان انتشار یافته است.
آنچه که ما می‌خواهیم آنست که دولت آلمان از این خواست همگانی مردم ایران حمایت کرده و در گام نخست خود تحریم سیاسی دولت احمدی نژاد را اعلام کند و در گام بعد، بعنوان یک عضو موثر اتحادیه اروپا، دیگر کشورهای عضو این اتحادیه را نیز برای پیوستن به این تحریم سیاسی ترغیب کند. اعلام چنین تحریمی از سوی اتحادیه اروپا، یک گام بزرگ برای نزدیک شدن به مردم ایران و افکار عمومی در کشورماست.دراقدامی دیگر، انتظار داریم، اتحادیه اروپا ضرورت برگزاری یک انتخابات آزاد، تحت نظارت یک هیات مورد تفاهم کاندیداهای معترض به نتیجه انتخابات را بعنوان یک پیشنهاد در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کند.این نامه می‌تواند، با همین مضمون و همین خواست، در صورت تائید آن از سوی ایرانیان مقیم دیگر کشورهای اروپائی، بعنوان یک خواست عموم ایرانیان مقیم اروپا، تسلیم دولت‌های اروپائی و اتحادیه اروپا شود. با همین هدف، ما این نامه را برای امضاء در شبکه اینترنت قرارخواهیم داد. طبیعی است که امضاء و پیوستن ایرانیان مقیم دیگر کشورهای جهان به این نامه درخواستی، می‌تواند به آن جنبه عمومی تر و وسیع تر بخشیده و به نامه‌ای پیشنهادی به دبیرکل سازمان ملل متحد تبدیل شود.تاریخ :01 جولای 2009
E-Mail :
hemayat_sabz@yahoo.de

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

"ترس" سلاح اصلی کودتاچيان!



نترسيم و آن ها را "خلع سلاح" کنيم
بابک داد

"بزرگ ترين اشتباه مردم" ترسيدن از کودتاچيان و در خانه ماندن است. زيرا وقتی دولت کودتا "استقرار" پيدا کند، دامنه دستگيری ها و حکومت نظامی و حذف مخالفان گسترده تر می شود و مثل حکومت های سرکوبگر صدام حسين و پينوشه "قوام و تسلط" پيدا می کنند و جنايات و ظلم های وسيع تری خواهند کرد.

در تمام کودتاهای دنيا و در کودتای فعلی ايران، «ترس» و ايجاد رُعب و هراس و وحشتِ عمومی، بُرنده ترين و اصلی ترين «سلاح» کودتاچيان است. کودتاچيان با تهديدِ مردم و فعالان به «برخوردهای بيرحمانه» و با دستگيريهای فلـّه ای و گشودن آتش به سوی مردم، سعی می کنند در قدم اول، اعتراضات مردمی را سرکوب کنند و مردم را در خانه هايشان نگهدارند. و بعد از اين مرحله، قدمهای دوم و سوم را تا «تثبيت کامل» حکومت خود بر ميدارند.
سخنان تهديدآميز مقامات نظام در همين راستاست. سخنان رهبری و احمدخاتمی در نمازجمعه های تهران، تهديدهای وزير اطلاعات و مقاماتِ قوه قضائيه به «برخوردهای بيرحمانه با معترضان که باعث عبرت ديگران شود!» صرفا" برایِ ترساندن مردم از ادامه اعتراضات و «خانه نشين کردن مردم»است. کودتاچيان می دانند، که قدرت مقابله با همه مردم را ندارند و از هر راهی برای حبس کردن مردم در خانه ها استفاده می کنند. در اين راه از شايعات و اخبار وحشی گری خود هم استفاده می کنند. مثلا" شايع می کنند «حکم تير» داريم! «زندانهای مخوف» تدارک ديده ايم! به زودی عده ای را اعدام می کنيم! و حتی برای ايجاد وحشت بيشتر، خبرهای جنايات خود را هم «منتشر» می کنند. اينطور مردم را ترسانده و موقتا" در خانه ها حبس می کنند. در قدم بعد به حبس و بازداشت و سربه نيست کردن چهره های محبوب مردم می پردازند و با ترس و رُعب و وحشت، «آرامش گورستانی» در کشور حاکم می کنند تا دولت کودتايی خود را «مستقر» و مسلط نمايند.«بزرگترين اشتباه مردم» ترسيدن از کودتاچيان و در خانه ماندن است. زيرا وقتی دولت کودتا «استقرار» پيدا کند، دامنه دستگيريها و حکومت نظامی و حذف مخالفان گسترده تر می شود و مثل حکومتهای سرکوبگر صدام حسين و پينوشه «قوام و تسلط» پيدا می کنند و جنايات و ظلمهای وسيع تری خواهند کرد. گورهای دسته جمعی که بعد از سرنگونی دولت صدام حسين در عراق پيدا شدند، گواه اين است که کشتن و حذف مخالفان صدام، دامنه دارتر از آن چيزی بود که مردم عراق حتی تصّورش را می کردند. آدم ربايی های بعد از کودتا و مرگهای دسته جمعی، بعد از «استقرار دولت کودتا» انجام می شود و مردم نبايد بگذارند به هيچ قيمتی، دولت کودتا مسلط و مستقر شود.ترس مردم از کودتاچيان و «خانه نشينی» و فروکش کردن اعتراض ها، فقط راه را برای کودتاچيان راحت و هموار می کند تا قدرت غيرمشروع خود را مستقر کنند و سپس به «تسويه دسته جمعی» مخالفان تحت عنوان «عامل خارجی» و «جاسوس» و «برانداز» و «فريب خورده» اقدام می پردازند. در آن تسويه خونين، بزرگ و کوچک، دانش آموز و دانشجو و فعال سياسی و مرجع تقليد را جدا نمی کنند و «يکبار برای هميشه» هر احتمالی برای شکل گيری دوباره مخالفان خود را از بين می برند. «ترس» سلاح اصلی کودتاچيان است و آنها با ايجاد وحشت، بر سرنوشت مردم مسلط می شوند. و در مرحله بعد، «تسويه خونينی» انجام خواهند داد که مقابله با آن برای مردم، بسيار پرهزينه تر از اعتراضات فعلی خواهد بود.
نبايد بگذاريم «ترس از مرگ»، ما را امروز در خانه هايمان حبس کند، ولی «فردا» ما و فرزندانمان را در دامان همين جلادانی بيندازد که «مستقر تر» شده اند و آن وقت ديگر هيچکس «گريزی» از تيغ خونخوارشان نخواهد داشت. ترديد نکنيم که اعتراضاتِ امروز ما «کم هزينه تر» از «تسويه خونين» فرداست. «سلاح ِوحشت» را از کودتاچيان پس بگيريم و آنان را «خلع سلاح» کنيم. وگرنه اگر هم زنده مان بگذارند، بايد عمری «زير سايه وحشت» آنها زندگی کنيم. نمی دانم آن نوع زندگی ذليلانه و وحشتبار، اصلا" «زندگی» هست يا نه؟ و آيا ارزشی دارد؟گاهی بايد برای «حفظ زندگی»، با «مرگ» چهره به چهره شد و از آن نترسيد.
[
فرصت نوشتن وبلاگ بابک داد]
babakdad@hotmail.com

روحانيت در گذرگاه تاريخ

محمد برقعی رنگ متن
چکیده:
در این مبارزه-یِ سرنوشت ساز و آزادیخواهانه-یِ مردم با باند کودتاچی خامنه ای، مردم ایران با تکیه به یادبودهایِ تاریخی خود و نقش تاریخی روحانیون در پشتیبانی از جُنبش های مردمی، چشم به حوزه ها گشوده اند تا شاید که از آنجا فرجی بدست آید. از اینرو روحانیون مستقل ایران که مسئول تبهکاری هایِ روحانیون دولتی و باند خامنه ای در سه دهه پیش نبوده اند، در سر یک دوراهی سرنوشت ساز ِتاریخی قرار گرفته اند.
اين آخرين سنگر ِروحانیون مستقل ِشيعه است که اگر برای حفظِ آن با همه-یِ وجود نجنگند، چنان نابود می شوند که حتی در صورتِ از بين رفتن ِحکومتِ ولايتِ فقيه نيز امکان زيستِ سربلندانه در ميان مردم را نخواهد داشت.

سرآغاز:
برایِ فهم ِنقش ِروحانيت در صحنه-یِ سياستِ کنونی ايران لازم است نخست شناختی اوليه از عملکردِ آن داشته باشيم. بسياری از مردم بر آن هستند که کار ِروحانيت محدود به هدايت و آموزش و اجرایِ امور دينی مردم است. در حالی که روحانيت نقش ِبسيار وسيع تری داشته و دارد و روحانيتِ شيعه به دلايل ِتاريخی و نظری عملکردهایِ ويژه ای دارد که در روحانيتِ ساير ِمذاهبِ اسلامی و اديان ِديگر ديده نمی شود. نهاد مدنی
بسياری از اموری که در جوامع مدرن برعهده نهادهای مدنی است در ايران بر عهده-یِ روحانيت بوده و هست. دادن ِخدماتِ اجتماعی مثل ساختن آب انبار، تاسيس ِشفاخانه (بيمارستان)، تامين ِخدماتِ اجتماعی برایِ لايه هایِ محروم جامعه، دستگيری از فقيران از پول خمس و سهم امام، حل و فصل اختلافاتِ مردم، سازماندهی ِمردم در بحران ها و آفت هایِ طبيعی و اجتماعی، نماد قوم، محله، شهر و اصناف شدن مثل مسجد بزازها، آهنگرها يا انواع و اقسام هيئت ها و گاه مساجد به نام شهرها برای جمع شدن همشهری ها در شهر و ديار غريب به دور يکديگر مثل مسجد ترکها، هيئت همدانی ها و هيئت عزاداران سرچشمه و يا نارمک.
قوه قضائيه
تا قبل از رضاشاه و ايجادِ دادگستری روحانيت نقش ِقوه قضائيه را داشت و هنوز هم هر جا قوانين ِشرع مورد توجه است مثل بازار و بسياری از روستاها و بخشهای سنتی ِجامعه و بويژه در اموری چون ازدواج، ارث و مالکيت بر اراضی نقش موثری دارند، اما تا پيش از برقراری نهادهای مدرن ِحقوقی، شريعتِ قانون حاکم بود و آنچه در مقابل ِزياده خواهی و دست اندازیِ حاکمان و قدرتمندان بر اموال ِزيردستان و رعايا می ايستاد، روحانيت به عنوان متولی شريعت بود.
استقلال روحانيون تا پيش از صفويه، حکومت هایِ سنی مذهب را غاصب و ناحق می دانستند و پس از آن هم بر آن بودند که حکومت به عنوان نايبان امام زمان حق آنهاست که چون امکان و توانايی حکومت ندارند آن را به نيابت تا ظهور امام زمان به سلاطين و حاکمان وا می گذارند. اين ادعای بر حکومت دو خاصيت داشت:
۱ـ استقلال مالی
روحانيت با ايجادِ سيستم مالی به نام سهم امام، اين نهاد را از وابستگی مالی به حکومت رها کرد. اين خودکفايی را موقوفات و ديگر وجوه شرعی تقويت می کرد، تا جايی که برای اداره تمامی ِشبکه-ی خود حتی تامين مخارج طلاب نيازی به کمک دولتی نداشت و از آنجا که برایِ گردآوری اين وجوه از حمايت دولتی برخوردار نبود، لذا با تمام وجود به مردم و باورها و اعتماد آنان متکی بود و حربه-ی اصلی روحانيون برایِ وصول اين پول، باورهایِ دينی ِمردم و فشارهای اجتماعی بود.
۲ـ استقلال سياسی
قرنها زيست، زير ِدستِ حکومتهايی که غاصب می دانستند، روحانيت شيعه را چه از نظر تئوريکی و چه فرهنگی نيرويی ِمقابل حکومت يا مستقل از آن کرده بود. لذا در حالی که روحانيون اهل تسنن به فلسفه اطاعت از حکومت رسيدند و بر آن شدند که اطاعت از حاکم يا اميرالمومنين حتی اگر فاسق و فاجر باشد واجب است، روحانيتِ شيعه يا در قهر با حکومت سنی بود يا رقيبی برایِ حکومتِ شيعه و به دليل آنکه پايگاهِ قدرتِ آن مردم بود لذا در بسياری از موارد در مقابل حکام می ايستاد و از منصبِ قضا از مردم حمايت می کرد، لذا تا شکستن ِسنت "بست نشينی و تحصن" در اواسطِ حکومت رضاشاه، مردم ِموردِ تعقيبِ حکومت به بيرونی ِخانه-یِ روحانی ِمعتبر ِمحل، پناه می بردند تا فرصتی برایِ طرح شکايت و ثبوتِ ادعایِ بی گناهی خود داشته باشند. بدينسان روحانيتِ شيعه به عنوان ِيک نهادِ قدرتِ مستقل از حکومت در داد و ستد با آن قرار می گرفت و قدرتِ او نيز از حمايتِ مردمی می آمد و صد البته که در بسياری از موارد و بسياری از روحانيون از اين موقعيت برایِ ارضای منافع اقتصادی و سياسی و غيره خود نهايتِ استفاده را می کردند و "شريک دزد و همراه قافله" می شدند و شيخ و شاه، دست در دست هم به غارت خلق می پرداختند.
به هرحال، به دليل ِهمين پايگاهِ مردمی، آنان و استقلال ِمالی و سياسی شان از حکومت، تقريبا هيچ جنبش اجتماعی و سياسی در ايران به وقوع نپيوسته مگر آنکه روحانيت نقش مهمی در آن ايفا کرده باشد و در همه- ی اين موارد هم جمعی از روحانيون، جانبِ حکومتيان را گرفته و جمع ِوسيع تری، جانب مردم را. جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷ نمونه هایِ بارز ِآن هستند. اگر آيت الله سيد محمد کاظم خراسانی و علامه نائينی را در جانبِ مشروطه خواهان داشتيم، شيخ فضل الله نوری ها هم کم نبودند و اين دعوایِ مشروطه و مشروعه-یِ آنان همچنان تا زمان ما ادامه دارد. اگر آيت الله کاشانی به مصدق پشت کرد و با کودتاچيان ساخت، آيت الله زنجانی و غروی با همه وجود با مصدق ماندند.
به پشتوانه-یِ همين اعتبار و عملکرد و سابقه-یِ تاريخی بود که آيت الله خمينی قادر به بسيج توده هایِ عظيم مردم ِايران شد، آن هم مردمی که من سالها قبل در مقاله-یِ "انقلاب اسلامی در نامسلمان ترين کشور اسلامی" آنان را در مقايسه با بيشتر ِکشورهایِ اسلامی، کمتر پای بندِ شرع و مبادی به آدابِ دين معرفی کرده بودم. در حالی که در جوامع اهل سنت، روحانيت قدرتِ بسيج چندانی ندارد و از جمله در ترکيه، مصر، الجزيره، سوريه، اندونزی، سودان و ليبی اين احزاب و تشکل هایِ سياسی ِدينی هستند که مردم را بسيج و هدايت می کنند و روحانيت در آنها نقش فرعی و محدودی دارد.
انقلاب ۵۷
با پيروزیِ انقلاب، رهبريت آن که يک مرجع بود کوشيد عقيده-یِ حکومتِ دينی و حکومتِ ولی فقيه را بر جامعه روحانيت تحميل کند؛ عقيده ای که با تمام آموزش ها و سنت و تاريخ روحانيت شيعه در تضاد بود. و از همان اول، مراجع و علمایِ بزرگِ حوزه چون آيت الله گلپايگانی، مرعشی، شريعتمداری، قمی و علامه طباطبايی با آن مخالف بودند. قانون اساسی اوليه ای که مورد تاييد همه مراجع قرار گرفت بدون ولايت فقيه بود، اما موج انقلاب بود و توده-یِ به حرکت درآمده، لذا دو تن چون آيت الله شريعتمداری و قمی که در برابر آقای خمينی ايستادند، که سرکوب شدند و ديگران در برابر ِاين موج ِعظيم ِمردمی و قدرتِ آقای خمينی سکوت کردند و لنگ لنگان به دنبال قافله رفتند و همين عدم ِ همراهی ِآنان، گاه عنان ِخشم را از دست آقای خمينی بدر می کرد و به گلايه به مردم می گفت "اين پدر شما سالها چه خون دلی از دست اينان خورد" و يا وقتی که آنان مشاغل دولتی و بويژه قضاوت را نمی پذيرفتند بر آنان نهيب می زد که اينان از سر منزه طلبی و احتياطِ آلوده شدن به خطا از اصل ِحفظ و نگهداریِ حکومت اسلامی که امر واجب شرعی است پرهيز می کنند."
از اين روی ايشان و به پيروی از سياستِ ايشان آيت الله خامنه ای برای تسلط بر حوزه و زير ِمهميز کشيدن و در خدمت گرفتن ِنهادِ روحانيت دو سياست را در پيش گرفتند:
الف ـ تربيت نفرات تازه و روحانيت دولتی
مدرسه هایِ قضايی داير کردند که در اوايل با گذران يک دوره شش ماهه، طلبه ای قاضی می شد که آن همه مسندِ قضا بود و معدودی روحانيت حاضر به قبول سمت. بعد هم مدارس دينی، حوزه ها، دانشگاهها، کلاسهای تربيتی، و دهها نوع سازمان ِتربيت طلبه به طوری که در ظرف سی سال تقريبا برای سطح پايين تا متوسطِ روحانيت، آنقدر نيرو آموزش داده است که ديگر نيازی به ساختار ِسنتی روحانيت ندارد ولی هنوز زمان لازم دارد که اينان به سطح مرجعيت برسند.
به پست های حساس هم علمایِ صاحب اعتبار کمتر دست يافته اند، لذا آيت الله شاهرودی از مهاجرين عراقی سالهاست که بر عاليترين منصب قضايی کشور تکيه زده است. و برای جانشينی آقای خمينی مرجعی نيافتند جز آيت الله اراکی که چنان پير بود که حتی حواسش بر سر جای نبود.
ب ـ محدود کردن اقتدار و عملکرد روحانيت سنتی
با خشک کردن ِتدريجی ِسرچشمه-یِ مالی ِمراجع و علما يعنی وصول خمس و سهم امام و وجوه دينی مردم، همه-یِ طلاب و شبکه-یِ روحانيتِ زيردستِ مراجع را از دور آنان پراکندند. بعد هم با در اختيار گرفتن ِمساجد و تکيه ها و انتصابِ ائمه-یِ جمعه و حتی صدور مجوز برایِ منبر رفتن، راه ارتباطی ِاين روحانيون را با مردم، يعنی پايگاه قدرتشان بستند. بدينسان، هر مرجع و عالم ِمعتبری که به فکر ِجسارتِ مقابله و يا نقدِ حکومت می افتد نه بُنيه-یِ مالی ِ تجهيز ِنفرات را دارد، نه بلندگويی که صدايش را به گوش مردم برساند، لذا کافی بود چند طلبه-یِ دست آموز ِدولتی ستيزه جو را به سراغ او بفرستند تا او را سرکوب و خفه کنند.
ضربه-یِ کاری را در راه تصرف حوزه، تز "ولايت مطلقه فقيه" زد. نظريه ای که به نظر من اصلا برایِ مقابله و کنترل حوزه وضع شده بود، زيرا بر طبق فقه شيعه هر مجتهدی، مستقل الرای است و به رای خود می تواند عمل کند و هر شيعه ای هم می تواند مرجع تقليد خود را انتخاب کند و از احکام او پيروی کند. اگر نظريه-یِ "ولی فقيه" به دنبال حکومتِ فقها بود در نظر ِ"ولايت مطلقه"، فقها نيز تابع ولی و يا رهبر ِحکومت می شدند و ديگر هيچ کس به بهانه-یِ تقليد از هيچ مرجعی، راهی جز پيروی از دستوراتِ رهبر و صاحب کرسی ولايت نمی توانست برگزيند و در حقيقت، مراجع نيز تابع رهبر حکومت می شدند.
بدينسان، روحانيت دچار ِ"بحران نظری" شد. تمام آموزشها و سنتِ تاريخی آن مبتنی بر استقلال از حکومت و اتکاء بر مردم بود تا جايی که دکتر سروش در نقدِ اين وابستگی ِمالی ِآنان به مردم و در نتيجه تا حدودِ زيادی، پيروی از آنان می گويد " سقفِ شريعت بر ستون معيشت". در حالیکه رویِ ديگر اين سکه، که ايستادن در کنار مردم است، همان راهی ست که رهبران در هر جامعه-یِ دمکرات مجبورند بروند. به هر حال نام سنت و آموزش ِروحانيت شيعه مبتنی بر آن بود که حاکمان غاصب هستند ولی حال که خودِ روحانيت بر مسند حکومت نشسته است از کدام غصبی می توانند سخن بگویند، حتی در مورد سلاطين صفويه هم می توانستند بگويند که آنان سلطان هستند و در اوج خود، مرشدِ صوفيان، نه مثل حال که ولی فقيه و حاکم شرع مدعی وراثت و جايگاه پيامبر و امام هستند.
بحران هويت
روحانيتِ دولتی که بخش ِرو به گسترش ِجامعه روحانيت است، هرچه بیشتر از هويتِ سنتی ِروحانيت شيعه فاصله می گيرد، بيشتر شبيه روحانيتِ اهل ِتسنن می شود و حتی از آن هم دولتی تر. يک مشت کارگزاران دولتی. يک اداره ميان ِاداراتِ مختلفِ حکومتِ ولی فقيه که هر چه فرمانده و رئيس می گويد آنها هم مثل خدمه حکومتی و سربازان اطاعت و اجرا می کنند؛ کارمندان ِدولتی ایکه تخصص ِآنان آنقدر هم اعتبار ندارد که مثل پزشکان و متخصصان ِديگر تا حدودی استقلال داشته باشند.
روحانيتِ غيردولتی که از سنتِ استقلال ِروحانيتِ شيعه پيروی می کند همانطور که ديديم هر روز محدودتر و بی قدرت تر می شود. درست است که در اثر ِعملکردِ روحانيتِ حاکم، اين بخش از روحانيت هر روز به درستی به نظريه-یِ جدايی ِروحانيت از حکومت بيشتر ايمان می آورد و متوجه می شود چرا روحانيت شيعه قرنها بر اين فلسفه پای فشرده است. و چگونه به همين سبب از نفوذ اعتبار ِمردمی برخوردار بوده است، اما مشکل آن است که حال حکومت از جنس خود اوست و مردم هم اينان را از جنس همان حکومتيان می بينند و در حالیکه چماق ِحکومت بر سر و رویِ روحانیون ِمستقل نیز فرود می آيد، مردم با بیتفاوتی به چهره-یِ خونين و بدن ِکوفته-یِ آنها مینگرند و اين را دعوایِ قدرت در ميان ِدو قشر ِحکومتی و زورگو می پندارند؛ بويژه نسلی که در اين حکومت به دنيا آمده و با روحانيت در اين دوره آشنا شده است. مردم می گويند "آخوند آخوند است خوب و بدش يکی است". بی جهت نيست هيچ کس اين آمار را باور نمی کند که روحانيت، بيش از هر قشری زندانی سياسی دارد، لذا اين گروه علاوه بر "بحران نظری" دچار "بحران هويت" هم شده است نه روحانيت دولتی است و نه روحانيتی با پايگاهِ مستحکم ِمردمی. وقتی از زندان ِحکومت آزاد می شود راننده تاکسی هم او را سوار نمی کند و همين سختی است که بسياری از آنان را در مجلس خبرگان و درون حوزه هایِ دينی به مهره هایِ مطيع و ساکت تبديل کرده است، زيرا ديدند که آيت الله محمد شيرازی با همه اعتبارش چه آسان سرکوب شد و آيت الله منتظری که مانع سقوطِ کامل اعتبار مرجعيت شد، سالهاست خانه نشين شده است، کارهايی که نظام شاه جراتِ انجام ِیکی از آن ها را هم نداشت.
آزمون نهايی
با سرکوبِ بيرحمانه-یِ مردم در جريان ِپس از انتخابات و استيصال ِ مردم ِبی دفاع در زير چکمه-یِ بيرحم ترين نيروهایِ نظامی و امنيتی که جامعه-یِ ما به خاطر دارد، بار ديگر نگاهها به حوزه دوخته شده است. و حتی بی دين ترين ها به حافظه-یِ تاريخی خود مراجعه کرده و ياد پايمردی هایِ روحانيت را در بحران ها در دل زنده می کنند؛ هر چند همه-یِ اين خاطراتِ شيرين همراه است با خاطراتِ تلخ نامردمی هایِ روحانيون ِمتعصبِ کوردل و يا فرصت طلبِ سودجو. از شهيد اول و شکستِ سخت ما از روسيه تا صوفی کشی هایِ علمایِ زمان قاجار تا مشروعه خواهی ِشيخ فضل الله نوری تا نامردمی آيت الله کاشانی در حق نهضتِ ملی نفت تا آخوندهایِ درباریِ نوکر صفتی که پس از انقلاب رنگ عوض کردند و بر کشتار ِننگ آور ِزندانيان ِسياسی در سال ۶۷، چشم فروبستند، لذا نگاه مردم با بيم و اميد به حوزه دوخته شده است که آيا ممکن است از آنجا فرجی شود و ملت پناهی يابند از دست جنايتکارانی که هيچ مرزی را برای خشونت نمی شناسند، لذا دو راه در پيش پای روحانيت سنتی است:
۱ـ دفاع جانانه و سرسختانه از حق مردم
گفتنی است که هنوز سنتِ با مردم بودن در بخش ِغيردولتی روحانيت حاکم است. روحانيتی که با همه-یِ ضعف هايش از ميان تمام مراجع آن فقط يک تن (آيت الله نوری همدانی) به تاييد رهبر آمده است و دو سه تن سکوت کرده اند (آيت الله وحيد خراسانی و آيت الله جعفر سبحانی) ولی مابقی هر يک به نوعی جانب مردم را گرفته اند از جمله آيت الله ها جوادی آملی، موسویِ اردبيلی، صافی گلپايگانی، شبير زنجانی و حتی مکارم شيرازی که پيش از همه با دولتيان سر سازگاری داشت. و صد البته آيت الله منتظری که آبروی مرجعيت را حفظ کرده است و آيت الله صانعی که هميشه شجاع و پيشتاز بوده است و به دنبال آنان ده ها علمای صاحب نام چون آيت الله ها بيات زنجانی و موسوی تبريزی و عبدالله نوری سيد جلال الدين طاهری اصفهانی و غيره همه جانب مردم را گرفته اند.
اگر مراجع با قاطعيت پای پيش بگذارند مسلماً به دنبال آنان علما و روحانيون غيردولتی و علمايی از مجلس خبرگان خواهند آمد و نظام را با چنان بحران مشروعيتی مواجهه خواهند کرد که ناچار می شود که يا يک حکومت کاملا نظامی بدون مشروعيت بماند که سقوط دير يا زود آن حتمی خواهد بود يا تن ميدهد که حقوق مردم را به آنها بازگرداند و در برابر ِقضاوتِ درست و برحق، سر تسليم فرود آورد که اگر چنين شود اعتبار ِحکومتِ ايران يا تنها حکومتِ شيعه جهان که غم بزرگِ روحانيت حفظ آن است چنان بالا می گيرد که حسرتِ جهانيان می شود و روحانيتِ مردمی دوباره جايگاه تاريخی خود را پيدا می کند و از سقوط در پرتگاهِ روحانيتِ دولتی نجات پيدا می کند و دوباره روحانيت شيعه هويت واقعی خود را می بايد و موردِ احترام مردم قرار می گيرد و مردم حساب آن را از حکومت درباری جدا می کند.
۲ـ سکوت و يا حتی مخالفت سطحی
در اين صورت مسلماً حکومت آنان را به جد نخواهد گرفت و تن به هيچ تجديد نظر و قبول ِداوری مراجع نخواهد داد که هيچ، بلکه در صورتِ موفقيتِ سرکوبِ حرکتهای مردمی به دنبال يکايک آنان خواهد رفت تا يا سر آنها را زير آب کند يا سر آنان را به اطاعت در جلویِ تختِ خود خم کند و مردم هم با خشم و نفرت و حداکثر بی تفاوتی شاهد تحقير و لگدمال شدن آنان و برچيده شدن بقايای حوزه-یِ سنتی و تاريخی روحانيت شيعه و برآمدن روحانيت دولتی می شوند. سرنوشتی شبيه حزب توده.
کوتاه کلام آنکه اين آخرين سنگر ِروحانيتِ مستقل شيعه است که اگر برایِ حفظ آن با همه وجود نجنگند چنان نابود می شود که حتی در صورت از بين رفتن حکومت ولايت فقيه نيز امکان زيست سربلندانه در ميان مردم را نخواهد داشت.
محمد برقعی