پیشگفتار:
در پایین برگردانِ نامه-ی مهندس کورش زعیم هموند جبهه ملی ایران، به فرنشین دولت آمریکا باراک اوباما را میخوانید که هَشداری است به دُلتمردان آمریکا در پیوند با پیشگیری از دگرگون شُدنِ نام شاخابه-ی پارس و پرهیز دادنِ آنها از دُنبال کردن سیاست هایی که به یکپارچگی مرزی ایران آسیب بزنند. کشورهایی که سود خود را جدا کردنِ بخشی از خاک ایران از بدنه-ی این کشور جُستجو میکنند، «هوشمندانه» سیاست هایِ گام به گام را در پیش گرفته اند؛ نُخست نام آن بخش از خاک ایران را دگرگون میکنند که در هدف دارند، و سپس هاگ خویشنتاری (حق مالکیت) ایران بر آن بخش از خاک خود را زیر پُرسش میبرند و درگامه-ی سوم با یک تازش رَزمی به خاک ایران کار را به پایان میبرند. در زمانیکه حکومت اسلامی پدافندگری از خاک ایران را خویشکاری (وظیفه-ی) خود نمیداند، سهم 50% ایران در دریای مازندران را پیشکش روس ها میکند تا با گرفتن پایندانی (تضمین) از آنها چند روز بیشتر به هَستی ننگین خودش ادامه بدهد، و در برابر گوگال (جعل) نام شاخابه-ی پارس از سویِ همسایگان عرب خاموش میماند، پدافندگری از خاکِ ایران خویشکاری (وظیفه-ی) هر ایرانی میهندوستی است که در چهارگوشه-ی جهان زندگی میکند. خُورتاکی (مسئولیت) پدافندگری از خاک ایران هم اکنون میتواند از راه نگارش نامه هایِ هُشدار دهنده به بارک اوباما و دولتمردانِ سرشناس آمریکا انجام گیرد تا آنها در سُخنرانی هایِ رسمی و وَدایش های (تصمیم های) کشوریشان هاگِ خویشنیتاری (حق مالکیت) مردم ایران بر شاخابه-ی پارس و پاسداری از یکپارچگی مرزی ایران را آویزه-یِ گوششان کُنند.
سرآغاز:
پرزیدنت براک حسین اوباما
کاخ سپید، واشنگتن، ایالات متحده امریکا
رونوشت: وزیر خارجه ایالات متحده امریکا
پرزیدنت اوبامای گرامی،
دو دلیل برای نوشتن این نامه به نام یک کنشگر سیاسی ایرانی به شما دارم. یک دلیل، بزرگداشت سالروز نجات پاره ای از میهن من توسط ایالات متحده از تصرف اتحاد جماهیر شوروی در سال 1946 است، و دلیل دیگر اقدام رسمی اخیر نیروی دریایی امریکاست که برای ارضای عقده های شیخ هایی که میزبان ناوگان ایالات متحده در خلیج پارس هستند انجام گرفته است. رفتار نیروی دریایی که برخلاف همه آن ارزشهایی است که امریکا ادعا می کند، چون راستی و عدالت، به منافع درازمدت امریکا در منطقه خدمت نخواهد کرد. این اقدام شگفت انگیز ضربه سختی به جایگاه و غرور ملی ایرانیان در سراسر جهان وارد آورده است و ایمان مردم ایران را به ارزشهای امریکایی که شما تلاش می کنید بباورانید و ترویج کنید سست کرده است. سیاست رسمی نیروی دریایی در کاربرد یک نام ساختگی، بجای نام تاریخی خلیج پارس – که سازمان ملل متحد از آغاز اعلام کرده بوده است – شاید نشانگر تغییر چشمگیری در سیاست ایالات متحده و رویگردانی از منافع مشترک استراتژیک با ایران فقط بخاطر ارضای نیازهای سیاسی یا اقتصادی کوتاه مدت است.
ما درک می کنیم که تزریق ثروت شیخ های عرب به اقتصاد بیمار امریکا که شما تلاش در بهبود آن دارید مهم است، ولی این شیخ ها در هر حال همیشه ثروت خدادادی خود را به امریکا و دیگر کشورهای غربی انتقال می دهند. آنها هستند که باید شما را نوازش کنند که به آنها پناهگاه بدهید تا از از حساب پس دادن به مردمشان حفاظت شوند، نه شما آنها را. ما همچنین درک می کنیم که دولت شما می کوشد مورد محبت دولتهای کوچک عرب در خلیج پارس شود تا آنها تبدیل به سنگری علیه جمهوری اسلامی شوند، ولی ضرورت ندارد که این کار را به بهای از دست دادن ایران به عنوان یک متحد آینده انجام داد، یا به بهای هزینه اخلاقی مشارکت در تلاشی ایران. چشم انداز درازمدت شبه جزیره به ما می گوید که که همه این دولتهای کوچک و همچنین عربستان، در طی دو دهه آینده بی ثباتی اجتماعی و آشفتگی سیاسی شدید را تجربه خواهد کرد. مردم تحت ستم این کشورها برای حقوق سیاسی و انسانی خود برخواهند خاست و امریکا را سرزنش خواهند کرد. پل های پست سر خود را با ایران آینده نسوزانید، زیرا اگر ما از این چالش زمان گذر کنیم، در ترویج دموکراسی و حقوق بشر در منطقه با شما همکاری خواهیم کرد.
در حالیکه ادبیات دولت شما – پس از یک سال سازشکاری بی نتیجه با جمهوری اسلامی – اکنون، هرچند لرزان، علیه آنها هدف گرفته شده است، تایید این تغییر نام نمادین توسط نیروی دریایی امریکا می تواند یک اعلام جنگ اعلان نشده علیه مردم ایران، علیه تمامیت ارضی ما و علیه امید ما برای بازگشت احترام آمیز به جامعه جهانی تلقی شود. مردم ایران که از سازشکاری شما با جمهوری اسلامی در طول سال اول شما در کاخ سپید کلافه شده بودند، در طی تظاهرات اعتراض آمیز خود در سال گذشته خطاب بشما بانگ برآوردند که: "اوباما، یا با آنها یا با ما." ما پاسخ احتیاط آمیز شما را به مردم درک کردیم، ولی امروز شما با چالش بزرگتری در باورهای دهها میلیون ایرانی روبرو هستید، و آن واقعیت تلخی است که اکنون در سیاست کاخ سفید خود را آشکار می کند.
اکنون زمان حساسی برای مردم ایران است که از شرایط سخت دیکتاتوری خفقان آور، خشونت رسمی و فساد فرگیر رنج می برند. هنگامی که شما با لحنی احترام آمیز و پشتیبانانه با مردم ایران سخن گفتید، فرهنگ غنی آنان را ستودید و از تاریخ افتخارآمیزشان یاد کردید، مردم شما را باور کردند. مردم ایران مایل هستند بتواند شما را، آنچه را می گویید، به آنچه باور دارید و به آنچه می توانیم در آینده ای نزدیک با هم انجام دهیم باور کنند. ولی نشانه هایی که از واشنگتن به ما می رسد چندان امیدوار کننده نیست. برخی مردم اکنون می پندارند که فریب داده شده اند. دیدگاه خود من اینست که در سیاست امریکا نسبت به ایران بی ثباتی، بی تصمیمی و فقدان هماهنگی و همدلی میان دولت و کانون های سیاستگذاری دیگر وجود دارد و بهمین دلیل سیاست امریکا در نوسان میان این دیدگاه و آن دیدگاه است.
ایران وامریکا از سده هیجدهم با هم دوست و همبسته بوده اند، و این دوستی همانگونه که شما حتمن مطالعه کرده اید، با زنجیره ای از اشتباهات سیاستگذاری از آغاز دوران جنگ سرد، به پایان رسید.
در 1942، پس از اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، پادشاه ایران بوسیله بریتانیا مجبور به کناره گیری و تبعید شد. پرزیدنت روزولت بر تداوم نظام پادشاهی حاکم پافشاری کرد و در نتیجه ما فرصت خوبی را که برای برپایی نظام جمهوری داشتیم از دست دادیم. از جنبه مثبت، پرزیدنت روزولت همچنین اصرار داشت که تمامیت ارضی و استقلال ایران تضمین شود و نیروهای بیگانه پس از پایان جنگ از خاک ایران بیرون روند. او این خواست خود را تبدیل به یک قطعنامه کرد و به امضای هر سه کشور اشغالگر رساند. او یک رییس جمهور قدرتمند، خردمند و دوراندیش بود و به آنچه می گفت باور داشت.
یک نکته مثبت دیگر در روابط ایران و امریکا زیر فشار گذاشتن شوروی توسط پرزیدنت ترومن بود که از تخلیه ایران خودداری می کرد. وی روسها را تهدید کرد که اگر آذربایجان را تخلیه نکنند مسکو را بمباران اتمی خواهد کرد. در سال 1952، وی از ملی شدن صنعت نفت ایران پشتیبانی کرد و در پی آن با نقشه بریتانیا برای سرنگونی تنها دولت مردم سالاری که ایران تجربه کرده بود مخالفت نمود. او مردی بود استوار بر باورهای خود و به آنچه می گفت باور داشت.
مردم ایران این دو مرد را در یاد دارند.
دوستی میان ایران و امریکا تا 1953، هنگامی که پرزیدنت ایزنهاور مقاومت کمی نسبت یه نقشه بریتانیا برای سرنگونی دولت
محبوب ما نشان داد ادامه داشت. او هرگز دور اندیش نبود و در این مورد رییس جمهور ضعیفی بود. می دانم که می دانید از آن پس همه چیز در روابط ما در سراشیبی افتاد. در 1979، یک بار دیگر ایالات متحده نقشی را که قدرتهای دیگر آماده کرده بودند بازی کرد و شرایطی که ما اکنون دچار آن هستیم بوجود آمد. ما همیشه از ریاست جمهوری ضعیف در کاخ سپید آسیب دیده ایم؛ و ما آقای رییس جمهوری همه چیز را به یاد داریم.
کمکهای امریکا به عراق در طی جنگ علیه ایران نشانگر یک کوته بینی و انتقام جویی در سیاست خارجی بود. امریکا بار دیگر نقشه بریتانیا را بازی کرد که: " دو شیر منطقه باید وادار شوند یکدیگر را نابود سازند." این نشان داد که کاخ سپید، با وجود قدرت نظامی بی همتا، فقط توهم بزرگی در سیاست مدیریتی و برنامه ریزی استراتژیک دارد. بحث های کنونی و جاری و اقدامات درباره ایران توسط کانون های سیاستگذاری و دولت امریکا نشانگر آشفتگی و بی تصمیمی است. در حالیکه سیاستگذاران شما گوشهای خود به هر لابی و مشاور می سپارند، بازیگران قدرتمند دیگر در حال نوشتن سناریو و صحنه ای هستند که ایالات متحده در آن بازی کند. آنچه ما از دور می بینیم شرایطی است که ایالات متحده نباید در آن بیافتد. عراق و افغانستان این را اثبات کردند که تلاش امریکا موثرتر می بود اگر دوستان دست خود را صادقانه بازی می کردند.
از این فاصله دور، به نظر می آید که کاخ سپید، هرچند نیک اندیش، از اعتماد به نفس برخوردار نیست و می خواهد که هدایت شود. کاخ سپید که به مشاورانی با گرایش ها و وفاداری های پرسش انگیز گوش فرا می دهد، توان نظارت یا کنترل دوستان و هم پیمانانش را به وسیله یک سیستم اطلاعاتی موثر ندارد و برای سیاستگذاری به منابع اطلاعاتی چند منظوره با وفاداریهای چندگانه تکیه می کند.
این اقدام نیروی دریایی ایالات متحده ، که با بی اعتنایی به واقعیت های تاریخی و دستورالعمل های رسمی امریکا و سازمان ملل و فقط برای ارضای تمایلات کودکانه برخی حاکمان قبیله ای در خلیج پارس انجام گرفته، نشانگر ضعف در دولت امریکاست. اگر بخواهیم باور کنیم که بی اجازه فرمانده کل قوا (رییس جمهور) انجام گرفته است، از خود می پرسیم که آیا این اقدام خودسرانه و برای آسیب زدن به سیاست رسمی کاخ سپید است، یا اینکه رییس جمهور امریکا با مردم ایران فریبکارانه سخن می گوید.
شگفت انگیز آن است که شما، پرزیدنت اوباما، برخلاف تصور همه، گوشی شنوا نسبت به گروههای تندرو داخلی و خارجی درمورد تجزیه ایران پیدا کرده اید. تجزیه ایران، همچنانکه رییس جمهورهای خردمند روزولت و ترومن درک می کردند، در راستای منافع درازمدت امریکا نیست. یک پیامد فوری آن دهه ها بی ثباتی و خونریزی در منطقه خواهد بود. بی تردید، برخی دولتهای نوپا به دست گروه های مذهبی تندرو خواهند افتاد یا پناهگاه و پایگاه برای گروههای تندرو جهت حمله های تروریستی به همسایگان و به کشورهای غربی خواهند شد. آشوب و جنگهای داخلی بسیار بدتر از آنچه در ترکیه، عراق، افغانستان و آسیای مرکزی تجربه شده، از هرگونه روابط سازنده با غرب جلوگیری خواهد کرد. خونریزی در یوگوسلاوی هنگام فروپاشی نسبت به آنچه در اینجا رخ خواهد دارد بسیار کوچک خواهد نمود. و شما، آقای رییس جمهور، مسئول همه این رنج ها و همه جنایت های علیه بشریت که رخ خواهد داد و تصور ابعادش را هم نمی توان کرد خواهید بود. از خود بپرسید، آیا می خواهید میلیونها شهروند ایرانی و میلیونها ایرانی مهاجر با همه دانش و توانشان که فقط خواهان یک کشور با ثبات و آزاد هستند در سوی شما باشند و به امریکا باور داشته باشند و به آن اعتماد کنند، یا بدترین فاجعه انسانی قابل تصور را در وجدان خود داشته باشید؟
همچنین، به روند شرایط استراتژیک منطقه بیاندیشید. به چین بزرگ با اقتصادی که بزودی بزرگتر از امریکا خواهد شد با یک توان نظامی قابل توجه بیاندیشید که با گذر از روی کشورهای کوچک غرب خود بخواهد به غرب نزدیک شود. به هندوستان سی تا پنجاه سال دیگر بیاندیشید، قدرتمند و گرسنه منابع جدید. اینها هیچ کشور بزرگ نیرومند دارای نفوذ فرهنگی و اقتصادی را در راه خود نخواهند داشت. بیاندیشید که تروریست ها را به سوی غرب هدایت کنند. به روسیه بیاندیشید که اعتماد به نفس خود را بازیافته و منافع خود را با چین همساز کند، یا چین با هندوستان. هیچ کشور نیرومندی وجود نخواهد داشت که با قدرت اقتصادی و تکنولوژیک خود حایل میان آنها و غرب باشد. ترکیه، عراق و قفقاز در آینده ای نه چندان دور شاهد افزایش تنش های اجتماعی و احتمالا جنگ داخلی خوهند بود. اگر آتش در ایران بر پا شود، دود آن هوا را تا واشنگتن آلوده خواهد کرد.
ما می دانیم که شما مردی خردمند و آگاه هستید، شاید باهوشترین رییس جمهور از جان کندی تا کنون، ولی گاهی هوشیاری ما فدای هوشمندی ما می شود، زیرا همیشه رو به آسمان می نگریم و آنچه را روی زمین می گذرد نمی بینیم. شما جایزه نوبل را برای این دریافت نکردید که آورنده صلح بودید، دریافت کردید که آورنده صلح باشید. آیا چنین خواهید کرد؟ راهبرد سیاست کنونی در مورد ایران بوی صلح نمی دهد. دشواری های شما در افغانستان و عراق چند برابر خواهد شد اگر ایران یکپارچه نماند و نیرومند و دموکراتیک نشود. یک کشور آشوب زده به درد امریکا که نمی خورد هیچ، به درد مردم خودش و منطقه هم نمی خورد. حدس بزنید به میراثی که شما از خود بر جا خواهید گذاشت چه خواهد کرد: یک رهبر بالقوه تاریخی که با وجود هوشمندی، یک منطقه استراتژیک حیاتی برای منافع امریکا و ثبات جهانی را به خونریزی بیشتر، آشوب جبران ناپذیر و نفرت ژرفتر از امریکا کشاند.
اگر شما با راستی با مردم من سخن گفته اید، که من باور دارم نیت شما این بوده، پس این نتیجه را می گیریم که شما زیردستان تحت فرمان خود را نمی توانید کنترل کنید تا از سیاست رسمی پیروی کنند. اگر چنین است، شما کماکان اعتماد جهانی را از دست خواهید داد که نمی توانید قول ها و سیاست هایی را که اعلام می کنید اجرا کنید. مردم ایران تاریخ را به یاد می آورند، به گفتار اعتماد ندارند ولی به تعهد احترام می گذارند. بنابراین، در گام نخست، ما انتظار داریم که شما اقدام توهین آمیز نیروی دریایی را محکوم و ابطال نمایید. این نشانگر آن خواهد بود که امریکا به آنان که آرزوی آزاد نفس کشیدن را دارند ارج می نهد و خود قابل اعتماد است. سخنرانی های زیبا تاریخ مصرف کوتاه دارند.
با گرامیداشت،
کورش زعیم
هموند شورای مرکزی جبهه ملی ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر