۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

نه اسلام، نه قرآن، جانم فدای ایران


خشایار رُخسانی

خواندنِ تاریخ نامردمی ها و تازش ددمنشانه-یِ پیشوایان اسلام به ایران، همانند نمکی است که بر زخم کهنه-ی من پاشیده میشوند. فرتور (تصویر) درد و رنج مردم ایران درهنگام تازش این ددمنشان به این کشور و کشتارها و ناجوانمردی هایی که بر نیاکان ما روا داشته شد، مرا میرنجاند؛ فرتور (تصویر) کاروان بردگان زن و بچه و کُهنسالان ایرانی که در زیر آفتاب سوزان شنزارهای بیابان تشنه و گرسنه راهی عربستان میشدند تا پس از هزاران ناجوانمردی با آنها، آنها را در بازار مکه و مدینه بفروشند، همه به اندازه ای مرا افسرده میکنند، که مرا از خواندن ریزگان (جزییات) تاریخ این جَنوری ها (جنایت ها) بازمیدارند. از اینرو تاکنون نتوانسته ام که داستان این سنگدلی ها و نامردمی هایِ پیشوایان اسلام در ایران را موشکافانه و سامانمند (سیستماتیک) بخوانم و در باره-ی آنها پژوهش کنم. روزی که بتوانم بر سُهِش (احساس) خودم چیره گردم، پژوهش های دانشیک (علمی) در باره-ی این ددمنشی ها را آغاز خواهم کرد و برآیند کار را با زبان ساده و کوتاه شده در فرادست مردم ایران خواهم گذاشت، تا مردم ایران آگاه شوند و به خود آیند، و تا آنها بجایِ سوگواری برای «حسین تشنه لب» که کُرپانی (قربانی) گُستاخی و آزمندی به قدرت شد، برای فرزندان خردسال ایران و مادرانشان گریه و سوگواری کُنند که پس از چیره شدن تازیان بر این کشور، آنها را در غل و زنجیر با لبان تشنه و گرسنه و زیر آفتاب سوزان راهی بازار برده فروشان میکردند، و خدا میداند که چه اندازه از آنها در شنزارها از شدت تشنگی و خستگی جان داده اند. من بیگمان هستم که در آینده-ی نزدیک «جادو و طلسم اسلام» در این کشور اهورایی شکسته خواهد شد مردم ایران به خود خواهند آمد و در آن روز آنها بجای سیسد روز در سال سوگواری برای پیشوایان تازی همچون علی دژخیم و فرزندان قدرت طلب او همچون حسین و امامان گور به گور شده-ی شیعه که در کشتار نیاکان ما دست داشتند، برای یک روز هم که شده باشد، آنها سوگواری میهنی (ملی) برای کُرپانی های (قربانی های) هجوم تازیان ددمنش به کشور ایران و کشتار مردم این کشور برپا خواهند ساخت، تا بتوانند برای یکبارهم که شده است خودشان را با غم و درد نیاکانشان در هنگام تازش عرب های ددمنش به این کشور اهورایی، همدرد بسُهَند (احساس کُنند).

هر گرفتاری را باید که بگونه ریشه ای گشود. گرفتاری مردم ایران با سرنگونی حکومت اسلامی و علی خامنه ای پایان نخواهد پذیرفت. خمینی گُجَستک (ملعون)، علی خامنه ای و حکومت اسلامی تنها شاخ و برگ یک درخت بدشگون و اهریمنی ای هَستند به نام اسلام که تا ریشه-ی آن در این کشور اهورایی کنده نشود، هرچند سده یکبار شاخه و برگ دوباره خواهد زد. این حکومت خودکامه-ی اسلامی تنها شاخ و برگ این درخت و برآیند آن فرهنگ اسلامی است که برای چهارده سده است که مردم ایران را برای پذیرش ستم و فرهنگ دیکتاتوری آماده ساخته است. از اینرو گرفتاری بُنیادین ما تنها حکومت اسلامی نیست، بلکه همین فرهنگ وارداتی اسلامی است که هیچ ریشه ای در فرهنگ نیاکان ما و ایرانیان پیش از اسلام ندارد. تا هنگامیکه ریشه-ی اسلام در این کشور اهورایی کنده نشود، حکومت های خودکامه همانند حکومت اسلامی خودشان را باززایش خواهند کرد. ما جوانان ایران امروز سرفراز هستیم که میخواهیم یکبار برای همیشه ریشه-ی همه-ی گرفتاری های مردم ایران را از جا بکنیم. اروپا زمانی توانست خودش را پس از هزار سال زندگی در تاریکی، نادانی و بدبختی از ستم کلیسا رها سازد و امروز پرچمدار دانش، آسایش و بهزیستی شود که فرهیختگان اروپایی توانستند فرهنگ نیاکان یونانی خودشان را بازشناسند و با آن در برابر ستم کلیسا ایستادگی کنند. اکنون نوبت ما ایرانیان است که با الگو کردن رفتار اندیشمندان اروپایی در دوران روشنگری اروپا، ما هم به دین و فرهنگ نیاکان شکوهمند و سرافراز نیاکان خودمان مزدیسنا بازگردیم و با تکیه به دین و فرهنگ نیاکان سرفراز خودمان، ریشه-ی دین اهریمنی اسلام را برای همیشه از این کشور اهورایی برکنیم.

تنها آن دینی درخور ارج و آزَرمِش (احترام) است که به دین های دیگر نیز ارج گذارد. بدبختانه اسلام در این بُنپایه (اساس) نمیگُنجد. اگر بخواهیم که در آینده در یک جهان پُر از آسایش و آشتی و بدور از جنگ و این نماگاه هایِ ترسناکِ «خودکُشی های انفجاری» زندگی کنیم که درخور جایگاه آدمی نیست، چاره ای نداریم بجز اینکه دین اسلام را در این جهان خاکی ریشه کن کنیم و پایبند بودن به این دین را گُناهی بزرگ بشماریم و پیروان آنها را به گُرم (جرم) گُناه دادرسی کنیم. پیروان دین اسلام که این فرازها (جمله ها) را میخوانند، باید پیش از برجسته کردن رگ گردنشان از سر خشم، کلاه شان را کادیک (قاضی) کنند و از خودشان بپرسند که اگر همین امروز یک گروه هَنجُمَنی (اجتمایی) بخواهد از یک دولت دمکراتیک پروانه-ی کار سیاسی بگیرد که در بُنیادنامه اش (اساس نامه اش)، راهزنی راه درآمدهای پولیش باشد، نفرت بپراکند و برای کُشتار پیروان دین های دیگر فرارسانی کند (تبلیغ کند) و هاگ های هَنجُمَنی (حقوق اجتمایی) زنان را از آنها بازستاند، آیا شما میپندارید که این چنین گروهی بتواند پروانه-ی کُنشگری سیاسی از یک دولت دمکرات بدست آورد؟ اسلام در گذشته توانست به زور شمشیر خودش را به همبودگاه های آدمی بپذیراند. اگر امروز هبودگاه جهانی دارد این دین را برمیتابد تنها برای این است که یک میلیارد آدم ناآگاه کوکورانه به آن باور دارند که نه قرآن را خوانده اند و نه به اندازه-ی نخودی با درونمایه-ی دات های (قانون های) نامردمی این دین آشنایی دارند و نه هرگز از انگیزه-یِ پیدایش آن آگاهی دارند که تنها سروری عرب ها بر کشورهای همسایه و غارت آنها را هدفِ خود کرده بوده است. جالب اینجاست که مردم و کشور ایران برای شش سد سال در سایه-ی ترسناک اسلامی گرفتار شده بودند که خلیفه هایِ آنها هرگز به اسلام باور نداشتند و آرَنگِ (شعار) آنها نیز پیوسته این بوده است که :« بخورید و ببرید که نه پیامبری درکار بود و نه جبرئیل فرستاده-ی الله.

 
هرکس کو دورماند از اصل خویش بازجوید روگار وصل خویش


۱ نظر:

  1. آفرین و دستمریزاد

    با سپاس بسیار از این جستار نیک و آموزنده شما...

    شاد زی‌ مهر افزون

    پاسخحذف