۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

شگفتی هایِ ناگُفته-یِ قرآن


امین قضایی

چکیده:

با آنکه بیش از یک میلیارد مسلمان قرآن را سُخن خداوند میپندارند، و در درازای زندگی تا مرگشان، دستورهای قرآن در سرنوشت آنها نقش بزرگی را بازی میکند، ولی کمتر کسی از آنها این نسک (کتاب) را خوانده است تا به پارادُخش های (تناقض های) درونی، و پریشان گویی هایِ آن پی ببرد. در نوشتاری که در پایین آمده است، نویسنده با یک بررسی دانشیک (علمی) که در نوشته های قرآن کرده است، و همچنین با پیدا کردن کاستی های قرآن در نگاهی که این نسک (کتاب) به داستان آفرینش و پیدایش جهان و سامانه-ی خورشیدی دارد و سنجش این کاستی ها با دستاوردهای دانشیک نوین جهان، نشان میدهد که قرآن نمیتواند سُخن خداوند باشد. زیرا از آفریدگار کیهان و جهان اُمید میرود که او دستکم از سازوکارهایِ (مکانیزم های) آفریده های خودش آگاهی داشته باشد.

سرآغاز

نزدیک به میلیارد تن از مردم مسلمان در این گویال (کره ی) خاکی باور دارند که سُخنان خدا را در فَرادستِ خود دارند و آنرا در همان آغاز زایش در گوششان زمزمه می کنند و پس از مرگ نیز، بر گورشان می خوانند. ولی از میان این باورمندانِ کور دل (متعصب) کمتر کسی یافت میشود که قرآن را خوانده باشد و دادگرانه آنرا سُخن سَنجی (نقد) و بررسی کرده باشد. افزون بر اینکه در کشورهایی که زبان عربی زبان رسمی آنها نیست مانند ایران، رسم است که قرآن را مانند «وردی جادویی» و با آواهایِ کشیده به همان زبان عربی بخوانند. در اینجا زبان عربی مانند یک زبان رازوَرزانه و رازگونه ، دُرونمایه-ی راستین دین را از دست توده ها دور نگاه می دارد تا کسی به آشفتگی ها، پارادُخش ها (تناقضات) و ژاژپنداری هایِ (خرافات) سُخنانِ این نسک (کتاب) پی نبرد. به راستی، قرآن یک نسکی (کتابی) نیست که بدستِ نویسنده-یِ آن (الله یا محمد ابن عبدالله) در یک رَستَک (ترتیب) زمانی ویژه نوشته شده باشد، ونکه (بلکه) قرآن گردایه-یِ (مجموعه-یِ) کمی از افسانه هایِ «دوران کُهن» («عهد عتیق») است و افزون بر آن، سخنان و دستورهایِ محمد ابن عبدالله به پیروان خویش است که این داوش (ادعا) را داشت که آنها را راسته (مستقیم) از خداوندش الهام گرفته است. هتا بیشتر سوره ها، در یک زمان از سویِ محمد بیان نشده اند و یک خوانش (مطالعه-ی) سرسریِ نوشته، نشان می دهد که در درازایِ یک سوره، بارها دُرونمایه-ی (محتوای) نوشته دگرگون شُده است و روندِ افسانه سرایی قرآن دستخوش دگرگونی ناگهانی میگردد، بدون آنکه افسانه-ی تازه با نهاده-ی (موضوع) افسانه-یِ پیشین پیوندی داشته باشد؛ بدینسان که یک داستان بازگفته میشود (نقل میشود) و بدون اینکه به پایان برسد، ناگهان کنار گذاشته شده و داستان دیگری از سر گرفته میشود. روشن نیست چرا خداوندِ توانا، نتوانسته است ذهن خود و فرستاده اش را روی یک نهاده (موضوع) کُیان دهد (متمرکز کند). در پاسُخ به این پُرسش، زَندگران (مفسران) مسلمانِ قرآن، این اُوزوارش (توجیه) خنده آور را میآورند که دگرگونی ناگهانی نهاده-ی (موضوع) داستان هایِ قرآن برای این است که شکیبایی خوانند سر نرود و جوراجوری (تنوع) نوشته نگهداشته شود.!! براستی اگر ادبیات جهان از دانانُما هایِ (سفسطه کارانِ) یونان باستان گرفته تا داستان سرایان کنونی از این «فن بیان» خنده آور یاری میگرفتند، امروز بجز نهاده هایی (موضوعاتی) بی در و پیکر، چیزی از فرهنگ و ادبیات برجای نمی ماند؛ تنها بَسنده میکند که شما آشفتگی قرآن را با روایی و رَستَک (ترتیب) زمانی نسک (کتاب) «عهد عتیق» بِسنجید. به هر روی، نوشته-یِ قرآن در جایگاه یک آفریده-یِ ادبی و از روزن انسجام روایی اش، بسیار آشفته و درهم برهم است.
فرنودِ (دلیل) آشفتگی نوشته-یِ قرآن، به خُستُوانی (اعتراف) خود مسلمانان، بی سوادی محمد ابن عبداالله بوده است. او افسانه ها را بگونه-یِ لَبی (شفاهی) از زبان یهودیان میشنید و تا آنجا که یاده-ی (حافظه-یِ) او یاری میکرد آنها را برای پیروان خود بازمیگُفت. خود محمد ابن عبدالله در قرآن به این نهاده نمار کرده است (موضوع اشاره کرده است) :
"و [همين يهوديان]* چون با كسانى كه ايمان آورده اند برخورد كنند میگويند ما ايمان آورده ايم و هنگامیکه با همديگر خلوت میكنند، میگويند چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است براى آنان حكايت میکنید تا آنان به [استناد] آن، پيش پروردگارتان بر ضد شما استدلال كنند. آيا فكر نمیكنيد "(* متن های داخل براکت از من نیست. این افزوده ها متعلق به ترجمه های رسمی قرآن است)
(سوره ی بقره – آیه 76)
و همچنین همانگونه که تئودور نولدکه، پژوهشگر سکولار قرآن، درنگریسته است، قرآن به سُستی یادهه-ی (حافظه-ی) محمد ابن عبدالله نیز در بیان این افسانه ها، پرداخته است :
«ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكنى»
(سوره ی الاعلی –آیه 6 )
برای اینکه کسی بتواند دریابد که این سُخنان، گُفته هایِ موجودی به نام خدا نمیتوانند باشند ، نیاز چندانی به بازکاوی (تفحص) و پژوهش مذهبی موشکافانه نیست. تنها بَسنده میکند که کیهان شناسی افسانه ای قرآن را با آمیغ هایِ (حقایق) دانشیکِ (علمی) امروز و هتا زمان خود محمد ابن عبدالله، بسنجید؛ برای نمونه امروز با پُشتگرمی به دانستنی هایِ نوین بیولوژی و دانش فَرگشت (تکامل) هیچ آدم تُهی مغزی نمیتواند باور داشته باشد که زایَک (نسل) آدم پس از گُذشت چند سدهزار سال به دو تن به نام آدم و حوا باز گردد. همه-ی ما میدانیم که آدم، مانند دیگر گونه هایِ جانوری، برآیندِ یک فرایندِ دور و دراز از فَرگَشتِ گُهَریک (تکامل طبیعی) است.
اُوزوارش (توجیه) و ماله کشی این پارادُخش ها (تناقضات) برایِ تفسیر کُنندگانِ قرآن به یک کوشش خنده آور و همچنین نَشُدَنی و اَتاوان (غیرممکن) فراروییده است. هر روزه هزینه هایِ هنگفتی خرج ماستمالی چرندیات و ژاژپنداری های ِ (خرافات) قرآن می شود. روامندانه (معمولا) این پارادُخش ها (تناقضات) را به سه روش ماله کشی میکُنند:

1. با یک اُستادنمایی ویژه ای به زبان عربی روی میآورند تا نشان دهند که واژگان در هر نهاده (مورد) از چَم (معنی) دیگری برخوردار است. ولی شوربختانه قرآن بویژه در زاب نُمایی (توصیف) پدیده هایِ زیستبومی (طبیعی) آنچنان آشکارا سُخن میگوید که تفسیر کُنندگان قرآن به سختی میتوانند به این شگرد چنگ اندازند.

2. شان نزول نوشته را به خوانندگانِ قرآن یاد آوری میکنند، و این درهالی است که هرگز روشن نیست این آیه ها در چه زمانی گفته شده اند و بیشینه-ی (اکثر) اُوزوارش هایشان (توجیهات شان) ساختگی است؛ اگرچه در نمونه هایی که در آن قرآن درباره-یِ پدیده های زیستبومی (طبیعی) روشنگویی میکند، تاکتیک "شان نزول" هیچ هَنایشی (تاثیری) ندارد، چون در هرهال کیهان در ناسازگاری با سامه هایِ هَنجُمَنی (شرایط اجتماعی) از سازوکارهای (مکانیزم) خودش پیروی میکند.

3. شگرد (تاکتیک) سوم را بیشتر، روشنبین های دینی به کار میبرند. اُوزوارش (توجیه) آنها برای نوشته-یِ قرآن بیشتر همانندِ «دوستی خاله خرسه» است ، چون می گویند که باید نوشته-ی قرآن را تندیسوار (تمثیلی) و ایرمانی (استعاره ای) برداشت کرد؛ به این چم (معنی) که الله در سُخنش راستینگی (واقعیت) را نگفته است، ونکه (بلکه) تنها از روش وامستانی (استعاره ای) بهره برده است! اگر این گفته را درست پنداریم، نوشته-یِ قرآن دیگر ارزش خود را در بَرهیختِ (استخراج) دستور و دات (قانون) از دست خواهد داد و هَمگی زیربنایِ دستورهایِ اسلامی سُست میشوند. ما در اینجا به پارادُخش هایِ (تناقضات) نوشته-ی قرآن با آگاهی و شناخت از زیستبوم (طبیعت) بسنده کرده و دو نمونه-یِ نُخست و واپسین را بررسی می کنیم.

1. شما زبان عربی نمیدانید پس سُخن نگویید.


نوشته-یِ قرآن هر جا برای اُستوانش (اثبات) وجود الله ، تلاش کرده است نشانه ای از پدیده هایِ زیستبومی (طبیعی) را بیاورد، یا سُخنی را به میان آورده است که بسیار ساده است و هر کودک ده ساله ای از آن آگاه است. برای نمونه:

هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكلُِّ شىَْءٍ عَلِيمٌ
اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد سپس به [آفرينش] آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد و او به هر چيزى داناست .
( سوره ی بقره ، آیه 29)

در افسانه هایِ یهودی و اسلامی، یهوه یا الله زمین و آسمان را در شش روز آفریده است، برای نمونه:«در حقيقت پروردگار شما آن خدايى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد» ( سوره اعراف آیه 54). بیگمان چنین پشیماری (ادعا) و گفته ای چرند است، زیرا از زمان پیدایش زمین 4،5 میلیارد سال و از هَستی کیهان نزدیک به 14 میلیارد سال میگُذَرَد. تفسیرکُنندگانِ قرآن از رویِ ناتوانی می اُوزوارند (توجیه میکنند) که شما زبان عربی نمیدانید چون در اینجا «روز»، چم (معنی) گامه (مرحله) را می دهد! ( اگرچه در «سفر آفرینش»، نسک (کتاب) یهودیان که محمد ابن عبدالله داستان هایش را از آنجا دزدیده است، او پیش از این روشن کرده است که «روز» تنها آرش (معنی) «روز» را میدهد و نه چیزی دیگر، یا مگر اینکه این تفسیر کُنندگانِ ماله کش در زبان عبری و آرامی هم کارشناس باشند! ). ولی هتا هنگامیکه این بهانه-ی نپذیرفتنی آنها را هم بپذیریم، باز چگونه میتوان آیه-ی بالا را اُوزوارید (توجیه کرد) که میگوید: «نُخست زمین بوجود آمده و سپس آسمان» !! آسمان و زمین در هر بازه زمانی و در هر گامه-یِ (مرحله-ی) من در آوردی، هم که بوجود آمده باشند، رَستکَ شان (ترتیب شان) دیگر جابجا نمی شود، به این چم (معنی) که نُخست کیهان بوجود آمده است و سپس سامانه-ی خورشیدی ( منظومه ی شمسی) و گویال (کره-یِ) زمین. اینجا دیگر تفسیر کُننده-ی نگون بختِ قرآن، باید لابلایِ واژگان بگردد و چم های (معنای) آنها را دگرگون سازد تا شاید از این دردسر بیرون آید.
ناگهان ما یک چیزی هم بدهکار می شویم. آنها می گویند:« شما زبان عربی نمیدانید، چون واژه-یِ "ثم" در زبان عربی گاهی به چم (معنای) "همچنین" هم میتواند بکار برود. اگرچه این نکته درنگریستنی است که واژه-یِ "ثم" در قرآن، 396 بار بکار رفته است و در همگی آنها آرش (معنای) "و سپس" را می دهد ، به جز این یکی!!!
از دیدگاهِ این زَندگران (مفسرین)، الله گفته است که:« ما آنچه در زمین است همه را برای شما آفریدیم و همچنین ( و نه سپس) آسمان را آفریدیم.» ولی اگر خدا میخواست این را بگوید چرا مانند دیگر جاهای قرآن به سادگی و شیوایی بهتر نگفت :«اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ.....؟» هر کسی ادامه-یِ داستان سوره ی بقره ، آیه 29 را بخواند متوجه میشود که فردید (منظور) قرآن اشاره به داستان آفرینش است :
" .....و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را میگمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد...."
همچنین خدا این رَستَک (ترتیب) زمانی را از یاد میبرد و در جای دیگر از قرآن می گوید :«آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است؟ سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد؟ و شَبَش را تيره و روزش را آشكار گردانيد، و پس از آن، زمين را با غلتانيدن گُسترد.»
در همین آیه-یِ بالا روشن است که محمد ابن عبدالله گمان میکرد که زمین هموار باشد و خدا آنرا مانند خمیر نان غلتانده و هموار کرده است!
ولی آیا براستی میپنداریدکه فردید (منظور) قرآن از این آسمانی که خدا هفتا از آنها را آفریده است، همین کیهانی است که در ذهن شماست؟ نه، آسمان برای محمد ابن عبدالله، سقفی است یکپارچه که هیچ شکافی در آن وجود ندارد و ستارگان مانند چراغ به آن آویزان هستند و این آسمان بدونِ ستون، مانند یک چادر برافراشته شده است! همچنین محمد ابن عبدالله که خود را شهر دانش میداند، گمان میکند که کوه ها برای این برپا شده اند که زمین تکان نخورد و گویا مانند میخ کاربُرد دارند:
«آسمانها را بیهيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد و در زمين كوههاى استوار بيفكند تا [مبادا زمين] شما را بجنباند.( سوره ی لقمان – آیه ی 10)
و آسمان را سقفى محفوظ قرار داديم [ولى] آنان از [مطالعه در] نشانه هاى آن اعراض میكنند ( سوره ی انبیا – آیه 32)
مگر به آسمان بالاى سرشان ننگريسته اند كه چگونه آن را ساخته و زينتش داده ايم و براى آن هيچ گونه شكافتگى نيست؟ ( سوره ی ق – آیه ی 6)
توان فرنود آوری ( استدلال) محمد ابن عبدالله مانند یک کودک ده ساله است. او می گوید :
"[همو كه] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند" ( سوره ی رعد- آیه 17)
محمد ابن عبدالله درشگفت است که چگونه از رودخانه ها موشکافانه به اندازه ی بستر شان آّب میگذرد، ولی خَرَد او به اینجا نمی رسد که این پدیده به واژگونه-یِ (برعکس) اَنگاشت (تصور) او است، زیرا آب در درازایِ زمان به اندازه-یِ گُنجایشی که دارد، بستر رودخانه را فرسایش می دهد و گسترده میسازد.

2. الله یک چکامه سرای (شاعر) بدون سُهش (احساس) است

چگونه میتوان این همه یاوه گویی ها را سُخن خدایی دانست که جهان را آفریده باشد؟ این چه خدایی است که در پیوند به چیزهایی که خودش آفریده است دانشی ندارد؟ برای اُوزوارش (توجیه) این همه گفته های بی سر و ته تنها میتوان به شگرد (تاکتیک) سوم چنگ انداخت. به این چم (معنی) که:«نوشته-یِ قرآن ایرمانی و وامستانی (استعاره ای) است و این نمونه از آیه ها، تنها جنبه ای سَروادیک (شاعرانه) دارد. اگر الله آهنگ بکارگیری زبان ایرمانی ( استعاره ای) دارد، پس چرا الله این نشانه هایِ ایرمانی (آیه های استعاره ای) را نشانه ای برای وجود و مِهَستی (عظمت) خودش می داند؟ [با اینکه الله در قرآن روشن بیان کرده است که پیامبر به کافران گوشزد کند که آنچه او میگوید چکامه (شعر) نیست.]

"خدا اينها را جز به حق نيافريده است نشانه هایِ [خود] را براى گروهى كه میدانند به روشنى بيان میكند." ( سوره ی یونس آیه 5)

یا "و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد و ستارگان به فرمان او مسخر شده اند مسلما در اين [امور] براى مردمى كه میاندیشند نشانه هاست"( سوره ی نحل – آیه 12)
یک نوشته نمیتواند همزمان هم ایرمانی (استعاره ای) باشد و هم نشانه و فرنودخواستی (استدلالی) برای وجود خدا و سزاواری و شایستگی برای پیامبرش؛ میتوان در یک چکامه (شعر) ستارگان را به چراغ آسمان همانند کرد ولی در این نمونه آوری، دیگر نمیتوان ره نمود آورد (استدلال کرد) که پس هتمن فتیله و نفتی هم وجود دارد که این چراغ را روشن نگاه داشته است. اگر خدا آشکارا میگوید که زاب نُمایی هایش (توصیفاتش) از پدیده های زیستبومی (طبیعی)، نشانه هایی برای مردم اندیشه گر هستند، پس این نشانه ها نمی توانند وامستانی (استعاره ای) باشند.
از آنجا که بهترین شگرد برای گُسترش و اُوزوارش (توجیه) ژاژپنداری هایِ (خرافاتِ) اسلامی، نادانی مردم است، بگذارید به یک نمونه ی دل انگیز اشاره کنم: به ما گفته اند که در قرآن وَرچ های (اعجازهای) دانشیک هست. یک نمونه از آنرا در نسک هایِ (کتاب های) آموزشی دینی در دبستان ها و دبیرستان ها به خورد کودکان و نوجوانان می دهند. برای نمونه خدا در سوره ی الرحمن آیه ی 17 گفته است :«رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ».
به چم (معنی): پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر
سپس زندگران (مفسرین) قرآن این آیه را یک ورچ (معجزه) و گواهی بر گِرد بودن زمین میدانند و میگویند:«چون، تنها هنگامیکه زمین بچرخد و گویالی (کره ای) باشد شایش (امکان) وجود دو خاور و دو باختر هست».
براستی که جای شگفتی است که یک آدم تا چه اندازه میتواند خود و دیگران را فریب دهد. راستی این است که این زندگران (مفسرین) از نادانی من و شما در دوران جوانی با بی شرمی سوء استفاده می کردند. پروانه بدهید به این فراپُرسش (مسئله) پاسخ بدهم. از هرچیزی در این جهان، یا یک عدد وجود دارد ( المغرب) ، یا دو عدد ( المغربین) و یا چندین عدد ( المغارب). خنده آور اینجاست که قرآن هر سر نمونه-یِ آنرا بیان کرده است :

«قال رب المشرق والمغرب وما بينهما ان كنتم تعقلون» (الشعرا - 28)

«رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» ( الرحمن – 17 )

«فلا اقسم برب المشارق والمغارب انا لقادرون» (المعارج - 40)
در برابر این فریبکاری دریده چه می توان گفت؟
در پایان بگذارید به یک نمونه ی دیگری از گفته های «دانشک» (علمی) الله در قرآن نگاهی بیاندازیم:«پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است
[كه] از کمر مرد و ميان استخوانهاى سينه زن بيرون میآيد
در حقيقت او [= خدا] بر بازگردانيدن وى بخوبى تواناست.
( سوره ی الطارق- آیه 6 و 7)
دانش فیزیولوژی قرآنی می گوید که آب منی مردان ( به گفته قرآن آب جهنده!) از کمر مرد میآید و نه از گُندِ گُنی (غُده-ی جنسی) تخم های او (!) و شاید تخم ها به رسم اعراب آن زمان، تنها به درد بازی کردن و ور رفتن می خورند! شوربختانه آزمون های (تجربیات) بیشمار محمد در پیوند با پیوستگی (رابطه-ی) جنسی، او را گمراه کرد. آزمون (تجربه-ی) وَرَنران بودن (شهوانی بودن) زنان از سینه خویش و یا «ناتوانی بدنی مردان در بخش کمر»، نشانی خوبی برای نشان دادن شگفتی های دانشیک در قرآن نیست!
با همه-ی این پارادُخش های (تناقض های) یافت شده در قرآن باید از خود بپرسیم آیا این شگفت آور نیست که هنوز در این جهان، یک میلیارد آدم باور دارد این افسانه ها و ژاژپنداری های (خرافاتِ ) قرآن، سُخنان خداوند هستند؟ با آنکه نسک (کتاب) قرآن با دستورهایِ ناهَنگَرتیکش ( بی مُحتوایش) و لغزش و کاستی آن در زاب نُمایی (توصیف) جهان، سرنوشت و زندگی بیش از یک میلیارد مسلمان را میسازد، ولی این مسلمانان هتا یکبار هم این نسک (کتاب) را که تا این اندازه بر زندگی شان هَنایش گُذارده است (تاثیر گذارده است) نه خوانده اند و نه بررسی کرده اند.

















هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر