پیشگفتار از خشایار رخسانی
چکیده:
بهرام چوبین نابغه-ی رزمی جهان بود که شایستگی برپایی یک شاهنشاهی نوین را در ایران داشت. او میتوانست با شکست سپاه خسرو پرویز و همبستگان رُومیش، بُنیادِ یک شاهنشاهی نوین را در ایران بگذارد، و دودمانِ خسته و کُهنسال ساسانی را پس از چند سده فرمانروایی بر ایران، آبرومندانه کنار بگذارد و با برپایی یک دودمانِ تازه، جان تازه ای در سامانه-ی شهریاری در ایران بدَمَد. تنها از بهر اینکه بهرام چوبین از تیره-یِ پارتیان بود، پادشاهی او با ناسازگاری برخی از بزرگانِ پارسی در کشور رو در روی گشت. اگر بهرام چوبین با آن همه شایستگی، دلیری و آزوایش (نُبُوغ) رزمی که از آن برخوردار بود، بُنیاد گذار یک سامانه-ی نوین شهریاری در ایران میگشت، هیچ عربِ آزمندی با آزوَریِ (طمع) دستیافتن بر سرمایه های ایران، یارای تازش به این کشور را بخود نمیداد، کشور ایران شکوه و مَهَستی (عظمت) خودش را نگه میداشت و مسیر تاریخ بدست مُشتی تازی نافرهیخته و ددمنش که تنها دستیافتن بر گنج هایِ ایران را بهانه-یِ گسترش دین تازه-یِ خود کرده بودند، دگرگون نمیگشت و ایران برای چهار ده سده در گَندآبِ کنونی گرفتار نمی آمد.
پیشگفتار:
بهرام چوبین یکی از سپهسالاران شایسته هُرمز چهارم پدر خسرو پرویز بود که برای نُخستین بار از توانِ آتش افروزی نفت در جنگ یاری گرفت و توانست به کمک تیرهایِ دُوربُردِ آتشین (با بُرد چند فرسنگ) که با موشک های امروزین سنجش پذیر هَستند، تنها با داشتن یک نیروی نزدیک به 12000 هزار تن از پس چند سد هزار نیرویی برآید که یک خاقان تُرک برای نااَرمندی (ناامنی) و آسیب زدن به مرز هایِ اپاختر خاوری (شمال شرقی) ایران فراهم آورده بود. بهرام چوبین در هُنر جنگآوری یک نابغه-یِ رزمی و در توان شمشیرزنی سرآمد روزگار بود بگونه ای که در جنگی که با سپاه روم در اَپاختر (شمال) خاوری ایران کرد، او توانست در یک نبرد تن به تن پیش از آغاز جنگ یکی از سرداران رومی را تنها با یک زخمه-یِ شمشیر دونیم کُند؛ این سپاه را موریکیوس کایزر (قیصر) روم به درخواست خسرو پرویز به یاری او فرستاده بود تا خسرو پرویز تاج پادشاهیش را پس بگیرد. بهرام چوبین تنها از اینرو آن جنگ را ادامه نداد، که نمیخواست ایرانی خون ایرانی را بریزد.
بهرام چوبین شایستگی برپایی یک شاهنشاهی نوین را در ایران داشت. او میتوانست در آن جنگ با شکست سپاه خسر و پرویز و همبستگان رومی او، بُنیادِ یک شاهنشاهی نوین را در ایران بگذارد، و دودمانِ خسته و کُهنسال ساسانی را پس از چند سده فرمانروایی بر ایران، آبرومندانه کنار بگذارد و با برپایی یک دودمانِ تازه، جان تازه ای در سامانه-ی شهریاری در ایران بدَمَد. تنها از بهر اینکه بهرام چوبین از تیره-یِ پارتیان بود، پادشاهی او با ناسازگاری برخی از بزرگانِ پارسی در کشور رو در روی گشت. پناه بردن خسرو پرویز به موریکیوس کایزر (قیصر) روم و کُمک گرفتن رزمی از او برایِ نبرد با بهرام چوبین و بازپس گرفتن دیهیم پادشاهیش، بُزرگترین لغزش و پَژمَرگی (اشتباهی) بود که از خسرو پرویز سر زد و (دغاکاری ای (خیانتی) بود که او به ایران کرد. او در این فَرنافت (سفر) با مریم دختر موریکیوس کایزر روم اَروسی (عروسی) کرد و با اینکار راه ترسایان (مسیحی یان) را که دُشمن خونین و دیرینه-ی آیین ایرانیان بودند به دربار پادشاهی ایران باز کرد و همزمان نهالِ سرنگونی شاهنشاهی خودش و فروپاشی و شکستِ ایران بدست عرب هایِ بادیه نشین را گذاشت. برآیند زناشویی خسرو پرویز با مریم پسری بنام شیرویه بود. خسرو پرویز سپس تر کُرپانی (قربانی) ترفندِ پنهانی شیرویه با برخی از درباریان دغاباز (خائن) شُد که در آن زمان هفده سال داشت و به آیین ترسایان پرورش یافته بود [1]. شیرویه از بهر آزمندی در نگهداری فر شاهی، دستور به کُشتار همه-ی برادر و خواهر ها و خویشاوندان ناتنی خود را داد، بجز آنکه دو دختر خسرو پرویز پوراندُخت و آزرمیدُخت از خواهرانِ ناتنی خود را زنده گُذاشت. پس از مرگ ناروشن شیرویه که همزمان با نُخستین تازش عرب ها به مرزهای ایران بود، دیگر هیچ جانشین شایسته ای در دربار نبود که بخواست فر شاهی را بر سر گذارد و از خاک ایران در برابر تازیان پدافندگری کُند، بجز دختران خُردسال خُسرو پرویز که از کشتار جان بدر بُرده بوند.
اگر بهرام چوبین با آن همه شایستگی، دلیری و آزوایش (نُبُوغ) رزمی که از آن برخوردار بود، بُنیاد گذار یک سامانه-ی نوین شهریاری در ایران میگشت، هیچ عربی یارای تازش به ایران را بخود نمیداد، کشور ایران شکوه و مَهَستی (عظمت) خودش را نگه میداشت و مسیر تاریخ بدست مُشتی عرب نافرهیخته و ددمنش که تنها دستیافتن بر گنج هایِ ایران را بهانه-یِ گسترش دین تازه خود کرده بودند، دگرگون نمیگشت و ایران برای چهار ده سده در گَندآبِ کنونی گرفتار نمیگشت.
سرآغاز
اسپهبد بهرام مهران پُرآوازه به بهرام چوبین از کَهرمانان (قهرمانان) میهندوست ایران در دوران ساسانیان به شمار می رود. او در ری چشم به جهان گُشود و از خانواده مهران بود. در دوران ساسانیان بهترین افسران ارتش ایران از خاندان مهران برخاسته بودند. بهرام به شَوَندِ (علت) بلندی اندام و ماهیچه ای بودنِ بدن به چوبین (مانند چوب) نامآور شده بود. وی از سوی شاهنشاه ایران، خسرو هرمز چهارم فرمانروایِ چارك اَپاختر (شمال) باختری شُده بود [2]. در آن زمان، ایران به چهار اَبَر استان بخش شده بود كه هرکدام را چارک نوشته اند. وی از میهندوستان بنام ایرانی است که توختاری ( (وفاداری) خود را اُستوانیده است (به اثبات رسانده است). برخی از گُذشتهنگاران بر این باورند که دودمان سامانیان که فرهنگ و زبان پارسی را دوباره زنده کردند، از دودمانِ بهرام چوبین بودند.
کارهای بزرگ بهرام چوبین: ساخت جنگ افزاری تازه
بهرام چوبین هنگام بازدید از جایگاهِ فوران نفت خام در برزنِ بادکوب (باکو) در کرانه-یِ نیمروز باختری (جنوبی غربی) دریای مازندران و آگاهی از توانِ آتش افروزی این ماده، آهنگِ ساختن جنگ ابزار رزمی از آن را کرد و انجام این کار به هَندازگران (مهندسان) ارتش واگذار شد. در زمانی کمتر از یک سال، پیکانی ساخته شد که با موشک های امروزین سنجش پذیر است. این پیکان میتوانست از روی تخته ای که بر پشت اَستَر (غاتر) جای داده شده بود، گویِ آتشین و دوکی گونه ای را با کشیدن زره ای پرتاب کُند که آغشته به نفت خام بود و شیوه-یِ پرتاب آن همانند کمان بود. دستگاه از یک زه (روده خشك شده) و چوب گز [3] ساخته شده بود که آن را بر تخته ای سوار میكردند و دارای یک ماچه-ی باردار (ضامن) بود و پنج سرباز، کاروَرانِ (خدمه) آن را میساختند که دو تن از آنان کمانکش بودند، مردِ سوم نشانه گیری میکرد و همزمان فرمانده-یِ این آتشبار بود، مرد چهارم خویشکاری (وظیفه-ی) آتش ساختن در بخش آغشته به نفتِ پیکان داشت و ابزار آتش زا میرساند و مرد پنجم از اَستَر نگهداری میکرد و از هر یگانِ آتشبار، هشت نیزه دار پدافندگری میکردند.
نُخستین جنگ ایرانیان با تُرکان
28 نوامبر سال 588 ترسایی، ارتش ایران در جنگ با خاقان « شابه» در بلخ از جنگ ابزار تازه ای خود که در آن نفت خام بکار رفته بود بهره بُرد. در این جنگ، فرماندهی ارتش ایران را سرلشکر بهرام مهران، پُرآوازه به بهرام چوبین پذیرفته بود که در تاریخ رزمی جهان از او به نام یک نابغه-یِ رزمی نام برده اند. "هرمز چهارم" شاه آن زمان از دودمان ساسانیان، هنگامیکه شنید كه خاقان تُرک در اَپاختر باختری (شمال غربی) به گُستره-ی ایران در اَپاختَر خاوریِ خراسان اندر شده است [4]، و بلخ را کانون خود کرده است و آهنگ گُسیل نیرو برای فروگرفتن کابل و بادغیس را دارد، سرلشکرهای ایران را به برگُزاریِ یک نشستی در شهر تیسپون (مدائن نزدیک بغداد) پایتخت آن زمان ایران فراخواند و وَدایش (تصمیم) خود را به بیرون راندن خاقان از ایران به آگاهی آنها رساند. هرمز چهارم گفت که برپایه-ی واپَسین گُزارشی که به ارتشتاران سالار (سرلشکر نخستِ ارتش ایران) رسیده است، «خاقان شابه» دارای 300 هزار شمشیر زن و چند یگان پیل (فیل) جنگی است.
سرلشکرها پس از رَمِش اندیشه (تبادل نظر)، بهرام چوبین را برای انجام این کار بُزرگ برگزیدند و او این پَروانکی (ماموریت) را پذیرفت. بهرام از میان ارتش پانسد هزار نفری ایران، 12 هزار مرد جنگ دیده-یِ 30 تا 40 ساله (میانسال) را برگزید که سنگین وزن نبودند و میهندوستی آنان پیش از این اُستوانیده شُده بود ( به اثبات رسیده بود) و بیش از سایرین توانایی بُردباری در برابر سختی را داشتند و در جنگ، سواره و پیاده کارآزموده بودند. وی به هر سرباز سه اسب واگُذار کرد و با فراهم آوری هایِ بَسنده (کافی) آهنگِ بیرون راندن زردها را از خاک میهن کرد. بهرام به جایِ گُزینش راه هنجارین و شونیک (معمولی)، از تیسپون به اهواز رفت و سپس از راه یزد و کویر خود را به خراسان رساند به بدون اینکه خاقان بتواند از این جابجایی رزمی آگاهی یابد.
بهرام که در جنگ به نیرویِ روانی سربازان بیش از هر جنگ ابزار دیگری باور داشت، هر دو روز یک بار سربازان را گرد میآورد و برای آنان از مَهَندی (اهمیت) میهندوستی و خُورتاکی (مسئولیتی) که هر فرد در این زمینه دارد سخن میگفت و آنان را امید ایرانیان میخواند که میخواهند در آسایش و در آرامش و با فرهنگ خود زیست کنند. خاقان زمانی از این لشکر کشی آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ بازه (فاصله) داشت، و چون شنید كه بهرام با كمتر از 13 هزار سرباز آمده است چندان نگران نشد و با همه-یِ مردانی که توانایی تَرابُردِ (حمل) جنگ ابزار داشتند -- گُذشتهنگاران آنها را میان 100000 تا 300000 تن گزارش کرده اند -- برای رو در روی شدن با بهرام شتافت. بهرام به یگان هایِ آتشبار (نفت اندازان) سفارش کرد که جنگ را با پرتاب پیکانهایِ افروزه ور (شعله ور) آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان برهم خورد و آنها توانایی سامان دادن به آن را از دست بدهند. و به اسپواران (سوارانِ کماندار ، سواره نظام) فرمان داد تا همزمان با تازش یگان هایِ آتشبار، با تیر چشم پیل های جنگی را هدف بگیرند، و در این هنگامه، خودش با دو هزار سوار زبده جایگاه خاقان را هدف تاخت و تاز خود کرد. «خاقان شابه» که پیش بینی تَک راسته ( حمله مستقم) به جایگاهِ خود را نداشت، دست به گُریز زد و درهال گُریز با تیری در میان مهره های پُشت کمر کشته شد؛ سپاه آسیم ( عظیم) او از هم فروپاشید و پسر وی نیز سپس تر گرفتار آمد. این جنگ تنها یک روز به درازا کشید که از شگفتی های تاریخ جَنگاوری در جهان است.
پیکار با خسرو پرویز
هنگامی که بهرام سرگرم پس راندن خاقان به آن سوی کوههای پامیر و سین کیانگ امروز بود، شنید که در پایتخت، پسر شاه (خسرو پرویز) بر در برابر پدرش کودتا کرده است که بیردرنگ خود را به تیسپون در کرانه-یِ دجله رساند. خسرو پرویز فرار کرد و به امپراتور روم پناهنده شد و بهرام تا گُزینش شاه سپسین سررشته داری کشور را به دست گرفت. خسرو پرویز با دریافت کمک از امپراتور روم موریکیوس به جنگ با بهرام چوبین درآمد. در شب پیش از آغاز جنگ بخشی از ارتش ایران هم به خسرو پرویز پیوستند که بهرام پس از چند زد و خورد کوتاه، بیرون رفتن از میدانِ کشورمداری (سیاست) را بر ادامه برادرکشی و کُشتار ایرانی به دست ایرانی برتری داد که کاری ناپذیرفتنی بود و به خراسان بازگشت.
یاداشت ها:
[1] ایرانیان با الهام گرفتن از آموزش های آدم ساز اشو زرتشت، در گُزینش دین از بُردباری فراوانی برخوردار بودند.
[2] یك چهارم گُستره-ی ایران، از ری تا مرز اَپاختری (شمالی) گرجستان و داغستان کنونی که دربر گیرنده-ی ارمنستان، آذرپایگان و کردستان بود.
[3] گونه ای از درخت که در نَی سَنگ های (منطقه های) خشک میروید.
[4] تاجیکستان کنونی و اَپاختر (شمال) افغانستان
مرسی
پاسخحذف