۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

آن جریانی که بتواند سازماندهی، کند رهبری خواهد کرد


دفتر تولید سازمان خودرهاگران

شنبه 13 تیر 1389

چکیده:

رهبری و سازماندهی با هم پیوندی تنگاتنگ دارند. آن نیرویی رهبری میکند که سازماندهی کند و نیرویی که سازماندهی میکند، توان رهبری را هم بدست می آورد. آن بخش از مردم ایران که خواهانِ دگرگونی هَستند، به سه بخش تقسیم می شوند: 1) بخشی که باید آگاه شود تا به گاه و به موقع وارد میدان مبارزه شود. 2) بخشی که می تواند خودسازماندهی کند. 3) بخشی که آماده است و میخواهد که سازماندهی شود و زیر نظر یک مدیریت هدفمند کار کُند. برای به پیروزی رساندن جنبش، هر سه-یِ این بخش ها مورد نیاز هَستند. بخش نُخست به نام بستر اجتمایی جنبش و بدنه-یِ بُنیادین خیزش؛ بخش دوم به نام نیروی کُنشگر و موتور حرکت جنبش؛و بخش سوم به نام راهنمایِ جنبش در میدان مبارزه. گفتیم که نیروهای برانداز حکومتِ اسلامی میتوانند در یک کار گروهی همبسته یا ناهمبسته ولی همسو برایِ آماده کردن و پوشش دادن به این سه بخش باهم کار کنند. ولی این آشکار است که در میان این نیروها هرکدام که بتواند نقش آسه ای و محوری را – از نگر چَندی و چُونی (کمیت و کیفیت) – ایفا کند، جایگاه راهبری را بگونه-یِ خودجوش و سزاوار خواهد یافت.

سرآغاز:


یک سال پس از آغاز جنبش آزادیخواهی مردم ایران دو موضوع بُنیادین به نام کمبودهایِ ریشه ای آن پیشکشیده می شوند: رهبری و سازماندهی. این واقعیتی است که جنبش بی بهره از یک مدیریت (رهبری) کارآ و هدفمند و نیز بدونِ سازماندهی نیازین برای رو در روی شدن با دستگاهِ سرکوبِ حکومتِ اسلامی میباشد. درباره-یِ این که چگونه می توان به این دو نیاز ِویژه-یِ جنبش پاسخ گفت، سخن بسیار است، ولی به نگر می رسد که در یک واکاوی و تحلیل ارگانیک، برپایی پیوند میان این دو پرهیز ناپذیر باشد.

رهبر همان سازماندهنده است

بدور از گمان است که بتوان فرد یا جریانی را به نام رهبر یک جنبش بازشناخت ولی این رهبری از توانایی اجرایی بی بهره باشد. این نیرو نیز نمی تواند مادیت یابد مگر آن که در دل همبودگاه و جامعه کسانی باشند که بر پایه-یِ رهنمودهایِ این رهبری، کار و تلاش کنند و برای انجام آنچه گفته شده است، بها بپردازند. به سُخن دیگر، رهبری نمی تواند در چهارچوبِ سفارش و پند و اندرز و بیانِ آرزو، مرزین و محدود بماند؛ باید از مرز گفتار و نوشتار و گفتگو فراتر رود تا بتواند به یک راهنمایِ کُنشگر برای همگی یا بخشی از نیروهایِ جنبش فرارویید؛ به سُخن دیگر، وجودِ یک رهبری در جنبش باید ملموس و راستین باشد تا به کمکِ توان تاثیرگذاریِ ویژه و مادی خود، واقعیتِ بیرونی را در سایه-یِ کارایی و تاثیر خود بگذار و بتواند از بهر انجام اینکارها، نگر برخی را به خود اندر کشد و آرام آرام شایستگی اجتمایی بیشتر و بیشتر بدست آورده و در معادله-یِ قدرت پیشکشیده شود.
بدست آوردِنِ چنین ویژگی، ناگهانی و بختکی نیست؛ پیرو یک سری از قانومندی هایِ خردمندانه و آزمایش شده است. هر گروهی که بخواهد راهبری یک جنبش را بپذیرد باید عناصر و ساز و کارهای این کار را نیز دارا باشد؛ به سُخن دیگر، این گروه باید افراد و نیز راهکارهایی را بکار گیرد که بتوانند رهنمونی را که گروه میدهد در جامعه جابیاندازند و انجام دهند. بخشی از این نیروها و مکانیزم ها می توانند بگونه-یِ خودجوش به میدان درآیند، ولی بخش دیگری که بگونه-یِ روامند و بهنجار آغاز کننده-یِ جُنبش هستند، باید از پیش بگونه-یِ اندیشیده شده، برنامه ریزی شده و در یک سُُخن بگونه-یِ سازماندهی شده در این راه گام بردارند.
از همین روی سازماندهی و رهبری، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ نه رهبری بدونِ سازماندهی شُدنی است و نه سازماندهی بدون راهبری، برپا میشود.

بحث خودسازماندهی در این میان

خود سازماندهی نیز گونه ای از سازماندهی است. خودسازماندهی، آن بخش از سازماندهی است که بدونِ وابستگی به یک کانون یا مرکز برپا می شود. ولی «خودسازماندهی» با سازماندهی ِخودبخودی یکسان نیست. سازماندهی، دانش و زَبَردَستی ای نیست که خودبخودی به دست آید، نیاز به آن دارد که آزمون ها و تجربه هایِ گذشته گردآوری شوند، از آنها مفهوم سازی شود و با دانش نظری درآمیخته شوند و بر پایه-یِ واقعیت هایِ موجود و توانایی هایِ ممکن گردآوری و ارائه گردند. این کاری نیست که یک دانشجو، آموزگار و یا کارگر به تنهایی آن را بداند، بشناسد و بتواند انجام دهد؛ کاری نیست که بتوان به دست شانس و بخت واگذار کرد. باید روی آن کار ویژه انجام گیرد تا بگونه-ی روشن، دانش ِپیوسته به این سازماندهی به میانِ مردم برود، در دسترس آنان گذاشته شود تا آنگاه بتواند بدون نیاز به یک کانونِ رهبری، از سویِ نیروهایِ اجتمایی دُنبال شود؛ بازده-ی کار را خودسازماندهی مینامند.
در این جا می بینیم آن نیرویی که کامیاب شود، که این دانش سازماندهی را با درونمایه و محتوایی شایسته فراهم آورد، بساماند و آماده سازد و سپس امکان هایِ نیازین را بسیج نماید تا آن را بگونه-ی گُسترده در فرادستِ مردم بگذارد، در میانِ مردم ارزش و آبرو مییابد. این خود یک بخش از آن حرکتی است که برایِ مردم به چشم اقدامی نیکو و مثبت درنگریسته شده و میتواند برایِ جریانی که این مهم را انجام میدهد، شایستگی به دنبال آورد. چنین شایستگی اجازه میدهد که هَسته ها و گروه هایِ خودسازماندهی شده، بدون آن که با این جریان پیوندیِ سازمانی (ارگانیک) و مستقیم داشته باشند، رهنمودهایِ احتمالی داده شده از سویِ این جریان را – به نام راهبُرد ( استراتژی) یا تاکتیک – بپذیرند و در راستا و همسو با آن کار کنند. چَم این سُخن این است که چنین نیرویی از بهر اینکه در کار {خود} سازماندهی ِنیروهایِ اجتمایی کوشا بوده و به یک نیاز روشن و ویژه پاسخ داده است، میتواند تا اندازه ای نیز در نشان دادنِ مسیر آن، نقش داشته باشد.

نقش سازماندهی با مدیریت متمرکز

ولی این تنها یک بخش از کار است؛ بخش دیگر باز میگردد به چم و معنایِ ویژه و کمابیش شناخته شده-یِ سازماندهی. و آن این است که یک سازمانِ سیاسی خود اقدام به برپایی هسته ها و گروه هایی میکند که بگونه-یِ راسته و مستقیم در پیوند با او هستند. یعنی با درنگریستن به نکات امنیتی، تورینه و شبکه-یِ ویژه-یِ خود را میسازد و از آن برایِ پیشبرد برنامه ها و هدف هایِ تاکتیکی و راهبِردی (استراتژیکی) خویش بهره میبرد. یک سازمانِ سیاسی با یک اتاق فکر یکسان نیست و نمیتواند به پند و اندرز و پیشنهاد بسنده کند، و چنین چشمداشتی را داشته باشد که نیروهایِ ناشناخته، بر پایه-یِ گمان و احتمال، شرایط را دگرگون سازند. بنگر میرسد که بیشتر سازمان هایِ سیاسی تاکنون با این روش کار کرده اند. و آشکار است که این گونه کارها حتی در یک گستره 20 یا 30 ساله جز روشنگری، کارایی و تاثیر مستقیم دیگری نداشته باشند؛ ولی واقعیت هایِ اجتمایی و سیاسی براین پایه دگرگون نمیشوند،بلکه بر پایه-یِ کُنش ِروشن و ویژه از سویِ نیروهایِ اجتمایی ِآگاه و سازماندهی شده انجام میپذیرد. همه-ی موضوع بر سر چگونگی و کیفیتِ آگاهی و نیرویِ سازماندهی است.

پاسخی به نیاز کنونی جنبش

بدینسان می بینیم که در شرایط کنونی فرمولی که میتواند کامیاب باشد – و این چیز تازه ای نیست و آزمون ها تجربه های تاریخی کامیابی این را نشان می دهند – آمیزش ِهماهنگِ کُنشگری برای گسترش خودسازماندهی از یک سو و سازماندهی تورینه ها و شبکه هایِ ویژه از سوی دیگر است. جریانِ رهبریِ یک جنبش از دلِ آمیزش همگونِ این دو بدست می آید. به چم (یعنی) توانایی پیشکشیدن پیشنهادها و راهکارها و فراخوان هایی که بختی برای انجام شدن دارند. به سُخن دیگر در سایه-یِ چنین نیرویِ اجرایی، آن جریانی که توانسته است به این تورینه و شبکه-یِ آمیخته –که دربر گیرنده-یِ بخش خودسازماندهی شده و بخش دارای سازماندهی متمرکز است- هَستی بخشد، میتواند ایستکاری ها اعتصاب هایِ هدفمند و پایدار را سازمان دهد، بَست نشینی هایِ ویژه با هدف هایِ مرزین و محدودِ روشن را سازمان دهد، گردهمایی هایِ اعتراضی گسترده و پراکنده را سازمان دهد، گردهمایی هایِ اُستواری را برپا کند که در آنها روش هایِ مربوط به برخورد با سرکوب پیش بینی شده اند، به سوی راهپیمایی های بزرگ برود و حتی زمینه سازی برای شورش هایِ بُزرگ در راستایِ بازستاندنِ قدرت، فراهم ببیند.
شیوه-یِ آمیخته شدنِ این دو بخش از سازماندهی بدینسان است که بخش ِخودسازماندهی شده-یِ جنبش و بخش سازماندهی شده یکدیگر را رسا و تکمیل می کنند. فراموش نکنیم که هر یک از این دو بخش ،بدونِ دیگری نارسا است. در میدانِ مبارزه و اعتراض ها باید بتوان زنجیره-ی کاری را درنگریست: دریافتِ راهبُرد (فهم استراتژی)، تقسیم استراتژی به تاکتیک ها، واگرداندنِ هر تاکتیک به تکنیک هایِ ویژه و یا راهکارها. زمانی که هسته هایِ خودسازماندهی شده در میدانِ مبارزه هَستند، میتوانند با پُشتگرمی به راهکارها و تکنیک های مبارزه، بخشی از یک تاکتیک را بکار درآورند. ولی این احتمال تا اندازه ای دُشوار است که بتوان با پُشت دادن به گمان و احتمال، امید داشت که این هسته هایِ خودسازماندهی شده بتوانند بگونه-یِ خودجوش از به هم پیوستن تکنیک ها، همگی یک تاکتیک را اجرا کنند و سپس با پُشتگرمی به اجرای تاکتیک ها، راهبُرد (استراتژی) را به پیش برند. سپردن این کار به دست احتمال ها چندان خردمندانه به نگر نمی آید. از اینرو به یک بخش سازماندهی شده نیاز است که بتواند هسته ها و نیروهایِ خودسازمانده شده را که – از سویِ انبوه مردم بی سازمان همراهی می شوند- در انجام پیوستگی و هم بندی هایِ بالا میان تکنیک و تاکتیک و راهبُرد (استراتژی) یاری دهد و کار را از حالت رویدادهای بَختکی و ناگهانی بیرون آورد.

آرایش نیروها در میدان مبارزه

برای دستیافتن به این خواسته، بسیار نیازین است که یک شیوه-یِ هماهنگی میان این دو بخش وجود داشته باشد. به دُرُستی فرایند پیشروی جنبش به سه نیرو وابسته است: 1) بیشینه و اکثریت خودجوش ولی بدون سازماندهی 2) بخش کُنشگر خودسازماندهی شده-یِ جنبش 3) بخش سازماندهی شده-یِ جنبش.
بخش نخست نیاز به آگاهی دهی و فرارسانی (تبلیغ) دارد. بخش دوم نیاز به آگاهی و دانش خودسازماندهی دارد و بخش سوم نیاز به آگاهی و دانش سازماندهی و یاری های فنی و اجرایی دارد. سازمان هایِ سیاسی دگرگونخواه در درونمرز و برونمرز باید ببینند که کدام یک از این سه بخش را می توانند بپذیرند. یک بخش را ، دو بخش را یا هر سه را.
باید گفت که هیج سازمانی به تنهایی نمی تواند هر سه را در تراز و سطحی که مورد نیاز است انجام دهد. گُستردگی کشور، گوناگونی جمعیتی و ساختار اجتمایی و بافت جغرافیای اجتمایی بگونه ای است که انجام هر سه-یِ این کارها حتی از سویِ بزرگترین سازمان های اپوزیسیون نیز ناشدنی است. بنابراین انجام اینکار در تراز و سطح گُسترده، تنها می تواند از سویِ یک گردایه و مجموعه از نیروهایِ دگرگونخواه در درونمرز و برونمرز انجام پذیرد. این گردایه و مجموعه آنگونه که بایست و شاید برساخته از سازمان ها و گروه های همپیوند نیست، ولی یک هماهنگی میان آنها نیاز است که میتواند بگونه-ی فراگیر و ناراسته (غیر مستقیم ) باشد، ولی نباید پارادُخش و تناقض و ناسانی در آن باشد. زیرا وجود ناهمسویی میان آنها سبب می شود که تلاش های یکدیگر را بخَنزَکانند (خنثی سازند. )
از این نکته در مییابیم که برایِ نمونه این گردایه و مجموعه نمی تواند دربر گیرنده-یِ نیروهایی باشد که خواهانِ براندازی رژیم در همگی آن هَستند و آنهایی که خواهان پاسداری از رژیم ولی تنها خُرسند به دستیافتن به برخی از دگرگونی ها در آن هستند. این نیروها ممکن است به بگونه-یِ تاکتیکی با هم همسویی کنند، ولی از روزنِ برنامه هایِ راهبُردی (استراتژیکی) از یک گامه و مرحله-ی ویژه راه شان از هم جدا خواهد شد و کار می تواند نارسا بماند. از همین روی نیز این گردایه یا مجموعه میتواند بگونه-یِ خردمندانه و کُنِشیک از سویِ نیروهایی ساخته شود که دستکم در یک بخش از راهبُردِ (استراتژی) خود با هم اَنباز و مشترک هستند، ولی این بخش مشترک از راهُبرد، باید دستکم کنار زدن همگی رژیم را دربر بگیرد.
در این صورت نیروهایی که دگرگونی همگی رژیم را می خواهند میتوانند تا زمانی که همگی رژیم دگرگون شود، با هم تلاش کنند. و این تلاش در راستای 1) آگاه سازی بیشینه و اکثریت مردم 2) خودسازماندهی بخش کنشگران جنبش 3 ) سازماندهی هسته های ویژه-یِ کُنشگرا و عملیاتی با مدیریت متمرکز میباشد.
شکل ِاندرکُنش و تعامل میانِ نیروهایی که در این گردایه و مجموعه همکاری میکنند، بستگی به خود آنها دارد: برپایی یک جبهه-یِ یکپارچه، همکاری ویژه و آشکار، همکاری ضمنی و ناراسته (غیر مستقیم) و دیگر چیز ها. ولی این اشکار است که در این گردایه و مجموعه آن نیرویی سرنوشت ساز خواهد بود که در انجام این سه کار، بیشترین، بهترین،کاراترین و مردم پسند ترین روش را دنبال کرده است. به سُخن دیگر آن سازمانی که در انجام این سه وظیفه، بالاترین و نیرومندترین سهم را داشته باشد، بگونه-ی سرشتین و طبیعی، نقش راهنما را خواهد یافت و اگر با دیگر نیروها، دمکرات منشانه برخورد کند، میتواند نقش راهبری همگی گردایه و مجموعه را تا اندازه-یِ فراوانی در فرادستِ خود داشته باشد.


جایگاه سازمان خودرهاگران:

سازمان ما به نام یک سازمان سیاسی و فرهنگی در این میان تلاش خود را رویِ روشنگری بیشینه و اکثریت مردم از یکسو و فراگیر ساختن دانش خودسازماندهی، کُیان داده است (متمرکز کرده است). آشکار است که چنین کاری نیاز به ابزارهایی دارد که بتوان بکمکِ آنها پیام ها، آگاهی ها و بویژه آموزش ها را میان مردم بُرد. سازمان ما از توان فرآوری و تولید ادبیات و دانسته ها برای این هدف برخوردار است و میتواند هم کار روشنگری کند و هم فن و یافته ها و داده هایِ مورد نیاز را برای آموزش خودسازماندهی، در فرادستِ دیگران بگذارد. برایِ دستیافتن به این هدف، نیاز به یاری هم میهنان است تا بتوان سرمایه-یِ مالی نیازین را در راستایِ برپایی یک رادیو برایِ آموزش کنشگری، فراهم کرد. این رادیو ماهواره ای می تواند ویژه-یِ آموزش فن مبارزه باشد. چنانچه گرایشی به سهم داشتن در برپایی «رادیو آموزش کنشگری» دارید، با ما پرماس کُنید (تماس بگیرید).فراموش نکنیم فرمول رهایی پیچیده نیست: آگاهی (خودآگاهی) + دلاوری (خودباوری) + سازماندهی (خودسازماندهی). آدرس رایانامه برای پرماس (تماس) در راستای همیاری مالی و آغاز رادیو آموزش کنشگری:

فرستادنِ پیام به دنباله Donbaleh

tamas@khodrahagaran.org
http://khodrahagaran.org/Fa/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر