۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

یگانِستن میهنی (ائتلاف ملی)



 دکتر اسماعیل نوری علا


کوششی برای برونروفت از بُن بستِ یگانِستن (ائتلاف)، و یگانِستن بر سر برپایی سروری مردم

چکیده:
اندیشه-ی ساختن یک نیروی جایگُزین (آلترناتیو) و کُنگره-ی ملی در برونمرز دوسال پیش از سوی بخشی از سکولارهای ایران پیشکشیده شُد. در آغاز، اصلاح گرایان حکومتی با این بهانه که چنین نهادهایی در برونمرز میتوانند به جُنبش ایستادگی در درون کشور آسیب بزنند، با این اندیشه ناسازگاری میکردند، ولی پس از سرکوب جنبش سبزها و ناگزیر شدن اصلاحگرایان به بیرون آمدن از کشور، اگر چه آنها اندیشه-ی برپایی کُنگره ملی و ساختن یک نیروی جایگزین را پذیرفتند، ولی بجای همکاری با سکولارها برای برپایی یک کُنگره-ی ملیِ فراگیر و سراسری، آنها کوشش کردند که کُنگره-ی ملی خودشان را با رنگ اصلاحگرایی برپا سازند. در این میان حزب کمونیست کارگری نیز که به اهمیت برپایی چنین کنگره ای پی برده است، کوشش میکُند که آن کُنگره ای را برپا سازد که ایدیولوژی این حزب در آن چیره باشد. دستیافتن به یک یگانِستن میهنی (ائتلاف ملی) با اصلاحگرایان حکومتی و حزب کمونیست کارگری از اینرو امکان پذیر نیست که اصلاحگرایان خواهانِ نگهداری از همین ساختار حکومت اسلامی و قانون اساسی نامردمی آن با اندکی بهینه سازی و دگرگونی هَستند، و حزب کمونیست کارگری که با پیروی از ایدیولوژی کمونیستی هدف آن برپایی دیکتاتوری پرولتاریاست از بیخ و بُن به مردمسالاری «بُرژوایی»، آزادی اندیشه و ساختار چند حزبی باور ندارد. پس، در اینجا نیروهای سکولار-دمکراتی که خواهان جدایی دین و هرگونه ایدیولوژی از نهاد کشورداری هَستند و به یک قانون اساسی هماهنگ با منشور جهانی حقوق بشر باور دارند، ناگزیرند که باهم سازش کنند. راهبندانی که تاکنون از همبستگی نیروهای سکولار دمکرات پیشگیری کرده است دربرگیرنده-یِ پاسخ به پُرسش چگونگی شیوه-ی کشورداری و سرپرستی آینده-ی ایران بوده است: ساختارهایی که پیشنهاد میشوند دربرگیرنده-ی ساختار پادشاهی فدرالیسم یا نامتمرکز و یا جمهوری فدرالیسم و یا نامتمرکز است. راهکاری که میتواند این گرهگاه را بگُشاید روی آوردن به رای مردم ایران و پذیرفتن سروری آنهاست. اگر بپذیریم که هر گونه سازشی که امروز سازمان های سیاسی بر سر ساختار کشورداری آینده-یِ ایران باهم انجام دهند، و یا هر نویدی که در این پیوند بهم بدهند، زمانی میتواند ارزش اجرایی داشته باشد که در فردای فروپاشی حکومت اسلامی به رای مردم گذاشته و از سوی آنها پذیرفته شود، پس چه بهتر که سکولارهای دمکرات بجای به هدر دادن نیروهایشان در گفتمان های پایان ناپذیر و یا دلخوش کردن به نویدهای انجام نشدنی، در پی یک سازشی میهنی (ملی) باشند که زمینه-ی برپایی گزیدمان آزاد، مِهستانِ بُنیانگزاران (مجلس موسسان) را فراهم بیاورد و با اینکار داوری پایانی برای روشن شدن ساختار کشورداری را به رای مردم و نمایندگان آنها در یک مِهَستان بُنیانگزاران (مجلس موسسان) واگذار کُنند.

سرآغاز

اندیشه-یِ ائتلاف نيروهایِ سياسی، ايجاد «کنگرهء ملی» و ساختن يک «آلترناتيو» پذیرفتنی و باورکردنی در برابرِ حکومت اسلامی، اندیشه-ی چندان تازه ای نيست، و براستی در سراسر سه دهه-یِ گذشته هر پیکارگری همواره گوشه-یِ چشمی هم به این موضوع داشته است. ولی تنها آغاز جنبش سبز، سرکوب شرکت کنندگان در آن، ناتوانی بخش بیشتر سکولار ـ دموکراتِ اين جنبش در داخل کشور از داشتن تريبونی برای خود، و مهاجرت بسياری از اصلاح گرایان حکومتی ـ که خود نشانه-یِ پايان امید به پیمانِ اصلاح گرایی و جابجا کردنِ کوشش های سياسی به برونمرز است ـ موجب شد که اکنون اين «پيشنهاد» ـ بر این پایه که میتوان و بايد در جو آزادِ بیرون از کشور دست به «آلترناتيوسازی» زد ـ  بیشتر از هميشه جدی گرفته شده و در بالای برنامه های بسياری از شخصيت ها و گروه های سياسی مخالف حکومت اسلامی گذاشته شود. سپهر سياسی اپوزيسيونِ برونمرزی اکنون چنان است که اين پيشنهاد نه تنها پیشکشیده شده و جا افتاده است، وآنکه هم اکنون سه جريان روشن سياسی از «آلترناتيوهای خود» سخن می گويند و برخی از آنها بر سر پدافند از «پیشنهاد آلترناتیوسازی خود،» دست به تازش با ديگران زده اند.
پس از 22 بهمن 88 و فروکش کردن شعله های جنبش سبز، نخستين گروهی که در راستای اين برنامه آغاز بکار کرد به مجموعه کسانی تعلق داشت که خود را سکولار، دموکرات، انحلال طلب و آلترناتيوساز معرفی کردند و باور داشتند که از يکسو بايد سکولار دموکرات های انحلال گرا را گرد هم آورد، و از سوی ديگر از تشکلی فراحزبی ـ فرا ايدئولوژيک که بر اثر اين گردهمآئی بوجود می آيد در راستای ايجاد ائتلاف نيروها به قصد آلترناتيوسازی سود جست. اکنون، پس از دو سالی که از آغاز کوشندگی های سکولارها سپری شده است، می توان ديد که اگرچه اغلب گروه های مخالف حکومت اسلامی اين اندیشه را پذيرفته اند، ولی آنها بجای گام برداشتن در راستای ائتلافی به همين آهنگ، راه مخالفت و موازی سازی را در پيش گرفته و در راستای ساختن آلترناتيوهائی «خودی و ویژه» دست بکار شده اند.
دومين گروه که دربرگیرنده-ی همه-یِ کسانی است که در اردوگاه اصلاح گرایی پرورش يافته و شکل گرفته اند، پس از مدتها مخالفت با اندیشه-یِ آلترناتيوسازی ـ آن هم به بهانه اينکه «آلترناتيو هم اکنون در ايران وجود دارد (موسوی ـ کروبی) و ساختن آلترناتيو در برونمرز به ناتوانی جنبش ایستادگی در درون کشور می انجامد ـ» در پایان، با پذيرفتن اندیشه-ی برپایی آلترناتيو در بیرون از کشور، میکوشد تا اين نهاد بدستِ سکولار ـ دموکرات های انحلال خواه ساخته نشود؛ و اکنون نيز، همزمان با نااميدی از بَهینه سازی حکومت اسلامی، میخواهد که آلترناتيوی «خودی» را بوجود آورده و آن را به نام گزينه بُنیادین برای جانشينی حکومت اسلامی ارایه دهد. بنابراين، آنها، در برابر اردوگاه انحلال خواهانِ سکولار ـمردمسالار، خواستار ايجاد آلترناتيوی هستند که ريشه در اردوگاه اصلاح گرایی داشته و بر بنيادِ وابستگی هایِ اندرونی و گاه مافيائی ايجاد شده، و در همان اردوگاه ساخته شود. من از اين اردوگاه با نام «گروه استکهلم» نام می برم، چرا که بدیدِ من، اين گروه، پس از مدت ها پژوهش و دوراندیشی، در کنفرانس استکهلم بود که کمابیش از ترکيب خود پرده برداشت و ديديم که افزون بر اصلاح گرایان پیشین (همانند سازگارا)، شخصيت هایی با گرایش به اصلاح گرایی (همانند شهريار آهی) و سازمان های همکاری کننده با اصلاح گرایان (همانند سازمان فدانيان خلق اکثريت) بدنه-یِ بُنیادین اين جَم (جمع) را میسازند؛ این جم اگرچه هنوز ریزگان هایِ خواستِ خود در راستای آلترناتيوسازی را آشکار نکرده است، ولی رفتارش نشان از چنين هدفی دارد. من اگرچه حضور شخصيت های یگانه ای همچون حسن شريعتمداری و عليرضا نوری زاده را در استکهلم دليل بَسنده بر هموَندیِ (عضویت) سازمانی آنان در اين جَم نمیدانم، همانگونه که بودگیِ نمايندگان حزب دموکرات کردستان ايران و کومله را نيز بيشتر از سر کنجکاوی و بخت آزمایی برداشت میکنم. هم زمان، مهمترين پيوندِ دیدگاهی اين گروه همان برداشتِ ویژه-ی اصلاح گرایی از مفهوم «انتخابات آزاد» است که بر پایه و بُنیادِ «پرهيز از براندازی» (پس، مخالفت با انحلال خواهی) و در همزمان، «همکاری با اصلاح گرایانِ ديگر» برای فراهم آوردن روند موسوم به «گذار مسالمت آميز» به يک «جمهوری» است که بدستِ اصلاح گرایان سازمان یافته است.
در اين ميان، آنچه مهم است مرز جُدا کُننده ای است که انحلال خواهان و اصلاح گرایان را بروشنی از هم جدا میکند و وسيله ای به دست ما میدهد تا هموندانِ (اعضا) اين دو گروه را از هم بازشناسیم. اين مرز جُدا کُننده به «ماندگاری و اصلاح قانون حکومت اسلامی» از يکسو و «برچیدنِ رسایِ اين قانون» از سوی ديگر، بر می گردد. اصلاح گرایان، در گروه های گوناگون خود، خواستارِ نگهداری از اين قانون، زيربنا قرار دادن آن، ولی ویرایش و پیراستن آن هستند حال آنکه انحلال خواهان، «انحلال حکومت اسلامی» را وابسته به برچیدنِ اين قانون میدانند. دلیل اين نگرش هم روشن است: اين قانون، حق سالاری را از مردم ایران گرفته و به دست گروه های ايدئولوژيک و مافيایی سپرده است، از اینر و هيچ پیرایشی نمی تواند اين قانون را به ابزاری کارآمد برای نهادینه کردن سالاری مردم و چیرگی اراده-ی آنها ملت واگرداند.
سومين گروه هم، که بتازگی به جم آلترناتيو سازان پيوسته اند، شاخه هایِ گوناگون از حزب کمونيست کارگری هَستند. آنان با اين ارزيابی که آلترناتيوهای دو اردوگاه انحلال خواهی و اصلاح گرایی دارای ماهيتی «بورژوایی» بوده و به آهنگِ جلوگيری از پیدایش انقلاب کارگری ـ کمونيستی و تشکيل حکومت شوراها بوجود آمده و کار میکنند، به نیازین بودن برپایی يک آلترناتيو انقلابی ـ کمونيستی و برانداز اشاره نموده و نبرد با «آلترناتيوهای بورژاویی» را بخشی از مبارزه با حکومت اسلامی میدانند.
***
باری، از آنجا که من خود به اردوگاه سکولار دموکرات های انحلال خواه وابسته ام، انتقادهایی درباره کوشندگی هایِ دو گروه ديگر در راستای آلترناتيوسازی دارم، ولی بررسی بيشتر ویژگی آلترناتيوهایِ «اصلاح گرایان» و «انقلابی ها» را به زمان دیگر میسپارم و در اينجا تنها به چند و چون اقدامات و کوشش های انجام گرفته در اردوگاه انحلال خواهان بسنده می کنم.  به سُخن ديگر، همزمان با چشم داشتن به کارکردهای جاری دو گروه ديگر، میکوشم پيشرفت ها و پس رفت های پیشآمدهِ در اردوگاه انحلال خواهان را ارزيابی و بازگو کنم تا ببينم که بجا آوردنِ اندیشه-ی یگانِستن (ائتلاف) نيروهای سکولار ـ دمکرات انحلال خواه در راستای ايجاد يک آلترناتيو در برابر حکومت اسلامی تا اندازه می تواند پذیرفتنی، نیرومند،  باورپذیر و به راستی نزدیک باشد.
تا کنون، در ميان گروه های وابسته به اردوگاه انحلال خواهی، دوگونه کوشش در راستای «ائتلاف برای آلترناتيوسازی» درنگریسته شُده است: يکی «گسترش ایده های مشترک» و ديگری «کاهش و گُشایشِ گرهگاه هایِ دیدگاهی ـ درخواستی گروه ها». به سُخنِ ديگر، وجود ناسازگاری ها همواره موجب شده است که دیدگاه های مُشترک نتوانند دستمایه-ی ائتلاف سياسی شوند؛ رویهمرفته اين سخن گفته میشود که گروه های انحلال خواه بايد پیرامون باورهای مُشترک خود، گرد هم آيند و در اين گرد همآیی، افزون بر تلاش در راستای فروپاشاندنِ حکومت اسلامی، به گُشایش گرهگاه های خود نيز بپردازند.
در اينباره بهتر است روشنگری کُنم: اینگونه بپنداریم که دو گروه از سکولار ـ دموکرات های انحلال خواه در هماهنگیِ قانون اساسی آينده-ی ایران با منشور جهانی حقوق بشر هم رای باشند، ولی از دیدگاهِ گُزینش ساختار سیاسی آينده-یِ ايران، رو در روی هم بایستند. برای نمونه، يک گروه جمهوریخواه باشد و گروهی ديگر پادشاهیخواه. در اين نمونه، با آنکه هر دو گروه در پیوند با پاسداری از  حقوق بشر دیدگاه مُشترکی دارند، ولی دوسُخنی آنها در مورد گُزینش ساختار سیاسی آینده-ی ایران، سبب گُریز و رمیدن آنها از هم و شاید گُسستنِ پیوندِ میان آنها شود. بدينسان، میتوان ديد که چرا در همين گام نُخست، اين دو گروهِ هوادار حقوق بشر ناتوان در همبستگی با يکديگرند و «ناسازگاری بر سر شیوه-ی کشورداری آينده در ايران» دره ای را میان آنان گشوده است که به اين آسانی ها پر کردنی نيست. این دو گروه همچنین میتوانند ویژگی های مُشترک ديگری ـ همچون باور به سکولار دموکراسی ـ را قربانی ناهمسانی دیدگاه هایشان در پیوند با شیوه-ی و مدیریت آيندهکشور کرده و حتی با وجود باور آنها به لزوم نامتمرکز کردن مديريت کشور در راستای جلوگيری از باز زایش خودکامگی، بر باور يا ناباوری خود به «فدراليسم» پا فشاری کنند. بدينسان، خواسته های انبازی همانند باور به حقوق بشر، سکولار ـ دموکراسی، و خودگردانی اُستان ها در چارچوب یکپارچگی مرزی کشور، فدایِ شیوه-ی کشورداری شُده و از اینرو ميان سکولار ـ دموکرات ها یگانِستن (ائتلاف) پا نگيرد.
***
ولی آيا راه برونرفتی از اين بن بستِ دلگيرکُننده هَست؟ به باور من، اگر در اين مورد راهکاری وجود داشته باشد بايد آن را در چند و چون «گُشایش گرفتاری ها» جستجو کرد چرا که «اشتراکات» بگونه-ی آشکار وجود دارند، ولی دُوسُخنی ها سبب ناکارآمد شدن آنها میشوند؛ میگويم «چند و چون گُشایش گرفتاری» چرا که بی نگری به این «چند و چون» دَر را به روی گُشایش هر گرفتاری میبندد.
در اين زمينه میتوانيم کار خود را با اين پرسش آغاز کنيم که آيا گرهگاهِ ناسازگاری ها بر سر موردهایی همچون شیوه-ی کشورداری، ساختار دولت و مديريت در "بیرون از کشور" گُشایش پذیر است؟ آيا اگر نيروهای جمهوریخواه و پادشاهیخواه سال ها در بیرون از کشور در برابر هم رَده ببندند و از هم خُرده گیری کُنند، بازده ای بدست خواهد آمد؟ آيا حتی اگر این گروه بتواند گروهِ ديگر را خُرسند کُند که گزينه-یِ او بهتر و خَرَدمندانه تر است کار را بايد پایان یافته دانست؟ آيا یک زبانی ها در برونمرز بر سر اینکه، ساختار کشورداری آينده-یِ ايران پادشاهی باشد میتواند راه پادشاهی را در فردای فروپاشی حکومت اسلامی همواره کند؟ از بدید من، پاسخ همه اين پرسش ها بی گمان منفی است. یک زبانی هایی از اين دست در بیرون کشور هيچگونه پُشتگرمیِ اجرائی در فردای فروپاشی حکومت اسلامی ندارند. چرا؟ زيرا اين ایرانیان برونمرزی نيستند که ساختار کشورداری را روشن میکنند؛ تنها راهکرد دموکراتيک آن است که در فردای پیروزی، همه-یِ پَسندها و دیدگاه های گوناگون، در پيش روی مردم ايران (برونمرزی و درونمرزی) گذاشته شود تا آنها بتوانند بهترین گزينه-یِ مورد پسندِشان را برگُزینند.
پس، در کار دستیافتن به یک یگانِستن (ائتلاف) برای   برپایی آلترناتيو سکولار ـ دموکرات و  فروپاشناندنِ حکومت اسلامی، هيچ یک زبانی و ناسازگاری در بیرون از کشور کارساز نخواهد بود، چرا که در پایان داور و تصميم گيرنده مردم ايران هَستند و بَس؛ و ایرانیان برونمرزی هرگز نخواهند توانست، به تنهایی و پیش از فروپاشی حکومت اسلامی و آشکار شدن رای پایانی مردم ايران، ساختار کشورداری ایران را روشن کنند. از پرداخت  به آن اشتراکات و به این دُوسُخنی ها در بیرون از کشور، بازده ای به جز از دست دادنِ زمان و به هدر رفتن نیرو های پیکارگر نخواهد داشت.
اما، بدیدِ من، يک «اشتراک ائتلاف ساز» نيز می تواند از دل همين «بن بست» زاده شود. به سُخن دیگر، اگر همگی به اين نتيجه برسيم که تصميم گيری درباره-ی هر هماوایی یا ناسازگاری به رای به مردم ايران بستگی دارد، آنگاه، به يک «سازش گسترده»ی نوین دست يافته ايم: «اگر امکان داوری را برای مردم ایران فراهم آوريم آنگاه مردم آزادکامِ ما خواهند توانست درباره-یِ پيشنهاداتِ ما تصميم بگيرند!»
براستی آيا در جَم سکولار دموکرات های انحلال خواه میتوان گروهی را يافت که دُشمن آزادی و اختیار مردم و تصميم گیری پایانی آنها باشد؟ من بر اين گُزاره-یِ «جَم سکولار دموکرات ها» پافشاری میکنم چرا که اصلاح گرایان با رفتارشان نشان داده اند که از «دموکراسی ِ يک بار مصرف» مورد نظر خود تنها برای رسيدن به قدرت بهره میبرند و کمونيست ها نيز به اينگونه «دموکراسی های بورژوایی» باور ندارند و میکوشند تا با برپایی ديکتاتوری پرولتاريا و نهادینه کردنِ حکومت شوراها به پذیراندنِ ارزش ها و باورهای خود بر همبودگاه دست پيدا کنند. بنا بر اين، تنها اردوگاه انحلال خواهان است که بر جُدایی دین و هر ایدیولوژی دیگر از کشورداری و دموکراسی هماهنگ با منشور جهانی حقوق بشر پامیفشارد و از سوسيال دموکرات ها گرفته تا ليبرال دموکرات ها را در خود جای داده است.
باری، بدید من، شاهکلید این پُرسمان در همين سازش بر سر «برپایی سروری مردم» نهفته است. ما سکولار دموکرات های انحلال خواه بايد تنها در این راستا با يکديگر ائتلاف کنيم و تصميم گيری در مورد ناسازگاری هایمان را به آن مردمی واگُذار کُنیم که در پی نبرد بر سرنوشت خويش چیره خواهد شد. اين سازش می تواند «ائتلاف برای برپایی حاکمیت ملی» نام گيرد و انجام شود.
***
همزمان، برپایی يک چنين ائتلافی می تواند دارای چند ویژگی مهم ديگر هم باشد.
نخست اينکه وقتی جمهوریخواهان، پادشاهیخواهان و فدراليست ها و عدم تمرکز خواهان ِ که ازآنِ اردوگاه انحلال خواهان هَستند، بر سر «برپایی حاکميت ملی» با يکديگر به سازش رسيدند، آنگاه آنها زير چتر اين ائتلاف، بختِ بهتری برای گفتگو و درک دیدگاه های گوناگون و شاخه ای يکديگر پيدا میکنند و چه بسا که بتوانند به فرمولبندی هایی بُنیادین دست يابند که راه را برای مِهَستان بُنیانگُزاران (مجلس مؤسسان) آينده باز کند. درحالی که تنها بازده-ی گفتگو نکردن و نرسيدن به سازش دوستانه، واگذار کردن این دُوسخنی ها مِهَستان بُنیانگزارانی ( مجلس مؤسسانی) است که در جو آشفته-ی پس از فروپاشی تشکيل می شود، و بدينسان، بايد کار خود را از صفر بیاآغاز. به سُخن ديگر، ائتلاف نيروها پیرامونِ «برپایی حاکميت ملی» و «واگذاری تصميم گيری پایانی به مردم» بختی را فراهم می آورد تا ما، پيش از رسيدن به لحظه-یِ فروپاشی رژيم، گُزارشی از گوهر ناسازگاری هایمان را فراهم بیاوریم و آنها را همراه با پيشنهادها و گزينه های گوناگون به مجلس مؤسسان بسپاریم.
افزون برآن، وجود يک چنين ائتلافی به يک هراس راستین نيز پایان میدهد: اين ائتلاف میتواند «برتری جویی» (هژمونی گرایی) فردی و گروهی را به سودِ خودِ ائتلاف پایان دهد، و در فردای فروپاشیِ حکومت اسلامی از برتری جویی افراد و گروه های سياسی منفرد پیشگیری کُند که بخواهند با استفاده از «برتری ویژه و آوازه-ی» خود، حکومت را در دست گرفته و اراده-یِ خويش را جانشين رای مردم کُنند. چنين ائتلافی، کشور را  سرمایه-ی مردم با همه-ی رنگارنگی شان میداند و از نابودیِ گوناگونی آن ها پیشگری مینمايد. همزمان، اين ائتلاف یک پيروزی بُزرگ برای اُردوگاه انحلال خواهان است، زیرا دورنمای دستیافتن به هدفشان را امیدبخش می سازد و بيراهه رفتن نيروهای سکولار ـ دموکرات را ناممکن میکُند؛ بدونِ این یگانِستن (ائتلاف) میتواند به بیراهه رفتن، سرنوشت بسياری از نيروهای اين اردوگاه باشد.
همچنين، چنين ائتلافی، مفهوم راستین «انتخابات آزاد» را نيز به اين واژه بر میگرداند و گرد و خاکی را که اصلاح گرایان بر گرد آن بپا کرده اند فرو مینشاند. چرا که انتخابات آزادِ راستین تنها در زمانی انجام شدنی است که قانون اساسی حکومت اسلامی برچیده شده و همگی حاکميت کشور و قدرت تصميم گيری به دست مردم افتاده باشد. آنگاه، چنين مردمی، خواهند توانست اراده-ی خود را از راه روی آوردن به صندوق های رای و گُزیدمان آزاد (انتخابات آزاد) هویدا سازند. (که شرايط آن را بيانيهء شمارهء 154 کنفرانس بين المجالس سازمان ملل معين کرده است). اين برداشت از گُزیدمان آزاد از اینرو مهم است که گُسترش افسانه های فريبکارانه همچون «انجام انتخابات آزاد بوسيله خود حکومت اسلامی» پیشگیری میکُند، که از سوی اصلاح گرایان و «ماهواره هایشان» دامن زده میشود، و به آن مفهومی انجام شدنی، آبرومند، و متمدنانه می دهد.
از اين روزن که بنگريم، می بينيم که ائتلاف بر سر «برپایی حاکميت ملی» آن روی سکه-یِ ائتلاف پیرامونِ «انتخابات آزاد برای جلوه گر ساختن حاکميت ملی» نيز هست و می توان اين دو آهنگ را در کنار هم نشاند و از آن به نام «ائتلاف ملی برای برپایی حاکميت ملی و ممکن ساختن انتخابات آزاد» ياد کرده و درباره-ی آن از «ائتلاف ملی» سخن گفت.
باری، به گمان من، هيچ نيروی سکولار ـ دموکرات و انحلال خواهی نمیتواند با همکاری بر سر اين «ائتلاف ملی» مخالفت کند و آبروی خود را نريزد. کوشش برای نهادینه کردن حاکميت ملی (که همه مفهوم دادگری، آزاديخواهی و عدم تبعيض در آن جای داده شُده است) و ممکن ساختن نمايش اراده-یِ ملی از راه برگزاری «انتخابات آزاد» (که معنای واقعی خود را باز يافته است) چتری را فراهم می سازد که در زير آن، همه-ی آن نسازگاری هایی که از یگانستن پیشگیری میکُنند، به اموری شاخه ای واگردانده میشوند؛ چرا که این گرهگا ها را با روی آوردن به رای همگانی میگُشاید و آيندهء دشوار را آسان میسازد.

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
NewSecularism@gmail.com
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر